صفحه نخست > دیدگاه > شاد باش هشتاد سالگی و سرشک تلخ

شاد باش هشتاد سالگی و سرشک تلخ

سلیمان کبیر نوری
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

گوشی تلفون را برداشتم تا هشتادمین سالگرد تولد داکتر اناهیتا راتب زاد ابر زنی ازاستوای شجاعت، بانوی همیشه متعهد، نماد ی از استقامت، ِتندیسی از مقاومت برای آزادی و رهایی زنان مظلوم و محکوم را تبریک و شاد باش بگویم.

میخواستم به زنی تلیفون بزنم که در فراز و فرود راه مبارزه و پیکار بخاطرآزادی، بهروزی و سعادت زنان و در کل سعادت و بهروزی انسان و انسانیت قامت بر افراشت و با گامهای استوار و آهنین در شرایط بس دشوار اجتماعی ی با فراز و نشیب سخت سهمگین ؛ و برای یگانه عشق خودش که عشق به مردم و میهنش بود، به مبارزه برخاست؛ پُخته شد و چون پولاد آبدیده.
بیش از نیم قرن از زندگی پر بارو شیرین خود را وقف والاترین هدف انسانی یعنی اهتمام، تلاش و رشادت و مبارزه بخاطر سعادت انسان و انسانیت و به ویژه آزادی زن نمود. اما دریغا!! الآن چه شد؟؟؟

پیش ازینکه شمارهء تلفون را دایل کنم، تجسم چهرهء همیشه با متانت و استوار، با گیسوان درشتی که برف های سپید گذار از کوره راههای دشوار پویندگی و رزمندگی نور بر ظلمت، جدال حق با جباریت ؛ آن را پوشانیده، و نور امواج پر تلاطم چشمهای نافذ و همیشه پر عطوفت او مقابلم جان گرفت.
شمارهء تلفون ایشان را دایل کردم. بعد از درنگی آواز رسا و مثل همیشه استوار را ازپشت گوشی تلفون شنیدم :

  • بلی... بفرمایید!!
    این آواز رعشه ایرا از تار و پود وجود و گلبولهای خونم عبور داد.
    گفتم:
  • سلام مادر جان چه حال دارید؟
  • سلام نوری جان بچیم، تو خودت خوب استی؟ صحت خودت حالا چطور است؟
  • شما به سلامت باشید. من حالا خوب هستم. مادر جان! سالگرد هشتاد سالگی تانرا تبریک میگویم!
  • ای وای جان مادر؛ چه تبریکی ای! در هشتاد سالگی تولدم چه میبینم؟ فامیل بزرگ ما از هم پاشیده شد. فامیل های ما توته توته و پارچه پارچه و فرار وطن شده اند... آه که چه درد آوراست! ...تشکر، تو جور باشی بچیم! صحتت خوب باشد!
  • مادر جان ! من از طریق سایت ها خبر شدم که سالگرد هشتاد سالگی شماست. و آنچه بیشتر برایم جالب افتاد، نوشته ی خانم حبیبه افتخار بود.
  • مه نفهمیدم؛، مه در جریان نیستم.
  • میدانید خانمی بنام حبیبه افتخار نیز هشتادمین سالگرد تولد شما را تبریک گفته است که در رسانه های انترنتی بصورت بسیار وسیع و گسترده به دست نشر سپرده شده است.
  • بچیم؛ ، خانم حبیبه افتخار چه نوشته ؟
  • خانم حبیبه افتخار ضمن اینکه هشتادومین سالگرد تولد شما را تبریک گفته، تحفه ای برای شما هم داشته اند.
  • جالب است. چطور؟
  • هان...این خانم اینطور نوشته کرده که :
    «همچنان اینجا خبر شدم که مادر اناهیتا راتبزاد به خیر هشتاد ساله شده اند . کاشکی میتوانستم از نزدیک زیارت شان کنم و هشتاد ساله گی این زن بزرگ قرن افغانستان را برایشان و خانواده شان تبریک بگویم.
    تحفه هم لازم است و من تحفه ای از جان شیرین تر ندارم که برایشان تقدیم کنم . اول جان ناقابل مرا به حیث تحفه قبول فرمایند و باز یک جلد کتاب همسرم « گوهر اصیل آدمی » را که به تازه گی در هندوستان چاپ شده و درین کار او را فرزندان و عزیزان با درک و با درد و دانش بسیار مادر اناهیتا از هر لحاظ کمک کرده اند ؛ به حضور این زن بزرگ تاریخ افغانستان هدیه گویا تقدیم میدارم ».
    جملاتی را که من برای مادر خواندم، ارچند من پیش ازان آنرا خوانده بودم؛ در شکل بسیار بسیط و ساده مینمود؛ اما آنقدر با پهنایی ژرف و عمیق بودند که دران حالت، وضع من را دگرگون ساخت. منکه در جریان خواندن آن، آهنگِ آوازم نیز دگرگون شده بود ؛ احساس کردم که همه درد های درونی ام نیرو گرفته ؛ به شور بلند آمده، متحرک شده اند و میخواهند یکسره از جا بیرون آمده و به غوغا بپردازند. بلی... همه ی این درد ها بلند آمدند و یکایک بدون آنکه بیرون شوند، در گلویم گره خورده و گیر ماندند.
    احساس بغض گلو دیدگانم را به گذرگاهء اشک میکشاند. دریک لحظه ی کوتاه همه حوادث و رویدادهای فاجعه بار سه دهه ی اخیر کشور در برابر چشمانم تجسم یافته و گذشتند... و هم اینکه امروز من خود به دور از حوادث، ولی غرق دران، در دیار غربت بسر میبرم.. بلی، با آن همه سوز و فشار، آواز در گلویم خشکید. نتوانستم ادامه دهم.
    بعد از درنگی بخود فشار آوردم تا چیزی بگویم. بخوبی میدانستم که دران طرف تلفون چه کسی گدازِ دردِ مرا آیینه وار لمس میدارد.
    به سختی گفتم:
  • میشنوید؟
    ازان طرف نیز آوازی نشنیدم. گوشم به درد آمد. گوشی تلفون را بسیار بگوشم فشرده بودم.
    بعد از درنگی شنیدم :
  • نوری بچیم، جان مادر میشنوم...کاش، اینجا میبودی !
    پنداشتم هجومِ اشک چشمان، روی خط میدود و صدایی از آنسو، خط دوش آن را میشکند:
  • زنانِ سرزمینِ من، زنده و سر بلند باشند.
    من سرا پا گوش بودم میشنیدم و یاد سالها و گردباد درد ها پرده های مغزم را درمینوشتند. او چه حالتی داشت؟
    سکوت جانکاه بازهم در دو طرف خط تلفون مستولی گشت.. ولی این سکوت ؛ ترنم دردِ عشق و صفا را پیچیده در لایه های پرخاش و خشم، پژواک میداد.

از شورِ اشک و طوفانِ عاطفه احساس کردم که دل خونین و پراز درد زمانه ها، زمزمه ء غم و ماتم را سر داده و بلند و بلند به سرودن گرفته و فقط گویی همین لمحه به فرصتی دست یازیده است تا کوله بارغم و حسرت و اسف را از آنچه درهم غنوده دارد ، درهمین برهه ی زمان فرو فگند و خود را از فشار درد مکاران بیدرد، تهی سازد.
شنیدم که مادر بمن گفت: - مه میخاهم با خانمت گپ بزنم.
به خود آمدم.
خانمم نبود و من به او گفتم:
- او فعلا در خانه نیست. در فرصت مساعد برای شما زنگ خواهد زد.
دیدم که مادر بخاطر بهبود حالت من با استفاده از یک مهارت روانشناسانه خواسته تا به من آرامش خاطر بخشند.
و متعاقب آن پرسیدند:
-آن هموطنِ ناز، خانم حبیبه جان کجا زندگی میکنه؟

  • در یکی از ولایات افغانستان . اما شرایط وطن دشوار شده . نسبت بیماری، حدود یکهفته است برای تداوی به هند رفته است.
  • تو میتانی شماره ی تلفونش را برایم پیدا کنی؟ دلم بسیار میخواهه که همرایش گپ بزنم.
  • بلی. قلم و کاغذ دارین؟
  • بلی بگو که نوشته کنم!
    من شماره ی تلفون را برایشان گفتم و ایشان نوشتند.
    با استفاده از همان شیوهء آرام ساختن، پرسیدم:
  • پیش از ینکه من تلفن کنم مصروف چه کاری بودید؟
  • کتابی بود که میخواندم. کتاب هم دلگیر شد. تلویزیون میدیدم.
  • کدام تلویزیونهاره زیاد ترمیبینید؟
  • همی تلویزیون های افغانستانه.
  • دیدن این تلویزیونها زیاد ناراحت کننده نیستند؟
  • اینرا مه خوب میدانم . چکنم.. زندگی در غربت و بیوطنی .اگر ببینم نارام میشوم . اگر نبینم خود را نارامتر مییابم .
  • خوب خوش شدم که صحت تان خوبست.
  • مه هم خوش شدم که جانک تو هم جور است. تشکر بچیم از تلفونت. مه سر و رویت را میبوسم. به خانمت سلام من را بگو و روی خانمت و اولاد ها را از طرف من ببوس.
  • زنده باشید مادر جان! من هم دستهایتان را میبوسم. خدا حافظ و روز تان خوش!
  • پناهت به خدا!
    و همانند همان لرزشِ صدا، گوشی را گذاشتم. زنی ازتارک تعهد و شرافت، در آنسوی خط سالگرد هشتاد سالگی اش را تنها اما با همه، تجلیل کرده بود.
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • با عرض سلام خدمت خوانندگان کابل پرس?
    آنچه از آقای کبیر نوری میخواهم بپرسم اینست که از مادر جانش در مود مبارزات تباهکن این عجوزه و جنایات همرزمانش و تبانی ایشان در این تبهکاری ها چیزی نپرسیده و ننوشته اند. یا حقیقت گویی و مدیحه سرایی با هم همسانی ندارند. بی شک که همینطور است.
    توصیه ای به خانم راتب زاد دارم: بجای تلویزیون دیدن و ناول خواندن تا دم غنیمت است با گذشته اختناق آمیز، خونین و جنایتبار خویش و رفقای انقلابی تان که سنگ تهداب بدبختی های حاضر مردم و کشور را در ۳۳ سال گذشته گذاشته اید برای همیشه تصفیه حساب کن. شاید در آنصورت آینده گان و تاریخ در موردت قضاوت بهتر کند. آنروز دور نیست که چون همرزم و همپیک انقلابی ات، رفیق کارمل به زباله دان تاریخ رهسپار گردی.

  • آقای محترم ندا شامخ،
    پیام تانرا کاملاّ تائید میکنم. وجدان این وطنفروشان تا دم مرگ هم بیدار نخواهد شد، تا از جنایات که به حق این ملت ستمدیده روا داشته اند، معذرت بخواهند. اگر این جنایتکاران را خداوند ببخشد، مردم افغانستان نخواهد بخشید.
    اما خوش میشوم که لاعقل از غربت و بی وطنی رنج میبرند.

  • ناحقبین گمراه!
    راستی که ای ببوی هزار پدره خودت و دگه رفقای انفلاقی ات ایقه اولاد ناخلف زایید که یک نسل حرامزاده ره ده وطن اساس ماند. از چتلی و گندگی تان منطقه ده فغان اس. خدا گم تان کنه.

  • عجب نوشته یی بود. من نیز دیروز با کسی گپ زدم و سالروزش را تبریک گفتم. او نیز روی کوچ نشسته و تلویزیون می دید و ضمنن ناول می خواند. ااین هم تنها از بزرگان جامعه ما بر می آید که عین زمان هم کتاب بخوانند و هم تلویزیون ببیند. مادر این قصه البته زبان خارجی یاد ندارد. هنوز هم قصه های سامسون و ریچارد پرویز قاضی سعید و فاحشه جواد فاضل را می خواند. گفتمش چرا، در حالی که آسمان غر و غر می کرد و پرده های پنجره شور می خورد با صدای ملایمی گفت:

    • مگر باد از ای کتابا، کتاب دیگر هم چاپ شده؟
      در حالی که از این ساده گی و صداقت صدایم و دلم می لرزید، گفتم:
      بلی، بلی مادر.
      با خوشحالی زایدالوصفی در حالی که هنوز پرده ها رقص رقص کنان آمدن زمستان دیگری را جشن می گرفتند، گفت:
    • مادر را وقت ها پیشتر خواندیم. مادر گورکی ره میگی؟
      من در حالی که از همه درایت و هشیاری انقلابی این مادر ملت، ذوق زده شده بودم، گفتم:
    • ها ها. مادر گورکی ره می گم. در حالی که مه اوره مادر خطاب کرده بودم، اما او باشیوه انقلابی یی که داشت نخواست احساسات مرا بر راه انقلابی اش ترجیج بدهد، گپ را دور داد. چه نازنین زنی!

    تا کجا سقوط می کنیم؟ مگر این چقری را انتهایی هم است؟

  • 1400سال زن ستیزی .اینست نطریات اکثریت قاطع جامعۀ اوغولستان

  • هفتم قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    ۲۸ نوامیر سال ۲۰۱۱ میلادی
    باقی سمندر

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?

    درکابل پرس از قلم آقای نوری خواندم که اناهیتا راتب زادګه مادر آقای نوری میباشند-هشتاد ساله شد . آقای نوری تولد مادرش را مبارک ګفت و خوانندګان دیګر نیز تبصره های بر تبریکی آقای نوری نوشتند .
    من نمی خواهم خوشی آقای نوری را درهمین لحظات هشتاد سالګی مادر شان با بیان نمودن کلمات وواژه هایی برهم بزنم و دانه اشکی بیشتر به ګونه هایش روان سازم .
    اقای نوری در روزګاری بسر میبرد که مادر هشتادساله شان در یک خانه تنها نشسته است و کتاب میخواند و تلویزیون میبیند و خود اقای نوری در ګوشه دیګردر دور دستها نشسته و از طریق تارنماها و تبریک ګفتن خانم حبییبه افتخار باخبر میشودکه مادر ایشان هشتاد ساله شده اند .
    بخشهای عاطفی واخلاقی را اګر تابع بخشهای تعقلی بسازیم و این سخن را از ساحه عاطفی و اخلاقی با ساحه سیاسی ګره بزنیم – نیاز به برخوردهای جدی تر داریم .
    میدانم که این نشستن مادر آقای نوری درسن هشتادسالګی نه در جامعه ګویا سوسیالیستی شوروی است بلکه در جامعه امپریالیستی ای می باشد که هزاران نفر به جرم ناکرده بنام عمال ونوکران امپریالیسم به فرمان همان حزب مادر شان سر به نیست شدند واین طنزیست بسیار تلخ برای من و کسانیکه تاپای جان بضد نظام وسیستم اميریالیستی می رزمند و لحظه ای هم به سیستم ونظام امپریالیستی سازش ویا کرنش نداشته اند وندارند.
    ما هاییکه شوروی را نه سوسیالیستی بلکه جامعه سرمایه داری انحصاری دولتی میدانستیم وبه جرم داشتن همین نوع فکر ونظر دګراندیشی بهترین عزیزان ما مورد تعقیب – پیګرد – شکنجه وکشتار قرار ګرفتند یا فرار نموده ویا درتبعید زندګی دارند .
    داد از مبارزه برضد امپریالیسم زدن ودر هشتاد سالګی در پناه قوانین جامعه امیریالیستی زندګی کردن خود سخن ایست بحث برانګیز واین سخن را نیزبایست جدی ګرفت .
    بیان همین خبر خودش تراژیدی دردناکی است که چرا مادر اقای نوری در سن هشتادسالګی سالګرد تولدش را به تنهایی وانهم در جامعه اميریالیستی سپری مینماید ؟
    چرا آقای نوری نتوانسته تنها همین روز را از نزدیک دست بوس مادرشان باشد ؟
    من نمیخواهم از این سالګردهشتاد سالګی بګزرم- چون آقای نوری همه خوانندګان این بخش را درکابل پرس مهمان ناخوانده سالګرد تولد خانم اناهیتا ناهید راتب زاد – کاکر ساخته اند و به بهانه نوشته آقای نوری مینویسم که :
    در این روز ګار هشتاد سالګی مادر شما قصدندارم شما را که جوان تر میباشید ومیتوانید با جمع اعضای خانواده فکری خود تان در مورد هشتاد سالګی تولد مادر خویش سخن بګویید .
    یکبار نه بلکه صد بار راه های را که خانم اناهیتا ناهید راتب زاد پشت سر ګزاشته است و شما هم همرایش بوده اید یا پا در جای پایش ګزاشته اید مورد ارزیابی قرار بدهید .
    خوانندګان وانسانهایی که از
    از « حزب دیموکراتیک خلق » « حزب وطن » خاطراتی دیګری دارند و تعداد شان از ملیون ها انسان بیشتر است – در مورد هشتاد سالګی مادر شما نوع دیګری می اندیشند .
    آقای نوری !
    نام من باقی است وسمندر هم نام خانواده ګی من میباشد. در دوران دبستان و درسها در لیسه حبیبیه با کنشکا – فرزند مشترک خانم اناهیتا ناهید راتب زاد و داکتر کرام الدین کاګر در یک دهلیز همدیګر را میدیدیم – او صنف هفتم االف بود ومن در صنف هفتم ه –
    در انروز ها که همدیګر را میدیدیم دیګران میګفتند که مادر کنشکا کاکریا خانم اناهیتا که اینک میدانم مادر شما نیز است – در ایام جوانی سالها در ارګ سلطنتی می زیسته و تا اینکه شاه محمود خان کاکای محمد ظاهر پادشاه سابقه افغانستان دردوره هفتم – یا هشتم شورا ناهید خانم را به عقد داکتر کرام الدین خان کاکر در آورد و با هم ازدواج کردند ـ اینوقت ها را بایست برای مردم افغانستان توضیح داد و بنام ګویا مبارزه سیاسی برای جوانان از دنیا بی خبر « معرفی » نکرد !
    زندګی وخانه وخانواده آقای راتب پدر خانم اناهیتا که از ګلدره – کوهدامن منطقه بیدک - بودند بمن معلوم دار است و اینکه ناهید خانم را چګونه در ارګ سلطنتی محمد ظاهر شاه تربیه نمودند – اینهم برای من معلوم است- هنوزکنشګا زنده است ـ
    من بخاطر دارم که بارها خانم دکتورس اناهیتا ناهید راتب زاد با کنشکا در سرک برشنا کوت به خانه آقای کریم میثاق رفت وامد داشتند و برای کارهای فکری همدیګر را میدیدند و درهمه بارها با کنشکا ومادرش در همان محل سلام وعلیک داشتم و خانه کریم ميثاق از خانه ما چندان فاصله نداشت .
    این بخش شناخت خصوصی من از خانم دکتورس ناهید اناهیتا راتب زاد.
    در مورد سیاسی بخاطر دارم که خانم راتب زاد در دوره دوازدهم شورا در کابل با ببرک کارمل ونورمحمد نور از طرف فرکسیون « حزب دیموکراتیک خلق » وکیل در شورای ملی افغانستان بودند.
    بخاطر دارم که در روز سوم عقرب سال ۱۳۴۴ خورشیدی خانم اناهیتا – با ببرک کارمل و نورمحمد نور در دوره دوازدهم شورا مدافع سلطنت بودند و در مقاله هایی که انزمان درجریده « خلق » منتشر شده بودند – نتنها مدافع سلطنت محمد ظاهر شاه بودند بلکه مبلغ تزهای کنګره بیستم حزب کمونیست شوروی بودند ـ ( از اینرو مدافع راه رشد غیر سرمایه داری – تقویه سکتور دولتی - ګزار مسالمت آمیز به سوسیالیزم – همزیستی مسالمت امیز با امپریالیسم ومسابقه مسالمت امیز با امپریالیسم وتمام خط مشی رهبری ماسکو بودند )
    بخاطر دارم که مادر شما خانم اناهیتا ناهید راتب زاد در مورد بودجه وزارت دربار با مولوی محمد نبی محمدی که انوقت نیز وکیل در پارلمان بود – نخست برخورد زبانی نموده بود و بعدن برخورد هایشان فزیکی شده بود و سرانجام خانم اناهیتا زخمی شده و به شفاخانه ابن سینا انتقال داده شده بودند،
    این خاطرات تاحالا در ذهنم مجسم اند.
    اقای نوری !
    وقتی شما درروز هشتاد سالګی مادر شما جوان تر میباشید و هنوز توانایی نوشتن و مصاحبه ها را دارید – از مادرخویش خانم دکتورس اناهیتا – ناهید راتب زاد چند سوال را مطرح سازید واین سوال ها به همه اعضای رهبری وکادرهای شماره یک حزب دیروزی شما برمیګردد !
    یک – آیا اتحاد شوروی یک جامعه سوسیالیستی ودارای دولت سوسیالیستی بود ؟
    دو – ایا حزب کمونیست شوروی تنها و به نام حزب کمونیست بود یا اینکه با نام کمونیسم عملن حزب نورمان کلاتورهایی بود که مدافع سرمایه دولتی انحصاری بودند؟
    سه – آیا در سوسیالیسم علمی و افکار کارکس – انګلس – لنین – طرح یا تیوری کودتا یا کودتاها وجود داشته است ؟
    چهار – حزب شما در دوره دوازدهم و سیزدهم شورا مدافع خط مشی پارلمانتاریسی بود ولی در سال ۱۳۵۲ یکبار به کودتا روی آورد وبه نفی پارلمان و قانون اساسی رسید و مدافع وشریک کودتای بیست وششم سرطان ۱۳۵۲ ګردید .
    حزب شما بخاطر برداشتهای مختلف از هم پاشیده ومنشعب شده بود و لی شوروی ها دوباره حزب شمارا پیوند میکانیکی داده وبرای ګرفتن قدرت در هفتم ثور ۱۳۵۷ آماده ساخت وبعد از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی حزب شما به اقتدار رسید .
    همان حزب شما که مدافع پارلمانتاریسم در سطح ملی وبین المللی بود – درعمل مدافع سوسیال فاشیسم ګردید و نتنها مخالفین بالقوه حزب شما که همانا
    اخوان المسلیمن –
    اعضای رهبری وکادرها و علاقمندان جریان دموګراسی نوین ( شعله جاوید )
    سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان ( سازا )
    را ګرفتار نموده – شکنجه داده وزندانی ساخته و بسیاری را به باستیل پلچرخی به طورفردی ودسته جمعی کشتار نمود – و زمینه های بسیار زیاد برای خونریزی ها بعدی و حمام خون شدن افغانستان را بوجود آورد
    وعملن در ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی همان دولت شوروی که حزب شما وی را دولت جامعه شوروی سوسیالیستی میدانست – به افغانستان تجاوز آشکارنمود وهمه معیار های سوسیالیستی - انسانی را باردیګر بطور آشکارتر پشت پا ګذاشت و بعد از حمله ۱۹۶۸ میلادی به چکوسلواکیا باردیګر درافغانستان ثابت ساخت که دولت ای بود سوسیالیست در ګفتار اما دقیقن وعملن امپریالیستی در کردار وهمانا دولت سوسیال امپریالیستی بودکه دشمن سوسیالیسم و همکار وتبانی کننده با دشمنان کارګران وزحمتکشان و همکار امپریالیسم بود .
    همان حزب شما – رهبران شما مانند کشتمند را زندانی ساخت و اسداله سروری وی را با برادرزاده حفیظ الله امین – اسد اله امین شکنجه داد و همچنان بسا از کادرهای حزب شما بشمول ثریا – پرلیکا خواهر داګتر وکیل را نیز مورد لت وکوب وانواع شګنجه قرار داد .
    عده ای ا زرهبران حزبی شما از افغانستان مانند ببرک کارمل – نورمحمدنور- نجیب الله – اناهیتا از افغانستان بنام سفیر بیرون رانده شدند ولی بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ همان شکنجه ګر اګسا یعنی اسدالله سروری معاون اقای ببرک کارمل ګردید و مادر شما خانم اناهیتا ناهید راتب زاد هم اګر فراموش ننمایم وزیر معارف شده بودند !
    ايا شما میتوانید در مورد برنامه حزب مادر شما و استراتیژي ها وتاکتیک هایش
    و تجارب ایکه از سال ۱۹۶۵ میلادی یا روز تاسیس حزب تاحال دارد – سخن بګویید و همه دستادورهای ضد ملی – ضد بشری – ضد کارګری و ضد کمونیستی حزب مادر خویش را به خاطر سالګرد هشتاد سالګی خانم اناهیتا را به نقد بکشید ؟
    ایا شما می توانید در مورد
    یکنیم ملیون انسان قربانی ازکودتای هفتم ثور به اینطرف ،
    در مورد هزاران کشته وقربانی در زندانها ،
    درمورد ملیون انسان ومادری که بیوه شدند ،
    در مورد ملیونها کودکی که یتیم شدند وبخش از ان ها در یتیم خانه های شوروی پرورش یافتند و شستشوی مغزی شدند وعده ای به دام سی – ای ای وای اس ای افتیدند و در فابریکه طالب سازی – طالبان امروزی را بوجود اوردند ،
    در مورد بیشتر از ملیون انسان معیوب ومعلوم بنویسید .
    درمورد بیشتر از پنج ملیون آواره افغانستان در کشورهای پاکستان – ایران – هند – اروپا و امریکا و سایر کشورها بنویسید ؟
    آقای نوری !
    ایا امکان دارد باردیګرکه با مادر خویش صحبت تیلفونی خواهید داشت
    از خانم اناهیتا ناهید راتب زاد نظر شان را بپرسید ګه :
    چرا حزب شما به مثابه یک وسیله در جنګ نیابتی میان پاکت وارسا و پکت ناتو از آغاز تا پایان عمر سیاسی اش به نیابت شوروی درعرصه افغانستان به منافع ملی مردم افغانستان – به تمامیت ارضی افغانستان – به استقلال سیاسی افغانستان - به همه ارزش های انسانی وحقوق بشری نتنها مرتکب خیانت بلکه جنایت نیز شده است؟
    وچرا همان حزب شما بیشتر از پیشتر زمینه ساز مداخلات رنګارنګ پاکت ناتو و دولت های منطقه ګردید و احزاب هفتګانه و هشت ګانه و طالبان دراین بازی بزرګ نوین نیابتی واردکارزار ساخته شدند و ازهفتم اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی به اینسو همه مقدرات و سرنوشت افغانستا ن را ایالات متحده امریکا و شرکا وناتو میخواهند بازهم رقم بزنند ومردم افغانستان از کودتای های ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ و ۱۳۵۷ خورشیدی تاحال به خاک وخون غلتیده میشوند ؟
    اقای نوری !
    اګر امکان داشت وباردیګر از مادر خویش خانم دکتورس اناهیتا ناهید راتب زاد به وسیله تیلفون خبر میګرفتید – لطفن جویای احوال کنیشکا هم ګردید و بپرسید ګه چرا کنشکا – کاکر روابط اش را با سیاست حزبی مادرشان به حالت تعلیق آورده است ؟
    من پرسشهای زیادی میتوانم مطرح نمایم وخاطر نشان می سازم که همه اعضای و کادرهای حزب دیروزی « دموکراتیک خلق » اګر بخواهند می توانند به شکل دموکراتیک در همین تارنمای کابل پرس این بحث را از سال ۱۳۴۴ خورشیدی تا حال روشن سازند ـ
    اګراقای نوری علاقمند باشند تا دراین بحث سهم بګیرند – به یکی از پرنسیب های بسیار عادی دموکراتیک که هما نا انتقاد از خود و انتقاد از دیګران است – به شکل دموګراتیک ارج کزاشته اند.
    پرسشهای دیګر را برای بخشها وروز های دیګر می ګزارم .
    باقی سمندر

    آنلاین :

  • وطنفروشان افغانستان باهم متحد شوید!
    نوکران روس بادار تبدیل کرده اند و از زیر چپن کرزی اینطور گستاخانه به هرکس ( بخصوص به باقی سمندر) می جفند.
    روز ذوال همه ای شما بخیر آمدنیست.

  • من که از این چرندیات آقای نوری چیزی نفهمیدم. جناب با کچری قروت واژه های مختلف آسمان و ریسمان را بهم گره زده اند تا راه گنجشککی برای فرار از مسئولیت برای خودش، ممی جانش و حزب جنایتکارش جستجو کند.
    جناب اینرا بداند که اگر حافظه ایشان با ودکای روسی و فعلاً شراب های ALDI صدمه دیده است مردم جفادیده افغانستان فروشندگان جغرافیا وارزش های تاریخی این کشور را روزی به دادگاه عدالت خواهند کشانید و از قتل های دستجمعی، اختناق های حزبی، ویرانی زیربنا های کشور و بالاخره فرار مغز ها بازپرسی خواهند کرد.
    جناب که خودش، ممی جانش و حزب جنایتکارش سالها آستان و دستان سردمداران کشور شورا ها را بوسیده اند فکر میکنند هر که صدای حق برافراشت حتماً به آرگاه و بارگاهی وابسته است. آنکه را نوکرمنشی در فطرت است، آزادگی چه داند؟
    خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت
    دیده باشی لکه های دامن قصاب را
    شما را با وجدان خوابیده تان به خدای دیرگیر و سختگیر میسپارم.
    والسلام

  • جناب مزاری سلام
    شما با این موضعگیری تان پرچمی ها را براءت داده نمیتوانید و کوشش هم نکنید. اگر پرچمی ها تمام آنانی را که در لست آقای سمندر هستند شخصاْ نکشته اند، اما این آغازاده ها جزء همان حزب جنایتکار دموکراتیک خلق بودند که از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ نه تنها بگفته شما ماوویست ها را بلکه هرآنکه را که در تبانی با ایشان نبود کشتند و بستند و تبعید کردند. نجیب پرچمی رییس خاد نیز تنها ماووییست ها را نکشت بلکه هر آنکه را که در تضاد با حزب و پالیسی های آن بود از سر راه برداشت. در فاجعه بشری معاصر کشور خلق و پرچم اساس جنایات ضد بشری و جنایات جنگی را گذاشته اند. اگر مایلیم به حال و آینده بپردازیم باید با گذشته تصفیه حساب نماییم.
    قابل تذکر میدانم که خلقی ها و پرچمی در آنزمان و فعلاْ نیز از زنان استفاده ابزاری نموده اند و مینمایند. اینکه خانم جمعیتی از اینها پس نمانده است بازهم دلیل یک فرهنگ مذموم است که اساس اش را این به اصطلاح مترقیان گذاشتند و آن به اصطلاح مرتجعین تعقیب نمودند.
    من در این بحث را میبندم و میدانم که روزی نه روزی حتی اگر اینان دیگر در این کره خاکی هم نباشند، چنانکه اکنون نیز معناْ مرده اند، با ایشان و دوران سیاه و جنایتبار شان محاسبه خواهد شد. مطمین باشید که چراغ ظلم تا ابد نمی سوزد!

  • آقای نبیل مزاری،
    به نظر شما به خاطر اینکه اناهیتأ یک زن است و سالخورده، نباید او را مسؤل آن همه جنایاتِ دانست، که حزب وطنفروشش (که در رأس آن این خانم قرار داشت) به حق هموطنان ما روا داشت.
    این طرز تفکر شما خود نمونهء دیگری از مردسالاری روشنفکران افغانستان است. به این معنی که:
    زن ها چون از جنس نظیف و ضعیف اند. نباید بار سنگین مسؤلیت ها را به دوش آنها بار کرد.
    زن ها چون احساسی تر از مردان اند ،باید با مدارا با آنها برخورد کرد تا احساسات شان جریهه دار نشود.
    زن ها اگر مادر اند، باید به پایش سجده زد، زیرا بهشت زیر پایش نهفته است.
    زنان اگر پیرو سالخورده اند، باید به ایشان احترام گذاشت، ولو مرتکب صد ها نوع جنایت هم شده باشند. وغیره وغیره…..
    به تعبیر دیگر: زنان، اطفال و بیماران روانی در یک صف قرار دارند و هیچ یک شان مسؤل اعمال شان نباید شناخته شوند. به اصطلاح عوام " معاف " اند.
    به این گویند: مَکر نوین از مردسالار نوین.

    اما اینکه شما بین دو جناح یک حزب تفاوت قایل اید و جناح پرچم را برائت میدهید، این مربوط به شماست. برای مردم افغانستان هردو جناح نوکران و دستنشانده شوروی بودند ومسؤل همه جنایات شان اند. باید جنایات شان را بپذیرند و از مردم این وطن معذرت بخواهند.

  • باقی سمندر
    قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    اول دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

    بخش نخست

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    سلام به آ قای سلیمان کبیر نوری
    آقای سلیمان کبیر نوری
    چند روزی از نګارش نخستین ای شما درمورد هشتادمین سالګرد تولد دوګتورس اناهیتا ناهید راتب زاد میګزرد ومن پرسشهایی را طی تبصره ای بروز هفتم قوس ۱۳۹۰ خورشیدی – برابر به ۲۸ نوامبر سال ۲۰۱۱ میلادی برای خانم اناهیتا راتب زاد وشما مطرح ګردانیدم ولی ازجانب شما تا همین لحظات ګوچګترین پاسخی در مورد پرسشها دریافت ننموده و نخوانده ام – من یکباردیګر در مورد دو تبصره ام در باره خانم اناهیتا راتب زاد که در کابل پرس منتشر شده اند – تاکید میدارم و اینک چند جمله ای خواهم نګاشت.
    نامه سرګشاده شما را که در باره توصیه دکتور معالج تان نوشته بودید خوانده ام ومن همان زمان نامه ای برای شما نګاشته بودم ُ، تا هنوز بخاطر دارم و میکوشم بسیار فشرده بنویسم و در اینده های نه چندان دور که صحت شان همه جا نبه اعاده ګردد
    – بازخواهم نوشت .
    شما در تبصره خویش نګاشته اید که :
    «چونانیکه عرض کرده بودم، فرمایشات جناب باقی سمندر شائیسته التفات بیشتر است و اینک عرایض در مورد:
    جناب محترم باقی سمندر !
    ؛ ابداً امکان ندارد که افراد و شخصیت های حقیقی و حکمی جامعه ما یا دیگر جوامع مانند محصولات فابریکاتی یا حتی محصولات نجاران و صنعت گران همه یکدست باشند و ما همه را دربست رد یا تائید بداریم .
    اینجاست که نیازمند تحقیق و تفحص و شناخت هر پدیده و هرشخصیت در اوضاع و احوال اجباری و اختیاری ایکه او قرار داشته و دارد ؛ میباشیم و این کار اساساً جز با دانش های ریاضیاتی در سطح عالی میسر نیست که تصور میکنم غفیری از نخبگان و مدعیان نخبه گی ما هم از آن بویی نمی برند.
    این حکم پیش از همه ما را به گرفتن گریبان خودمان وامیدارد. نوشتن و اتهام زدن و محکوم کردن در دنیای مجازی ( انترنیت ) که زیاد اصول و انضباط و معیار و محک بر آن مرعی شده نمیتواند ؛ دشواری ندارد ولی اهل بودن و توانا بودن و مسئول بودن در قبال آن ؛ خیلی مشکل است »
    آقای سلیمان کبیر نوری !
    هرزمانیکه که دکتر معالج شما اجازه داد که اندکی وقت خود را به دنیای مجازی انترنیت اختصاص بدهید – انوقت برایم لطفن بنویسید که:درکجا انسانها را مانند محصولات تولیدی کارخانه نجاری یا فلزکاری یا قالب خشت پخته یا خام دیده ام ؟
    کدام پرسش من از شما یا از خانم اناهیتا راتب زاد بخاطر اتهام زدن بوده است ؟
    درمورد دانش ریاضیاتی از سطح عالی که چه سخن بګویم در سطح عادی وعامیانه هم
    کدام ادعایی ریاضیاتی ندارم – اګر چند اثری از لودیګ وینګشتاین در باره منطق فلسفی خوانده باشم یا چند روزی با استادان ریاضی نشست وبرخاست داشته ام یا ګپ های ریاضی – فلسفی ای از صدیق افغان شنیده باشم – هیچ یک دلیلی نیست تا من ادعای ریاضیاتی داشته باشم واګر برای لحظه ای بپیذیرم که شما نګاشته اید « اینجاست که نیازمند تحقیق و تفحص و شناخت هر پدیده و هرشخصیت در اوضاع و احوال اجباری و اختیاری ایکه او قرار داشته و دارد ؛ میباشیم و این کار اساساً جز با دانش های ریاضیاتی در سطح عالی میسر نیست که تصور میکنم غفیری از نخبگان و مدعیان نخبه گی ما هم از آن بویی نمی برند »
    پس زمانیکه نخبګان و مدعیان نتوانند درشناخت پدیده ها وشخصیت ها بویی ببرند – من صبر می نمایم تا نخبګان دیګری در سطح نبوغ ای بدنیا بیایند تا بتوانند شخصیت ها را برای ما مورد تجزیه وتحلیل قرار دهند – من در باره شناخت کتاب های ای از مارکس بنام فقر فلسفه – و از انګلس بنام انتی دورینګ و کتابی دیګری بنام دیالکتیک طبیعت یا از لنین بنام امپیریو کریتیسیسم ویک کتاب از پلخانف در باره نقش شخصیت در تاریخ وچند رساله فلسفی از ماو تسه تونګ و از دیګران را در عنفوان جوانی خوانده بودم و اینک شما در مورد شخصیتی سخن می رانید که نخبګان از شناختنش عاجزاند . البته انوقت ها که کتاب ها ی نامبرده را خوانده بودم هنوز چهل ساله نشده بودم و وقتی با تحلیل شما برخوردم که نوشته اید
    «ما هرکدام در محیط و اجتماع خود از خانواده تا جهان محصور و محکومیم و در بهترین حالات تا سنین چهل سالگی هم نمیتوانیم به پای خود بیایستیم و آدمی شویم که خیر و شر خود و دیگران را درست تشخیص و مراعات نمائیم »
    پس در اینصورت
    این سخن را هم در همینجا می ګزاریم ومي پرسم که خانم اناهیتا اینک هشتاد ساله شده اما در سن کهولت قراردارند – پس انهاییکه از چهل ساله بیشتر عمر دارند و به سن کهولت هم نرسیده اند – بایست با پرسشهایی که مطرح نمودم – اګر مایل باشند یکبار بیاندیشند .
    وقتی من درمسجد جامع درس میخواندم – در نصاب تعلیمی مسجد کتاب ای را میخواندیم بنام محمود نامه و محمود نامه چند بیت ای داشت که بخاطرم است وما کودکان میخواندیم که :
    کریما ببخشا برحال ما
    که هستیم اسیر کمند هوا
    بازمیخواندیم که
    بیست سال از عمر عزیزت ګذشت
    مزاج تو از حال طفلی نګشت
    اینک سرحد مزاج طفلی را چهل سال در اثر یک توافق بین همدیګر برای لحظه ای میګزاریم و برای دیګران که می پنداریم که هنوز چهل ساله نشده اند – کودکان را میکوییم که بخوانند
    چهل سال از عمر عزیز ات ګذشت
    مزاج تو از حال طفلی نګشت
    و کوشش خواهیم کرد همه را تشویق نماییم تا در رشته ریاضی تخصص بیابند . اما یک حق را به مصری ها قایل می باشیم که اعداد از یک تا نه را میتوانستند بدانند و هندی ها توانستند صفر را کشف نمایند و اینک از یک- یک ملیارد واز یک یک تریلیون را میتوان با ګذاشتن چند صفر در طرف راست عدد چپ نوشت و بازهم اعداد یک تا نه کماکان جایګاه چپ را خواهند داشت .
    اینکه امروز کودک دبستانی ای بما وشما از یک و صفر در سیستیم و شمار وکارګرد رایانه – کمپیوتر ونظام دیجیتالی و دیجی توس سخن بګوید – و با یک لپ تاب و بوسیله سیستم ایکسل مغلق ترین فورمولهای ریاضی را حل بنماید – این را نادیده ونا شنیده تلقی خواهیم کرد . ریاضی را برای ریاضی دان ها میګزارم و برمیګردم به نکات از تبصره شما .
    شما درتبصره خویش نوشته ایدکه :
    «بامن موافق خواهید بود که شوروی یا چند لیدر حزب دموکراتیک خلق چنان قدر قدرت نبوده اند و در عالم امکان نمی توانستند باشند که همه آنانی را که کم یا بیش زیرچتر آن قرار گرفته اند ؛ به یکسان شستشوی مغزی، روانی، اندیشه ای و اخلاقی کرده و به پرزه جات کور و فاقد اراده مبدل ساخته باشند . اگر چنین قدر قدرتی را به آنها نسبت دهیم چه دلیل دارد که به دیگر ها و به دشمنان و مخالفان آنها نسبت ندهیم ؟
    وانگهی این قدرت قدرت ها ؛ چطور که برای حفظ و صیانت و بقای خود ؛ نیروی چندانی نداشتند و بالاخره همه دیر یا زود آسیب پذیرفته به مصایب عدیده و نابود کننده گرفتار آمدند که شما البته با لحن دیگر همه این حقایق را گفته امده اید »
    این دلایل شما نمی توانند برهان قاطعی باشند که شستشوی مغزی ایدولوژیک در نظام شوروی موجود نبود یا مخالفین اش از این سیستم شست وشوی مغزی به دور اند – نګاهی به حال انتخار کنندګان بنماییم خواهیم دید که بدون استفاده وبکاربرد علم وبخشهای روان شناسی چکونه ممکن خواهد بود که فردی حاضر به کشتن خود ودیګران ګردد ؟
    شما به ادامه سخنان خویش نوشته اید که «.
    جناب سمندر گرامی که دوست دارید خود را «سرباز آزادی» بخوانید
    تصوری که بنده نسبت به شما داشتم و هنوز دارم ؛ بالاتر از این بود و هست که شما همه این واقعیت های مبتلابه و آز مون شده جامعه ، منطقه و جهان ما را نادیده گرفته بدون تمیز و تفکیک حد اقلی؛همه ی یک بخش جامعه و انبوهی از برادران خود را به یک چوب برانید و ازآن گذشته رستمی خود را در برابر یک زن استثنایی این سرزمین که در هرحال مقام صخره آسای تاریخی دارد ؛ نشان دهید »
    اقای سلیمان کبیر نوری عزیز !
    من هیچګاه واقعیت ها رانادیده نګرفته ام ونخواهم ګرفت و این جز الفبای دیالکتیک است ـ من هیچګاه قصد ندارم که از چوب دربرابر هیچ فردی استفاده بنمایم چه رسد به اینکه برادران یا خواهرانم را به چوب برانم – بحث ومناقشه برای ګره ګشایی ها است وخواهد بود وبما کمک خواهد کرد تا ګره ها را باز تر سازیم در غیر ان دروازه های ګفت وشنودونوشت وخوان بسته خواهد شد و سرانجام هزاران ګفته ها نا ګفته خواهند ماند .
    آری
    من خودم را سرباز آزادی میدانم و سرم را فدای ازادی مینمایم و برای اینکه شما و خانم اناهیتا راتب زاد و همه موافقین ومخالفین شما بتوانند بنویسند من خود را جان فدای ازادی ګفتار و بیان و همه ازادی های فردی و اجتماعی میدانم و ارزدارم تا زنده باشم بتوانم برای آزادی از جانم بازهم مایه بګزارم .به آرزوی روزی که دګر اندیش ای بخاطر بیان اندیشه اش در پشت میله های زندان برده نشود – شکنجه نګردد و یا سر به نیست نشود و دوران تفتیش عقاید برای همیشه در فغانستان ودنیا به پایان برسد .
    من هیچګاه خود را رستم نپنداشته ام و در برابر یک زن – که برای شما لقب استثنایی دارد – برخورد دور از عفت قلم نداشته ام ونخواهم داشت . شما میتوانید همه یاد داشتهایم را یکبار به زیر زره بین به نقد بکشید وهرجایی که از ان بویی توهین وتحقیر به انسانی را دیدید – آن بخش را نشانی نمایید تا من با خط وامضای خودم معذرت بخواهم و انتقاد از خود نمایم اما لطفن انچه را من نه نوشته ام به من نسبت ندهید

    آنلاین :

  • باقی سمندر
    قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    اول دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

    بخش دوم

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    سلام به آ قای سلیمان کبیر نوری
    آقای سلیمان کبیر نوری

    من هیچګاه خود را رستم نپنداشته ام و در برابر یک زن – که برای شما لقب استثنایی دارد – برخورد دور از عفت قلم نداشته ام ونخواهم داشت . شما میتوانید همه یاد داشتهایم را یکبار به زیر زره بین به نقد بکشید وهرجایی که از ان بویی توهین وتحقیر به انسانی را دیدید – آن بخش را نشانی نمایید تا من با خط وامضای خودم معذرت بخواهم و انتقاد از خود نمایم اما لطفن انچه را من نه نوشته ام به من نسبت ندهید .
    سوالهایم کماکان پا برجا اند وهیچ دلیلی نمی بینم تا سوالهایی دیګری را نیز مطرح ننمایم اقای سلیمان کبیر نوری !
    شما نوشته اید :.
    «مثلا‍ً آیا دکتوریس اناهیتا هیچ فرق و تمایزی با حفیظ الله امین ندارد ؛ با جنگ سالاران معلوم الحال چپ و راست ندارد . آیا هیچ چیزی دیگر غیر از خیانت (به تعبیر شما) گروهی و کتلوی و دنیا شمول بلاتفکیک و غیر قابل محاکمه و محاسبه انجام نداده است . فقط سیاه است و سیاه و سیاه و خلاص!!
    باید به جای همه آنها که شما در تصور دارید و میفرمائید ؛ حساب پس دهد و جزا ببیند ؟؟؟ »
    من با صراحت بار دیګر مینویسم که من درهمه جا از حزب نوشته ام نه از فرد – نه از زن ویا مرد – چون میدانم که فیصله های حزبی دسته جمعی بوده اند ومسولیت ها فردی و در همه فیصله ها خانم اناهیتا مانند سایر اعضای تصمیم ګیرنده دارای حق رای بوده است – موافق – مخالف یا ممتنع –
    پس سخن از مقایسه با حفیظ الله امی را چرا مطرح مینمایید ؟
    مګر من ننوشتم که رهبران حزبی شما بنام سفیر روان شدند و از خانم اناهیتا در زمره سفرا نام نبرده ام ؟
    بنام وزیر معارف یاد نګرده ام ؟
    درزمان بعد از تجاوز خونین شوروی از ششم جدی ۱۳۵۸ به بعد آیا خانم اناهیتا راتب زاد در حزب شما نقش ای داشته اند یا خیر ؟
    ایا اقتداردومی بعد از ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی خانم اناهیتای بعد از ششم جدی را با خانم اناهیتای سال ۱۳۵۷ یا ۱۳۵۲ یا ۱۳۴۴ یا سال ۱۳۴۰ متفاوت دیده میتوانید ؟
    یکبار بخاطر بیاورید که دوشیزه ای بنام ناهید ساعد در جریان مظاهرات برضد تجاوزګران شوروی درکابل بخاک وخون کشیده شد یا وجیهه وباز از خود بپرسید که شما انوقت چه موضع وموقف داشتید وخانم اناهیتا راتب زاد در چه موقف وموقعیتی قرار داشتند – بعدن بار عاطفی و اخلاقی قضیه را تا که توانایی برایتان اجازه میدهد کم یا زیاد بسازید و در اخرین تحلیل امروز چه نوع برخورد دارید ؟
    آیا ناهید ساعد بایست کشته میشد ؟
    ایا مادرش بخال دختر جوانمرک اش سرشک تلخ وخونین میریخت ؟
    ایا آقای هاشم ساعد مجبوربود که در تاریکی شب ناهید ساعد را در شهدای صالحین ببرد و تمام اعضای خانوده اش و دوستان شان اجازه نداشته باشند که در جنازه یا فاتحه شرکت نمایند و درپرتو چراغ موتر سایکل دخترش را به خاک بسپارد ؟
    مګر شما ناهید ساعد را نمی شناختید ؟
    مګر صدا و سیمایش را مردم کابل از تلویزیون ندیده و نشنیده بودند و اواز ګیرایش در ترانه های مکتب برای شما نا آشنا می باشد ؟
    برای من ناهید ساعد استثنا است وبرای شما ناهید اناهیتا استثنا میباشد .
    من بروز نهم ثورپارسال با سه تن از دوستانم به شهدای صالحین رفتم تا روی قبر ناهید ساعد ګل بګزارم ویادش را ګرامی بدارم وګل ګذاشتم و همان ناهید ساعد با ترانه هایش در تلویزیون در مقابل چشمانم تا حال جلوه ګر است . از سه تن از دوستانم – یکی جوانی بو د که وقتی ګلهارا روی قبر ناعید ساعد می ګزاشتیم وضع روحی اش صد بار از ما بد تر ګردید ایا میدانیدچرا ؟
    پدر وکاکای آن جوان را حزب شما بخاطر دګر اندیشی از خانه برده بود وتا امروز نا پیدا میباشند و آن جوان درهمه شهدای صالحین می دیدید ومن نمیدانم که چه می اندیشید؟
    تصورکرده میتوانید ؟
    پدر وی استاد ریاضی وفزیک بودو وقتی بالای مقبره شاد روان غبار رفتیم تا ګل بګزاریم و درد دل نماییم سوالهایی در برابر تاریخ داشت و من میپرسم که شما تصور نمایید که در برابر مادرآن جوان قراردارید و جواب مادر وی را که موهای سرش سفید ګشته و چشم انتظار به دروازه دارد ګه روزی شوهرش با ایور اش برمیګردد ، چه می دهید ؟
    از مقبره غبار بسوی مقبره محمودی رفتیم و بیاد دوره هفت وهشت شورا وسالها زندان ګفت وشنودی در شهدای صالحین داشتیم و بالای هر قبر اشناییکه رفتیم دردها کم تر نشدند تا اینکه مردی که همرای ما بود در قبرستانی ایستاد و بسیار ناراحت شده ومانند مار بخود پیچید و مقبره ای را نشانداد که از عالم شاه خان پادشاه بخا را بود و اعضای خانوده عالم شاه خان – پدروی در همان مقبره جز خانواده عالمشاه خان پادشاه بخارا مدفون ګردیده است . اینک خود حدیث مفصل بخوان که من با چند تن از استًثنا ها آشنا یم – عالم شاه خان و بخاراسمرقند و خیوه ومرو را روسهای شوروی اشغال کردند وانها از کشور وخانه شان رانده شدند همانطوریکه من وهزارانسان دیګر بعد از تجاوز شوروی به افغانستان از خانه وکاشانه خویش رانده شدیم واینک هزاران تن دیګر بهد از تجاوز امریکا و ناتو وشرکا از افغانستان رانده شده اند . خود حدیث مفصل را بخوان و هی نیازی به ریاضیات هم دیده نمیشود و بګزار تا دیګران ریاضت زاهدانه بکشند و با بار اخلاقی و احساسی سوالها را نا جواب پګزارند .
    انهایی را که نام شان در زمان حاکمیت خانم استثنایی مد نظر شما یعنی دکتورس اناهیتا راتب زاد باخون رقم زده شده است – می شناسید ؟
    چند هزارانسان بوده اند ؟
    نام چند انسان را برایشما بنویسم ؟
    ایا نام لطیف محمودی را شنیده بودید ؟
    مګر قبری از وی وجود دارد ؟
    زمانی که رادیو مربوط به حزب شما خبر مرګ وی را باخبر مرګ بشیر بهمن – یا مسجدی – یا نجیب یا یونس زریاب یا علم و یارانشان پخش نموده بود ، ایا میتوانید تصور نمایید که در خانه های ایشان چه خبر بود؟
    ایا برایتان ګفته اندکه انها ها همه در زمان حاکمیتی کشته شده اند که خانم استثنایی مورد نظر شما در اریکه قدرت تکیه زده بود ؟
    ایا ګریه ها و فریادهای مادر انها – خواهران وفرزندان انها را شنیده بودیدآیا امروز بعد از بیست سال واندی میتوانید
    بګویید که خانم بشیر بهمن با دو کودک اش چه حال داشته اند و مادرش در چه حال بوده است ؟
    مکر انها انسان نبودند – ونیستند ؟
    مګر خانم بشیر بهمن مادر نبود ونیست ؟
    مګر مادر بشیر بهمن مادر نبود ؟
    من اګر صد ها نام را نمی نویسم هیچګاه به معنی فراموش کردن انها نیست ونخواهد بود .
    ایا میتوانید برایم بنویسیدکه وقتی رادیوی حزب شما خبر کشته شدن مجید را پخش نمود – چه خوشی ای در کمیته مرکزی حزب شما و چه دردردوغمی برای مادر – خواهر و همسر وکودکان مجید رخ داده بود وچه کینه ونفرت در جامعه بخاطر کشته شدن انسانی که وی را عده ای مجید کلکانی می ګفتند بوجود آمده بود وتا هنوز هم هیچ کسی نګفته است که قبرش در کجا قرار دارد ؟
    به نظر من مادر مجید خانم استثنایی ومادر استثنایی است که یکبار اعدام اعضای خانواده اش را درزمان هاشم خان دید و یکبار با ګودکان اش مجید و قیوم به قندهار تبعید شد و یک فرزند دلبند اش عبدالمجید را که باخون جګر پرورش داده بود حزب شما به اثر فیصله کمیته مرکزی به خاک وخون برابر ساخت و بار دیګرفرزند دیګرش یعنی عبداقیوم را جنایت کاران در پاکستان به خاک وخون برابر ساختند .
    برای من میان استثنا تا استثنا فرق هایی وجود دارد و اینک شما بنویسید که ایا حزب شما و اعضای که با ریاضیات سروکار دارند – حاضر اند از جنایاتی که حزب شما مرتکب شده است – انتقاد نموده واز مردم افغانستان معذرت بخواهد یا خیر ؟
    بخاط بیاور هزاران مادری ودختر وخواهری وبرادری راکه سالها در بشست میله های زندانهای خزب شما میرفتند تا پایواز باشند وهر روز چند انسان با چشمان ګریان دوباره می آمدند و از زندانی ها خبری نبود وهمه سر به نیست شده بودند .
    برای من ګفته بودند که چند انسان عزیزم را در زندانهای آسیانه میانه برده اند و یا در سایبریا و میذدانید که من چند سال را در آسیای میانه و سایبریا برای بیدا نمودن نشانی از از لباس عزیزانم ګم ګرده ام .
    میدانید ګل ګم کرده ام ګل . اما نه ازلباس شان را نشانی دارم ونه از قبرستان شان . ای میدان وطی میدان تا خارهای مغیلان درمرو و چارجوی ترکمنستان رفتم ونام مغیلان را شنیده بودم وبا چشمانم دیدم واګر ازاینکه چند سالی را به جستجوی عزیزانم در زندانهای اسیای میانه ګشت وګزار نموده ام – بنویسم – مثنوی هفتاد من کاغذ میګردد .
    آری من سر باز آزادی میباشم و سرم را فدای ازادی مینمایم. به ازادی ګفتار و بیان ارج میګزارم و امیدوارم شما بنویسید که اګر پاسخ همه کشته شده ګان در پولیګون چرخی وسایرزندانهای حزب شما را کی خواهد داد ؟
    ایا میتوانید جنایت را محکوم نمایید ؟
    اګر میتوانید بفرمایید – قلم دارید وبنویسید وهیچ نیاز ی نیست تا رستم باشید یا سهراب ـ برای وجدان خود بنویسید و بخوانید و دوباره پاره نمایید وهیچ منتشر نسازید .
    اینک من همان پرسش خود شما را از شما می پرسم :
    «نه به صفت یک اندیشمند و دانشمند که طبعاً دیگران را به حقیقت و عدالت باید رهنمایی فرمائید ؛ بلکه به حیث یک مرد معمولی این سرزمین ؛ چگونه توانستید به همچو جایگاه اخلاقی و انسانی تنزل فرمائید ؟. من هنوز باور کرده نمی توانم و گمان میکنم از نام شما سوء استفاده و آنرا به چنین ننگی آلوده کرده اند . چرا که می باید سالها کار و افت و خیز، تجربه و مطالعه، اندوخته و دیدن به عالم و آدم شما را خیلی از یک پسر بچه کوچه بازاری فرا تر برده و حتی به پیر و مرشد پخته ای مبدل ساخته باشد!؟ «

    آنلاین :

  • آقای نبیل مزاری،
    به جواب پیام تان همینقدر یاد آور میشوم که هیچ یک از جنایکاران ضد بشری با دستان خود شان حتی یک نفر را هم نکشته اند. حتی هیتلر یا ستالین شخصاّ آدم نکشته اند. اما نظر به معیار های تعین شده بین المللی بحیث جنایتکاران جنگی شناخته شده اند. زیرا تمام جنایات تحت رهبری و به امر اینها انجام داده شده. این امر در رابطه به رهبران حزب خلق و پرچم نیز صدق میکند و خانم اناهیتا در رده اول رهبری این حزب قرار داشت.

    اگر با آنهم در رابطه با جنایات خلق و پرچم اسناد دقیق طلب دارید، لطفاّ به کمیسیون حقوق بشر افغانستان مراجعه فرمائید و از خانم سیما سمر بپرسید، که آنهمه دوسیه های را که در باره جنایکاران جنگی تهیه کرد، با هزاران نفر از قربانیان و بازماندگان جنایتکاران جنگی مصاحبه کرد و اسناد مستند از فرد فرد رهبران شما تهیه نمود، چرا این خانم تمام آن پرونده ها را عوض اینکه به مقامات دادگاه دنهاگ بسپارد، به امریکا تسلیم داد.
    اما بازماندگان جنایات خلق و پرچم خوشبختانه هنوز زنده اند. پس لطفاّ یکبار سراغ این بازماندگان بروید. اگر آدرس مشخصی ندارید، فقط در کابل تصافاّ به یک درِ بکوبید، من یقین دارم، که در هر خانواده یکی ازین بازماندگان را خواهید یافت.
    اینکه استدلال کرده اید، که اعضای این حزب منفور همین اکنون در حکومت کرزی دخیل اند. بلی این دال به بیگناهی اینها نیست که شما میخواهید ثابت کنید. بلکه دال به خصلت کثیف غلام منشی اینهاست، که فعلاّ بادار تبدیل کرده اند و خود را در خدمت غلام دیگری مانند کرزی قرار داده اند.
    به امید روز حسابدهی!

  • باقی سمندر
    یازدهم قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    دوم دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی

    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    سلام به اقایان نوری - حق بین و مزاری
    خانم ها و اقایان در تارنمای کابل پرس
    من امروز نیز تبصره ها یی را درمورد یاد داشتهایم که بخاطر پرسشهایی از اقای نوری پیرامون سالګرد هشتاد سالګی خانم اناهیتا راتب زاد منتشر شده بود بخوانش ګرفتم .
    به نظرمن سه تبصره از اقایان سلیمان کبیر نوری – حق بین عزیزونبیل مزاری عزیز نیاز به بحث وفحث بیشتر و موشګافی دارد اما برخی دشنام های چند ګویا نویسنده ګمنام را هم بی جواب نخواهم ګزاشت تاسرانجام بدانند که امروزنه از موضع قدرت و دولت بلکه از موضع یک خواننده عادی مانند من ودیګران در کابل پرس درمورد مسایل بغرنج دیروزی وامروز وفردای افغانستان باهم دیګر جروبحث مینماییم – البته فرهنګ جروبحث را مد نظر ګرفتن خود فهم لازم از داشتن فرهنګ را می خواهد و این موضوعیست که بایست همه جانبه موشګافی ګردد .
    نخست سخنی داشتم بازهم با اقای سلیمان کبیر نوری و اینک در طی چند جمله ای با آقای حق بین سخنی خواهم داشت .
    سخنی با اقای حق بین !
    حق بین عزیز !
    شما میخواهید حق را ببینید ومن دوستی هشتاد ساله ای دارم بنام کاکا سردار . کاکا سردار همیشه وقتی سخنی میشنود که برایش درست جلوه مینماید – میکوید - حق و باز به صدای بلند میکوید که حق نام خداست . به اعتبار سخنان اهل تصوفی کشور فغان ستان - حق را دیدن - خدا را دیدن است و از خود بیرون شدن به حق رسیدن معنی میدهد . اینکه شما چګونه حق را می بینید – من کنجکاو نمی ګردم ولی میدانم که درجامعه بشری که بیشتر از هفت هزار ملیون انسان را احتوا مینماید- هر انسان از خود دارای حقی است وبایست باشد . یکی از حق ها یا حقوق همانا حق ازادی بیان وګفتار وعقیده ووجدان است . حق ای دیګر که از همه مهم تراست حق زندکی است و اشکال حقوق که من نمیخواهم بخاطر اطناب کلام در اینجا در موردتعریف حق از دیدګاه علم حقوق سخن بګویم و ګپ به درازا بکشد . هر چه فشرده تر میکوشم درمورد نبشته شما نظرم را بیان دارم تاخدای نخواسته چنین تلقی نګردد که ګویا نبشته شما برایم حایز جلوه نمی نماید – نه چنین نیست ونخواهد بود . به همین ترتیب سخنی خواهم داشت به مزاری عزیز . اینک شما را به خوانش ګرفتن دیدګاه ها دعوت مینمایم .
    شما نګاشته ایدکه :
    « درین شکی نیست که ارزیابی نقادانه از گذشته ،سازنده و رهنمون دهنده است.اما ای کاش بزرگوارانیکه سالها لاف مبارزه و صداقت به ایدیالوژی و ایدیال های اکثریت قاطع و محروم را میزدند گوشه عزلت نگزیده و در لاک گذاره فرو نمیرفتند »
    اقای حق بین عزیز !
    سخن من کماکان درمورد انتقاد از خود وانتقاد از دیګران به مثابه یک پرنسیب اصولی مطرح است و اګر اعضای رهبری وکادر ها و اعضای صفوف حزب دیروزی « دموکراتیک خلق » دراینمورد بیاندیشند وګذشته حزب شان را مورد انتقاد قرار بدهند ولو سخت ودردناک تمام شود – یقینن در برخورد اینده افغانستان میتوان روی تجارب خونین وغیر خونین شان حساب کرد و ان ها را جدی ګرفت در غیرآن بسیار مشکل خواهد بود تا با نیروهای انتقاد ناپذیر جروبحث را اغاز نمود یا ادامه داد .سخن درمورد ګذشته و جمع بندی تجارب ګذشته بخاطر کار بهتر امروز وفردا مطرح است و ګفته اند که ګذشته چراغ اینده است .
    هزاران عضو« حزب وطن » در مورد ګذشته شان هزاران برخورد دارند و این خود دلیلی دیګری بر انشعابات و پراکنده ګی ها ی حزب دیروزی شما ګردیده است.
    فکر مینمایید که ارزیابی ګذشته کار بسیار دشواری است وخواهد بود ؟
    شما نګاشته ایدکه :
    « با اینکه مخالف تشکلی که ما قبلا در ان فعالیت داشتیم هستید ولی بعید میدانم که مخالف بنیاد فکری این تشکل باشید »
    من با صراحت یک بار دیګر مینویسم که اعضای حزب ایکه شما دیروز یک تن از فعالین آن بودید – برای من نه به خاطری که خود را« مارکسیست – لنیینست » ګفته بودند یا« حزب پیشاهنګ طبقه کارګر» یا حزب « دموکراتیک خلق یا حزب وطن » از جانب من هیچګاه از زاویه انتی کمونیستی – انتی دموکراتیک مورد نقد قرار نداشته اند و ندارند- چه من هیچګاه انتی کمونیست – یا انتی دموکرات نبوده ام ونیستم و این خط فاصل من با بسا از افراد وګروه ها بود واست وخواهد بود .همچنان من هیچګاه با برداشتهای رسمی وغیر رسمی حزب شما از دیدګاه های کارل مارکس یا لنین یا حزب کمونیست شوروی موافق نبوده ام و دیدګاه های انتقادی دراین موارد داشتم ودارم . من در تیوری درمورد تجدید نظر طلبی در افکار مارکس و یا فرصت طلبی ها و شیوه های رنګارنګ حزب برسر اقتدار شوروی دیروزه زیاد خوانده بودم و میدانستم که رهبری شوروی بنام مارکسیسم – لنینیسم برضد اموزش انها ګامهای برداشته بود و راهی که میرفت دیدیم که به کجا منتج شد .
    برخوردهای من از اغاز فعالیت حزب دیروزی شما تا حال درمورد چګونګی برخورد با فیودالیسم – دولت – سلطنت – استعمار – نووکهن و ارتجاع افغانستان ومنطقه وروابط بین المللی و نیروهای سیاسی داخل افغانستان ومنطقه مورد کنګاش قرار داشته است و بازهم دراینموارد میتوان مشخص تر سخن ګفت .

    البته میتوانیم این موضوع را به بحث بګیریم اما اینکه شما نوشته اید :
    «. برای من اهمیت ندارد که گلبدین و یا طالبان از چه راهی میخواهند به حاکمیت دست بیابند. مهم همانست که هر دو میخواهند وطن را به آی اس آی در گرو بگذارند »
    من یکبار دیګر به صراحت مینویسم که :
    من تا جایی که توان داشته باشم برضد به قدرت رسیدن ګلبدین وحزب اسلامی نام برده و طالبان خواهم بود زیرا آنها نتنها افغانستان را به آی اس ای وا ګذارمیشوند بلکه کماکان با سی ای ای و ام ای شش ارتباط وسیع دارند و افغانستان را بازهم بیشتر از حالا به قهقرا میکشانند – من تلاشهایم را دراین مورد در سطح ملی وبین المللی ادامه خواهم داد تا افغانستان هیچکاه صوبه پنجم اسلام آباد نګردد و همزمان پایګاه نظامی ایالات متحده امریکا نګردیده وبه مثابه یک افغانستان بیطرف وغیروابسته از طرف همه کشورهای منطقه و جهانی به رسمیت شناخته شود . این راه دور ودرازی است ومن تلاشهایم را کماکان ادامه خواهم داد .
    شما در تبصره ای خویش نګاشته ایدکه :
    « .با اتکا به همین ادعا شما موضع چپی های غیر حزب وطن را در بحبوهه وقایع و جریانات حاکمیت حزب وطن چگونه ارزیابی میکنید؟ »
    فشرده ای نظر من چنین است :
    من در اساس مخالف تفکر چپ نیستم ونبوده ام اماداشتن تعریف ها ازچپ متفاوت است .
    من فکر مینمایم که دراینجا در مورد ګذشته سخن میګوییم واین ګذشته را موردنقد قراردادن به معنی ګذشته ګرایی بایست تلقی نګردد .
    در اینجا سخن درمورد اګر ومګر ها مطرح است ـ تاکید مینمایم که سخن درمورد اګرو مګر ها مطرح است .یعنی اګر چنان میشد وچنان نمیشد – سخن میګوییم .
    همینطور با برخورد های اګر ومګر مینویسم که حزب دیروزی شما میتوانست حتی در ماه عقرب سال ۱۳۴۴ مانع استعفای دکتر یوسف ګردد یا مانع استعفاهای صدر اعظم های دیګر در حکومت ها و سرانجام مانع کودتای ۲۶ سرطان ګردد و هیچګاه کودتای ۷ ثور به وقوع نمی پیوست ولی کجا بود دید دور اندیشانه ؟کجا بود درک ملی – دموکراتیک ؟
    اګر دید ګاهایشان درمورد مسایل ملی متمرکز میبود و اګر تابع افکار رهبری ماسکو نمیبودند – اګر روابط نزدیک با سردار داود نمیداشتند و اګر رفت وامد های در سفارت شوروی نمیداشتند و بسیار اګر های دیګر واګر اعضا وکادرهای فعال وانتقادی میداشتند تا مواضع شان را به نقد بی رحمانه می کشیدند و اکر رهبری کادرهای واعضای دارای افکار و ابتکار مستقل را تربیت مینمودند – امروز درچنین حالی قرارنمی داشتند وبسیار اګر های دیګر.
    اګرمبارزه ملی – دموکراتیک به مثابه خط ومشی حزب دیروزی که مد نظر است مطرح میبود وروز بروز تسلط وحاکمیت سلطنت کمرنګ تر میګردید وفضای اختناق واستبداد می شکست و نیروهای تولیدی به اګاهی لازم در جریان مبارزه سالم ملی دموکراتیک میرسید و اګر رهبری دیروزی حزب شما می پزیرفت که شوروی دیروزه شوروی سوسیالیستی نیست ودولتیست سرمایه داری انحصاری و از مدتها پیش به انقلاب اکتوبر پشت وخیانت نموده است – وبسیار اګر های دیګر امروز در چنین حالتی قرار نمیداشت و جامعه افغانستان نیز بخاک وخون برابر نمیشد و اګر مګر های دیګر.
    مګربرخی از اعضای مطرح حزب« دموکراتیک خلق » بشمول متخصصین کا – کی ب برخورد های درون حزبی را به نفع کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ با کشتن وترور نمودن میراکبر خیبر سوق ندادند ؟
    اګر در فردای ګودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی حزب دموکراتیک « خلق» که عملن منشعب بود ویک بخش نظامی اش به قدرت رسانیده شده بود – برخورد دور اندیشانه میداشت – میتوانست ازصد ها جنایت ای که مرتکب ګردید جلوګیری نماید. بازهم سخن درمورد اګر ومګر ها مطرح است .
    مګرخلیل زمر را به زندان نکشانیدند وده سال در پشت میله ها ی زندان نه نشاندند ؟
    از اینرو بازهم درمورد اګر ومګر ګپ میزنیم ومن براین باورم که اګر دراغاز کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ رهبری حزب شما توانایی مانوور ها را می داشت و به منافع ملی – دموکراتیک افغانستان و بی طرف بودن ونقش مستقل بودن افغانستا ن می اندیشید – ممکن عمق فاجعه مانند امروز نمیبود و صف بندی های دیګری در افغانستان ومنطقه بوجود می امد و حتی امکان داشت که شوروی دیروزه هم به مثابه یک قدرت بین المللی از هم فرونپاشد و خلای بزرګ قدرت سیاسی – نظامی در منطقه بوجود نیاید و راه های پیشروی برای ناتو هر چه بیشتر باز تر نګردد وجنګ سرد در افغانستان به شکل ګرم وخونین به قیمت خون ملیونها انسان ونابود شدن هزاران داشته های مادی ومعنوی افغانستان نیانجامد و جنګ های نیابتی به پیش برده نشود وراه برای
    تکامل منطقی جامعه هموار ترګردد اما بازهم مینویسم که اینها همه در مورد اګر ومګر ها است ومهم اینست که اینک چه میتوان کرد و چه نباید کرد ؟

    من باز مینویسم که اګرحزب « دموکراتیک خلق و بعدن مسمی به وطن » برخورد دور اندیشانه میداشت – از بسیاری خونریزی ها میتوانست جلوګیری وپیش ګیری نماید اما چنان نشد ونبود- برخوردهای درون حزبی وتعرض به سه نیروی که بالقوه مخالف خوانده شده بودند و بالفعل درسطح مخالفت اقدام نکرده بودند اوضاع را روز بروز متشنج ترساخت و زندانها پر از مخالفین و جبهات مسلحانه یکی پی دیګری به شکل خود بخودی بوجود امد وبرضد دولت کودتای هفت ثور ګسترده ترګردید تا اینکه سی اي ای و اي اس اي با تبانی همدیګر قصد ګردند پای شوروی رانیز در قضیه افغانستان محکم تر بکشانند و تا اینکه ګویا سرحدات جنوبی شوروی به خطر مواجه شد و موضوع جنګ سرد به جنګ نیابتی میان پاکت شوروی و ناتو تبدیل شد و یکی بنام انترناسیونالیسم پرولتری افغانستان را بخاک وخون کشید و دیګری بنام دفاع از دنیای ازاد و مردم افغانستان به حمام خون کشانیده شدند و خسارات انسانی ای بوجود امد که هرګز تلافی نخواهد شد و خسارات مادی و معنوی بوجود امد که شیرازه جامعه را پاشان ساخت و سرانجام دیدیم که اعضای حزب وطن به ګروه های قومی ټجزیه شده و تمام اسلحه وجبهه خانه ها در کابل متمرکز ګردید و اعضای حزب وطن و اعضای احزاب هفتګانه وهشت ګانه اینبار به نیابت کشورهای خرد وبزرک منطقه کابل را به تل خاکستر تبدیل ساختند و زمینه را برای طالبان و لشکر بابر برابرساخته و اینګ از دهسال به اینسو افغانستان زیر پآی بم های ایالات متحده و ناتو و چهل وچهار کشور دیګر بنام مداخله انسانی و بشردوستانه به خاک وخون کشانیده میشود – دیروز سرحدات جنوبی شوروی در خطر بود امروز منافع امریکا وانګلیس وشرکا در خطر است! طالبان وګروه های حقانی و ګلبدین با ای اس ای واستخبارات منطقه وجهانی در تنور داغ افغانستان هریک روزی فردا های خود را می پزند .
    اګر نیروهایی که خود رامترقی میدانند وبازهم حاضر نباشند تا دیروز خود را بیرحمانه به نقد بګشند – راه برای ګلبیدین حکمتیار وطالبان صاف ترخواهد ګردید وبازهم ګروه های قومی و تباری به جنګ ها وکشتار ها ادامه خواهد داد.
    بخاطر اینکه حوصله خوانندګان بسر نرسد در همین جا بسنده مینمایم.

    آنلاین :

  • دانشمند گرامی محترم نوری صاحب
    با تقدیم سلام و احترامات آرزومندم با صحت و عافیت باشید
    مقاله پر محتوای شما را جهت عرض تبریکات و شاد باشها برای دوکتور صاحب خواندم که البته نمیانگر باور کامل تان به مقام والای زن ( مادر ) از نظر انسانی ،اسلامی و افغانی می باشد ودرس بزرگی به تنگ نظران ایکه حتی گذشت سالهای متمادی نتونسته ایشان را از تحجر فکری نجات بدهد است، بعضی ها مضحکا نه وبا وقاحت
    بنا به عقده های که دارند موضوعات خصوصی و شخصی را به سیاست می کشانند از بعضی تبصره ها معلوم می شود که بعضی هموطنان ما وقت گران بهای خود و خواننده گان محترم را در اطراف کلماتی ضایع می کنندکه سالها قبل از صفحه نوشته های سیاسی بدور انداخته شده اند.
    اگر وقایع تاریخی وطن را در چهل سال اخیر از نظر بگذرانیم دیده مشود که تمام گروه های سیاسی چه چپ چه راست و مذهبی ترقی وطن را سر لوحه اعمال خود قرار دادند اما برای نیل به آن راه های متفاوت را انتخاب نمودند بعضی از رهبران احزاب بر خلاف پرنسیپ اساسی احزاب در فیصله ها یکه تاز و انفرادی عمل نمودند ومرتکب اشتباهات مرگبار گردیدند (هنوز هم درس نگرفته اند و این وضع ادامه دارد ) که تنها آنها بطور انفرادی مسئول اعمال خود اند و ممکن روزی جواب گو خواهند بود و از اینرو عادلانه نخواهد بود اگ ما همه را صرف نظر از انکه به تنظیم ها منصوب اند، راستی اند یا چپی با یک برس رنگ کرده بد گوئی نمایم ، حتی در مورد رهبران تنظیم ها واحزاب نیز باید گفت که آنها از روی شوق و هوس مرتکب آنهمه اشتباهات نه شده اند بلکه یک سلسله عوامل نا گزیر داخلی و خارجی در عمل کرد شان نیزموثر بوده که نه باید از نظر دور داشت.
    از بعضی تبصره ها معلوم می شود که بعضی از مبصرین با وجود آشوب سیاسی چهل سال اخیر مفهوم مقوله سیاسی اقتصادی امپریالیزم رادرست درک نکرده و به هموطنان پناه گزین خود اتهام می بندند که نزد امپریالیزم آمده اند که این کاملا یک ادعای عامیانه است و توقع نمی رود که سخن کدام اکادمیک باشد.
    خرسندم که بعد از این ضرورت نداریم تا آمپریالزم را برای عوام الناس با کلمات و جملات اکادمیک تشریح کنیم وقایع اخیر اروپا و امریکا جنبش 1% و 99% تعریف بسیار ساده و عام فهم را بدست داد امپریالیزم یعنی 1% .
    بناا کسانیکه 1% را تقبح میکرد ند نزد آمپریالیزم نه بلکه بنا بر مجبوریت نزد 99% یعنی مردم امده اند و از کمک های ملل متحد واز مزایای قونین ایکه 99% در طول 300 سال مبارزه بدست آورده اند استفاده می کنند.
    امروز مردم یعنی 99% در سراسر جهان از آمپریالیزم یا 1% نفرت دارند حتی آغای احمدی نژاد هر روز آنرا می کوبد. و ما همه با شما و همه مردم سیاره ما شامل 99% هستیم .
    بیائید تیشه به ریشه خود نزنیم و از همه سخنان ، مشاجره ها و بحث های بیهوده صرف نظر کرده وقایع گذشته را به تعویق اندازیم همدیگر را به آغوش گرفته ببوسیم زیرا وطن مشترک ما در لب پرتگاه است بیائید در راه مبارزه با آمپریالیزم دست بهم داده و در نیل به دو ستراتیژی حیاتی یعنی دفع و طرد نیرو های مسلح امپریالستی و استعماری و ایجاد حکومت غمخوار مردم اشتراک مساعی نمائیم .و من الله توفیق

    دوکتور جهش

    آنلاین :

  • جناب سمندرچنان باقلم وادب برفرق بی ادبان خلقی گک ها وپرچمی گک های نوکـــــــــــــرروس کوفته اید.منشکرم ازشما وقلم نیک شما.اما درمورد اناهیتا وکادرهای مکدر حزب خلق وپرچم.این ها دیگر جنازه های سیاسی اند که از بوی تعفن شان باید دوری کردونیازی به بحث و تحلیل ندارند.مشتی کودن احساساتی که افغانستان عزیزرا خراب کردندوحالا هم در دامان همان امپریالیزمی که دیروز جوانان مارا به بهانه ی همکاری با آنها به جوخه های اعدام میسپردند ،غنوده اندواز پس مانده ی غذای شان مستفید می شوند.کاری به کارشان نداشته باشید ووفت عزیزتان راصرف آنان نکنید.

  • دانکتر جهش همی خودکت کم بودی که بیایی و درفشانی کنی. ای دیوث بیخدا (داماد ببویته) نمیفامم از کجا پیدا کدی؟ کاشکی میشد که کتی ازی جفنگ گفتن ها و هورا کشیدن ها به همرزم انفلاقیت نوری گک و کمپیرک اناهیتا (تفدانی) کدام کومک کده بتانی. گلمک تان جم اس دانکترک. گوزک اته ده او بزن که پپق پق کنه!

  • آقای سلیمان کبیر نوری ،
    انسانهای مانند خودت که جزء به کشتن و ویران کردن به چیزی دیگری امید و عقیده ندارند، یگانه راه بیرون رفت برای شان فقط خودکشی ست.
    انسانها فقط برای جنگ آفریده نشده اند، بلکه انسانها آفرینده زیبائی ها، هنر، فلسفه، علم، عشق، ترحم، همزیستی مسالمت آمیز و هزاران نوع شهکاری های دیگر اند، تا دنیا را برای خود و دیگران قابل زیست بهتر بسازند.
    این دنیای شما حزبی های افراطی ست که جهان را از عقب عنیک های سرخ (خون آلود خلق های جهان) تان میبینید.

  • اول اینکه نوری صاحب شما نباید مسله خانم محترم را در این ( ارکارهء ) کابل پرس? مطرح میساختند . کسانی که هنوز نمیدانند که باعث بدبختی مردم افغانستان کی ها هستند از تولد و تولدی و احترام به زن و تاریخ و سیاست و اقتصاد چی میدانند . برای معلومات بیشتر شما این نسل باقی مانده گان طایفه هستند که عربهای به نام اسلام از زن های ایشان (( کنیز)) و از مرد های ایشان (( غلام )) درست کرده است و هنوز که هنوز است این ق قتلو ها پی رو اسلام هستند که (( زنا )) در ان سنت پیغمبری است , مگر فراموش نموده اید که محمد به دختر شش ساله به نام شریعت اسلام اول فتوای داد بعد تجاوز نمود (( عایشه زن محمد )) . در اصل این قوم مسلمان در هر جای دنیا که باشند سر و تهه یک کرباس هستند و در زنا کاری و ناموس فروشی و خوابیدن با همشیره های نا تنی خود به نام سنت محمدی خود را داخل ثواب دانسته از خالق خود همیشه خواستار تشکرات و عنایات هستند . پس قدردانی از زنی که تمام عمری خود را در خدمت خلق زحمتکش افغانستان بوده است , از قدرت و توانایی این ها به دور است به این کره خر ها بفرمایید که برای کاسه لیسی امریکاییی ها و پالش نمودن بودت های سر اشپز کرزی خود را اماده نماید . این بی ناموس ها و وطن فروشان کسانی هستند که همیشه در خدمت پاکستانی ها و ایرانی و روس هاس گورباچوفی و ماو تس تونگ که به همشیره خود (( اوکسیه چن )) تجاوز کرده بود سری تعظیم از روی صداقت فر میاورند , این همه خاین بودن را وطن فروش بودن را بی ناموس بودن را از عربهای اسلامی که در روز اول قبل از اینکه ناف غیرت او را ببرند در گوش این حرامزاده ها به کلمات عربی اذان داده اند . از این رو این مسلمانان متقی به اسلام عربی و پاکستانی و ایرانی هستند و بریدن گوش و بینی و دست و پای خواهران و مادران خود را مباهات میدانند . پس سلیمان کبیر نور , در بین همچو طایفه های باید منتیاز نمود تا نور افشانی . جناب حق بین مگر درست نمیفرمایم ؟ لعنت الله علیه قوم وطن فروش و بی ناموس بی غیرت .

  • نیم از مسلمانان برای کشته شدن یک عده تازی در این شب و روز اشک میریزند , اشکی پستی و جهالت و نادانی , و الی هیچ انسانی عاقلی و دانشمندی برای مرده های کشور های بیگانه که خاصتاء هزارو چهارصد سال قبل به خاطری پول دار شدن و حکومت و بی مفهمومی زمین را از موجودیت نا پاک خود پاک کردند , اشکی در چشمی نباید جمع شود , در این روز های محرم و عاشورا چشم ان افغانی و ایرانی و پاکستانی و بنگالی و و و برای قاتل های نیکان شان اشک میریزد , که باید کور شوند و یا گل میخ به ان چشم ها بخورد , اگر پدر و مادر این جاهلونه بمیرد به شش ماه فراموشش میکنند , ولی در گیر این حماقت و بی سوادی مانند عنکبوت در تار های خودشان گیر کرده اند و سالی چندین مراتبه به اشک ریختن و عزا داری و سوگ مینشینند و به سر و بدن خود برای رقیه و فاطمه زینب و وغیره چنان میزنند که خون الود میگردند ولی زنی که تمام عمر خود را برای ازاده گی و ازاد زیستن این احمق ها جنگیده است به او احترام نمیگذارند و تشکری خشکی از او نمینمایند , وطن داران وظیفه وجدانی هر یک شما است که هر لحظهء که به این وطن فروشان و بیگانه پرستنان برخوردید , فوراء لب به انتقاد و تعرض و بگشاید و حتی به مجامع و کمیته ها و اتحادیه های انها تیلفون کنید و به انها بفهمانید که بس است برای مرده گان تازی ها و بیگانگان نالیدن , زنی که عمری برای شما مبارزه نموده است و از میان خود شما است باید به او توجه نماید و از او قدر دانی کنید .

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس