میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان
مظالم امیرعبدالرحمان خان در برابر مردم هزارۀ کشورما را، می توان یکی ازوحشت آمیزترین سیاست های مطلق العنانی شمرد. نتایج آثارعمل سرکوبگرانه درقتل های جمعی،فراراجباری، به فروش رسانیدن وبه غلامی وکنیزی گرفتن وغصب دارایی وزمین های آنان چهره نموده است.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
امیرحبیب الله خان سراج الملة و الدین، میراث بردارساختار استبدادی عبدالرحمان خان، به نهاد مطلق العنانی پیشینه تعدیلاتی رونما کرد و از شدت عمل آن دربرابرمردم کاست. ادارۀ کلیۀ اموررا گرچه شخص خودش نظارت می نمود؛ اما اشخاص دیگری را برای پیشبرد امور نیزبه کار گماشت و جلسات مشورتی نیز دایرمی نمود. اما سخن آخر از او بود وتصمیم گیرنده هم غیر از شخص امیر کس دیگری نبود. به این ترتیب با وجود تعدیل گونۀ حکومتداری پدرش، ساختارقدرت استبدادی را همچنان نگهداری نمود . یکی از مواردی که از آن ساختار می تراوید، در نماد فقط گویی بود که در دورۀ حکومتداری او همچنان ادامه یافت. آن چه در پایان میاید، خطوط به درازا کشیدۀ همان میراث است.
. . . خواستگاری بروند. انشاالله تعالی . فقط .امیر حبیب الله
. . . همین نوشتۀ مرا هم جهت اسامی فوق نشان بدهید. فقط
امیرحبیب الله خان هم مانند پدرش، در پای بسا از فرمان ها و اوامری که صادر می کرد، فقط می نوشت. تا صراحتی باشد از قاطعیت تصمیم و برگشت ناپذیربودن آن تصمیم وسخنی که لازم دیده است. منظورما قاطعیت سلوک حکومتداری او در برابر مردم و رفع نیازهای شخص و خانوادگی او است؛ نه در برابر بریتانیا که استقلال افغانستان را ربوده بود. در برابر سیاستمداران بریتانیایی و صحبت ها و پیشنهادات آنها؛ پدر وپسر، انعطاف داشتند. نمونۀ صحه گزاری به خط دیورند که مطابق په آرزوی بریتانیا عملی شد، از آن نمونه ها است که عبدالرحمان خان در آنجا نیز فقط نوشت.
چند نمونه ازفقط نویسی های امیرحبیب الله خان رامیاوریم وبا مکث وتأمل پیرامون موضوعات خوابیده درپشت آنها اصل گپ ومضمون را بازتر می نگریم.
فرمان ازدواج امیر با محبوب السلطان(علیا جناب)
برای علاقمندان تاریخ و ازجمله علاقمندان زندگی امیرحبیب الله خان پنهان نمانده است، که وی شخص زن دوست به مفهوم خوشگذرانه و هوس بازانۀ آن بود. یعنی او نمی توانست به چند زن و همسردر خانۀ شاهانه قناعت نماید. برای اثبات این ادعا مدارک ثقه وانکار ناپذیر دردست است. اما ازجزییات وچگونگی ابراز آرزومندی ومیل امیر به همه زنان دختران وچگونگی ابلاغ خواهش او، مدارک اندک در اختیاراست. زیرا زنان حرم او بسیار بودند و پیرامون چگونگی به دست آوردن آنها، مدارکی که به آنها ضرورت احساس می کنیم، دیده نشده اند. چند باری که در زمان امارت امیر عبدالرحمان خان ازدواج کرد، آن ازدواج ها به لزوم دیدها به معیارها ونحوۀ نگرش عبدالرحمان برای تداوم حکومتداری برمی گشت. عبدالرحمان خان آن معیارها را درتاج التواریخ آورده است.(1)
اما آن چه شخص او پس ازمرگ عبدالرحمان به زن ها ودختران روی آورد،یکی از نمونه ها تأثیر گزارتر و دارندۀ ابعادی ازصحبت ها تواند بود. موردی که می خواهیم به آن بپردازیم،دارندۀ سند است و پیامد های آن هم دارای اسناد. و آن گونۀ ازدواج امیر است با محبوب السلطان دختر سردارمحمد یوسف خان وخواهر محمد نادرخان.
سندی که خوشبختانه برجای مانده وازتصمیم ودلایل امیر،همچنان ازنحوۀ مراجعه طلبگاران به خانوادۀ دخترحاکی است، ودر فرجام مبین فقط او است،فرمان یا دستورنامه یی است که امیر برای ازدواج با" محبوب السلطان " می دهد. نخست آن متن فرمان را می بینیم :
متن فرمان مؤرخ سه شبه 20 ماه محرم الحرام 1320
هو الله
" عالیجا اخوی مقام سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی را واضح باد، از آنجا که محبت من دربارۀ کل اهل اسلام خصوصاً با اهالی افغانستان علی الخصوص دربارۀ اقوام خودمن میباشد،لهذا خواستم که بااولادۀعموی مرحوم سردارسلطان محمد خان هم خویشی کنم، تا همانطوری که قوم واستخوان شرک هستیم ؛خون شریک هم شویم. بنابر آن می خواهم که دختر اخوی سردار محمد یوسف خان پسرعموی سرداریحیی خان را جهت خودبه نکاح شرعی بگیرم. اگرچه خودشما کاکای آنها میشوید،امااز طرف دامادخیل که من باشم،میباشید. فردا یوم سه شنبه 20ماه محرم الحرام 1320 با اسامی ذیل بعمل هفت ویا هشت بجه بجای عموی سرداریحیی خان رفته، دختر اخوی سردار محد یوسف خان نواسۀ سردار یحیی خان، مسمات محبوب السلطان را جهت من که یکی از بندگان شرمسار احسان حضرت الله، امیر حبیب الله هستم، خواستگاری کنید وبقرار رواج عالم جهت من مسمات مذکوره را بگیرید وبعمل ده بجه با اسامی مذکوره حاضر حضورمن شوید، در برج شمالی انشاء الله تعالی.
اسم اسامی که با خود شما جهت خواستگاری میروند .
اول خود شما، عموی سردارمحمد عظیم خان، سردارعبدالله خان توخی، میرزامحمد حسین خان برگد کوتولی،سردارنورعلی خان.چهارنفرملاهای دربار.ناظرمحمد صفرخان. سید احمد پادشاه کنری. علی محمد خان پسر سردار ولی محمد خان مرحوم.
اسامی فوق را امشب خبر بدهید، که فرداشش بجه بجای شماحاضرشوند،هفت بجه به اتفاق خود شمابجای عموی سرداریحیی خان جهت خواستگاری بروند.انشاء الله تعالی، فقط . دستخط
امیرحبیب لله تحریرشب سه شنبه 20ماه محرم الحرام 1320 همین نوشتۀ مراهم جهت اسامی فوق نشان دهید ."(2)
البته منابع دیگر به این آرزومندی امیرکه در فرمان حضور یافته،توافق ندارند. منابع دیگر، گفته اند که خانوادۀ سرداریحیی خان آرزو نمو ده بودند که امیر با محبوب السلطان ازدواج نماید. انگیزه را هم درین جسته اند که ازین طریق پای فرزندان ونواسه های یحیی خان بیشتر به درباریا حریم قدرت بازترمی شد. . . .(3)
این مسأله هرچه باشد، در آن وقت جوابگوی تصمیم امیر بود که آن را در فقط ابراز کرده است. چارچوب زمانی که از طرف امیرتعیین شده تنها از بیقراری امیربرای دسترسی به محبوب السلطان حاکی نیست، این هم است که ساعت هارا تعیین کرده تا اورا به وقت معیین با خود گرفته ودرزمان ومکان معین برای امیر ببرند. اما بیچاره محبوب السلطان!
که چون ابزار بی جان وبی اراده وبی تصمیم ناگزیر بوده است که تعدادی بروند اورا بگیرند وتحویل امیر نمایند. طلبگاری آمرانه که فقط ازحوزۀ قدرت زورمندان برخاسته است، به دنبال ایجاب وقبول هم نیست. طلبگاری را نتایج از پیش معلوم حمل میکند. از آنروست که امیر طلبگاران را می فرستد که ضمن رعایت جونب نمایشی وعرفی، در وقت معین "اسامی مذکوره محبوب السطان " را بگیرند و دریرج شمالی ارگ حضور امیر ببرند. . . .
امیردر فرمان خود،محبت به اسلام وافغانستان و قوم را دلیل میاورد.
محبوب سلطان (علیا جناب) دختر سردار محمد یوسف خان
در بارۀ ادعای نخستین امیر هیچکس را هم توان سوالی نبوده است، که بپرسد چرا امیر صاحب ازین طریق به اسلام خدمت می کند؟ امیرصاحب که دارای چند زن دیگرحتی بالاترازحدودمعینۀ است که دین اسلام حد نهایی آن را با شرایطی ،چهار زن تعیین کرده است.
از ادعا های امیر نمی توان بی توجه ومکثی گذر نمود. امیر حبیب الله کسی نبود که نداند بیشتر از4زن نباید داشته باشد. او این مطلب راحتا درزمانی که به پادشاهی رسید میدانست . ازهمن رو در آن هنگام از هفت زنی که داشت سه تن را طلاق نمود تا صورت شرعی را برجای بیاورد. اما پسان ها او مانند همه خود کامگان تاریخ برای ارضا نیازهای خود ،توجیهات وتفسیرهای به دست آورد، که مانع شرعی و دینی نمی دید. در واقع دین و روحانیون وفاداربه حاکمیت را درخدمت غرایزخویش به کمک طلبید.(4)
سوال خدمت او ازطریق آن ازدواج به اسلام به جایش؛ ببینیم که آن ازدواج چه خدمتی به افغانستان انجام میداد. منظور امیر درین قسمت هم روشن نیست. اگرمنظور اوشهزاده آوری بیشتردرافغانستان بوده ویا پنداشته بود که با افزایش شهزاده ها افغانستان گل وگلزار می شود!!، تیمورشاه و امیردوست محمد خان، آن گونۀ خدمت به افغانستان را پیشتر نشان داده بودند. . .
در بارۀ خدمت به قوم تأمل بیشترروا است.
. . . خواستگاری بروند. انشاالله تعالی . فقط .امیر حبیب الله
. . . همین نوشتۀ مرا هم جهت اسامی فوق نشان بدهید. فقط
امیرحبیب الله خان " سراج الملة والدین " دردستورنامه یی که به منظور دسترسی به محبوب سلطان نوشته، افزون برادعای خدمت به اسلام وافغانستان، آرزوی خویش را با این استدلال نیزتوجیه می کند، که " قوم واستخوان شریک هستیم ؛خون شریک هم شویم." درحالی که آن قوم شریکی واستخوان شریکی، دارای خون شریکی نیربود. البته درقوم دوستی امیرحبیب الله خان، مانند پدرش امیرعبدالرحمان خان وبقیه حاکمان جای گمانه زنی وتردیدی نیست. می توان گفت که یکی از پایه هایی که در راه حکومتداری به آن اتکا نمودند، قوم دوستی هم بود،اما درین مورد استدلال امیر پذیرفتنی نیست. حتا درانگیزۀ دسترسی امیر به محبوب سلطان نه اینکه قوم دوستی مشهود نتواند باشد، نیات سیاسی او را نیز نمی توان دید. پس آن استدلال خونشریکی پذیرفتنی نیست. علاقه اش را باید در جای دیگری پیدا نمود.
انگیزۀ " سراج الملة والدین" ازحرص شهوت رانی وهوسبازی وزنباره گی اوبرخاسته است. اگرمنظور دریافت انگیزه های "مصاحیان" یا خانوادۀ پدری محبوب سلطان باشد، سزاوارتأمل است. ولی ازروی نتایج برجای مانده وآرزومندی هایی که مصاحبان برای نزدیکی به دربارامیر داشتند، میتوان انگیزۀ آنها را به خوبی شناخت. پس از آن که در سال 1902 ازدواج با محبوب سلطان صورت گرفت، مصاحبان وبه ویژه جوانان ایشان بیشترمقام های مهم نظامی و درباری را به دست آوردند و ازمحافظین مهم قصر شاهی شدند. تعداد زیادآنها به شمول محمد نادرخان،افزون بر دریافت رتبه های بلند نظامی، درسفر هند امیر را همراهی نمودند. در واقع همه برادران محبوب سلطان وظایف مهمی را اشغال کردند. بهره گیری ازآن خویشاوندی نیزبود، که در آینده به برچیدن بساط آرزوی برگشت امان الله خان به تخت شاهی ، نقطۀ پایان نهاده شد.
اما این هم باید گفته شود که اگر " مصاحبان" موافق می بودند ویانه، در هر حال، لزوم دید امیرحبیب الله خان واینکه او تصمیم گرفته بود که محبوب سلطان باید زنش باشد، مصاحبان به عنوان صلاحیتداران دختر، ناگزیر به اجابت ازفرمان امیربودند. زیرا لزوم دید و خواست وآرزوی مطلق العنان جزمواقع استثنایی،(5) باید براورده می شد.؛ ومحبوب سلطان به عنوان انسانی قرار داشته در بافت نظم مردسالار، توان تردید لزوم دید امیر ومردان خانواده را نداشت.
این است که فقط امیـــر برای دسترسی به زنان بیشمار به ویژه زن درس خوانده و زیبایی چون محبوب سلطان،ازنیازهای خوشگذرانۀ او با زنان، وبا پشتوانۀ امکاناتی که مطلقیت در اختیار او نهاده بود،جنبه های اجرایی میافت. نیازهایی که اگر درمورد محبوب سلطان، توجیۀ خونشریکی پیدا می کرد، صد ها تن دیگر را که در حرم داشت، چه جوابی تواند بدهد. صدها زن دیگری که در دربارامیرمعصومانه می زیستند، و از قوم وعمو زاده های او هم نبودند،به دلیل همان حرص یادشده، در واقع محبوس آن هوسرانی امیر بودند.
درین پیوند لازم به یادآوری است که فضای سیاسی- فرهنگیی به دست درازی های گسترده تر امیر موقع می داد. امیراگر می شنید که در پایتخت ویا بقیه مناطق کشور، زیبارویانی وجود دارند، می خواست که فقط دردرباراو باشند. . . .
آن بینش وتوقع حریصانۀ او در محدودۀ چنان تمایلات زن خواهی بیشترقرار نداشت. هرپدید آیی وتولد نهاد واثری هم بایست مهرنام ولقب او( حبیب ویا سراج) را می داشت. اگردرادارۀ امورزنان حرم، شب ویژه یی را " شب سراج " نامید، در بقیه موارد نیز" تمایل داشت،همه چیز بنام خودش منسوب گردد؛ مثلا ً : کوه سراج، (جبل السراج)، تپۀ سراج، (تپۀ بلخ کابل )، نهر سراج، بند سراج، رباط سراج، قلعۀ سراج، عمارت سراج، وده ها سراج دیگر." (6) سراج الاخبار و سراج التواریخ و" بیت العلوم مبارکۀ حبیبیۀ" را نیز باید افزود. . . .
ویژه گی فقط امیرحبیب الله خان در برابر رنجدیده گان هزاره
مظالم امیرعبدالرحمان خان در برابر مردم هزارۀ کشورما را، می توان یکی ازوحشت آمیزترین سیاست های مطلق العنانی شمرد. نتایج آثارعمل سرکوبگرانه درقتل های جمعی،فراراجباری، به فروش رسانیدن وبه غلامی وکنیزی گرفتن وغصب دارایی وزمین های آنان چهره نموده است. اما امیرحبیب الله "سراج الملة والدین" که برثمرۀ خونبارسرکوب های پدرقهار خویش نشست، ازین موقعیت بی دردسر،چند رویکرد عفوه آمیز واز جمله گویا"مرحمت" چشم پوشانه از" بدی سابقۀ رعایا" ی هزاره داشت. در حالی که خانواده های اعیانی پس از بازگشت از هند وایران، امتیازات بیشماری را برای مرفه زیستن به دست میاوردند؛ مردم هزارۀ کشور از حد اقل امکانات محروم بودند. با آن هم تنی چند از "میر ومیرزاده" را برای جلب همکاریی ویژه در نظر می گرفت. در سال 1322 ق. فرمانی داد که گوشه یی ازمصایب وارد شده بر پیکر مردم هزاره را نیر میتوان در آن یافت.
قسمت هایی از فرمان امیررا باز می نگریم :
" برضمایر اخلاص مظاهر . . . میر وارباب و . . . آقه سقال و تمامه رعایای طوایف هزاره واضح باد . . . به موجب این فرمان مرحمت ترجمان بشمایان آگاه می نماییم :
اول ِ آن این می باشد که تا حال ملک و زمین شما مردم بمردمان مهاجر وناقل افغان داده می شد. حکم کردیم که بعد ازین ملک وزمین شمایان بتصرف شمایان باشد و کشته گری می کرده باشید، زمین کشتی شما میباشد. بمردم مهاجرین داده نشود .فقط
دوم اینکه اشخاصی که بخارج علاقه دولت خداداد او بدیگر دول فرار میباشند، همه را بموجب حکم اشتهار فرمان هذا اجازۀ وحکم دادیم که واپس به اوطان اصلی خود حاضر شوند وبخاطر جمعی بیایند از آنجمله فراریان هر قدرمیر و میرزاده باشند،بحضور حاضر شوند که دیده شوند وسرشتۀ گذران وبود وباش شان بخوبی و درستی بسته شود. وهر قدر که رعیتی وارباب باشد باوطان خود حاضر شوند اگر ملک آنها تا حال بمهاجر داده نشده باشد، بعد ازین حکم کردیم که داده نشود. ملک خود ها راتصرف شده،آرام وآسوده می شوند وهر قدر نفری که قبل ازین حکم ملک وزمین شان بمهاجرین داده شده است، آنملک و زمین از مهاجرواپس گرفته نمیشود.وبه بدل آن از دیگر زمین های خالصه سرکاری که جدید جوی کشیده وآباد وقابل زراعت است ملک وزمین داده می شود که آسوده شوند، وآرام باشند. انشاالله تعالی. واین را هم برا ی فراریان خارج علاقۀ دولت خداداد خبر میکنیم که اگر تا ماه میزان سنۀ یکهزار وسه صد وسه هجری در اوطان خود نیامدند باز زمین های آنها را خاره نمی مانیم. حکم ومی کنیم که بمردم مهاجر داده شود . فقط
مفهوم " فقط " در حاکمیت امیر عبدالرحمان خان
حکم قطعی را نمیتوان ابرازداشت. شاید کند ذهنیی دامنگیراو بود که از اختلالات عصبی ویا عقلی ناشی میشود. آنچه ازسیرزندگی وگونۀ رفتارهای او نوشته شده وبر جای مانده است، آشکار می نماید که از آغازآدم بدخوی وبد سلوکی بود.
چهار شنبه 21 دسامبر 2011, بوسيله ى نصیر مهرین
پيامها
24 دسامبر 2011, 06:07
حالا مهرین را تاپه هزاره بودن نزنند .
چونکه این خیمه نشینان همیشه همین گونه بر داشت داشته اند .
25 دسامبر 2011, 15:10
سلام:
من لینکی بر مطلب محمد نصیر مهرین که در رابطه با امیر عبدالرحمن بود به شرح دیل گذاشتم:
"سلام:
نصیر مهرین زمانی متعلق به جنبش انقلابی بود که فراوان رهبران و کادر های شانرا وطفروشان خلقی- پرچمی و آدم کشان جهادی با بیرجمی تمان سر به نیست کرد. که از ترس ناف مهرین ها رفت . و لی از آن جاییکه از یک طرف می خواهد از خطرات احتمالی آینده خودرا حفظ کند و از طرف دیگر می خواهد نامش در لیست محققین و نویسندگان هم درج باشد. همین مطلب ی را که در کابل پرس? انتشار داد مدت ها قبل در سایت آریایی و کابل ناته گفتمان به نشر رسانده بود. نمیدانم می خواست فوتو اش در کابل پرس هم نشر شود؟وی همیشه به اغماض نویسی پرداخته وبا پیش کش نمودن مطالب بی محتوی وبا فرستادن فوتو های متبسم خویش در حقیقت می خواهد بر گور شهیدان راه آزادی و عدالت اجتماعی تمسخر کند. بعضاً عنوان مقالاتش را با سئوال مطرح میکند که خوانند فکر مکند آقای مهرین بالاخره گره از مشکلات برداشته و نا مکشوف را کشف کرده است. ولی وقتی مطلب را تا آخر بخوانیم می بینیم که جناب کوچکترین جوابی برای سئوال خود نداده است. به گونه مثال و قتی می خوانید " تاریخ غبار چرا توقیف شد؟" فکر مکنید در کنار استبداد سلطنتی که به همه روشن است کدام دلیل دیگری هم وجود دارد که تاریخ عبار توقیف شد. وقتی مطلب تا آخر به خوانیم نمیتوانیم حتی بدانیم که بالاخره تاریخ غبار خوب شد که توقیف شد و یا بد شد! هم چنان وفتی می خوانیم " در برابرگسترش تروریسم چه باید کرد ؟" تصور میشود که آقای مهرین حتماً پدیده را شگافته و راه مهار کردن تروریسم را نشان می دهد. ولی متاًسفانه چنین چیزی عاید مان نمیشود".
می خواهم اضافه کنم که زمانی استبداد شگافی! نصیر چسب میداشت که حد اقل مستبدین و عبدالرحمن های امروز را هم طی مقالاتی می شگافت و معرفی میکرد. جنایات و آدم کشی های گلبدین، ربانی- مسعود، دوستم، سیاف، محسنی، مزاری- محقق ... به مراتب بیشتر و خطرناک تر وبی رحم تر از عبدالرحمن اند. آیا مگر تراژیدی افشار که ربانی و مسعود مسئول آن و در زیر چشم نصیر گذشته کمتر از استبداد عبد الرحمن بود؟ که نصیر یک جمله هم تا کنون دران رابطه چیز نه گفته است و مسببین این تراژیدی هنوز زنده اند و حاکم بر سرنوشت ملت( البته بدن ربانی و مسعود که هردو توسط برادران اخوانی خود به جهنم فرستاده شدند)هستند. همچنان آدم کشی های گلبدین و سیاف و مزاری.... امروز در برابر مردم افغانستان مستبدین و آدم کشان خطرناک تر از حبیب الله و عبدالرحمن از جنس طالب و غیر طالب ، شورای نظار و وحدت و ملیشه های دوستم گلبدینی های چون کریم خرم، فاروق وردک...قرار دارند که قلم زنان متعهد باید به افشا و معرفی آن پرداخته و مبارزه مردم را بر علیه آنها و تکنوکرات های مزور سمت و سو دهند. هر اندازه ایکه جنایات مخفی چنین آدم کشان کشف و افشا شود به همان انداره از جدیت برخودرا خواهد بود. هنوز" فقط " های بی شمار جنایت کاران جهادی و طالبی که مخفی مانده اند و ضرورت کشف آن میرود وباید کشف شوند. آیا مگر نصیر مهرین چنین دل و گرده ای دارد؟
25 دسامبر 2011, 18:41, توسط baqi samandar
باقی سمندر
جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ دسامبرسال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
وطنداران ګرامی
یک تبصره ای بر سخنان نصیر مهرین توام با دها پرسش را وطنداری مطرح کرده است و اینک نمونه از برخورد وطندارم را نشانی نموده ومیخوانیم :
باهم بخوانیم :
« سلام:
من لینکی بر مطلب محمد نصیر مهرین که در رابطه با امیر عبدالرحمن بود به شرح دیل گذاشتم:
"سلام:
نصیر مهرین زمانی متعلق به جنبش انقلابی بود که فراوان رهبران و کادر های شانرا وطفروشان خلقی- پرچمی و آدم کشان جهادی با بیرجمی تمان سر به نیست کرد. که از ترس ناف مهرین ها رفت . و لی از آن جاییکه از یک طرف می خواهد از خطرات احتمالی آینده خودرا حفظ کند و از طرف دیگر می خواهد نامش در لیست محققین و نویسندگان هم درج باشد »
خوانندګان ګرامی کابل پرس !
از شما چه پنهان نمایم که من نیاز به رفتن به نزد یک ناف ګیر دارم. وقتی ازیک جویچه ګګ خیز میزدم متاسفانه هم ناف ام رفت وهم چره شده و هم مشکل بدتر برایم رخ داد که بخاطر بی عفتی کلام نوشته نمی توانم - امیدوارم که وطندار ناف ګیر لطف نموده همین سه مشکل من را نیز مورد نظرش داشته و در بهبود مریضی که عاید حالم شده است - تلاش ورزند-ادرس مبارک خویش را به ذریعه دوستان شان لطف نمایند تامن را نیز مورد معاینات قرار بدهند واینکه ..... ـ من متاسفانه بسیارمشکلات دیګر هم دارم اما مشکل ناف ودو مشکل دیکرم ازحد زیاد است .
رابطه من با خوانندګان ګرامی کابل پرس بسیار جالب است ومن می بینم که به چه نامهایی عده ای میخواهند - مخالفین شان را از راه خود دور سازند
این بار نصیر مهرین را نشانی نموده اند.
باقی را دشنام بدهید و اخ دلتان را بکشید !
حمله شروع بر باقی
من برای وطندارانم که نام خدا جنبش انقلابی را به پیروزی رسانده اند - وحتی بعد از پیروزی هم توان نوشتن نامشان را ندارد - بیروزی های بیشتر آرزو دارم.
حمله بر باقی شروعععععععععع حمله شروع - حمله شروع
برایتان مضمون پیدا شد و در سایت های خویش برضد باقی بنویسید وبګذارید که نصیر مهرین به کارهای خودش ادامه بدهد ـ اینکه مقالات اش را درچند جای منتشر میسازد - من مینویسم !
افرین نصیر مهرین بنویس - بازهم بنویس !
حمله شروع برباقی
شروع کنید ودرسایت هایتان بنویسید !
من مدتهاست که نصیر مهرین را ندیده ام و ووکیل مدافع اش هم نمی باشم . میدانم که یک بار برتبصره ای صمد ازهر - درباره نصیر مهرین تبصره ای نوشته بودم - برای بی مضمون ها مضمون پیدا شد و بیشتر از سی فحش نامه برضد من نوشتند .نصیر مهرین فحش نامه نویسان را از نزدیک میشناسد
اینک بازبرضد باقی فخش نامه ها بنویسند .این مضمون جالب تر از برخورد در باره شبنامه نویس هاست این مضمون نیز دررشد افکار انقلابی کمک شایان خواهد نمود !
اندکی روغن زرد کار دارم تا ناف ام رفته ام راچرب نمایم !
زنده باد آزادی ګفتار وبیاڼ !
حمله شروع برباقی ................................
حمله شروع !
آنلاین : میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان
26 دسامبر 2011, 17:29, توسط افشار
باقی سمندر:
ما ضرب المثلی داریم که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده. من بحث های شمارا با سایر هم وطنان ملاحظه کرد ه ام( همه را نه خوانده ام زیرافکر نمیکنم که هیچ کس وقت گرانبهای خودرا در خواندن مطالب تکراری ، طویل ، بی مورد، از هر چمن سمنی ... شما ضایع کند). بحث با شما همان قصه ملای بی سواد را تداعی میکند که می گفت: "تا چند کنی جان و دل ما کباب. یعنی نیکی کوی بدی مه کوی". بنا بران به شما سلام و خداحافظ
26 دسامبر 2011, 19:56, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پنجم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۶ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای « افشار »
اقای افشار شما چنین در سفته اید :
«
باقی سمندر:
ما ضرب المثلی داریم که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده. من بحث های شمارا با سایر هم وطنان ملاحظه کرد ه ام( همه را نه خوانده ام زیرافکر نمیکنم که هیچ کس وقت گرانبهای خودرا در خواندن مطالب تکراری ، طویل ، بی مورد، از هر چمن سمنی ... شما ضایع کند). بحث با شما همان قصه ملای بی سواد را تداعی میکند که می گفت: "تا چند کنی جان و دل ما کباب. یعنی نیکی کوی بدی مه کوی". بنا بران به شما سلام و خداحافظ «
اقای افشار :
شما فراموش کرده اید که در پایان تبصره تان مانند همه سرکاتبان ارتجاع بنویسیدکه
« ملاحظه شد « وملاحظه خودرا درمتن بیان داشته اید !
ایا میدانید که به مثابه هوشیار و هوشیارای هشیاران چه نوشته اید ؟
شما خود را در جایګاه افراد معین سیاسی که توانایی مبارزه سیاسی سالم راندارند - قرار داده وبه افکار عوام - تکیه نموده ومینویسید که :
که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده «
نخست خوانندګان ارجمند متوجه باشند که :
سوال اینجاست که اقای افشار نیز مرا دیوانه میخواند و همه سر سپردګان ای -اس -اي و متعصبین راسیسم نیز وهمه از یک سنګر وبه حمایت طالبان حرکت مینمایند - فردا سر سپردګان جوبایدن هم درموردمن خواهندنوشت : « که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این ترتیب در خط دفاع از طالبان وشرکا قرار خواهند ګرفت !
سخن وګپ اصلی درمورد مقاله نصیر مهرین است - من به نصیر مهرین کدام حب ویا بغض ای ندارم .
نصیر مهرین برضد امیرعبدالرحمن وفرزند ش امیر حبیب الله نوشته است واین به رګ راسیستی همه راسیستهایی خورده است که قبر امیر عبدالرحمن را می پرستند وبنام طالب ودویمه سقوی بازهم خاطرات کله منارساختن هارا زنده میسازند .و شب وروز به انتظارامدن دیکتاتوری لحظه شماری مینمایند ودرسهای محمدګل مومند را به فرزندان شان درکنار درسهای طره بازخان ورسول جان رییس ضبط احوالات تکرار مینمایند .
اقای افشار !
یکباردرپیش اینه ایستاد شو وخود رادقیقن نګاه نما و به ریشه تباری وقبیلوی خود بیاندیش وبعدن خواهی دانست که کیستی وچیستی وچرا مینویسی و چرا یادداشت من ترا افشار ساخته است . اګر افشار را ا فګار بنویسم -بازخواهی نوشته که :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده »
هرخواننده ګرامی از خود می پرسد که انګیزه نوشتن اقای افشار چیست ؟
هر انسان عادی میداند که اندیشه های اًقای افشار ار اسمان نیامده وریشه در جامعه بخاک وخون کشیده فغان ستان و اموراجتماعی دارد وباقی سمندر روی زخم های ناسورافشار ها با نشتر زده است -
برای من وهرانسانی که دارای شجاعت مدنی باشد - این امر مطرح خواهد ګردیدګه اکر یک نویسنده ای برضد راسیسم وجنایات وجنایت کاران بنویسد و به شکل ازاشکال مورد لعن وطعن وتمسخر افراد مدافع اګاه ویاانااګاه راسیسم قراربګیرد - جایګاه خودرا چګونه تعریف خواهد نمود ؟
بدفاع از راسیستهابرخواهد خواست یا به خاطر دفاع از راسیستها ها خموشی اختیار خواهد کرد یااینکه به صراحت خط فاصل خود را از راسیسم یک بار دیګر روشن تر خواهد ساخت ؟
من نمیتوانم دربرابرانسانی که با ګم نامی برضد نصیر مهرین مینویسد یا بنام افشار - خموشی اختیار نمایم - زیرا میدانم که بنام آزادی کفتار وبیان تاحال چګونه سو استفاده ها صورت ګرفته است.
زیر نام( دیوانه بګریز که مست امد ) کم از کم پانزده دشنامنامه را درسایت رادیو کاکا جان ! یا میرخان درمورد من نوشته اند !
اقای افشار !
این که خودت چګونه درخط دفاع از امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله افتیده ای - برای من چندان جالب نیست .
بهتر خواهد ګردید تا درمورد سجایای امیر آهنین تان امیر عبدالرحمن که زخم ناسور دیورند را درافغانستان برجای ګذاشت و از ماه نوامبر سال ۱۸۹۳ میلادی تاامروز مردم فغان ستان تاوان جنایت وخیانت وی را میدهند و فرزند دلبندش امیر حبیب الله هم بر خیانت پدر درسال ۱۹۰۵ صحه ګذاشت بیاندیشی .
اګر تو هشیار باشی و نه افشار ونه افګار - راه نواسه امیر عبدالرحمن یعنی شاه امان الله رامورد مطالعه قراربده ګه چګونه در برابر پدرش وپدرکلانش ایستاد و از استقلال افغانستان درسال ۱۲۹۸ خورشیدی سخن بمیان اورد .
اقای افشار !
کوشش کن همان کسی که هستی باش و اداواطوار داکتر عقلی وعصبی را به نمایش نګذار که امروز خورد وبزرګ درافغانستان از جنایت امیر عبدالرحمن باخبر شده اند و طالبان و نویسندګان دویمه سقوی و داکتر روستار تره کی توانایی انرا ندارند تا جنایت اشکاربرمردم افغانستان را به دفاع برخیرند !
اینک مینویسم که باز بنویس :
« که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده » وبه این جمله ات باور داشته باش و باقی سمندر نیز برایت چنین توصیه مینماید -اما اګر بر هشیارا ن چیزی داده باشی وانهم در وقتهای غفلت ویا مریض های پدوفیل از خودت چیزی ګرفته باشند با انکه ممکن مقاومت کرده باشی واینک خودرا رند بچه افشار میدانی وچاقوی داکتری عقلی وعصبی ات رابرای جراحی زبان باقی سمندر بیرون کشیده ای و درانوقت غفلت ! چنان پنداشته بودی که چاقویت به روز مبادا بکار می اید وامروزبرایت همان روز مبادا است ، این بخودت مربوط است نه بمن !
من میدانم که پیروان راسیسم تباری هیچګاه حاضر به مبارزه سالم شده نمیتوانند و به وسیله همین ګونه افشار های افګارشده به دفاع از افکار راسیستی تبارګرایانه خود ادامه خواهند داد .
باقی سمندر بازخواهد نوشت و اګر افشار بازاکت وادای « مست را » نماید ومرا « دیوانه » بداند !
دیده خواهد شد که هردوی ما شم دقیق مبارزاتی داریم یا نه ؟
مبارزه اجتماعی وسیاسی وفرهنګی از خود فرهنګ مبارزاتی سالم میخواهد و من از مدافعین امیر عبدالرحمن - محمدګل مومند - یا طره بازخان یا طرفداران دیکتاری منوره وغیر منوره چنین انتظار واهی رانداشته ام وندارم
اقای افشار بازهم بنویس و مطمین باش که بی پاسخ نخواهی ماند !
آنلاین : میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان
27 دسامبر 2011, 11:33, توسط عباس
برادر عزیز باقی خان سمندر:
هر کس هر چیزی که میگوید به گوید. زیرا آدم های به جای رسیده به نظر مردم عادی نورمال معلوم نمیشوند. به نظر من شما ولایت دارید. زیرا ما آدم های معمولی ازین نوشته ای ذیل افشار به طالب بودن وی پی نه بردیم:
"امروز در برابر مردم افغانستان مستبدین و آدم کشان خطرناک تر از حبیب الله و عبدالرحمن از جنس طالب و غیر طالب ، شورای نظار و وحدت و ملیشه های دوستم گلبدینی های چون کریم خرم، فاروق وردک...قرار دارند که قلم زنان متعهد باید به افشا و معرفی آن پرداخته و مبارزه مردم را بر علیه آنها و تکنوکرات های مزور سمت و سو دهند. هر اندازه ایکه جنایات مخفی چنین آدم کشان کشف و افشا شود به همان انداره از جدیت برخودرا خواهد بود. هنوز" فقط " های بی شمار جنایت کاران جهادی و طالبی که مخفی مانده اند و ضرورت کشف آن میرود وباید کشف شوند. آیا مگر نصیر مهرین چنین دل و گرده ای دارد؟"
ولی شما با ولایتی که دارید طالب بودن وی را نمایان ساختید وحتی قومیت وی را نیز برملا ساختید. راستی که اولیا والله جایگاه خودرا دارند.
27 دسامبر 2011, 14:40, توسط baqi samandar
باقی سمندر
ششم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۷ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به اقای عباس
اقای عباس تمام متن ای که بنام مستعار افشار درهمین ستون منتشر شده است - چنین است - باهم یکباردیګر میخوانیم :
« باقی سمندر:
ما ضرب المثلی داریم که از دیوانه نه چیزی به خواه و نه چیزی بده. من بحث های شمارا با سایر هم وطنان ملاحظه کرد ه ام( همه را نه خوانده ام زیرافکر نمیکنم که هیچ کس وقت گرانبهای خودرا در خواندن مطالب تکراری ، طویل ، بی مورد، از هر چمن سمنی ... شما ضایع کند). بحث با شما همان قصه ملای بی سواد را تداعی میکند که می گفت: "تا چند کنی جان و دل ما کباب. یعنی نیکی کوی بدی مه کوی". بنا بران به شما سلام و خداحافظ » پایان تبصره افشار از ستون بالا
انچه را شما نقل قول نموده اید - از متن ای است که بنام هیچ کس منتشر شده است- نه نام مستعار ونه نام اصلی -
اګر من به قول شما ولایت میداشتم - حتمن درجایی که نام نبود - نام افشار را میخواندم - ازاینجا چنین استباط ننمایم که شما خودتان ادعای ولایت و صاحب قران بودن وابدال بودن را دارید ؟ نام شما که بی چون وچرا عباس است وعباس هم نام کاکای پیامبراسلام بود ویکدوره طولانی امپراطوری عباسی را درکتب ها نوشته اند !
اقای عباس
خواهشمندم یکبار دیګر متنی راکه شما از ان نقل قول نموده اید - از نزدیک ببینید - من بران متن تبصره ای دیګر نوشته ام ومیدانم که انها از کدام مواضع سخن میګویند و نصیر مهرین را هم بیشتر ازسی سال است که میشناسم و میدانم که کی ها باوی میخواهند ګویا تصفیه حساب نمایند !
بدون اینکه سخن از ولایت وملایت درمیان باشد - برخی نویسندګان دراین کابل پرس حالا حتی اګر بنامهای ګوناګون بنویسند باز هم ازمواضع فکری شان میتوان شناخت که کی اند وچه موضع دارند -
سخن درمورد مواضع سیاسی فرد برایم مطرح است .
اګر به هم چنین سلوک رفتار نمایید ممکن روزی به درجه بسیارخوب روحانی برسید و
ولی اینک یک سو تفاهم از جانب شما رخ داده است که تبصره بی نام رابه نام افشار معرفی مینمایید !
امیدوارم این یادداشت کوچک را جدی نګیرید ودراین روز ماتم ملی یا ششم جدی - بخود یکبار زحمت بدهید و نخستین پیام بینام را هم بخوانش بګیرید !
یار زنده وصحبت باقی
آنلاین : میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان
28 دسامبر 2011, 10:09, توسط عباس
محترم باقی خان سمندر سلام:
من فکر نمیکنم که شما تا این اندازه بی توجه باشید که اولین جمله آدم بی نام را نه خوانده باشیدکه می نویسد
««««سلام:
من لینکی بر مطلب محمد نصیر مهرین که در رابطه با امیر عبدالرحمن بود به شرح دیل گذاشتم:
"سلام:
نصیر مهرین زمانی متعلق به جنبش انقلابی.....»»»»»»
و این مطلب را آقای افشار در نظر خواهی مطلب چند روز قبل آقای مهرین تحت عنوان " مفهموم" فقط" در حاکمیت امیر عبد الرحمن خان" نوشته بود وبه نام افشار امضا کرده بود( من با مستعار و غیر مستعارش کار ندارم)که من از چند سطر اول آن دانستم که نویسنده بی نام همان آقای افشار است. زیرا من این دومطلب را تعقیب کرده بودم و یقین دارم که از دید شما هم به دور نمانده است. من بسیار کم در مباحثات سهم میگیرم ولی مباحثات را تعقیب می کنم. وقتی جوابی به شما نوشت هم معلوم می شود که ادم بی نام همان افشار است. ممکن است آقای افشار آدم خوب نباشد و یا باشد ولی از جملاتش به هیچ صورت بوی طالبی و پشتونی نمی آید.
28 دسامبر 2011, 22:53, توسط baqi samandar
باقی سمندر
هفتم جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۸ - دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به هموطن ای ګرامی ام عباس که با یاد داشتهایش مرا مخاطب قرار داد اند .
من از تذکر شماتشکر مینمایم - من همچومقاله با تبصره های را نخوانده ام و در همین ستون نیز یکبا ر نام اقای افشار دریک متن کوتاه نوشته شده است . از انجاییکه من همین حالا میخواهم یادداشتی را درباره پیش منظر کودتاها و ششم جدی تهییه بدارم - ناګزیرم این سخن را درهمین جا بپایان برسانم . این به همین معنی خواهد بود که من ګویا « دیوانه ام » وشما با «غیرنورمال خواندن »من مرابا استهزا « ولی » یاد نموده اید ! من نظر وی وشما را خواندم وبه اجازه شما یک یادداشتی برای نشر امده میسازم- ممکن تا فردا یک بخش رااماده سازم - نصیر مهرین میتواند خودش درمورد ابراز نظر نماید - من مسوولیت مدنی خود را بیان داشتم وبس .
یار زنده وصحبت باقی
یار زنده وصحبت باقی
آنلاین : میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان