سپنتا نقطه ی سفید، در حلقه ی سیاه سیاسی اطراف حامد کرزی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با سقوط فرقه ي جهل ( طالبان ) روزنه های امید در افغانستان باز شد. حضور نیروهای خارجی و سازمان های بین المللی، نوید هایي از فردای بهتر این سرزمین را پشتيبانی و حکایت می کرد. رشد نسبی همه جانبه وامنیت بهتر نسبت به گذشته، امید ها را در دل افغان های خارج و داخل کشور محکم تر نمود. حتا با وجود زندگی آرام و نسبتا خوب در خارج از افغانستان، مهاجرین زیادی به داخل کشور بر گشتند. در یک کلمه سیمای افغانستان عوض شد. افغانستان قبل از سال های 1380 با بعد از آن قابل مقایسه نبود. تفنگ بدستان قلم بدست گرفتند. ده ها هزار نفر وارد مکاتب، پوهنتون ها و موسسات تحصیلات عالی شدند. اردو و پولیس ملی جان گرفت.
بدبختانه تمام این امید ها و آرزو ها، سرابي بیش نبود. دیری نپایید كه طالبان شکسته خورده، تار و مار شده و منفور در افغانستان و جهان، نه تنها وضعیت ولایات دور دست را با چالش و بحران رو برو ساختند، بلکه از کنار ارگ ریاست جمهوری نیز با راکت و بمب سر بر آوردند. بجای همکاری میان ملت و دولت، هر روز فاصله ها بیشتر شده و نا رضایتی ها شدیدتر گردید. مهاجرت دوباره آغاز شد. حتا کار بجایي رسید، که دوستان ما- کشور های خارجی و سازمان های بین المللی- دولتی را که خودشان در ایجاد آن نقش اساسی داشتند و از حامیان و مدافعان جدی آن بودند، برای شان غیر قابل تحمل گردید و از آن انتقاد های جدی و پیاپی را آغاز نمودند.
اکنون سوال اساسی این جاست، كه چرا آرزو ها تبدیل به یأس شدند؟ چرا دوستان وهمکاران مدافع تبدیل به منتقد گردیدند؟ چرا فرصت های بزرگ بدست آمده را ارزان باختیم؟ پاسخ به پرسش های مطرح شده و ده ها پرسش از این قبیل را می توان در یک جمله خلاصه کرد؛ نبود يك تيم متخصص، متعهد و كاراي سياسي، علت چالش زا در كشور بوده است. در این مسأله بخشي از قضیه بر می گردد به دوستان خارجی ما و قسمت اعظم قضیه ارتباط پیدا می کند به نوع بازی ها و بر نامه های سیاسی آقای کرزی؛ چون بعد از روی کار آمدن آقای کرزی، دوستان خارجی ما قسمت اعظم شناخت و بر نامه های شان را، با چشم دید و قضاوت های آقای کرزی در افغانستان دنبال نمودند. متأسفانه گزینش نا درست تیم آقای کرزی و حلقه ی سیاسی را که در اطرافش جمع نموه بود، عامل اساسی بحران های رو به افزایش فعلی است. تیم آقای کرزی نه تنها متخصص و متعهد نبودند، بلکه بحران زا و بحران بر انگیز نیز بودند. در حلقه ي سیاسی اطراف آقای کرزی عده اي به خاطر عدم درایت کاری بحران زا بودند و عده ای به خاطر عدم صداقت کاری بحران ایجاد کردند:
محمد قسیم فهیم زورمند زر اندوز، به عنوان مرد شماره دوم کشور، در زماني که جهانی شدن مطرح است و دیگران از مرگ تاریخ خبر می دهند و جنگ های هسته يی و الکترونیکی در گوشه و کنار جهان زمزمه می شود، چه مرهمي برای درد های نا مرهم شده ی مردم ما دارد؟ از این پیر زر و زور ما چه توقع داشته باشیم. او چه در دست و در سینه دارد که از ما دریغ کرده است. او با کدام دانش کنش سیاسی می داشت. اگر صداقت را نیز از درایت سیاسی او برداریم، در دستان پر زور و زر او چه چیزی باقی خواهد ماند. از بید سیب خواستن عاقلانه نیست. بايد بدانيم او عمری را در پی زر با کمک زور دویده و در آينده نيز خواهد دويد.
محمد کریم خلیلی كه به گفته ی آقایان صالح جهانگیر و اسد بودا " مردی برای همه فصول بود و هم نامردي برای همه فصول " او به گفته ي خودش همیشه در تلاش است تا با " کاراوان پیروز باشد " مهم نیست که ساربان این کاروان كيست، در چه مسیری ره می پیماید و به کدام سو در حرکت است مهم این است که، در پناه این کاروان پیروز آقای خلیلی به گفته ي خودش " هم شهرت داشته باشد و هم ثروت "، که تا هنوز نیز موفق بوده است، هم شهرت دارد و هم ثروت، اگر چند شهرتش شرم بار است ولی ثروتش نیز او را کفایت می کند، زیرا او در بدل خرما با لگد خیر، خلق و خدا را از خود دور ساخته است. شرم هرگز برکوی او گذر نکرده و شرف را نیز با " شهركش" معامله کرده است.
انورالحق احدي و اسماعيل يون؛ فاشيست ها و ناسيوناليست هاي افراطي كه در دور کرزی و بارگاهش می دوند و می چرخند، از همه خطر ناك تراند. این دسته با کمر بند جهل کمر بسته اند و با نقاب دموکراسی برای رسیدن به خواست های جاهلانه ی شان تلاش می کنند. همه می دانیم كه در عصر نهادینه شدن حقوق انسانی و ارزش های مدنی در گوشه و کنار دنیا، این دسته با ضمیر و ذهنیت های مقاله ی " زوال پشتون ها در افغانستان " و کتاب " سقاوی دوم " در اطراف آقای کرزی حلقه زده اند. با اینکه تلاش این ها، جز آب ریختن به آسیاب بحران و خدمت به دشمنان بد اندیش و کور اندیش مان و به وجود آوردن بدختی و در بدری چيز دیگري به ارمغان نخواهد آورد. ما چون گذشته هیج برنده یي نخواهیم داشت، باز هم خواهیم باخت، همچنانکه در گذشته باخته ایم . باز هم توسط چکمه های آهنین كشور هاي زورمند، و همسايه هاي مجهز به قدرت هسته اي و يا در حال تبدل شدن به قدرت هسته اي، لگد مال خواهیم شد و بازار خوبي برای زرمند کردنشان و میدان خوبي برای رقابت های شان خواهیم بود. باز هم کوه های سزمین ما " سیرا مائسترای " دیگری برای " چه گوارا " کردن جنگجویان فراری عرب و غیر عرب خواهد بود. ولی بدبختانه تا هنوز آقایان احدی و یون غافل از جهان و زمان، تبر و تیشه ی برنده بر دست گرفته، ریشه های ثبات و پایداری سرزمین شان را می برند، و بر طبل جهل می کوبند، تا بذر نفاق و بدبختی بیگانگان، تبديل به درختان غول پیکری شوند، که دشمنان در سایه ي آن، بهشت دنیای شان را سپری کنند.
بگذریم از کسانی که با وحی و الهام به کمک کرزی شتافته اند و در رؤیا مسوولیت خطیر کمک به رییس جمهور به آنها سپرده شده است. ویا از کسانی که وزارت های تخصصی چون آب برق و ... را بر عهده داشتند. يا خرم فرهنگ ستيز، كه بر چوكي وزارت فرهنگ لميده بود. اكنون او فاشيستي ترين و افراطي ترين پروژه ها را در ارك رياست جمهوري دنبال مي كند.
با ذکر موارد فوق که مشت نمونه ي خروار بود، آیا باز هم انتظار بهبود وضعیت را داشته باشیم؟ با وجود چنین تخصص ها و تعهد ها، می شود گفت چرا همه روزه وضعیت به جای بهتر شدن بسوی بدتر شدن سیر می نماید؟
تنها نقطه ی سفید در حلقه ی سیاه اطراف آقای کرزی داکتر رنگین دادفر اسپنتا بوده و هست. او چون بسیاریها نه بر طبل قومی نواخت و از آدرس قوم مشخصي خواهان تصاحب وزارت شد، نه از آدرس کدام حزب سیاسی به وزارت راه یافت، نه چون فهیم بر خلاف نامش نفهم، زورمند و زر اندوز است، نه چون خلیلی معامله گر و در پی " ثروت و شهرت". نه چون احدی و یون فاشیست و متعصب است، نه چون صبغت الله مجددی ساده و خرافاتی. نه بر سکان قومی تکیه زده، نه براساس جنگ های گذشته ی حزبش چوکی و مقام می خواهد. نه چون اسماعیل خان بدون تخصص و تجربه است، نه چون فرهنگ و جاوید به فساد مالی متهم شد. نه چون چکری فرار کرد. نه چون بسیاری ها بعد از وزراتش به کرزی اخطار داد، که اگر دوباره وزیر نشود، خیانت ها و جنایت هایي را که به خاطر پست وزارتش گفته نمی توانست اکنون افشا خواهد کرد. اوهم تقوا و تعهد سیاسی داشت، هم دانش و تخصص سیاسی. او در سرزمین هیدگر، هسرل و هگل هم دانش جسته و تحصیل نموده و هم دانش آموختانده و استاد دانشگاه بوده است. در دوران وزارتش نسبت به هر وزیر و وزارت، دست آورد بيشتر و بهتر داشت. او در وزارت خارجه، افراد را بر اساس وفا داری حزبی و تعلقات قومی اش استخدام نکرد، بلکه اولین بار در افغانستان افراد بر اساس تخصص و توانایي شان به رقابت نیز پرداختند و نخستین بار در کشور ما صلاحیت را به اهلیتش سپرد.
داکتر سپنتا به جرم ایجاد رقابت و حضور زنان کار مند در وزارت خارجه، نيندوختن زر، سر ندادن فریاد زور و نه کوبیدن بر طبل قومی، در ولسی جرگه محكوم شد. مگرنه از ولسی جرگه اي که احدی وزیر انتخاب شود، نا صواب است که سپنتا به جنجال کشانده شود. اگر او کیسه ی زر می داشت و یا در وزارت خارجه زر می اندوخت و با مشت پر زر به سراغ ولسی جرگه می رفت، هر گز با جنجال ها رو بر نمی شد. یا بجای نقد روشنفکرانه و به زبان راندن این جملات "ما آنقدر گویا بی هویت شده و از جاده ی روشنفکری به دور رفته ایم که یک کوهستانی سنگ فروش را قهرمان ملی خطاب می کنیم"، مثل دیگران به ظاهر به نوحه سرایي می پرداخت نیز تقدیر می شد و هر گز توهین نمی شد. ولی او سیاست را با صداقت آمیخته بود و بر اساس دغدغه های روشنفکری اش هم به نقد جامعه پرداخت و هم به نقد سیاست گذاری های خارجی زيدخل در افغانستان. بارها پيدا و پنهان، با سياست هاي اشتباه و نادرست كرزي، به مخالفت برخاسته است.
بر این اساس بر ماست که سپنتا را گرامی داریم و نیز بدانیم که او؛ فاصله ای است از عبدالله تا زلمی رسول و منصفانه قضاوت کنیم، او بر سکاني تکیه زده است که قبل از او سرا پا زور، زر و تزویر به آن تکیه زده بود و او وارث سیاستي است، که سیاست مدارش شب ها می آلود می سرود:
صبح دمید روز شد یار شبینه خانه رفت
مرغ سحر تو گم شوی یار بدین بهانه رفت
و یا دیگرش به نزدیکان توصیه می کرد " انسان ها مثل حیوانات اند؛ اگر سیر شوند تحرک پیدا می کنند، اگر گرسنه ماندند آرام و ساکت در گوشه اي می افتند".
ماباید بین خادم و خاین فرق بگذاریم، نه اینکه خاین را تقدیر و خادم را توهین نمایيم . اگر او خادم دولت ليبرال نیست، خاین دولت کرزی نیز نیست. بهتر است که ما مرده پرست نباشیم و خوبان و نیکان مان را در زندگی قدرشان را بدانیم، نه به گفته ي علامه بلخی بعد از مردنشان به مشت استخوان گریه كنيم. کرزی نیز اگر نمی خواهد نامش، در تاریخ سیاه سیاسی ما سیاه حک شود، به مشوره های دلسوزانه و خردمندانه ي او گوش داده و عمل نماید، و از چشم ديد او افغانستان را مشاهده كند، نه از عينك آلوده، تنگ و تاريك احدي، خليلي و فهيم ...
پيامها
8 دسامبر 2011, 12:42, توسط مموزی
بلی قصه بر عکس است:
این اسپنتان و امثالهم نقطه های سیاه در این نظام اند. تنها به چند مورد از هزاران مورد اشاره میشود:
1ـ از کمالات آقای اسپنتا این بود که؛ با یک مصاحبهء احساساتی که همیشه از عادت ایشان احساسات و تشنج است، اجمل نقش بندی را به اعدام فرستاد. آنهم مصاحبه ای که مربوط به کار ایشان بحیث وزیر خارجه نمیشد.
2ـ این اولین وزیر خارجه است که در افغانستان سه سال غیر قانونی برخلاف رای و ارادهء پارلمان وزیر بوده است.
3ـ این جناب وقتی پنجشیری را می بیند، مکر میکند که احمدشاه مسعود و مردم پنجشیر را بسیار دوست دارد، حال اینکه قبل از آن چه دشنام ها نثار اینها کرده بود.
4ـ جناب عالی اولین وزیر خارجهء بود که به گماشتن فاحشه ها در وزارت خارجه مبادرت ورزید و از زمان او بود که دختر بازی در وزارت یک مود شد!
5ـ این جناب بودند که وقتی دریوران وزارت روزه میگرفتند به بعضی ایشان میگفت: این روزه چه است که شما میگیرید!
6ـ جنابشان وقتی با اخوانی ها رو برو میشود مارشال را واسطه میکند که بگوید: دیگر به اسپنتا اون شعله ای گری نمانده است! ولی یکتن از اخوانی ها چنین پاسخ میدهد: بلی در این روزها پلو پخته میکند.
7ـ این جناب یک مشاور داشت بنام داکتر مرادیان که؛ از دریور و سکرتر های خود میخواست که اور ا مشت و مال بدهند بعبارت واضح تر همجنس باز بر آمد و کل وزارت را رسوایی اش گرفت.
8ـ خلاصه یک آدم احساساتی، بی اراده دمدمی مزاج، بی پلهو و اینکه اول حرف میزند و بعد فکر میکند.
9ـ از کمالات مهم این آدم چاپلوسی است و برای هرکس مطابق دولش می رقصد. بخیالم از این نوع آدم ها چیزی ساخته نمی شود!
تو برادر محترم هم وقت خود را ضایع کردی و در اینقدر آدم یک همین عجوبه را پیدا کردی که تعریف کنی. خیر است که رگ قومی ات گل کرده؛ برو یگان خوبتر از قوم خود را تعریف کن!
پایان
10 دسامبر 2011, 12:08
آقای مموزی من کاملا با شما موافق هستم. این عوض جان هم مثل امرالله صالح، داکتر عبدالله و خود سپنتا درد چوکی دارد و صرف از سپنتا بخاطری این قطر توصیف کرده است که، او را در یک سفارت مقرر کرده بود و الآن چند صباحی میشود که به مرکز فرا خوانده شده است، چون وقت سه ساله اش تمام شده است. از سوی دیگر امید کاذب برایش پیدا شده است که سپنتان دوباره وزیر خارجه میشود.
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانه دانه
بی غم باش دیگر سپنتا وزیر نمیشود، در هیچ وزارتی، در همان پست تشریفاتی مشاور امنیت ملی می ماند، آنهم بخاطر کمکهای آلمان به دولت، نه ذات سپنتا!
21 می 2012, 02:39
مموزی جان .
چرا افراد قبیله همیشه از مشت و مالش و همجنسبازی حرف میزنند ؟
8 آپریل 2012, 16:11, توسط یاسین احمدی
در این کشور مردم جهاد کرده اند و رهبران جهادی دارند نمی توانند این سرزمین را به کسانی چون اسپنتا مفد تحویل بدهند تا حکومت نمایند
20 می 2012, 19:52, توسط محمد کریمی
دوستان در جای که سیاف و محقق سیاست می کند و فهیم و خلیلی معاوین هستند خوب است اسپنتا را گرامی بداریم.
20 می 2012, 19:55, توسط قربان اکرم اغلو
در سرزمین که دوستم جنایت کار مردم سمت شمال و قوم ازبک را به این و آن می فروشد چرا هیچ یادی از او نمی شود.
20 می 2012, 19:59, توسط رحمت الله شریفی
آقای مموزی فکر می کنم آدمی بی سواد مثل خودت اگر کم ادب داشته باشد باز هم خوب کمی می شود قابل تحمل بود و لی اگر به بی سوادی بی ادبی هم اضافه شد فاجعه به وجود می آید. بهتر است یک مقداری منطقی نقد و نظر می دادی نه اینکه به بهترین شخصیت های این دیار در بدری اهنانت کنی.
20 می 2012, 20:04, توسط عاقله جعفری
چرا دوستان از کرزی خایین هیچ حرف نمی زند که این همه جنایت کار را در اطرافش جمع کرده است. فهیم خر و خلیلی دزد و... همه در دور این نوکر آمریکا جمع شده اند پس عامل اصلی این جنایت کار است که این سگان را دورش جمع می کنند.
23 می 2012, 08:51, توسط به خانم جعفری و آقایون کریمی و شریفی
دوستان کریمی، شریفی و خانم جعفری! شما های که درمورد همه نظر می دهد خود تان چه قدر به ارزش های انسانی و اسلامی معتقید و باور مند هستید مگر. خوب است که فن بگرید و همچین روی چوکی نشسته گاهی در باره کرزی و گاهی هم در باره اسپنا و... نظر بدهید. شما فقط به درد این می خورید که با دوستان تان دروغ گفته و به این و آن سفارت گشته پول و دالر دریافت کنید. خوب است بعد از اینکه فن برای خشونت علیه زانان را گرفتید فعلا در هوتل های لوکس کباب و پلو می زنید بعد با شکم پر هم در هر جای نظر می هید . همه دوستان شما را می شناسد که چقدر دزد و دروغ گو بی همه چیز هستید.
23 می 2012, 18:03
دوستان عزيزم به عقيده من بزركترين خيانت را أقاى اسينتا درحق شائسته ترين دبلومات هاى وزارت خارجه انجام داده است كه اكثريت را طور شتاب زده وبدون مطالعه وبدون دانستن موقف اجتماعى شان ورضايت مردمان مهاجر ان كشور ها به كفت جند انسان لاوبالى وبى هويت ختم وظيفه نمود وانهارا بى سرنوشت سأخت كه در حقيقت با اين عمل سبكسرانه خود دربدنه نظام دبلوماسى كشور خرابى غير قابل ترميم را وارد كرد وهم يك دشمنى طولانى رادروجود اين قشر ممتاز جامعه بخود وخانواده خود فرآهم سأخت .جى اين دبلوماتهاى أسيب ديده ازدست اسينتا مردمان ساده اى نيستند كه اسينتا هم بخاطر انتقام ازداكتر عبدالله كه به فرمايش كر زى عقده مند اين اشتباه را مرتكب شد ولى اين سياسيون قبل ازينكه از كرزى ازرده باشند كه عامل أصلى بى سر نوشتى شان او است وأما درقدم نخست عقده وكينه اسينتارا به مغزخود جاداده اند وازانجايكه كشور افغانستان بيشترين أزمون انتقام جوئى را از سر كذشتانده اند اسينتا ووابستكان او منتظر عمل شان باشند كه جى زمان وموقع عكس العمل متضررين فرا خواهد رسيد در حالى كه ادرس وهويت اسينتا نيز مشخص است ديده شود جى ميشود ؟( يكى ازين دبلوماتهاى متضرر)
26 می 2012, 17:18, توسط مجمد جواد احمدی
آقای گرامی اگر این آدم به نظر حضرت شما سفید است پس چرا در جمع همه سیاه ها قرار گرفته است . اگر کبتر با کبتر نیست آقای اسپنا نیز آنجا نمی بود فکر می کنم آن ها زیاد با هم تفاوت ندارند.
27 می 2012, 16:22, توسط احمد عمر
آقاي بشرمل!
سپنتا به عنوان يك سياست مدار و رشنفكر افغان در دوران وازارت خارجه اش همه افراد را كه در اطرافش جمع كرده بود دوستان هم ولايتي اش بود آقاي مراديان، بهين، حتا آن جوانك خالد خسرو هم توسط آقاي سپنتا به كانادا فرستاده شد.مگر به جز اين هراتي ها كسي ديگر در افغانستان در مكتي پاي درس ننشسته و همه مردم به جز آنان هيچ نمي دانند.
27 می 2012, 17:41, توسط فاطمه جويا
روشنفكران افغانستاني روشفنكرن بي تذكره اند يا تا هنوز زداده نشده اند.عده ي كه چند تا ترجمه پراكنده از هايدگر و سارتر و دريدا مي خونند. يا چند عنوان مقاله از حزب خلق و توده ايران مي دانند. يا خاطرات حسن البنا و يك دو سه تا نقل قول از سيد قطب خوانده ادا هاي هاي رشنفكري مي كنند و با قاطي كردند چند شعر فارسي و يك دو نقل قول از متفكران خارجي فكر مي كنند روشفكر شده اند و به زمين و زمان فخر مي فروشند. اما در عمل در بند سنت هاي پليد قومي و زباني و سمتي گرفتار هستند. هزاره ها از مزاري تابو مي سازند و تاجيك ها از مسعود اسطوري سازي مي نمايند ازبك تا هنوز دستم بي سواد را بابه خطاب مي كنند و پشتون ها كه مشخصل است روشنفكرش از تيب اسماعيل يون و آقاي احدي و ليوال است. در چنين بازاري اسپنتا را بايد غنيمت شمرد او به گفته آقاي بشرمل بر طبل قومي و سمتي نكوبيده است. در نوشته هايش نيز اگر كساني كه با او مخالف اند زحمت كشيده بخوانند نيز انساني ترين ديدگاه ها و موضوعات را خواهند ديد كه اسپنتا به تحليل گرفته است. شما مي توانند سال هاي دشوار را كه خانم باختري جمع آوري نموده بخوانيد.به جز اسپنا كدام روشنفكر قومندان جنايت كاري قبيله اش را « كوهستاني سنگ فروش خطاب كرده است». آقاي پدرام را كه از شاملو و فرانكفورت دم مي زند ديده ايد عكس مسعود در ديوار دفترش نصب شده و در مقابل آن آنگونه تعظيم مي كند كه موسا و محمد در مقابل الله و يهوده تعظيم نمي كرد.آقاي بودا و چشمان آبي بابه مزاري را شياد خبر داشته باشيد . اين هاي نمونه هاي روشنفكران افغانستاني اند. پس براستي اسپنارا بايد گرامي بداريم و من يقينا دارم در تاريخ ما او گرامي ثبت خواهد شد. و جاويدانه خواهد ماند. او براستي روشنفكر است كه با تمام تعقات سمتي، زباني و مذهبي بريده است. و به گفته خودش از متحد شدن گله هاي سرزمين ما رنج مي برد.
29 می 2012, 21:15, توسط محمد کاظم اعتمادی
آقای بشرمل شما در این مقاله تان از دغدغه های روشنفکری آقای اسبنتا یاد کرده اید. روشنفکر به گفته داکتر عبدالکریم سروش قدرت مندان بی مسند اند. روشنفکر باید بر سه منبع قدرت و ثروت و معرفت همیشه در نقد و جدال باشد. اگر رشنفکر همه بر سکان قدرت تیکه کند بس کی زمام سرکش قدرت را مهار نماید. من فکر می کنم اسبنتا سیاست زده است تا روشنفکر. اگر چند قبول دارم به گفته ی شما ایشان بر سکه زر تکیه نزده و بر طبل قومی نه نکفته است حد اقل چهار تا روشنفکر ولی هم هراتی در اطرافش است. ولی مسوولیت سبنتا به عنوان روشنفکر غیر از آن است. جای روشنفکر گوشه های کتاب خانه و دانشگاه است نه هم رکابی با شاه و رییس جمهور. آنهم درنظام که به گفته ی خود تان یک حلقه ی سیاه کشور را به هر سو می کشاند. فکر می کنم در این حلقه ی سیاه اگر اسبنتا سیاه نبود هم سیاه شده است. یقینا سیاهی بزرگان را که شما یاد کرده اید اسبنتا را نیز سیاه کرده است. برای من سووال است چه سنخیت است اسبنتا را با این حلقه ی سیاه . چرا ایشان نتوانست حلقه ی سفیدی در اطرافش جمع کند و ناظران و ناقدان قدرت ثروت و معرفت باشند. به هر حال موافقم با شما اسبنتا را باید گرامی بداریم. در این آشفته بازار سرزمین ما حد اقل اسبنتا ها غنیمت اند.
7 جون 2012, 14:28, توسط غفور نويسا
فكر مي كنم نويسنده و آقاي سپنتا هر دو تا غرب زده و نوكر غرب هستند والي قهرمانان كشور ار سنگ و فروش و كوهستاني نمي گفتند. در اين جا تمام رهبرا جهادي و بزرگان ملت ما را نا روا ترين سخن ها گفته اند اگر چند من قبول دارم كه چند تن آنان آدمي ها كسيفي هتسند ولي اهانت به همه رهبران اين سزمين كه مردم آنان را دوست دارند جنايت و خيانت به اين ملت و مردم مجاهد ما هستند . همان آدم ها بود كه روس را از كشور بيرون كردو الي بچه هاي تان را كارملوف و نجيبوف نام مي كرديد. بله جانم همان ها بودند كه مبارزه كردند آن هم گرسنه و تشنه با خون شان در اين كشور جهاد كردند
13 جون 2012, 17:45, توسط محمد امان عرفاني
من فكر مي كنم در اين كشور همه دزد و جنايت كار است. بشرمل راست گفته است. مگر مي تواند كسي با وجدان ادعا كند كه مسعود سنگ فروش نبود. يا به خاطر منافع سياسي اش كابل را در آتش سوزاند اما متأسفاه امروز آن جنايت كار قهرمان ملي نيز لقب گرفته است . بله با ذهن قبله گرا همه مي شود بابه قهرمان ملي شيهدو... امروز فهيم جنانيت كار را ببيند چقدر زر و زور اندوخته است و چقدر افراد و جانيت كاران را معاش مي دهد.
4 دسامبر 2012, 11:09, توسط كريم
سپنتا روشنفكري است كه مي شود او را با غبار و محمودي، احمد ولي خان دروازي و طرزي مقايسه كرد. البته در بخش عملي و لي در بخش تيوري مثل اسپنا در اين كشور نيامده است . اوكتاب هاي زيادي دارد سال هاي دشوارش متن است كه هر كس توان خلق آن را در افغانستان ندارد. يا اگر دارند چنين انساني و بي طرفانه نمي توانند بنويسند. متن افغانستاني متن فاشيستي است اما متن اسپنتا متبني بر ارزش هاي شهر وندي است .