اشغال زمین های مزروعی هزاره ها توسط کوچی های پشتون به فرمان عبدالرحمن جابر، به روایت تاریخ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
عبدالرحمن جابر و لشکریان خونریز و سفاکش، هزاره ها را قتل عام کرده و تعدادی که از دم شمشیر عساکر خونریز امیر عبدالرحمن، جان سالم بدر برده بودند از ترس کشته شدن و اسیری و زندان و به غلامی و کنیزی رفتن، مجبور به ترک خانه و کاشانه شان شده و راهی پاکستان و ایران و سایر بلاد در آن زمان گردیده و در آنجا ها مسکن گزین شدند و بقیه در کوهستانان مرکزی کشور در نهایت بی پناهی توام با ترس و وحشت، به زندگی غم انگیز شان ادامه دادند. امیر عبدالرحمن و دار و دسته جنایتکارش که منتظر چنین فرصتی بودند تمام بقیه اموال و احشام و زمین های مزروعی فراریان هزاره را غصب و تصرف نموده و همه را در تملیک پشتون های که امیر را در قتل عام هزاره ها یاری رسانیده بودند، قرار دادند . در حالیکه همه میدانند که زمین و املاک غصب شده توسط شاهان و امیران و حاکمان مستبد و ظالم و واگذاری آن با زور و جبر به کسانی دیگر، شرعا حرام بوده و تملیک و غصب زمین مردم با حکم امیران و پادشاهان جابر و ظالم، هیچگاه وجه شرعی نداشته و ندارد . زیرا "غصب آن است كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود.از حضرت پيغمبر اكرم (ص ) روايـت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند، در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مى اندازند ". برای اثبات این مدعا، مختصرا درینجا شواهد تاریخی را میاورم که ثابت میکند که زمین ها و املاک هزاره ها را، پشتون ها بنا به حکم امیر عبدالرحمن ظالم غصب کرده و اکنون در تملیک خویش دارند :
"عبدالرحمن خان 12000 خانوار درانی و 4000 خانوار غلجايی را به ارزگان کوچ داد و زمين هايی را که قبلا ملک هزاره ها بود به آنها بخشيد. بطوريکه در منطقه اروزگان که تا آنوقت قلب هزاره جات بود و مرکز آن محسوب ميشد ، فقط يک اقليت هزاره محروم از ملک و زمين باقی ماند و بس."1
"ملک ارزگان و قلندر و بوباش و میانشین و پشئه و شیرداغ و زاولی سلطان احمد و حجرستان و تمزان و گیزاب را تا متصل جرغی و مالستان و هزاره دای زنگی و تمام چنانچه بیاید به مهاجرین و ناقل افغان داد، فقط ..."2
"از آن سوی ایشک آقاسی دوست محمد خان، خادم شهزاده آزاده سردارحبیب الله خان وارد «گیزاب» شده برطبق حاکم دست خطی حضرت والا دادن ملک «چوره» را به اولادهء دارونکه کرده، چون زمستان بود، هفده در بند قلعه را از هزاره پرداخته، مردم «اچک زایی» و «بارکزایی» را داده، در بهار مردم هزاره را چنانچه بیاید از ملک بیرون کشید."3
"در این زمان عبدالرحمان با قبایل محمد زای و احمدزای به توافق رسید که علیه هزاره ها بجنگند:«سرهای شان از من و اموال و اطفال شان از شما». سپس جنگ بزرگی بین هزاره ها و پشتون ها (افغان ها) شروع شد، که در نهایت پشتونها پیروز شدند و بهسود، دایزنگی، دایکندی، شهرستان و دیگر جاها را به تصرف خود درآوردند؛ کلیهء هزاره های این مناطق یا کشته شدند و یا سرزمین خود را ترک کردند."4
"امیرعبدالرحمن، هر منطقه ای را که به زور لشکر از هزاره ها گرفتند، تحویل پشتونها کرد و مردم بومی را به زور از خانه ها و سرزمین شان در حالیکه مردان و سرپرستان خود را از دست داده بودند، بیرون نمودند. آنان با یاس و نا امیدی به سوی مرز شمالی که در اختیار روسها بود، فرار کردند.امیر 12 هزار خانوار درانی وچهار هزار غلجایی را بر املاک هزاره ها در ارزگان جایگزین ساخت."5
"حضرت والا، ایشک دوست محمد خان را... امر کرد که اراضی و عقار چوره را که مفتوح العنوه می باشد، از رعیتی و ضبطی را به ایشان بدهد... و از صدور این حکم تمامت مردم...از کوچی و زمین دار، خواهان ملک و زمین شده و شروع به ملک گرفتن هزاره کردند... آخر الامر املاک مردم هزاره به مردم مهاجر و ناقل افغان داده شده و همه ای این وجوه داخل دفتر خیال ماند و مردم هزاره فرار ایران و هندوستان و ماوراء النهر شدند."6
"و هم در این هنگام، از عریضهء محمد نبی خان مالستانی حالی رأی والا شد که دوست محمد خان برخلاف امر و فرمان حضرت والا که مأمور است املاک خالصه و ضبطی و بی مالک را به مردم مهاجر بدهد، او رعایایی را که مشغول زراعت و دادن مالیات خود اند از ملک کشیده و به مهاجرین می دهد و املاک بی صاحب و خالصه و ضبطی را دخل نمی کند؛ در این صورت هم رعیت گم می شود و هم نقصان بیت المال می گردد. چنانچه دو هزار خانوار مردم چوره، و نوری را کوچانیده، حال می خواهد که هفتصد خانوار مردم چارشینه را کوچ داده، [ملک شان را] به صد خانه مردم اچک زایی بدهد و هزار خانهء گیزاب و دوصد خانه مردم خلج را نیز کوچ می دهد."7
"و از آن سوی، دوست محمد خان، رخصت مراجعت یافته، اراضی چوره و قرای« چلپیم و «خلیل وکلی» و «بلاق» و «برج بلاق» و خالصه و ضبطی خلج و قول خار و نوری و «خوجه خضر» و « محمد خوجه» و «سید مومی» و قریهء قزلباش و املاک طایفهء جمالی و زرغانی و بیری و بیرمنی تو، و کمسان را به مردم مهاجر داد و مهاجرین، دست ستم به اهل و عیال و مال و منازل مردم هزاره که راضی و عقار ایشان هنوز از حاضر نیامدن ناقلین و مهاجرین افغان، داده نشد بود، از جور و تعدی مردم مهاجر، هجرت اختیار کرده، روی فرار به جانب قندهار و دیگر دیار نهادند، چنانچه مردم «ناوه» ارزگان همه منتشر شده، زمین ایشان تمام خاره و بی زراعت ماند. و حضرت والا از کماهی حال آگاه شده، سبب فرار شدن هزارگان را از سلطان محمد خان حاکم پرسید و نیز رقم فرمود که: همهء اراضی را برای دولت زراعت کند و در صورت عدم زراعت اراضی لامالک، جواب کسری ان را خواهید داد و هم نبشته کرد که هر شب ده ودوازده خانوار، مردم رعیتی ارزگان فرار کرد، شما وجوه باقیات ذمه گی ایشان را حصول نمی کنید. و او در روز 27 رمضان سنه 1316، حقیقت حال را در پاسخ این فرمان معروض پایهء سریر داشت که نفس ارزگان بدون زراعت نمی ماند، بعضی را برای دولت و برخی را مردم مهاجر زراعت کرده و می کنند و در دیگر او دیه و کلاته ها، دوست محمد خان پنچ خان مهاجر را در انتها و پنچ خان را در ابتدای ناوه مسکن داده و ایشان دست تطاول و یغما به مال و منال و اطفال هزاره گشاده، انواع جور و ستم از قوه به فعل می آورند."8
"در19شئوال1311هج ق امیرعبدالرحمان دستورداد که تمام مرغزار های هزارجات باید دراختیار دولت قراربگیرند وهزاره ها حق استقاده از آنها را ندارند پس از صدور این حکم ،حکام دولتی مرغزار های هزاره را به افغانهای کوچی واگذار کردند ،مالداری مردم هزاره روبه تنزل نهاد و باعث قلت لحوم و دسوم گردید."9"
"عشایر احمد زای از هنگام گشایش نواحی شرقی مرکز افغانستان یعنی هزاره جات در پایان قرن گذشته، این منطقه را به صورت چراگاه تابستانی خود مورد استفاده قرار داده و در آن منطقه به فعالیت پرداختند."10
"اقای رابرت کنفلد دراین رابطه چنین نوشته کرده است : ((یکی از پیامدهای مهمی که این (جنگهای عبدالرحمن خان) با هزاره ها درسالهای (1891) به بار آورد باز شدن راه کوچیها به هزارجات بود ، کوچیها درتابستان ها برای چراندن رمه هایشان به این مناطق می امدند فروش فرآورده های باد کرده یی بازار هند وقرض سرسود برای هزاره ازسوئی بازار اقتصادی این مردم راضعیف ساخته وازطرف دیگرتدریجا مالکیت بسیاری اززمینهای خویش راازدست دادند . هزاره ها درنتیجه این قرضهای سرسود ، دار ندار خودراازدست داده بودند ، جبرا به شهر ها بویژه غزنی ، کابل ومزارشریف مهاجرت کردند تا درآنجاهابعنوان کارگرروزمزد در زمستانهاکارکرده، دربهار برای کشاورزی دوباره به سرزمینهای شان برگردند."11
"کوچیها افغان بتدریج ، اراضی کشت شده هزاره ها را به منطقه چراگاههای برای گله خویش تبدیل کردند وهمچنان علفچرها وچراگاههای دایزنگی ، بهسود ، دایکندی ، ناهور ، مالستان ، جاغوری را برای خود تخصیص دادند وهزاره رامجبور ساختند تا زندگی مشقت باروسخت راتعقیب نماید ."12
"این همه ظلمها سبب شد تا امور زراعتی وکشت درهزارجات سقوط کند . هزاره های رعیت نه قدرت کشت وکار زراعتی راداشتند و نه توان گله داری را ، آنها همیشه متحمل ضرر وشکست می شدند زراعت ومالداری بابحران شدیدی مواجه شد."13
"در17 ذی حجه1311ق امر شد که املاک علاقه جات ورث، سرخجوی و غیره را مساحت کرده درقید جریب آرند و از جمله املاک میران و کسانی که در محاربات به درک اسفل رفته اند اکثر ایشان سید، زوار، کربلایی و میر و میر زاده بوده... یا دستگیر شده اند، تمامت خالصه دولت دانسته داخل دفتر ضبطی¬کنند و کسانی را که لا وارث باشند نیزضبط خالصه کنند...و از صدور این حکم، اکثر املاک هزاره¬ی سید و زوار و¬کربلایی¬و میر و میرزاده بودند ضبط دیوان سلطنت گشت ... املاک ...به مهاجرین و ناقلین افغان داده شده اند."14
"هم در این آوان جمعی شرفیاب حضور انور شده، خواهش زمین «چوره» هزاره را کرده و حضرت ولا ایشک دوست محمد خان را... امر کرد که اراضی و عقار چوره را که مفتوح العنوه می باشد، از رعیتی و ضبطی را به ایشان بدهد... و از صدور این حکم تمامت مردم...از کوچی و زمین دار، خواهان ملک و زمین شده و شروع به ملک گرفتن هزاره کردند...¬آخر الامر املاک مردم هزاره به مردم مهاجر و ناقل افغان داده شده و همه¬ای این وجوه داخل دفتر خیال ماند و مردم هزاره فرار ایران و هندوستان و ماوراء النهر شدند."15
"و هم در این ایام از عریضهء رعایای هزارهء سکنهء لعل دای زنگی، حالی رای والا شد [که] مردم کوچی افغان قندهار، به سرکردگی سیف آخند زاده و حاجی عبدالستار سه ساله است که وارد سرجنگل شده، چراگاه، بیده جات و زراعت ایشان را تمام تلف و علف دواب و مواشی خود کرده، پسران و دختران ایشان را به سرقت با خود می برند و چون رفته دختر و پسر خود را دستیاب کرده، می خواهیم، نداده ادعای خرید و نکاح می کنند و قباله و نکاح نامه هم ظاهر نمی نمایند. و حضرت والا در روز 5 جمادی الثانی سنه 1315 فرمان کرد که نزد حاکم و دفتری آنجا شده، عرض حال خود را نمایند تا ایشان پس از ثبوت معروض داشته، مراسم بازخواست به تقدیم رسید."16
"دیگر آنکه هیچ قاعده و قانون نگذاشت از برای اخذ محصول اراضی حکم می شد که ده خروار گندم فلان طائفه باید بدهند مثلا مأمورین فرستاده بظلم تمام از آن می گرفتند. مأمورین در هرجا که می رفتند گوسفند و مرغ با لوازماتش از مردم جبرا می گرفتند و جیبهای خودشان را هم پر می کردند..."17
"پس از تسلط حاکميت عبدالرحمن در کشور، چراگاهها و اراضی مردم هزاره و بسياري از اقوام محكوم به عنوان هزينههاي جنگ و پاداش همکاری با دولت رسما برای افغانهای کوچی داده شد. «فقط از 1892م به بعد که امير عبدالرحمن خان هزاره جات را فتح کرد و آن را زير تسلط مستقيم خود قرار داد، ما در هنگام تابستان کوچ نشينان را به تعداد زياد در اين بخشهای مرکزی کشور میيابيم. رويداد بعد از فتح به اين صورت بود که چراگاههای هزارهجات بين قبايل مختلف کوچنشين به عنوان پاداش همکاری آنها در اين فتح و برای کسب اطمينان از عدم قدرت گرفتن مجدد هزارهها، تقسيم شد. امير عبدالرحمن خان به شعب مختلف قبيلهای برای چراگاههای جديدشان تأييديه رسمی (فرمان) داد."18
"پس از قتل عام هزارهها توسط وی، بخش هاي از سرزمين هزارهجات که غنیترين زمينهای کشاورزی محسوب ميشد، از چنگ هزارهها خارج و به پشتونها واگذار گرديد. سرزمين دايه، دای چوپان، و ديگر مناطق ارزگان از هزاره ها گرفته شد. در ولايت پروان نيز زمينهای مرغوب از چنگ هزارهها گرفته شده «دره دوشی، و دره وادو و دره اشرف و ساير نقاط موطن و مسکن هزاره شيخ علی از وجود ايشان تهی گرديد و حضرت والا فرمان داد که از مردم افاغنه سکنه غوری و بغلان در مواضع مذکوره جای دهند."2
ماخذ ها و منابع :
1- کتاب افغانستان در پنج قرن اخير نوشته مير محمد صديق فرهنگ
2 - «سراج التواریخ» ص 422 ، مؤلف: مرحوم ملافیض محمد کاتب، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله )
3 - «هزاره ها؛ پناه گزینی و کتمان هویت- ص 62 » ، نویسنده: بصیر احمد دولت آبادی، چاپ اول زمستان 1378، ناشر: هفته نامه وحدت
4 - «هزاره های افغانستان - ص 164» نویسنده: دکتر سید عسکر موسوی، مترجم: اسدالله شفایی، چاپ اول: زمستان 1379 ایران
5 - میر محمد صدیق فرهنگ، تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر، چاب اول 1371 موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم ج1 صفحه 404
6 - سراج التواریخ جلد سوم ص414
7 - فیض محمد کاتب- «سراج التواریخ » ، جلد سوم، قسمت اول ص 429، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله
8 - صفحات 442و 443 «سراج التواریخ» تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب، جلد سوم، قسمت اول ، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله )
9 - سراج التواریخ ص 986- 987
10 - «افغانستان اقوام- کوچ نشنی - ص 193» ، ترجمه: مجموعه مقالات به کوشش دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، با همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران 1993- 1372
11 - نی نامه شماره پنجم سال سوم تاریخ حمل 1368 ص57 مقاله رابرت کنفلد ترجمه حسین رضوی چاپ اکسفورد 25/4/1987 م
12 - سراج التواریخ جلد 3 سالهای 1912- 1914
13 - سراج التواریخ جلذ 3 ص 855-925 – 926 – 978
14- سراج التواریخ جلد سوم /ص363
15- سراج التواریخ جلد سوم ص414
16- صفحات 425 و 426، «سراج التواریخ» ، مؤلف: مرحوم ملافیض محمد کاتب، چاپ اول: زمستان 1372، چاپ: اسماعلیلیان، ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی( حبل الله )
17- «تاریخ مختصرالمنقول در تاریخ هزاره ص 134»، نویسنده: محمد افضل بن وطن داد زابلی مغلولی ( ارزگانی)، چاپ: اول، قم .
18 – افغانستان اقوام- کوچ نشينی، ترجمه: محمد حسين پاپلی يزدی با همکاری انجمن ايرانشناسی فرانسه در تهران، 1993- 1372، ص 26
19 – فرهنگ، محمد صديق، افغانستان در پنج قرن اخير، ، قم: انتشارات وفايي، 1374ش، ج اول، ص 400
پيامها
15 جون 2012, 14:10, توسط فراری
اتش در قلب ما میزنی تو بچه
البته هزاره بی اتفاق بوده و نا کار امد.
اگر کسی سیا ست را بلد باشد سیاست مثل گاو شیری شیر میدهد .
سیاست کدام تعریف مشخص ندارد استفاد از هر نوع شرایط به نفع خود منظور از قوم است.
15 جون 2012, 16:34
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا این ظالم ها را سر نگون کنند که زمین های هزاره ها را غضب کرده است .
18 جون 2012, 19:43
wqte een hama asnad wojod darad chera ba mahakeme melli wa jahani rojo namnekoneed az een hama wawaila kardan chi sood