صفحه نخست > دیدگاه > هژمونیزم قومی در افغانستان

هژمونیزم قومی در افغانستان

نويسنده: سید یعقوب ابراهیمی
دوشنبه 7 جنوری 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

از دیر باز که مسئلۀ قومی – نژادی در افغانستان به عنوان شکاف فعال اجتماعی کارساز تمام مسایل سیاسی و حتی فرهنگی شمرده شده است. و از آنجائیکه یک چنین پنداری بیش از همه برای جوانانیکه باور فروزان نسبت به میهن و ارزشهای شهروندی دارند آزار دهنده است، بر آن شدم تا به نکات چندی پیرامون پیش زمینه های اجتماعی این معضل اشاره کنم.

بسیاری اندیشمندان در دنیا بدین اجماع کلی رسیده اند، که شکل قدرت تصویر وضع جامعه است. یا به عبارۀ دیگر این شکاف ها ویا تضاد های طبقات اجتماعی هستند، که در تعین روابط قدرت نقش پایا دارند. بدیهی است، هر جامعه یی طبقات گوناگونی را در خود میپرواراند، که همانا به اساس کار پایدار انسان عینیت یافته اند. از جانبی هم این تفاوت دست رسی به ابزار کار و در نهایت شیوۀ وابسته گی انسانها به مناسبات تولید است که کلکتیو های خاص اجتماعی را به نحو خود آرایش میدهد. با چنین پنداری جوامع با رشد و گسترش وسایل تولید تغیر شکل میدهند و بدین گونه طبقات فرسوده بصورت اجتناب ناپذیری با لایه های از نو آراسته شده جا عوض میکنند. این همان روند زیربنایی است که تاثیر بنیادی ای بر روابط قدرت سیاسی و آرایش دولتها دارد. دگرگونی و تحول در طبقات اجتماعی با عث میگردد تا ارزشهای رایج در آن نیز متحول گردیده و در نهایت تمام سنت های کهن بومی با باور های نوین شهروندی جا عوض کنند. مثلا در قرن هجدهم در اروپا، جوامع مفلوج فیودالی با رشد سرسام آور ابزار تولید برای گسترش نظام سرمایه داری بگونۀ منطقی جا خالی کردند، که همزمان با آن باورهای خونی - جغرافیای نیز در برابر ارزشهای شهروندی آرام آرام رنگ باختند.

پس از آن در جوامع نظیر فرانسه و آلمان اقوام کوچکی که صرف به سبب اختلافات مکانی و نژادی حضور داشتند، کتله های وسیعتر شهروندان جمهوری را با باورهای فرا اتنیکی بوجود آوردند. بر مبنای یک چنین تعبیری، در جوامع عقب ماندیی مانند افغانستان که هنوز ابزار کار به عنوان مهمترین عامل تعین کننده و خلاق تاریخ و جامعه در ابتدایی ترین سطح آن قرار دارد، منازعات یا شکاف های فعال اجتماعی در آن نیز، نه طبقاتی؛ بلکه درون طبقاتی یا فرعی اند. بگونۀ مثال افزارمندان، که در جوامع انکشاف یافته از نظر پایگاه اقتصادی خود لایۀ های منحصر به فردی را تشکیل میدهند، در افغانستان در درون این طبقه شکافهای دیگری فعال هستند، که بر پایۀ منازعات نژادی – منطقوی استوار اند. نمود های هم که از شیوۀ زنده گی عصری در اینجا و آنجای جامعۀ به نظر میرسند محصول رشد منطقی خود جامعه نبوده و در محاسبات اجتماعی زیاد تاثیر گذار نیستند. یعنی شکل غالب جامعۀ افغانستان همان شکل عقب مانده با ارزشهای بومی – تباری آن است، که سایۀ شوم آن در سراپای قدرت سیاسی و روابط موجود در آن بخوبی ملموس میباشد.

با چنین پنداری اگر از جابجایی مهره های کارای قدرت تا تمام اندامهای سیاسی محاسبه کنیم با صراحت به تناسب مستقیم و پایدار آن با منازعات عقب ماندۀ درون طبقاتی پی میبریم. مگر نه این نماینده گان اقوام و قبایل متعلق به مناطق خاصی هستند که شکل قدرت را آرایش میدهند؟ یقیناً که چیزی به غیر از این نیست. پس بناً اگر بخواهیم افغانستان را از دید جامعه شناسی سیاسی تعریف کنیم به صراحت میتوان گفت افغانستان کشوریست که در آن اقوام حکومت میکنند. از آنجائیکه گروپ های اتنیکی مختلف در پی استحکام پایه هایشان در بدنۀ قدرت هستند، نیروهای تمامیت گرا را که یقیناً از چنین کتله های تباری نماینده گی میکنند، چون اختاپوثی بر بدنۀ قدرت فعال ساخته اند. در نهایت این امر باعث گردیده تا باور به اقتدار وسرکرده گی یک خیل یا تباری بر سایر کتله های اجتماعی شعله ور گردد، که این جز همان هژمونیزم شایع قومی چیز دیگری نیست. - "هژمونیزم قومی" ترکیب سیاسی اجتماعی است، که از تقاطع مناسبات پوسیدۀ جوامع سنتی با روابط قدرت حاکم در آن شکل میگیرد.- شیوع چنین باوری باعث گردیده تا اقوام از دوام حضور خوانین شان بر اندام های قدرت حمایت کرده و حتی در دفاع از آنها قهرمانی به خرج دهند. همچنین آنهایی هم که با عناوین نظیر روشن فکر و با باور های بلند بالاتری بر بدنۀ حکومت می چسپند در اثر نداشتن پایگاه فعال اجتماعی باید؛ حمایت خان، ارباب یا ملک طایفه یی را به اقتضای شرایط حاکم با خود داشته باشد؛ زیرا در چنین جامعه یی جز مناسبات عقب ماندۀ اجتماعی عامل موثر دیگری وجود ندارد تا در تعین روابط قدرت مورد محاسبه قرار گیرد. در یک چنین وضعی که جامعۀ افغانستان در بدویت مطلق بومی - نژادی بسر می برد، بیشتر در آن منفعت گروه ها یا بصورت عامتر قبایل مطرح می گردد؛ تا منافع گستردۀ شهروندی. بناً وضع موجود باعث استحکام بیشتر وحدت میان آن گروپ هایی گردیده، که از نظر تباری با هم مرتبط و وابسته هستند. اما با این حال گاهی هم برخی از سیاست پردازان پدیده های ناهمزمان تاریخی را که سازگاری چندانی با روابط عقب ماندۀ قدرت و مناسبات موجود اجتماعی ندارد بکار میبرند. از همین شعار ها یکی هم اصطلاح " وحدت ملی" است، که امروز ها حتی بسیاری مکتب خوانده های آبکی را نیز نادانسته بخود مشغول داشته است. درحالیکه این پدیده مانند سایر ارزشهای جوامع پیشرفته، فرایند رشد منطقی – تاریخی و محصول بلوغ جوامعی است که با مناسبات فرسودۀ فیودالی وداع گفته و به هژمونیزم بومی – تباری پشت پا زده اند. پس بدیهی است تا زمانیکه طبقات اجتماعی بر مبنای روابط گستردۀ شان با وسایل پیشرفتۀ کار جاگزین گروه های اتنیکی نگردند و روابط قدرت بر مبنای ارزشهای واقعاً دموکراتیک شکل نگیرد و در آخرین تحلیل تا وقتی شکافهای جامعه به مثابۀ زمینۀ اجتماعی سیاست بر پایۀ باور های شهروندی فعال نگردند؛ هژمونیزم قومی به عنوان روبنای مناسبات فرسودۀ جامعه و حکم اجتناب ناپذیر تاریخ دوام خواهد یافت. بناً در یک چنین جامعه یی و با دوام آن، کاربرد غیر پراگماتیک اصطلاحات ناهمزمان و نمایش دادن روابط مدرن از قدرت، جز مالیخولیای روزانۀ سیاست پردازان هیچ مفهوم دیگری را ارایه نمیکند.


اين مطلب از نسخه ی نخست کابل پرس? به اين نسخه منتقل شده است.

کابل پرس مطالب نسخه ی قبلی را به مرور به اين نسخه منتقل می کند.

تاريخ انتشار قبلی: 5 حوت سال 1385

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • وطن داري عزيز اميد وارم كه خور باشيد در هر جاه كه هستي اين هژ مو نيزمي قومي را حكومت هاي قبلي ميراث به جا گزاشته است حكومتي هاي غا صيبي كه سال ها روي مردمي غريب حكومت كردن وهر جامعه اقوامي گوناگون در خود دارد ولي حكومتي كه روي مردمي افغانستان حكومت كردن اين ها همان هاي هستن كه در طولي تاريخ بزوري بادارهاي خود وبه زوري اقوامي خود حكومت كردن اين ها حكومت را ميراثي ميخواند از سال هاي قبل تا زماني عبدرهماني قاتيل وتا زماني ظاهير شاه غدار خيانت كار كه روي قبري مردمي خود قصر براي خود دروست كرد وتركي وطن فروش با تمامي خلق وپرچم كه هزارها انسان وروشن فكراني مارا از يبني ما جدا كرد كه هميشه در انطزاري ديدن شان به جا مانديم ما از اين حكومتي دست نشانده كرزي وجنگ سالاراني خاهين چه گيله كونيم در جا معه افغانستان هيچ روشن فكر ويا دانشمند وجود ندارد كه اين هژ مو نيزم قومي را از بنياد بر كند بايد جوانان ومحصلان جديد دست به كار شود جوانني كه در خارج از افغانستان به سر ميبرد ارام ننشيند عليه اين هژ مونيزم دست وپنجه نرم كند شما جواناني كه ايمروز به درستي ميداني ومي فهميد واين را هم بايد بيدانيد كه از بين بردن هژ مو نيزمي قومي ايم روز خيلي قرباني هم لازم دارد دانشمند لازم داريم روشن فكر لازم داريم خون لازم داريم كه با يد در اين را خون بدهيم از خود بگزريم اين هاي كه ايمروز سري قدرت هست همه اين ها بايد از بين برود تا كه اين هژ مو نيزمي قومي از بين برود از بين بردن اين ها اسان نيست خون ميخواهد بايد مفكره مرد م ما درست شود مردمي ما از اين تغياني به سوادي برون كشانده شود هر فردي افغانستان يگ داكتر لازم دارد تا كه مغز هاي اين ها را بيشويد واين تنبل خانه ها بايد از بين برود

    • آزاد که واقعأ آزاد استی!

      تو دانی خدا که تو معنی هژمونيزم میفامی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      اول سواد بیاموز و بعدأ بیا به میدان . بی سواد

    • راست گفتی آخوند صاحب.

    • khast nawesandah az loghat hajmooni ,bertari ghomi wa chaneen cheez haa mi bashad.nawesandah haayee gerami behter ast agar loghat haayee zabaan haayee latin ra bah kar mi borand,manaaye farsi ash ra ham bah nawesand taa bah kas haaye bahaanah joo dast-aawezi peda nashawd

      bah wastah yak loghat yak nawashtah ra nah mi tawan rad kerd,in aakhond az nawashtah khoshash nah yaamadah jafangi nawashtah ast

    • there is not any error in Mr Azad text , He has right what he said . it is unfair to attack someone like that .

      Hegemony or in persian( hejmonism )(pronounced [hə.ˈdʒe.mə.ni (Amer.),hɪ.ˈɡe.mə.ni (Brit.)])[1] (Greek: ἡγεμονία hēgemonía) is a concept that has been used to describe the existence of dominance of one social group over another, such that the ruling group—referred to as a hegemon—acquires some degree of consent from the subordinate, as opposed to dominance purely by force.[2] It is used broadly to mean any kind of dominance, and narrowly to refer to specifically cultural and non-military dominance, as opposed to the related notions of empire and suzerainty.

      The processes by which a dominant culture maintains its dominant position: for example, the use of institutions to formalize power; the employment of a bureaucracy to make power seem abstract (and, therefore, not attached to any one individual); the inculcation of the populace in the ideals of the hegomonic group through education, advertising, publication, etc.; the mobilization of a police force as well as military personnel to subdue opposition.

      The word "hegemony" originated in ancient Greece and derives from the word hegeisthai (meaning "to lead")
      WIKIPEDIA

  • Brahtar hai aziz ,afghan hai mohtaram:kafe nest ka dar tol in hama sal afghanistan ma ba khater bahtar danestan iak qom ba aqwam degar wa ia ba khater bartari hai negadi wa lesane ba khak wa khon kasheda shod.ama baz ham roi ian mataleb wared bahs meshawem.khwahesh banda az nwesanda mohtaram inast ka bajai bas dar matalebe ka ghair az narahat shodan iak qawm ia meliat ba qawm wa meliat degar ba hama mardom afghanistan befahmanad ba wjod inka meliat hai ma farq mekonad,agar pashton astim ia tajek ia hazara wa ia ozbak wa az aqwm degar waia hata hendo astem ia mosalman baz ham afghan astem wa brather ham watan iak degar .wa ia inka brathar ma hama rohasaa dawlatt mara az qadem ta hala bad goftand pas bahtar ast az ar qawm wa ia melate ka astem ba ham iak ja shodda wa rah hal in mashala ra paida konem Omaid waram ka bahes narahati dostan nashoda basham

  • عنوان نوشته ات با محتوای آن نمیخواند. خلص مطلبت این است که افغانستان دارای ساختار حکومت داری قومی است. اما هزمونی قومی یعنی تسلط یک قوم بر تمام منابع کلیدی. شاید منظورت همین بوده ولی در نوشته ات به آن نپرداخته ای. البته در مورد قوت ساختار قومی سنتی در افغانستان امروز با تو موافق نیستم. آن نظم سیاسی و سیستم ارزشی مربوطه آن تقریبا از بین رفته است. ببینید طالبان یا گروپ های دیگر بزرگان قومی و ملاهای محل را میکشند و آب از آب تکان نمیخورد. شرایط فعلی افغانستان فروپاشی تمام انواع نظم اجتماعی و بی حکومتی است و تنها ضامن قدرت سیاسی افراد وابستگی خارجی شان میباشد.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس