جبهه ملی، ائتلاف مقدس يا بازی كثيف
نويسنده: عزيز نوری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
يكي از مهمترين پديدهاي سياسي افغانستان در روزهاي اخير اعلام تشكيل جبهه ملي بوده
است. فرايند تشكيل، تركيب اشخاص و جريانهاي تشكيل دهنده اين جبهه، اهداف اعلام شده
توسط جبهه و موضع گيري ديگر جريانها و اشخاص سياسي در قبال تشكيل اين جبهه، باعث
گمانه زنيهايي در مورد اهداف تشكيل اين جبهه و نيز آينده آن مي شود.
اين جبهه كه تركيبي از شخصيتهاي جهادي سابق به شمول برهان الدين رباني، يونس
قانوني،اسماعيل خان، محمد قسيم فهيم و محمد اكبري و نيز عناصر چپ با گرايشات
ماركسيستي است كه از مهمترين چهره هاي آن مي توان به نور الحق علومي اشاره كرد. اين
تشكل مهمترين اهداف خود از تشكيل را كمك به دولت،حل برخي از مشكلات جامعه كه دولت
و ديگر نهادها قادر به حل آنها نيستند، تغيير در قانون اساسي و تبديل نظام سياسي از
رياستي به پارلماني و امكان انتخاب واليها توسط مردم هر استان اعلام كردند. حامد
كرزاي رئيس جمهور در نخستين موضع گيري رسمي با نگرشي بد بينانه اهداف اين جبهه را
حركت به سمت فدراليسم دانست.
در اين خصوص شايد بتوان سه محور را جهت روشن شدن بحث از هم تفكيك كرد:
1ـ تشكيل حزب در كشورهاي گوناگون دنيا به هدف دست يابي به قدرت سياسي و سهيم شدن در
آن صورت مي گيرد. ولي يك تفاوت اساسي بين احزاب بين كشورهاي گوناگون وجود دارد .
اين تفاوت ميزان ريشه اجتماعي احزاب مي شود. اصولا حزب در جوامع صنعتي و پيشرفته
داراي ريشه هاي اجتماعي پايدار و ثابتي هستند و از منافع طبقات و گروهاي خاصي حمايت
مي كنند به همين دليل داراي خاصيت ثبات و محدوديت مي باشند. براي مثال زماني كه
بورژوازي در جامعه غربي رشد كرد ولي نظام سياسي مبتني بر اشراف فئودال قابليت جذب و
دخالت اين بورژواها را در قدرت سياسي نيافته بود، احزاب سياسي بوجود آمدند كه مدافع
منافع بورژوازي شدند و صحنه سياسي را مبدل به درگيري گروه مدافع حكومت و گروه مدافع
منافع بورژواها نمودند.
با پيروزي سرمايه داري با رشد طبقه كارگر و ظهور انديشه هاي سوسياليستي، گروهاي چپ
به سازماندهي كارگران اقدام كردند و مدافع منافع آنان قلمداد شدند. به اين ترتيب
احزاب چپ پايگاه اجتماعي گسترده اي يافت و در سياست اين جوامع نقش بسياري را بازي
كردند. شايد بتوان ريشه حزب را در غرب به يكي از اصول زير بنايي فرهنگ غرب يعني
اصالت سود و فايده گرايي و پذيرفتن اقتصاد به عنوان يك عامل تعيين كننده دانست كه
باعث ايجاد گرايشات سياسي مي شود.
به اين ترتيب فرايند سياسي اين جوامع به گونه اي بود كه اولا احزاب ريشه در منافع
طبقات خاصي از اجتماع داشتند و از سوي ديگر هميشه دو گروه در صحنه سياسي به وجود
آمدند ، گروه درقدرت و گروه در پي قدرت.
فرايند حزب و حزب گرايي در تاريخ سياسي افغانستان حالتي بيمارگونه داشته است. اين
احزاب كه اصولا بر منافع طبقاتي خاصي بنا نشده اند كه داراي پايگاه اجتماعي خاصي
باشند. تنها پارادايمي كه در اكثر احزاب تشكيل شده در تاريخ افغانستان كم و بيش به
چشم مي خورد پارادايم قومي است كه در دوران اشغال كابل توسط نيروهاي متخاصم با
شوروي( كه به نام مجاهدان يا جنگ سالاران ياد مي شود)، به اوج خود رسيد. در ديگر
دورانها احزاب مخلوطي بوده است از يك ايدئولوژي و منافع افراد دخيل در حزب بي آنكه
منافع طبقه اجتماعي خاصي را نمايندگي كند كه البته اين امر مي تواند به عدم تشكيل و
شكل گيري طبقات اجتماعي بر مبناي اقتصاد در افغانستان باشد.
به همين دليل از جبهه ملي نمي توان انتظاري داشت كه از مفهوم حزب به معناي مدرن مي
رود. بلكه با نگاه به تاريخ و ساختار اجتماعي افغانستان بيشتر بايد به چشم يك بازي
سياسي تازه به آن نگاه كرد كه هيچ تضميني بر دوام آن وجود ندارد.
2ــ تلاش براي كسب قدرت در جامعه به شيوه نرم افزاري و شركت در فرايندهاي دمكراتيك
مانند تشكيل حزب نشانه هايي از بهبود وضعيت سياسي جامعه است. صف آرايي گروهها داراي
منافع در داخل احزاب راه را بر اعمال تند و ابراز خشونت آميز نيازها مي بندد. در
اين صورت اگر شرايطي به وجود آيد كه احزاب گوناگون با گرايشات متفاوت زمينه هاي
مشترك را يافته و بتوانند با يكديگر گفتمان داشته و در تشكلهاي مشتركي اجتماع
نمايند هم البته نشان از بهبود وضعيت سياسي جامعه و حركت مثبت دارد. از اين ديدگاه
كلي مي توان تشكيل جبهه را عملي مثبت قلمداد كرد كه نشان از رشد ظرفيت سياسي جامعه
دارد. ولي خود جبهه و عناصر تشكيل دهنده آن وضعيتي متفاوت با بحث دارند. يعني گرچه
تشكيل اين جبهه نشان از بهبود وضعيت سياسي جامعه دارد اما تركيب اشخاص و جريانهاي
سازنده آن خبر از نابسماني و پريشاني ساختار داخلي حزب دارد. در خوشبينانه ترين
حالت مي توان اين ترافيك چهره ها را در جبهه به اين معنا تفسير كرد كه اكثر رهبران
طيف اسلام گرا و برخي از چهره هاي چپ گرا با تلطيف نگرش خود و در هم آميختن ايده ها
و اهداف خود به اين نتيجه رسيده اند كه براي برد سياسي در برابر حريف قدرتمند
غربگراي خود احتياج به يك ائتلاف مقدس دارند. كه البته اگر اين هدف را داشته باشند
بايد خود را براي يك لطيفه بزرگ سياسي آماده كنيم!
احزاب به اصطلاح جهادي، در ابتدا جهاد خود را براي رهايي كشور از چنگال كمونيسم بي
دين شروع كردند، حكم به تكفير كمونيستهاي ماده پرست دادند، با كمكها و پشت گرمي
دشمن آن يعني ليبراليسم سرمايه داري وارد جهاد شدند تا بتوانند اين كفار را از
سرزمين اسلامي بيرون برانند! اما امروز ورق برگشته است، كافران كمونيست برادران
ديني شده اند و ليبراليسم دشمن مردم و از بين برنده دين مردم. نهايت اين طنز را مي
توان در نامگذاري اين تشكل ديد، مجاهدان مدافع دين كه در فرايند تصويب قانون اساسي
در برابر دشمنان ليبرال خود تا پسوند اسلامي را در آخر كلمه جمهوري اضافه نكردند از
پاي ننشستند و نام جمهوري اسلامي را براي افغانستان انتخاب كردند اما امروز با كدام
منطق نام تشكل را جبهه ملي بدون پسوند اسلامي انتخاب كرده اند؟ شايد تنها يك دليل
داشته باشد و آن عدم اعتقاد قلبي اين حضرات به اسلام و تنها استفاده ابزاري از آن
است كه به راستي چه كار شرم آوري!
3ـ تشكيل جبهه ملي كه در آن شمار زيادي از اشخاص و چهرهاي سياسي كه در دولت هم حضور
دارند هيچ جايي در قانون اساسي نداشته و از نظر حقوقي امكان پذير نيست. نتيجه اي كه
از آن مي توان گرفت اين است كه چهره هايي همانند ضياء مسعود كه اكنون به عنوان
معاون اول رئيس جمهور شناخته شده و بعد از رئيس جمهور بالاترين مقام اجرايي كشور
است و البته بسياري ديگر از چهره هاي سياسي كه در پارلمان حضور دارند، تعلقات حزبي
و رسم مريد و مرشدي در آنان نسبت به تعلق به دولت بيشتر و قوي و تر است در حاليكه
قانونا وقتي كسي به خدمت دولت در مي آيد بايد تمام تلاش خود را در جهت خدمت به مردم
در قالب دولت انجام دهد و اگر قصد تشكيل اپوزيسيون و مخالفت با دولت را داشت بايد
از آن استعفا داده و سپس مخالفت نمايد.
همچنين اعضاي جبهه ملي هدف خود از تشكيل جبهه را كمك به دولت معرفي كرده اند ودر
عين حال اعلام كرده اند كه مي خواهند نظام سياسي را از رياستي به پارلماني
تغيير دهند! بسياري از رهبران اين جبهه در دورانهاي طلايي زمامداري خود از اين
شطحيات بسيار بافته اند. تشكيل نظام پارلماني به معناي نفي وجودي دولت فعلي است و
كدام همكاري در آن نهفته است؟ از سوي ديگر آنها با كدام پشتوانه قانوني و حقوقي
اجازه چنين كاري را به خود مي دهند؟ آيا جز پشتوانه و منطق هميشگي شان يعني منطق
تنفگ چيزي دارند؟
از طرفي كجا ديده شده است كه يك دولتي در داخل دولت ديگر تشكيل شود؟ سعدي سالها پيش
گفته بود:
((
دو درويش بر گليمي بخسپند و دو پادشاه دراقليمي نگنجند.
))
جبهه ملي كه خود در تلاش ايجاد قدرتي موازي قدرت دولتي است آيا با ذات فلسفه تشكيل
دولت كه قدرت را در انحصار دارد، در تضاد نيست؟
4ـ صحنه سياسي افغانستان همواره شاهد بزرگترين متناقض نماهاي سياسي بوده است. به
همين دليل همواره پيش بيني و تعميم پديده هاي سياسي كشور با درصد بالايي از بي
اطميناني همراه مي باشد و از سوي ديگر عدم وجود جريانات واقعي و ثابت در كشور را
اثبات مي كند. گرد آمدن اسلام گرايان و چپ ها در جبهه ملي كه به آن اشاره شد نمونه
هاي از آن مي باشد.
تمايل و نزديكي رئيس جمهور حامد كرزاي و طيف غرب گرا به طالبان از ديگر مصاديق آن
است. حامد كرزي كه حكومتي مردمي و بر اساس انتخابات آزاد را در كشور تشكيل داد گرچه
مدافع منافع ملي است و بايد باشد، ولي هر حكومتي بر پايه اي از مفاهيم و اصول پي
ريزي مي شود. شرايط سياسي كه بعد از وجود طالبان در كشور حاكم شد، شرايط جهاني و
حضور نيروهاي خارجي و... باعث گرديد كه ساختار سياسي جامعه بر اصولي همانند
دموكراسي پايه ريزي شود.حامد كرزي هم به عنوان مدافع قانون اساسي و نيز ساختار
سياسي جامعه ملزم به دفاع از آنها شد. از سوي ديگر شخص وي و تيمش بر اساس آموزهاي
ليبرال رشد يافته اند و يا حداقل آن را به عنوان مشي سياسي خود پذيرفته اند. رشد
موسسات جهاني همانند ارگانهاي مدافع حقوق بشر در كشور از مصاديق رشد اين نگرش
درجامعه مي باشد.
ليبراليسم به عنوان يك تمدن نوع نگرش و زندگي را تغيير مي دهد و به قسمتهاي مختلف
زيست انساني تاثير مي گذارد. براي مثال در زندگي سياسي حكومت دموكراسي را ارائه مي
دهد. در حقوق برابري حقوقي و حقوق بشر را مطرح مي كند. در فرهنگ و اجتماع آزادي فرد
و اراده را پيش مي كشد و....
طالبان كه بيشتر به موجودات عصر حجر شبيه هستند تا يك موجود قرن بيست يكم، نه تنها
به هيچ يك از اصول ليبراليسم و هر تمدن ديگر امروزي پاي بندي نشان دادند، بلكه با
برداشت خشك و متعصبانه خود از شريعت اسلام،باعث ترس و وحشت شديد جامعه جهاني را
موجب شدند. ترور و برقراري حكومت وحشت، عدم پذيرش هر چيز جديد و بازگشت به دوران
ماقبل تاريخ، عدم پذيرش زن به عنوان موجود زنده اجتماعي و. .... تنها بخشي از اعمال
و اعتقادات طالبان است.
حال سوال اينجا مطرح مي شود كه كدام يك از انديشه هاي و رفتارهاي طالبان با
ليبراليسم هم خواني دارد. و علت چيست كه حامد كرزي كه با يك فرايند دمكراتيك
انتخاب شده است و بايد مدافع جامعه آزاد افغانستان باشد، دست دوستي به اين طالبان
دراز مي كند ولي از بخت بدش آنها پس مي زنند؟ در اين جاست كه باز طنز گذشته تكرار
مي شود و طالب ديرينه سنگي را در كنار كرزي مدرن قرار مي دهد!
از تمام اين احوال مي توان اين نتيجه راگرفت كه در صحنه سياسي افغانستان هيچ
سياسمداري به هيچ نحله فكري و تمدني و ديني پايبندي كامل ندارد و تنها آفتاب
پرستاني هستند كه در صحنه بازي سياسي به شكلهاي گوناگون در مي آيند.
به همين دليل انتظار ثبات در تشكيل احزابي مانند جبهه ملي و يا انتظار عمل دمكراتيك
از دولت با توجه به ساختار اجتماعي و سير عمل سياسي بازيگران سياسي تنها يك خيال
خوشي بيش نخواهد بود.
پيامها
11 آپریل 2007, 07:43
1. جبهه ملی؛ آنطوريکه از نام اش پيداست، حزب نه؛ بلکه جبهه است؛
2.ليبراليزم صرف طرفدار آزادی فردی و سيستم اقتصاد بازار آزاد است، نه طرفدار اتشين حقوق بشر و دموکراسی به مفهوم اصل؛
3.پيرامون وحشت و بربريت طالب، هيچ حرف وجود ندارد؛ اما وحشت و بربريت جنگ های تنظيمی بويژه بعد از سال 1992 در کابل و دگر نقاط افغانستان را نبايد فراموش کرد؛
4.کرزی به حيث ريس جمهور کشور تضمين کننده صلح و آرامش به مردم است او بايد با تمام افغانها؛ ولو وحشی اند بايد مذاکره و مفاهمه کند؛ تا باشد پلان های اقتصادی، اجتماعی و ... را عملی سازد.در آنصورت در سطح جامعه نه برای طالب و نه برای عقب گرايان جای باقی خواهد ماند. و کشور های همسايه؛ نيز از بيسوادی مردم ما استفاده کرده نمی توانند.
تشکر
س. از هامبورگ
16 آپریل 2007, 16:45, توسط حقگو
گرگ زاده عاقبت گرگ شود گرچه با ادمیزاد بزرگ شود. اقای کرزی قبل از اینکه وارد بازی روشنفکری شود خود یک طالب دو اتشه بود و در صفوف شان شانه به شانه دادالله ها کار کرده .حالا از قضا کارش در اینطرف بهتر میچلید و لغزید اینطرف و شاید هم طالب با کشتن چدرش به دلایل قبیله ای که معمولا کوچی ها دارند او را ترد کردند. پس نویسنده عزیز چگونه ادمی با چنین پیشینه ای طرفدار پر و پا قرص طالب نباشد. مگر میشود . شاید شندیه باشی که میگویند : تر ک عادت موجب مرض است.
11 آپریل 2007, 22:41, توسط جلالی
نوشته ی خوب و وزینی است اما بهتر بود در پهلوی نظریه گرایی ؛تشکیل جبهه ملی را از نگاه عینی تر و واقع گرایانه تر نیز ارزیابی می کردید
با سپاس
12 آپریل 2007, 06:27
من خوش بینم و در باره حرف های شما در باره طالبان که انان یک قشری از مردم افغانستان را تشکیل می دهند به همراه طرفداران خاص خودش و شما باید مادبانه تر صحبت کنید
آنلاین : ammar_rezai2000@yahoo.com
12 آپریل 2007, 08:23
بهترين نوشته ها در بارهء جبههء ملی:
http://afghanistannews.org/zz.html
25 آپریل 2007, 02:37
نويسنده محترم:
آزموده را آزمودن خطا است.
نويسنده کان پدرزاده و خوب هرکز از خطاکاران وقاتلان ملت افغان حمايت نمى کند. اميد همه اين موضوع را همه درک کنند.
اين عناصر قبلا در امتحان ناکام مانده اند.
با احترام فايقه به نويسنده محترم اميد