نه به اعدام و پنج تراژدی مرگ
به مناسبت روز جهانی اعدام (دهم اکتبر 2011 )
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دهم اکتبر هر سال برای فعالان حقوق بشر و به خصوص برای افراد و گروههایی که به طور جد مخالف اعدام هستند، روز حساس و پر مشغله ای است. این روز را نه می توان گرامی داشت و جشن گرفت و نه می توان از آن به بدی یاد نمود، چرا که در حال حاضر هستند کشورهایی که از مجازات مرگ برای – به زعم خود – پیش گیری از وقوع جرم و عبرت دیگران استفاده می کنند و در ماه دهها نفر را یا از طناب دار آویزان می کنند و یا سرشنان را با شمشیر قطع می کنند و از راههای دیگر برای گرفتن جان آدمی استفاده می نمایند. به همین دلیل این روز را نمی توان گرامی داشت. اما خوشبختانه هستند کشورهایی که در قوانینشان مجازات مرگ ندارند و تلاش می کنند تا دیگر کشورهایی از اعدام استفاده می کنند، این مجازات غیر انسانی، وحشیانه و ناقض حقوق بشر را از قوانینشان برداشته و بزودایند. به هر حال زمانی می توانیم این روز را گرامی بداریم که دیگر هیچ کشوری از کشورهای جهان از مجازات اعدام استفاده نکند و به جای روز مبارزه با اعدام روز صلح و برابری و برادری جایگزین کنیم.
در شروع سخن توجه گرامیتان را به پنج تراژی مرگ در پنج نقطه جهان و با سرنوشتی متفاوت، جلب می کنم:
دوبلین 1848
در سال 1848 میلادی در شهر دوبلین ایرلند، نه جوان به مرگ محکوم شدند. قرار شد پس از حلق آویز کردن این نه جوان، اندام آنها با اسب در شهر و اطراف آن به زمین کشیده شود. احکام این نه جوان پیش از ملکه ویکتوریا صادر شده بود. زمانی که ایشان ملکه بریتانیا شدند، ایرلند نیز مستعمره بریتانیا بود. ملکه ویکتوریا فردی با روحیات انسانی بود، ایشان توان اعدام این نه نفر را نداشتند، به همین دلیل دستور دادند تا آنها را به استرالیا که این کشور نیز مستعمره بریتانیا بود، اعزام نمایند. چهل سال از این ماجرا گذشت، چالز دافی (Daffy Chars Gavan ) نخست وزیر استرالیا، ملکه ویکتویا را به استرالیا دعوت کرد و از او استقبال گرمی نمود. در اولین ملاقات، چالز به ملکه ویکتوریا گفت: شما من را می شناسید؟ من یکی از نه نفری هستم که شما دستور دادید اعداممان نکند و به استرلیا اعزام شدیم. ملکه متعجب شد و از سرنوشت هشت نفر دیگر پرسید و چالز سرنوشت هشت نفر دیگر را نیز تعریف کرد، هر یک از آنها یک شخصیت عالی رتبه در کشور استرالیا و دیگر کشورها از جمله کانادا و آمریکا شده بودند.
آمریکا اوت 1989
تروری دیویس مرد سیاهپوستی است که از سال 1989 به اتهام قتل یک پلیس آمریکایی در بازداشت بوده و چهار بار برای اعدام آماده شده و هر بار اعدام وی توسط وکیلش و با دستور دادگاه متوقف می شد. پس از 22 سال کابوس مرگ، با آنکه بسیاری از سیاسیون و روشنفکران و فعالین حقوق بشر خواستار توقف اعدام وی بودند، دولت آمریکا این فرد، که گویا دلیل محکمه پسندی بر اثبات اتهامش وجود نداشت را در روز 21 سپتامبر 2011 اعدام کرد. تروری پیش از مرگش به خانواده مقتول می گوید، من آن کسی نیستم که شما می بایست اعدامش کنید، قاتل فرزند شما کس دیگری است. باراک اوباما نیز در پی انتقادها و اعتراض هایی که از سوی مخالفین اعدام و به خصوص مخالفیت اعدام تروری صورت گرفت، گفت: من شخصا در این پرونده نمی توانستم دخالت کنم؟؟؟؟!!!! ....
ایران 16 جولای 2011
علیرضا ملاحسنی نوجوان 17 ساله ای بود که در روز 16 جولای سال 2011 با یکی از قوی ترین مردان ایران در خیابانی در شهر کرج درگیر می شود. علیرضا لاغر اندام و جسه ای بسیار ضعیف دادشت و مقتول فردی قوی هیکل و از نیروی بسیار بالایی برخوردار بود. ترس و وحشت از قدرت بی حد و اندازه مقتول، که یکی قوی ترین مردان ایران به حساب می آمد، و نیز غرور نوجوانی علیرضا، عقب ماندگی فرهنگی حکومت، عدم تکامل رشد عقلانی، بی تدبیری جمهوری اسلامی و صدها عامل دیگر باعث شد تا او دست به چاقو برده و مرتکب قتل شود. او بدون داشتن محاکمه عادلانه، در کوتاه ترین مدت محکوم به مرگ در ملا عام می شود. در روز 21 سپتامبر رئیس دادگستری کرج خبر از معرکه اعدام این نوجوان 17 ساله می دهد. رسانه های دولتی اخبار اعدام قریب الوقوع این نوجوان را به صورت گسترده منعکس می کنند و در نهایت هزاران نفر در میدانی در کرج دور هم گرد آمده و پلیس این نوجوان را به میدان مرگ می آورد. او شدیدا گریه می کرد و طلب بخشش می نمود و خدا و پیامبران و امامان را و حتی مادرش را قسم می داد تا او را نجات دهند، اما هیچ کس صدای او را نمی شنید، حاضران صوت و کف می زدند و منتظر بودند تا لرزش بدن این نوجوان را در بالای چوبه دار ببینند. برای خبرنگاران و عکاسان فضایی باز شده تا بتوانند از لحظه مرگ این نوجوان عکس و فیلم بگیرند. علیرضا وقتی به بالای چارپایه دار می رفت بدنش می لرزید، چندین بار در حال افتادن بود و در نهایت به بالای دار رفت و ملتی لرزش های بدن و جان دادنش را دیدند. او تنها 17 سال داشت، بدون اراده مرتکب قتل شده بود. اما قاتلان او به اصطلاح دارای عقل و شعور بودند او را با اراده و قصد قتل، کشتند.
22 جولای سال 2011 اسلو نروژ
روز 22 جولای سال 2011 جوانی نروژی به دلیل تعصبات ائدولوژکی ضد اسلامی ( دلیلی که فاقد پشتوانه عقلانی و منطقی است ) بمبی قوی ساخته و در نزدیک محل کار نخست وزیر نروژ کار می گذارد، بمب را منفجر می کند و 8 نفر کشته می شوند. پس از مدت کوتاهی با اسلحه اتوماتیکی که تهیه کرده بود به جزیره کوچکی در اسلو به نام اوتاوا می رود. در این جزیره کودکان و نوجوان حزب حاکم برای تبادل نظر در خصوص موضوعات سیاسی نروژ دور هم جمع شده بودند، آندرس برویک به آنجا می رود و 69 نفر را که همگی دارای سن های 14 تا 17 بودند را به قتل می رساند. این حمله تروریستی، شوکی عظیم برای ملت نروژ، دولت و حتی جهانیان بود، کشوری با مردمانی مهربان، آرام و صلح طلب که امروز شاهد چنین جنایت هولناکی بودند. آندرس برویک دستگیر می شود و در همان ابتدای امر، وکیلش را معرفی می کند و حال عادلانه در حال محاکمه است. اما شوک دیگر در این کشور بوجود آمد، دولت نروژ ار مردم خواست به احترام جان باختگان در روز 27 جولای در محل حادثه در اسلو جمع شوند، حدود 150 هزار نفر از جمعیت پانصد هزار نفری اسلو، نه با مشت های گره کرده و خشونت طلبانه، بلکه با شاخه های گل به خیابان ها آمدند، بی آنکه خواستار مرگ کسی شوند، از دولت بخواهند که آندرس اعدام شود، یا اینکه سخت گیری های خاصی برای او در دادرسی به عمل آید، با شاخه های گل سرخ و سفید به نشانه صلح به خیابان ها آمدند، یاد جان باختگان را گرامی داشتند، شعر خواندند، دعا کردند و گفتند که ما ملتی فهیم و آگاه و انسانیم، ترور و قتل را با ترور و اعدام پاسخ نمی دهیم و جالب اینکه آندرس در نهایت به 21 سال حبس محکوم خواهد شد.
عربستان سعودی 8 اکتبر سال 2011
روز هشتم اکتبر سال 2011 علیرغه مخالفت فعالان حقوق بشر به اعدام و حتی نحوه اعدام، عربستان صعودی در ریاض و تبوک، هشت تبعه بنگلادشی و دو تبعه عربستانی را به شمشیر سرشان را به اتهام سرقت و قتل می برد. چند ماه پیش نیز اعدام یک خدمتکار اندونزیایی به وسیله شمشیر اعتراضات گسترده ای را در برداشت و دولت اندونزی نسبت به این موارد عکس العمل از خود نشان داد.
از اینگونه تراژدی ها بسیار است، برخی غمناک و نیتجه ای خشونت طلبانه دارد و برخی نیز غمناک و نتیجه صلح طلبنانه.... در ایران وکالت نوجوانی را به عهده داشتم که هفت بار پای چوبه دار رفت و هر بار به طریقی او را از مرگ نجات می دادم. بهنود شجاعی در حالی اعدام شد که هزاران نفر از مردمان ایران، اشخاص معروف و چهره های هنری و سیاسی از مسئولین جمهوری اسلامی خواسته بودند که او را اعدام نکنند، اما او ناباورانه در مقابل چشمان من به دار آویخته شد و جان داد.
ویکتو هوگو می گوید: آیا گمان می دارید اعدام درس عبرت است؟ چرا؟ به خاطر آنچه می آموزد؟ مگر با درس عبرت چه می آموزد؟ این را که نباید کشت؟ نباید کشت را چگونه می آموزد؟ با کشتن !!! ....
مسلما کشتن یا همان اعدام کردن، تاکنون نتوانسته است ابرازی برای پیش گیری از وقوع جرم باشد، چرا که تاریخ و تجربه، نشان داده است که نه تنها با اعدام افراد، آمار جرم و جنایت کاهش نیافته است، بلکه افزایش نیز یافته است. اعدام در پنهان و در منظرعمومی هر دو باعث شده است تا انسان ها بر خشونت خود بیافزایند، قبح کشتن از بین برود و انگیزه و قصد کشتن در انسان هایی که مستعد ارتکاب جرم هستند، مهیا و آماده شود. برخی از حکومت ها در انظار عمومی معرکه اعدام را به پا می کنند، از قبل بوق و کرنا می کنند که قرار است، جوان قاتلی یا متجاوزی یا به هر دلیل دیگر برای درس عبرت دیگران در میدان شهر اعدام شود. روز اعدام فرار می رسد و حکومت با اعدام در ملا عام می آموزاند که چطور می توان جان دیگری را گرفت، می آموزد که جان گرفتن انسان ها، عملی سهل و آسان است، کافی است طنابی بر گردن دیگری انداخت و او را خفه کرد. حکومت با این عمل می آموزاند که اعدام هیچ قباحت و زشتی ندارد.
اما در حقیقت این طور نیست، امروز اعدام نه برای درس عبرت و نه برای پیش گیری از وقوع جرم استفاده می شود، اعدام در عصر کنونی صرفا یک " توجیه " است، حکومت هایی که از مجازات اعدام در قوانین خود استفاده می کنند، صرفا دو نوع افکار و کردار را توجیه می کنند.
نخست اینکه – در کشورهای اسلامی، حاکمان برای آنکه خود را پایبند به موازین شرع و اسلام قلمداد کنند و بگویند، آنچه شرع گفته است، غیر قابل تغییر است و "باید" احکام اسلامی اجرا گردد، به نام اسلام دست به مجازات مرگ می زنند، برای جرم قتل به آیات قران و به حدیث و روایات استناد می کنند و می گویند هرکس دیگری را به قتل برساند می بایست قصاص گردد، همچنین در همجنس بازی مردان یا محاربه یعنی جنگیدن علیه اسلام به وسیله اسلحه و مواردی اینچنینی که بر گرفته از احکامی شرع، بوده است که در 1400 سال پیش انجام می پذیرفت.
به عبارت دیگر مجازات های وحشیانه ای همچون اعدام، سنگسار، قطع دست و پا و کو کردن چشم و ... بر گرفته از ائدولوژی اسلام گرایانه افراطی است که برخی از حاکمان خود را به نمایندگی از خدا پایبند به اجرای آن می دانند و به نام اسلام جنایت می کنند، در حالی که همه می دانند اسلام نیز می تواند همانند ادیان دیگر دین رفعت و بخشش و مهربانی و دوستی و برابری و برادری باشد.
دوم اینکه – در کشورهای غیر اسلامی حکومت های که شایستگی و لیاقت اداره حکومت را ندارند و نمی توانند با راه هایی پیشرفته و مثمرثمر از وقوع جرم جلوگیری کنند، و یا اینکه قادر نیستند فضای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه ای را که اداره می کنند را به نفع مردم و سالم سازی اجتماع پیش ببرند، دست به مجازات های وحشیانه ای چون اعدام می زنند. این دسته از کشورها می توانند کشورهای اسلامی هم باشند، بهانه اصلی این دسته از کشورها، تنها پیش گیری از وقوع جرم و ارعاب جامعه است، در حالی که علم جرم شناسی اثبات می کند که اعدام راه مناسب و شایسته ای برای پیش گیری از وقوع جرم نیست، همانطور که گفته شد اعدام، نه تنها تاکنون بازدارنده از وقوع جرم نبوده است، بلکه روز به روز بر تعداد و آمار جرم افزوده است، پس اعدام درس عبرت و پیش گیرنده از وقوم جرم نیستند. مضافا به اینکه انسانها اگر چه در زمان های گذشته انتقام جو بوده اند، اما امروز این انتقام جویی به دلیل حکومت قانون و تشکیل اجتماع از بین رفته است و دیگر نمی توانیم از " انتقام " در اجتماع و روابط انسانها استفاده کرد.
گفتیم دولت هایی که قادر نیستند کشور خود را به خوبی اداره کنند از اعدام استفاده می کنند و فرقی در این مورد نمی کند که کشوری اسلامی باشد یا غیر اسلامی، فرق کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اعمال اعدام این است که در کشورهای اسلامی یک ائدولوژی اسلام گرایانه افراطی حاکم است، همچون ایدولوژی که حکومت طالبان در افغانستان داشت و حال در ایران این ائدولوژی حاکم است، و مهم تر اینکه در برخی از کشورهای اسلامی از اعدام، آنهم اعدام های فله ای استفاده می کنند که هیچ ریشه و توجیه شرعی ندارد، از جمله اعدام برای مواد مخدر که هیچ توجیه شرعی ندارد. در این گونه حکومت ها، چون ابا و ترسی از جان گرفتن انسانها وجود ندارد، گرفتن جان آدمی به راحتی و سهولت بیشتری انجام می شود، در حالی که با راهکارهای علمی و کارشناسانه به راحتی می توان از وقوع جرم جلوگری کرد، مجرم را بازپروری نمود و به جامعه بازگرداند. البته جامعه ای که فضای آن سالم باشد.
مطمئنا افراد در جامعه ناسالم و هنجار شکن، ناسالم و هنجارشکن خواهند بود و همچنین مجرمینی که هنجارشکنی می کنند، اگر تربیت نشده و تادیب نگردند، جامعه سالم را فاسد خواهند کرد و این وظیفه دولت هاست که بین این دو با اعمال سیاست های کارآمد توازن برقرار کند.
فراموش نشود که در حکومت های دیکتاتوری مثل کشور جمهوری اسلامی ایران ، حکومتها برای بالا بردن قدرت خود از یک سو و از سوی دیگر برای ارعاب شهروندان خود از مجازات های خشونت بار و غیر انسانی استفاده می کنند، در این نوع حکومت ها حتی عقاید مخالف نظام و یا برای ارتکاب جرم های سیاسی مجازات اعدام تعیین شده است. در جمهوری اسلامی افراد بسیاری به دلیل عقاید مخالف با عقاید حاکمیت به اعدام محکوم شده و به بهانه های مختلف از جمله محاربه و ارتداد اعدام می گردد.
نتیجه اینکه اعمال مجازات اعدام به دلیل، یا دلایل ائدولوژیکی یا به خاطر بی لیاقتی حکومت ها خود یک نوع جنایت علیه بشریت به حساب می آید، یقینا اگر مجازات اعدام برداشته شود و دیگر از این مجازات در قوانین به بهانه هایی که گفته شد استفاده نگردد، سیاست های حکومت ها نیز تغییر خواهد کرد، حکومت ها برای پیش گیری از وقوع جرم راهکارهایی را استفاده می کنند که در آنها خشونت معنی و مفهومی پیدا نمی کند. راههایی را انتخاب می کنند که با علم و تکنولوژی روز و همچنین هدف کشورهای جهان در سازمان ملل که هزاره سوم را هزاره صلح و امنیت نام نهاده اند، مطابقت کند.
یقین دارم روزی اعدام از تمام قوانین کشورهای جهان برداشته خواهد.
===================
پکتیا: چند دهه پس از بستن مخالفان به دهانه توپ توسط نادر؛ اعدام با شلیک راکت توسط طالبان
پنج شنبه 25 اوت 2011
پيامها
11 اكتبر 2011, 04:45
بنأ افغانستان یکی از پیشرفته ترین کشور ها در جهان است، در کشور شما ناراضی رژیم را به پای چوبه دار می برند ولی در این افغانستان ، انتحاری ایکه ده ها انسان بی گناه را در یک چشم به هم زدن در هوا دود می کند و دیگری که با جلیقه و یا واسکت انتحاری دستگیر می شود، جناب کرزی این افراد را در حالیکه ریش شان به نافشان می رسد به نام اطفال و یا زیر سن هژده آزاد می کند و آنهارا دوباره به وزیرستان و یا هم جهت تحصیلات عالی به غرب می فرستد. من هم با شما همنوا هستیم و به اعدام و تراژدی مرگ نه می گویم، ولی بازهم شما به ، آنکه فرصت نیافته تا دکمه انتحار را فشار دهد، باز هم نه می گویید؟
11 اكتبر 2011, 19:53, توسط میرویس ظاهر .
برای شاغلی اجمل بهزاد !
روایت است از حضرت محمد " ص " که میفرمایند : ( اقتل الموذی قبل ان یوذی ) یعنی بکش ان کسی را که به تو "میخواهد" ضرر برساند . یعنی پیامبر اسلام شما را به " قصاصی " پیش از جنایت امر فرموده اند . ایشان در کلام روحانی و اسمانی انسان ها را تشویق به کشتن میکند .
11 اكتبر 2011, 21:49
"شاغلی" !!!!!!!!!!!!! چه مزخرف