"جبهه ملی" سنگر بندی جدید با سیاست های کهنه
نويسنده: نوراحمد شادمان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با اعلام تشکل جدید سیاسی در افغانستان فصل تازه ای از واکنش های سیاسی سر برآورد. در این میان اعلام موضع رسمی دولت افغانستان توسط محترم حامد کرزی بسیار قابل توجه بود. واکنش بعدی مربوط به برخی از مطبوعات و نمایندگان مستقل پارلمان است.
تشکیل این نوع جبهه بندی های سیاسی در کشوری که اساسش بر تکثر گرایی قومی و سیاسی بنانهاده شده و قاعده بازی آن دمکراتیک است، امر مهم و قابل توجهی نیست. تنها اعلام موضع دولت و اصحاب سیاست است که در این مورد خاص باعث توجه می نماید.
در مورد این گونه تشکل ها ممکن است ابهامات و سئوالات مختلفی رخ نماید. اما آنچه بیش از سایر جنبه های مهم تلقی می شود. حساسیت دولت در مورد تشکیل "جبهه ملی" است. در این رابطه مهم آن است که وجه این حساسیت به خوبی تحلیل شود و میزان بالای حساسیت در این مورد مورد تامل قرار گیرد.
"جبهه ملی" به رهبری برهان الدین ربانی اعلام وجود کرده است. علاوه بر او، تعداد دیگری افراد نامبرده شده، و اکثریت قریب به اتفاق آنها تابعی از تیم سیاسی گذشته ربانی- مسعود به حساب می آیند.(قوماندان اسماعیل، احمد ضیاء مسعود، قوماندان یونس قانونی و قوماندان قسیم فهیم)
تنها کسانی که از این قاعده خارج اند؛ شیخ محمد اکبری، سیدمصطفی کاظمی، ژنرال دوستم، گلاب زوی و نورالحق علومی است. این افراد با وجود آن که از نظر قومی و سیاسی وضعیت متفاوت دارند، اما از نظر سیاسی وزنه خاصی به حساب نمی آیند. صرف نظر از آن که رفیق پارلمانی همدیگر و یا ناراضی از وضعیت خویش محسوب می شوند. اگر نگوییم که عده ای برای غوغاسالاری قدم پیش گذاشته اند.!
اهداف اعلام شده توسط این جبهه امور ذیل است: 1. مبارزه برای تغییر نظام سیاسی افغانستان از ریاستی به پارلمانی!؟ 2. مبارزه برای انتخابات پارلمانی آینده 3. انتخابی بودن مقامات ولایت ها و ولسوالی ها و... .
در ارتباط با این تشکل سیاسی چند نکته قابل توجه است که در بسیاری از موارد باعث حساسیت هم شده است:
1. اولین نکته مربوط به شخصیت ها و کارگردانان اصلی این جبهه است. دراین ارتباط خوب است که به پیشینه افراد سرشناس این جبهه برگردیم. اولا نام جبهه بر یک تشکل سیاسی در افغانستان یادآورد ذهنیت نظامی افراد دخیل بوده و کاشف از این است که افراد دست اندرکار هنوزهم در فضای سیاسی- نظامی در گذشته بسر می برد و صحنه سیاسی افغانستان را صحنه درگیری های خشونت بار قومی و زبانی تلقی می کند.
مساله بعدی در این ارتباط عملکردهای گذشته ربانی و تیم همراه اوست. برهان الدین ربانی رئیس حزب جمعیت اسلامی بود که بدنه اصلی آن را "شورای نظار" احمدشاه مسعود تشکیل می داد. هرچند که مسعود هیچ وقت تابعی از ربانی به حساب نمی آمد، و فعال اصلی این حزب مسعود و شورای نظار بود. شورای نظار جنگ های خونینی را بین او و حزب اسلامی حکمتیار سازمان داد که در تاریخ دوران جهاد مشهور است. ربانی دومین رئیس جمهوری بودکه به نام مجاهدین وارد ارگ کابل شده بود.
دولت ربانی از طرف مردم افغانستان مشروع تلقی نمی شد زیرا هیچ یک از ساز و کار رسمی و دولتی او مورد تائید مردم افغانستان و احزاب سیاسی قرار نگرفت. یکی از این ساز و کارها قانون اساسی اعلام شده جمعیت اسلامی بود که بی بنیاد ترین متن قانونی و سیاسی تاریخ افغانستان شناخته می شود.. لذا دوران حاکمیت او سرشار از جنگ های قومی و زبانی و حزبی بود. در این میان ممانعت جمعیت اسلامی و شخص احمدشاه مسعود از مشارکت سایر اقوام و احزاب در دولت خود بنیاد کابل اصلی ترین عامل جنگ ها به شمار می آمد.
مسعود و شورای نظار تمام ارکان نظامی و دولتی افغانستان را در اخیتار گرفته بود. در نتیجه جنگ های احمدشاه مسعود بر علیه مخالفین، و با استفاده از موقعیت های نظامی مشرف به کابل و تسلیحات سنگین دولتی، مناطق مسکونی شهر و خصوصا غرب کابل به ویرانی تبدیل شد. ویرانی منطقه مسکونی "چنداول" یکی از این نمونه ها است. جنایت ها و کشتارهای وسیع غیر نظامیان کابل در "منطقه افشار" نمونه دیگر عملکرد احمدشاه مسعود در کابل است. فاجعه و جنایت افشار در ادبیات سیاسی و حقوقی افغانستان و جهان به "زخم خونین کابل" مشهور است.
شخصیت بعدی در این جبهه احمدضیاء مسعود است. وی شخص جوانی است که توانایی های سیاسی ، نظامی و یا فرهنگی خاصی از خود بروز نداده است لذا موقعیت های سیاسی خودش را در دولت کنونی و حزب شورای نظار مرهون شهرت برادرش احمدشاه مسعود است. در عین حال نمی توان همان دیدگاهی را که مردم نسبت به احمدشاه دارد نسبت به احمدضیاء هم تعمیم داد. به نظر می رسد که احمدضیاء مسعود تفاوت های آشکاری با برادر دارد زیرا روحیه مسالمت آمیز و انسانی او همراه با گذشته سیاسی خاکستری اش وجه تمایز اصلی وی به حساب می آید.
یونس قانونی چهره بعدی موثر در این جریان است که بازگیر سیاسی خوش سیما و جوان بعد از احمدشاه مسعود در شورای نظار پنجشیری ها به حساب می آید. یونس قانونی هم در بسیاری از روحیات مشابه احمدضیاء مسعود است هرچندکه مشارکت و نقش فعال او را در جنگ های کابل و خصوص "فاجعه افشار" نیز نمی توان از یاد برد. قانونی شخص قدرت مند و ماجراجوی نیست. وی روحیات نرم و مسالمت آمیز دارد. در عین حال تابعی از سیاست های خاص تشکیلاتی تیم شورای نظار و احمدشاه مسعود به حساب می آید.
قسیم فهیم را نمی توان فعال سیاسی موثر به حساب آورد. زیرا نقش بسیار ضعیف سیاسی او در دور اول دولت کرزی و سپس کنار گذاری او نشانه از این مساله به حساب می آید. بازی اصلی فهیم تنها با نقش موثر او در جنگ های کابل و خصوصا با از میان برداشتن احمدشاه مسعود شناخته می شود.
پس از ربانی رئبس سنی افراد مذکور، قوماندان اسماعیل است که به خان هرات مشهور بود. وی نیز یک سابقه دار جنگ در جنوب غرب افغانستان است که پس از حاکمیت دوستان او در کابل(اوایل دهه 1990) خواب های تشکیل کشوری جدیدی را در حوزه جنوب غرب کشور در سر می پروراند. بسیاری از زمینه های تحقق این رویا نیز فراهم شده بود؛ از جمله این که با منابع قدرت خارجی در آنسوی مرزهای کشور نیز گفتگوهای سری و مستقیمی را صورت داده بود و تا آخرین لحظات حضور در هرات هم از مساعدت های تبلیغاتی، تسلیحاتی و مالی آن برخور دار بود. تورن اسماعیل در ارتباط با این سیاست ها زمینه های فرهنگی و سیاسی خوبی را نیز در این منطقه از کشور به وجود آورده بود که از بخت بد او حامد کرزی با کمک B 52 از راه رسید و تمام این ترتیبات خوش را برهم زد. البته ناگفته پیدا است که تمامی این مساعدت ها از جانب کشور دوست و همسایه غربی با رویکرد خاص تمدنی، نژادی و زبانی شکل گرفته بود که کمابیش تا کنون نیز دوام می یابد. یکی از نشانه های خود مختاری اعلام نشده هرات در زمان حاکمیت وی آن بود که هموطنان ما از سایر ولایات را بیگانه قلمداد می کردند چیزی که در هیچ یک از ولایات افغانستان مرسوم نبوده ونیست!؟ فرمانروایی مطلق العنان اسماعیل خان درهرات نه به طریق مسالمت آمیز، که با فشار نظامی دولت کابل پایان یافت. این قصه برای اسماعیل خان با قربانی شدن فرزند او پایان یافت.
چهرهای بعدی این جبهه تابعی از سیاست ها و عملکردهای افراد مذکور به حساب می آیند. از اینرو اهمیت سیاسی چندانی ندارد. تنها شخصیت موثر و مقتدر خارج از تیم ربانی، عبدالرشید دوستم است که تا کنون موضع گیری خاصی را نسبت به ذکرنام خویش در این جبهه بروز نداده است. البته تجربه سیاسی گذشته دوستم در همکاری با تیم ربانی برای شخص وی چندان خوشایند و ثمره بخش نبوده است. با این وجود قضاوت نهایی در این ارتباط زود می نماید.
نام محمدگلاب زوی، انور الحق احدی، سیدمنصور نادری، محمد اکبری و سید مصطفی کاظمی نیز هرچند در کنار سایر نام ها خود نمایی می کند اما از نظر سیاسی توجه چندانی را جلب نمی کند. همان گونه در اصل بیانیه و اظهارات ربانی نیز در مراحل بعد از چهره های مطرح سیاسی آورده شده است. به نظر می رسد ذکر نام این افراد و سایرین تنها به هدف جامع نشان دادن چهره سیاسی و قومی این جبهه باشد.
2. موضوع مهم بعدی در این تشکل اهداف سیاسی اعلام شده است. اهدافی که در اظهارات ربانی آمده است اندکی تامل برانگیز اما شناخته شده است. وجه تامل این اهداف از زوایای متعددی در نوشته ها و مصاحبه های افراد مختلف و خصوص اظهارات حامد کرزی بیان شده است که لازم به تکرار نیست. تنها نکته که در این ارتباط می توان گفت این است که اعلام این اهداف به معنی مخالفت رسمی با قانون اساسی جدید و بنیان نظام سیاسی موجود است. علاوه بر آن که به نظر می رسد اهداف اعلام شده تنها پوششی برای برخی از هداف سیاسی و قومی پشت پرده باشد.
مهم ترین دلیل آن است که اگر نظام پارلمانی و ساختار فدرالی نظام اداری در افغانستان مناسب است، چرا این پیشنهاد قبلا و در دوره حاکمیت خود ربانی مورد قبول نیافتاد؟
نظام سیاسی تیم مسعود- ربانی و در قانون اساسی اعلام شده توسط آنها در دهه 1990 نظام جمهوری بود که با مخالفت شدید اقوام و احزاب سیاسی قرار گرفت. از طرف دیگر مخالفت خونین مسعود - ربانی با پیشنهاد حزب وحدت و عبدالعلی مزاری در مورد ضرورت اجرای نظام فدرالی ادارات دولتی افغانستان چه توجیه اسلامی، قانونی و ملی داشت؟ چه انگیزه سیاسی است که حالا و پس از سالها جنگ و کشتار و ویرانی چنین پیشنهادی توسط آنها مطرح می شود؟ آیا جز این است که از طرح از این نوع حرف ها بوی مخالفت با نظام کنونی و ثبات سیاسی و امنیت عمومی افغانستان به مشام می رسد؟
همین نکته باعث اظهار نظر جدی و صریح حامد کرزی شده است. زیرا طرح این گونه سیاست ها نمی تواند ایده های سالم افغانی و ملی را نشان دهد و تنها می تواند کاشف از دست های آشکار و پنهان دولت های خارجی و تفکرات مساله ساز قومی و سیاسی در افغانستان باشد.
واقعیت امر آن است که طرح این گونه مسایل تنها می توان مردم افغانستان را نسبت به صداقت ربانی و تیم همراه او بیش از پیش ظنین سازد.
نکته دیگر آن است که "قانون فعالیت احزاب سیاسی افغانستان" تصریح می کند که احزاب سیاسی تنها می توانند در دایره اصول "قانون اساسی جدید" و نظام سیاسی موجود فعالیت نمایند. در حالی که اهداف اعلام شده توسط ربانی در جهت تغییر اصل نظام سیاسی کنونی و نقض صریح اصل قانون اساسی جدید افغانستان مبنی بر ریاستی بودن نظام سیاسی قدم بر می دارد.
طرح این گونه اهداف و تشکل های سیاسی مخالف با اصل حاکمیت سیاسی دولت و نقض قانون اساسی جدید افغانستان است که لازم است توسط کمیسیون نظارت بر قانون اساسی، پارلمان، وزارت عدلیه و ثارنوالی کل مورد پی گیری قرار گیرد.
مشکل بعدی در مورد این تشکل سیاسی همان نکته های است که توسط حامد کرزی و محترم بشر دوست مطرح شده است. مساله منابع مالی این تشکل و وابستگی احتمالی او به دولت های خارجی مساله بسیار مهم است. که توجه ضروری دولت و اصحاب مطبوعات را به خود جلب می کند.
3. یکی از واقعیت های دردناک سیاست کنونی افغانستان گرایش ها و وابستگی های سیاسی احزاب و جریانات به خارج کشور است. گرایش ضد حکمتیاری- پاکستانی مسعود در اوایل دوران جهاد باعث روی آوردن شورای نظار و جمعیت اسلامی به کشورهای روسیه، ایران، هند، تاجیکستان و فرانسه شد. این سیاست بعدها با سیطره احمدشاه مسعود بر کابل به شدت تمام تقویت شده و تا اخرین لحظه حیات او ادامه یافت. هرچند که در یک معامله پنهان سیاسی و بین المللی خود نیز قربانی این بازی خطرناک شد.
از این زاویه نقش فعال فرهنگی، مالی و حضور سیاسی هندوستان در افغانستان کنونی هم تابعی از همین سیاست به حساب می آید. چیزی که تیم کرزی نیز توجه چندانی به این مساله ندارد و تنها به پشت گرمی مالی و حضور سنگین سیاسی- نظامی کشورهای غربی دلخوش کرده است.
در زاویه مقابل طبعی است که نیروهای مخالف کرزی و تیم بجا مانده از احمدشاه مسعود همان راهی را ادامه دهند که وی در اوایل جهاد پایه گذاری کرده بود. این مساله نشانگر دو قطبی بودن سیاست بین المللی و منطقه ای در افغانستان است که در ماهیت خودش تداوم بخش دو سیاست دوقطبی در بعد داخلی این کشور نیز خواهد بود.
این دو قطبی بودن گاهی از مواقع در قالب صف آرای قومی احزاب سیاسی نیز نمایان می شود. جبهه بندی قومی مخالفین تیم کرزی یکروز در قالب "معاهده جبل السراج" توسط مسعود، مزاری و دوستم پایه ریزی می شود. روز دیگر و در وضعیت سخت مسعود در قالب "جبهه متحمد شمال" پی گیری می شود. نمونه سوم این نوع جبهه بندی ها پس از مرگ مسعود و توسط یونس قانونی در ایام انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی تعقیب می شود. این چهارمین دور جبهه بندی سیاسی است که در مقابل تیم کرزی صف آرایی می شود.
طبعا یک روز این جبهه بندی در راستای بغض سیاسی و قومی برعلیه حکمتیار، روز دیگر در برابر هیبت سیاسی و تشکیلاتی ملاعمر و روز دیگر در برابر اشرف غنی و حامد کرزی شکل می گیرد. در تمام این دوره ها بازی سیاسی در شرایطی شروع می شود که مسعود در تنگنای سیاسی لاعلاجی گرفتار می آید. پس از بهره برداری های سیاسی و تبلیغاتی احمدشاه مسعود تمام معاهدات و دوستی های اعلام شده جبهه به فراموشی سپرده می شد. در مواقعی نیز اگر شرایط اقتضاء می کرد حتی دوستان و هم جبهه ای ها نیز از شمشیر بی امان مسعود در امان نبود.
این بازی کهنه سیاسی احمدشاه مسعود بود که بعد از وی توسط فرزندان وی نیز تمرین می شود. با این تفاوت که اینبار یکی از محورهای اصلی این نوع جبهه بندی ها طرح پشت پرده سیاسی تیم مسعود را خوانده و اعتماد گذشته خویش را نسبت به این گونه جبهه بندی ها از دست داده اند. این محور مهم تیم بجا مانده از عبدالعلی مزاری است که با سیاست های نرمخوی و زیرکانه کریم خلیلی و تندی های محمد محقق مدیریت می شود. خستگی های ناشی از بازی های تکراری تیم مسعود- ربانی باعث تغییر استراتیژیک جهت گیری سیاسی خلیلی- محقق شده است. این مساله باعث هماهنگی کنونی آنها با تیم کرزی و تغییر جدی سیاست خلیلی- محقق به سمت جناح بر سر قدرت است. چیزی که در تا این تاریخ کمتر جدی به نظر می رسید.
بر این اساس بازی کنونی شورای نظار و جمعیت اسلامی بازی کهنه و تکراری همان سیاستی است که با مهارت های سیاسی احمدشاه مسعود دنبال می شد.
4. اهداف پشت پرده و بازی های آینده. نکته اساسی که در این ارتباط و نسبت به آینده این جبهه می تواند قابل تامل و توجه باشد، بحث اهداف پشت پرده کشورهای حامی و نیروهای دخیل است. یکی از اهداف مهم می تواند صف بندی جدید سیاسی کشورهای مخالف آمریکا و پاکستان باشد که در دوره جدید سیاسی خود نمایی می کند. این صف بندی در مرحله اول در انتخابات داخلی پارلمان افغانستان و با تلاش های پی گیر کشورهای حامی برای ریاست یونس قانونی نمایان شد. مساله مهم بعدی، مد نظر قرار دادن انتخابات آینده ریاست جمهوری در افغانستان است. در این زمینه برنامه ریزی کشورهای مذکور و تیم ربانی می تواند یکی از احتمالات قطعی باشد. در این ارتباط به نظر می رسد که هدف مورد نظر شبیه یک رویا باشد تا یک پیش بینی واقع بینانه. زیرا در این زمینه موقعیت مردمی و سیاسی خلیلی و محقق می تواند تعیین کننده بازی باشد. امری که در این مرحله در راستای هدف مذکور نادیده انگاشته شده است.
یکی از چالش های بعدی این آرزو می تواند وضعیت ایجاد شده در انتخابات ریاست جمهوری اول باشد. زیرا مطابق این وضعیت دوستم و احتمالا سیدمنصور نادری و محقق نیز کاندید رقیب قانونی- ربانی خواهد بود و در این صورت بازی شبیه آنچه که رخ داد تکرار خواهد شد.
نامبردن از انتخابات آینده پارلمانی و فدرالی کردن نظام اداری ولایات هم سیاستی در همین راستا تلقی می شود. البته این نوع پیشنهادات ناشی از نارضایتی شورای نظار از وضعیت فعلی مدیریت ولایات است. برعلاوه این که موقعیت دشوار آنها در پارلمان هم مزید این نارضایتی است.
با توجه به مسایل پیش گفته به نظر نمی رسد که آینده این جبهه بندی از وضعیت روشن و موفقیت آمیزی برخوردار باشد. مگر آن که سیاست کشورهای خارجی دخیل در این ماجرا بیش از پیش آشکار شده و احتمالات و توانمندی های جدیدی را نمایان کنند. در آنصورت می توان تحلیل دیگری از مساله و موضع گیری های تیم مخالف را شاهد بود.
پيامها
14 آپریل 2007, 04:06, توسط سدسکه
سلام ودورود به شما اقای نوراحمد شادمان ملت و مردم واقعا خسته شدن از شنیدن هرروزه جبهه تشکیل دادن اینان که از عقاید و از ارمان شهداسوأستفاده کردند وقعا شرم اور است اگر ملت و مردم افغانستان به چشم امید به اینان بنگرد وبه انان رأی بیدهند ننگ است چون انان امتحان در گذشته داده اند پس آزموده را آزمودن خطا است ملت و مملکت دچار هزاران افت است باید در ان راستا سعی و تلاش کنند.
14 آپریل 2007, 15:04
آقای شادمان!
هیچ وقت نشد که تو آدم واری نوشته کنی. اگر در افغانستان هر کسی هر غلطی بکند تو باید حتما یک طوری پای مسعود و شورای نظار را در آن دخیل بدانی تا یک کمی مرضت، که مریضی قومی و حزبی است التیام بگیرد. کسی که به شما کاری ندارد شما دیگه چرا مثل سگ پاچه شورای نظار را یله دادنی نیستید؟خدا شفایتان بدهد که مطمئنم نمی دهد!
14 آپریل 2007, 15:28, توسط S. Royan
The creation of National Front, probably, some of my countrymen, don’t agree with me, is a positive step toward reconcilation, understanding and it indicates the fact that our politicians finally got mature in the art of politics. Eventhough, it is late for hundreds of thousands of Afghans who were murdred by all sides involved in Afghanistan’s political drama and armed conflicts in the last twenty or more years, but if such alliances brings peace and understanding and can gurantee the soverignity of our country within the present geographical boundries, and as long as it is real, honest and last long,then why not. Such coalitions and alliances are normal in coutires where the people and the government have adopted democracy. We should not give credit to foreign elements anytime when we hear about an alliance between different Afghan politicians in Afghanistan. In fact by crediting and blaming the foreigners, we want to tell the word that Afghans as a whole particularly Afghan politicians are weak and undecisive and puppets of foreighners.Lets have a look at our neighbour Pakistan and its two politicians, Benazir Bhotto and Maulana Fazlurahma.. Mrs Bhutto,a Shia, a Western educated, the daughter of a rich landowner and speaks Sindi, Maulana on the other hand is fundamintalist Sunni, speaks Pashtu, from Peshawar, born and raised in a middle class family. Benazir’s PPP in Pakistani standard is considered leftwing, but Maulan’s Party is considered a rightwing religious party. But these two unite and creat Taliban and send them to Afghanistan to close girls’ school and prevent Afghan women from working.They disregard their difference to help their nation and country. Can’t we do that As an Afghan who himself and his family were the victoms of attrocities committed by Khalqies and Mujahideen, I am ready to forgive them as long as they are honest and truely want to work for Afghans and Afghanistan.
16 می 2007, 03:06, توسط ارشاد متین
آقای شادمان ملتت به تو نیاز دارد بیا در کشور و از صفوف هم میهنانت در پکتیا دفاع کن ویا مانع حصارکشی شو که جد بزرگت عبدالرحمن خان شهید بالای اوراقش امضا نموده بود. راستی از نوشتن خالی خو چیزی جور نمیشه آن هم در افغانستانی که 30% رقم با سواد و 0.4% رقم دسترسی به انترنت و فقط0.008% رقم علاقمندی به سایت های تحلیلی شاید 0.0002% رقم ایشان موضوع خودت را دیده و 0.000001 % آنرا تا آخر مطالعه نموده باشد. در مدت 27 سال عمر من ربانی رهبر و آقایان که ازیشان نام بردید قوماندانان جهاد و محترم مردم هستند و اگر به تصامیم آمریکا و انگلیس عمل میشد باید تا فعلاً مانند صدام حسین اعدام میشدند ولی معلوم میشود که این زورآورها پشتیبانه ملی دارند که حتی ریس جمهور کرزی به بهانه های مختلف از شرشان خود را خلاص کرده نمیتواند. راستی چقدر جالب است که هم بخور و هم به زور شمشیر حکومت کن- تا فعلاً خو نصف کابل از اینها شده اگر در حکومت مجاهدین سه یا چهار خانه داشتند حالی فضل خدانیم شیرپور از ایشان است. بیا برادر از ما و شما چیزی جور نمیشه