
آیا سخیداد هاتف تحت تأثیر طلبه های حزب وحدت قرار می گیرد؟

سخیداد هاتف وبلاگ نویس فعال و باحوصله است. از چند سال بدینسو من گاهگاهی سری به وبلاگ او می زنم و اگر وقت داشته باشم نوشتههای او را مرور میکنم. به باور من نگرش و دیدگاههای سخیداد هاتف در یک ساله گذشته شاهد تغییراتی بوده. نوشته های نو سخیداد هاتف رنگ و بوی دیگر دارد و تا حدی برای من آشنا و جالب است. برداشت من اینستکه آقای هاتف پا به عرصه های گذاشته که پیش از این خودش نیز اعتراف می کرد که در آن حوزه ها وارد نیست. منظورم حوزه نگرش نقادانه نسبت به دین است. پیش بینی من اینستکه اگر او مطالعاتش را به همین سیاق ادمه دهد، امکان دارد که رادیکال نیز شود. رادیکال شدن در حوزه نقد دین امر بسیار غیرقابل پیش بینی نیست. کافی است تا ما از حوزه بحثهای رایج، مشهور و پرخواننده بیرون برویم و دین را از عینک یک آدم بیطرف و نامعتقد ببینیم. همین فاصله کوتاه می تواند پوکی دین، خشم دین، تاریخ خونبار دین، وعده های شیرین و وعیدهای تکاندهندۀ دین را برای ما عریان و برملا نماید. پس از اینکه آدم به خدا سازی موسی و سرقت خدای موسی توسط محمد وقوف پیدا کند و سرانجام گسترش خونین اسلام از مدینه تا روم و ایران را بخواند هیچ جای تردید نخواهد بود که دیگر به اسلام احترامی نخواهد داشت. اما، این چانس وجود دارد که در دام دیگری بیفتد و آن عقیده به عقیده است. منظورم آن حالتی است که فرد خود قلباً ایمان ندارد ولی فکر می کند که دین برای مردم و جامعه خوب است.
بهرحال، انگیزه ای اصلی این نوشته پرداختن به یکی از خطاهای سخیداد هاتف در مطلب تحت عنوان "ما چگونه شیعهی عزادار شدیم" است. اینکه ما واقعاً کی هستیم و آیا واقعاً هزار وچهار صد سال پیش مسلمان شده ایم و یا نه در زمان صفوی ها به اسلام روی آوردهایم وارد بحث فعلی ما نیست. از این هم می گذریم که سخیداد هاتف چگونه می تواند مطالب طلبههای حزب وحدت را تا سرحد یک نظر و حتی یک فکر جدی بگیرد ویا وقتش را برای این ویا آن جملهای مزاری ضایع نماید. سخیداد هاتف در مطلب مذکور می نویسد:
"ما پیش از آن که به دنیا بیاییم زادگاه مان را انتخاب نمی کنیم. همین طور ما پیش از آن که به دنیا بیاییم مذهب مان را انتخاب نمی کنیم. زادگاهی به نام " هیچ جا" وجود ندارد. ما بالاخره در جایی پا به جهان می گذاریم. طریقی به نام " هیچ طریق" هم وجود ندارد. ما همیشه در دامن یک طریق ( اعم از مذهب و الحاد) متولد می شویم. به این ترتیب ، بعضی از ما در جنوب ایرلند متولد می شویم و در خانواده یی مسیحی. بعضی از ما در پکتیا متولد می شویم و در خانواده یی سنی."
این دو جمله: " طریقی به نام " هیچ طریق" هم وجود ندارد. ما همیشه در دامن یک طریق ( اعم از مذهب و الحاد) متولد می شویم." تا سرحد یک گپ کوچه وبازاری و جدل یک مومن کاملا بیسواد بیمعنا است. این جمله فرم دیگری از اعتراض یک مومن بیسواد است که میگوید:"اسلام را که قبول نداری تو د کدام دین استی؟" کمی معلومات فرادینی نشان می دهد که طریقی به نام "هیچ طریق" هم وجود دارد. آمارهای که ما در بی. بی. سی. و سی. ان. ان. نمی بینیم(یاد ما باشد که تا هنوز اکثر مردم جهان بینش دینی دارند و اخبار و آمارغیردینی همچنان تا حدممکن، نادیده گرفته میشود ویا مورد سانسور واقع می شود. حتی در غرب) نشان می دهد که بیشتر از هشتصد میلیون نفر به "هیچ دین" not affiliated و یا به قول شما به "هیچ طریق" باور دارند. من چون در آینده تصمیم دارم تا مطلب جداگانۀ در این مورد بنویسم فقط آدرس یک منبع را به شما می دهم. در "فکت بوک" سی.آی.ای. بروید و آمار ادیان را ببینید، در آخر در جمله کوتاه می بینید که نوشته اند: آمار کسانی که وابسته به هیچ طریقی نیستند. گذشته از این شما تمام افراد غیردینی را "ملحد" خطاب نمودهاید. این موضوع در جمله بالا مستتر است. علاوه برآن "مذهب" و "الحاد" را همردیف آورده اید. آیا واقعاً به نظر شما معادل کلمات "اتیست"، "ایگناستیک"، "آزاد اندیش(فری تینکر)"، "داروینست" و... ملحد است؟ و آیا همردیف و شبیه دیدن دین و اتیسم، فری تینکینگ، اگناستیسیزم، داروینسیم و... کاملا یک بینش دینی نیست؟ اتیست ها به صراحت می گویند که برادشت هر اتیست از اتیسم به مانند تفاوت خطوط انگشتان متفاوت و متنوع است. در ضمن کجای اتیسیم، داروینیسم، اگناستیسیزم و... مثل ادیان نماز، روزه، حج، جهاد، غسل تعمید، عید پاک و... دارد که شما آنرا مترادف و شبیه دین می بینید؟ مهمتر از همه آیا مترادف قرار دادن و شبیه دیدن دین(توهم و خرافات) با اندیشه، فکر و علم جفا در حق فکر و علم نیست؟
برداشت من اینستکه شما بعضی کتابهای خوب وبسایت "افشا" را خوانده اید، شاید حالا زمان آن باشد که کمی بوی خردنواز آنجا که زندگی میکنید را نیز استشمام نمایید. ایالت محل زندگی جناب عالی قلب پرتپش فعالیتهای روشنگرانه است. وبسایت ریچارد داوکینز از آنجا اداره میشود. شما حتا می توانید به سخنرانی ریچارد داوکینز، سم هیرس و... نیز شرکت نمایید. ترس من اینستکه شما در نان قرض دادن و نان قرض گرفتن با طلبه ها تحت تاثیرشان واقع نشوید. این دو جمله مورد نقد نشان عریان از همزبانی با یک طلبه است. آیا حیف نیست که آدم به هوش و خردش توهین نماید و در همسایگی با بنیانگزاران جریانهای فکری معاصر غرب به ادبیات طلبهگی پناه ببرد؟

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدباقی سمندر
جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
دسامبر سال ۲۰۱۱ خورشیدی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقایون سخیداد هاتف و جعفر رضایی !
من پرسش و پاسخ دوګانه شما را خواندم و از این دیالوګ خوشم خواهد امد ،اګر ادامه بیابدوتا اندازه ای ګوشه های ناګفته پیدا ترګردند،به نظرم خالی از مفاد نه خواهد بود .
من یقین دارم که بسا از انسانهایی دیګر نیزهردو نبشته شما را خوانده اند وبهتر خواهد ګردید اګر این بحث ادامه یابد .
در عرف عادی افغانستان وشرق مرا ګستاخ خواهند ګفت اګر دربحث میان شما عزیزان مداخله نمایم اما میدانم که نامه های شما سرګشاده است ودیګران را از خواندن نظریات خویش بی بهره نمی مانید واګر دوستی اظهار نظر نمود - ممکن دلیلی برګستاخی تلقی ننمایید .
ازاینرو نامه ایرا که دوست سی وشش ساله ام به مثابه نقدی بریک دیدګاه برایم فرستاده اند - برایشماعزیزان نیز بخوانش می ګزارم تا که آقای جعفر رضایی نقد خود شان را با نقد یک نقاد دیګر برموضوع دیګر به مقایسه بګیرند و دیده خواهد شد که ایادرنقد نویسی نیزمشکلی وجود دارد یا ګپ در کجاست ؟
اینهم نقدی بردیدګاهی درکشور همسایه مان و یک نمونه از شیوه نقد نویسی را می بینیم !
امام محمد غزالی: کشف جدید عبداکریم سروش
نوشته : مهدی مظفری
mehdi@ps.au.dk
رادیو فردا مصا حبه ای منتشر کرده در باره شرکت آقای سروش در کنفرانس سالانه انجمن آمریکایی مطالعات خاورمیانه. نکته ی اساسی در این مصا حبه نظرات سروش است در باره سه تن از متفکران مسلمان (محمد ارکون،حامد ابوزید و الجابری) که در سال گذشته از دنیا رفته اند و نیز مطالب ستایش آمیز در باره ی امام محمد غزالی. در رابطه با این مصا حبه و نیز سخنان دیگر سروش در مورد غزالی در جاهای دیگر به اختصار به ذکر چند نکته اکتفا میکنم . من محمد ارکون و ابوزید را از نزدیک می شناختم ، بویژه اولی را. ارکون معلم زبان عربی ما بود در مدرسه ی عالی علوم سیاسی پاریس. متاسفانه او عربی کم می دانست. چون بِربِر بود و عربی زبان مادری اش نبود. بعدها رفت و عربی یاد گرفت. این شد که یک ترم وقت ما به باد رفت و دو سه ساعت در هفته که ما می بایست زبان عربی بیاموزیم کلآ به گفتگو در باره وقایع کشورهای اسلامی گذشت. چون من ایرانی و شیعه بودم و روی نقش علما در چنبش های سیاسی ایران و نیز مفهوم قدرت در شیعه کار می کردم و ارکون رساله خود را در باره ابن مسکویه می نوشت، از این رو من مورد توجه خاص ارکون قرار گرفتم. رابطه "استادی" و شاگردی ما به دوستی گرایید که تا همین چند سال پیش ادامه داشت. بطوریکه من قبل از ترک پاریس، مجلدات الغدیر و چند کتاب دیگر را که مرحوم علی شریعتی نزد من گذاشته بود به ارکون سپردم. بعد هم او را در سال 1984 در کنفرانسی که در دانشگاه آهوس (دانمارک) ترتیب دادم دعوت کردم. در این کنفرانس شخصیت هایی مثل خانم لمبتون وهشام جعیط شرکت داشتند. بعدها دید و بازدید ارکون و من و نیز مکاتباتمان همچنان ادامه پیدا کرد. حالا که ارکون در میان ما نیست و آقای سروش سعی می کند از او یک متفکر اصلاح طلبِ مسلمان بسازد، امیدوار خلاف دوستی نباشد که بگویم که ارکون نه نماز می خواند ، نه روزه میگرفت و از نوشیدن شراب لذت می برد. هیج کدام این موارد از نظر من عیب و نقصی نیست . حتی بعکس.اما اگر نماز و روزه و پرهیز از محرمات اسلامی شرط مسلمان بودن باشد، آقای سروش بیهوده میکوشد از ارکون یک مسلمان بسازد. ارکون زبان فرانسه را در حد کمال بلد بود و به ظرایف و دقایق این زبان کاملآ آشنا . آثار متعدد او به زبان فرانسه نشان دهنده تسلط کا ملش در این رشته است. سلطه ی ارکون به زبان فرانسه تالی فسادی هم داشت که در آثار او منعکس است. درست مثل آقای سروش بیشتر با کلمه بازی می کرد تا با مفهوم .
چکیده ی حرف حساب ارکون که به نظر من حرف درستی بود در یک جمله خلاصه می شود: فهم اصطلاحات قرآنی تنها به فهم آنها در شرایط زمانی و مکانی عصر پیامبر اسلام میسر است. اما خود او در این زمینه گرهی نگشود که این اصطلاحات در زمان محمدبن عبدالله چگونه بوده است و معادل آنها در زمان ما چه می تواند باشد. حرف های دیگر ارکون عمدتآ ستایش و نقد غرب بود. او هم غرب را می ستود و هم سرزنش می کرد. که این کار را خود متفکران غربی هم میکنند و حتی بهتر از ما. جان کلام اینکه آقای سروش مثل دیگر کسانی که به اصلاح طلب و ملی مذهبی معروف شده اند سعی میکند برای اصلاح طلبی اسلامی سند هویت بسازد که ما تنها نیستیم و اندیشمندانی چون ارکون و ابوزید و فلان وبهمان هم اصلاح طلب اسلامی بودند. برای اینکه اصلاح طلبی اسلامی ریشه ی تاریخی محکمی پیدا کند و از حد ماجراجویی مثل سید جمال الدین اسدآبادی افغانی حسینی بالاتر برود، سروش آن را به قرن پنجم هجری و مشخصآ به ابوحامد محمد غزالی وصل میکند. به نظر می رسد غزالی از کشفیات اخیر سروش است که او چه در کنفرانس مذکور و چه در ویدیوهای ساخته برادران صدری مرتبآ از عظمت این مرد و مراتب اصلاح طلبی او یاد می کند، آنهم با تکیه بر احیاء علوم که سروش مصرآ می گوید تمام مجلدات آن را از اول تا آخر خوانده است. من روی غزالی کار کرده ام . کتاب سیاست و غزالی نوشته ی هانری لائوست استاد فقید کلژدوفرانس را ترجمه و در زمان”طاغوت” در دو جلد منتشر کرده ام . این کتاب از مستندترین آثاری است که در باره ی زندگانی و تحول فکری و نیز آرای غزالی در باره ی سیاست و جامعه و حکومت نگاشته شده است. این کتاب در سال 1354 توسط بنیاد فرهنگ ایران منتشر شد. نشر آن مدیون توجه سه شخص است: شادروان ناتل خانلری، شادروان سعیدی سیرجانی و بویژه زنده یاد احمد تفضلی ، دوست پرپر شده ام. حال که سی وشش سال از زمان نشر آن می گذرد، هنوز از وسعت نظر و فروتنی و بزرگواری این بزرگان که هیچ یک ارادت خاصی به اسلام و اسلامیات نداشتند در شگفتم. در همان زمان، اشخاصی مثل آقای سروش و کمال خرازی و بسیاری دیگر که مباشران استبداد دینی شدند در مدرسه ی علوی و دبیرستان کمال و نارمک که برای تیشه به ریشه زدن دانشگاه تاسیس شده بودند، تعلیمات دینی می خواندند.
برگردم به غزالی. به اختصار می نویسم که اگر بخواهیم فقط یک نفر را بعنوان دگماتیک ترین، متحجرترین و ارتجاعی ترین فرد در تمام تاریخ اسلام پیدا کنیم, کمتر کسی میتواند با غزالی رقابت کند.غزالی مهیب ترین ضربه ها را در حساس ترین دوره ی تاریخ به حیات اندیشه در جوامع اسلامی زده است. از زمان مامون عباسی در اوایل قرن نهم میلادی ، فکر یونانی مبتنی بر فلسفه در حوزه های اصلی کنکاش فکری بویژه در بصره و بغداد نفوذ کرده بود تا آنجا که مامون با الهام از آدکامیای یونانی ، دارالحکمه را در بغداد تاسیس کرد که نتیجه این کوششها به شکوفایی فکری بی نظیری انجامید که مورخان این دوره را اوج تمدن اسلامی می دانند. در همین دوره است که بزرگانی چون فارابی (معروف به معلم ثانی پس از ارسطو)، مسکویه، توحیدی و بیرونی و ابن سینا روئیدند که بیشتر آنان فیلسوف بودند و نه اهل کلام. چه کسی تیشه به ریشه ی فلسفه زد تا فقه و کلام را جانشین فلسفه کند؟ غزالی. او بود که با تحریر کتاب تهافت الفلاسفه ( خودشکنی یا پرا کنده گویی های فلاسفه) پایه اندیشه و کنکاش آزاد را نابود کرد. او بود که گفت فلسفه راه ضلال است، کنارش بگذاریم و شرع را گردن نهیم. احیای علوم که سروش از آن با غرور یاد میکند دقیقآ برای از بین بردن فکر آزاد و تجدید حیات وحی تالیف شده است. آقای سروش که از این کتاب بعنوان احیای علوم یاد میکند، فراموش میکند که عنوان کتاب را به تمامی ذکر کند تا در ذهن خواننده این تصور ایجاد شود که غزالی اهل علم بوده است. عنوان کامل کتاب، احیاء علوم الدین است. یعنی چه؟ یعنی شرع و فقه و کلام. در دنباله ویرانگری های فکری غزالی است که حدود دو قرن بعد ابن تیمیه متعصب و تروریست راه او را ادامه می دهد. همو که بعدها الهام بخش محمدبن وهاب و سیدجمال و حسن البناء و مودودی شده است. پس از غزالی دو تن از میان گروه معدودی کوشیدند فلسفه و فکر را مجددآ وارد مباحث اسلامی کنند: یکی بزرگمرد اندولس، ابن رشد است و دیگری ابن خلدون که هیچ یک از این دو را اصلاح طلبان معاصر مثل سروش و طارق رمضان جزو مراجع فکری خود نمی شناسند. ابن رشد پاسخ دندان شکنی به غزالی داد. کتابی نگاشت تحت عنوان تهافت التهافت (پرا کنده گوییهای پراکنده) . در این کتاب آرای ضد فلسفه ی غزالی،یک به یک رد شده است. آقای سروش چنان شیفته ی غزالی ، این تازه یافته ی خود هست که حتی نظرات انتقادی ابن رشد یکی از بزرگ ترین فلاسفه را، نه تنها در محدوده اسلامی بلکه بطور مطلق بر نمی تابد. قابل ذکر است که ابن رشد تنها فیلسوف از جهان اسلام است که در تابلو مشهور رافائل در کنار افلاطون و ارسطو آمده است.
غزالی، حتی زمانی که از مناصب رسمی کناره گرفت و مثل آقای سروش به اسلام رحمانی روی آورد و اعترافات را نوشت، بازهم از تزویر دست بر نداشت همان شیوه ای که امروز در میان برخی گروه ها رایج است. دمکراسی ،آری، اما از نوع اسلامی اش . سکولاریسم ، آری، اما در محدوده شرع(سکولاریسم سیاسی). مساوات و عدالت،آری، اما فقط برای برخی از مسلمانان. غزالی هرچه توانست فیلسوفان را کوبید و آنان را به کفر متهم کرد. به ارسطو تاخت و نیز به دو مفسر او: ابن سینا و فارابی . " زیرا هیج کدام از فیلسوف نما های اسلامی مانند این دو مرد افکار ارسطو را نقل و ترویج نکرده اند...و آنچه ما به توسط گفته های این دو مرد از فلسفه ی ارسطو در یافته ایم منحصر در سه قسم است: قسمتی از آن را باید مورد تکفیر قرار داد. قسم دیگر را باید بدعت شمرد و انکار قسم سوم را نباید لازم دانست" (ص 59 اعترافات) .
پس از ده سال سیر و سلوک، غزالی بالاخره به راه انبیا باز گشت و نوشت: " همانگونه به ضرورت قطعی برای من روشن شد که خاصیت و چگونگی تاثیر عبادات را به حدود و مقداری که از طرف پیامبران برای درمان بیماری های دل دستور داده شده نمی توان با عقل درک نمود. عقل عقلا در آن راه نیست، بلکه باید مقلد انبیا بود که آن خواص را با نور نبوت مشاهده کرده اند نه با دیده ی قاصر عقل" و ادامه داد " که بالجمله، انبیا طبیبان بیماری های دلند،فایده و وظیفه ی عقل تنها این است که این حقیقت را تشخیص دهد به مقام نبوت اعتراف و به ناتوانی خود از درک اموری که جز با چشم نبوت نتوان درک کرد اقرار و تصدیق کند... خط سیر عقل تا همین جاست و از این بیشتر نتواند رفت"(ص 96-97 اعترافات ،ترجمه زین الدین کیائی نژاد،تهران 1349 ). تصور می شد غزالی پس از جدایی از راه شریعت و انبیا راه تازه ای یافته است. این راه تازه بازهمان راه انبیا است. روز از نو، روزی از نو. اسلام فقاهتی نشد, اسلام رحمانی,
در خاتمه ناچارم این نکته را اضافه کنم که این غزالی، کشف جدید عبدالکریم سروش، برای دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در قبل از انقلاب شخصیت شناخته شده ای بود. در آن زمان درسی بود تحت عنوان: اندیشه های سیاسی در ایران و در اسلام. این درس به دو بخش تقسیم شده بود: بخش اول از زرتشت تا فارابی که مرحوم حمید عنایت آن را درس می داد و بخش دوم از فارابی تا نائینی که من متصدی تدریس آن بودم که غزالی جزو این بخش بود. یکی از دانشجویان برجسته آن زمان که بعدها استادی مشهور و مبرز شد همین پروفسور حسین بشیریه است. دست بر قضا هر سه ما ، عنایت و بشیریه و من، هم سر نوشت شدیم. عنایت ایران را ترک گفت ، بشیریه و من در دو مقطع مختلف, هر دو, از دانشگاه اخراج شدیم!
جای تأسف است که اصلاح طلبی وطنی ما به یک مشی ارتجاعی تبدیل شده و روز به روز در گًل بیشتر فرو میرود. از بازرگان به شریعتی، از شریعتی به خمینی و از خمینی به... غزالی. اصلاح طلبی وطنی میتواند به یک موج مترقی تبدیل شود اگر از تجربه اصلاح طلبی دینی اروپایی درس بگیرد. اصلاح طلبی اخیر بدو دلیل موفق شد. یکی اینکه به گذشته پشت کرد. به سنت اگوستن بر نگشت، آنچنانکه سروش به غزالی باز میگردد. دیگر اینکه اصلاح طلبی دینی در برابر موج روشنگری و آزاد فکری اروپا که دو قرن قبل از آن آغاز شده بود نایستاد. خود را در مسیر آن موج قرار داد. از این رو,هم دین نجات یافت و هم فرهنگ دمکراسی شکوفا شد. این می تواند درس بزرگی برای اصلاح طلبان دینی وطنی ما باشد.
مهدی مظفری ،استاد دانشگاه
12 دسامبر 2011
آنلاین : آیا سخیداد هاتف تحت تأثیر طلبه های حزب وحدت قرار می گیرد؟
به این پتاقی خان سمندر حیرانم . یکنفر بز را می دوشد باقی خان غربان زیر آن می گیرد . در هر بحثی خودش را قاطی می کند . اگه یکی ده باره زیر پوشی سوفیالورن حرفی دارد ، این جناب قاطی می شود . ده جنازه میت است ، در عروسی شاه داماد . آسمان را با ریسمان بهم می بافد و پیام هایش هم یک جای نماز . فکر می کند دیگران حتمن او را به بازی می گیرند . یک فحش به زبانم آمد ، نمی گویم . لاحول والله . آخه ول مان کن بابا ، هیییی !
سال های متمادیست که چیز های ... از شما میبینم و میخوانم... در آشفته بازار نویسندگی و هنر نمایی ها، به اصطلاح میشود شما را نویسنده و هنرمند نامید.
آیا میشود لطف نموده و شجاعانه یک قطعه عکس تان را در کنار نوشته هایتان به نشر بسپارید؟
نشر کردن عکس هاتف و غیبت تصویر خود تان در کنار مطلبی که در مورد ایشان نوشته اید فکر کنم یک کار راواییست.
از قدیم گفته اند که "خاین خایف است".
شما اگر ادعای صداقت و بر حق بودن را میکنید، لطف نموده و شجاعت داشته باشید و از عقب نقاب ننویسید و به شخصیت های حقیقی بدون اینکه دیگران شما را بشناسد و ببیند، حمله نکنید.
در غیر آنصورت یک شخص دروغگو و کذاب خواهید بود.
به امید دیدن چهرۀ واقعئ تان
جناب سخیداد هاتف، با تاختن بالای «راوا»، تاثیر پذیری همنیشینان وحدتی را که جناب رضایی به آن اشاره دارند کاملا به نمایش ګذاشته اید. ده در کجا و درختها در کجا!!! تاختن بالای راوا کار و عمل کاملا طلبه یی، وحدتی و اګر باقی جان سمندر آزرده نشود شورای نظاری میباشد. البته با استعمال اصطلاحات از قبیل کفر و الحاد نشانه های از این تاثیر پذیری را قبل از تاختن بالای راوا به نمایش ګذاشته بودید اما خیر آنچه مهم است شکل ګیری شخصیت شما است که تازه شکل میګیرد. خوشبختانه رضایی به سر وقت تان رسیده و به ګونه متوجه تان میسازد که این راه را که روان استید همان راه است که پروفیسور ها، انجینر ها و اخوند های مرده و زنده مګر تا مغز استخوان خاین و جنایتکار سال های قبل از خودت پیموده اند. هنوز وقت است. در فرموده های رضایی صاحب دقت نماید که «انشاالله» به خیر شما و مردم است.
موفق باشید
لمر سرخرود
باقی سمندر
جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
روشنګری ادامه دارد !
بخش یکم
سلام به خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به اقای جوزجانی
اقای جوزجانی
شما در متن کوتاه خویش نوشته ایدکه
« سمندر جان ! بکلی خاطر جمع باش که در افغانستان ویا در هیچ کشور اسلامی بر علیه دین اسلام ناب محمدی جنگ براه نمی افتد ، زیرا اسلام ستیزان آنقدر مهربان وصلح دوست وآرام ومدبر اند که حتی موری هم از دست شان آزار نمی بیند ،چه رسد باینکه بر علیه دین جنگ را شروع کنند . آنها روشنگری میکنند ومن وتو را آگاهی میدهند. جنگ و شمشیر زنی و اقتلو ومقتلو کار اسلام است نه کار معرفت ودانش »
اقای جوزجانی
ایا واقعن وقتلو و فقاتلو را درافغانستان بیاد ندارید و هیچ انسانی زیر نام « روشنګری »
کشته نشده است ؟
من میخواهم بشکل از اشکال وقتلوها وفقاتلوها را بخاطر تان بیاورم . با برده باری بامن باشید وبخوانید تا ببینیم که وقتلوها و فقاتلو ها چه معنی میدهند ؟
وقتلو یعنی بکشید – یا کدام معنی دیګری هم دارد که من نمیدانم ؟
درشب کودتای هفت ثور با داودخان وخانواده اش چګونه فرمان وقتلوها و فقاتلو ها داده شد ؟
ایا نام امام الدین بخاطر تان است ؟
درلحظاتی که درارګ ګذشت چه وقتلوها وفقاتلوها را بنام« روشنګری » براه انداختند ؟
مګر ما حافظه تاریخی خود راازدست داده ایم ودر مورد وقتلوها وفقاتلوها یک جانبه می بینیم و یک سوی ذهن ما کدام آسیب وحمله قلبی وسکته مغزی را پشت سر ګذاشته است ؟
مګربخاطر ندارید که شاید چند ده نفر یا چند صد نفر محدود بنا درک ای که از « روشن ګری » وهر انګیزه هایی که داشتند مخالفین سیاسی شانرا از هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی به بعد بنام اخوان الشیاطین - بنام اشرار ومجاهد از فردای کودتای هفت ثور زندانی کردند و از شکنجه تا انواع آزار رابرمردم روا داشتند ؟
آیا وقتی دست شان رسید حتی رفقای حزبی خود شان مانندسلطان علی کشتمند یا ثریا پرلیکا و ده ها همرزم وحزبی خود شان مانند خلیل زمر را هم در پشت میله های زندان نه کشیدند ؟
میدانید چند هزار تن از اعضای زن ومرد انسانهای دګر اندیش را به نام های شعله ای - ستمی - ماوویست - سامایی - سازایی سفزایی - احمدزای ومحمد زایی وچه وچه به زندانها کشانیدند و چندهزار انسان را سر به نیست کردند ؟
میدانید چرا ؟
برداشت چند صد تن محدود که مرتکب چنین جنایات شدند بنام تمام حزب « دیموکراتیک خلق » بشمار آمد و درجامعه زیر نام مبارزه علیه اخوان و اشرارتفتیش عقاید ادامه یافت.
منتهی بنام دین جدید !
دین اسلام ستیز !
دین « دموکراتیک خلق » وایه های « زندګی نوین » نورمحمد تره کی وشرکا !
دینی را که می پنداشتند درپرتو ماتریالیزم دیالکتیک !استوار است ودرسهای احسان طبری و فلسفه افاناسیوف را تکرار میکردند !
اما درتیوری حتی ازدرک ماتریالیسم متافزیک نیز عاجز بودند !
نتیجه چه شد ؟
چند حزب وتنظیم در اسلام اباد وپشاور ایجاد شد و چند حزب وتنظیم در تهران وقم ؟
سرنوشت « حزب دیموکراتیک خلق » چه شد ؟
من با یک جوزجانی دیګری بنام شرعی جوزجانی در شهر بشکیک - قرغزستان صحبت های داشتم واو از شکنجه های که بروی روا داشته بودند واز زندان پلچرخی یاد میکرد که موهای جان انسان راست میشد .
یکبار ګزارشی سلطان علی کشتمند را در زندان صدارت و پلچرخی بخوانید - بعد خواهید دریافت که در انجا چه خبر بوده است ؟
ګزارش ده ها زندانی را که از جریانهای دګر اندیش سیاسی ومذهبی بوده اند و سالها در پشت میله های زندانها ګذشتانده اند - بخوانش بګیرید تا دریابید که زیرنام « روشنګری »و« ترقی و پیشرفت و حزب » چه روزګاری رامردم دیده اند ؟
یکبار ګزارش محمد شاه فرهود را بخوانش بګیرید ؟
یکبار درمورد کشتن محمد طاهر بدخشی بیاندیشید !
یک بار درمورد کشتن شهرالله شهپر بیاندیشید !
یکبار درمورد کشتن اکرم یاری - صادق یاری - مجید - خروش - لهیب - رستاخیز وصدها جوان دګر اندیش بیاندیشید ودراین موارد روشنګری کنید وعلل کشتارها و انګیزه هایش را نشان دهید
یکبار درمورد ګرفتاری ده ها تن از اعضای خانواده مجددی بنویسید یا درموردقاتلو وفقاتلوها در پولیګون پلچرخی بنویسید تا چهره اصلی باستیل را نمایان ګردانید وروشن ګری نمایید تا ذهن من و بسا انسانهایی که دشمن مسلمانان نیستند - روشن ګردد وباور نماییم که موری را بنام دین ستیزی آزار نمی رسانند !
یکبارګزارش های جنګ هارا از سال ۱۹۷۸ تا سقوط حکومت نجیب الله و «حزب وطن » بخوانش بګیرید و ببینید که زیر نام« روشنګری » چه جنایات دلخراشی صورت ګرفته است وچند هزار انسان کشته شده اند ؟
این را به مثابه یک روی سکه بنګرید !
روی دیګر سکه را هم ببینید !
بنام دین اسلام و تفسیر سنی یا شیعه از دین اسلام بوسیله پانزده حزب وتنظیم اسلامی وچند ګروه خرد وریزه اسلامی چند هزار انسان در افغانستان کشته شده اند ؟
درمورد جنګ های کابل روشنګری نمایید وعلل وانګیزه های جنګ و تیکه داران اسلام را از یکسو کشته شدن مسلمانان وهندوهاوسیکهه ها از سوی دیګربنویسید وروشنګری نمایید وفرق فقاتلو وقاتلو را درکابل نشان بدهید !
من وقتی در تپه مرنجان درکابل میرفتم و قبور اعضا وهواداران حزب « دموکراتیک خلق » و« حزب وطن » را میدیدم - به جوانانی که برضد اخوان المسلمین و اشرار به ګفته شان جنګیدند و کشته شدند - فکر میکردم ووقتی در شهدای صالحین و دامنه های کوه شیردروازه یا قول آبچکان و یا خیر خانه میرفتم و قبرهایی انسانهایی رامیددیم که بنام اخوانی و اشرار کشته شده اند - درمورد قاتلو وفقلوها ی حزبی می اندیشیدم ومی اندیشم که راستی مورچه راازار نداده اند اما سر انسانها را ازتن شان جدا کرده اند منهتی این قاتلو هاوفقاتلو ها زیررهبری حزب صورت ګرفته است !
بخاطر می آوردم که در همین روز بیست وپنجم دسامبر ارتش هشتم شوروی افغانستان را رسمن اشغال کرد تا انسان « افغان - شوروی » را بسازند و در ماه فروری بعد از ده سال قاتلو وفقاتلو ها از افغانستان خارج شدند !
بخاطر دارم که برژینسکی هم با تفنګ در دره خیبر ظاهر شد وبه کمک آی اس آی - به تسلیح احزاب و تنظیم هاي پشاوری پرداخت و جنګ درافغانستان از یکسو توسط پاکت وارسا ومتحدینش با برنامه ګویا ماتریالیستی و« ضد امپریالیستی » ادامه یافت واز طرف دیګربا حمایت ناتو و ګویا جهان آزاد وګشورهای اسلامی نظیر مصر وسعودی وایران وپاکستان برضد « کمونیسم » و« الحاد » و درنتیجه کی ها کشته شدند ؟ قاتلوها وفقاتلوهارا درک نموده میتوانید ! مورچه ها ازار ندیدند اما ازکشته ای انسانها پشته هاساختند!
ادامه دارد !
آنلاین : روشنګری ادامه دارد
جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
روشنګری ادامه دارد !
بخش دوم
سلام به خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به اقای جوزجانی
اقای جوزجانی
شما تا اینجا چند لحظه پیش خوانده بودید !
بخاطر می آوردم که در همین روز بیست وپنجم دسامبر ارتش هشتم شوروی افغانستان را رسمن اشغال کرد تا انسان « افغان - شوروی » را بسازند و در ماه فروری بعد از ده سال قاتلو وفقاتلو ها از افغانستان خارج شدند !
بخاطر دارم که برژینسکی هم با تفنګ در دره خیبر ظاهر شد وبه کمک آی اس آی - به تسلیح احزاب و تنظیم هاي پشاوری پرداخت و جنګ درافغانستان از یکسو توسط پاکت وارسا ومتحدینش با برنامه ګویا ماتریالیستی و« ضد امپریالیستی » ادامه یافت واز طرف دیګربا حمایت ناتو و ګویا جهان آزاد وګشورهای اسلامی نظیر مصر وسعودی وایران وپاکستان برضد « کمونیسم » و« الحاد » و درنتیجه کی ها کشته شدند ؟ قاتلوها وفقاتلوهارا درک نموده میتوانید ! مورچه ها ازار ندیدند اما ازکشته ای انسانها پشته هاساختند!
چند ملیون انسان کشته شدند ؟
چند ملیون انسان بیوه ویتیم شدند ؟
چند ملیون انسان زخمی شدند ؟
چند ملیون انسان آواره ومهاجر شدند ؟
جنګ های سالهای ۱۹۹۲ را تا ۲۰۱۱ میلادی درکابل وتمام افغانستان نیز بیاد بیاورید که چند هزار انسان در کابل کشته شدند ؟
چند هزار انسان از خانه وکاشانه شان بی جای شدند ؟
چند هزار انسان بنام اشرار و یا بنام ګروه های شر وفساد کشته شدند ؟
همه این روزګار را بیاد بیاوریم وبخاطر بسپارید که :
دین ستیزی هیچ راه حل نبوده ونیست ونخواهد بود .
بایست بخاطر اعاده نام ګارګر- دهقان – زحمتکش – مکتب – معلم – کتاب – قلم – روشنګری – عدالت – دیموکراسی – روشنګری نمود ! بایست روشنګری نمود که میان مسلمانی مردم و تیکه داران وانحصارګران دین فرق های بزرګی وجود داشت ودارد !
این روشنګری با دین ستیزی ممکن نیست ونخواهد ګردید !
عده ای بنام دین اسلام راه رابرای امریکا وناتو بازکردند وعده بنام ساختن انسان افغان وشوروی زیر بیرق ارتش شوروی جنګیدند ودرواقعیت امر هردو خود را برای تحقق ارمانهای دینی جلوه میدادند ! اما قاتلو وفقاتلو ادامه داشت !
اګر باور ندارید ایه وحدیث خواندن های ګلبدین وشرکا را از یکسو و ازرهبران حزب « دموکرااتیک خلق » و« وطن » را ازسوی دیګر ازراه یو تیوب بشنوید و بعدن درمورد بیاندیشید وقضاوت کنید ! وفرق های قاتلو وفقاتلو را ببینید و درمورد مورچه ها بیاندیشید و کشته انسانها راغ درپشته ها از یاد نبرید !
هانتیکتون از برخورد فرهنګ ها ګپ میزند و یکی دیګرش ازپایان تاریخ !
یکی قران را میسوزاند و در تشناب می اندازد - به عراق وزندان ابوغریب توجه نمایید
دیګری ده ها کارتون از پیامبر اسلام رادردنمارک نقاشی میکند ویګی هم در هالند با ایات قران تمسخر کنان بازی میکند
ایا ااین ګپ ها ګاهی بخاطر تان خطور مینماید و انګیزه های اصلی طراحان وګردانندګان پشت پرده ها و سخن از تداوم جنګ صلیبی را درقرن بیست ویکم ګاهی مورد مداقه قرار داده اید ؟
درنتیجه جنګ خونین بنام اسلام و دین برضد کفار درسراسرجهان دامن زده شده است .
سرمایه داری جهانی نیاز به دشمن جدید داردـ از انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ تا غلتیدن دیوار برلین دشمن شان کمونیسم تلقی میشد - از ماسکو تا رومانیا و یوګوسلاویا و البانیا تا کوریای شمال تا چین و ،،،
همه را دشمن ګفته وبرضدش جنګیدندومی جنګند
اما امروز دشمن دیګر را با صد ها وسیله سروسامان میدهند تا جنګ تمدن هارا بیشتر دامن بزنند ـ
جنګ غیر اسلام برضد اسلام وجنک اسلام برضد کفار ! قاتلو وفقاتلو ادامه دارد ومورچه ها مګر نمی میرند و از کشته انسانها از افغانستان تاعراق ولیبیا را بنام قاتلوفقاتلو نمی کشند یا اینکه میګویند - کیل - کیل دم - کیل ومعنی کیل وقاتلو فرق میکند ؟
دراین جنګ ګرم اګر عده ای درجبهه ګویا فرهنګی شیبور را از سر دیګرش مینوازند - تصور مینماییدکه ما از دنیا بیخبران کورخوانده ایم ونیازبه « روشنګرانی » داریم که مورچه را آزار نمیدهند ولی به دین وخدا وقران و ملیونها انسان توهین نموده وهمه را نادان وکودن میخوانند ؟ ومارا وا میدارند تا سر به استان سرمایه و دین جدید بانک حهانی و وال استریت بګزاریم ؟
دراین جنګ نفع مردم افغانستان چیست ؟
حوادث روزهای عاشورا درکابل مزارو قندهار بایست باز تکرار ګردند تا چند کتاب خوان بیاندیشند وبدانند که دین ستیزی چه معنی دارد ؟
اقای جوزجانی !
من هرکلمه ایرا که مینویسم - دربرابرهر کلمه احساس مسوولیت مینمایم و اګر هرانسان که خودرا دربرابر وجدان خود مسوول میداند و برای جامعه عاری از جنګ - استعمار - ظلم - ستم - استبداد و انواع بدختی ها نمیخواهد مبارزه نماید - به نظر من برداشت درست از جامعه خود ندارد !
انچه باعث خون ریزی ها شده ومیشود - نه مبارزه فرهنګی سالم است بلکه مبارزه خشن و دګماتیک ایست که چند تن کتاب خوانده در مدرسه ومکتب متاسفانه دراین میان کشته میشوند وشدند !
چرا وبرای کی وبرای چه ؟
من طرفدار دین ستیزی نبودم ونیستم ونخواهم بود . برای من میان روشنګری و دین ستیزی تفاوت وجود دارد .
اګر قرارباشدبا توهین کردن به پیامبران و خدا وقران چند تن خود را درقرن بیست ویکم رادیکال بدانند من مینویسم که این مجموعه فکری از ریدیکس یا از ریشه به شکل رادیکال کلمه درک اشتباه آمیز از جامعه افغانستان واوضاع منطقه وجهان دارند
من بخاطر دارم ګه جوانی بنام عبدالرحمن به دین نصرانی ګروید و در کابل محکوم به مرک کردید . نظر من همان زمان درجریده دی سایت ( زمان ) که در المان منتشر شد
نظرم رابرضد تفتیش عقده بیان نمودم ومیتوانید درمورد عبدالرحمن نظرمن را بخوانش بګیرید جنجال تاحدی پیش رفت که ریزه خواران مجله شپیګل بادرقت پول ازمنابع حامد کرزی تبلیغات رابرضدمن سروسامان دادند ودرنتیجه مبارزه شدید دراروپا و در افغانستان عبدالرحمن از مرګ نجات یافت و به خارج سفر نمود – اقایون روشنګر! کجا تشریف داشتند !
من میدانم که با مهدوی درافغانستان چه کردند و نظر من برای حمایه از وی در نشرات همان زمان دیده شود ودر همه اعلامیه ها برای رهایی اش تلاش کرده وتفتیش عقیده را محکوم کرده ام ـ به همین ترتیب درمورد محقق نسب و یا پرویز کامبخش یا غوث زلمی خبرنګار که قران را بزبان فارسی منتشرکرده بود – نظر من به صراحت برضد تفتیش ګران عقاید بوده است ودرنشرات داخل وخارج کشور بازتاب یافته است .
یکبار در ګوګل بزبان انګلیسی یا فارسی عبدل سمندر یا باقی سمندر را بنویسید تا به نظریات من درمورد تفتیش ګران عقاید از طالبان تا دیګران آګاه ګردید .
من برای لحظه ای از روشنګری چشم پوشی نمی نمایم اما میان روشنګری ودین ستیزی تفاوت هاییرا میبینم !
درهیچ جایی من از تفتیش عقیده حمایت نګرده ام ونخواهم کرد ـ به همین ترتیب هیچګاه طرفدار دین ستیزی نبوده ام ونیستم .
من طرفدار جدایی کامل دین از دولت بودم ومیباشم وخواهم بود .
شما یکبار نوشته ها ی چند روز اخیر را درمورد دین ستیزی درهمین ستون های کابل پرس بخوانید تا دریابید که این محمل را به کجا می برند؟وچګونه مورچه هارا ازار نمی رسانند و ملیونها انسان را ندان وکودن خوانده و قران راکتاب بی مایع میخوانند و پیامبران را شیادان میګویند !
مګر دین ستیزی که قران را در امریکا میسوزاند با دین ستیزی که در زندان ابوغریب قران رادرتشناب می اندازد با دین ستیزی که ملیونها انسان راغ نادان وکودن میخواند ، چه فرق هایی دارند ؟ دراینمورد روشنګری نمایید تا ذهن تاریک من درپرتو هریکین یا چراغ هزار کیلوواته شما روشن ګردد !
مفاد این دین ستیزی برای کی خواهد رسید ؟
اګر در افغانستان چند جوان درکدام حزب یا انجمن طرفدار دین ستیزی ګردند و از طرف تفتیش ګران عقاید با شکل فزیکی با جوانان تصفیه حساب صورت ګیرد ، مسوولیت این ماجراجویی فکری راکی بدوش خواهد ګرفت ؟
آیا از اوانتوریسم چیزی شنیده اید ؟
آوانتوریست ها هیچګاهی مبازه سالم را به سرمنزل مقصود نرسانیده اند.
میان روشنګری و آوانتوریسم دیواری مانند دیوارهای کوه شیر دروازه وجود دارد .
اقای جوزجانی !
همین - امروز در سراسر اروپا و امریکای شمالی وجنوبی و آسترالیا وبسا از کشورهای افریقایی میلاد مسیح راجشن میګیرند - برماست تا اندکی تعمق نماییم که چرا؟
چرا دین و سنت دینی وعنعنه مذهبی در اروپای که یک کشور مانند فرانسه مدافع لایسیسم است و اسکندناوی مدافع سکولاریسم می باشد – درکل تا حدی مساله شخصی افراد شده است و درهمه کشورها ود رهمه خانه های نصرانی درخت سرو ګذاشته اند ؟
مګر اروپا دوران تفتیش عقاید - انقلاب کبیرفرانسه ودوران روشنګری - دوران رنسانس را پشت سر نګذاشته است وچګونه ګذاشته است .؟
مګر در ماسکو کلیسای ارتودوکس ومردم ماسکو وروسیه میلاد مسیح را جشن نمی ګیرد ودرآنجا انقلاب اکتوبر نشده است ؟
مګر دریونان میلاد مسیح را جشن نمی ګیرند و دران یونان درقدما - سقراط وافلاتون و فلاسفه وجود نداشته اند و دموکراسی مقوله یونانی دراصل نیست ؟
اقای جوزجانی
اګر در اروپا وامریکای ملیونها انسان هنوز به دین خود ورسم ورواج خود به اندازه های کوناګون علاقمند اند ، چرا درافغانستان دین اسلام مورد ستیزه جویی قرار ګیرد ؟
آقای جوزجانی
اګر به اینده درخشان وافغانستان ازاد - مستقل - دیموکراتیک وشګوفان ومتحد و يک پارچه می اندیشید- درمورد جدایی دین از دولت فکر نمایید و برای این منظور ګام بګذارید که دین مساله خصوصی افرادګردد .
روشنګری برای جدایی دین از دولت تا دین ستیزی فرق دارد .
یکبار چند مقاله درمورد سکولاریسم بنویسید !
چند مقاله درمورد مردم مسلمان افغانستان که ظلم های فراوان برایشان روا داشته شده است و فرق هایشان رابا تیکه داران دین روشن بسازید و بنویسید تا
ذهن تاریک من روشن ګردد !
با کوبیدن دین و توهین به خدا وقران و اسلام و پیامبران نه ذهن من را روشن میګردانید و نه از انسانهایی دیګری را و درنتیجه شاید چند انسان را بسوی طالبان و حزب اسلامی و شرکا برانید !
در پاکستان خانم حنا ګهر ربانی وزیر خارجه میګردد و یا خانم بینظیر بوتو صدراعظم بود وهمان جریان فکری درکشور من دختران را نمی ګزارند تا به مکتب بروند ؟
این به دین چه ربط دارد ؟
در این موارد روشنګری نمایید تا ببینم که به راستی مورچه ها را آزار نمی دهید یا اینکه ګپ از مورچه ها می زنید و لی بازهم به دین وآیین مردم توهین روا داشته میشود وشما نظاره مینمایید ! وتصور مینمایید که توهین به دین انسان توهین به خود انسان نیست ؟
یار زنده و صحبت باقی
آنلاین : روشنګری ادامه دارد
از خوانندگان نه چندان شایق سایتم، گاه گاهی تصادفی سر میزنم. اینبار عنوان متن برایم جالب بود، بازش کرده و خواندم ولی دیر شده بود. ابتدا نمی خواستم قاطی یاوه سرایی آقایان شوم که شدم. فقط چند نکته را داشته باشید:
اول؛ با دو کلمه انگلیسی یا عربی، یک پسوند ایسم و یک کلمه الحاد؛ نمی شود دین، دینداری و دین ستیزی را فهمید و یا کسی را به دینداری و دین ستیزی متهم کرد، فراتر از این؛ تفسیر آدم ها بیان ذهن آدم هاست نه بیان حقیقت بی زبان وخنثی، کی میداند که کی حقیقت را می داند؟ من؟ شما؟ یا هیچ؟ پس زندگی کن و بگزار زندگی کنند.
دوم؛ راکالیسم انگ است که هر انسانی می تواند از آن دستاویزی بسازد و رقیبش را خرد کند. پس اگر آن یکی "راست افراطی" است لابد این یکی هم "چپ افراطی" خواهد بود؟
سوم؛ رضایی عزیز؛ شما که این همه از طلبه ها نفرت دارید، حتا از بابه ی شهید، انگار شما طلبه نبودید؟ شما هم محصول همان حوزه و همان شهریه ای هستید که به آن لگد می زنید.
چهارم؛ این را بدانید کسانیکه تعطیلات آخر هفته اش را در کاباره ها و دیسکو ها می گزرانند با کسانیکه در متن مردم و با درد و فقر مردم زندگی می کنند و در "بازی جمع جبری صفر" سر می شکنند یکی نیستند. کدام یکی به واقعیت ها نزدیک تر است؟ خودتان قضاوت کنید که کی مستحق سر زنش اند؟
آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
25 دسامبر 23:51, بوسيله ى baqi samandar
باقی سمندر
جدی سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقای شعیب
اقای شعیب
درسفته ونوشته است که :
« شما برادران آویخته به بیضه های محمدرسول الله وجانشینان تبهکارش ، درجنایت پیشه گی ودنائت ، دست همه ای جانیان تاریخ را ازپشت بستید »
اقای شعیب !
اینګه جنایت رادرعام محکوم مینمایی - یګ ګپ خوب است واینکه از « بیضه » خوش ات می آید و درباره اش مینویسی - نوش جانت !
ګپ اصلی در مورد دین ستیزی است . اما خودت درمورد «بیضه »ستیزی قلمفرسایی کرده ای !
دین ستیزی را اقای جعفر رضایی آغاز ګرده ولی عده از دیګران بانام های مستعار تاهنوز مدافع دین ستیزی اند و نمیدانند که از چه دفاع مینمایند ؟
دفاع از آوانتوریسم به درد جامعه افغانستان نمی خورد !
من طرفدار روشنګری ام نه از آوانتوریسم و پیوسته در اینمورد نوشته ام وبازخواهم نوشت .
من طرفدار جدایی دین از دولت میباشم و دین را امر خصوصی افراد میدانم ودین ستیز نبودم ونیستم ودین ستیزی را راه حل معضلات افغانستان نمی دانستم ونمی دانم .
اګر امروز نه پس فردا و یا روزی دیګر اقای جعفر رضایی درمورد دین ستیزی اش تجدید نظر خواهد کرد - وامیدوارم چنین باشد وخواهیم دید !
مردم هزاره جز متشکل مردم افغانستان بود واست وغم واندوه مردم هزاره غم واندوه من نیز میباشد .
اقای شعیب
شما با نام مستعار خود را مدافع مردم هزاره ما میدانید - مدافع مردمی که اقای جعفر رضایی انهارا بخاطر مسلمان بودن شان و ایمان داشتن شان به اسلام « نادان وکودن و افلیچ » میخواند وکتاب دینی شان را « بی مایه » خوانده و پیامبر شان را « شیاد » خوانده است . ازاینر و این دفاع شما نیز واقعی نیست !
من با نام اصلی ام مدافع هیچ نوع آشکار یا پوشیده جنایت نه بوده ام ونه میباشم .
مبارزه برضد دین ستیزی اقای شعیب را واداشته است تاازنام مردم هزاره استفاده تاکتیکی نماید و عده ای را ګویا بشوراند تا دین ستیزی اش را پنهان دارد - حالانکه مردم هزاره نیز مسلمان اند ومتدین وتوهین به اسلام توهین به دین مردم هزاره نیز است .
اینکه اقای شعیب اینک خود را در«بیضه »کی کشال مینماید - خود مختار است !
اما میدانم که پای منطق عده چنان به لنګش امده است که اینک چشم وګوش شان به « بیضه » افتیده است !
به استدلال شعیب آغا میګویند !
لا طایلات !
یار زنده و صحبت باقی
آنلاین : آیا سخیداد هاتف تحت تأثیر طلبه های حزب وحدت قرار می گیرد؟
این نوشته ها نماد از روان پریشان اقلیتهای قومی است که به نحو گرفتار از خود بیگانگی شده اند این نشان میدهد درهر جامعه ایی اگر یک اقلیت قومی یا مذهبی ویادینی بقدرت برسد به قول معروف سگ را نعل میکند شما برای یک لحظه تصور کنید که اگر بجای حفیظ الله امین جعفررضایی قدرت را بدست بگیرد افغانستان را بکدام سرنوشت مواجه میسازد.
سرنوشت دین مردم بکجا خواهد کشید. در طول تاریخ اسلام اقلیتهای دینی با استفاده ازهمین مظلوم نمایی ها زمانیکه با توطیه وموامره به رده های قدرت رسیده اند آنوقت علیه اکثریت مسلمان وحشت وبربریت را آفریده اند. یک نمونه ای کوچک آن حاکمیت نصیری ها وعلوی ها درسوریه است که تاثیرات آن را امروز به چشم خویش می بینیم که علیه اکثریت سنی مذهب سوریه از هیچ بی رحمی وقساوتی دریغ نمی ورزد.
اما به آقایان طلبه های وحدتی ونوکران زر خرید ایران آخوندی چه از مسلمان نماهای آن وچه هم بی دین های آن پیام شبیر کاکر این است تایک نفرافغان است زنده افغان است شما مطمین نباشید درموجودیت ملت زنده وپویا چون ملت بزرگ پشتون هیچ غلطی کرده نمیتوانید چنانچه آبا واجداد تان چنگیز درین سرزمین به شکست مفتضحانه مواجه گشت
بابک تاریک ضمیر که اکنون زیر نام بیخدا درآمده ایی!
تبریک ات باشد که فیلسوف بودی حالا ماشاء الله نژاد شناس هم شدی این نامها همه نامهای هندو آروپایی قبل از مشرف مردم بدین اسلام میباشد یعنی زمانی که سکندر مقدونی به این حوزه یورش برده است امیدوارم که تاریخ نژادها واقوامل وملل وتحل را درین حوزه ای باستانی ازسر مطالعه کنی درتمام این نامهای که ذکر کرده ای هیچ اثر و نشانه ای مغولی وجود ندارد خودت مطمین باش که بدی کرده نمیتانی میخواهم پیام قبلی خودم را اصلاح کنم که:
مطمین باشید درموجودیت ملت زنده وبا تحرک وپویای پشتون شما هیچ بدی کرده نمیتوانید جز اینکه درین همین کابل پرس? باهم درد دل کنید ویکی دیگر خودرا مثل دیوانه های شفاخانه ای علی آباد شهرکابل گاه تسلی بدهید گاهی هم دشنام بدهید
تا یک نفر افغان است زنده افغانستان است
کل حضرات ماکیاولی و نیچه و هاوکینگ و کانت و غیره:
به اندازه کافی کیس برای موضوع پناهندگی تان جمع شد. بس است دیگر این ارجایف و کپی برداری های ناقص. آنقدر بچه گانه مطالب فلسفی را کپی می کنید و به نظریات بعد از نان شب تان اضافه می کنید که می شود آش شلم شوربا.
آن اضافه کردن مرجع سایت بیخدا و روا نشان داد که خانه از پای بست ویران است.
جناب جعفر رضایی سلام ،
امروز کسی لینک این نوشته ی شما را آورده بود. گفتم شاید چیز جالب و عمیقی نوشته باشید.
امیدوارم ناراحت نشوید اما این یادداشت آشفته و سطحی تان واقعا مزخرف بود.
چند نکته:
یک- گفته اید دین را از عینک یک آدم بی طرف و نامعتقد ببینیم. آدم بی طرف و نامعتقد هم تا حالا دیده اید؟ همین خود شما با دین ستیزه دارید. یعنی بی طرف نیستید. نا معتقد هم نیستید. به چیزهایی که بتوانند به کار دین ستیزی بیایند اعتقاد دارید.
دو- من نه هیچ وقت رادیکال بوده ام و نه از این پس رادیکال می شوم. میان من و رادیکالیزم برای همیشه فراق افتاده است.
سه- من گفته بودم که طریقی به نام " هیچ طریق" وجود ندارد. و شما گفته اید که این سخن کوچه بازاری و حرف یک آدم بی سواد است. گفته اید که مطالعات نشان می دهند که "هیچ طریق" هم وجود دارد. من خیلی دوست دارم آن مطالعات را ببینم و ببینم که "هیچ طریق" چه گونه طریقی است. اگر کسی به مذهب اعتقاد ندارد ، لابد به چیز دیگری اعتقاد دارد. آن هم طریقی است. کفر هم طریق است. شکاکیت هم طریق است. اشتباه شما در آن جاست که فکر می کنید طریق یعنی مذهب به معنای دینی اش. طریق هر راهی است.
چهار- من در کجا گفتم که دینداری و بی دینی هر دو نماز و روزه و ... دارند و مثل هم اند؟ شما یک چیزی بنا می کنید و آن را به من نسبت می دهید و بعد ویران اش می کنید ، بی آن که من چنان چیزی گفته باشم.
پنج- گفته اید که من وب سایت " افشا" را خوانده ام و حالا وقت آن است که ... . وب سایت افشا چیست؟ شوخی می کنید ؟ وب سایتی با این نام هست ؟ چیست ؟ گپ چیست؟ حالا وقت چه چیزی است؟ وقت آن است که به مرجع تحقیق شما ( یعنی فکت بوک سی آی ای!) بروم و پس از مطالعه ی آن فریاد بکشم که یافتم یافتم؟!
شش- جالب تر از همه این سر پر نخوت شما است که نگران آدم های بالغ و عاقل می شوید که کی ها را جدی می گیرند و ممکن است به دام چه افکار و سخنانی بیفتند. من خودم می دانم که با چه کسانی گفت و گو کنم و با چه ادبیاتی بنویسم. از لطف تان تشکر. اما واقعا احتیاجی به هشدارها و نگرانی های شما ندارم. یک قسم حرف می زنید که گویی شما به حقیقت رسیده اید و حالا باید دست گمراهان و قربانیان استضعاف فکری را بگیرید و نجات شان بدهید.
هفت- گفته اید که من وقت ام را سر این یا آن جمله ی مزاری ضایع می کنم. من هنوز با واقعیت های زنده گی مردم تماس دارم و مثل شما از زمین واقعیت بر نپریده ام.
هشت- من هم برای شما پیش نهادی دارم: برای وب سایت راوا بنویسید. این تیتر " آیا سخیداد هاتف تحت تاثیر طلبه های حزب وحدت قرار می گیرد؟" ، برای آن وب سایت سخت مناسب است. در غیر آن ، هر وقت بحث جدی کردید من در خدمت هستم.