|
No Censorship! |
||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
تعريف بحران هويت ملي هر گاه پديده هاي مختلف دور هم جمع شده، در ظل مفهوم واحدي التصاق يابند، داراي هويت ملي می گردند. هر وقت اين زمينه پيش آيد که آنها در زير چترکلان تري سايه نشين شوند، به يک هويت ملي مستقل دست مي يابند و هر زمان اين شاخص هاي مشترک، گسسته شوند، هويت ملي آسيب ديده از هم متلاشي مي گردد و بحران هويت ملي به وجود مي آيد. بطور مثال اگر فرض کنيم در افغانستان يک نژاد وجود داشته پاشد، مي گوييم؛ اين کشور داراي يک هويت ملي مي باشد اما اگر ديديم مردمان مختلفي با نژاد هاي متنوع در آن زندگي مي کنند، مي گوييم؛ هويت ملي آن خدشه دار گرديده است. بنابراين، بحران هويت ملي، يعني نبود شاخص هاي مشترکي، که همهء افراد ساکن در جغرافياي معيني را تحت سايه خود قرار دهد. شکي نيست که افغانستان از اين منظر در مرکز بحران هويت ملي قرار دارد. يک نگاه جامعه شناسانه ما را کافيست تا واقعيت امر را دريابيم. براي ارزيابي دقيق تر موضوع، لازم است عواملي را ياد آور شويم که در ايجاد بحران هويت ملي در افغانستان نقش داشته و دارد: عوامل بحران هويت ملي 1. تعدد اقوام و نژاد ها افغانستان کشوري است که اقوام و نژادهاي متنوعي را در خود جاي داده است. هر يک از اين اقوام جزء تبعهء اصلي افغانستان به شمار مي روند. در قانون اساسي جديد، نام چهارده قوم چون پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه يي، نورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر و براهوي، ذکر شده و همه "ملت افغان" خوانده شده اند. سادات که گروهي از اهل تشيع و تسنن را تشکيل مي دهند، در قانون اساسي در جمع اعراب و يا اقوام ديگر به شمار رفته اند. اقوام خورد و ريز ديگر نيز در افغانستان ساکن اند که از آنها ياد نگرديده است. تنوع قومي و نژادي، افغانستان را صاحب چندين هويت ساخته است، اين هويت ها، گاه در تعارض قرار گرفته منشأ پيدايش تنش ها و بحران هاي سياسي – اجتماعي بزرگي شده اند. مطالعه تاريخ سياسي افغانستان، خصوصاً دههء اخير نشان مي دهد که اکثر مناقشات نظامي ريشه در معارضات چندگانهء نژادي داشته است. اين معارضه اکنون به شکل ديگري، در نظام اداري کشور بروز نموده است. هر يک از هويت ها در تلاش اند تا خود را به عنوان يک هويت برتر، بر ساير هويت ها بقبولانند و ادارهء امور را در اختيار خود قرار دهند. اوج اين کشاکش بار ديگر در انتخابات پالماني نمايان گردید. اگر دولت مرکزي و روشنفکران صادق، براي پيشگيري از مقابلهء هويت ها در آينده چاره انديشي ننمايند، سنگربندي هاي قومي مجدداً آغاز خواهد يافت. 2. تعدد زباني در افغانستان زبان ها و گويش هاي فراواني وجود دارد. به ميزان تنوع اقوام، لهجه ها و گويش هايي ديده مي شود. مردم اکثر مراکز ولايات به چند زبان عمدهء کشور از قبيل دري، پشتو، ازبکي، ترکمني صحبت مي کنند. ساير زبان ها کمتر در عموم شهرها استفاده مي گردند. در قوانين اساسي گذشته فقط دو زبان دري و پشتو رسميت داشته و در ادارات دولتي مورد بهره برداري قرار مي گرفته است اما در قانون اساسي جديد، به علاوه بر دو زبان مذکور، ساير زبانها نيز در محلات خود به عنوان زبان سوم رسميت يافته اند چنانچه در ماده شانزدهم قانون اساسي مي خوانيم: "از جمله زبان هاي پشتو، دري، ازبکي، ترکمني، بلوچي، پشه يي، نورستاني، پاميري و ساير زبان هاي رايج در کشور، پشتو و دري زبانهاي رسمي دولت مي باشند. در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبانهاي ازبکي، ترکمني، پشه يي، نورستاني، بلوچي و يا پاميري تکلم مي نمايند آن زبان علاوه بر پشتو و دري به حيث زبان سوم مي باشد و نحوهء تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد." اگر چند در قوانين گذشته، دو زبان پشتو و دري، از رسميت بر خوردار بوده است اما نظام هاي استبدادي حاکم سعي کرده اند تا يکي از آنها رونق و رواج بيشتري پيدا نمايد. دوران پنجسالهء طالبان از مخوف ترين دوراني به شمار مي رود که زبان فارسي مورد بي مهري قرار مي گرفت. مکتوب هاي رسمي دولتي همه به زبان پشتو يا حتي عربي تحرير مي گرديد. در بعضي از مناطق مردم از ترس طالبان نمي توانستند به زبان مادري خود تکلم نمايند. اکنون که دورهء سياه سپري گرديده است، اميد مي رود تا چند زباني در کشور نه تنها موجب خلق بحران هاي سياسي و اجتماعي نگردد بلکه زمينه را براي تبادلات فرهنگي و فکري نيز فراهم نمايد. 3 . تنوع مذهبي99 في صد مردم افغانستان مسلمان اند. قانون اساسي جديد، ضمن اينکه دين اسلام را، دين رسمي کشور اعلام نموده، پيروان اديان ديگر را هم در اجراي مراسم ديني شان آزاد گذاشته است. در مادهء دوم قانون اساسي می خوانیم: "دين دولت جمهوري اسلامي افغانستان، دين مقدس اسلام است، پيروان ساير اديان در پيروي از دين و اجراي مراسم ديني شان در حدود احکام قانون آزاد مي باشند". در ماده سوم نيز آمده است: "در افغانستان هيچ قانون نمي تواند، مخالف معتقدات و احکام دين مقدس اسلام باشد." با در نظر داشت اين موضوع مي توان ادعا کرد که افغانستان، داراي يک هويت ملي است. هويت هاي ديگر از اين منظر، آنچنان عمده نيست که به شکل يک هويت قوي بتواند در معارضه با هويت اسلامي قرار گيرد. اما اگر به درون همین هويت اسلامي نگاه کنيم، در مي يابيم که خورده هويت هايي وجود دارد که هرازگاهي ميتواند مانع ثبات اجتماعي گردد، يا فرهنگ ملي را مورد مناقصه قرار دهد يا حتي در بناي هويت اسلامي درز ايجاد نمايد. اسلام ديني است که وحدت جامعه را به عنوان يک اصل به رسميت شناخته است .ملاک ارزش گذاري در اسلام، تقوا است. هر عملي که منافي آن باشد، غير ديني تلقي مي گردد. قوميت، نژاد گرايي و لسان پرستي، چوکات هايي اند که دين آن را مردود مي شمارد، افراطی گري ديني نيز در رديف همين اموري است که اسلام از آن بيزاري مي جويد. متأسفانه جامعهء اسلامي ما در سير تاريخي خويش هميشه با چالش های بزرگی از این ناحیه گرفتار بوده است. گروه های زیادی، با شعار اسلام خواهي، خون گرم برادران ديني خود را در سرزمين مذهب جاري ساخته اند. القاعده و طالبان نماد زندهء اينگونه افراطي گري مي باشند که به بهانهء پياده کردن حکومت خداوند در زمين خداوند، به کشتار هاي فجيعي در نقاط مختلف کشور خصوصا يکاولنگ دست زدند. خطر اصليی که هويت واحد ملي ما را تهديد مي کند از ناحيه همين افراطي گري ديني است. بناء تا کشور از قيد آن رها نگردد، جامعه داراي هويت يکسان و واحدي نخواهد شد. 4 . عصبيت هاعصبيت نوعي از برتر بینی است که با نفي و طرد ديگران همراه مي باشد. منبع خيزش آن نهاد آدمي است. انسان فطرتاً ميل به خويشتن دارد. خودگرايي فطري باعث مي گردد تا انسان هر شیء مطلوب را براي خود بخواهد. گاهي اين جنبهء دروني به حدي تقويت مي گردد که به حب و بغض تبديل مي شود. يک شيء را دوست مي دارد و به خاطر دوستي او، ازشيء ديگر نفرت پیدا مي کند. دوستي نسبت به يک شيء و دشمني نسبت به شيء ديگر را عصبيت مي خوانند. عصبيت به معناي مثبت آن با هيچ نوع مانع ايدئولوژيکي روبرو نيست. خود، ارزشي است که در هر مکتبي به ديده قدر نگریسته شده است. اما در جهت سلبي آن، هميشه عامل تنش و بحران بوده است. جنگ جهاني اول اساساً بر پايه سلطهء نژادي يا عصبيت نژادي به وجود آمده بود. تحولات سياسي - نظامي سه دههء اخير در افغانستان نيز حاصل طبيعي تعصبات لساني، نژادي و مذهبيی بود که از سوي نيروهاي متخاصم براي بدست گرفتن قدرت و در اختيار در آوردن زمام امور گروه مخالف خويش، اعمال مي گرديد. 5 . تبعيض و نا برابريعدالت، يک اصل عملي است. تطبيق اين اصل، در زندگي فردي و گروهي عامل تعيين کننده است. جدا از اينکه اين اصل جنبهء ايدئولوژيکي دارد يا نه، ضرورت آن در شکل دهي وحدت و انسجام عمومي، امر حياتي محسوب مي گردد. ثبات هر جامعه، مديون پيروي عملي از اين اصل است. نابرابري، هميشه انقلاب هاي خونيني را موجب گرديده است. زيرا عدالت طلبي که يک امر دروني مي باشد، باعث مي شود تا هيچ شخص و گروهي، بر تظلم و ستم پذيري راي مثبت ندهد. بررسي رخدادها و وقايع بزرگ سياسي – نظامي جهان، ما را بر اين نکته ارشاد مي کند که هيچ عاملي مخرب تر از تبعيض و نا برابري نمي باشد. در گذشته، افغانستان آتشفشان جنگ هاي ذات البینی بوده است. عوامل مختلفي در پيدايش آن نقش داشته که تبعيض و بي عدالتي يکي از آن عوامل به شمار مي رود. نابرابري هاي سياسي، اداري، اجتماعي، اقتصادي و مذهبی تنور انشقاق گروه هاي ساکن در افغانستان را گرم نگه داشته و باعث گرديده است تا افغان ها نتوانند به هويت و احدي دست يابند. اين حالت هنوز ادامه دارد. با وجود اينکه در قانون اساسي مخالفت صريحي علیه نابرابري هاي سياسي و اجتماعي صورت گرفته اما ادارات دولتي در مقياس وسيعي در سراسر کشور در اين معضله گرفتار مي باشد. اصلاحات اداري که تاکنون انجام يافته ، اساسي و چشمگير نبوده است. مقامات عالي کشور با مداخله در پروسه اصلاحات اداري، آن را به سمت خاصي جهت دهي مي نمايند، از اينرو، امکان آن مي رود که در آینده نیز، اين معمول دوباره تجديد حيات گردد. مشارکت همهء اقوام مطابق في صدي واقعي نفوس آنها مدنظر قرار نگيرد. تقسيمات اداري به شکل سابق خود باقي بماند و سرمايه هاي ملي و امداد هاي بين المللي به صورت عادلانه توزيع نگردد. 6 . چندگانگي و تعارض هويت هايک کشور ممکن است چندين هويت داشته باشد. چند گانگي هويت در يک مملکت نه تنها سبب مجادلات سياسي نمي گردد بلکه به رشد و ارتقاء فرهنگ آن ملت نيز کمک مي کند. البته اين، تا زماني است که ميان خورده هويت ها اصطکاکي به وجود نيايد. اما هنگامي که تعارضاتي في ما بین آنها ايجاد گردد، تنش هاي داخلي افزايش يافته و هويت ملي آسيب خواهد ديد. افغانستان از اين منظر، در راس هرم موقعیت گزیده است چرا که هويت هاي چندگانه هميشه در تقابل هم قرار داشته براي اضمحلال همديگر خون ها ريخته اند، عبدالرحمن خان به همين منظور 62 فيصد از مردم هزاره را قتل عام کرد تا کشور را داراي يک هويت بسازد. ليکن به هدف نهايي خود نرسيد و در طرح خويش ناکام ماند. برخي از تنظيم هاي مستحدثهء دوران شوروي سابق، براي حذف رقباي نژادي خود، پلان هاي وسيعي را سنجیده بودند که همهء آنها به شکست انجاميد. لهذا تاريخ نشان مي دهد که تمامي خورده هويت ها، وجود خود را در امحاي رقبا و يا تقابلات سياسي - نظامي باز يافته اند. از اينرو مي توان گفت اگر اين تعارضات نمي بود، هويت هاي کوچک هرگز وجود نمي داشت. بنابراين، در عين اينکه چندگانگي هويت ها باعث انهدام هويت ملي گرديده است، تقابلات ناشي از سلب اعتماد، در حفظ و بقاي آنها کمک شاياني نموده است. ادامه دارد / عناصر تشكيل دهنده ی هويت ملی
نوشته شده در روز بيست و هشتم سرطان سال 1385 - ساعت 16 به وقت کابل |
آگهی و اعلان شما در اينجا
| ||||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaفقط با ذکر ماخذ، نام نويسنده و تاريخ انتشار می توانيد از مطالب ، عکس ها و آثار ديگر در کابل پرس استفاده کنيد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |