صفحه نخست > دیدگاه > شاعران مهاجر يکديگر را « بزرگداشت » مي کنند!

شاعران مهاجر يکديگر را « بزرگداشت » مي کنند!

خوب اين امر چه دسته گلی برسر شاعری ميزند

ندیم
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

اين محافل فرمايشی اگر به نقد و کاوش و تبادل نظر راستين و جامعه شناسانه و روانکاوانه بدل می شد ؛ کمتر از کنفرانس های سياسی و علمی ، نمی توانست ارزيابی شود ، اما افسوس ، آنچه در جوی ميرود آب است، آنکه بيدار نيست، در خواب است

شاعران مهاجر يکديگر را « بزرگداشت » ميکنند!

بقلم نديم

ميگويند آرايشگر ( سلمانی) وقتی بيکار بماند از شدت بی مضمونی سر همکار خود را اصلاح ميکند!
چندی است شاعران و قلمزنان افغانی نشسته در غربت غرب، برای يکديگر سالگره و بزرگداشت می گيرند و در عوض نقد واقعی کارنامه هنری ، اخلاقی و سياسی يکديگر ، با چاپلوسی ها و قربان و صدقه رفتن های کاذب ، حقارت مزمن خويشتن را به نمايش ميگذارند!

اين محافل فرمايشی اگر به نقد و کاوش و تبادل نظر راستين و جامعه شناسانه و روانکاوانه بدل می شد ؛ کمتر از کنفرانس های سياسی و علمی ، نمی توانست ارزيابی شود ، اما افسوس ، آنچه در جوی ميرود آب است، آنکه بيدار نيست، در خواب است!

آقايان و خانم های قلمزن در احتفال های بيرنگ و آغشته به ريا ، چيز های ميگويند که صد بار شنيده ايم !
يا نکته های ميگويند که دروغ های شاخدار است و تنها کرزی و قسيم فهيم ، با اين گونه گزافه ها ، مقابله به مثل ميتوانند کرد۰ به طورمثال اکرم عثمان در محفل بزرگداشت واصف باختری ميفرمايد:

«عنصر بی‌عیب باختری در شخصیت شگفتش نهفته ‌است.در عصر کوتاهی جان‌ها باختری آخرین بازماندۀ تبار مردان بزرگ است. رند و عیار و جوانمرد و حکیم و این تنها بخشی از عنصر بی‌عیب اوست. استادی که پوستش را در همۀ عمر به هیچ امیرالمؤمنینی نفروخته‌است. در عین ستودگی "دندان زینت‌المجالس شدن" را از دهان بر کشیده‌است. نصیحتی از او که شاگردانش به ‌ندرت توانستند پذیرا شوند:

دلم نه بنده افلاک شد نه بردۀ خاک

ز آبنوس رمید و ز لاژورد گذشت

و انسان‌گرایی او "اومانیسم" وارداتی شاملو نیست. انسان‌گرایی او حتا مدینۀ فاضله باستان گرایانه مزدشتی اخوان نیست. و به این خاطر قیاس او با هر دوی این بزرگان نهایت بی‌انصافی است. انسان‌گرایی او از حکمت داستانی شاهنامه ویادگار زریران سرچشمه می‌گیرد »

نام خدای داکتر صاحب عثمان!

يعنی واصف باختری در حد شاملو و اخوان نه ، بلکه بالاتر است!

حرف های لطيف ناظمی در باره واصف باختری، تکرار مکررات و نشانه « باز نشسته گی» ناظمی است؛ ايشان
چيزی در چنته ندارد حتا يک حافظه معمولی! ناظمی ، قطعه شعری از باختری می آورد:

«... پاسبان منا، ای تو خود بند بر پا،

زبان بسته،

تنها،

چیستی، هیچ دانی؟

دشنه‌ای رفته در سینه‌ای روزگاری

همچنان مانده بر جای

خفته در خون و زنگار

هیچ آزرمی از من مبادت!

ما ز یک تیره و یک تباریم

شحنه می‌داند آیا که زنجیریانش

ـ همسرایان رگبارهای شبانه ـ

زیر این آسمانه

نان زرین خورشید را

بر سر خوان خوالیگر* خواب

نیز هرگز نبینند

شحنه می‌داند آیا که مرغان نورند زین جا گریزان...»

سپس ميگويد ،« این نوع نگاه در ادبیات ما بی‌نظیر است ! »

کدام نگاه ؟؟

يعنی اين که باختری اين راز را « کشف » کرده که پاسبان زندان ،مامور است و معذور وهمطراز خو د شاعر و شکايتی را نشايد !

واقعا که چه کشفی !!

آقای سياهسنگ ، که اخيرا « بزرگداشت» وی بوسيله ؛ خانم فريبا آتش ، در کشور آلمان صورت گرفت ، روزگاريست به اين ، بازيهای شيرين دل خوش کرده و اگر در اين گونه محافل، حاضر نباشد، معمولا « پيام » های از نوع صد من يک غاز ميفرستد ، اين پيام ها، بصورت « اتو ماتيک» صادر ميشوند ؛مثل پيام های فرهنگی دفتر حامد کرزی و ساير مراکز حکومتی !

سياهسنگ در محفل بزرگداست دکتر ناصر اميری، متولد هرات ، که اينک تابعيت ايران را دارد و يک دانشآموخته ايران و همکار دکتر پرويز خانلری بوده است

و البته شاعر نيز ميباشد، چنين « پيام»

داده است:

«چندین دهه پیش، در روزگاری که به روزگار میماند، در زمانه یی که پیدا شدن یک تار سپید در میان موهامان را اندوهگینانه شگون می گرفتیم؛ و در دورانی که نامی از کمپیوتر نشنیده بودیم، هفته نامه ها، ماهنامه ها و گاهنامه های کابل همه چیز ما بودند: هم بلاگ، هم سایت و هم فیسبوک! یک شماره مجله میافتیم یا می خریدیم، هفته ها دست به دست می گشت، بدون آنکه از بار بار خواندنش خسته یا دلگیر شویم.

آن سالها، برگهای میانی هر نشریه آبرومند ویژه “سرود و سخن” بود. همانجا در دل برگ های میانی، نام زیبایی به چشم می خورد: “گردآورنده: گلچین”

کسی “گلچین” را نمی شناخت. خوانندگان از همدیگر می پرسیدند، به گردانندگان، کارمندان و همکاران رسانه ها نامه می نوشتند و نام راستین “گلچین” را می خواسـتند. آنانی که می دانستند، چیزی نمی گفتند و آنانی که نمی دانسـتند، گاه این و گاه آن را برچسب “گل چیدن” می زدند.

سالهای دیگری نیز آمدند و رفتند. روزی در برگ میانی یکی از نشریه های تازه، دو حرف دیگر افزوده شد: گردآورنده: “ن.ا. گلچین”

آنگاه “ناصر امیری” نه تنها با نام پوره اش شناخته شد، بلکه اینهم روشن گردید که گرداننده برنامه ادبی/ هنری “سرود هستی” در رادیو افغانستان نیز همو بود.»

يعنی ناصر اميری ، روزی روزگاری ، يک صفحه ادبی را در داخل يک مجله و سپس گويا يک برنا مه موقوته ادبی را در راديو ،اداره ميکرده است!

يعنی : آنچه در جوی ميرود آب است !

گويا جناب سياهسنگ « خاطره نويسی» فرموده است!

خوب اين امر چه دسته گلی برسر شاعری ميزند که چندين دهه است خاموشی و عزلت ، گزيده است !

خانم های سخنور، ظاهرا هرکدام به يک شاعرسالمند وابسته گی معنوی دارند ، مثلا خانم بهاء به واصف باختری، خانم نيلاب سلام به اسداللله حبيب ، خانم زينت نور و خانم فريبا آتش به صبور الله سياهسنگ و ...

اما اگر اين نقد های محفلی با اين بی رمقی و مديحه سازی پيش برود و به واقعيت و درشتی های وی، نپردازد،من می انگارم شهامت و اثر گذاری، شخصيت های مثل فرشته حضرتی، چشمگير تر است با مقالاتی چون فدراليزم و تجزيه وطن و ساير مقالات و نوشته های قلمزنان وطنی که افشاگرانه است و آموزنده !

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • آقای نديم ! با شما موافقم . فردوسی ميگويد:
    چو بايد راستی را درج کردن/
    دروغی را چه بايد خرج کردن /
    اينهمه زحمت و هزينه ، برای تحويل دادن يک مشت گزافه!
    آيا ما از ايرانی ها بايد همين تعارفات ميان خالی شانرا ياد بگيريم ؟!
    شاملو ده سال در دوره شاه بخاطر مخالفت زندانی شد!
    در دوره خمينی هر روز تهديد به زندان و زنجير می شد!
    اخوان و شاملو « جمهوری اسلامی» را به سخره ميگرفتند، اما واصف باختری هم با اشغالگران ، خونسردانه « سازش» کرد هم با جهاد فروشان سيه دل ، مماشات کرد! واصف باختری ، ۸ ثور را « انقلاب اسلامی افغانستان» (!) ناميد!
    آقای اکرم عثمان ، متاعی را به بازار ميبرد که خريدار ندارد!
    « اين متاع کس مخر را چون به بازار آوری؟»
    اکرم عثمان در « بازوی بريده » معلوم کرد که هيچ وقت يک داستان نويس جدی نبوده ، بلکه از ترادف ضرب المثل و تداعی يادها و نقش خاطره های ساخته گی، افسانه می پرداز د تا درين قحط سال فرهنگ و ادب، مشتی تازه کار و مبتدی را، افسون سازد!
    هر کدام از شاعران به اصطلاح مشتهر ما برای مطرح شدن و درخشيدن کاذب در کوره راه مهاجرت، بوسيله دوستان و گرويدهگان گمراه، به ريش يک شاعر بزرگ ايرانی ، چسپانده ميشود تا ساده دلان را مرعوب سازند!
    خانم بهاء برای بزرگ نمايی واصف باختری به سراغ اسماعيل خويی ميرود و از زبان وی، باختری را ميستايد!
    چند روز قبل در تجليل همين ناصر اميری ( شاعر ايرانی افغان الاصل) که بوسيله کاروان شعر (؟) صورت گرفت، گفته شد ، از مزايای اين شاعر گرامی اين است « ناصر اميری همکار نادر پور در راديو ايران بوده»
    يعنی من اگر در حمام عمومی يا زندان يا بيمارستان، با يک آدم بافضيلت ، ساعاتی همدل و ملاقی بوده باشم، شخصی ميشوم فاضل و مقدس! اما جنا بعالی اگر شاعر هستی بايد بدون سايه و همسايه و احمد و محمود ، شاعر باشی !
    اما شايد اينان « چيزی از خود ندارند» و اگر « چيزی انشاد کرده اند؛ اغلب متاع به سرقت رفته ديگران است !»
    مبارزه با فرهنگ ابتذال و شهرت طلبانه، در برونمرز، دشوار است. نوشته جناب نديم يک اشارتی دارد به اين تهی شدن از خويشتن خويش و مغتنم است.با حرمت!

  • o nawisanda sadah tora chi ki az yak shaer taqdeer wa tajlil misha

    gona ki nist

    feker mikonum ki to awgho asti

  • به نظرم به آقا ی ندیم نام کس توجه مبذول نداشته اند که این گونه آشفته اند ؛ ؛ شاید خود یکی از صادری های قم باشد که روزگاری با بیضه های ولی فقیه وزن هفت من مثنوی را می سنجید و حالا کسی در دهان مبارکش پیاز هم خورد نمیکند . این حسادت هم بد چیزیست ؛ آرامش آدمی را میگیرد خاصه که طرف ضمن ادیب و شاعر و نقاد و جامعه شناس و تیولوگ و روزنامه نگار ادعای سیادت و سیاست و ریا ست هم ،داشته باشد .چه چه چه ؛ چرا نگرید چشم ....

  • اینالی آغا جان ، نمشته گک ته کدی و خوب او غوره ا دلکته ترقاندی .نوشک جانت ، منتها تره و خدا ده ای ماه مبارک رمضان چه شده که پشت چارتا پیر مرد ی که یک عمربه فرهنگ و ادبیات مردمت خذمت کده و چار پیران از تو کده بیشتر و پیشتر ده ای راه پاره کده و خون دل خورده ره گرفتی و احترامشان نمیکنی نشنیده ی که گفته اند که پیران سخن به تجربه گفتند ... بازام مربوط به خودکت است ولی بان که دیگا هم به حرمت امی استادان و شاعران یگان محفل داشته باشند و بزرگانشان را قدر کنند .او ناخرابات ، اونا بخش مهم هویت فرهنگی ما ستند .دمی ملک همسایه ؛ امو جای که حواریون ولی فقیه پت و پیدا نوازشت میکردند هنوزم مردم ملک الشعرا بهار و دیگه شاعران دوران مشروطه ره با امو ادبیاتش وکاروا یی شان ادبا و شعرا را میستایند و میخوانند؛ میگن اگه اونا نبودند ، نیما و شاملو و فروغ و چند ملا شاعر دوره اخیر هم نبود ولی تو تقدیرو بزرگداشت یکی دو شاعر بخت برگشته و غربت زده ره که به امی بهانه با چند همدل و همزبانش دیدار میکنه ره هم دیده نمیتانی و هرچه ده دانت میایه ، لول میتی و د ه ای جمع نام چند سیاه سر بیچاره ره هم اضافه میکنی ، حالی خدام ده خانا ی اونا چه زد و بند باشه ؛ میفامی که مردای اونا هم درست مثل توست ؛ اوغان و مسلمان و غیرتی ...مه میگم هر انجمن و آدم که چار تا اهل مطا لعه و ادب ره گرد هم جمع میکنه و چند ساتی فارغ از دنگ و فنگ ای زندگی ماشینی و تکراری ،مجلس انس به پا میکنن ، کار رستمانه میکنن و از هفت خوان چی کی از هفتاد خوانی که حسود ها و هر لگه و لوگه دیگه ده پیششان هموار کده میگذرند

    .فرهنگ دوست های عزیز !!کارتا نه کنین ، شما کاکه هاستین که از روزی و وختتان کم میکنین و به فرهنگ و فرهنگ دوست میرسین .
    ببنین ؛ اینه می کاروا یی های خوب شما بود که حتا او غوره دل ندیم جان هم ترکید ، داشتن ایتو محفل ها به همه فایده داره ، هم به خوشدارش که ازو لذت میبره و میا موزه و هم بری بدبینش که کوفت دلش ره میکشه ؛ اگه کوفتش نکشه ، مجبور س که ای قصده از سر زن و اولاد بگره و به امی رقم خوده سبک کنه که او ره هم ده ای ملک های خارج نمیتانه ؛ پس میمانه چار تا آدم کلان که هر چی بیگی چیزیت نمیگه و از آبروی خود میترسه . خدا همه مار ه هدایت کنه .

  • آقای نویسنده نامدار و کمان دار رحیم خان! شما در رسم الخط فارسی استاد هستید میشه (قادر نویسی) را معنی و تشریح کنید من که کوشش کردم که درک کنم منظور شما از قادر نویسی چیست نفهمیدم اگر میشه کمکم کنید تا بفهمم .تشکر
    فرخی

  • سلام برای همه هموطنان عزیز! در طول ۳۰ سال اخیر شرایط افغانستان طوری بود که مردم ما را طوفان حوادث به سو ی دلخواه خود میکشانید و اوضاع طوری بود که حق از باطل تفکیک نمیشد
    کمونیستها مجاهدین را مرتجع و اشرار میخواندند و مجاهدین آنهارا کمونست و کافر و خودفروش
    ولی هردو جناه خاین و خودفروش از آب در آمدند
    استاد باختری بدون شک بزرگترین شاعر معاصر افغانستان شایسته گی چنین مراسم و بزرگداشت ها را دارد
    بهتر است فکر خود را به مشکلاتیکه دامنگیر مردم ماست مصروف سازیم نه به مراسم نیکو داشت از یک شاعر

  • باقی سمندر
    ۲۸ اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی

    چند شعر از لطیف ناظمی را برای شما در اینجا بازنویسی مینمایم تا شاید آقای ندیم را قلم یا نوکان انګشت رنجه نمودن مقبول افتد وبرشعر شاعر نقدی بنګارش در آورد.
    باقی سمندر
    شعر هایی از لطیف ناظمی
    « باد شمالی وزید و باد جنوبی
    جنگل ما را تبار و سلسله ، گم شد
    حاصل تحصیل ما بباد فنا رفت
    دانش وفرهنگ وعلم حاصله گم شد» ( ناظمی)
    « چه شکوه سردهم از رنج آشکاره ترین
    از این غریبی و غمهای بیشماره ترین
    تو، آشیا نهء بیگا نگان ندانی چیست؟
    جهیده قلزم تاریک بی کرا نه ترین
    اذان عشق، ز گلدسته ای نمی خیزد
    دلم گرفته در این شهر بی مناره ترین
    کجاست خندهء خورشید ، بر چکاد درخت؟
    کجاست نیلی خا موش پر ستاره ترین؟ ( ناظمی)

    هزار بار اگر بشکنند، با ل وپرش
    پرنده باز، رهء آشیا نه می گیرد» ( ناظمی)
    « بیتو خواهند که « تاریخ مذکر» سازند
    این تبار تبر و تیرهء تا تار ترین
    ماهرویی ، زپس ابر سیه، بیرون آی
    مرد را جز توکجا خوب ترین یار ترین » ( ناظمی)
    « به چکه چکه خون من، به ذره ذرهء تنم
    دمیده عشق شهر من، تنیده مهر میهنم
    کجاست سر زمین من، امید واپسین من
    بهار من، یقین من، هوای کوی و بر زنم»
    ( ناظمی)
    این هم زیبا عزلی از لطیف ناظمی

    تو میروی و غمت عاشقانه میماند
    کنارم این دل پر از بهانه میماند
    دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت
    به باغ خاطره هایم نشانه میماند
    تن صدای تو در هر سرود می پیچد
    بلوغ نام تو در هر ترانه میماند
    مرا به نام صدا کن به فصل هجرت خویش
    همین صداست که در این زمانه میماند
    خدای من که چه درد آور است قصۀ عشق
    پرنده میرود و آشیانه می ماند

  • باقی سمندر
    ۲۱ رمضان سال ۱۳۹۰
    ۲۱ - اګست سال ۲۰۱۱

    سخنی با بیریا وهمه آنانیکه علاقمند اند از زیرچادری دلاق عشوه ګری نمایند !

    حال که درزیر وپناه چادری و دلاق یا چادر نماز پنهان میشوید - من نه به بیریا نه به بریا جمله بیش نمی نویسم
    من در زندګی ام نه با افراد مخنث سیاسی میخواهم جروبحث نمایم نه به انهاییکه خود را در زیر چادری دلاق ينهان میسازند
    هروقت آفتابی شدید بازخواهم نوشت .
    اګر در زیر چادری دلاق کس است - همین ګپ بس است.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس