Kabul Press, World Media Home, Associated with RAHA in exile

 

 

No Censorship!

Letter to Editor

RAHA PEN CLUB, Afghanistan Centre

English

Portuguese

Spanish

Pashto

E- Afghanistan/Web Hosting

پر خواننده ترين سايت اينترنتی افغانستان

کابل پرس من!

برای مطالعه ی تازه ترين اخبار جهان اينجا را کليک کنيد

خبری، تحليلی و انتقادی

کابل پرس می خواهد تحولی در عرصه ی ژورناليزم افغانستان باشد

نشر آرای متفاوت الزاما به معنای تاييد آن از طرف کابل پرس نيست!

ازشکوه شاه تا جاودانگی خمينی

 

اسدالله بودا

روز جمعه پايان يک آغاز و آغاز يک پايان است. جمعه، براي بعضي معناي تنبلي و کسالت‏ دارد، اما در کل کيف آور است، زيرا جمعه نوعي تکرار است و تکرارها موجد منظومة مشابهي ازکيف هستند که ميان خود شيفتگي شخص و ابژه هايي از دست رفته که ياد آور حس فقدان است ارتباط برقرار مي‏سازند. تکرارها با تارهايي نامرئي ما را به سکون وصل نموده و به سبب حس ايستايي که در ما خلق مي‏کنند‏، به زندگي ما ثبات مي‏بخشند. از آن‏جا که جمعه‏ تداعي‏گر تکرار است در ما شادي خلق مي‏کند، چنان‏که براي يك معتاد تکرار مواد مخدر تجديد كيف به شمار مي‏رود. احتمالا اين شكوه و شكايت از جمعه به عنوان روز تنبلي و كسالت، ناشي از ناخرسندي و ملالي است كه بعد از  هر کيف و لذتي به انسان دست مي‏دهد.

اين بار اما روز جمعه را گونة ديگر سپري کرديم، با گشت‏ـ‏و‏ـ‏گذاري در سکونت‏گاه‏هايي دو حاکم اخير ايران: رضا شاه که خود را شهنشاه بلند‏اختر و وارث تمدن 2500 ساله ايران باستان مي‏دانست، و آيت‏الله خميني که پايان شکوه شاه و تداعي‏گر سقوط ايران توسط لشکريان اسلام است. احتمالا ايراني‏ها بر نامه دارند که مهمانان خارجي را همزمان، و البته به ترتيب زماني به سکونت‏گاه شاه و خميني مهمان کنند تا از طريق خلق اين ديالکتيک، يعني شکوه خيرة کننده کاخ شاه در «سعد‏آباد» و سادگي خانة محقر و بي‏پلاک آيت‏الله خميني در جماران‏، پيام انقلاب‏اسلامي را به آن‏ها ابلاغ کنند.

اما به راستي اين تقابل چه پيامي دارد؟ واقعيت آن است که ديالکتيک سعد آباد و جماران را بايد معنادار دانست، ديالكتيك دو نوع جهان بيني و دو نوع طرز تفکر. خميني آنتي تز شاه و در نتيجه غير اوست، هرچند هر دو همديگر را تکميل مي‏کند. شاه و خميني هردو خواهان سربلندي ايران و به دنبال جبران کاستي‏هايي از دست رفته ايران بودند، اما هرکدام به گونه متفاوت. شاه به دنبال جبران شکوه تمدن مادي بود و سعي مي‏کرد تمدن مدرن ايراني بر پاي دارد، خميني اما در جستجوي معنويت از دست‏رفته بود که تجدد شاهي، ايراني‏ها را از آن دور مي‏کرد؛ جبراني معنويتي که به عقيده‏ـ‏اي خودش ريشه در اديان ابراهيمي و مخصوصا در مدينه النبي داشت، زيرا سنگ بناي ولايت در آن بنا نهاده شد كه مبنايي تئوري ولايت فقيه به شمار مي­رود. هردو عناصرِ از دنيايي سنت را با جهان جديد ترکيب کردند، يکي سلطنت را با مجلس و پارلمان بخيه زد تا هم متجدد باشد و هم تجدد را بر پايه شکوه تاريخ دو هزار و پنجصد ساله ايران و حكومت ايران­شهري كوروش كبير بنا سازد، ديگري اسلام شيعي را با «جمهوريت» پيوند زد تا نظام سياسي مبتني بر آراء مردم را بر پايه دين بنا نهد. هردو تفکر حاوي نوعي پارادوکس و ناهمخواني دروني است، زيرا نه تجدد که بر پايه باور و ايمان به برابري و قرار داداجتماعي استوار است با نظام شاهي که در آن اشرافيت نسبي اصالت دارد و شاه به عنوان خدايگان ذاتا بر تر از ديگران تلقي مي‏شود همخواني است، و نه دين اسلام که در آن خداوند هستي اصيل و يگانه حقيقت است با «جمهوري» كه در آن ملاک مشروعيت سياسي اکثريت آراست، سازگاري دارد.

به رغم اينکه هردو در پي جبران كاستي‏هايي ايران بودند، ميان آن‏ها تفاوت معنا داري وجود دارد که در اين‏جا به صورت اختصار به تفاوت‏ در سبك زندگي آنان اشاره مي گردد. شکوه شاه ايران خيره کننده است. در ميدان جلو کاخ شاه که اکنون به آن «موزه ملت» مي‏گويند، ماکت بزرگ چکمه‏هاي شاه پدر به چشم مي خورد. بينندگان زيادي از سر اشتياق در آن­جا عكس يادگاري مي­گيرند. چکمه­هايي که به لحاظ نشانه­شناختي گويايي آن است که او گام هاي بلند و استواري را براي شکوه تمدن ايراني برداشته‏است. شاه پدر، سرباز گمنامي بود که با جديت و سرسختي خود توانست اقوام  ايران را متحد کند، چنان‏که آتاترک در ترکيه به اين توفيق دست يافت. احتمالا اگر سرسختي و عظمت­خواهي او نمي‏بود، اكنون ايران يا مثل کشورهايي حاشيه خليج تکه تکه مي‏شد و يا همچون عراق و افغانستان گرفتار مصيبت تضادهايي فرقه و مذهبي و قومي و عشيره‏اي. درست پشت اين ميدان، کاخ سعدآباد در دامنه کوه‏هاي البرز در ميان درختان انبوه به ناظران خوش‏آمد مي‏گويد. نمايي بيروني آن سپيد و معماري آن صاف و ساده است، همين سادگي بر شکوهش مي‏افزايد و آن‏را زيباتر جلوه مي‏دهد، شايد به اين دليل که سادگي زيبايي را صادقانه‏تر و بي‏ريا تر به نمايش مي‏گذارد. در کنار در ورودي کاخ، موزه است که در آن تابلوهايي يونيک و منحصر به فردي از نقاشان بزرگ جهان وجود دارد، تابلوهايي قديمي و گران‏بهايي چون «دهکده سيرين گن» فرانسو رفيان، متعلق به قرن نوزدهم از پيروان مکتب سوئيس، «تابستان در مزرعه» هانس دال، مربوط به همان قرن، اما متعلق به مکتب نروژ و ديگر تابلوهايي که بر شمردن آن‏ها در اين ياد داشت کوتاه ممکن نيست. به رغم نمايي ساده و تک‏رنگ ظاهر کاخ، باطن آن حرف‏هايي زيادي براي گفتن دارد. در تالار پذيرايي و انتظار نيم تنه «فرح پهلوي» است با امضاي مجسمه ساز معروف، تئودورو، و مبلمان آن ساخت فرانسه است، به سبک لويي پانزدهم. رنگ و روغن سالن غذاخوري خصوصي شاه را «پل بالتازار» انجام داده و در ديوار سالن تابلويي زيبايي «در ميان جنگل زار» استيل انيک، از نقاشان قرن نوزدهم به چشم مي‏خورد که به شيوه رئاليست نقاشي شده است و از همه جالب تر«شکار قرقاولها» اثر پوليت است که به دليل شيوه اکپرسيونيستي آن، هرکسي از ظن خود مي‏تواند آن را تفسير نموده و در عالم تخيل تا اوج آسمان‏هاي آلبرز پروازکند. در دفتر کار شاه، مجسمه اي است از شاه سوار بر اسپ، شايد بتوان آن را اسپ تيز پايي تجدد دانست كه چهار نعل به پيش مي‏تازد، گلدان‏هاي روي ميز دفتركار فرانسوي و تابلوي «نبرد لوتزن» آنيلو مالکونه نقاش ايتاليايي قرن هفدهم بر ديوار آن آويزان است. گچ‏بري سقف طلايي رنگ است، به شيوة اکليکي، که اصطلاحا به آن «لب شوريده» مي‏گويد. خوابگاه شاه نسبتا ساده است، اتاقي با تخت خوابي نه چندان بزرگ، پرده‏هايي تافته دوشاتون با حاشيه گلدوزي فرانسه به سبک آسپير قرن 18 و مينياتوري هم از استاد فرشچيان. بر ديوار سفره خانه تابلوي «روم باستان» است و جنس پرده‏هاي تالار تشريفات که در آن‏جا شاه از مهمانان پذيرايي مي‏کرده، کوبکن و متعلق به دوران لويي شانزدهم. چيني‏هايي تالار تشريفات، محصول کارخانه ساکس آلمان است که هديه اي است از طرف ملکه اليزابت دوم به فرح پهلوي. پرده‏هايي تالار نشيمن که محل نشست‏هاي خانوادگي بوده به سبک چيني گلدوزي شده‏اند. نقاشي تزييني ديوار اين تالار «کنسرت در کافه» دوولا است، به سبک اکسپريونيستي؛ نقاشي‏هاي گلدان از مانژين  هستند و  تابلوي « آبشار» اثر اسميت به سبک کلاسيک توجه همه را به خود جلب مي‏کند. در استراحت‏گاه شاه  تختي خوابي است که در کنار آن مجسمه برنزي شاه است و بالايي سر آن «خواب ژوفين»، که در آن همسر ناپلئون بناپارت را در حال خواب نشان مي‏دهد. فرش‏هايي كاخ قالي‏هايي بسيار نفيس اند. هنگام خروج، در راهرو درب خروجي، نقاشي را ديدم از يک کشتي بزرگ شناور در آب‏هايي بي‏پايان که اين ندا را آواز مي‏داد:«کشتي بزرگي با تمام سرنشينانش در حال غرق شدن است»، نقاشي كه به يك معنا مي‏توان آن را زوال شكوه شاهي دانست.   

مسلما کاخ سعد آباد حرف‏هايي زيادي براي گفتن دارد، اما به تنهايي نه با شكوه است و نه معنا دار. شكوه سعدآباد در كنار جاودانگي جماران معنا پيدا مي‏كند. به همين دليل با عبور از كنار كشتي كه سرنشنياني را در حال غرق شدن نشان مي‏داد و در زير بارش و برف و سرمايي نفس‏گير و سوزان البرز با  يك دماوند شگفتي و حيرت‏، از كاخ سعد‏آباد به جماران رفتيم‏،  آن‏جا كه خانة خميني است. براي رسيدن به خانة خميني بايد كوچه‏هايي تنگ و باريك زيادي را پشت سر گذاشت. خانة گمنام و راه‏هايي باريك‏تر از پل صراط كه پيدا كردن آن از بهشت هم دشوار تر است. خانة خميني پلاك ندارد‏، حياطش خلوت و كوچك است، آنقدر کوچک است که فقط دو تا اتاق دارد. كوچكي و سادگي اين خانه تمام شكوه سعد آباد را نفي مي‏كند. همسايگان خميني آدم‏هايي سادة است از قشر پا برهنگان و زايران اين خانه بيشتر روستاهايي و يا مردمان شهري فقيري هستند كه احتمالا از دور دست‏ها‏ به آن‏جا براي اشك‏ريختن و درد دل‏كردن مي‏آيند. در اتاق كه خميني در دوران رهبري‏ـ‏اش زندگي مي‏كرده‏، يك تخت خواب كوچك است، يك عكس، كتاب رسايل شيخ انصاري، جا نماز و قرآن و كتاب مفاتيح‏الجنان. او كه عمري را در روستايي نوفل لوشاتو فرانسه در عالم تبعيد زيست، با اين اتاق محقر، شكوه شهر پاريس را كه شاه ايران سخت شيفتة آن بود، به باد استهزاء مي‏گيرد. در كنار خانه، حسينية جماران است، چسپيده به ديوار خانه خميني. حسينة جماران، بسيار ساده است، جنس پردة آن مخملي است به رنگ آبي، دقيقا به رنگ«مخملِ‏آبي» فيلمي از ديويد لينچ. ديوارش هنوز گچ‏خاك است، متناسب با زندگي مردمان فقير و عارفان خرابات‏نشين. دكتر رحيم پور ازغدي در اين حسينيه سخنرانی مي‏كرد و مي‏گفت:« تقدير ايران و جهان از همين حسينيه ساده و محقر رقم خورد. اين‏جا نبض جهان است، قلب جهان اسلام در اين‏جا مي‏طپد»، اما مسلما چنين حرفي درست نيست، فقط مي‏تواند يك سخن شاعرانه باشد، خميني با قم و نجف شناخته مي‏شود، نه با جماران و خمين، خميني در تاريخ و سنت معنا پيدا مي‏كند كه ربط چنداني به جماران ندارد. ولایت فقیه در قم تئوریزه شد، هر چند برخی از تئوریسین­های آن به سرنوشت رنجباری گرفتار شدند. اما گذشته از سخنان بي‏ربط و كسل كنندة آقاي ازغدي، خميني را بايد چرخشي در انديشة سياسي ايران دانست: چرخش از ناسيوليسم ايراني به انقلابي‏گري شيعي. آن‏جا كه كاخ سعد آباد پايان مي‏يابد، خميني آغاز مي‏گردد. خميني را بايد آنتي‏تز رؤيايي تمدن 2500 سالة سعد آباد دانست، آنتي‏تز كه از دورن زياده‏ روي‏ها و جنون عظمت‏طلبي شاه سر بر كشيد. در خانة او نه مبلمان‏هايي پاريسي وجود دارد و نه از «در ميان جنگل‏زار» استيل انيك خبري است، نه «دهكدة سيرن‏گن» فرانسوا را مي‏بينيم و نه «نبرد لوتزن» آنيلو مالكونه را‏،  نه «كانسرت در كافه» دوولا در آن وجود دارد و نه تابلوي«خواب‏ژوفين» روي ديوار آتاق خوابش آويزان است و نه «از شكار بر مي‏گردد» واگن، اما همة آن‏چه را كه در زندگي نداشت بعد از مرگ دارد. اگر خانة او در جماران محقر است، گنبد طلايي او در بهشت‏زهرا اكنون سعدآباد را تحقير مي‏كند، شايد به اين دليل كه خواست‏ها و غرايز سركوب شده آدمي به نحوي دو باره خود را نشان مي‏دهند. تقابل شاه و خميني، تنها تقابل سعد آباد و جماران نيست، تقابل شكوه و جاودانگي نيز هست، اگر شكوه زندگي در سعد آباد به پايان مي‏رسد، ميل به جاودانگي بعد از مرگ، در جماران چهره مي‏گشايد. شاه، در كنار خميني قابل درك است و ميل به جاودانگي خميني تنها با شكوه‏خيره كننده شاهي قابل تفسير است. كدام واقعي تر است؟ هردو واقعيت دارند، هرچند دو واقعيت كه در برابر هم قراردارند. تزيينات كاخ سعدآباد به زندگي فاني اين‏جهاني و تداعي‏گري توصيف‏هايي است كه در ادبيات فرانسه وجود دارد، ياد آور پاساژهايي والتر بنيامين، شهر رويايي بودلر و همه آن‏چيزهايي كه گوستاو فلور با آن‏ها داستان‏هايش را شكوه مي‏بخشد. تابلو‏هايي حسينية جماران اما نمايشي است از جهان جاودانگي پس از مرگ، نوعي بي‏توجهي به جهان مادي. نقاشي‏هايي پرزرق و برق سعدآباد، در كنار تصويرهايي سياه و سفيد مربوط به شهدا، تظاهرات‏سياسي و شورش‏هايي خياباني حسينيه جماران، معنا دارد. شاه و خميني دو روح متفاوتي است در كالبد جامعه ايران كه ميل خاصي هركدام را به حركت وا مي‏دارد، شاه «خواهشِ‏زيستن» است و خميني «نفي‏خواهش‏زيستن» و روايت از فناشوندگي‎، خميني از طريق كف نفس و «نفي‏خواهش‏زيستن» در انكشاف اصيل فنايي حلاج‏وار، به هستي‏نزديك مي‏شود، اما «نفي خواهش‏زيستن به معنايي نابودي نيست، بلكه صرفا عمل نخواستن است. آن‏چه پيشتر مي‏خواست حالا ديگر نمي‏خواهد... پس نفي خواهش زيستن براي ما انسان‏ها كه خود پديدار«خواهش»‏ـ‏ايم، گذار به نيستي است.(شو پنهاور، 1374: 103)» شاه و خميني همان تقابل دوگانه روح تاريخي اهورامزدا و اهريمن است، شاه براي مردم ايران، شكوه اين جهاني مي‏خواست، زندگي شيك و مدرن به سبك پاريس، خميني نوعي سرخوشي معكوس شاه است كه در آن مرگ «لذت» و شهادت تفسير مي‏شود. تابلوهايي كاخ شاه سرشار از روح فاوستي و دعوت به زندگي جديد است، اما عكس‏هايي حسينية جماران كه در آن كيف و نشئه در شعار دادن‏ها و طغيان‏ها و صداهايي به يادماندني ظاهر مي‏شوند، افرادي را به صورت توضيح ناپذيري به سرخوشي از نيستي فرا مي‏خواند. خلاء ملموسي در آن وجود دارد كه كه انرژي طغيان را آزاد مي­كند. زماني كه وحشت‏زندگي، هراس‏آور تر از مرگ است، بايد مرگ را برگزيد. در اين عكس‏ها نه از سكوت اشرافي و بورژوا مآبانه سعدآباد خبري است و نه از حماسة «قابيل ز شكار مي‏گردد»، هرچه هست فرياد است، گويي خداي آشوب عصر باستان بندگانش را به رستاخيز جاودان فرا مي‏خواند.

به هر تقدير تقابل سعد آباد و جماران را بايد تقابل دو نوع خواست دانست و شاه و خميني را تجلي دو نوع روح ايراني. اكنون شاه و خميني هر دو به ديار جاودان شتافته‏اند، خانه شاه تفريحگاه است و حرم خميني در بهشت زهرا زيارت‏گاه. هر چند حاكمان كنوني خود را مخلص‏ترين پيروان خميني مي­دانند، اما شاه و خميني هردو در ايران جاودانه‏ـ‏اند و هر كدام در ميان مردم پيروان عاشق و دشمنان كينه توزي دارند. آن‏هايي كه طالب شكوه زندگي اين‏جهاني است به سعد آباد مي‏روند، و كساني كه شور جاودانگي در سر دارند به بهشت زهرا مي‏آيند. باز ديدگان كننده‏گان سعدآباد كساني هستند از كيف تامل در آثار هنري و تنوع ذايقه‏هايي زيبايي شناختي سرخوش‏ـ‏اند، و زائران خميني غرق در مناسك ديني سرشار از كيف و نشئه ساده و بديهي. شكوه شاه‏ و جاودانگي خميني را بايد جبران دو نوع مفارقت و فقدان در روح ايران است، يكي فقدان شكوه تمدن كه در عظمت‏طلبي شاه خود را نمايان ساخت، و ديگري احساس فقدان امر معنوي كه در خميني متبلور گشت. هرچه روشن‏تر از اين دو فقدان آگاه شويم، شكوه شاه و جاودانگي خميني را بيشتر خواهيم فهميد. اما به نظر مي­رسد هردو در يك چيز مشترك‏اند و آن اينكه هردو طالب عزت و سر بلندي ايران بوده‏‏ـ‏اند.‏ كدام راه بهتري را بر گزيد؟ ايراني‏ها در اين باره هم صدا نيستند.

تصاويری از خشونت ها در ايران

اگر می خواهيد سايت اينترنتی مخصوص خود را داشته باشيد!

اگر بدنبال افزايش اعتبار می باشيد!

و اگر ارتباطات گسترده و ارزان می خواهيد

به روز شده  در روز  14 قوس سال  1385 - ساعت 16 به وقت کابل

آگهی و اعلان شما در اينجا

دريافت کتاب افغانستان الکترونيکی (ميزبانی وب)

ثبت قلمرو اينترنتی

طراحی وب

ميزبانی حرفه ای وب

پنج هزار مگابايت فضا

دوهزار و پنجصد ايميل

دارای تمام امکانات امنيتی

پهنای باند صد و پنجاه گيگابايت

تماس:      0799390025

 

وزير فرهنگ با انديشه ی طالبانی

من نمی خواهم زنان از من عکس و فلم بگيرند

به قلم سردبير

دستورات غير قانونی يونس قانونی

امضا محفوظ است

 

صفحه ی نخست

Top Global Newspapers: Asia    Latin America    Africa   Europe   USA    Canada    Australia  

فقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و  تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد                Members Login

As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions


Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org

info at kabulpress.org   reader at kabulpress.org

Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006

کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت  محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد