صفحه نخست > کارتون > طنز روز > اگر معلم نشوم جائی نمیرم

اگر معلم نشوم جائی نمیرم

نويسنده: معروف ضيايی
چهار شنبه 4 آپریل 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ملازم و یا خدمت گار رئیس صاحب معارف در دهلیز آن ریاست رو بروی اتاق رئیس صاحب این طر ف و آ ن طرف قدم میزد تا گوش به صدای بادارش باشد تا لقمه چربی برای رئیسش پیدا شود که آن مسکن هم سهم و حق خا لص خود را بر داشته باشد.
بهار بود و هوا سرد گا هی هم با رانی از قضا آ ن روز هوا خیلی سرد شده بود دست های آ قا ملازم در جیب ها یش میلو لیدند نمیدانم چیزی را گم کرده بو دند و یا هم واقعیت از شدت سر ما در حرکت بو دند خوب به هر صورت درین وقت بود که سرو کله دیگری پیدا شد با قیا فه کاملا ناشنا و مو های ژولیده و لباس های چرکین که گوی از کوره آ هن گری بر آ مده باشد. پریشان اینسو و آ نسو را نگا میکرد انگار چیزی را گم مرده باشد نا گها ن چشم آ قا ملازم به او خورد از دیدن او خون در رگ های ملا زم در حرکت آ مد و گویا روحی تازه در کا لبد سر ما خورده ملازم دمیده شد دیگر از سر ما خور دگی ملازم اثر باقی نمانده بود/ تک و پتره جور و سر حال شد. با قیافه دو ستانه جلو رفته و با زبان چربی ازش سوال کرد .
برادر جان با رئیس صیب کار داشتید؟
آ ن شخص گو یا که بخت با او یار شده و به آ سانی با رئیس رو برو شده است گفت :
ها صحیست شما هستید؟ سلام علیک !
ملازم از یک طرف به اینکه رئیس خطاب شده بود خیلی مغرور شده و در لباس ها یش جای نمی شد از طرف دیگر از ینکه شخص خیلی به درد بخور گیرش آ مده بود بسیار خوشحال بود فو را اطاق رئیس را نشانش داد .
بدون تک تک و تشریفات در وازه را به شدت کوبیده دا خل اطاق رئیس شد رئیس هم ازینکه فکر میکرد لقمه چربی گیرش آ مده اعتراض را به زبان نیا ورده و خوش آ مدید گفته استقبال گرمش نمود .

اسلام علیکم رئیس صیب !
وعلیکم سلام خوش آ مدین خوش آ مدین.
تشکر رئیس صاحب جور باشید.
با گذ شت این احوال پرسی مختصر آ قای معلم با صندلی تکیه زد و پا ها یش را بالای میز رئیس دراز کشید و گفت: رئیس صاحب بسیارتشنه شدم ! و با گفتن این حرف پیا له چای رئیس را به سر کشید .
رئیس هر چند چیغ زد که معلم صاحب برای تان چای میخو استم جای را نگرفت و درد را دوا نکرد.
خوب هردو شروع کردند به صحبت های شان اما سر رشته سخن را رئیس با این سوا لات به دست گرفت:
رئیس:استاد بفرمائید خدمت تان را؟
معلم: آ مدن که ملیم شم آه ملیم.
رئیس:بسیار خوب اقدام نیکی کردید ما به معلم مسلکی بسیار ضرورت داریم.
معلم: خوب وا لا چه کنیم دیگه غریبی نیست مجبور ماندیم آمدیم که دروازه شما را هم تک تک کنیم.
رئیس: خوب استاد از کدام فا کولته فا رغ شدید؟
معلم: چی گفتین رئیس صاحب کمتر لغات بود ساده تر صبت کنید!.
رئیس: هدفم اینست که از کدام پوهنزی فارغ شدید؟
معلم: وا لا اگر راستشه بگویم رئیس صاحب به همی ا وغونی موغونی او قدر بلد نیستم.
در همین جا معلم روی حرف رئیس در آ مده شروع به سوا لات خود نمود:
معلم: رئیس صاحب اگر ما هم معلم شدیم بند تنبان خوده ده گردن مان میبندیم؟
رئیس: نه معلم صاحب اشتبا کردید !شما به این آ شنا نیستید ؟ نکتائی است ای نکتائی.
معلم: رئیس صیب خوب گوش کن باز قسم معلم های دیگر نکنی معاش مه باید سری هر ماه حواله شوه.
ودیگر اینکه هر سال خو تنها گندم و روغن میدادی اما امسا ل باید برنجم حوا له کنی اگر راستشه بگویم به خدا ما بسیار مهمان دارهستیم.
رئیس: خوب به هر صورت این گپ ها بعدا هم میشود اما حالا بگو که پو هنتون خوانده یا نه؟
معلم: نه وا لا تا حالی کوپون مو پون نخوردیم چه دروغ به شما بگوم ها همسایه ها مون بسیار خوردن او نا چند سالست که ملیم استن مه هم قصد دارم به خیرش.
رئیس: استاد کوپون نگفتم پو هنتون گفتم.
معلم: خو خی درست مه دیگه قسم فیکر کدم ببخشین.
رئیس: آ یا مکتب خواندی یا نه؟
معلم: آن بلی چرا نی 6 ساله بودم که پدرم به زور لت و کوب پیش آخون روانم کد نزدیک آلفبا ره یاد گرفته بودم یک روز آ خون یک سیلی جا نانه ده روم زد مه هم قرم اومد د یگه قل هم نه گفتم.
رئیس: خو خی تو هیچ مکتب نخواند ئی ؟
معلم: اگر مکتب میخو اندم ملیم میشدم؟
رئیس: پس چه میشدی؟
معلم: یگان قمندان ممندان امنیه ولسوال پلسوال به ای ماش دو لت خو مرغم هم سیر نمیشه.
رئیس: زود برای پر حرفی نکن .
معلم: وا لا اگر ملیم نشم جای نمیرم.
رئیس : زود برای و پر حرفی نکن وگرنه ملازم ها را صدا میکنم سرو پوز بریت نمیماند.
معلم : رئیس صیب آخر چه دشمنی با من داری که ملیم نشم.و به کدام دلیل به نظرم که به شما کدام بدی نکدیم.
رئیس: هیج دلیلی نداره و نه مه به شما دشمنی دارم / فقط دلیلش همین است که سواد ندارین.
معلم: سواد!!! مه که سواده یاد یاد دارم! نی ببین از شما هم خوب تلفظ میکنم ( سواااد)دیگه چه مشکل است.
رئیس : او بچه سواد به این گفته نمیشه /سواد درست خواندن و درست نوشتن را میگویند.برای دیگر اعصاب مراخراب نکن /اگر نی باز کار و ته میکنم.
معلم : گپ که به سواد نیست !

رئیس: چطور به سواد نیست ؟
معلم: اگر به سواد می بود پسر مامائی چهار سال بود که دهقان ما بود امسال رفتیم که باز هم دهقانش بگیرم او گفت که از بینی بالا گپ نزن با مه! خبر نداری که مه حا لا معلم شدم؟مه گفتم تو چه طور معلم شدی ؟ مکتب که نخوانده بودی ! او گفت که معلم شدن به این حرف ها ارتباط ندارد برو با رئیس صاحب جور آمد کن همه کار ها را درست میکند.
رئیس: آخ ! او بچه راست میگی؟
معلم: خوب اگر باور نمیکنید خودش را میخواهم.به هر صورت اگر چند افغانی باشد کارم نمیشه؟ 1000 افغانی دارم رئیس صاحب !
رئیس: برو به این حرف ها نمیشه مر کدام رشوت خور فکر کردی؟
معلم: نی رئیس صاحب خدا نه خواسته باشد رشوت نی اما شیرینی ! راستی 6000 افغانی دارم میشه؟
رئیس: حالا آدم آدم شو و آینده دار معلوم شدی صحیست شب بیا در خانه کار ها را درست میکنیم !ها لا لایت این قسم کار صد ها غریبه درست کرده و شما هم صدو یک.
معلم : تشکر ! تشکر زیاد رئیس صاحب قربان شما و قربان جیب خودم .فعلا خدا حافظ ینگم شان را سلام بگوئید شب آمده باز قصه میکنیم خدا حافظ !

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس