صفحه نخست > دیدگاه > مقایسه دو شخصیت در اتحاد شمال افغانستان: سید منصور نادری و احمد شاه مسعود

مقایسه دو شخصیت در اتحاد شمال افغانستان: سید منصور نادری و احمد شاه مسعود

حقگو
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

مقایسه دو شخصیتی که در نشیب ها و فراز های دوره های جنگ در افغانستان نقش مثبت و منفی داشته اند، موضوع دلچسپ، اجتماعی، سیاسی و جامعه شناسی است که شخصیت ها چطور از امکانات دست داشته شان استفاده میکنند و یا بزرگترین امکانات دسته شان را از دست میدهند. مثلا سید منصور نادری را که تاثیرات منطقوی، قومی و مذهبی بیشتر از احمد شاه مسعود را داشت، نتوانست از آن استفاده بجا و درست نماید.

راست: سید منصور نادری و چپ احمد شاه مسعود

سید منصور نادری و احمد شاه مسعود دو شخصیت مربوط اتحاد شمال افغانستان بودند که هردو باهم مشابهت های دارند، ولی تفاوت زیاد میان شخصیت، عملکرد و رفتار هر دو آنقدر زیاد است که مقایسه آنها بهترین موضوع عصر جنگ افغانستان را روشن می سازد.

برای توصیح بهتر این نبشته مقایسه یی را در چند بخش (چطور بود، چطور شد، چرا و چه خواهد شد) تقسیم می کنم.

1. چطور بود؟

1. سید منصور نادری در اکثر ولایات افغانستان حتی محلات پشتون نشین مانند جلال آباد نفود داشت.
فعالیت های احمدشاه مسعود در آغاز تنها در دره تنگ و تاریک پنجشیر محدود بود.

2. نفوذ سید منصور نادری بالای اقوام هزاره، تاجک و حتی پشتون ها موجود بود.
احمد شاه مسعود بر ساحات قومی تاثیرات نداشت و تنها پنجشیر نمی توانست جای قوم را بگیرد.

3. سید منصور نادری در آغاز مردم را با زور تفنگ و تهدید تابع نکرده بود، مردم داوطلبانه از وی حمایت و اطاعت می کردند.
احمد شاه مسعود مردم را با تهدید و تفنگ تابع خود ساخت و گروه شورای نظار را اول بالای مردم تحمیل کرد و بعد فعالیت های آنرا با منافع قومش آشنا کرد.

4. سید منصور نادری با استفاده از این سادات بودن و موقف مذهبی و اجتماعی اسباب احترام مردم را نسبت به احمد شاه مسعود جلب میکرد.
احمد شاه مسعود تاجک بود که هیج نوع تقدس و القاب روحانی نداشت و پذیرش وی از طرف مردم برای مسعود دشوار تر از سیدمنصور نادری بود.

5. سید منصور نادری امکانات بزرگ مالی، جایداد و منابع مطمین و دایمی پولی را در اختیار داشت و احمد شاه مسعود از صفر آغاز کرد تا کمک های سرسام آور خارجی را بدست آورد.

6. سید منصور نادری در زمان حکومت های ببرک کارمل و داکتر نجیب الله بیش از ده سال در ولایت بغلان و صفحات شمال افغانستان حکومت کرد که همه امکانات دولتی ، فرقه هشتاد ارتش و پست ولایت را در اختیار داشت که از طرف دولت تمویل میگردید.
احمد شاه مسعود نه تنها این امکانات را نداشت، بلکه زیربمباران طیارات دولتی در مغاره ها و مخفیگاه ها زندگی میکرد.

7. سید منصور نادری دارای مرکز فرهنگی مانند (کانون فرهنگی ناصر خسرو بلخی) و همچنان شانس استفاده از دانشمندان، نویسنده ها ، پژوهشگران، نظامیان و روحانیون را داشت.
احمد شاه مسعود تنها نهادی نظامی، سیاسی و استخباراتی شورای نظار را در اختیار داشت که همه فعالیت های فرهنگی و نظامی اش را در آن گنجانیده شده بود.
این بود خصوصیات، امکانات، توانمندی و ناتوانی دو شخصیت اتحاد شمال افغانستان ، اکنون در بخش (چطور شد) تفاوت و توانمندی این دو شخصیت را در استفاده از امکات گفته شده برمی شماریم.

چطور شد؟

اکنون موقعیت کنونی و قابلیت زیست سیستم های ایجاد شده توسط احمد شاه مسعود و سید منصور کیانی را با یکدیگر شان مقایسه می کنیم . در بخش اول نام سید منصور را اول و نام احمدشاه مسعود را دوم می نوشتم، در این بخش از نام احمد شاه مسعود شروع می کنم. زیرا در این بخش طرف مسعود بر منصور سنگینی می کند.
واضح است که احمد شاه مسعود کشته شد و سید منصور نادری زنده است، فکر نمی کنم زنده بودن سید منصور امتیازی بر کشته شدن احمد شاه مسعود باشد. سخن در باره موثریت کار آنهاست.

1. سیستم احمد شاه مسعود ده سال حکومت کرزی و حضور جامعه جهانی را از یک دست به دست دیگر می انداخت و کلیدی ترین مقامات دولت را در دست داشت که کرزی و جامعه جهانی قادر نیستند به آسانی آنها را از قدرت دولتی حذف کنند. این سیستم در مقابل نیرومند ترین دستگاه های غربی و شرقی در مقابله است و با دادن قربانی هنوز تاثیرات شان را اعمال می کند.
سید منصور نادری چند چوکی پارلمان را با تقلب، بی آبرویی، و جنجال برای خود اعضای خانواده اش (فرخنده زهرا نادری دخترش، سید داود برادرزاده اش) بدست آورد که هرگز نمی تواند مانند قدرت عمل کند و در حال دفاعی و ترس ، گریز و فرار زندگی می کند.

2. طرفداران احمد شاه مسعود می توانند جنبش ها، ائتلافات و احزاب را رهبری کنند یا در آنها سهیم باشند و مانند عامل و محرک در جامعه کار کنند.
طرفداران سید منصور نادری حزب نام نهادی پیوند ملی را که نمی تواند عامل قدرت باشد، ثبت کرده و تفکر سیاسی در این حزب موجود نیست.

3. ساحه نفوذ و تاثیرات مسعود از دره تنگ و تاریک پنجشیر به سراسر افغانستان پخش شد.
قدرت سید منصور نادری به چند طایفه شیبر، بهسود و نیکپی محدود گردید که روز به روز رو به اضمحلال است.

4. احمدشاه مسعود گویا قهرمان ملی می شود و سید منصور نادری قهرمان طایفه. قهرمانی سید منصور پایین تر از سطح قبیله است.

5. طرفداران احمد شاه مسعود برخاسته از یک دره، افغانستان را بدست گرفتند.
سید منصور نادری قدرت بغلان و صفحات شمال افغانستان را از دست داد و حتی در زادگاه اش دره کیان جای امن برای زندگی دایمی ندارد.

6. احمد شاه مسعود بعد از مرگش مقدس شمرده می شود. مخالفین و دشمنان مسعود از جمله حامد کرزی به مقبره مسعود رفته ادای احترام کردند.
سید منصور نادری در حال حیات احترام خود را در میان مردم و حتی مریدانش از دست میدهد.

7. احمد شاه مسعود بعد از مرگش حکومت می کند و سید منصور نادری در زندگی رو به زوال شده است.

در بخش اول (چطور بود) و بخش دوم (چطور شد) موقف ، موقعیت و فعالیت دو شخصیت اتحاد شمال افغانستان در گذشته و حال تشریح شد که گذشته و حال هر دو کاملا معکوس میباشد. هر خواننده ایکه در این نقطه مقاله برسد، سوال خواهد کرد که چرا چنین بوده است. در بخش بعدی (چرا؟) به سوال خواننده پاسخ ارائه می شود.

چرا؟

علت های که اضمحلال سید منصور نادری و پیشرفت طرفداران احمد شاه مسعود را می سازد، قرار ذیل است:

1. احمد شاه مسعود بر گروه ، همرزمان و قومش می اندیشید و سید منصور نادری بر خود خانوداه اش.

2. احمد شاه مسعود همرزمان و قومش را با قدرت و امتیازات مادی شریک می ساخت و سید منصور نادری همه امتیازات را به خانواده اش منحصر می کرد.

3. احمد شاه مسعود در سیستم کاری اش تقسیم کار و مسوولیت را ایجاد کرده بود که کار به اهل کار سپرده می شد.
سید منصور نادری در تقسیم مادیات و مسوولیت ها کاملا غیر عادلانه غیر علمی و ناعاقبت اندیشانه عمل میکرد و همه طرفدارانش را در محرومیت مطلق از امتیازات مادی و معنوی نگهداری میکرد. این کار عقده های حل ناشدنی را در میان افرادش بوجود می آورد.

4. احمد شاه مسعود از افرادش دفاع میکرد و در رشد و ترقی به آنها یاری می رساند که فضای اعتماد ، همدردی و صمیمیت را بوجود آورده بود.
سید منصور نادری از رشد و ترقی افرادش هراس داشت و نمیگذاشت که آنها شخصیت و شهرت شان را در میان مردم تکمیل کنند. هر کس داشت محبوبیت لازم را حاصل میکرد، با شیوه های مرموزی از میان برداشته می شد که مثال های زیاد در این باره موجود است.

5. هم احمد شاه مسعود و هم سید منصور نادری از خطرناکترین سیستم استخباراتی، زندان های شخصی و گروه های تروریستی را در اختیار داشتند که احمد شاه مسعود از آن بر ضد دشمنان خود استفاده می کرد ولی سیدمنصور نادری در نابودی طرفداران و دوستان خود.

6. احمد شاه مسعود در پیشبرد امور مهم، تشکلاتی داشت که از افراد با اعتماد خودش استفاده میکرد، سید منصور نادری مشاوران خارج از مردم، قوم و طرفداران را با خود داشت که آنها دلچسپی های سیاسی خود را داشتند. این مشاوران سیاسی به ارزش های محلی و مردی اهمیت قایل نبودند، از سید منصور نادری بخاطر بقای حیات سیاسی خود شان کار میگرفتند.
در بخش های فرهنگ همه کار های سید منصور نادری بدست افراد بیگانه از مردم و منطقه قرار داشت و به فرهنگیان محلی موقع رشد داده نمی شد. این کار سید منصور، محرومیت های را بوجود آورد که به تدریچ به عقده و کینه تبدیل شد و همه افراد قلم بدست با دل پرعقده از سید منصور دور شدند که اکنون سید منصور زیان های زیاد را از این ناحیه می بیند.

7. سیستم و یاران احمد شاه مسعود با وجود که دچار تجزیه و تفرقه شده اند، می توانند، در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری با کرزی که در حقیقت دشمن سرسخت هردو(احمد شاه مسعود و سید منصور نادری) است، دست و پنجه نرم می کنند، ولی سید منصور نادری بخاطر تهدید مردمش حامد کرزی را به کیان دعوت می کند که مخالفینش را بترساند. یعنی سید منصور نادری پالیسی درازمدت و دوراندیشانه ندارد، دست به تکتیک های موقت، کم دوام و گذرا می زند. زیرا مشاوران سیاسی و فرهنگی بیگانه، نبودن مغز های متفکر دلسوز و قحط الرجال، سید منصور را به وضع آشفته و سراسیکه گی مرگبار قرار داده است.

8. پایه های مردمی سید منصور نادری و احمد شاه مسعود در خارج از افغانستان هم مقایسه دلچسپی خواهد بود.
سید منصور نادری در داخل از افغانستان در برابر افراد تابع و در خارج از کشور افراد آزاد، یک سیاست دارد. او نتوانست از اصل کهنه (امر پیر- قضای مرید) خارج شود و به رهبر سیاسی هوادارانش تبدیل شود. در سیاست سازش، انعطاف، آشتی، گذشت و تحمل و پذیرش مخالفین ضروری است که سید منصور نادری در خارج از افغانستان به همان شیوه های کهنه که خصومت و دشمنی را بار می آورد، عمل می کند.
نماینده های سید منصور نادری افراد بی سواد، مغرض، پولپرست، بی ظرفیت هستند که بجای آشتی و اتفاق همیشه در پی تفرقه، تکفیر کردن دیگران، توهین و دشنام و چغلی هستند. این افراد جبهه جنگ را علیه سید منصور داغ نگهداشته و او را در خور حملات مخالفین قرار میدهند. دفاع افراد نادان به ضرر سید منصور نادری تمام می شود. آنها به جای دفاع از سید منصور نادری به سید منصور دشمنان جدید را بوجود می آورند.
با این کار سید منصور نادری نه تنها محبوبیت خود را در میان مهاجران در خارج از افغانستان از دست داده است، بلکه نسل بعدی در مخالفت با سید منصور پرورش داده می شود.
پایه های مردمی احمد شاه مسعود در خارج از کشور هنوز قوی بوده، هواداران مسعود سالگرد شهادت وی تجلیل می کنند. زیرا روند پیشبرد داعیه احمد شاه مسعود در خارج از کشور از جانب روشنفکران و اهل فرهنگ و سیاست پیش برده می شود. ولی کار سیدمنصور بدست افراد بی سواد، کم تحصیل، فاسد، چاپلوس و منافق قرار دارد که فعالیت آنها اگر صادقانه هم باشد به ضرر سید منصور نادری تمام می شود.

9. طرفداران احمد شاه مسعود و سید منصور نادری در مقابل رقبای نیرومند خارجی قرار گرفته اند. برای طرفداران مسعود رقیب نیرومند سیاسی و برای سیدمنصور نادری رقیب نیرومند مذهبی از خارج. طرفدراران مسعود از امکانات استفاده کرده اند که اگر بر رقیب غالب نیایند، حد اقل عمر سیاسی شان را طولانی تر کرده می توانند. اما سید منصور نادری بجای کار خلاق سیاسی که بتواند مشکلات داخلی را رفع و در مقابله با رقیب خارجی آماده شود، "زیرکانه" پایش را در دو حلقه دام بند کرده است. زیرا او مقاومت فرهنگی، سیاسی و مردمی را از دست داده و به شکل گروهی و آنهم اشتباه آمیز عمل می کند که به انزوای خودش منتج میگردد.
رقیب خارجی طرفداران احمد شاه مسعود، پاکستان، استخبارات غربی است که به کمک کرزی می خواهند به تدریج تاثیرات آنها را از سیاست افغانستان کم سازند که قتل جنرال داود، نورجهان، سیدخیلی و غیره از نموه های بروز هدف آنها می باشد.

در حال حاضر ما سیستم ایجاد شده توسط احمد شاه مسعود را در حال مقاومت و سیستم سید منصور نادری را در حال اضمحلال می بینیم. مقاومت سیستم احمد شاه مسعود در آن است که به سیستم کاری، مستحکم تبدیل شده که مانند یک ساختار زنده و فعال عمل می کند و بدست افراد نسبتا مسلکی، با دانش و سیاستمدار پیش برده می شود.
سیستم سید منصور نادری بر اصل (امر پیر- قضای مرید) پیش برده می شود، علم، سیاست و تخصص در آن جای ندارد و گرداننده های آن افراد بی سواد، کوتاه بین و سودجو هستند که قابلیت درک و تفکیک منافع شخصی و جمعی را ندارند.

شیوه کار سید منصور نادری میان مردم بسیار کهنه است. زیرا از جانب افراد کم سواد، مطابق اخلاق و روش های طایفه و قبیله عملی میگردد. مثلا مجازات افراد که در وقت قدرت سید منصور نابودی حتمی فزیکی مخالفین بود، این کار برای سید منصور نادری هزاران دشمن انتقام گیر را بوجود آور که یک نسل پر از عقده و انتقام را در مقابل خاندان نادری پرورش داده است. در حال حاضر مجازات مخالفان سید منصور از طریق به انزوا قرار دادن مخالفین می باشد. مثلا ریشفیدان طرفدار سید منصور در جلسات طایفه یی یا قبیله یی شان فیصله می کنند که احمد شخص مخالف باید در انزوار قرار داده شود. ریش سفید یا نماینده سید منصور نادری در هر طایفه به اعضای خانواده های طایفه اش می گویند که رابطه شان را با احمد قطع کنند. به غم و شادی احمد اشتراک نکنند و احمد را در محافل و مجالس خانوادگی و قومی شان دعوت نکنند. اگر بخواهند مجازات احمد را تشدید کنند، آنرا با تکفیر یکجا می سازند. تکفیرکردن در میان اسماعیله های افغانستان اصطلاحات بسیار کهنه مانند (پیرگشته)، (بی پیر)، بی دین و غیره کار گرفته می شود.

مجازات افراد چیز فهم مطابق رواج طایفه و قبیله و تطبیق وحشیانه آن از جانب افراد جاهل و بی رحم، افراد مجازات شده را تحریک می کند که در فروریزی این دیوار های کهنه دست بکار شوند. جنگ شدید میان کهنه و نو شعله ور می شود. ارباب و ارثقال و کسانیکه خود را مدافع سید منصور نشان میدهند، از این جنگ سود می برند. زیرا مورد عنایت سید منصور قرار میگیرند، با سو استفاده از این موقف خود را میان مردم محترم وانمود می کنند و از کمک های لازم هم بهره می برند. کسیکه در این جنگ زیان می بیند سید منصور نادری است. زیرا همین افراد دلسوز و مخلص برای بادار شان دشمن می آفرینند، به دشمانش انگیزه می دهند که سید منصور نادری را هدف قرار بدهند و با چاپلوسی سید منصور نادری را به اشتباهات جدید ترغیب می نمایند. به این طور به تجارت شان ادامه میدهند.
در بخش (چرا؟) علت های تفاوت و پیامد های کار احمد شاه مسعود و سید منصور نادری در ترازوی عملکرد آنها وزن گردید، اکنون در بخش آخر (چه خواهد شد؟) نتیجه گیری می کنیم سیر داعیه مسعود و منصور به کجا می رود؟

چه خواهد شد؟

اول: اگر سید منصور نادری دست به اصلاحات بزند در سسیتم کارش تغییرات وارد کند، معجزه خواهد بود که من به این معجزه باور ندارم.

دوم : اجرای اصلاحات آنقدر ناوقت شده که به یک انقلاب ضرورت دارد.

سوم: سیدمنصور و افرادش استعداد اجرای این انقلاب را ندارند. آنها در اجرای این کار مستعد نیستند. ورنه سیدمنصور نادری اضمحلال سیستم خود را تا آخرین لحظه های حیات تماشا خواهد کرد و با رفتنش از دنیا بعد از هرج و مرج کوتاه مدت میان اعضا خانواده اش که از سیاست بی بهره هستند، به سیستم و داعیه سید منصور نادری نقطه پایان گذاشته خواند شد.

طرفداران احمد شاه مسعود به احزاب سیاسی زیاد تقسیم می شوند که هرکدام تا دیر زمانی در وفاداری با آرمان های احمد شاه مسعود فعالیت خواهند کرد.

حالا که افغانستان در کشاکش تغییر نظام سیاسی و بقای نظام ریاستی قرار دارد، فقط آن جنبش یا نیروی سیاسی می تواند در آن نقش داشته باشد که با پختگی سیاسی مجهز باشند. تفنگ و تکفیر کردن جایش را به کار سیاسی میدهد. در سیاست نه تنها مردم مهم است، به مغز های متفکر سیاسی سوق دهندة مردم نیاز بیشتر میگردد.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • مقایسه مردک کثیف جنایت پیشه همرای یک عالم دین و رهبر معنوی ملیون ها اسماعیلی ناصواب است.

  • من با اين مقايسه دوشخصيت كه كاملا باهم فرقهاى فاحشدارد موافق نيستم زيرا احمدشاه مسعود بيك رهبر سياسى تمام عيار تبديل شده بود كه در اثر زحمت ومقاومت خود بعد از سقوط نجيب بيك قدرت كه جهان را متوجه خود كرده بود مبدل شده وقدرت مند ترين حريف سياسى أش كه حكمتيار بود تاهنوز هم از صحنه سياسى اخراج كرده وبه تنهائى عليه تمام ترويستان بين المللى وحكومت ياكستان وتوطيه جهان عرب مقابله كرد وسر انجام بعد از شهادت او تا ساليان متمادى نامش جاويدان است وعلى الرغم مخالفت دستكاه دولتى نامش درتقويم كشور درج وسالروز شهادتش در سراسر جهان با جلال وابهت تجليل مى كردد واز خودكادر هاى كه هميش موقف دوم را درحاكميت دارند بجا كذاشته است ولى سيد منصور نادرى فاقد اين سجايا است كه اصلا بايك قوماندان احمد شاه مسعود قابل مقايسه نيست سيد منصور همه امتياز را بخود وفرزندانش مى خواهد كه هيج يك در عرصه سياست با كادر هاى احمد شاه مسعود برابر نيست واو دوكادر كه تقريبا شناخته شده بودند نه تنها از خوود دور نموده است بلكه در اثر نزديك شدنش با دستكاه حاكم يكى از خواسته هايش موقف نكرفتن اين دو كادر سر شناس دردولت است كه در عرصه جنك تاحدودى ١-جنرال سيد حسام الدين حقبين مطرح است كه اودرسياست دودهه نقش تعين كننده داشت ٢ جنرال سيد ظاهر اكبرى كه او جوان تحصيل كرده تا سطح معين وزارت خارجه ونيز يك دوره ٤ ساله هم به حيث سفير كبير جمهورى أسلامى افغانستان در كشور بزرك قزاقستان وظيفه أجرا كرده است كه هردو هم ازلحاظ موقف سياسى در انزواى مطلق قراردارند وهم از لحاظ اقتصادى در اثر تحريمات سيدمنصور عليه هردو به منزلت صفر تقرب كرده اند كه با اين عمل خودسيد منصور به فرزندان اين دوشخص بزركترين ظلم را رواداشته است كه فرزندان هردو كه درحقيقت ازبستكان نزديك شان با عقده مندى كامل با رخواهند امد در حاليكه سيد منصور از لحاظ اقتصادى رشد بيشتر نسبت به كذشته را داشته است برادرسيد منصور به اسم سيد سعدى نادرى كه نيز تحصيل كرده وسياست مدار مطرح است تا سطح سفارت را درهند وايتاليا إيفاه وظيفه كرده است نيز بدور از سياست نكهداشته شده است كه معلوم است سيد منصور به او نيز نظر نيك ندارد كه او داراى فرزندان تحصيل يافته است كه أنان نيز درين بى عدالتى ها عقده مندبارخواهد امد لذاسيد متصور سليقه سياست ودانش سياست را مطلقا ندارد در حاليكه احمد شاه مسعود نه تنها خانواده أش بلكه تمام كادر هاى شائسته دره ونيز نفوذش در سراسر افغانستان يور رنك است وهمين أكنون در حاكميت حالت نزاع سهم برابر را دارد ولى از سيدومنصور بدرجه صفر است نه خودش مى خواهد كه إفرادش مشهور كردد ونهم دستكاه حاكم نسبت جوى حاكم مخالفت خانوادكى رغبت مقررى أنانرا ندارد واكر سيد منصور مى خواهد كه در حيات خودش خانواده را از بحران وتشدد نجات دهد نخست ازرده خاطر هاى خانواده را جبران كند ودرين عرصه سيد سعادت تاجر وسيد داودوكيل سيد منصور را مساعدت ونظر نيك داده تا أز شكست وريخت بيشتر وقايه وبه مرمت خرابى ها توجه جدى كنند زيرا در موجوديت سيد منصور اكر اين خرابى ها باز سازى نكردد وبعد ازخودش اين دوشخصيت درد ديده به يسران سيد منصور تمكين نكردهدرفكر انتقام افتيده وضع اين خانواده راازاينهم وخيمتر وحتى بسوى نابودى دائمى مى كشاند( جمشيدً) 

  • أقاى حقكو سلام خدمت شما دارم ! وثانيا من هدف شمارا از مقايسه اين دوتن هيج ندانستم زيرا ما همه دربطن ونفس حوادث شخصيت ساز جهاردهه بحرانى كشور رشد كرديم وهمه قضايارا بدرستى مى دانيم كرجى من به جناب سيد منصور أغا مخالفت ندارم واحترام نيز دارم ولى اورا با احمد شاه مسعود كه غربى ها لقب شير ينجشير دوكول فرانسه وجيكواراداده است با يك سيد كه نتواند خانوداه أش را متحد وراضى نكهدارد ومانع رشد انها درين شرائط كردد وتحريمات اقتصادى را عليه خانواده خود وضع وإعلان دعواى حقوقى را كه همه كيفيت انرا ميدانيم ويا خصومت مانع موقف اين دو عضو كليدى خانوداه أش كه هردو را مردم افغانستان بدرستى مى شناسند وضرر شان بكسى هم نرسيده است ودلائل مخالفت را نيز كسى به وضاعت نميداند نمايد جكونه قابل مقايسه با شخصيتى كرد كه لقب قهرمان ملى رادارد وبا شهادتش جهان تغير خورد مقايسه نموديد كه فكر مىيكنم كه عدالت را رعايت نكرده ايد كه من اهداف شمارا درك كرده نتوانستم. اميد وارم كه لطف فرموده منظور وهدف خودرا روشن سأزيد ممنون خواهيم شد با تقديم احترامات مجدد(جعفر كوهستانى ) 

  • یک فرق بسیار بزرگ بین این دو نفر را فراموش کردید:
    مسعود یک جنایتکار هست که دستش به خون دهها هزار کابلی آغشته است و سید منصور نادری یک رهبر صلح خواه است.

  • سید منصور نادری را میتوان به مانند یک کوه استواردر تمام عمر سیاسی عصرو زمانش دانست و شهید احمد شاه مسعود را همچنان.
    برادران عزیز مفهوم مقایسه این دو ابر مرد تاریخ که یکی به ابدیت و جاویدانگی پیوسته و دیگری چون خار چشم رقیبان داخلی و خارجی اش زنده و حیات است و حریفان سیاسی و مذهبی خویش را به بیچارگی و ذلت واداشته است این است که دشمنان واقعی این دو ابر مرد و نابغه های سیاسی کشور، این هردو را میخواهند توسط دوستانشان یکی را توسط دیگر به ردو و بد گفتن ترغیب نمایند و خود شان مانند انگلیس(تفرقه بیندازو حکومت کن) تماشا بین باشند و از این کارشان لذت ببرند،در واقعیت امر این است اصل مقایسه این دو شخصیت .
    بنآ از تمام دوستان واقعی این دو شخصیت عالیقدر تقاضا میگردد تا فریب دشمنان را نخورده و این پلان دشمنان را درنطفه خنثی سازند.
    با احترام به تمام دوستداران این ابر مردان تاریخ کشور ما

  • چگونه « آدم » ( خر ) شد ؟
    وختی سوارت شد ، یا او بمیرد ، یا تو .
    تا « تو » خری ، خر خری و خریت است ، او پیاده نمی ماند .
    سوارت است .

  • آقای حق گوی!
    از نبشته تان بیشتر چنین برداشت می شود که شما یکی از زیردستان مخلوع آقای نادری هستید چون بیشتر گله مندانه او را متوجه اشتباهاتش کرده اید که مثلاً چرا مشاوران خارجی دارد و غیره.... خوب است این هم یکی از طریقه های انتقام گرفتن از باداران است... اما حماقت تان وقتی ثابت شد که او را با شخصیتی چون مسعود مقایسه کرده اید... آهن را نمیتوان با الماس مقایسه کرد... چون ذاتاً از هم متفاوت هستند... در آینده اگر خواستی کسی را مقایسه کنی این موضوع را در نظر بگیر که آن دو مقایسه شونده باید از هر لحاظ موقف مساوی داشته باشند... کور باد چشم این یاوه سرایان که همیشه اتهام های بی مورد را به شخصیت های جهانی مثل مسعود وارد می کنند... چون خود و رهبران شان هرگز نخواهند تنوانست به خاک پای مسعود برابر شوند...

  • سلام بدوستان!
    بجواب گل احد و تعدادی از فرومایگان مجهول الویه که در باره شخصیت ها بخصوص جناب الحاج سید منصور نادری حرف بدور از اخلاق و آداب انسانی گفته اند باید گفت که آفتاب هیچگاه بدو انگشت پنهان نمیگردد. بناحق خود را ناراحت نسازیند!!

  • هر دو احمق بودنند، هستند و خواهند بود. چون یکی تنها به خانوادهاش و دیگری تنها به قومش می اندیشید. یکی با مذهب و دیگری با سلاح قدرت میخواستند.تاریخ هر دویشان گذشت و مانند اشغال داخل اشغال دان افتادند یا که انداخته شدند.در افغانستان هیچ ادم یا مدیری را پیدا نخواهی کرد که فراقومی و فراخانوادگی سیاست کنند.

  • دوستان عزیز! این سایت زیزی نام کابل پرس? از حد و حدود خود بیرون آمده است و معلوم است که منشعت از کدام گروه افراطی دارد.و این شخص کوردل که خودش نیز در شبکه روشن کارمیکند و بخانه ی خود سنگ می اندازد و به دیگران تهمت را واه میدارد.
    باید بعرض برسانم که قوت و ضرفیت سید منصور باعث می شود که گاه گاهی انسان های کوردل چون این انسان بی کاره که این مقاله را نویشته است به تهمت بندی می پردازد.سید منصورنادری از همه مسائیل خورد وریزه چون رسیدن به کرسی وزارت و دیگرمسائیل را حتی ننگ بخود و خانواده اش می داند.چون وی یک رهبر قوی ملی است که به یک قوم و یک مفکوره خلاص نمی توان کرد.وی یک شخصیت کاملاً مجزا از افراد کرسی طلب است.همیشه بلای شاگردانش مانند انجنیرصاحب شهید مسعود ترحم داشته،زمانیکه طالبان کوردل کابل را تصرف کرد مسعود برای باراول دست کمک را بسوی پیرخود سید منصورنادر دراز کرد که جوانمردانه به آن صدا جواب مثبت داده شد.سید منصور از پیش بیش دربین مردم افغانستان پرنفوذترشده و در هرولایت افغانستان نام سیدمنصور کافیست.

  • دوستان عزیز،
    برای همه ی ما روشن است که هردوی اينها شخصيتهای محبوب کشور ما هستند، نياز به هيچ مقايسه ی نیست. آمر صاحب را خداوند ببخشه دیگر حالا در ميان ما نيست یک نظامی خیلی خوبی بود چنينکه همه ی ما ميدانيم.
    به همه معلوم است که جناب آغاصاحب منصور نادری يکی از شخصيتهای خيلی پرنفوذ اين کشور است و هميشه طرفدار صلح، آرامش و خير اين ملت بوده است. در گذشته هم فعاليتهای بشردوستانه، فرهنگی و مذهبی داشت که اين فعاليتها هنوز ادامه دارد.
    همه ی شما ميدانيد، زحمات اغاصاحب است که کشور عزیز ما افغانستان دارای یک دست آورد عظيمی چون داشتن بزرگترين و نفيسترين قرآن دستنويس شده جهان است. بايد از خوشنويس کشور آقای حسينی نيز قدردانی کنيم که با سرانگشتانش چنين اثری زيبا نگاشت.
    سيد منصور نادری به نقل از روزنامه های غربی يک "بادشاه ساز" يا King-maker است. هر کسی که بخواهد زمام اين کشور را بدست گيرد به حمايت و مشوره خردمندانه ايشان نياز دارد، مثال زنده آقای کرزی.
    بيائيد همه با هم دست بدست هم داده بنيه و ريشه نفاق را براندازيم و از شخصيتهای اصيل و دلسوز وطن ما قدردانی نمائيم.
    والسلام

    آنلاین :

  • اغا صاحب سید منصور نادری یعنی یک پدر دلسوز همه ملت افغانستان اعم از ازبک تاجیک هزاره قزاق ایماق و پشتون ما همیشه دعاگوی شان استیم.

  • خوانندگان عزیز!
    من بعنوان یک فرد به اصطلاح تحصیلکردۀ هزاره و اسماعیلی با برداشت که نظر به تحلیل و معلومات خویش در مورد احمد شاه مسعود و سید منصور نادری دارم، احمد شاه مسعود را بعنوان یک رهبر بارز جهاد و مقاومت و بالاخره قهرمان واقعی ملی و سید منصور را بعنوان یک فرد شهوت پرست، پولدوست و خائین واقعی ملی ارزیابی میکنم. آنگونه که بعضی از دوستان هم در بالا متذکر شدند، مقایسه احمد شاه مسعود شهید با سید منصور اصلاً منطقی نیست. سید منصور سزاوار مقایسه شدن با پایین رتبه ترین قوماندانهای مسعود را هم ندارد.
    خدا کند که کسی ازین تحلیل بنده آزرده نشود.

  • بجواب بزدل اول دشنامت دريك سايت سخت نمايندكى از لوجكى ات كه بى تربيه مادرزاد هستيد مى كند .دوم سيد منصور دوبرابردوستم سال دارد ٣سوم فعل بجه بازى را سيدومنصور ندارد بهتر بود با اين حرف خودرا مسخره نمى كرديد٤سيد منصور نصوار را بد مى برد اكر اورا به جانى واكر متهم مى كرديد درست بود ولى اين كسى كه اين دوشخص را مقايسه كرده يك هدف داشته كه مثل شما جند رزيل هردورا فحش كويد ولى فحش شما سبب رشد شخصيت هردو مى شود ومنظور نويسنده را نفهميدم ٥از بى عدالتى وشكايت او درنزد كر زى كه مانع رشد بستكان خود مى كرددثابت كه با احمد شاه مسعود قابل مقايسه نه تنها نيست بلكه ظالم به خانواده سبب قهر خداوند بزرك است وبخصوص حق تلفى را حضرت على كرم الله وجهه بد ترين خصلت فرموده وبا اين فرموده انحضرت سيد منصور را ييرو ومعتقد به على كرم الله وجهه نمى دانم واين تعريفات ودشنام ها همه به نفع يك ادم بيسواد أرباب منش مبدل مى كردد وهمه فكر مى كنند ابلهانه كه اين سيدومنصوربا احمدشاه مسعودقابل مقايسه بوده ودروقت سقوط كابل دست كمك به اودراز كرده در حاليكه كمك هاى أقاى مسعود نمى بود منصور با خانواده أش اسير طالبان بود كه طرفدار ان روزي نيز نيستم زيرا طالب دشمن همه است واقاى نويسنده داراى هدف نيست بلكه با مقايسه اين هردو به نفع سايت كابل يريس بازديدوكننده جلب كرده است وديكر كدام مفهوماى را افاده نمى كند زيرا سيدمنصور راهمه ميداند كه نفس محور است وحتى بداماد وخواهرزاده خود وخواهرزاده يسرانش ظالم است وظالم را خداوند دوست ندارد با احترام (ابراهيم رستاقى )

  • بادرودبه خردمندان که آینده افغانستان و مردمش هستند!
    هم میهنان گرامی که میخواهید فعالیتی و نوشتة داشته باشید ولی وقتی من عنوان های این نوشته ها را می بینم . به اینفکر می افتم که ما هیچ ترازوی نداریم .دونفر را مقایسه کنیم و هم هیچ کس و طرفدارانش نمی گویند که ماست ما ترش است .و هر قدر این رشته جرو بحث را بکشیم به نتیجه نمی رسیم .و هم بعضی دوستی های ما افغانها برای وطن و مردم مانند دوستی خاله خرسک می ماند که هدف ما کار مثبت است ولی آن کار مثبت تیشه به ریشه خود ما می زند.
    منحیث مثال در آمریکا تما ژورنالیستانش در دو بعد می نویسند . بعد داخلی و بعد داخلی و نشرات شان هم قسمیست که مردم خویش را در مسائل خارجی آنقدردخالت نمی دهند و در مسائل داخلی همدیگر را تلک و ترازو می کنند.
    و در مسائل خارجی همیشه منافع ملی خود را درنظر می گیرند .
    و مردم عوام نظرش را ابراز می کند و به حزبی که نظر خود را در چوکات قانون نزدیک می بیند.رای می دهد ولی درکشور ما همه مسائل برعکس است . و ژورنالیستان ما نه بطور کلی بلکه عدة با تیشه قلم به ریشه فرهنگ می زنند.
    منیحیث مثال دانا روهر باکر نامه مینویسد به بانو کلنتون که از حکومت فدرالی در افغانستان حمایت کند.
    چون او می دانند که هر سیستم حکومتی که در کشوری روی کارباشد چقدر میتواند منافع آمریکا را در افغانستان تامین کند. اگر او به قانون افغانستان احترام داشته باشد ما انتخابات داریم و تمام اپوزسیون چهره های شناخته شده و بار ها هم خود را در معرض امتحان قرار داده و ناکام مانده اند .و باز هم او با سران جهادی و همفکرانشان تماس می گیرد و میخواهد چه قسم آنرا بخرد و آن اهدافی که برای امریکا سود بیشتر را دارد انتخاب کند ولی دولت افغانستان با سیستم ریاستی و تمرکز قدرت دردست رئیس جمهور و حفظ منافع ملی میتواند از هر حمله که برای غضب و چپاوول سرمایه ملی رخ بدهد جلو گیری نماید .
    و دراین راستا ژورنالیسان اهداف پنهانی دولت هار نمی دانند و برای بر ملا کردن راز های دولت تلاش می کنند. به این معنی که در افغانستان ایوزسیون یعنی دشمنان دولت و در هر کجائی که فرصت پیدا می کنند با تیشه به ریشه های رشد افغانستان زده می روند .
    که اعتراضات جناب فهیم هم از همین نظر است . هرکسی اشتباه می کند ولی تکرار اشتباه گناه بزرگ است گناه را که ضیا مسعود نمود و معاونیت رئیس جمهور را ترک نمود باید گفت چرا ؟
    مقام مقام است ولی آنها پشت سر خود دانا روکر باکر ها را دارد و سفر شان به المان هم همین بود که میخواهند زور بگویند و لی نمی دانند که افغانستان به پیش می رود با یک رژیم دیموکراتیک نظر به شرایط زمانی ولی کسانی که با دولت و مردم افغانستان دشمنی می نمایند آب در آسیاب طالبان و عربستان و پاکستان می ریزند و نمی گزارند مردم ما در وحدت ملی و یکپارچی رهایی یابد و مقایسه این دو شخص که هردو در ساحه خودش دارای اهمیت هستند جز اختلافات و دامن زدن دشمنی دردی را دوا نمی کنند.
    بنظر من باید همه در گام نخست به خود کمک کنند تا بینشی که در جهان حاکم است را بدانند. و در ثانی برای وحدت ملی کار کنند .
    چون هر کسی که در افغانستان متولد شده باهم حق مساوی دارند ولی بهترین آنها در فرهنگ و خدمت به دیگران است .
    امید ما در ساحه خردمندی بدین امیال نایل شویم و برای همیشه دشمنی و جهل از افغانستان رخت ببندد و آیندگان ما دیگر این درد ها را نکشند . و شرط آنست ما از خود شروع کنیم و همدلی با همه داشته باشیم .
    هفت شهر عشق را عطار کشت
    مخالفین دولت هنوز در خم یک کوچه اند.
    و برای یک جامعه دیموکراتیک و مترقی با موازین بین الملی شناخته شویم.

  • دوستان :
    نخست مقایسه این دوشخصیت به هدف کار استخباراتی واجیاد اختلاف وخصومت ها گردانده گی میگردد بویژه که تلاش های بخاط ایجاد ائتلاف ها . سازش ها . کنار آمدن ها وکنار رفتن ها در اشراف وقوع وزایش قراردارد . بهر صورت بخشی از مرذم هزاره ما به این خانواده آقای سید منصور احترام دارند . مطابق عرف واخلاق جامعه شناسی هرکسیکه حمایت واحترام بخشی از مردم را باخود داشته باشد دیگران بایست اجبارآ به رای واراده مردم ارزش واحترام قایل شود . افغانستان کشور اقلیت های قومی ومذهبی است که این اصل را تمامی نهاد های بین المللی تائید نموده اند . بنآ ما به این عقیده هستیم که شخصیت های محترم قومی باید بخاطر دینامیزم سیاسی " توسعه سیاسی " ورشد متوازن اتحاد ملی ومتعاقبآ ملت سازی ودولیت سازی احترام ورعایت گردد:
    اما درحصه مسعود " مسعود " بدون تردید پیام روشن تاریخ عدالت خواهی الست کگر کسی خوش شود ویا فخه . مسعود عامل اتحاد ملی وسیاسی اقوام باهم برادر اند دیگرارهبران سیاسی بنام جهاد این خدمت را که مسعود انجام داد انجام ندادند . مسعود دردشوار ترین لحظات تاریخ سیاسی بازهم عامل ثبات . اقتدار واتحاد ملی مردم افغانستان شد فارمول ونمونه اتحاد ملی مسعود را مروز دنیا در ایجاد دولت های مشارکت ملی احترام ورودرحقیقت افکار واندیشه های مسعود تهداب فردای مامن واستوار زیست باهمی نظام های متحد فردای افغانستان خواهد بود نکته مهم که مسعود از خود بیاد گار گذاشت بدون تردید در آینده فامول والگوی دولت سازی ونظام سازی اقوام باهم برادر خواهد بود . ومنصور آغا بخشی از رهبران مردم واقوام این سرزمین است که اخلاقآ باید احترام شود احترام به سید منصور احترام به اراده مردم وخواست مردم ست اما مسعود بزرگ ترین عامل وپیام آورنده اتحاد ملی شهروندان این سرزمین است ومن یقین کامل دارم که مسعود باگذشت زمان به محور عدالت خواهئ تمام شهروندان این سرزمین مبدل خواهد شد ودر ردیف شخصیت های بزرگ معاصر محسوب میگردداحترام به مبارزات وکارنامه های مسعود احترام بتاریخ مردم افغانستان است ومسعود بدون شک آیینه ای تمام نمای تاریخ عدالت خواهی این کشور است ویا بعباره دیگر مسعود تاریخ ما وسرزمین ماست مسعود نکته وصل وگره تاریخ اقوام باهم برادر است مسعود به قمیت ریختن خون خود این میرزاث را به ودعیه گذاشت روح اش شاد ویاداش همواره در تاریخ خا سرسبز وماندگار باد

  • اين هردو از محبوبيت خاص برخوردار هستند، دشمنان حسود ايشان هميشه کوشيده اند تا با نشر چنين مطالب و نظرات پوچ تحولات در زاويه ديد مردم ايجاد نمايند که محال است. ياوه گوی های شما جای را نمی گیرد، مطمئن باشید.

    آنلاین :

  • باسلام به تمام دوستان مقایسه دوشخص فوق الذکرکه خارج ازواقعیت هاست غیرقابل پذیرش ویک حرف بدورازحقیقت است.راجع به احمدشاه مسعودبسیاراضافه روی هاوبالاپردازی هاشده وراجع به سید منصورنادری بسیارحرف های ناجوان مردانه عاری ازحقیقت گویاکه بخاطرخصومت شخص چزی بگوید.

  • سید منصور نادری شخصیت توانا و صلح دوست

  • أقاي بامياني در زندكي ام اولين بار اس كه يك اسماعيليه تضاد خود را در مقابل سيد منصور نادري اعلام ميكند يا خودت اسماعيلي نيستي يا اينكه براي اولين بار فهميدم كه بين اسماعيلي ها هم تضاد وجود دارد بسيار برايم جالب اس كه بدانم اسماعليه ها هم جند رقم هستند خودت از كدام نوع أنها هستي؟اميد برايم واضح بسازي .

  • لازم است که تذکر داد که بین دوخاین چه لازم است که مقایسه صورت گیرد. زیرا یکی خاینتر و جانی تر از دیگری است و هر دو عامل تخریب و ویرانی کشور هستند.و فقط میتوان گفت که کدام یک در خیانت وجنایت دست بالاتر دارد.

  • بجواب بامیانی!
    شاید تو رزیل کثیف به پدر و مادر ات هم چنین بدو رد بگویی، حرف هایرا که گفتی فقط بی ادبی و حرام زاده بودن ترا ثابت میسازد و بس!

  • سلام به تمام دوستان و جامعه اهل قلم
    من منحیث یک افغان از طرفداران سید منصور آغا و احمد شاه معسود تقاضامندم تا بعوض احساسات از عقل و منطق تان کار گیرید. آیا شما میدانید که نوسینده این مطلب غرض آلود از کدام آبخور تغذیه میشود؟ آیا شما میدانید که همچو افراد نفاق افگن از طرف استخبارات آی اس آی حمایه میگردد تا در بین تان جنگ و نفاق بیاندازند؟ پس بیایید با اتفاق هم به همچو دسایس نا جوانمردانه و نفاق افگنانه جواب دندان شکن ارایه نمایید!

  • به تمام اقوام ٍملیت ها ومذاهب برادر !
    لطفا خانواده جفاپیشه وشیاد سیدنادرشاه کیانی وبازماند مفلوک شان سیدمنصور نادری کیانی را اسمعیله نه پندارید (آنها اصلا ازیهودهای بخارااند که مدتهاقبل دراثریک پلان پیچیده وارد جامعه ماشده اند)زیراوی اسمعیلیه نمیباشد.
    اورا رهبر قومی -مذهبی نپنداریدکه ما رهبر قومی ورهبرمذهبی بنام سیدمنصورنادری کیانی نداریم .
    رهبرورهگشای ما امام حاضر ماست.
    اوراشخص روحانی ندانید ,زیرا درتمام دوران سیاه این خاندان صاحب برده (نوکران وکنیزان)بوده وعیاش ترین فاسد ترین افراداند.آنان فقط به شراب وکباب وشهوت وپول می اندیشند,آنهارا باروح وروحانیت هیچ ربطی نیست.به سرخی چهره این مردک مزور وبنده نفس نظر نماید تا خون بیوه ویتیم ومردم بدبخت ماربه تماشا بنشنید.
    فقط یک نگاه به این چهره کافیست تا یعقین کنیدکه اوبیگانه ای است که هیچ شباهتی به سایرمردم ماندارد.
    بااحترام

  • دراین مورد باید با دقت برخورد شود.باسردادن فحش ناسزاگویی نه شخصی مسعود ونه عزت سید منصور،صدمه نمی بینند.مقا،منزلت وتقوای این دونفر برای همگان معلوم است ونیازی به نوشه های دور ودراز وجود ندارد.سرمایه های باقی مانده از آقای مسعود وثروت بیحساب سید منصور که اکنون مقدار بیشتر این پولهای حرام وبدست آمده از فروش تولیدات فابریکه های بغلان وپلخمری ومبالغ هنگفت اخذ شده از برهان الدین ربانی،احمدشاه مسعود،ده ها کانتینر پول نقد از جنرال دوستم،کمک های جناب کریم آغاخان، استخبارات پاکستان،سازمانهای جاسوسی غرب ،پولهای روسیه ،داروندار فرقه 80 وسایر منابع ،در دست( سعادت ) پسر زن خوش بخت او که تحصیل یافته ئ انگلستان میباشد قراردارد وبخش دیگر این پولهای خارج از حساب درپروژه های تجارتی از طرف پسر دیگرش سدجعفرکه زمانی والی بغلان وقوماندان قول اردوی نمبر 6 بود،وهمچنان از طرف داماد نازدانه اش داکتر شهاب الدین درتاشکند،مسکو،دُبی وکابل وسایر کشور ها،اکثراً درپروژه های لوژیستسکی،خاصتاً مواد نفتی سرمایه گذاری گردیه است.
    دراینمورد معلمات و سیعی به نشر میرسد.
    اما،دربارۀ رهبری اسماعلیه مذهبان افغانستان که خودم نیز به این مذهب بی تعصب تعلق دارم باید بگویم که سید منصور تمام مردم را قلاً فریب داده ودرزیر سایۀ خود قرار داده بود،تا جاییکه ده ها بار پدرم درخانه بالای من وبرادرم که دریکی از ادارا خیریۀ جناب آغاخان کار میکند،دست بلند کرده ودردفاع از سید منصور بارها درده ها خانه جنگ وجدای بوقوق پیوسته است.
    حناب کریم آغاخان،بعد مشاهدۀ قتل وقتال مردم،سزکشی سید منصوراز اوامر دفتر مرکزی اسماعلیه ها وبرخورد نادرست وخارج از دستورات مذهبی اوبا محترم سید شاناصر نادری ،برادر کلان خانواده که قبلاً( مُکی)تمام اسماعلیه های افغانستان بود،به سید منصور هدایت داد که درهیچ مساله مذهبی حق مداخله ندارد.
    مبارزه ودادوفغان مردمان اسماعلیه ایکه شهید وقربانی داده بودند وپاداش خون فرزندان شان دربودجۀ تجارت شخصی ارسال گردید،شاید عامل اصلی تصمیم گیری جناب آغاخان برای تقسیم مناطق اسماعلیه نشین به چندین مکی باشد،تا باین وسیله دست سید منصور از امور مذهبی که سالها رهبر آقای شاناصر ولی کلان کار او،کوتاه ساخته شود.
    محترم شاناصر آغا که مخلصین زیادی دربین اسماعلیه مذهبان وطن دارد،بارها مخالفت شان را بافعالیتهای جنیگی که خون ریزی وبربادی خانواده ها را درقبال داشت،ابازمیکردند ولی فایده نداشت.
    باثر آن همه کشیده گیهای فامیلی،دربین خانواده شان اختلاف پیدا شد وتاحال آن مشکلات ادامه داردکه زجر همین اختلافها را ما مردمان مسکین وساده اسماعلیه میکشیم.
    بعد مرگ علاءالدین شاه برادر جنرال حسام الدین (داماد سیدمنصور)که بعد اختلافات شدید بین سید منصور وخانواده ایشان بوقوع پیوست،جسام الدین جزء مرتدها اعلام شد ومورد غضب سید منصور خسزش قرار گرفت. آن دشمنی تا امروز ادامه دارد ودرنتیجه سید منصور تاتوانست منابع مالی حسام الدین را خشک کرد وخانه ایراکه قبلاً درزمین سید منصور ساخته بود وقباله نگرفته بود، از او گس گرفت.
    سیدظاهر داماد سید شاناصر باثر داشتن روابط خوب با روشنفکران اسماعلیه وسایر ترقیخواهان که روزگاری یکی از امکانات خوب برای جذب روشنفکران بود،ازگزند مخالفت سید منصور دور نماند.سیدظاهر که با فرهنگ ترین داماد آن خانواده وکل خانواده میباشد،میگویند باثر خواهش سید منصور از آقای کرزی که برای سید ظاهر که زمانی شارژدافیر وسفیر بوده، کار ندهد واورا ازدولت اخراج کند.
    اینست ساحه دید وبزرگ منشی سید منصور که زمانی در وقت چور وغارت،معاون رییس جمهور بود.
    ببینید،این سید منصور دعوای رهبری وبزرگی میکند ولی با دامادهای خانواده خودش وبا دختر خودش که خانم حسام الدین است وروزی اختیار دار کل بود،بخاطر مال وجیفه دنیا ودراین عمر 80 سالگی دشمنی میکند.اورا رییس حزب پیوند ملی میگویندولی با کارد وقیچی روابط خانوادگی راقطع میکند ونابود میسازد.آیا اوشایسته رهبر بودن دارد؟؟؟بااحترام /پیوند علی نیک پی

  • تاریخ بر اصالت هردو(سید منصور نادری-احمد شاه مسعود) صحه میگذارد.هردوبانی جنبش داد خواهی در کشور بودند.هردوخدمات ماندگار به این سر زمین انجام دادند ویاچنین داعیه در آرمان شان تبلور روشن داشت.هردوطرفدارافغانستان آزاد ,مستقل وتجزیه نا پذیربودند.هر دو طرفدار نظام مشارکت ملی بودند. هردو دشمنان آشتی ناپذیرپاکستان این جهنم سرای ملت افغان بودند.هردوطرفدار وحدت ملی درکشوربودند.هر دوانسانهای منور جامعه ما بودند وحامی سرسخت انکشاف علوم ,معارف در افغانستان بودند.
    اما آقای سید منصور یک اشتباه تاریخی را مر تکب شد که درونمایه ویا ستون اصلی نظام خویش را با از دست دادن بهترین دولتمر دان کار آزموده ومجرب چون قو ما ندان عمومی سید حسام الدین وجنرال سید ظاهراکبری وده ها کادر برخاسته از دامن تاریخ این مرزوبوم , متزلزل ساخت.وی شیوه تبعیض وستم خا نوادگی وبیعدالتی را در میان خانواده واقارب خود برگزید وخویشتن را ازامکا نات سرشارسیاسی واجتماعی محروم ساخت که چنین نگرش برعکس درمناسبات کاری وشیوه دولت مداری آقای مسعود جایگاه ویژه داشت واز همینرو ,مسعود بعد از مرگ خویش, بو سیله یاران وفاداروقدرشناس اش زندگی دو باره یافته اما برعکس ,آقای سید منصوربا متلاشی ساختن شیرازه های خا نوادگی که جوهر قدرت وی را تشکیل میدادند, بعد ازرحلت,میراث های معنوی خویش را با خود برده وکدام مدریتی باقی نخواهد گذاشت تاداعیه ناتمام وی را ادامه دهد.یگانه میراث بجا مانده وی منازعۀمتداوم نسلهای بعدی این خانواده برای سالهای متمادی وتداوم دشمنی های طولانی خواهد بود.امید آغا صاحب با هوشمندی تمام عواقب دردناک آنرا به سنجش کشانیده وبا یک بازنگری عاقلانه,در راه احیای مجدد نظم واستحکام خانوادگی خویش چاره اندیشیده وخود واندیشه های بهی خواهانه خود را جاویدانی سازد.
    به هرصورت ,مقا یسه هردو ونگرشهای احساساتی وواکنش بر انگیز حواریون ایشان درپی تخریب این دو شخصیت ممتاز کشور, آب برآسیاب دشمنان مردم افغانستان می ریزاند.خوب است تا چنین مقایسه میان حکمتیار وملاعمر به مثا بۀنوکران اصلی پاکستان صورت گر فته ودرزمینه کاوشهای علمی بعمل آید!

  • أقاى ييوندعلى نيك يى را سلام است !
    همه نوشته شما حقيقت دارد وكوجكترين مبالغه دران نيست نه تنها جناب سيد منصور نادرى از كر زى تقاضا كرده است كه اين هردو سيدحسام الدين وسيد ظاهر را ازدولت اخراج كند اين مسله را بارها مارشال فهيم با دوستانش ياد اورشده است كه من تصميم داشتم براى سيد حسام الدين در داخل كشور كار مطابق شانش تدارك بيبنم و سيد ظاهر كه قبلا سفير قزاقستان بود دريك كشور ديكر بفرستم ولى كر زى كفت كه يكى ازشرائط حمايت سيد منصور ازما موقف نكرفتن اين دوشخص است درين صورت من تصميم دارم كه به حل اين مشكل اقدام كنم واكر سيدمنصور مخالفت نكند .وبرعلاوه كه منزل شخصى سيد حسام الدين را به زوروايس كرفت ودرين أواخر به نيمه قيمت مبلغ ٤٧٠٠٠٠دالر بجناب رامين بفروش رساند كه درحقيقت ان تعمير يك مليون دالر ارزش دارد كه فرزندان سيدحسام الدين به فاقه كى بسر مى برند و همجنان تعمير سيد ظاهر كه باوزيراحمديسر مير احمدتاله وبرفك طورشراكت درعقب شاروالى يلخمرى إعمار كرده بودند كه تمام مردم يلخمرى همان تعمير را بنام سيد ظاهر همين اكنون هم مى شناسد وزير احمد مى خواست بفروش برساند به همين منظور غير شفافيت ملكيت تعمير فوق كسى جرئت خريد انرانكرد .ولى او كه قباله را بنام وزير احمد ترتيب داده بود به اساس هدايت سيد منصور وزير احمد نام ازسهم حقيقى سيد ظاهر منكر شده كرايه تعمير را وزيراحمد تسليم شده ماهوار سهم سيد ظاهر را به سيد منصور تسليم مى كند كه هردورا محروم همه مسائل اقتصادى كرده است وحال سيد ظاهر درلندن است ازوضع زندكى أش قرارمعلومات به مشكل كلى مواجه است وسيد منصور درمورد هيج يك كوجكترين صله رحم را نه به خودشان ونه هم به فرزندان شان دارد يس جطور اين شخص را با احمد شاهةمسعود قهرمان مقايسه كرد كه زمين تا اسمان از هر لحاظ فرق دارد .(احمدى )

  • أقاى كل احمد ! نام از نوشته هاى نواختن طبل جنك وخود خواهانه ات بود كه درسائت قبلى ازبسكى بدكفتى وهرزه بافتى اين سيد منصور را طرفدارانش با قهرمان ملى مقايسه كردند وادعا كردند كه بعد از سقوط مسعود دست كمك بطرف يير خوددراز كردكه اين همه از جهالت شما بود كه مانندكنشكاه شلغم وار درهر بحث ودرهر اشى كاسه شدى كه بالا خره اورا به امام شما برابر خواهند كرد ودرانوقت من مداخله نكردم زيرا بين خود شما بود ومادر كذشته اسمعيليه را با اين خانواده در افغانستان مى شناختيم ولى بعد ازجهاد وروابط إقاخان بزرك را با امير صاحب دانستيم كه رهبر عمومى يك بخش اسلام اوست ولى درهر بعد اكر زياد روحيه خصمانه بكار رود در ميديا عصر كنونى لابد عده جانب يك كس را مى كيرد وبه ان هويت كاذب مى دهد واز سياق تحريت هم بو ورنك عداوت هويدا است ولى از نوك قلم شما هر ارزيابى ات جز از نفع به زيان سيد منصور جيز ديكرنيست ولازم است كه اين بحث را به ييروان امير صاحب شهيد بكذاريد زيرا ما با بخشى ازين خانواده دوستى داريم وأنها در روز هاى دشوار ما اخلاق وانسانيت خودرا نموده اند وبه خصوص دونفر مهم شان كه فعلا مانند شما مورد بى مهري أغا قرار كرفته است وما نمى خواهيم كه مانند شما تند ومخالف نورم بنويسيم زيرا ما قومى وهمسايكى داريم وعده از أنان نيز معترف اند كه أغا با امير صاحب قابل مقايسه نيست ازينرو رعايت خاطر ان دوستان ما مارا وأدار ميسازد كه يل هاى عقبى را خراب نكنيم وارزو مندم كه درين رابطه شما روابط مارا خدشه دارنسازيد وافتاب را با دوانكشت ينهان كرده نمى توأنيم با احترام (توريالى.دره اى ) 

  • دوستان عزیز، صاحبنظران و خواننده گان گرامی سايت کابل پرس?،
    نظرات که در بالا ارايه شده اند، تعدادی زيادی شان خصمانه و دشمن گرايانه است.
    اين نظرات هيچ تاثير بالای محبوبيت اين دو شخصيت سترگ ملی نمی گذارشد.
    لطفاً خود را بیشتر ازين خسته نسازيد و نظردهي را درين قسمت بسته کنيد.

    آنلاین :

  • بسم الله الرحمن الرحیم
    نخست از همه سلام های پر از محبت خویش را نثار همه برادران و خواهران اسماعیلیۀ افغانستان مینمایم.
    من مسعود(کارگر) فارغ پوهنځی حقوق ازدانشگاه کابل بوده و بنده البته پیرو مذهب اهل سنت میباشم.
    من با برادران اسماعیلیه چه در مکتب ، چه در دانشگاه و در دوران مهاجرت در اسلام آباد پاکستان نشست و برخاست زیادی داشتم، علاقمندی ام بعداً به این شد که کتاب های اسماعیلیان را مطالعه نمایم و به همین دلیل معلومات دقیق و کافی در بارۀ تاریخ اسماعیلیان افغانستان و رهبر گرامی ایشان جناب آغا صاحب نادری دارم.
    از گذشته تا به حال هویدا و روشن است که نقش کیانی ها و خاندان نادری در افغانستان چگونه برازنده بوده است طوریکه میگویند آفتاب به دو انگشت پنهان نمیشود.
    جناب محترم الحاج سید منصور نادری ایام جوانی خویش را در دورۀ شاهی و رژیم کمونیستی سابق وقف زندان نموده و بعد از سقوط رژیم خلقی ها و باند حفیظ الله امین و به قدرت رسیدن رژیم پرچمی ها از زندان پل چرخی آزاد میشود و بعداً ایشان وارد کارزار سیاسی گردیده چگونه مشتاقانه و شجاعانه در راه خیر ، ثبات ملی ، تفاهم و همدلی بخاطر این ملت رنجکشیده مبارزه مینماید وقتیکه ایشان به طرف سمت شمال یک قدرت مردمی را تشکیل میدهد آنوقت زمانی است که مردم افغانستان با جنگ و خونریزی دست وپاچه نرم میکنند.
    ولایت بغلان که تحت اداره و کنترول جناب ایشان بود به سطع کشور یگانه نقطۀ امن به شمار میرفت که عدالت اجتماعی فقط در آن جاه جایگاهی خاص خود را داشت و آشیانۀ را به درۀ کیان ساخته بود که یگانه جای مورد اعتماد همه رهبران جهادی و دولتی بود ، این اعتماد وقتی بود که حتی مردم بالای برادر خود اعتبار نداشت.
    بسیاری مردم از ولایات مختلف پسران جوان شان به فرقۀ هشتاد میفرستادند به همین منظور هزاران تن جوانان این وطن از خطر مرگ نجات یافتند. خردمندی ، انساندوستی و خدمات بشردوستانۀ جناب محترم آغاصاحب نادری همیشه بر سر زبانها بود و بسیاری از دانشمندان ، شاعران و ارادتمندان جناب ایشانرا سلطان خرابات خطاب میکردند.
    چنانچه صالح محمد (خلیق) شاعر و نویسندۀ مشهور افغانستان در وصف آغاه صاحب نادری غزل را سروده اند که یک فرد آنرا به شما پیشکش مینمایم:
    با حضرت منصور بده دست ارادت
    کامروز بود او شه و سلطان خرابات
    جناب شان همیشه برای خوشبختی مردم بالاتر از توان خویش خدمات شایستۀ را انجام داده است من وقت گرانبهای شما را نگرفته فقط یک نکتۀ مهم را یاد آور میشوم.
    و در اخیر دعا میکنم جناب آغا صاحب نادری شما زنده باشید که فرهنگ زنده است. شما همیشه به خیر همه ملت اندیشیده اید و سخنان کودکانۀ چند طفل دبستان نمیتواند از بزرگی شما بکاهد و از خداوند میخواهم شما همیشه سرافراز و سر بلند باشید.
    با احترام
    مسعود(کارگر)

  • برای شناخت بیشتر سید منصور نادری به لینک های ذیل مراجعه فرمایید.
    http://kabulpress.org/my/spip....
    http://www.afghanistanpress.co...
    http://kabulpress.org/my/spip....

  • سلام بر شما! از شهر زیبای مزار شریف.
    برادراه واقعیت اینست که هر کس تو هین به رهبر عظیم و معظم اسماعیلان مانند سید منصور نادری میکند به نظر من او خو دارای صفت ....... را دارد اگر همین رهبران افغانستان همچو سید منصور نادری و سایر رهبران نمیشد امروز همه افغان بالخصوص شما ادعا گران در برابر رهبران همچو سید منصور نادری جای تاسف و خجالتی است زیرا چنین رهبران بود که شما جناب هارا از طالبان پاکستانی و وحشیان جامعه نجات داد در غیر آن امروز همه خواهران و مادران تان را به خود شان نکاح حرام (به زور میگرفتند) میکرد .
    مه خودم شخصا اسماعیله نیستم اما قرار که شناخت واقعی دارم همه مسلمان افغانستان چه اسماعیله باشد چه سنی و یا تشییع اثنا عشر یک برادر اند پس دشمن مشترک ما و شما پاکستانی ها است .
    از جناب جلالتمآب محترم سید منصور نادری تشکری میکنم که همیشه در برابر پاکستانی ها ایستاده گی نموده وجواب های سخت دندان شکن به ایشان داده است.
    و قراریکه با اسماعیلان افغانستان شناخت واقعی دارم در واقع همه اسماعیلان افغانستان جناب سید منصور نادری را دوست دارند طوریکه دیگر هیچ کسی بنام رهبر مذهبی اسماعیلان جز سید منصور نادری را در افغانستان نمی شناسد کجا بود حکایت شاه ویا خواجه های پاکستانی دیروز که اغغانستان (اسماعیلان این کشور) را از ورطه غم، مصیبت، فشارهای نظامیان مختلف، و پاکستانی های که بنام طالب آمده بودند نجات دهد. در آن روز ها همه آنان و اینهای که امروز تو هین به همچو رهبر مذهبی میکنند از برکت و همکاری ، زحمات و مبارزات خستگی ناپذیر این مرد (جناب سید منصور نادری) بود.
    نشکر جناب سید منصور نادری از شما و خدمات شما واقعا اگر شما نمی بودید دوستان اسما عیله را مه پیدا نمیتوانستمو
    آن کس که به شما تو حین میکند مانند آن که به اعظای فامیل خود تو حین کرده او انسان نی بلکه دارای شرف پایین تر از ........ های همچو..........خواهد بود.
    فیض الله روحانی از شهر زیبای مزار شریف

  • من يكي از اسماعيليه هاي افغانستان هستم تمام موضوعات و حرفهاي مردم را خواندم يك موضوع را ميخايم روشن بسازم وأن اينكه !كسانيكه مخالف أغا صاحب نادري هستند ميخواهند به دستور خواجه هاي باكستاني اسماعيليه را بدنام سازند وميخايند در فرقه اسماعيليه رسم و رواج هندو ها را بياورند حتي ايكه در أغاز حكومت كرزي ميخاستند مسجد الحاج نادري را جبه كنند و ميكفتنند كه در فرقه اسماعيليه مسجد حرام و ناروا اس خوجه هاي باكستاني كه از اسماعيليه شدن أنها از صد سال تجاوز نميكند يك ذره هم به مسلمان بودن و اسماعيليه بودن عقيده ندارند تمام رسم و رواج هاي شان مانند هندو ها اس مثلأ تجليل كردن جاندي رات جنته زدن مراسم عبادت مثل ايكه يك هندو بيش بت خود عبادت ميكند دستهاي خوده بيش ذناخ ميكيرد اينها هم همين رقم ميكنند با تأسف كه همين رواج هاي هندو ها در فرقه اسماعيليه رخنه كرده و همه اينها از بركت همين خود فروش ها كه خود را به كلدار به خواجه هاي باكستاني فروخته اند رسيده اس از براي خدا در كدام فرقه اسلام كفته كه مسجد را جبه كنيم هر كسيكه ميكويد او مسلمان نيس ايكسيكه بد كويي أغاي نادري را ميكني أيا تو مسجدي دازي كه نماز بخاني أيا در عمرت ترا به حاظر امام قسم اس كه راست بكو يكبار هم نماز خواندي؟جرا و براي جه رسم و رواج هندويي را أوردي؟

  • چرا کابل پرس? مردم رابرای خود مضمون میسازد آیا کی ها هستند که این سایت را گرداننده گی میکند. مثل یک تکه گوشت را درپیش چند تا کلبه بیندازید وبعد تماشاکنید که کلبه چه غور پش میکند بالای همدیگر. از برادران خود خواهشمندیم که حتی فکرکردن در مورد همچو موضوعات قابل شرم بوده وچنین مضغرفات شخیصیت شمارا زیر سوال میبرد
    بیایید کمی هوشیار باشیم و درمورد چنین چیزی که سخن گفتن در مورد شان شرم آور است وقت خود را ضایع نکیم

  • با عرض احترام به هموطنان عزیزم،
    من در تعجب ام که چرا یک قهرمان و مجاهد را با یک شخص که همه میدانند که چراغ کش و غلام آغا خان و آغا خان غلام انگلیس و یهودی ها است مقایسه کردید. احمد شاه مسعود کسی بود که عزت همه ما و شما را در مقابل تجاوز روس نجات داد همین کفایت میکند. من همیشه در فکر بودم که پشتون هادر طول تاریخ چرا بالای شما ظلم کردند و میکنند حالا از این تحلیل و مقایسه و قضاوت شما فهمیدم که واقعآ پشتون ها هم چیزی میدانند در بارشما لعنتی ها چراغ کش

  • درجواب دوستان غیر اسمعیلی که دروصف خاندان سید نادرشاه کیانی وپسرش سیدمنصور نادرکیانی ملقب به خان آغاصاحب نوشته اند:
    این خاندان وپسر وی جوانمرد سخی طبع وبخششگر نیستندبلکه از ثروت قارونی ایکه در طی یک ونیم صده ازراه تزویر ونیرنگ وفریب ازمردم شریف اسمعیلیه افغانستان چاپیده اند برای تطمیع ومصوون سازی قدرت وثروت وسیادت بی چون وچرایشان این جاوآن جا توزیع میکنند.آنها اززمانهای خیلی دورتاهمین اکنون چنین میکنند,زمان شاه وداودخان همه ولسوالان ووالیان وقاضی ها وقوماندان های امنیه را باپول ومال ومواشی ومهمانی های آنچنانی تطمیع مینمودند تاآرام وبی دردسربه دولتی دردرون دولت که برای شان ساخته بودند را ادامه دهند.این مزوران دوران راکه مردم اسمعیلیه ما برای بوسیدن دستهای شان زمین بوس مرفتند خودشان بو درسلام وعلیک واحوال پرسی باغیراسمعیلیان دست ادب به سینه میبردند وقامت خم مینمودند .اوج افتضاح چاپلوسی وخرید وتطمیع شان مهمانی ظاهرشاه به دره کیان بود که از دوراهه دوشی تا دوراه کیان –دره شکاری مرد وزن ,پیروکودک را از همه مناطق دوردستواداشته بود تابه استقبال آیند ودردهنه دره کیان دروازه دولتی ایرابرپاداشته بود وشترهای مشهور به بادپارادرقدوم اعلیحضرت ذبح نمودند وبعد تادره کیان همین مردم بدبخت وفلک زده مارا باشکم گرسنه وتن پو شهای کهنه وجنده ردیف ساخته وجوانان ونوجوانان راواداشته بودندتاسرود .
    زدل وجان دوست داریم پادشاه را
    ....................................
    بخوانند.
    ازقضااین شان ودبدبه وشلوغ بازی های نادرشاه کیان حسادت پسر نادرشه کا بل رابرانگیخت وفصل دیگری از فشار سلطنت آغازگشت ومعلوم شد که نادرشاه کیانی باهمه تزویر وزیرکی ونیرنگ بازی این باری پایش راخودبدام انداختکه هیپگاهی اورارها نکرد.والبته بدبختی درآن بودکه بازمامردم به غم رفتیم ,زیراتمام بار دشمنی دولت ومامورین ومتعصبین افتید به گردن مردم ما.که واقعا فضای تنگ زندگی مااسمعیلیان تنگتر شد.ومردم فشاربارمصارف مهمانی شاهانه راکه تاسالهای بعد هم پرداختند حتی دربرابر فشارهای دولت ازیادبردند.
    کارماوقتی بیشتر زارشدکه جنران صدالله صافی مامورکشف وتحقیق جرایم خاندان کیان گشت که تاآنوقت بسیاری ازجرایم خاندان کیان ازجمله قتل نوعروس ونودامادجوان راکه کشته ودرعقب خانه پسران کاکای شان زیر پاروی حیوانی دفن نموده بودند تابه اصطلاح رقیب قدرت ومکنت رابه گیردهند (که دران قتل ها وهمه قتل های بعدی سیدمنصورگرداننده اصلی بود)برملاگشت وکلابیست وچهاردوسیه قتل وجرایم سنگین بازشد ومانند همیشه چوب جنایات آنان رامردم خوردند .پس باید دوستان غیراسمعیلی مابدانندکه این جود وسخاوبذل وبخشش ها ازکیسه ماست ولی برای استحکام پایه های ننگین سلطه یک سلاله بیرحم بنام خاندان کیان.
    تشکر

  • فیلسوفان مادی گرا دین را تریاک ملت ها گفته بودند، ولی حال معلوم گردیده که دین نه تنها تریاک مردم بلکه سرطان بشریت است. تاریخ جهان معاصر بما میگوید که متفکرین ودانشمندان اروپائی پس ازسلسله مبارزات خونین و پیگیر توانستند دین را در جایگاه اصلی اش یعنی کلیسا در بند کشند. جوامع اروپائی با رهائی از سلطه ی دین توانستند سر نوشت خودرا رقم زده و به ترقیات چشمگیر نائل آیند. اما امت مسلمان از صدر اسلام تا به حال نتوانسته است خودرااز لجنزار پر تعفن دین نجات دهند و چون ملل پیشرفته موفق به یک زندگی شایسته ودر خور انسانی گردند. مسلمانان از همان ابتدا به جان یکدیگر افتیدند،هرگروه وفرقه ومذهب خودرا ناجی وبرتر و جانب مقابل را کافر ومرتد قلمداد کردند که این میراث منحوس تا حال مانند خانه ی عنکبوت مسلمانان را درتار وپود خود پیچانده است. نتیجه اش را ما در همین سایت و در پیام ها و اظهار نظر های فوق می بینیم. ریکارد شهکاریهای احمد شاه مسعود وباقی تنظیم های شریعت بدوش که همه بدون استثنا مملو از جنایت، کشت وکشتار، تجاوز جنسی ، چور وچپاول دارای های عامه وملکیت های شخصی است کلیه مردم بخصوص کابلیان شاهد هستند. آقای سید هاشم سدید باری در یک سایت نوشته بود که من به چشم خود دیدم که مریدان سید کیان جای تایر موتر اورا می بوسیدند و بر سرو روی خود می مالیدند. مردمی که مقام انسانی اش تا این اندازه پست و حقیرباشدو یک انسان جاهل تر از خودرا به مقام الوهیت برسانداصلاً به ارزش اظهار نظرنمی ارزد و چیزی گفتن در باره ی آنها ضیاع وقت است. مسئله ی که تا این حد انسان را به حقارت و فرو مایگی سوق دهد دین وتعالیم متحجر، قرون وسطائی وبی محتوای دین است نه چیز دیگر. تا وقتی دین از سیاست جدا نگردد ودین به امر خصوصی وشخصی تبدیل نشود، بدبختی، جارو جنجال، کشمکش ونزاع، بد گوئی، فحش ودشنام به یکدیگر ادامه خواهد یافت و مردم اصلاً روی خوشی وبهروزی را نخواهددید. نتیجه ی وحشی گری دین اسلام را همین چند روز پیش بشریت شاهد بودند که شخص احمقی در تونس دین اسلام را ترک و به عیسویت گرویده بود( ازبد بدتر) و حاکم شرع شریف حکم گردن زدن اورا صادر ودر ملأ عام سرش از تن جداگردید. آیا با ترک کردن یکتن چه اندازه شکست به یکملیارد و سه صد ملیون نفر مسلمانان وارد می آید؟ اگر بالفرض به جهنم رفت تارک دین میرود نه دیگران ودر بهشت یک دوشیزه زیادتر به مسلمانان میرسد. بهمین منوال، همین نزاع گران یک مذهب که به دوگروه متخاصم تقسیم شده اند ویکی دیگری را فحش ودشنام های رکیک میدهند یقیناً اگر دست شان به یکی دیگر شان برسد مانند همان تارک دین اسلام سریکدیگر را خواهد برید . بیائید از عقل خردکاربگیرید و اوهام پرستی انسان را بجائی نمی رساند. پدرود

  • جمیل بچیش!
    باز مثلیکه ......؟ شروع کدی؟ مثل اینکه.....تخریش پیدا کرده؟... تا هنوز اصلاح نشدی....؟ باخبر!.. هنوز قرآنیار پیامها را میخواند.... سکوت معنا دار من را تغبیر غلط نکن ورنه....

  • قرآن پوه جان! همینکه نامی از دین در سایت پیداشد تعفن زباله دانی ات فضارا آلوده می سازد. خصلت مسلمانهای دو آتشه همین است که بلا معطلی به نا سزا گوئی می پردازد،این میراث اسلام است که در طی1400 سال دست از سر کل مسلمانان بر نداشته است.جمیل

  • سگ زرد ، یار شغال.. سید منصور و مسعود یک خر و دو نصف است. هر دو مزور ، آدمکش و خاین به ملت بوده اند. کسانی که اینجا از سید منصور دفاع میکنند کاسه لیسان درگاهش چون انجنیر معراج بیسواد ، حکیم ضربه مرده گاو اغا صاحب و یا خواجه صاحب بی مایه اند. و کسانی که از مسعود دفاع میکنند پنچر مین یا سقا بوده اند که از چپاول مسعود صاحب ارگاه و بارگاهی شده اند. هر دو جنایتکار اند که صد ها سند در مورد جنایات شان تا حالا به نشر رسیده ولی این بی مایه گان هنوز شله اند که قندوز میرویم.
    با شناختی که از سید منصور دارم گل احمد ذره یی هم اشتباه نمینویسد. نوشته های گل احمد ایینه تمام نمای شخصیت سید منصور است.
    مسعود چه شمشیر کرده که قهرمان خطابش میکنید ؟
    او در جنایاتش کمتر از ملا عمر و گلبدین نزد این ملت مسوول نیست. شرم هم چیزی خوبیست. هزاره ها از مزاری با تمام جنایاتی که مرتکب شده بیشرمانه به دفاع می خیزند و پنجشیری ها از مسعود ادمکش و نیرنگ باز و نامرد سیاسی. اگر روزی احدی فاشیست هم به هلاکت برسد مطمین باشید با این ترازوی شما افغان ملت هم تول کرده و او را بابای ثانی درجه دار و قدم دار معرفی خواهد کرد. اگر انسان هستید و معتقد به دیدگاه های انسانیت هستید لطفا عادل را نیک و جنایتکار را به صفتی که مستحق ان است یاد کنید.
    پدرود

  • چرا اين بزریش مزدور را با یک شخصيت صادق خدمتگار اين وطن مقايسه ميکنيد. بزک پنجشیر شانس آورد که مردار شد که حالا مردم نامش را میگیرد، اگر زنده ميبود حالا بیشتر از فهیم قاچاقبر یا عبدالله بچه بیریش نمی بود.

  • علی منصور جان!
    ز جاهل نیاید جز افکار بد.
    ز جاهل نیاید جز احوال بد.
    بنأ بحث با مخلوقات عجیب و غریب مانند تو گناه کبیره و جرم نا بخشودنیست!!

  • هردو جاسوس پتیین رتبه بودند که دشمنان افغانستان از آنها استفاده کرده و همه افراد مسلکی، سیاسی و فرهنگی تاجک و هزاره را تار و مار کردند و زمینه را برای جاسوسان بلند رتبه مانند کرزی و خوجه های اسماعیلی برابر کردند. حالا مافیای جهانی با دست باز دارایی افغانستان را غارت می کنند.
    هردو کودن و بی دانش و مزدور بودند.
    استخبارات خارجی یکی را کشت و با دومی بازی موش و پشک را اجرا می کنند.
    کسانیکه با این دو احمق افتخار می کنند، احمقتر هستند.

  • مقاېسه دوشخصېت دراتحادشمال افغانستان سېد منصور نادری واحمدشاه مسعود٠
    دردوران جنګ اشخاص مقتدر به شکل از اشکال درجناېت وکشتارملت ماسهم داشتند،که قابل مقاېسه نېست،بطوری
    مثال مسعود ازسال١٣٦١تاسال ١٣٦٨با شوروېان معاهدۀ اتش بست را امضانمود،راه سالنګ را برای شوروی در
    مقابل پول نګهداری نمود ،جنګ طول کشېد ومېلېون ها افغانها کشته شدند٠که اېن عمل درمقابل ملت ېک خېانت ملې
    است،مسعود با حکمتېار قاتل در جنګ شهر کابل ٧٠٠٠٠همشرېان ملکی کابل را قصابی وقتل عام نمودند.
    قوم هزاره هیچ وقت فراموش نخواهد کرد که مسعود با سیاف کافر بی دین دست رایکی کرد به مردم مظلوم قوم هزاره افشارحمله نموده وباشنده ګان آنرا ازتیغ کشیدند و خانمهای پاکدامن را بی عفت ساختند. و ان ظلم را تا کوته سنګی دوام دادند.درحال که سید منصور نادری این چنین اعمال ضد قومی و ملی را انجام نه داده اند.پس ما ګفته میتوانیم که در مقابل ملت بارجنایات احمد شاه مسعود سنګینتراست.
    همایون از کابل

  • برادر هزاركى ام همايون جان از كابل را سلام تقديم است ! وثانيا خدمت شما با كمال احترام مى نكارم كه ..درمرحله اول انقلاب أسلامى همه نيروهاى دركير كه درحقيقت تجربه حكومتدارى را نداشتند وهر وزارت خانه دولتى را كه قوتهاى شان داخل شده بودند ملكيت شخصى خود قرار داده بودند كه وزارت زراعت وانستيتوت علوم اجتماعى ويولتخنيك وساحات مربوطه حزب وحدت ملكيت شخصى أقاى شهيد مزارى صاحب بود ويك تعداد وزارت خانه هاى ديكر هم بدست ساير احزاب كه رسيدند ملكيت شخصى ان حزب قراركرفته بود وخوب بياد دارم كه قطعات مولوى صاحب محمد نبى محمدى به مقر كميته مركزى قبل ووزارت دفاع موجوده راكه تصاحب كرده بود استاد شهيد در بدل يول از نزد مولوى صاحب خريدارى كرد واو اصرار داشت كه غنم است استاد برايش فرمود كه مال ملت غنم شده نمى تواند بكذار كه وزارت دفاع در انجا متمركز شود كه بسيار به مشكل انرا تخليه كرد وبه همين شكل شهر كابل كوجه بكوجه بين احزاب جهادى تقسيم شده بود كه درين داروكير اشتباهات مطلق از همه رخ داده است وما نمى كويم كه جمعيت وشوراى نزار هيج قصور ندارد ولى بعد از سقوط كابل همه ما باهم متحد شديم واز دست امير صاحب شهيد واستاد ربانى شهيد جيزى كه مقدور بود به همه تنظيم هاكمك ومساعدت شان شده است وتجربه كذشته بخوبى نشان داد كه به تنهائى هيج تنظيم وحزب قادر برهبرئ جامعه جنجالى كشور ما نيز نيستند وهمين حالا ديديم كه فيصدى منو تو را برادرهزاه ام ٢١فيصد در اكادمى علوم بجاب رسانيدند يعنى تاجك ١٢فيصد وهزاره ٩فيصد ويشتونهارا ٦٠فيصد ادعا كردند واكر باز مخالف شديم ودشمن بين ما نفوذ كرد قسمى كه درهمين مقايسه سيد منصور أغا با امير صاحب كه كار مخالفين هردو است كه جهال از هردو طرف حرفهاى زشت وبى ادبى را به ادرسهاى شخصيتهاى ما بنويسند ونوعى از جنك روانى را بدقت تنظيم كرده اند وديده شد كه ما با وجود بد ورد كفتن طرفداران اغاصاحب سيد منصور احترامشً وسيدى أش راكه بما اهل تسنن نيز واجب است بدرستى رعايت كرديم ونمى خواهيم كه يك ريش سفيد مصلح وطن راكه سيد وسادات هم است وروابط ما دركذشته ها ودرين اواخر نهايت مستحكم است خدشه دار كردد وكارات استخباراتى دشمن را به منظور جنك انداختن بدرستى بلد هستيم كه اين كار دوستان سيد مصور اغا وامير صاحب شيهيد نيست كه ما بايد متوجه باشيم وما با اين خانواده ومخصوصا جوانان اين خانواده دوستى داريم دوستان شخصى ما هم است كه بايد اين روابط ها در اثر جنين رضالت ها خراب نكرددوبايد دربرابر دشمن مشترك قوتمند باشيم وما دست دوستى بطرف شما نيز دراز نموديم كه اتحاد ما سبب بقاى ما است وحرفهاى نادرست را به ادرس امير صاحب كه نه تنها مربوط ما بلكه مربوط همه شما است قهرمانان وبزركان خود را احترام كنيم ودر همه امور سالم بينديشيم تا دشمن از نفاق خرد وكوجك ما استفاده سو نكند ودر برابر همه حسن ظن را تقويت كنيم وسو ظن را به تاريخ تحويل دهيم ودرين شرائط برهمه ما است كه ازجنرال صاحب دوستم دربرابر دسيسه قبيله بمانند قلعه مستحكم دفاع كنيم ومتحد باشيم ونكذاريم كه رهبران مارا بدسائس متهم كند اكر خودت امير صاحب را زشت بكويئ ومن محقق صاحب را وهردوى ما يكجا شده سيد منصور أغا را خداى نخواسته توهين وبدورد كويم به نفع كى تمام خواهد شد؟ اينست توصيه من برايت برادرعزيزم ًدوست شما (سفيد جهرى )

  • خدمت دوستان فرهیخته!
    بازهم میخواهم یاد آور شوم که پیامبر خدا حدیث فرموده که "هر کی تفریقه اندازد میان مسلمین از ما نیست" پس از تمامی طرفداران جناب آغا صاحب نادری و احمد شاه مسعود شهید جداً تقاضامندم تا از حرف های که منجر به ایجاد تفرقه و نفاق میگردد پرهیز نمایید. به هم ما وشما معلوم است که مشت از افراد فرصت طلب و نفاق افگن از اکادمی نام نهاد علوم شروع تا رگ رگ و ریشه ریشه این جامعه ریشه دوانده و باز میخواهند که کشور را بسوی تباهی بکشانند. بنأ لازم ملزم است تا با درک مسوولیت و رسالت ایمانی و وجدانی خود این دسایس وحدت شکن را از ریشه خنثی سازیم. مؤفق باشید

  • زنده باد راد مردان تاریخ کشور ما هر یک آمر صاحب شهید و سید منصور آغا.

  • کریم جان خنجی (انجنیر صاحب) !
    شما که فرد تحصیل کرده و با فرهنگی هستید بعید است که تحت تاثیر روابط منطقه و قوم قرار گرفته و متوصل به شیوه کانگستری شده و مرا تهدید کنید. از جانبی شما هیچ غلطی هم نمیتوانید. توقع اینست تا به صفت انسان با معرفت در موضع خویش تجدید نظر کنید.
    این ریش سفیدی که رهبر مذهبی میخوانید برادر بزرگ شیطان است. شما با قبول زحمت اقلا از یک نفر که در سال های پر تنش در پلخمری زندگی کرده باشد در مورد خاندان سید منصور و اعمال انها بپرسید بعدا ببینید که چه تفاوتی بین دیدگاه شما و واقعیت وجود دارد. و اما در مورد مسعود که طرف تایید شماست:
    ببینید، ما حق نداریم به لحاظ سلیقه شخصی گلوی دیگران را خفه سازیم. هر انسان از ماحول برداشت خود را دارد و این نمیتواند تابع علایق دیگران باشد.
    عکس العملی که شما در قضاوت با رفتار مسعود از جانب دیگران از خود نشان میدهید قابل فهم است ولی در قضاوت دیگران بی تاثیر است . توصیه ام منحیث برادر برایتان اینست که بدون خونگرمی واحساسات به انچه در مورد مسعود دیگران میگویند توجه کرده و یکبار از خود بیرون امده و از بیرون به خود و معتقدات تان مانند یک ناقد بنگرید انشالله که عرض بنده را ملطفت خواهید شد. اگر با زور و تهدید و کشتن و بستن میشد دهن دیگران را بست امروز من و تو از ظلم و بیدادحکومت فاشیستی قبیله هیچ اوازی بر اورده نمیتوانستیم.
    پدرود

  • آقای مرده دل!
    من کاملا ً با انجیر صاحب خنجی موافق استم. اما بدا بحال تو و امثالت که دایم در پی فیتنه و زر اندوزی مصروف اید. توصیه داریم تا یک کمی به تربیه فامیل ات مراجعه نموده طرز حرف زدن را یاد بگیر و بعد ابراز نظر کن. زیرا شعر است که میگوید: پسته بی مغز اگر دهن باز کند رسوا شود. کسی را که خداوند عزت و حرمت می بخشد هرقدر افراد چون تو در پی تخریب اش باشد، هیچ کدام خدشه وارد نمیشود.

  • آورده اند که در روزگاران قدیم مردی دعوی پیغمبری کرد و خبر به پادشاه وقت رسید، پادشاه اورا احضار و از چگونگی پیغمبری اش پرسید وطالب معجزات شد. دعوی کننده تا فردا مهلت خواست. وی پیروان خودرا احضار وبه آنان هدایت داد که فردا یک جلسه ای مهم است و شما دران اشتراک می کنید و یک بخش تان طرف راست می نشینید و بخش دیگر تان طرف چپ، وقتی روی خودرا طرف گروپ راست کردم شما صدای گاورا در می آورید ووقتی روی خود را طرف گروپ چپ نمودم شما همچون خرعرعر میکنید.
    فردای آن طبق موعود پیغمبر با پیروانش در حضور پادشاه حاضر گردیدند و پادشاه به پیغمبر گفت معجزه ای پیغمبری ات را نشان بده، پیغمبر روی خودرا طرف راست نمود، پیروانش به یک صدا مانند گاو بوق زدند وهمینکه روی خود را طرف چپ گرداند صدای عرعر خر شنیده شد. آنگاه پیغمبر به پادشاه گفت من بالای گاو وخر پیغمبری میکنم نه بالای انسان. همین داستان نسبت به سید منصور نادری و پیروانش صدق می کند. تو خود حدیث مفصل خوان ازین مجمل.

  • در قرآن کریم میخوانیم که در جواب سوال مشرکین قریش از حضرت ختمی مرتبت خداوند به حضرتش وحی میفرستد به این مضمون که " من هم بشری هستم مثل شما، جز اینکه به من وحی می رسد." رسول اکرم هیچگاهی مدعی علم خدادادی یا علم لدنی نشده است. پس ازایجاد فرقه های گوناگون در چوکات اسلام غلات شیعه بر خلاف نص صریح قرآنی علم خدادادی یا علم لدنی را به پیشوایان و رهبران وامامان شان اختراع کردند. این میراث شوم علم خدادادی به رهبران شیعه تا امروز بین شیعیان غالی دیده می شود.حال در عصر ماهواره وانترنت وکشفیات محیر العقول ساینس وتکنالوژی که به همه این گونه خرافات قلم بطلان کشیده شده است، انسانهای گمراه و خرد باخته یک انسان قاتل، جنایتکار ومفسدی چون بچه ی سید کیان را دارای علم خدادادی می شمارد واورابه مقام نبوی میرساند وواضحاً میگوید که "مردم جاهل به پیغمر خدا(ج)نیز این تهمت را میبست" یعنی پیغمبر خدارا می گفتند که علم تو از سوی خدانیست، در حالیکه حضرت پیغمبراعتراف داشت که من صرف مامور ابلاغ پیام الهی هستم .آیا ادعای علم خدادادی به سید منصور نادری خلاف نص صریح قرآنی نیست؟ آیا همطراز ساختن یک مفسد فی الارض با حضرت رسول اکرم کفر گوئی نیست؟کجاست آن شورای نام نهاد علما ی اسلامی که ازین آغازاده محتواو مبادی علم خدادی اورا بپرسش بگیردد که چگونه وحی ویا الهام خداوندی بتو میرسد که مریدانت دعوی آنرا از طریق میدیا علناً تبلیغ میکنند.به امید روشنی انداختن درین باره. با احترام شفیق الله

  • بجواب مشفق نام !
    علم را علما منطق كشف عالم به معلوم است تعريف كرده است وشيخ امام محمدغزالى علم را دو نوع ميداند ١—علم كشفى : انست كه انسان دراثر ملكه وممارست بدان نائل مى ايد .مانند علماى كه امروز سيارات وكهكشانها راتحت تأثير خود قرارداده است أز ساينس وتكنالوجى كرفته تا كشف واختراع جديد علوم طبى كه همه را احتوا مى كند . بقول ناصر خسرو بلخى كه كفته بود (درخت تو كر بار دانش بكيرد ::::به زير اورى جرخ نيلوفرى را)
    ٢ : علم لدنى ،كه ان بدوبخش تقسيم مى شود ١:وحى كه مخصوص ييامبران ع است كه اولش ادم واخيرش محمد بن عبدالله ص ٢: الهام كه مربوط إمامان ع كه ازبطن زهراى اظهر باشد ومنصوص وبالنسل باشد ومربوط اوصياى كرام كه همان جانيشين ييامبر اكرم مانند واقعه غدير خم كه امامان باشد كه براساس نص قران عظيم الشان كه كلام قديم افريدكار است واعتراض بيك حرفش اعتراض كننده از دائره اسلا م بيرون مى كردد ٢كه همين الهام مربوط به اولياى كرام نيز است كه أولياها كه اكثريت قاطع نيز فرزندان زهراى اظهر است وهمان فرزند زهرا كه (ان أكرمكم وعندالله اتقكم )را شامل كردد نه همه كه در نثراد سيد ودرفعل واعمال بدور از اخلاق خانواده رسول كريم كه تنها سيادت كافى داشتن برترى نيست و اين عقيده ثابت تمام تشيع اهم از اثنى عشريه وزيديه واسمعيليه را شامل است كه از ديدكاه اهل تشيع كه شيعه تا يوم الحشر زمين را بدون امام زمام فاطمى نسب نمى داند واهل سنت همه دارندكان جنين عقيده را برايش رافضي خطاب مى كنند كه رافضي هم رفض كنندكان به سه خليفه اول ودوم وسوم وعايشه خانم ييامبر اكرم را كه مخالفت با واقعه غدير خم را كردند كه تمام شيعه نظر به تعريف متفقانه وبدون فرق مخاليفين غدير خم واحاديث نبى اكرم را غاصبين ميداند ولى اكثريت علماى تشيع مخالف دشنام وبى حرمتى اند و وموضوع غالى ويا غلاط يك غلط مشهور است كه به اسمعيليان بد بينانه حواله شده است در حاليكه غالى وغلاط به كسانى اطلاق مى شود كه در مسايل اعتقادى خود غلو كرده إفراط را تعقيب كند كه همين فانتماتاليستهاى امروز كه بنام فناتيك هانيز ياد مىشوند مانندالقاعده وطالبان وكروه هاى تند رو مانند الله يارى شبكه اهل البيت غالى ها هستند ورنه اسمعيليان افغانستان وجهان هيجكاه افراطيون نبوده بناء كلمه غلط مشهور غالى به اين مذهب صدق نمى كند زيرا مسلمانان كه اعتقاد به توحيد ونبوت ومعادباشند وعلاوه بران دررمذهب شيعه هم عدل وامامت اصول مذهب شيعه است معتقد باشند واطلاق كلمه غالى يك نظريه دشمنانه وحسادت مندانه است .درحاليكه امامان مذهب اسمعيليه هميش تأكيد مى نمايند كه (مجدداتاكيد مى ورزم كه به اصول أسلامى يابند بوده وازمعا ملات بى غل وغش واز دوستى همنوعان تان برخوردار باشئد ) واينكه عده ازين امر امام عدول مى كند معنى انرا ندارد كه همه اسمعيليان يك نوع اند ودرهر مذهب نا اهلان وصالحين هردو را دارد ودربعد اعتقادى درست است كه يك نوع اند بنام اسمعيليه افغانستان وجامعه اسمعيليه خواجه كدام فرق وجود ندارد وتنها محيط اجتماعى انسانها كه تعين كننده است ونمى شود كه تمام جماعت خواجه را بدور از اسلام بدانيم وادعا ترويج هندويئزم كردن يك دروغ بى بنياد وسيله استفاده ابزارى است زيرا اسمعيليان خواجه نسبت به همه اسمعيليان يابند رفتن به جماعت خانه است كه موقع دعا به دها بار كلمه مبارك شهادت والهم صلى الله محمد وعلى ال محمدص را در روز بصد ها مراتب ذكر مى كنند ويس از لحاظ اصول فقهى كسى كه در عمرش به اخلاص وصدق كلمه توحيد رايكبار بيان كند ان مسلمان بوده درجوكات إيمان موقعت دارند وبه كدام حق حكم بيرون شدن از اسلام ويا غالى بودن را صادر مى كنيد ؟كه مرتكب ان كه يك مسلمان را غير از حق تايه وبرجسب كفريت بزندفاعل ان مرتكب كناه بزرك است وازينرو حكم كلمه غالى وغلاط بالاى يك مذهب معتقد به سه اصل دين وينج بناى مسلمانى يك ادعاى تفريقه إندازانه نيست جيست ؟ ويا اينكه دربحث هاى اعتقادى دشنام وقذف وبى حرمتى بيك انسان بآ حرمت مانند حرفهاى تند وتيز وشكننده وتوأم با شدت وحرارت ويا ادعاى داشتن علم لدنى به غير مستحقش ادعاى محض نمودن نيز بدوراز اصول دين ومذهب است كه افراطيون از هر جوانب متعلق به مذهب نيست وبلكه مولود تربيه محيط اجتماعى خودشان است نه از كس ديكر .ً با احترام (احمد روشنكر ) 

  • هموطنان!
    درمقاله فوق نویسند فقط دوشخص وکارکردهای شان را به مقایسه کشیده است ,تکرارمیکنم فقط دوشخص را!
    هرکه نظری دارد ویا گفتنی ای پیرامون آنان میتوانند بنویسند ,نه دررابطه به مذاهب اسلام ,زیرا این دعوادریکهزاروتقریبا چهارصد سا ل حل نشده وهیچ گاهی هم حل نخواهد شد .پس حریم باور ها وعقاید هم راباید احترام نمایم وازاتهمات نادرست وزننده وزشت که ناشی از جهل وتعصب ونادانی است بپرهیزیم.
    تشکر

  • جناب احمد روشنکر! علمی که کهکشانهاو سیارات را تسخیر کند،درب نامرئی پلنت های عدیده ومرموز را بروی انسان بکشاید، مکروب نا مرئی را کشف کند، با ساختن دارو های گوناگون وموثر جان انسان را نجات دهد، تکنالوژی محیر العقول را در خدمت رفاه انسان قرار دهد، خروار ها آهن سنگین را در فضای سبکتر از آهن به پرواز در آورده قاره هارا بهم متصل سازد.ار تباطات انسانهارا از یک قاره به قاره ی دیگر به یک چشم زدن بر قرار سازد. آیا از نظر عملی این علم شرف و مزیت دارد و به نفع انسان است یا علم موهوم و بقول شما لدنی یا خدادادی که عده ای از مردم ... وبنا به ادعای شما اولیا ی کرام که خدا به آنها الهام میدارد؟ در درازنای تاریخ اسلام آیا این الهام یافتگان الهی بجز از جذب مال ومنال مردم بی نوا وزندگی طفیلی وار وبسا اوقات شعله ور ساختن نزاع و کشمکش بین مردمان مصدر کدام کاری خیری برای بشریت شده اند؟ اگر شده اند که ما ازان خبر نداریم لطفاً مارا آگاه گردانید. آیا جنگ ونزاع، تعصب و نفاق و شقاق که از آغاز اسلام تا امروز در میان مسلمانان مسلط و حکمفرما است،عاملین اصلی آن همین اولیای کرام نیستند؟ یک مثال این اولیای کرام که از قولش تعریف علم را آورده اید حجة الاسلام محمد غزالی است. غزالی تا زمانی که از خوان گرم خواجه نظام الملک بهره می برد، با کوکبه حرکت میکرد و با جاه و جلال میزیست. به دستور خواجه به دفاع از دین میپرداخت و به امر خلیفه ی عباسی، کتاب در رد روشنفکران، آزاد اندیشان و اسماعیلیان (شما ) می نوشت.بر ضد فلاسفه که باعث نگرانی خلیفه شده بود، موضع می گرفت. فلاسفه را می کوبید، چون خلافت را تضعیف میکرد، هدف از این همه موضع گیریهای غیر عقلانی تقویت اتحاد نا مقدس خلافت وسلطنت بود نه چیز دیگر. تالیفا ت غزالی را برخی ها تا 300 جلد نوشته اند ولی بدون تردید بیش از یک صد جلد نیست. وقتی انسان به این تالیفات فکر میکنداز خود می پرسد که این همه کتاب ورساله چه سودی برای جوامع بشری داشته اند یا چه دست آوردی برای امت مسلمان به بار آورده اند؟ از برکت نوشته های غزالی بود که از قرن پنجم هجری به بعد تا کنون که هزار سال می گذرد، دیگر دانشمندی چون بوعلی سینا، کندی، رازی، فارابی وغیره بوجود نیامد ودروازه ی علم بسته شد و تباهی خرد به امت مسلمان روی آورد.
    آقای روشنکر! امروز امت اسلامی هراندازه ،بد بختی، عقب ماندگی، جهل وسفاهت، نزاع و جدل را که می بینند اغلب آن از برکت وجود این اولیای کرام شما است " که اکثریت قاطع نیز فرزندان زهرای اطهر " و دارندگان علم خدادادی است که پیروانش با افتخارآنرا برخ دیگران می کشند. در تاریخ های معتبر اسلامی میخوانیم که رسول خدا در آخرین خطبه اش که به نام حجة الوداع معروف است مسلمانان رامورد خطاب قرارداد که تفاخر بر حسب ونسب نکنید، ومسلمانان همه یکی است کسی را بر دیگری برتری نیست، بر حسب ونسب وخون ونژاد تفاخر مورزید، ومردم همه از آدم است و آدم از خاک و کسی را بر کسی برتری وتفاخر نیست. پس بقول شما اگر بنا باشد که نواده های فرضی پیغمبر را که گویا از" بطن زهرای اطهر باشد"، نسبت به دیگران برتری وامتیاز داشته باشد، باید قبول کرد که اسلام دین نژادی و طبقاتی است، و پیامبر کوشش نهائی کرده است تا نواده هایش صاحب امتیاز باشند. واینکه تفاوت بین بلال حبشی و سید قریشی را ملغی قراردادالبته یک صحنه سازی بوده است.خرد مند باشید

  • أقاى جميل جان !
    اكر به نوشته ام درست دقت كرده باشئد ومن تعريف علم وأقسام انرا از ديدكاه امام محمد غزالى شرح دادم ولى ادعا طرفدارى ويا رد انرا نكرده ام وأما به اين باور هستم كه او بدون نظريات واعتقادات مذهبى أش يك عالم زمان خود بوده است ولى من ادعاى تقديس به سيادت را جى وقت كردم وكفتم ان ساداتى كه به إيه (ان أكرمكم عندالله اتقكم )متصف باشدبه بحث كرفتم وامامت را يك اصل از اصول مذهب تشيع كه از فرزندان منصوص زهراى اظهر باشد كه بدون اعتقاد به اين اصل شيعه ماهيت خودرا ازدست مى دهد كه اصل ديكر مذهب شيعه عدالت است واكر عدالتى دركار نباشد يس ضرورت فرستادن انبيا ع وامامان را نفعى مى كنيم كه يك تناقص شرعى در اسلام است وتمام أديان ديكر وهمان حقوق بشر نيز يكى از أبعاد عدالت است كه دربرابر ظلم قد مى افرازد ولى اين اصول اعتقادى دين مبين اسلام است نه نظريات شخصى من ويا كسى ديكر واما شما درمقاله هاى ديكيرت درهمين سايت دين اسلام را نفعى كرده ايد وبر ييامبران وامامان تاخته ايد.كه درهمين بحث موجود است وخوانندكان محترم به ان برخورده است كه يكى از انديشه هاى اته يئزم است وبمن سوال بر انكيز است كه درين نوشته خود ازغدير خم ياد كرديد وحرف هاى رسول اكرم را در ان خطابه متذكر شديد ولى اينرا كتمان كرديد كه دست على ع را بعد از نازل شدن إيه مباركه يا( أايهالرسول بلغ ما انزل إليك من ربك وان تفعل فما بلغت رسالته والله يعصيمك من الناس )الايه دست على ع را بلند مى كند ومى كويد( ومن كنت مولا فهذا على مولا )كفت كه اين دال بر نصب على به ولايت وجانشينى رسول كريم كه بعد از او در أولاده أش كه منصوص باشد واز بطن زهرا اظهر باشد تا يوم الحشر است كه اينست عقيده شيعه كه برادران ١٢امامى ما حضرت موسى كاظم ع وما اسمعيليان حضرت اسمعيل ع را امام ميدانم كه هردو فرزندان حضرت امام جعفر صادق ع است وغير از فرزند زهرا كدام كسى ديكر را شيعه هم از١٢ امامى واسمعيليه وزيديه امام نمى داند كه امام فقهيى متصف به امامت كه خداوند امر كرده وييامبر به ان صراحت داده است نميباشد ويا اينكه كفته ام اولياى كرام اكثريت قاطع شان فرزندان زهرا است ايا اين حرف شخصى من است ؟ وايا ادعا كرده ام كه اوليا غير از فرزند زهرا ديكر كس نيست بلكه اكثريت انرا كه يك واقعت است كفته ام ودركجاى مقاله ام افضليت يك سيد تارك شرع را را بريك شخص مومن ديكرادعا كرده ام وتنها تقوا برتر ازهمه است راكه حكم دين است وأمام منصوص وبانسل را خدا برترى داده است كه ايت را قبلا عرض كردم لطفا اول درست بخوان وبعد ابراز نظر كن وبايد (احمد روشنكر)

  • آقای احمدروشنکر!
    از محقق مذهبی چون شما بعید است که بین حجة الوداع وافسانه ی غدیر خم فرق گذاشته نتواند، اما نمیتوان واژه ی تجاهل را نسبت به شما بکاربست. بهر صورت، حجةالوداع آخرین حج پیامبر بود وخطابه ای که وی ایرادداشت در ختم حج بود ومن نیز درنوشته ام از آن متذکر شدم. واقعه ی غدیر خم وجانشینی علی حاصل جعل کاری وساخته و پرداخته ی دستگاه دکانداری شیعه بود وصرفاً جنبه ی سیاسی و انحصاری قدرت داشته است. آیه ی ( یا ایها لرسول بلغ....) سالها قبل از واقعه ی غدیر خم نازل شده بود،و آن زمانی بود که پیامبر در زمینه ی تبلیغ رسالت متردد بود و از مشرکین بیم داشت، لذا خداوند به او اطمینان داد که به تبلیغ رسالت بپردازد. در کتب شیعه میخوانیم که 120 هزار حاجی همراه محمد از مکه آن زمان بیرون آمده اند و اورا همراهی میکرده اند. اگر غدیر خم محلی بوده که هر کدام حاجی از هم جداشده وبه شهر های خود میروند بنا براین 120 هزار شاهد عینی یکبار شده هم به حقیقت غدیر خم اشاره می کرد، دران صورت این خبر در میان سنی ها هم می بایست رواج یافته بود.خاطره ی چنین واقعه ی مهمی مگر میشود فقط میان 5 در صد شیعه ها رواج داشته باشد وازبین آنهمه حاجی هیچ یک از سنی ازان واقعه بی خبر مانده باشد.
    درحدود دو ماه وچند روز بعداز واقعه ی حجة الوداع پیامبر جهانرا وداع میگوید، در سقیفه ی بنی ساعده تمام شرکت کنندگان از واقعه ی غدیر خم هیچ اطلاعی نداشتند و در سراسر عربستان آنروز و حتا علی به جانشینی اعتراضی رسمی نکرد. این گروههای اصلی که در سیاست و سیاست گذاری آنروز رخداده های دینی وسیاسی عربستان نقش داشتند از واقعه ی غدیر خم اطلاعی نداشتند
    ناآگاهی عشیره ی مبشره از واقعه ی غدیر خم.
    نا آگاهی تمام " سابقون مقربون" وبشارت یافته گان بهشت از غدیر خم.
    نا آگاهی محبوب ترین فرد نزد محمداز داستان غدیر خم.
    نا آگاهی عمار بن یاسر بزرگترین صحابه ی علی از واقعه ی غدیر خم.
    نا آگاهی سلمان فار سی صحابه ویار وفادار علی از واقعه ی غدیر خم.
    نا آگاهی خود علی ار واقعه ی غدیر خم. ودر سراسر نهج البلاغه هیچ اشاره ی مستقیم یا غیر مستقیم از واقعه ی غدیر خم نکرده است.
    اما در مورد نوادگان پیامبر یعنی آنانیکه بقول شمااز بطن زهرای اطهر هستند درینجا به یک مورد آن یعنی زید اشاره می شود، زید پسر زین العابدین به دو بطن به فاطمه ی زهرا میرسد بدین قرار نزدیکترین نسل به فاطمه زهرا به حساب می آید، زید طرفدار "قیام با السیف" بود بدینقرار که او عقیده داشت که امام و زعیم مذهبی باید امامت خودرا از طریق شمشیر بقبولاند. زید بخاطر تحقق این عقیده قیام کرد و هزار ها تن را به کشتن داد و هزارها زن را بیوه ساخت و هزار ها طفل وکودک را یتیم کرد. پس فضیلت وبرتری فاطمه زادگان آنهم کسیکه به دو بطن به فاطمه ی زهرا تکیه میزند در اینست که هرچه او بیشتر کُشت وکشتار کرد وبر خیل بیوه ویتیم افزود او سزاوار تکریم است و نژاد وآیندگانش از بقیه مردم برتر وبالاتر.ازبقیه فعلاً میگذریم و باشد برای بعد.

  • سلام آقای برومند!
    درنوشته تان به چند مطلب اشاره نموده اید:
    نمیدانم چرامراباذهنیت منفی وقهر آمیزیافته اید ,زیرامن خودم را ازجمله آدم های منفی وبدبین نمیدانم چون من به تغیر ,پیشرفت وتکامل ورشد وبالندگی ودریک کلمه به زندگی باوردارم که ازاین روفکرنکنم آدم منفی نگریباشم وقهرآمیزبه کسی گفته میشود که درگفتارونوشتار وعمل برانگیزنده اعمال قهریه وخشونت واستفاده اززورووسایل زوربرای امری باشد که من درهیج نوشته هایم نه کسی رادعوت به خشونت نموده ام ونه هم ازبین بردن مخالفانم راازلحاظ فزیکی تشویق نموده ام واصلا مخالف مطلق اعما ل قهر وخشونت خودم رامیدانم .

    • مرامخالف سادات کیان قلمدادنموده ایدکه اگرمنظورشما ازسادات کیان خاندان نادرخان کیان وشرکای چباول وغارتگری وی باشد که تشخیص شما بجاست,من باآنها مخالفم وآنهاازدیدگاه من متهم به جنایات بزرگیاند.جنایات مانند بازی باعقاید مردم ما, جنایات مصادره مذهب ما,جنایات مانندبرده داری,جنایات مانند فریب ونیرنگ,جنایات ازقبیل قتل ,جنایات مانند تجاوز به شرف وحیثیت وناموس مردم.....وجنایات بیشماردیگر.ولی اگرمنظور شما مخالفت من باسایرسادات میباشدکه چه دردره کیان وچه درسایرنقاط زیست دارنداین اشتباه است چون سایرسادات اسمعیلی مابرادران وخواهران همکیش و هم عقیده ماست که هیچ فرقی وتمایزی باهم نداریم ,همه برادران وخواهران سادات اسمعیلیه ما مردمان شریف ,زحمت کش وباشرفی اندکه بسیاری های شان سرمایه های معنوی بزرگی همه جماعت میباشند.(ودربسا مواقع همین براران سادات اسمعیلیه ما مانند سایرجماعت قربانی استبداد وبربریت وستم خاندان نادرخان کیانی وپسران بوده اند.)
    • اینکه آقایان خاندان کیان به نظرشما درکم شدن وزیادشدن این اعمال قبیح ازدیدگاه شما نقش داشته اند وهم به گفته شما برای شان باید نمره مثبت دادرا ندانستم . به نظربنده این نقطه نظریک مقدار بیربط به میدان آمده است وخوب است تایک مثل زیبای که ماوشما داریم رااینجا نقل کنم.
      میگویند: ده کجا ودرخت هاکجا!!!!!!
      به نظرمن همه اعمال وپرکتیک هایزشت ومنفی وشرم آور زاده عمر طولانی فرهنگ منفی ومریض میباشد که بحث علمی وروانشناسانه ای میطلبد ونمیشود چرایی وچگونگی این همه دگردیسی ها رادراین نوشته های کوتاه به بررسی گرفت.
      برومندباشید
  • يقينا كه حقكو از درباريان اغاصاحب است ولى در جياول احتمال دارد كه ابروئش را نزد وى برده باشد ازهمين رو جنين مقايسه بى مفهوم ودور از مواصفات مشابه يكديكر را كه بيكار مانده كه بازارش را كرم كند به نكارش كرفته است در حاليكه احمد شاه مسعود جكواراى افغانستان است وقهرمان بى مانند زمانش در مقاوت وسنكر نشينى رستم يل مازندران بود ياك زاده شده بود ياك زندكى كرد وياكبازانه شهادت نصيبيش شد روحش شاد وفردوس برين جايش باد با نبودمرد كه درمقامش نامرد تكيه زده است ذلت اين ملت را هرروز مى بينيم واو هر روز در قلب مردمش رسوخ مى كند ولى سيد منصور أغا بيجاره مردى است كه جشمش به مال و كر سى همه ميماند كه قطعا يك مرد بزرك ورهبر جهاد ومقاومت را با يك نفس محور كه تنها بخودبخواهد جطور قابل مقايسه است حسادت وتنك نظرا أش را همه به جشم سر مى بينند لج باز است وكينه ورز تا مى تواند وازدستش مقدور است اول بستكانش را محتاج ودربدر نكهميدارد وصله رحم دروجودش نيست اكر من دروغ مى كويم از مردمش سوال كنيد (. فرا مرز كوه نشين ) 

  • سخنانی از علی علیه السلام :
    آنچه را نمی دانی مگو ، بلکه هر آنچه را میدانی نیز اظهار مکن.
    پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری ، مشورت کن و قبل از این که وارد عمل شوی فکر کن.
    عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد.
    بزرگترین نادانی ها برای بشر عدم شناخت خود است.
    برای مردم آن بخواه که برای خود میخواهی و با دیگران طوری رفتارکن که مایلی در باره ات آنچنان کنند.
    بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود ، انجام دهنده را خوارو خفیف سازد.
    بی خرد از همه کسی است که خود را خردمند تر از همه پندارد.
    هرکس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود پیوند دوستی او قطع خواهد شد.
    برای مشورت ، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی.

  • آقای برومند! ماجرای کشته شدن سید شمس الدین وافراد خانواده واقاربش را به دست طالبان ناشی ازهمکاری گروه مخالفین سید ها نامیده اید، یک غلط فاحش وایجاد بد بینی بین سیدها وباقی مردم اسماعیلیه آن مناطق است. مخالفین عقیدتی خانواده ی نادری با بقیه سید ها هیچ مشکلی ندارند، مشکل تنها وتنها همین خانواده ی روحانی نمای متقلب، فریبکارو عوام فریب است که از طریقه ی صلحجو و پاک اسماعیلیه بعنوان ابزار سیاسی کار گرفته ومیگیرند.
    مسؤل کشتن سید شمس الدین و قتل عام بقیه اسماعیلیان و بخصوص اهالی دره کیان توسط طالبان وحشی شخص سید منصور است نه دیگران، زیرا او فرمان مصرح امام مفتر ض الطاعه را نادیده گرفت و آن را بار ها وبار ها نقض کرد. آنگاهی که جناحبندی ها، ائتلاف ها ی مقطعی ودسته بندی های نظامی ـ سیاسی مُد روز شده بود امام به خانواده ی نادری دستور داده بودکه" شما باید مطلقاً بیطرف باشید" خانواده نادری این دستور مصرح امام را نقض کرد وبخاطر جنون قدرت گیری ودست یابی به منابع مالی عظیم کمونیست ها واتحاد شوروی متجاوز، نوکری رژیم مزدور و بادارانش را پذیرفت و صاحب فرقه ملیشه ای و تشکیلات وسیع نظامی گردید. (اولین نقض دستور امام) پس از شکست شوروی ها، سید منصورپشت به ولی نعمت خود کرد و در ائتلاف جنبش ملی ـ اسلامی شمال داخل شد.( دومین نقض دستور امام ) سپس با شورای نظاروارد معامله شده و معاهده ی نظامی ـ سیاسی خنجان را پیر یخت و در سقوط دولت داکتر نجیب سهم فعال گرفت.(سومین نقض دستور امام) در جنک بین دولت نام نهاد اسلامی و حزب اسلامی حکمتیار، عملاً با حزب اسلامی در نبرد پرداخت.(چهارمین نقض دستور امام) وقتی مطالبات جنبش از سوی دولت نام نهاد اسلامی بر آورده نشد، جنبش با حزب اسلامی ائتلاف کرد و با دولت ربانی ـ مسعودبه جنگ پرداخت. (پنجمین نقض دستور امام)
    معامله وتبانی جنرال عبد الملک با طالبان و فرار دوستم به خارج زمینه را برای تهاجم و سیع طالبان به ساحات شمال مساعد ساخت که در نتیجه همزمان با اشغال مزار شریف، دوشی و پلخمری مرکز و پایگاه خانواده نادری نیز به تصرف طالبان در آمد. سید منصور با کلیه اعضای خانوادۀ خو راه فرار بسوی ازبکستان را در پیش گرفت؛ نیروهاو جزو تام های عدیده ی فرقۀ 80سنگر ها و مراکز دفاعی خودرا ترک گفته و استحکامات ایشان بدون کدام مقاومت به تصرف طالبان و پشتون های منطقه ای در آمد.
    شکست مفتضحانۀ طالبان در مزار شریف باعث شد که قسمت عمدۀ نیروی طالبان تارو مار گردد، سپس در اثر عملیات متحدان و تشریک مساعی نیروهای جبهۀ مخالف، قوای طالبان از پلخمری بسوی ولایت بغلان عقب نشینی نموده و با همکاری پشتون های ولایت بغلان خود را به کندوز رساندند. با این پیش آمد سید جعفر قوماندان فرقه مجدداً به پلخمری برگشت. موصوف در مصاحبۀ که با نمایندۀ بی بی سی انجام داد، بدون در نظر داشت وضع آسیب پذیر جماعت اسماعیلیه و عواقب نا گوار آن،مفتخرانه از دستگیری و کشتن و زخمی شدن شماری از طالبان در پلخمری سخن گفت.
    وقتی در ماه اگست 1998طالبان به صفحات شمال تعرض کرد، قبل از رسیدن آنان به پلخمری قوای پاسبانان عزت و شرف و ناموس مردم اسماعیلیه استحکامات وخطوط دفاعی و سنگرهای شکست ناپذیر خویشرا ترک گفته و طالبان بدون کدام مقاومت تمام نقاط سوق الجیشی پلخمری، کیله گی و دوشی را به تصرف در آوردند، دارای و مایملک مردم اسماعیلیۀ این ساحات مخصوصاً پلخمری از سوی همسایگانش که منتظر چنین فرصتی بودند ونیز طالبان بغارت رفت. سپس طالبان عازم درۀ کیان مرکز تسخیر ناپذیر سید منصورشدند. سید منصور و خانواده اش توسط هلی کوپتری که احمد شاه مسعود در اختیارش گذاشته بود قبل ازرسیدن طالبان فرار کرد. براستی او که شعار فریبندۀ دفاع از مردم اسماعیلیه را سرداده بود و اگر به آن مُحق میبود میبایستی درکنار مردمش باقی میماند و سرنوشت خودرا باسرنوشت مردمش پیوند میزد و عملاً به تجربه در می یافت که چگونه مردم نامراد اسماعیلیه قربانی سیاست غلط و بابخردانه و رهبری فاسد او میگردد.آنکس به دعوی خود مُحق است و می تواند واژۀ بزرگ رهبر را بخود اختصاص دهد که در لحظات غم و اندوه و زمان بحران مردم خودرا تنها نگذارد. اما این جامعه ی بد بخت است که باید تاوان و کفارۀ رهبری بد را بپردازد.
    در کیان عدۀ از را ه های کوه و مخفیگاه ها موفق بفرار شدند، اما تعدادی دیگر بشمول افراد مسن، اطفال وزنان که موفق به فرار نشده بودند، در معرض کشتار طالبان قرار گرفتند. طالبان در سه روز اول به هر جنبندۀ فیر کردند. تلفات مردم اسماعیلیه را درکیان بین 350-450 و اسرای آنهارا بین 70- 80 برشمرده اند. سید منصور بخاطر آیندۀ خود ذخیره گاه های بزرگی از سلاح ومهمات مختلف النوع که از باداران شوروی اش در کیله گی بجا مانده بود و نیز مواد سوختی، روغنیات نقلیه و مواد غذایی در درۀ کیان ذخیره کرده بود. همۀ این ذخایر عظیم دست نخورده در تصرف طالبان در آمد.در طی یک هفته 500 نفرمصروف بار کردن " غنیمت اسلامی " بودند. قسمتی ازرمه های گوسفند، گاو واسپ ویرا مردم تاتار و حبش و بخشی ازانهارا هم طالبان متصرف شدند. 150 عراده موتر مختلف النوع بشمول موتر ضد مرمی سید منصورو جعفراز جمله غنایمی بود که به تصرف طالبان در آمد. ( هفته نامۀ ضرب مومن مورخ 28 اگست1998 ))
    قصر افسانه ای " آشیانۀ عقاب "که به مصرف ملیون ها دالر و عرق ریزی مردم نامراد اسماعیلیه اعمار و حکایتگر آرزوهای بلند پروازانۀ سید منصور ویاد آور خاطرۀ محافل عیش و بزم آرایی او و پسرانش بود، طالبان قشری بدلیل حرام بودن مجسمه در اسلام آنرا منفجر کردند." بار شراب " بسبک امریکایی و اروپایی، حمام سونا که در کاشی کاری و تزیین آن تصویر های برهنۀ دختر و پسر بکار رفته بود، همچنان دیگر آثار قبیحه و علایم شنیعه منجمله عکس های برهنه با دختران و پسران و نیز فیلم های وید یویی سکسی از محافل عیش و سرگرمی ایشان کشف گردید. این آثار و فلم ها بحدی وقیح و بیشرمانه بود که طالبان مخالف هم از نشر و تکثیر آنان احساس خجالت کردند. صرف یک قسمت جزیی آن که عبارت از بوتل های شراب رنگارنگ بود در جریدۀ اردو زبان ضرب مومن مورخ 4اگست 1998 انتشار یافت و درزیر عکس بوتل ها بزبان اردو نوشته شده بود: " افغانستان می آغاخان کی سب سی بری خلیفه سید منصور نادری که محل سی بر آمد هونی والی غیر ملکی شراب کی بوتلین." " بزرگترین خلیفه ( یعنی نماینده) آغاخان در افغانستان سید منصور نادری که از اقامتگاه اش بوتل های شراب ساخت خارج کشف گردید."
    بدین ترتیب عمل وقیح و شرم آور این خانوادۀ روحانی نمای درباری عوام فریب بنام مذهب اسماعیلیه در افغانستان تمام شد.در حالیکه مذهب اسماعیلیه که رعایت وظایف دینی، تقوی فلاح، بهبودی انسان و زندگی صلح آمیز در سرلوحۀ برنامۀ آن قرادارد کجا و این مرجعیت هوسران و فاسد کجا. براستی اگر مردم اسماعیلیه بیطرف میبود، به انتریک های سیاسی و زدو بند های کثیف نظامی ذیدخل نمیبود، آیا باز هم به قتل عام، بی عزتی و بربادی نام وناموس خویش روبرو میشد ند؟ البته که نه. برای اینک طالبان با مردم بیطرف و غیر مسلح هیچ کاری نداشتند و در سراسر درۀ شکاری، و نیز درۀ کالو و سیاسنگ که در مسیر راه طالبان واقع بود همچو موردی دیده نمی شود. ولی حساب مزار شریف، سر پل و بامیان که مردم هزاره قتل عام گردید جداست زیرا در نتیجه ی عملکردحزب وحدت بود که اغلب هزاره ها چوب آنراخوردند، بهمین ترتیب مردم اسماعیلیه نیزبا قتل عام شان چوب تشکیلات ملیشه ی و نظام فاسد سید منصور را خوردند.
    انهایه، این خانواده روحانی نمائی مفسد بخاطر کسب اقتدار و جنون قدرت گیری و شهرت کاذب به لاس زدن ها و دست اندازی های نادرست در زدو بند های کثیف سیاسی و دسته بندی های نظامی، جور آمدن و بستن پیمانهای مقطعی نظامی- سیاسی با تنظیم های بد نام و باند های خون آشام که هر کدام با بیرق اسلام و شریعت بدوش افغانستانرا جهنمی بی مانند ساخته اند، دست یازید. جماعت بی آزار، بی نهایت اقلیت و فاقد دانش را درین ترفند های سیاسی دخیل گردانید و با پر رویی عجیب به این اعمال نا موجهۀ خویش رنگ مذهبی و صبغۀ دینی بخشید؛ و با توجیۀ مذهبی آنرا به خورد جامعۀ فاقد تفکر و نا آگاه خود داد. یعنی با دعوی رهبری و گاهی گماشتگی از سوی امام و ادعای فرمان یافتن ازو، به کارهای ناموجۀ خود ماموریت دینی داد و مدعی شد که هر چه میکند به حکم و ارادۀ صاحب الامر است. در نتیجه با این گونه عملکرد ضد مذهبی خود نه فقط عزت و آبرو و اعتبار جماعت را به صفر رساند، بلکه به مبادی و اصول مذهب اسماعیلیه در افغانستان نیز لطمۀ شدید و ضربۀ کاری وارد آورد و هنوز دست از سر کلِ مردم بینوای اسماعیلیه بر نداشته است.با احترام گل احمد

  • أقاى كل احمد خان !
    مى كويند در دوران سلطنت شاه دريكى از مكاتب كابل شاكرد غبى بود كه او تنها كرم زمينى را كه درصنوف متوسطه در مضمون زمين شناسى شامل يروكرام درسى بود مكمل به حافظه سيرده بود واز ساير مضامين كوجكترين معلومات هم نداشت ودروقت امتحانات اكر هر مضمون از قبيل تاريخ جغرافيه دنيات وفزيك كه ايجاب امتحان تحريرى را مى كرد واين شاكرد طبق روال هميش مى نويشت كه كرم زمينى عبارت ازاين وان وغيره يك صفحه را تكميل مى كرد ودر ان زمان كه عده از معلمين حوصله خواندن دقيق ورقهاى امتحان را نداشتند بلستكى نمره اعطا مى كرد .واين شاكرد از بركت كرم زمينى وإغفال معلمين نمره كاميابى مى كرفت .واكنون جناب شما كه مضمون جاى ديكر است وشما نيز مانند همان شاكرد با يك شدت وحدت بغض قلبى كه عملا إحساس مى كردد مى نويسى كه سيد منصور امر امام را نكرفت وبا دولت كارمل ونجيب واحمد شاه مسعود شهيد ودوستم وطالبان واين وان طياره را سوار شد وفرار كرد. كه مانند همان شاكر ولى يارجه خودرا با يك أدبيات غرا مانند كريم بخش خان كه مطابق روال معمول جون بى سواد است وقتى يشت مكرافون ايستاد مى شود با يك قلقله هنرمندانه سامعين محفل را تحت تأثير مى اورد وأما ولى بواقعت كه صنف سه را خوانده است وبرادرم منظور من قلع وقمع جابرانه وظالمانه ٤٧٥تن از مردمان بى دفاع كه به كدام جرم ملاعمر سه روز متواتر امر قتل عام را دردره كيان صادر كرد وبه كفت شما در حاليكه سيد منصور با تمام كسانيكه دست وياى فرارراداشته بودند قبلا فراركرده بودند واين امر به كدام استدلال امارت اسلامى قرن حجر را ملاعمر صادر كرد ؟كه در أنوقت بكفت bbcً كه طالبان كندهارى جمعا طالبان محل به هرجنده اين ولا فير نموده است واين دهكده كوجك را به شهر ارواح مبدل ساخته وازهردروديواروكوه وبرزن ان وحشت وترس مى بارد وحكم فرما است كه ازجمله قتل دسته جمعى سيد شمس الدين وبا ينج تن از فرزندان جوانش ودونفر دامادان وخسر بره أش به كدام جرم نابخشودنى اتفاق افتاد ?وبه رهنائى كدام يك از شما كه مردمان محل را ازلحاظ قوم ونسبيت مى شناختيد وشما منحيث عدالت خواهان اكر حالا كه اكت مى كنيد وقلم فرسائى مى كنيد در كدام روز نامه وميديا اين اعمال دوستان تانراكه به ادعاى خودت وديكران كه طالبان محل بوده كه با سيد منصور مخالفت داشتند تقبيح نموديد واز روئس نوشته ات وضاعت دارد كه اين قتل عام را حق قانونى قاتلان ميدانيد وكسانيكه اكر در سانحه هوائى وياهم اكسيدن وسائط از بين رفته باشد انرا بكردن سادات كيان انداخته واز سادات كيان كه دسته جمعى مانند حادثه نينوا سكوت اختار مى كنيد وهمين قضاؤت وداورى ات به ثبوت مى رساند كه از جمله همان قاتلين قسى القلب وجلاد ستاره سرخ امين كه در وقت طالبان به رهبرى جنرال شهنواز ازطريق isi ياكستان متحد شديد تنى بطرف عقده شخصى أش داكتر نجيب وبرادرش يورش برد وشما هم سرو يا كنده عازم كيان شديد ًكه شله بى بى كلان تان سرد شده بود ويا قرضدارت را جستجو مى كرديد واين داستان حماسه افرين خود وباداران خودرا افريديد وبه ان مباهات كاذبانه هم مى كنيد واكنون نيز كه تنور را كرم ديده ايد زير نقاب كه در حقيقت دشمنى شما با مذهب در زمان تره كى رهبر خلاق تان زامين صاحب تان مذهب راافيون جامعه ميدانيستيد وجند مسولين بى اطلاع از قضاياى كذشته كه در ادارات حضور مبارك امام كار مى كند كه سبب اين اختلافات همان دسيسه وتوطيه شما است كه لنك دادعلى وبسم الله عطاش كه دشمنى فكرى داريد درقالب مذهب به دروغ خودرا جازده مانند ماكياولى ها اغاز به اين طامات نموده ايد زيرا ابله تا درجهان باشد مفلس در نمى ماند .زيرا اكر ادم حساس وعقده مند ى نثرادى واتنيكى با اين سادات را نميداشتيد حد اقل از ظلم واستبداد وقتل ووحشت كه به خانواده سيد ظاهر صورت كرفته را متذكر مى شديد كه درينصورت نوشته هايت همان مضمون كرم زمينى همان شاكرد دوران اعلحضرت محمد ظاهر شاه است كه همه مقالات وادعاهايت باتر از ان نيست كه اين قضاؤت را به مردم مى كذاريم زيرا در قاعده فقهى ادعاى مدعى بالاى مدعى عليه قابل سمع نيست وهر جى قلم خودرا با هر بغض ودشمنى حركت دهيد مردم اهداف شمارا به درستى ميداند ومردم به ان سطح نادانى نمانده وعقل تشخيص هر حقيقت را از ادعا درك مى كنند ،زنده بادحق وعدالت لعنت ونفرين بر ظالمان ومستكبران زمانه (برومند )

  • سخنانی از حضرت رسول اکرم (ص)!
    کافی است که خداوند از زبان پیامبرش در قرآن اعلام میداشت که چیزی درازی رسالتم از شما نمیخواهم جز مودت و محبت با اهل بیتم و با این حال،از نخستین ساعت رحلت پیامبر با تمام بی ادبی و نا مردی ،بد ترین برخورد های وحشیانه با اهل بیت رسوا خدا داشتند.
    رسول الله فرموده اند:
    بهشت حرام است برکسی که اهل بیتم را مورد ستم قرار دهد و مرا در عترتم آزار دهد.
    هرکه اهل بیتم را دشنام دهد از خدا و اسلام برگشته و مرتد میشود،هرکه با ستم به عترتم مرا بیازارد،بیگمان خدا را اذیت کرده و همانا خدای عزوجل بهشت را حرام کرده است برکسی که به اهل بیتم ظلم روا دارد یا با آنها کارزار کند یا آنان را دشنام دهد.
    هان!هرکه با دشمنی آل محمد از دنیا برود روز قیامت بگونه وارد محشر میگردد که در میان دو دیدگانش نوشته شده باشد:این از رحمت خدا نومید است.
    هان!هرکه بر دشمنی آل محمد از دنیا برود،کافراز دنیا رفته.
    هان!هرکه بردشمنی آل محمدبمیرد، هرگز بوی بهشت به مشامش نمیرسد

  • می 22:39, بوسيله‌ى may. 2012. 13
    اقتباس از سایت "آژانس خبری بین المللی کوکچه"
    بدون تغییر و تصحیج
    نویسنده : سید پسرعلی کیانی
    گزارش: ظلم وشکنجه که توسط طالبان
    در شمال به ویژه دره کیان انجام گرفته است
    نوشته حاضر نمونه‌ی از بی عدالتی‌های است که در دوران حاکمیت طالبان در مناطق شمال افغانستان، خصوصاً ولایت بغلان و دره کیان که مربوط اقلیت اسماعیلیان افغانستان است، انجام شده است.
    گزارش:
    تابستان سال 1377 بود که گروه طالبان همرا با جنگجویان پاکستانی و عرب با کمک‌ مالی دولت پاکستان و دیگر ممالک عربی ولایات شمال افغانستان را یکی پی دیگر اشغال نمودند. بعد از اشغال شهرهای مزار شریف و سمنگان درروزهای اخیر ماه اسد، شهر پلخمری نیز به دست طالبان افتاد. بعد از یک هفته پشتون‌های ولایت بغلان، کندز و بلخ یکجا با طالبان به طرف دره کیان ولسوالی دوشی پیشروی نمودند. سران دره کیان بدون کدام مقاومت جدی منطقه را ترک نمودند و به طرف مناطق کوهستانی کوه های هندوکش فرار نمودند و از آن‌جا همرای خانواده هایشان توسط هلیکوپترهای که از طرف احمد شاه مسعود ارسال شده بود، به دره پنجشیر گریختند. عساکر جنگی آنها نیز با سلاح های دست داشته شان از راه کوه‌ به دره پنجشیر فرار کردند.
    به تاریخ 30/5/1377 طالبان همرا با پشتون های ولایت بغلان پیشروی خویش را در نزدیکی دره کیان که به نام شولوکتو یاد میگردد، توقف دادند. طالبان بغلانی به رهبری بشیر بغلانی، سید رحمن ، حاجی منوک و دیگران به طالبان قندهاری پیشنهاد نمودند که به منظور انتقام گیری قوماندان‌های مقتول ولایت بغلان هر یک امرغیور، قوماندان تور و حاجی نواب مدت هفت روز در دره کیان قتل عام نمایند و مال و ناموس مردمان دره کیان را به غنیمت بگیرند. ملامحمد عمر رهبر طالبان با این کار مخالفت نموده اظهار داشت که مردمان دره کیان در مقابل طالبان مقاومت ننموده اند و قانون آنها ایجاب می‌نماید تا با آنها به نرمی رفتار شود. در این وقت طالبان بغلانی به ملا عمر اخطار دادند که اگر به انتقام جویی شان اجازه داده نشود، در آن صورت به احمد شاه مسعود خواهند پیوست. بعد از چندین ارتباط مخابره‌ی به قندهار سرانجام ملا عمر اجازه داد تا مدت سه روز، تنها کسانی که در جنگ های گذشته شرکت داشته اند شناسای شده به قتل رسانیده شوند.
    . پس از آنکه سید منصورنادری با تمام اعضای خانواده و افراد مسلح اش از دره کیان به پنجشیر رفتند، یکتعداد مردمان غریب کار و بی غرض از دره کیان فرار کردن را ضروری ندانسته در خانه های شان با خاطر جمع زندگی خویش را ادامه دادند. تعدادی مهاجر که در طول جنگ ها از دیگر مناطق به دره کیان آمده بودند نیز بدون کدام تشویش به خانه های شان نشستند.
    به تاریخ 31/5/1377 ساعت 03.30 بعد از ظهر آخرین افراد جنگی، آخرین مرمی های شانرا فیر نموده از دره کیان بیرون رفتند و اولین موتر های دادسن طالبان وارد دره کیان گردید. تا ساعت 05.00 عصر دره کیان بدون کدام در گیری جدی به دست طالبان افتاد. اولین شب بدون کدام واقعه سپری شد. فردای آن )1/6/1377( ساعت 08.00 صبح، گروپ پنج نفری از طالبان بغلانی به منزل سید شمس الدین ولد سید اکبر شاه آمدند. این گروپ مردان فامیل را بیرون خواسته به آن‌ها گفتند. " راجع به قوانین امارات اسلامی به شما معلومات می‌دهیم و اگر کدام میل سلاح داشته باشید به ما تسلیم نمایید، زیرا بعد ازین مسئولیت امنیت شما به دوش ما است. " سید شمس الدین به عنوان بزرگ خانواده و دیگر مردان خانواده با خاطر آرام همرای این گروپ به طرف رود خانه که در پیش روی خانه شان بود و به نام جر یاد میشود، رفتند.
    کسانی که با این گروپ 5 نفری به طرف جر رفته بودند عبارت اند از: سید شمس الدین ولد سید اکبر شاه با چهار پسرش هر یک سید عمران، سید عمان، سید ارسلان و سید صالح؛ دو خواهرزاده اش هر یک، سید رحمان و سید علم شاه؛ برادر خانمش سید شهنشا؛ همسایه اش سید مظفر شاه و دهقان برادر اش نیک محمد. این ده نفر همرا با این گروپ طالبان به طرف جر رفتند. پسر دومی سید سمش الدین، سید شاهپور که محصل صنف سوم فاکولته طب پوهنتون بلخ بود و قیافه‌اش با قوانین طالبان برابر نبود، در زیر زمینی خانه پنهان شده بود و پسر ششم و آخرین سید شمس الدین، سید الیاس که همرا با مادرش به دوشیدن ماده گاوها رفته بود، در میان این مردان نبودند.
    پس از چند دقیقه صدای وحشت ناک فیر ماشیندار از جر بلند شد و به تعقیب آن دود و بوی باروت از جر به آسمان بلند شد. اعضای خانواده همه به حیرت افتاده بودند که چه شده، اما نمی دانستند؛ زیرا جر بسیار عمیق بود و دیده نمی شد. خانم سید شمس الدین، ماه بیگم با شیندن صدای فیر شیر دوشیده اش را به زمین انداخته به طرف جر دوید. چون به سر جر رسید تلخ ترین منظره زندگی اش را دید. ماه بیگم فریاد کشید و گفت:
    " ای خانه خرابان این چه بلای بود که برسر من آوردید. خانه ام را خراب کردید. اولاد هایم چه گناه کرده بودند که این چنین بد بختی را به من روا داشتید"
    در این هنگام یکی از این قاتلین به ماه بیگم دشنام داده، در حالیکه چشمانشان مانند خون سر گردیده بود گفت:
    " غیور هم کسی داشت یا نداشت؟ تور هم برادر داشت یا نداشت؟ حاجی نواب هم انتقام گیر داشت یا نداشت؟"
    ماه بیگم که برای اولین بار این نام هارا میشنید، فریاد کشید و گفت:
    " خانه خرابان این‌ها کی هستند؟ فرزندان من که همیشه در خانه بودند، همان‌هایی که آنهارا کشته بودند، میکشتید.
    یکی از آنها گفت:
    "شما هزاره‌ها محکوم به مرگ هستید. شما اسماعیلیه‌ها کافرهستید. اینهای را که ما کشته ایم همه به مانند والی جعفر و سید منصور هستند."
    ماه بیگم گفت :
    " این فرزندان من بود . والی جعفر و سید منصور نبود."
    مرد دیگری با فیر یک مرمی به طرف ماه بیگم گفت:
    " آرام باش در غیر آن تمام زنان و اطفال تان را نیز خواهیم کشت و خانه تان را به آتش خواهیم کشید. "
    ماه بیگم به فکر آن شد، حال که تنها شاهپور و الیاس زنده مانده است، باید آن‌ها را نگهداری کند و خاموشانه مثل اینکه هیچ چیزی نشده باشد به طرف اجساد شیرین ترین اعضای خانواده اش رفت. این گروپ قاتلین از جر به طرف سرک حرکت نمودند. یکی از آنها از موی سر خون آلود عمان گرفته به چهره اش نگاه کرد و به دیگرانش صدا زده گفت:
    "این ها چهره هزاره گی ندارند. شاید بدخشی باشند. ماه خون ناحق نکرده باشیم."
    دیگری فریاد زد و گفت:
    "برو گم شو احمق. چی فرق میکند. کیانی باشد یا بدخشی تمام آنها میکروب هستند."
    این را گفت و از جر بر آمدند.
    ماه بیگم نزدیک جسد شوهرش سید شمس الدین رفت و فریاد کشید:
    "ای خانه خراب تمام اولاد هارا به کشتن دادی . چرا فرار نکردید؟"
    سید شمس الدین در حالیکه آخرین نفس هایش را میکشید، کوشش می نمود تا چشمانش را باز نماید اما قادر به آن نبود؛ زیرا یکی از مرمی‌ها به سرش اصابت نموده بود و مغزسرش با تسبیح اش یکجا شده بود.
    آنلاين بنگريد : نتیجه جنایات سید منصور

  •  (قتل وغا رت و ترورهاهی سید منکر(سید منصور
    ای سید منصوربود نا مت جلی --- بعضی اقوام تو است درشیخعلی
    نام خود بنها ده است ما نند تو ---- منفعتها کرد با پیوند تو......
    مرکزت برپا نمودی در کیان ---- نوکروچا کر فراوان از زنان
    سا لها در عیش عشرت تیر شد ---- جیب تواز ما ل مردم سیر شد
    جان فدایان که بود از کیش تو --- هریکی نا بود شد در پیش تو
    (پیش مردم جلوه دادی (با یزید) --- رهبرمردم شدی مثل ( یزید)
    مردم بیچا ره بود پیشت گدا ---- جان خویش در راه تو کردی فدا
    فکرتوبا فکرآن( فرعون) یکی --- کارتو با( شمر بن جوشن) یکی
    جان فدایان که بود پیشت غلام ---- از ره اخلاص می گفتی کلام
    هرکدام شان کلان قوم خویش --- جان خود ایثا ر میکردی همیش
    انتقا د ها کرد از کردار تو --- شکوه ها میکرد از رفتا ر تو
    آن یکی بودی از قوم شیبر --- جان خود بربا د داد او بی خبر
    او ندانست دشمن جانش تو یی --- فکر میکرد جمله دوستا نش تویی
    (نور محمد) بود بر نا مش سلام --- روح پا کش شاد با شد صبح و شا م
    آن یکی دیگر که او گشت نا مراد --- نا م پاک او بودی (سید مراد))
    (ای سیدی نا سیدی نا د ری ) ----- فعل و اعما ل تو مثل (سا مری)
    ای (سید منصور) تو پیر خود تراش --- قلب مردم شد زدستت آش آش
    (شاه قدم) راکردی غا فل از پلان --- جان او بربا د رفت در آسمان
    او ندانست هست روبا ه در کمین ---سربه نیستش کردی تو از راه کین
    بود (ابراهیم آرزو) نا م دار --- مردم نیک پی نمودی افتخا ر
    خد مت میکرد د ر اقوا م خو د ---- کرد شها دت را نصیب نام خود
    گرچه تو پنها ن کردی از نظر ---- مردم کا بل نما ند ند بی خبر
    قتل او پنها ن نمودی ما ه ها --- کا ر پنها نی تو شد بر ملا
    نام نیک او بما ند در جها ن --- لعنت الله به ( منصور) کیان)
    لعنت الله به کا ر جهل تو ---- برتوو آن (جاوید) نا اهل تو
    ای (سید احمد) شهید نام دار --- نام تو بر جمله ملت افتخا ر
    قا تل تو (با زک) بی دین بود --- خون پا کت افتخا ر دین بود
    گربپرسی (بازک) بی دین کیست ---موزه پاک خا نه دان (نا دریست))
    ازسیا سنگ بود (قیوم) نا م دار --- خد متش د ر راه دین بود استوا ر
    ازبرای مردمش رفت د ر کیا ن ---- تا بگوید مشکل مرد م به آن
    چون سید منصور قیوم خان را بدید --- مثل خا ربود که در چشمش خلید
    چند نسل بود خلیفه جد او --- از زما ن (پیرمراد) تا عبد او
    او بیا مد در سیا سنگ از کیا ن --- چند ماه بود میان قوم شا ن
    از سید منصور شکا یت مینمود --- از ترورها یش حکا یت مینمود
    یک قومندان بود(فیضی) نا م او --- از سید منصور گرفت انعا م او
    او ترور بنمود (قیوم) را نا گها ن --- گفت ما هیم از جمیع دوستان
    ای قیوم خا ن نا م تو شد جاویدا ن --- لعنت الله به منصور کیا ن
    تو برفتی و سیا سنگ شد تبا ه ---- از ترور آن سید رو سیا ه
    هر جما عت میکند بر تو دوعا --- میکند لعنت به (منصور) دغا
    ای سید منصور بکن بس این ترور--- لحظه پا هین نشین از این غرور
    تا بکی توقتل هم کیشت کنی --- مثل عقرب با ر با ر نیشت زنی
    تو نگهبا ن حقیقی را شنا س ---- تا بکی (با زک) تو را گوید سپا س
    هرزما نی نا ن او کمتر شود --- عوعوش ازجمله سگ بد تر شود
    چند وقتی آن پلو خورا ن تو --- پشت با نت (مولوی افغا ن) تو
    ناظرخا لدارو چند جاسوس تو ---- شمع میسوزند در فا نوس تو
    چون تبا ه شد فرقه هشتا دُ لواه --- مرکز کیان که بود پشتُ پنا ه
    قدرت و زیور نمیما ند همیش ---- دست بردا رشوزخون قومُ خویش
    تو به درگا ه خدا سجده نما ---- روی خودرا جا نب قبله نما
    گرنما یی توبه از صدقُ یقین --- کن تو کل با امیر المومنین
    تا بکی خودرا فدای زر کنی --- مشورت با (الفت و جعفر) کنی
    ما ل مردم فلج نمود فرزند تو ---- بی گناها ن که بود در بند تو
    ای (سید منصور)چه گویم مرترا --- گوش تو کر گشته چشمت نا بینا

    آنلاین :

  •  أقاى كل احمد خان !!
    اين كذارش يسر على كيانى در مورد شهادت خانواده أش كه درنشريه كوكجه انتشار يافته است داراى حقيقت است ولى غير از ين سيد يسر على كيانى ديكر يكى از شما داعيه داران حق وعدالت در مورد اين حوادث دلخراش جيزى را به مطبوعات ننويشتيد كه همين انكيزه بغض وعداوة خصمانه شمارا با جنريشن سادات تبارز مى دهد كه درين قتل عام كه با طالبان قسى القلب دردره كيان عده أزشما باند قاتل وجلاد امين كه درتبانى با isiياكستان كه شما خلقيان جنايت يشه ومزدوررا به رهبرى شهنواز تنى با طالبان يكجا سأخت وبعد ازسقوط كابل تنى خائين سراع داكتر نجيب الله شهيد را با برادرش احمد زى كرفت وأنها را اعدام كردند وهنكام سقوط كيان شما باند ادمكش به وارخطائى وارد كيان شديد كه أش ننه تان سرد شده بود ودفعتا به تير باران اين خانواده بى دفاع بطور وحشت ناك أقدام نموديد وبه كفت bbc كه مدت سه شبانه روز از ملاعمر ظالم امر كشتار تمام مردم كيانرا صادروبه شمول اين نه تن سيد مظلوم ٤٧٥تن را به شهادت نائل نموديد كه به هر جنبنده اى فير صورت كرفت واين ولا به شهر ارواح مبدل شده بود وأزهر بته وكوه وبرزن ان وحشت مى بارود وسكان به خوردن كوشت أدمها وحشى شده دربوز روشن بالاى انسانها حمله اور مى شدند كه اين همه وحشت را شما حواريون امين جلاد سبب كرديديد وايا اين افراد جى جرمى را داشته بود به جز از شيعه اسمعيليه سادات وهزاره ستم ديده ديكر جى كنائى را مرتكب شده بودند ؟ يس اين أفرادا راكه درشعر مرتكتب قتل أنان سادات را نموديد وايا اين ٤٧٥تن از خود وارث وخون كير دارد ويا خير? ازينرو بغاوت وبغض شدائد كينه ونفرت شما به ان ييمانه است كه كشتن اين جميعت غفير را اصلا لياقت دوسطر ابراز تأثر تان ندانيستيد كه قضاؤت را به خداوند عالم ومردم واكذار مى كنم كه خداوند يكانه حق مظلوم را از ظالم مى وتاند با احترام بمقام انسان( برومند)

  • آقای گل احمد! به نظر می رسد دلقکان سید منصور نسبت به گذشته فعال تر شده اند و به اشکال مختلف و ماهرانه کوشش میکنند که اذهان خوانندگان عزیز را مغشوش نمایند تا باشد از روشنگری های شما استفاده اعظمی کرده نتوانند. بهر صورت به نوشته هایت ادامه بده و قضاوت را بگذار به خواننده گان گرامی.

  • آقای امیری!
    بیشتر این ها که دروصف خانواده کیانی مینویسند یاازفامیل های شان اند که باید هم بنویسند تا حداقل سهمی درحفظجاه وجلال وزندگی افسانوی ایفا کنند ویا تحمیق شده گانی اند که هیچ امیدی به درمان شان نیست ورنه کیست که نداند تهداب این خانواده بر بدبختی مردمان اسمعیلیه افغانستان اعمارگشته است .
    بسیاری از آگاهان درنوشته های قبلی مستند ومدلل وباشماره خیانت ها وجفاهای این هارا شمرده اند وهیچ یکی ازآنهاراطرفداران چشم وگوش بسته خاندان کیان ردنتوانسته اند جزدشنام دهی وهزیان گویی که آنهم ثبوت گمراهی شان است چه چیزی برای گفتن دارند این مرید های ذوب شده؟
    درپناه ایزدمتعال باشید

  • أقاى مظلوم تا جائيكه من اطلاع دارم در خانواده نادرى اكر منظورت يسرانش ميباشد كه انها قادر به نوشتن دوسطر هم در مسايل سياسى نيستند وأنها متشكل از بيسوادان محض است ولى انكليسى تنها حلائل مشكل شان شده نمى تواند ازينرو اين أفرادى كه به نفع انها مى نويسند كاهى هم به ضرر شان انجام مى شود زيرا مريدان هذيان كو است وشما نيز زمانيكه تحرير مى كنيد مورد خطاب شما شخص نويسنده بايد باشد زيرا خود انها اصلا علاقه به خواندن اين سايت ندارند (شخص بيطرف )

  • حقایق پیرامون یک فاجعه!
    تراژیدی فامیل مرحوم سید شمس الدین غم مشترک همه مااسمعیلیان افغانستان وهر انسالن بااحساس کشوراست .این فامیل چنان گرفتار مصیبت شدند که فقط شنیدن آن کافیست تا ارامش راازآدم برباید وسالها سایه وارانسان را دنبال کندبدون اینکه بااین فامیل شناختی وآشنایی داشته باشی.وقتیکه به این تراژیدی فکر میکنی بسیار دشواراست که عمق وابعادآن را تخمین نمایی,زیرااین کارشدنی نیست .کی میتواند قیامت لحظه های به قامت ابدیت آن مادر راوان همسررادرک کند؟وچه کسی دنیای طوفانی سیدشمس الدین را که بافرزندان وعزیزان بسوی ان جر لعنتی ونفرین شده برا ی خاموشی ابدی میرفتندمیتوانددرک کند؟مگر دنیای بهم ریخته آن مادرومحشرلحظه های ان پدررامیشود فهمید ولمس کردواندازه نمود؟نمیشود ,هیچ قلم تواناوهیچ تخیل ولوهرقدرهم بلنند وبالا نمیتواند لحظه های به سنگینی قیامت ان مادروپدروآن فامیل بربادرفته رابه تصویرکشد.
    ولی درداین مصیبت بازهم زمانی بیشتر میگرددکه سیدمنصور ومریدان دنیابی خبروی باوقاحت وبیشرمی تمام درتلاش اندتا این تراژیدی تکان دهنده را مانند همیشه وسیله ای بسازند برای تبلیغ وپروپاگند وتضعیف مخالفانشان!
    وحالاکه حکایت این تراژیدی راآنهابه میدان کشیده اند ایجاب مینماید تامختصرا عاملین ومسببین این فاجعه رابه خوانندگان محترم بشناسانیم.
    درقدم اول وبطورمطلق مسوول این جنایت باند انسان ستیز وتمدن ستیز وبه تمام معنی وحشی طالبان اندکه دشمن تمام مردمان افغانستان بخصوص مردمان غیرپشتون وخاصتا هزاره ها اند.این گروپ بیرحم ودرنده خوبابرداشت ایکه دارندهمه راواجب القتل ومباح الدم میشمارند غیرازخودشان.این باند خون خواربسیاری از مردمان دیگرمارابدون هیچ دلیل وموجبی کشتارنمودند.که ازجمله چهل نفرازمردمان ماراازخانه وکشت وکار وازراه جمع نموده وبه کوتل رباطک برده تیرباران نمودند (روح همه شهدای مظلوم وبیگناه مردم ما شادباد).
    واما دراین همه جنایات ومصیبت ها نقش خانواده کیان وشرکا رانمی توان نادیده انگاشت.آقای منصوروپسران وشرکازمانیکه با تووریش های شوروی بساط عیش ونوش وباده داشتندعقل شان تافرداهم قدنمیدادکه فردارادرنظر داشته باشندوقتیکه همه مست از قدرت ومکنت وجلال بادآورده بودند همسایه های مردم مارابه دشمنان خونی وجانی تبدیل نمودند.این آقایون زمانیکه دادوگرفت رتبه ومقام وجنرالی شده بود بازیچه بازیگری شان وبذل وبخشش وتقسیم وتوزیع پست وچوکی شده بودسرگرمی های سرراه شان,دیگر به زمین نمدیدند همه نگاه ها شان به آسمان ها سیرداشت وبس!آقایان منصور وشرکا آنقدر زمام اموررابه کام میدیدند که شب نیشینی های شان درتاشکند ودوشنبه بود وروزها به بارگاه ودرباربه کیان وپلخمری تکیه میزدندودربیخودی,این همه قدرت وثروت وسیادت افسانه سان آنقدرجولان دادندکه دیگرمجال فکرامروزوفردا شان نبود.آقای منصور وشرکا چنان غرق بازی های شان شده بودندکه بایک چشم به شورای نظار اشاره داشتند که باشمایم وباچشم دیگر به گروپ های حزب اسلامی پیغام داشتند که باشمایم وبه آقای دوستم میرساند که اصلاباشما وازشمایم وبه خیلی های دیگری هم قول وفاووعهده فردا میسپردند.وهمین هابودند که بادزدان و پاتک بازان سرگردنه دیگری چون قومندان تورومامورغیورو حاجی نواب و........امروزبرادر وفردادشمن خونی بودند وگاهی شریک جنایات وگاهی هم رقیب هم میشدندبدون اینکه منطق وعقل این راداشته باشندکه بالاخره این بازی های گربه وموش به کجا خواهد کشید؟ودراین آشفته بازاربدبختانه که هزینه همه رابایدمردم ما میپرداختند که پرداختند وچه هزینه سنگین وتباه کننده ای!!!
    باحرمت

  • دوستان عزیز!!!
    همانطوری که هر افغان اندک آگاه در موضوع تعدد ملیت،زبانو مذهب در افغانستان،از موجودیت و حضور پیروان مذهب اسماعیلیه در کشور مان میداند،هر مطلع تاریخ اسلام نیز از هویت تاریخی رهروان این مکتب از مکتب های اعتقادی اسلامی را به خوبی میشناسد،مزید بر این که پیروان این بخش اسلامی را در ادامه مسیر زنده گی شان چه از جانب خود شان و چه از طرف مخالفین بنام های تعلیمیمه،باطنیه،عقلگراها،خرد گرا ها و دعوت هادیه یاد نموده اند.همچنان در شناسایی هویت مبارزاتی سالاران این مذهب ،در سیروحرکت های تاریخی اسلام،در اوج جهانگیری امپراطوری خلفای عباسی و حکومت محلی و امارت های وابسته به آن ،بروز جنبش رهایی بخشی بنام اسماعیلیه که منتج به تآسیس و تا اکنون ما همه از طالبان علم و اسلام از دانشگاه جامع -امپراطوری خلفای فاطمی در مصر میگردد-میبینیم الازهر مصر ساخته آن بخش از تاریخ اسلامی،بهره میبریم.به علاوه که عدالت و حکومت داری آن خلفا باعث تحول،بیداری و ایجاد حرکت های فکری اعتقادی جدید زیاد در خراسان بزرگ آن زمان بنامهای مختلف از جمله ناصر خسرو ها و حسن صباح ها گردید که از طرف دشمنان جیره خوار دربار بغداد این جریانهای روشنگری تحت نام بدعت در شرع و دین و قرامطه با بدترین شکل سرکوب و قتل عام شدند.
    من اگر بیش نمیدانم ، اما به قدر یک گلی از چمن زار سیرجنبش های اسلامی دقیق آگاهم که در ادامه تاریخ تحولات اسلامی بخصوص در قلمروی خطه عیاران(خراسان بزرگ) در قرن پنجم قمری(483) دوره ملکشاه سلجوقی جنبش فداییان حسن صباح بوجود آمد که موضوع بحث ما عوامل بوجود آندن آن نیست،بلکه میخواهم اندکی از فلسفه وجودی طوفانی این گروه اعتقادی که در چی شرایط دشواربا انگشت گذاشتن به نقاط ضعف مخالفین و تشخیص و آگاهی از خواست های باطنی دل اقشار سرباز ده و مالیات پرداز در جنگ و بیت المال ،ونفوذ و اشتعال قلبهای ملتهب شان،خواب و عیش حکام خود کامه ستمگر را دربالین های نرم،نرمتر از ابر های بهاری قو و همبستری های مه رویان رویایی به وحشت و کابوس تبدیل مینمایند ، برای علاقه مندان و محقیقان در این باب را بیان دارم:
    هدف و مرام اصلی حرکت حسن صباح را در پهلوی چیز های دیگر موارد زیرتشکیل میدادند.
    1-مبرزه علیه فساد اداری عمال بی بندوبا حکومت آنزمان.
    2-مبارزه علیه بی عدالتی اجتماعی.
    3-مبارزه علیه حضور اشغال گران عرب و عمال دست نشانده شان.
    4-مبارزه علیه تاراج و انتقال سرمایه های مردم این دیار که بنام امت مسلمان در قلمرو خلفای عباسی در بند برده گی کشیده شده بود و تمام هست و بود شان را به بهانه های مالیات و پرداخت خراج جنگ ها در مقابل کفروالحاد از طریق عمال حکومتی محلی به درگاه خلفای بغداد پیش کش مینمودند.
    5-مبارزه برای حفظ هویت، فرهنگ و ارزشهای بومی که به اثر هجوم و اشغال عربهای اشغالگر داشت در این سر زمین نا بود میشد.دوام این حکومت دزنیشینان که دو قرن در ساحه وسیع حکمروایی سلجوقیان الی ویران گری هلاکو خان مغول ادامه یافت دلایل متعدد داشت که عمده آن رمز تسخیر قلبهای آزرده و دردمند مردم آن مرزوبوم بود شاید برای خواننده عزیز سوال ایجاد شده باشد که مگر عمده تلاش اسماعیلیان برای گرویدن مردم به اعتقادات اسماعیلی شان نبود؟بلی و نخیر
    عزیزخواننده!
    در تاریخ اسماعیلیه نوشته سیف آزاد(نویسنده غیر اسماعیلی)مینویسد که خلفای فاطمی به دور از تعصب اعتقادی با سایر ادیان به عنوان تابعین و صاحبان دانش امور در مقامهای بالای حکومتی افرادی را از پیروان مذاهب مختلف اسلامی حتی قضا ،معاونیت و مشاورت حود خلیفه،دارالعلوم،دارالحکمه و سایر جا های مهم رهبری استخدام مینموده که اوشان نیز با صداقت تمام حسن خدمت را انجام میداده اند.
    همین طور ناصر خسرو با مکتبیمگانش،حسن صباح و مکتب فداییانش وسید منصور نادری و کیانش همه اینان در اوج مظالم دستگاه های مفسد حکومتی ، بی عدالتی اجتماعی ، انحرافات اعتقادی و احساس خطر نابودی ارزشهای تاریخی هویتی معنوی بومی شان در اثر هجوم و اشغال استعمار به هر نام که باشد فدر هر مرحله ای از تاریخ جنبش ها و مبارزات حق و عدالت خواهی ،از جان شیرین خویش گذشته در مقابل آن امپراطوری ها و وابستگان نا بخرد صفاک شان، نه با شعار آزادی اسماعیلیه و اعتقاد مذهبی شان بل،برای رهایی تمام مظلومان در بند اسارت و بنده گی کشید شده-مهم نیست که دین و نزادش چیست؟مهم اینست که انسان است-در عصر و زمانشان قد راست نموده علم مبارزه را به عنوانی طلایه داران جنبش های آزادی خواهانه مردمی براه انداخته اند و این مردم آگاه و دردمند از هر دین و تبار هستند که به این گروه میگرایند و در نهایت باعث بزرگ شدن ، پیروزی و نجات شان میشوند.واهی این امر به دماغ مراکز دستور و اداره استعماری بوی نا خوش میداد، طوری که تصمیم به عزل و در کنار زدن مردان غیور و تسلیم نا پذیر،توسطحرکت های نا جوانمردانه و موذیانه، با دسایس و تطمیع افراد خودی نهایت با سوقصد به جانشان خواستند کار را به نفع شان یکسره نمایند-البته بعضآ موفق هم شدند-اما مردان خدا پرست،شجاع و سلحشور که تاریخ را ساختند،باک از مرگ نداشتند کسانی که اسماعیلیان را نه با مطالعه تاریخ بل بوسیله رسانه ها میشناسند متآسفانه خیلی از چیز های مهم را در مورد شان نمیدانندفالبته من خودم نیز در گذشتهمثل سایرین با آشنایی چند تن از پیروان این مذهب در شناختم نسبت به این بخش از شیعیان بسنده کرده بودم، اما بعد از مطالعه روند تاریخی گذشته این مذهب بطور کل ، و اسلام وغرب، آقا خان وغرب، اسماعیلیه و غرب،اسلام و اسماعیلیه،اسلام و آقاخان،جریان يالبان و اسماعیلیه آقاخان و طالبان،آقاخان و آسیای میانه و سید اسلام و آسیایی میانه،در تقسیم بندی های جغرافیای جدید پامیر و آقاخان،چین واسلام،آقاخان و راه ابریشم ، منصور نادری وکشته شدن سه برادرنه چندان مطرح مظلوم شان با جمع از سران اسماعیلیه توسط دستگاه دولت کمونیستی جابجا شدن به زادگاه شان(شمال-دره ی کیان)،سید منصور و شمال افغانستان،سید منصور و روسها،سید منصور و حاکمیت یکی بر سوم شمال افغانستان در دولت کمونیستی و اسلامی،سیدمنصور و جنبش شمال ،سیدمنصورونفوذ مشرف بودنش بر شاهراه های شمال افغانستان ،سید منصور و کانون فرهنگی حکیم ناصر خسروبلخی با کتابخانه غنی بیش از 50 هزار جلد کتاب،سید منصور و مدرنیته،سید منصور وسقوط داکتر نجیب الله،سید منصورومجاهدین،سیدمنصورودولت استاد ربانی،سیدمنصوروطالبان،سیدمنصورو انتخاب محل اقامت دوره هجرت شان برخلاف همه ی رهبران و سیاسیون افغان در ازبکستان،سید منصوروکرزی،سیدمنصوروحضورغرب در افغانستان،سید منصور و آقاخان،سیدمنصور واسماعیلیان ،سید منصوروپامیر،سیدمنصوروحزب پیوند ملی افغانستان،سیدمنصوروجامعه مدنی-حقوق بشر،سیدمنصورومبارزه علیه موادمخدروسیدمنصوروحمایت محکم آن در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از کرزی،در تحولاتسیاسی افغانستان بطور خاص ،متوجه بعضی از خصوصیاتو پیچیدگی هایی شدم که به خواننده عزیز همین اشاره کافیست که هر طالب العلم از مدرسه به اندازه ظرفیت خود کسب علم مینماید در تاریخ و فلسفه این مذهب-حجتان وداعیان بیشتر از امامانشان با دارا بودن مسوولیت های مهمی پیش قراولی در دعوتاز آنجایی که دستور امام و تبلیغ و جنگ وستیزف در عمق دوست و دشمن حضور یافته و هر آن با خطرات جانی مواجه بوده اند بوسیله داعی به مردم میرسد،مردم در بسا موارد داعی را پله اول یسترسی به امام و خدا میدانند.اینجاست که داعیان اکثرآ تاریخ ساز-دارای مکتب و پیروان فدایی خود بوده اند-اسماعیلیاز اینرو در مراحل مختلفه ی تاریخ شیعیان(امامیه)بطور عام و اسماعیلیه بطور ویزه گروه ها و فرقه های زیادی زیادی را با اختیار کردن....شناسیم که توسط حجتان و داعیان بزرگ شان مانند دروزی ها،نزاریها،فداییان حسن صباحف بهره ها و فقه و طریقه ی اعتقادی خاص خویش راه شان را از بقیه جدا نموده اندبا اشاره به عنوانهای فوق که نمیشود در این مقاله به جزییات هر کدام پرداخت اسماعیلیان را نباید در هیچ جامعه ی دست کم گرفت ولو اقلیت 001 فیصد هم باشد.اما همه ما میدانیم اسماعیلیه افغانستان که در حوادث چند قرن نزدیک با نام کیان و در این چها پنج دهه اخیر با نام سید منصور نادری خلط شده در بسیاری از ولایات افغانستان در موقیعت های مهم کوهی سوق الجیشی جخرافیای کشور بیش از یک میلیون نفر از نفوس بیست میلیونی کشور را تشکیل میدهند که در تحولات سیاسی اداری کشور و موازنه قدرت از چند نسل بدینسو تاثیر گذار و تعین کننده میباشند،بویزه با تبارز سید منصور نادری در صحنه سیاست و قدرت.
    لذا-برای همه ی علاقمندان خارجی در مسایل و قضایای افغانستان و سیاسیون و بازیگران قدرت در افغانستان توصیه میشود که در هر حرکت کوچک و بزرگ با جلب رضایت و حمایت و پشتیبانی اسماعیلیان و از طریق سید منصور نادری حود را یک گام به هدف نزدیک بسازند.
    محمد بشیر از ایلات متحده امریکا

  • آقای محمد بشیر از ایلات متحده امریکا!
    جناب بشیر،آسمان وریسمان را بهم بافتی، تا کارنامه های سیاه سید منصور را با کارنامه های سترگ و جاویدان حجتان و داعیان اسبق اسماعلیه مقایسه کرده و ازانطریق اعمال ننگین اورا توجیه نمائی، غافل ازینکه نمیتوان هر قلدر، قداره بند گردن کلفت را به عنوان قا ئید جازد و بخورد مردم نا آگاه دادو این قیاس مع الفارق است. زیرا
    1 ـ به گواهی تاریخ داعیان این مذهب همه افراد دانشمند، عالم، متبحر و آگاه به دانش زمان خود بودند، سید صادق گوهرین در کتاب محققانه ی " حجت الحق بوعلی سینا" مینویسد: " داعیان اسماعیلی با دقت وصرف وقت وبکاربردن تمام دانش و علم آن روز گار می کوشیدند که گروه گروه مردمان تحت تسلط خلفای عباسی را به مذهب اسماعیلی که بتمام جهات مجهز بود بخوانند. این دعاة از قرآن وحدیث پیغمبر وفقه واصول گرفته تا جدید ترین علوم زمان را در اختیار خودداشتند و با آنهمه معرفت، زکا و کیاست و کاردانی و سیاست را نیز آمیخته بودند ...وبهمین جهت حقاً در قرن چهارم داعیان اسماعیلی در سراسر مشرق جنبشی عظیم بر پا کردند که نظیر و مانند آنرا در تمام تاریخ اسلام نمی توان دید." همچنان:" اسماعیلیه که حقاً مترقی ترین دسته های مذهبی قرن چهارم بودند می کوشیدند که با اشاعه علم ومعرفت و آشنا کردن مردمان باصول و مبانی دانش وجنگ با خرافات و اراجیف، وازبین بردن نفاق و ستیزگی، اذهان مردمان از همه جا بی خبر را روشن کنند." اما آقای سید منصورشما که در محیط فسق و فجور خانوادگی بزرگ شد و نه روی مکتب ومدرسه را دیده ونه از علوم روز آگاهی دارد ونه از معارف و حکمت دینی بهره مند است، سواد خوان بیچاره ی که بجز از تکرار حرف های پیش پا افتاده وبازاری دیگر چیزی در چنته ندارد اورا مقایسه کردن با بزرگان علم ودانش و حکمت مسخ حقیقت است و جفا ی نا بخشودنی نسبت به آن بزرگان .
    2 ـ صاحب دعوتان سلف ماسر بکف در خط امامان شان قرارداشتند، شرف و فخرزندگی شانرا در پیروی از دساتیر امامان شان میدانستند و تخطی از دستور امام در حیات مذهبی آنان دیده نمی شد. اما سید منصور ابتدا به دهل ببرک کارمل وطن فروش و شوروی های مهاجم رقصید، بعداً فعالیت ضد ملی و مردمی خودرا طبق اشاره و صوابدید داکتر نجیب سمت وسوداد، پس از سقوط دولت مزدور، وی گاهی در خدمت پهلوان دوستم در آمد، زمانی به دامن احمد شاه مسعود شهید چنگ انداخت، و مدتی هم پا بوسی حزب وحدت را افتخار دانست وگاهی هم اطاعت از امیراسلامی حکمتیاررادر شمار وجیبه ی ملی محسوب داشت. ازچنین انسان سیاست بازو ابن الوقت که ازبیع و شری ننگین مردم نا آگاهش وجه سیاسی و رهبری خود ساخته به خود تدارک میدید، به تفاخر یاد کردن آیا انسانیت انسان را زیر سوال نمی برد؟
    3 ـ مقایسه کردن سید منصورآلوده به منکرومنهیات که سراسر زندگی طفیلی وارداشته با ناصر خسرو و حسن صباح، از مضحکترین و سفیه ترین برابری است که جناب شما نموده اید، برای اینکه بقول علی دشتی در کتاب (در قلمرو سعدی ص 178):" ناصر خسرو به خرد مینازد. در سراسر دیوان ارجمند او این معنی می تابد که انسان باید به آئین خرد رفتار کند. خویشتن را به علم وحکمت بیاراید زیرا عقل مارا بشاهراه هدایت وتدین می کشاند...قصاید حماسی و مذهبی وی در تاریخ ادبی ایران( و افغانستان) شان بلند ومقام مشخص ممتازی دارد. زبان وی بیش از پیش بستایش دانش وخرد، به تقبیح جهل و خرافت، به تشویق زهد وتقوی بکار افتاد. این فریاد خشم ونفرتی که بر سر فرو مایگان و منحرفین از صراط المستقیم عدل ومعرفت میریزد و این مناعت و استغنائی که مستمراً در ادبیات بلند او موج میزند در ادبیات گران مایه ی فارسی همیشه خواهد درخشید."
    4 ـ همچنان بهتر خواهد بود تا سجایا ی کم نظیرحسن صباح را نیزاز زبان تاریخ بشنویم، عطا ملک جوینی منشی خاص هلاکو که در دشمنی با حسن صباح و اسماعیلیان موضع شدید و انعطاف ناپذیری داشت و با وجود اینکه به سایقۀ عصبیت مذهبی در سراسر تاریخ جهان کشای خود چاشنی لعنت و نفرین را نثار حسن صباح و اسماعیلیان ساخته، بآنهم نتوانسته از ذکر فضایل و رفتار پرهیز کارانه، نحوۀ رهبری سالم او که بر شالودۀ امر به معروف و نهی از منکر قرار داشت، خود داری نماید. موصوف در تاریخ جهان کشای خودجلد 3 ص 210 می نویسد: " حسن صباح بنیاد ناموس بر زهد وورع و امر معروف ونهی از منکر نهاده بود ودر مدت 35 سالی که در الموت بود هیچکس در ملک او آشکارا شراب نخوردو در خم نریخت." همچنان در جامع التواریخ ص 124آمده که حسن صباح یکبار هنگام محاصره و قحطی زن ودخترش را در گرد کوه پیش رئیس مظفر فرستاد و نوشت آن دوزن به نفع دار الدعوه دوک بریسند و بهای آنرا صرف زندگی خود کنند. چون زن و فرزند پیشوای برای زندگی کردن ناگزیر از دوک ریشی باشند، میتوان حدس زد که پیروان نیز چنین میکرده اند ودر واقع این سر مشقی بوده که حسن به پیروان خود می داده. بقول کریم کشاورز در کتاب حسن صباح ص 156:" پاکی سیرت حسن صباح و بقول همعصران و حتا دشمنان وی " وفور زهد و تقوای" او دران دوران خلقی را شیفته ساخته بود...بر رویهم صفت های پیشوائی ورهبری در حسن جمع بود...هوش وحافظه ی سر شار داشت.زیرک بود، زبانی بران ومنطق نیرومند داشت درست می اندیشید ونیک سخن می گفت، از دانش های زمان خویش بهرۀ کامل داشت، ارادۀ استوار داشت و برای حصول به مقصود از هیچ کوششی دریغ نمی داشت وهمه چیز را فدای رسیدن بدان میکرد، بزرگ منش و کریم بود و دور از حب دنیا... شیوۀ ساده و پرهیز گارانۀ او در مردم عادی و عامی تاثیر ژرف می نمود. در ناحیۀ الموت نیز این صفات گروه کثیری را بدور او گرد آورد و دعوتش را قبول کردند."
    ولی در محور اقتدارخود ساخته ی سید منصور آنچه دیده نمی شد رعایت ضوابط اخلاقی بود، انواع عدیدۀ منهیات به حد افراط اعمال میشد. بطوریکه به یک مورد جزیی هم بر نمیخوریم که یکی از اعضاء این خانواده در اثر نقض موازین اخلاقی و آلوده گی با منهیات توبیخ یا سرزنش شده باشد. داستانهای میگساری، قمار، جنس بازی و فساد این خانواده اظهر من الشمس است که هیچ کسی نمی تواند کتمان کند. علاوتاً درآمد عظیم یا عشر و مال وجوهات سر تاسری جامعه ی اسماعیلیه را که میبایستی در امر خیر و درراه ترقی مادی ومعنوی جامعه بکار می افتاد بر عکس آنرا خرچ عیاشی خود وپسران ونزدیکان خانواده خودکرد. پسران و اقارب و نزدیکان او به اتکاء قدرت اوعلاوه از زندگی طفیلی وار زیاده روی های مفتضحانه نسبت به ناموس و عصمت افراد جامعه کردند که قلم از تحریر آن عاجز است.
    آقای محمد بشیر! در زمینه ی نفوس اسماعیلیه ی افغانستان که در ولایات متعدد پراگنده هستند ونیز نقش وتبارز سید منصوردر صحنه ی قدرت وسیاست و توصیه ی شما" برای همه ی علاقمندان خارجی در مسایل و قضایای افغانستان و سیاسیون و بازیگران قدرت در افغانستان توصیه میشود که در هر حرکت کوچک و بزرگ با جلب رضایت و حمایت و پشتیبانی اسماعیلیان و از طریق سید منصور نادری حود را یک گام به هدف نزدیک بسازند."یک محاسبه ی نادرست، توصیه ی واهی، بی اساس، اغراق آمیز ودرواقع بیش از خیال پردازی مسموم و گزافه گوئی چیز دیگری نیست، وبا شرایط موجود کشور ما و نیز اصول، ارزشها ومعتقدات مذهبی مردم اسماعیلیه در تضادمطلق قراردارد. برای اینکه مردم اسماعیلیه یک رهبر مذهبی دارد وآن امام زمان ایشان است، همطراز این رهبری واحد ، دیگر رهبری دینی در معتقدات اسماعیلیت جای نداشته و قابل پذیرش نیست. ادعای رهبری بغیر از امام منصوص و آشکار از سوی هرکه عَلَم شود، یک دعوی باطل بوده که بجز از فساد و گمراهی جامعه به چیز دیگری منتهی نمی شود. اماکارگذاران وعاملین امامت اسماعیلی که در سراسر جهان اسماعیلیه مصروف خدمتگذاری به امام و جامعه هستند، همه وهمه از سوی امام انتخاب میشوند ودر تحت قانون اساسی اسماعیلیه ایفای وظیفه می کنند. وهمه ی این کار گذاران نزد امام وجامعه ی اسماعیلیه مسؤلیت و جواب دهی دارند. در حالیکه سید منصورنه ازسوی امامت اسماعیلی انتخاب شده ونه از قانون اساسی اسماعیلی آگاهی دارد ونه نزد امام وجامعه جوابدهی.ا ویک رهبرخود ساخته و خود سراست که به اصطلاح زورکی خود را رهبر میخواند. اما وقتی حساب معتقدات دینی از امور سیاسی ولیدر شیپ جامعه تفکیک گردد، درانصورت مردم اسماعیلیه ی هر منطقه نظر به شرایط ومصلت اجتماعی خویش باجوامع نزدیک وهمجوار خود اجتماعت تشکیل میدهند،لذا نیاز لیدر شیپ ورهبری اجتماعی سید منصور خود بخود منتفی میگردد.
    درزمینه ی رهبری ملی یامردمی، نا گفته نباید گذاشت که شرایط کنونی کشور ما با پنج دهه قبل فرق اساسی کرده است،نسل امروز آشنا با انتر نت، فیس بوک، تویتر وآگاه از پیشرفتهای محیر العقول ساینس و تکنالوژی و تحولات که پیوسته در صحنه ی سیاسی جهان رخ میدهد،به رهبری هر گانگستر، اوباش و هرزۀ بیسواد که لسان مادری خودرا درست نمی داند، نه فقط با دهاء و پرنسیپ سیاسی بیگانه است، بلکه ازدرک الفبای سیاسی هم عاجز است، کسی که خدمت گذاری به اجانب را سیاست نام می نهد وجیره خوارانش اورا سیاست مدار یا مرد سیاسی می خواند،تن نخواهد داد. زیرا نسل امروز می داند که به آن کسی حق ورود به سیاست را باید داد که اولاً او دارای سواد کافی بوده، در پالیتیکس و نظریات سیاسی ـ اجتماعی جهان صاحب نظر و یا لا اقل آشنایی با آن داشته باشد، پیچ و خم هاو ترفند های سیاسی را بداند، تابتواند بمثابۀ یک سیاست مدار مآل اندیش وواقع بین راه معقول را در پیش گیرد.ز یرا رهبر گفتن و رهنما تراشیدن به الفاظ و گفتار نیست که هرکه آنرا جعل کند و بخود ببندد رهنما و رهبر پنداشته شود.
    آقای محمد بشیر! آنچه را بزعم خود ازقول میدیاها در باره والا حضرت آقاخان فهرست ساخته اید با واقعیت عینی ماموریت وکار هایش تطابق ندارد زیرااغلب سران حکومت های جهان، مجامع علمی ودانشگاهی، جوامع مدنی با دیدگاههاو نظریات اش از طریق بیانیه ها، خطابیه ها و سخنرانی های بیشماری که در دانشگاهای معتبر جهان، مجامع علمی و نهاد های اجتماعی ومدنی جهان ایراد داشته آگاهی ومعلومات درست دارند. قانون اساسی اسماعیلی دید گاهای اورا به روشنی در معرض دید، افکار و قضاوت جهانیان قرار می دهد. شبکه ی انکشافی آغاخان و کمک بشری فوکس که در اغلب کشور های جهان سوم بدون درنظرداشت نژاد وعقیده فعالیت غیر انتفاعی، غیر فرقه گرایانه دارند، خود گواه صادقی بر کار های بشر دوستانه اوست.مرکز جهانی پلورالیزم یا کثرت گرائی که اخیراً در اتاوا پائیتخت کانادا تاسیس گردیده ودران پروفیسر ها، دانشمندان، سیاستمداران بزرگ، جامعه شناسان و فرهنگیان بنام وشناخته شده عضویت دارند، وهدفش تعمیم پلورالیزم بشری در جهان، ایجاد پل اتصال بین فرهنگها ی مختلف، تساهل، مداراوبردباری در قبال افکار،آراء ونظریات همدیگر است،فی نفسه کار های عظیم انساندوستانه اورا تبین میدارد. لذا به پروپا گند های غرض آلود محملی نمی گذارد. بااحترام

  • ای شاهی شرافت و انسانیت و خدمتگذارواقعی ما جناب محترم الحاج سیدمنصورنادری با وصف همه خوبیهایت که مانند آفتابی روشن نمایان است و بد خواهانت از آن آنکار مینمایند دعا مینمایم که خداوند آنها را عقل سلیم اعطا نمایید ما از دل و جان دوستت دارم وبتو فخر مینماییم.
    زنده باد سید منصورنادری

  • مبارک برتوپاسبانی (سیدمنصور).
    سید منصورکیانی درین اوقات پریشانی ---- چراهرسوشتابانی توخودراسرپست دانی
    توخودرا پیرمیدانی الف تا یا نمیدانی .. ---- هنوزافسانه میخوانی چراخود را نمیدانی
    هنوزخودراتوپیرخوانی نداری امرُفرمانی--- تو از صد یک نمیدانی بفکرشوکتُ شانی
    توفرعون زمان گشتی حدوددین نمیفهمی --- عجب جاهیلُ نادانی حقیقت مثل مروانی
    بُبستی چشمُ گوش خودزامرحضرت سبحان--- برای مردم است اعیان بکن بس کارشیطانی
    تباه کردی جماعت رانه بینی توشفاعت را --- نداری توقناعت راچطورمغرورُ نادانی .
    بکن توبه زاعمالت ازین بد ترشود حالت ---- منازدرجاهُ اجلالت توبس کن نا بسامانی
    بکردی توترورقتلها به آن روزُ مهُ سالها---- جماعت شد به مشکلها نبودی مرد میدانی
    توُ جاویدُ هم جعفر تجاوُز با پسر دختر .--- شدی بد تر زیکد یگر به قوم لوط یکسانی
    جماعت راترورکردی بدست خود بگورکردی --- زحد خود عبورکردی توهم پست تر زحیوانی
    سیداحمدُ ابراهیم چرا کشتی تو ای ظالم ---- به خون آغشته داییم تو قاتل قیوم خانی
    کسی رامُشت زردادی زیکسو گریه سر دادی --- به مردم این خبردادی بیا که است مهمانی
    ازین نیرنگ ازین چالها نمودی توهمه سالها --- هنوزآن خوابُ خیالها بفکرآن هوس رانی
    ازان اعمال شیطانی فریبکاری بی ایمانی --- ترا است لقمه نانی نداری فعل انسانی....
    چه گویم ای سیدمنصوربدست خودتوکندی گور--- به آن دولت شدی مغرورشدی تویزیدثانی
    نداری چشمُ گوش تونداری عقلُ هوش تو---- همیشه هستی بیهوش توجهنم را نگهبانی
    به بزمُ مستی شبهایت بعزم نیستی روزهایت— شراب سرخ برگهایت تودورازقول قرآنی
    نباشد مثل توحیوان تویی با کرگدن یکسان --- فقط خوراک تواست نان ضرورت داری پالانی
    زجان افشانیی مردان شبُ روزبوددرمیدان --- شهید شد بهرتونادان نکردی هیچ قدردانی
    شدی توصاحب موتر وگرنه بودی یک گشتگر --- نگاه کردندآن سنگردرآخرگشت زندانی
    شدی توکایین اعظم به معبد بودی درماتم ---- که یوسف بُدبجانت غم بودی درفکربهتانی
    درآخررفتی درزندان زدست یوسف کنعان --- رهابنمود از زندان نیاوردی تو ایمانی
    به پیشت کوربینا شد زلیخا همچورعنا شد --- دوچشمان تو اعما شد ندیدی سرّسبحانی
    عزازیل گشت بادارت بشد تا عاقبت یارت --- نصیب جسم بیمارت زخجلت سرفرومانی
    ازین بدترنخواهدشدزتوپست ترنخواهدشد ---- چوخر(جعفر) نخواهدشدمثال شمرشادانی
    شدی توبیدینُ گمراه به پیش خلق شدی رسواه --- بُبستی برروی خودراه شدی محروم رحمانی
    شدی تومثل آن بیماردوایی نیست هیچ درکار--- اوراگویدکه است مُردارزدردخودتونالانی
    اله ای منصورغدّارنکردی توبه تویک بار--- جماعت شد زتو بیزاردیگرنیرنگ نبیتوانی
    شده رویت سیاه امروزبشیطانی شدی فیروز---- بنمالم ازدل پرسوز بوقت مرگ درمانی
    وهابی است مرام توعزازیل است مقام تو ----- لُنگ حمام مُدامِ تو فقط در نام مسلمانی
    تومیگویی خودت رهبرمگرهستی هُوالابتر--- توبد بودی شدی بد ترنه غیرت است نه وجدانی
    بود ویسکی به رگهایت کند (جعفر) همرایت --- دیگرباشد لالایت (یزیدُ) شمرُ )مروانی).
    ............................. تو دوزخ راشدی مالک نمودی عده هالیک .........................
    ........................... بکردی راه خود تاریک مبارک برتوپاسبانی ........................
    28 ,may ,2012

    آنلاین :

  • سلام
    به جواب گل احمد.شما نمیتوانید که عقیده مردم با پول بخیرد ویا با شمشیر از بین برد ویا گپ های بیهوده خود .
    امید است که تاریخ خلفیه فا طمی خواند باشی .
    امرالدین از کشور سوسیس
    با احترام

    آنلاین :

  • کسی منکر شود ازامرُفرمان
    کسی منکرشود ازامرُ فرمان ---- نباشد فرق بین او و شیطان
    زبی امری عزازیل گشت گمراه --- تغیرشکل به دوران امامان
    گهی نمرودُ فرعونُ ابو جهل ---- گهی شمرباشدُگاهی بوسفیان
    بود او منکر نور امامت ----- چرا که کورگشته ازدوچشمان
    او انبازی نماید با خداوند ---- که باشد منکر آیات قرآن
    گهی رهبر بگوید از جهالت ---- نداند اندکی از دینُ ایمان
    بفکر قدرتُ جاهُ جلالش ---- نمیترسد او از آه یتیمان
    گهی شورُشعب بین جماعت ---- به نادانی نماید کارِ پنهان
    گهی زاهد شود در پیش مردم ---ُ به خانه (ویسکیُ وودکا)فریمان
    گهی تشویق نمایدسوی مسجد ---- گهی گوید که ما هستیم مسلمان
    بظاهر زاهیدُ باطن یزید هست --- پسر(نوح) بود اسم او کنعان
    جماعت خانه است جای عبادت --- نباید تو شکست دروازه آن
    گهی حمله به دفتر امامت ---- ندارد او شعورُ علمُ عرفان
    کسی داند اگر ذات امامت ---- سگ اصحاب کهف گردیدزنیکان
    نروید در زمین خشک گیاهی ---- بود نومید او از آبُ باران
    اگر قاتل ببیند چوبه دار ---- زگستاخی نخواهد شد پشیمان
    کسی عادت کند درمال مردُم ---- نماید نوش جان چون زهرماران
    ملامت گرشود در پیش مردُم ---- بشیند پهلوی چند بی وقاران
    زدست شراین شیطان ملعون ---- کنیم دست دُعا در سوی یزدان
    پس ازشورُ شعب اورانه بینی ---- نماید خلوت با فامیل شان
    خدا لعنت کند منکر حق را ---- شود مانند سگ او پاسبانان
    دوگوشش کرشده چشمان اوکور --- رود نمرودصفت اوسوی آسمان
    نمادوری ازین اُمّ الخبا ییث --- نباشد خصلتش مانند انسان
    بظاهرصورتش چون آدمی زاد --- به باطن او بود مانند حیوان
    تو خونخوارگشته مانند کفتار --- چه گویم برتوای منصورناخوان
    به دوران امامُ هر پیمبر ---- نماید دُشمنی با اهل پا کان
    بود او جاه طلب در هرزمانی --- که باشد منکر آن حیّ سبحان
    به دوران امام حیُّ حاضر .. --- نهاده سرچپه القاب ایشان (خان آغا)
    نهاده نام پاک دخت مولا---- اضافه کرده نام بردخترشان (فرخنده زهرانادری)
    اومنکرهستُ انبازی نماید ---- چوفرعون میرود درنیل شتابان
    اوگشته کایین اعظم به معبد ---- شده او منکرِ یوسُف کنعان
    اودجال گشته ازعیسی خبرنیست ---- چوخرداریشود ترسد زپالان
    گهی غیبت کند مانند خفّاش ---- خبرآید که او هست تاجکستان
    ابوملجم صفت درخواب رفته --- زخواب بیدار نموده شاه شاهان
    زمان حضرت ابن صباح بین --- جوادماسالیبود داعیی دوران
    نشست پهلوی آن ترکان خاتون --- فریفته شد بحرفش آن جهولان
    به فکر جانشینی (حسن) شد ---- نمود با دشمنانش عهدُ پیمان
    خرید ماستُ نمود آلوده با زهر--- گرفتار شد برفت او سوی زندان
    درین دوران ببین این بی ادب را ---- شده او جاه طلب مانند ترکان
    ضحاک گشتی نمییابی فریدون --- زدست مار خود آخرتو نالان
    برونیکپی بپرس ازجمله فامیل --- شکایت دارد ازمنصور کیان
    بکشتی تو جوانان جماعت --- نترسیدی ز آه بیگنا هان
    ببین تو خاندان اهل یحیی ---- نگاه کن ظلمُ جبر عبدالرحمن
    به جزاز نام بد چیزی نبردند ---- بکردند ثبت تاریخ نام ایشان
    به یاد آرظلم نادرشاه تو امروز --- بزد (خالق) تیری اورا بدندان
    بکن تو ثبت تاریخ نام خود را ---- تمام خاندان خود تو نادان
    تمام دلقگانت مار آستین .. --- گزد روزی تورا آن خیلی آسان
    کشی فریادچه بدکردم درین دهر --- لگد کوبد ترا آن جمله دوستان
    نمیترسی زفردایی قیامت ---- به دوروزمال دنیاهستی شادان
    28 جون2012

    آنلاین :

  • گل احمد!
    علی علیه السلام فرموده:
    من گواهی شخص فاسق را جز علیه خودش قبول نمیکنم.
    نیکی و احسان را جز آدم نادان رد نمیکند.
    دشمن دانا از دوست نادان بهتر است.
    شخصیت مرد زیر زبان اوست.
    اگر در باره کسی مشکوک باشید،به دوستانش نگاه کنید.
    مردم دشمن چیز هایی هستند که نمیدانند.
    هرگز کسی را به مبارزه و جنگجویی دعوت نکن.
    به گوینده نگاه کن،حرف را در نظر بگیر.
    من بخاطر سوظن و بد گمانی ،کیفر نمیدهم.
    هرکه از حق تجاوز کند راهش گم میشود.
    صفتی بد تر از دروغ وجود ندارد.

  • سالها قبل شخصی بنام ملا عبد الرسول نیکپی که شاهد فریب کاریها، نیرنگ بازیها وتحمیق سازی مردم اسماعیلیه توسط سید نادر کیانی بود، موصوف اعمال ناهنجاروقبیح اورا طی شعری عوام فهم و ساده دردست افشا گرفته بود. ازخلال شعر وی استنباط میگردد که نظام منحوس عوام فریبی را که سید نادرخان اساس گذاشته بود توسط پسرانش پیشبرده شد ، لذاهمان مثال " خشت کج " عملاً به ثبوت گرفته شد.شعر تحت عنوان " مکرو فریب وتذویر صاحب ریش و چلتار" انشاء گردیده است:
    به چلتارو به ریش خود در این دم ـــــ عجب تذویر افگندی به عالم
    توئی ابلیس ثانیی زمانه ـــــــــــ به مکرو حیله تو ای پیر بیشرم
    غلط بوده همه کارت سراسر ـــــ غلط کردی ندانستی تو خود هم
    کتابتها که تو خواندی غلط بود ــــ خطا کاری تباه کاری تو هردم
    ز اول تا به ایندم در فریبی ــــ بسوزد خان و مانت زاتش غم
    تمام پیروانت پیر خواند ــــ که نا حق بودی نا حق گفتی ایندم
    نکردی سر بلندی اندرین دهر ـــ تمام پیروان را کردی سر خم
    گرفت آوازه ات گِرد جهان را ـــ چه شور انداختی در خلق عالم
    روا نبود به دین پاک این کار ـــ چه کار ناروا کردی به عالم
    چه گویم دادو بیدا ای تبا کار ـــ بسوزد در جهنم جانت از غم
    نه تر سی از خدا نه شرمی از خلق ـــ بکردی مال مردم جمع بی غم
    نهادی نام خودرا فقرو درویش ـــ بدادی مردمانرا بیش و یا کم
    که جمع کارمندان زمانرا ـــ زاول داده ای تا اندرین دم
    برشوه خلق را کردی به خود جلب ـــ بداده مردمان و خلق عالم
    کسی را در چپن دیگر به لنگی ـــ به بالا پوش و موزهُ دیگر هم
    ز اسپُ گاوُ گوسفند جزءِ اینها ـــ گلم و کمپل و تان برگ هم
    ز پستهُ ز بادامُ ز روغن ـــ که از پوست پلنگُ دله خفک هم
    ز پول نقد نیاید در شمار هیچ ـــ دیگر هر چیز که پیدا است در عالم
    غلامُ از کنیزان شکر لب ـــ که بخشش کرده ای گشتی تو محرم
    همیشه کار تو این بود چه گویم ـــ به رشوت کرده ای خودرا تو محرم
    زاول کار توفسقُ فجور بود ـــ لواطهُ زنا ای پیر بی شرم
    به غصبُ مکرو حیله کارکردی ـــ چه سنجیدی بخود این کار بر هم
    پسر ها نا خلف از نسل تو زاد ـــ نزاده پیش ازین از نسل آدم
    بکردند کارهای ناروارا ــــ تمام دینُ مذهب خورد برهم
    نگنجد کار شان در مذهب پاک ـــ که از افعال آنها من چه گویم
    تماماً روی دنیا نشر گردید ـــ که آوازه فتاد در خلق عالم
    که کردار قبیح شان فاش گردید ـــ هنوز بنشسته اند بی دردو بی غم
    که مردم را به مکرو حیله ای خود ـــ به صد فنُ فریبش ساخت محرم
    زنان فاحشه با رقصُ بازی ـــ نشسته ملحدان با دور شان جم
    بنازو نوشُ عشرت من چگویم ـــ که شب تا روز گاه عیشُ گهی کم
    که در دین نصاراهُ یهودان ـــ نگنجد در مُغان هندوان هم
    همه نادانُ جاهل بود مردم ـــ ندانستند مکر تو دران دم
    تمام پیروان ناکام ماندند ـــ عموماً بی سواد در محنتُ غم
    خدایا در غضب سازی گرفتار ـــ که تا روز پسین سوزند در غم
    نشانی یک نماند از نسل چلتار ـــ چو کار ناروا کردند تا ایندم
    همیشه کار شان لهوُ لعب بود ـــ دیگر کاری ندارند غیر آن هم
    که ناصر، منصورونورکُ قادر ـــ که رنگ ها سرخ مانند شلغم
    همایونُ دیگر سعدی ُ گوهر ـــ که عیشش را مبدل کن به ماتم
    لواطه ُ زناکاری دیگر نیست ـــ زنان فاحشه در دور شان جم
    که نوخط بچه گان باغ نوبر ـــ شبُ روز گاهُ بیگاه هست با هم
    که اسماعیلُ صیامُ دیگر ها ـــ همه با مکرو حیله گردیده محرم
    تماماً سر مذهب پیش آنها ـــ بکردند فاش یک یک خورد برهم
    چه گویم من ز نادانی آنها ـــ به باد دادند مذهب را به یک دم
    که آنها بود شیطانان بیدین ـــ نکردند فرق شیطان را ز آدم
    که خود را داعی حق نام کرده ـــ که نا حق بود دانستم به این دم
    فریب خلق کرده ریشُ چلتار ـــ عموماً ملحدان را بود محرم
    عجب شیطان مکار است این ریش ـــ که ابلیس است ایندم پیش او کم
    بگوید شیخ روحانیی بر حق ـــ که نا حق است این شیخ مقدم
    چه چاره سازد آخر این تباه کار ـــ بروز آخرت این پیر بیشرم
    الهی از ذریه ای او یک نماند ـــ که مذهب را همی داداست بر هم
    بسوزد روزو شب در قعر دوزخ ـــ که در نار سقر با دردو با غم
    جهنم جای او گردد در آخر ـــ که اوداده فریب خلق عالم
    ندانم مشرب اورا که چونست ـــ نه شیعه ُ نه سنیُ دیگر هم
    بکردم تحقیقات او سراسر ـــ نه دین دارد نه مذهب از همه کم
    زند در پیش مردم لاف بیجا ـــ که ایندم با شما هستم محرم
    که باشد روزو شب با مکرو تذویر ـــ نمایانکرده خودرا اندرین دم
    شمارا رهبرم در وقت آخر ـــ منم آن پیر روحانی درین دم
    نمایان کرده ام خودرا شناسید ـــ منم عیسایی ثانی ابن مریم
    ازین بالا بگویم من بدانید ـــ که مولانای رومی ام درین دم
    دیگر گوید که من پیرم شمارا ـــ بگوید داعی هم پیری مقدم
    به مکرو حیله مردم را فریبد ـــ همیشه این نصایح کرده با هم
    غلط گفتارو کردارش تماماً ـــ که نا حق بود این شیطان بیشرم
    چگویم من ز افعال قبیحش ـــ که شور انداخته او با خلق عالم
    نگفتم من خلافی اندرین نظم ـــ بدانند جمله ای اولاد آدم
    به هفتادو پنج بیتش کردم آخر ـــ زاول تا به آخر فعل او هم
    منم عبد الرسول از قوم نیکپی ـــ بگفتم حق نگفتم بیشُ یا کم.

  • علی(ع) را یاد نمایید و پیروی صادقانه از گفتارش بنمایید:
    به خطای دیگران شاد مشو که همیشه از تو درستکاری سرنزند.
    با بی توجهی به امور پست،برارزش خود بیفزایید.
    هرکه برحسدش غالب نشود،بدنش گورجانش خواهد شد.
    گوارا ترین زندگی را کسی دارد که از آنچه خداوند نصیب او کرده است خرسند باشد.
    برترین کار ها کاری است که برای خدا باشد.
    آنچه دوست نداری در باره ات گفته شود در باره دیگران مگوی.
    هر که میانه روی پیشه سازد گرفتارفقرنشود.
    هرکه میخواهد آبروی خود را نگاه دارد،باید از جدال بپرهیزد.
    در هر روز کاری همان روز را انجام ده،که هر روزرا کاری ویزه است.
    خوش رویی احسانی است بی هزینه.
    نصحیت کردنت در جمع،سر کوفت است.

  • دوستان و اهل خرد!
    لطفاً به حرف های اشخاص مرده دل و پوچ مغز مانند گل احد وقت تان را تلف نسازید زیرا همچو افراد شرف باخته جز توهین و طوطئه دیگر کار ازیشان ساخته نیست. بگذارید اینها خود با گذشت زمان وارد زباله دانی تاریخ شوند و حق جای خود را بگیرد.

  • تنهایی علی علیه السلام
    علی(ع) تنهاست!
    چی کسی تنها نیست؟؟
    کسی که با همه و درسطح همه است.
    کسی که رنگ زمان به خود میگیرد.
    احساس خلآ مربوط به روحی است که آنچی در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد نییتواند سیرش کند.
    لهذا آنهمه یاران، آنهمه همرزمان،آنهمه نشست وبرخاست با اصحاب پیامبر،هیچکدام برای علی(ع)تفاهمی بوجود نیاورده است.
    هیچکدام از آنها در سطح او نیستند.
    میخواهد دردش را بگوید،حرفش را بزند،گوش نیست،دلی نیست و فهمی نیست تا بفهمد.
    رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه،دربرابر نگاههای پست و پلید و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد.
    نیمه شب بطرف نخلستان میرود،آنجا هیچکسی نیست،مردم راحت خوابیده اند،هیچ دردی آنها را دردل شب بیدار نگاه نداشته است،و این مرد تنها که روی زمین خودش را تنها مییابد،با این زمین و این آسمان بیگانه است و فقط رسالت و وظیفه اش او را با جامعه و این شهر پیوند داده.
    ولی وقتی به خودش بر میگردد میبیند که تنهاست.
    شبانه به نخلستان میرود و باز برای اینکه ناله او بگوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاه آلوده ای نرسد سر در حلقوم چاه فرو میبردو میگرید.
    این گریه از چیست؟؟؟
    افسوس که گریه او یک معما برای همه است،زیرا حتی دوستان او نمیدانند علی چرا میگرید.
    چرا ها بسیار است که چرا میگیرید؟
    علی(ع) در طول تاریخ تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقض که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است.چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنهاست.چنین انسانی در جامعه اش و در برابر یاران همرزمش که عمری را در راه عقیده کار کرده اند، با پیامبر صادقانه شمشیر زده اند،اما در اوج اعتقاد و ایمان و اخلاصشان به پیامبر و اسلام،قبیله و تعصبات قومی را فراموش نکرده اند،مقام را آگاهانه و یا نا خود آگاهانه نتوانسته اند از یاد برند و سمبول اخلاص مطلق و یکدست همچون علی(ع)شوند،تنهاست.
    از این دردناکتراینکه علی (ع) در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست!!
    در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخشان را به علی(ع) سپرده اند تنهاست.
    او را همچون یک قهرمان بزرگ،میستایند اما نمی شناسندش و نمیدانند که کیست؟دردش چیست؟حرفش چیست؟رنجش چیست؟و سکوتش چراست؟؟
    این است که علی(ع) در میان پیروانش هم تنهاست.
    این است که علی(ع) در اوج ستایشهایی که از او میشود،مجهول مانده است.
    دردعلی(ع)دو گونه است:
    یک درد،دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر وی دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش بدل نخلستانهای اطراف مدینه کشانیده و بناله در آورده است.
    ما تنها بر دردی میگیرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند،اما این درد علی(ع) نیست ،دردی که چنان روح بزرگی را بناله آورده است تنهایی است،که ما آنرا نمیشناسیم!!
    باید این درد را بشناسیم،چراکه علی(ع)دردشمشیر را احساس نمیکند و ما درد علی را احساس نمیکنیم.

  • برادردانشمند گل احمد!
    من نوشته های شمارا بادقت میخوانم ,علاوه ازاینکه تسلط خوبی دارید درحوزه مسایل مطرح شده در مضامین تان گیرا وزیبا هم مینویسید,میدانم آدم بادانش وفراست وفهم شما به غوغاگری چند جاهل وبیراه کارروشن گری وخدمتگذاری به مذهب وهم کیشان را توقف نمی دهد .
    قلم تان همیشه تواناوپربارباد!

  • فرار نا جوان مردانه سید منصور از طالبان
    چه گویم ای سید منصور کیان ----- زمان طالبان گشتی تو پنهان
    تمام مردم نیکپی ترا گفت ------ مشو پنهان بکن روسوی میدان
    تمام فامیلت را کردی یکجا ------ هلی کوبتر طلب کردی به کیان
    نشستند جملگی بین طیاره ------- پسر گردید در آندم نما یان
    تو خود بنشستی با جمله فامیل ------ جماعت گشت درآندم پریشان
    توگفتی (اُلفتُ جاوید) در اینجا ------ قوماندان شما (خالدارُ افغان).
    بیامد طالبان نزدیک نیکپی ------ ندیدند هیچ کس آنرا به میدان
    نه جعفربود نه جاوید دران روز----- گریختند جملگی افغانُ خیزان
    دران دم مردُم نیکپی تورا گفت ----- که باشی با جمیع ما فدایان
    نخواهی رفت تو از پیش مایان ----- زهر فامیل ما دادیم شهیدان
    به مکرُ حیله رفتی سوی مسعود----- خبر آمد که هستی تاجکستان
    به روز بد نگفتی سر پرستم ----- جماعت را گذاشتی زارُنالان
    جماعت بود چند وقتی به سنگر ---- پراگنده شدند دشتُ بیا بان
    زجای امن میکردی تما شاه ----- نترسیدی تو از آه یتیمان
    زیکسو طالبان با توپُ تانکش ----- نه جعفر بود نه جاوید نه افغان
    بدیدند توپُ تانک طالبان را----- مثال موش به هرسوراخ پنهان
    توبنشستی به عیشُ نوش درآنجا----- شرابُ ویسکیُ وُودکا فراوان
    چرا بگریختی از ترس طالب ------ که پیش ازطالب بودی توشیرغُران
    تومیگفتی که غیرازمن کسی نیست ------- قوایم است زخنجان تا سمنگان
    فراموش کردی شعرشاعران را ----- که جاوید نیست چراغ کس چراغان
    کجا شد فرقهُ غندُ کشُ فش ------ پلخمریُ سالنگُ سمنگان
    نمیدیدی تو کم خود را زدوستم ------ چراکه قومُ خویشت بود قومندان
    اگر میپرسیدی از هر کدامش ------ نمیدانست تفنگ است یا پلخمان
    شهابُ الدین که بودی خوب آنها----- گذیدی هر کسی را او به دندان
    نه اخلاقُ نه تهذیب بود اورا----- درازگوش که رو آرد به کادان
    اگرپرسیدی که چند است 2+2 ------ جوابش بود که نیست کارسیدان
    زخویُ عادت او گر بپرسی ------ شرابُ چرسُ تریاک بود فراوان
    نکرد کس انتقاد از فعل زشتش ------ که او بود یاور منصور کیان ..
    حسام الدین که بود داماد منصور----- گذاشتی اسم او اعلا قوماندان
    زرو قدرت نمود مغرور اورا ------ بدون من که هست منصورکیان
    نمود تقسیم قدرت را به دو نیم ----- توهستی سرپرستُ ما قوماندان
    چو دامادُ خُسر هردو رقیب شد ----- سزا گفتند دیگر را هزاران
    سیدمنصورکه جایش تنگ تر شد ---- حسام الدین جدا شد با رقیبان
    زبهر قدرت هردو گشت دُشمن ----- بکُفتی سایه دیگر به سندان
    جماعت را فراموش کرد منصور----- نبودش معرفت با علم قرآن
    بودی چندین سال هر دو حریفان ----- چرا که مال مردم بود فراوان
    به چندین سال بازی کرد شطرنج ---- بخوردند هردو رخُ اسپُ پیلان
    نه رُخ ماندُ نه اسپُ نه پیاده ----- خطرتهدید کرد هردو وزیران
    گرفتند بازیی شطرنج سر از نو ---- تغیر دادند بازی را حریفان
    اگر تو خوب بینی هردویش را ----- سرمارُ دُم مار است یکسان
    هویدا شد جماعت را ز با زی ------ به آب تیره گیر ماهی فراوان
    نما صرف نظر از بازی خویش ----- روزروشن بودبومراهراسان
    نما توبه دیگر از بازی خویش ----- جوانان را بود دانش فراوان
    درین عصراتومُ ساینس امروز------ اگر جلوه نمایی شیخ صنعان
    سیاه کرد دود خالی جمله خانه ------ دیگ خالی چه کارآید به دیگدان
    توبیدارشودیگرازخواب خرگوش ----- که این بازی شده بازیی طفلان
    مطیع امرُ فرمان امام شو ----- بیاید رحمت باران ز آسمان
    در توبه همیشه باز باشد ------ رحیمُ راحیم هست حیّ جهاندان
    نخواهد شد پنهان نور آفتاب ------ شعاع نور او درجمله کیهان
    زمینُ آسمان گوید ثنایش ------- تو یاغی گشته ازامرُ فرمان
    جماعت خانه است جای عبادت------ نباید گفت که هستی چله خوانان
    نخواهد شد قبول اهل دانش ------ نخواهی بُرد این گوی را زمیدان

    آنلاین :

  • آقای سید سرورشاه !
    خداشاهد است که شما بااین چکامه عامیانه وفولکلوریک تان یک تاریخ رابیان نموده اید ,واقعا بعضا یک شعر خوب کاری رامیکند که ازعهده یک کتاب ضخیم پوره نیست انجام آن ,من این چکامه راباربارخواندم وهمگان رادعوت به بازخوانی آن مینمایم ,زیرا هربارکه خوانده شود چیزی تازه ونویی دارد برای خواننده .
    شادباشید

  • آقای سید سرور شاه! زنده باشی با این شعر نازنین تان.
    پس از فرار بزدلانه و روباه صفتانه ای سید منصور آنهم با هلی کوپتر مسعود شهید، مردم محلی که از راه های کوه جان خود را از معرکه کشیده بودند، عین چیز را نقل میکردند و با خواندن این شعر صدق چشم دید آنها صد فی صد ثابت میگردد.
    آخ ! چه درد آور است کسیکه از برکت جان بازی و فداکاری گروهی از مردم نا آگاه ولی مؤمن و اخلاص کیش صاحب نام و نشان و موقف میگردد، بر خوان نعمت مردم می نشیند وبر زمین و زمان فخر می فروشد، سنگ رهبری را به سینه میزند، لاف و پتاقش عده ای را شیفته اش می سازد، خودرا قهرمان و رستم داستان تراش میکند، و بالاتر از همه خودرا سرپرست مذهبی مردمش میخواند، درروز حادثه وپیش آمد راه گریز را آنهم با فریب همان مردمی که اورا به پاد شاهی رسانده بود، در پیش میگیرد، و هیمنه و کوکبه اش مانند پوقانه می کفد. حال که میدان را شغالی دیده بدون اینکه از فرار ننگ آورش احساس خجالت نماید و جفای که در حق مردمش کرده از آنان معذرت بخواهد،باز هم به خیال کنجاره خواب دیدن است و عده ای از اراذل و اوباش را بگرد خود جمع کرده، همان ساز کهنه را سر میدهد.غیرت هم چیز خوبی است اگر کسی ذره ای از آن داشته باشد.ولی این خانواده هوسران وابن الوقت از کوچه ای آن هم گذر نکرده است.

  • بشیرجان ازامریکا1
    داعیان وحجت های مذهب اسماعیلیه ازلحاظ دانش ومعرفت وتبجر درعلوم متداوله سرامدانروزگاربوده اند ,ازلحاظ معنویت ,اخلاق وسجایای انسانی آدم های به مدارج بلندی رسیده بشمارمیرفتند ,زهدوتقواوپرهیزگاری مشخصه همه آنان بوده واگر به زندگی نامه هریکی مراجعه نماید خواهی دید که هیچ یکی دنبال مال ومنال وثروت اندوزی واقتدار ونام ونشان نبوده اند.آنان سرمشق های درخشان وماندگاری به همه دنیای اسلام وکل بشریت به یادگارگذاشته اند .
    آقای بشیر!
    شما نباید سیدمنصورو نیاکان راکه چندین نسل است که جماعت راچاپیده اند ومال واجبی جماعت رابه جیب میزنند ومخالفین شان رابه قتل میرسانند ودرساخت وباخت بارژیم ها وگروپ ها جماعت رابه حراج میگذارند ودرسنین پیری ازمریدان شان که به ادعای خودشان فرزندان شان اند زن های به سن وسال نواسه های شان رابه عقد می آورند وخودبنده وبرده زروثروت اند رادرکنارنام آن بزرگان وافتخارات مذهب اسمعیلیه یگذارید .
    خدایارتان

  • آقای ظاهر!
    اشتباه نکن این صحبت ها به زیان مذهب وتمام اسماعیلیه تمام نمیشود، بلکه به زیان کیش شخصیت خانواده ای فاسق نادری تمام میشود که از نام مذهب اسماعیلیه تا امروز سوء استفاده کرده است. زیان کیش شخصیت این خانواده را به حساب مذهب پاک اسماعیلیه نگیر، امروز مذهب اسماعیلیه اظهر من الشمس است و چیز خلاف عقلانی پنهانی ندارد که با نقد وکامنت از سید منصور ودارو دسته ای بد فعل، بد عمل ، فاسق و شرابخواره اش زیانی به مذهب اسماعیلیه برسد. بگذار هر چه بیشتر وبیشتر در باره ای هرزه کاریها، پلیدی ها وفجایع ناگفته ای این خانواده روحانی نمائی ریاکار گفته شود تا نسل آینده مردم اسماعیلیه در دام تذویر ومکرو فریب شیطانی اینها گرفتار نشوند. نصیحت کرده ای که کسی پا از گلیم پدرانش اضافه تر دراز نکند، همین نصایح احمقانه ای پدران مابود که فسق و فجور وهرزه گی این خانواده را به "امر پیر و قضای مرید" تعبیر میکردند ونتیجه اش را همه دیدند، اگر از ابتدا دست رد به خواسته های حیوانی وشهوانی این طفیلیها زده می شد، تا این حد به جان و مال مردم غافل و بیسواد اسماعیلیه دست درازی کرده نمی توانستند. مردم اسماعیلیه بغیر از همین خوانواده ای فاسد وفاسق دیگر دشمن ندارند.بار کشی بس است، کمی هم از عقل و خرد باید کار گرفت.

  • بجواب سعید سرور شاه ماعر!!
    چه گویم من سخن با مرده گانی
    که نتـواند شـنـیـدن حـرف مـا را
    دعـــا دارم بــــه درگــاۀ الــهـی
    که بخشد بر دو چشمانت حیأ را
    اگر خدمت نگیرد پیـش چشمت
    بـیــابـی رهـبـر چـون مــافـیــا را
    امید دارم از آن خـالــق بـیـچـون
    سر افگنده بـینـم تـو رو سـیـاه را
    چـو شیطان میزنی حرف دروغین
    ســرت نازل کنـد یــزدان بـلا را
    تــــراشــیـده ترا از ســنگ خارا
    فــدا گــردم فـداگـردم خــدا را
    نخوردی غیر شــفـتل نـان دیـگر
    چـه دانــی قــدر مـردان خـدا را
    سخن از خامۀ "طغیان" چو شمشیر
    بــر آرد ســـر زند فـرق شـمـا را
    عبدالرازق "طغیان"

  • بجواب احسان نام!
    دوست عزیز از طرز صحبت هایت معلوم میشود که گذاشتن نام انسان بالای مخلوق بی سروپا چون تو گناه کبیره و جرم نا بخشودنیست. شما از همان سیاه رویان و مزدوران حلقه بگوش خوجه های پاکستان هستید که باعث نابودی مذهب را مانده که حتی منجر به بتاهی یک ملت شده اید. شما شرف باخته گان بی فرهنگ حتی از بردن ناموس تان در خدمت خوجه های پاکستان دریغ نمی نمکیندی پس چگونه از دین و مذهب حرف میزنید!

  • اظهار نظر در اثر و خاطره يي از سيد منصور
    اثری را که Associated professor استاد سيد محمد ابراهيم "باميانی" تحت عنوان اسماعيليان در افغانستان و سيد منصور نادری نوشته است خواندم اثريست که واقعاً استاد زحمت کشيده موضوعات مهمی را جمع آوری کرده با مهارت خوبی تأليف و تدوين کرده است موضوعات تاريخی ، جغرافيائی، سياسی ، نظامی ، اجتماعی و فرهنگی را از منابع مختلفه بيرون آورده طوری با هم تلفيق نموده است که نشان دهد مذهب اسماعيلی چگونه بميان آمد و چگونه به افغانستان رسيد و چه حوادثی را سپری نموده و چگونه نوبت به سيد منصور نادری رسيد و خانوداه او چگونه پشت در پشت سر پرستی شيعيان اسماعيليان افغانستان را بعهده داشته و اين گروه اقليت در افغانستان چه سر نوشتی داشته اند و خاندان کيانی بخاطر همين داشتن سر پرستی چگونه ارتباط با امام حاضر اسماعيليان و چه ارتباطی با دولتمداران افغانستان داشته اند و چه تکاليفی را ازين جهت متحمل گرديده اند و سيد منصور نادری در چگونه شرايط خانوادگی و روابط سياسی و اجتماعی پرورش يافته و در طول زندگی با چه حوادث و پيش آمد ها دست پنچه نرم کرده و از همه حوادث جان بسلامت برده است در زمانيکه پدر بزرگوارش سيد نادر شاه کيانی زنده بوده هم مسؤليت حفظ روابط با مردمان ديگر اعم از مردمان سياسی، اجتماعی ، فرهنگی و روحانی و پذيرائی از ايشان، تنظيم ملاقات ها وتطبيق فيصله ها و تعهدات و مهمانداری و مهمان نوازی او بوده است. اين وظيفه که از جانب پدر بوی سپرده ميشد وی را شخص مهمان نواز ، مردم دار و اجتماعی ، سياسی ، روحانی و فرهنگی بار آورده است تا جائيکه اکنون نميتواند غير ازين باشد ، خصوصيات فوق الذکر جزء هابی ( دلچسپی های روزمره زندگی) وی بحساب ميرود. ازين جهت در دوره سر پرستی خودش از اسماعيليان افغانستان با داشتن صفات متذکره با بازی های سياسی شريک بوده با تدابير سياسی مختص بخودش توانست با همه گروه های سياسی و نظامی با حفظ روابط نيک نقش ميانجگر و عامل تنظيم ملاقات های صلح جويانه و تفاهمات را بازی کند و هم مرجع و حامی گروپ های فرهنگی و روحانی باشد طوريکه همه با وی انس داشته در تدوير محافل علمی فرهنگی و هنری بوی رو می آوردند از وی بهره مند بوده است و در ساحه نفوذ خودش از اشخاص علمی ، فرهنگی و هنری خبر گيری و رسيدگی ميکرد و خود با قريحه يی شعری و ذوق فرهنگی و کرکتر اجتماعی با محافل، مجالس رنگ و رونق خاص ميبخشيد و خان رنگين گسترده خود را کدخدائی ميکرده است . او با هر کس همان کس مينمود و به کيفيت بزم می افزود.
    ولی آنچه بايد گفت اينست که آنچه محترم باميانی صاحب در يافته و از لابلای ادبيات تاريخی و گزارشی بيرون آورده است و يا چشم ديد و تجارب خود را بيان کرده است همه تعلق به خصوصيات ظاهری سيد منصور نادری دارد، طوريکه او با سياست مداران سياستمدار بود با اهل معامله تجارت پيشه و اهل کسبه کاسب و با هنر مندان هنر مند و با اهل ذکر ذاکر و با اهل فکر متفکر بود در بزم صدر نشين و در رزم در قربوس زين مينمود حادثه جو و پاکيزه خو بود، مرد خوش سليقه در لباس پوشی و خوش مشرب در محافل متبارز بود. خلاصه اينکه او يک عيار کامل العيار بود که از يک سو راستی و دوستی،جوانی و جوانمردی داشت ، از جانب ديگر رقيق القلب حساس در مقابل رنج و تکاليف ديگران مينمود. اين همه جهات ظاهری و عارضی او بوده و هست. ولی خودم از اينکه ايام و ليالی زيادی در اوقات بزم و رزم با ايشان مصاحب بوده ام احساسات او را در زمينه های متنوع مشاهده کرده ام ، من در پس اين همه ظواهر حقايق نهفته را نيز می شناسم. سيد منصور نادری در باطن خود مايه های و لايه های دارد که عوارض بر انها استوار بوده و تظاهر مييافته است همان طور که در عقيده خود به تشابه ظواهر بخصوص آشنائی دارد و به باطن نيز معتقد است. ظاهری را باطنيست . سيد منصور نادری نيز چيز های دارد که ظاهريست همه کس ميبيند و برای همه مخصوص است و قابل توضيح و بيان است ولی آنچه در باطن دارد و اصل و جوهر شخص همان است که بچشم نمی آيد و قابل توصيف و بيان کمی نميباشد. از مصاحبت به او من به اين جواهر درونی او بلديت دارم و می شناسم از جمله جواهر خمسه يکی عقل است و ديگری نفس من اين هر دو جوهررا در سيد منصور نادری مطالعه دارم ازينکه جواهر بر گيرنده عوارض است و با هم نسبت و رابطه دارند ظواهر در بواطن تظاهر پيدا ميکند و بشکل ظواهر قابل توضيح و بيان ميگردد و من ديگر توضيح واضح نميکنم به قدر کافی در اثر مذکور لباس ظواهر توضيح و توصيف گرديده و جواهر جز از طريق استعاره و کنايه تشبه و تمثيل قابليت بيان را ندارد من هم نميتوانم به توضيح جوهر سيد منصور بپردازم آنچه در نظر خودم حقايق درونی و خصوصيات باطنی و جواهر فطری او را نشان ميدهد و بوضاحت سخن ميگويد همان دلبستگی و علاقمندی او با عقاب است خانه او ، صالون پذيرائی و اطاق خواب او مملو از تصاوير و تمثال های عقاب است و عقاب مرغ بلند پرواز و بلند همت و تيز بال است در پستی ها و ويرانی ها جای نميگيرد و مسکن اختيار نميکند آشيانه او در بلند ترين قله های کوه است و از شکاری خود ميخورد از همين جهت علامه و نشانة همت و غيرت و شجاعت نقش و زيب رأيات شاهان فاتح و بلند پروازان عالم سياست و نمايانگر پرواز خيالات و ايده آلهای مشتاقان علم و معرفت و مايه آفرينش آثار هنری اهل هنر و ادبيات محسوب ميشود. اين يگانه تمثيل واضح از جوهر درونی سيد منصور"نادری" است که در عقب همه ظواهر او نهفته است که البته اگر چه قابل توضيح نيست ولی ميتوان در باره آن چيز های گفت…..
    پروفيسور محترم حميدالله "ويدا" رئيس عمومی تربيه معلم وزارت معارف افغانستان

  • آن اسمعیلیان کجا شد که من دیده بودم که قدر این رهبر ملی و سیاسی خویش را فراموش کردند
    اولين بار که سيد منصور "نادری" راديدم، سال 1372 هـ شمسی، در مزار شريف بود، روز های اوج جنبش ملی- اسلامی به رهبری جنرال دوستم و نزديکی گروهای مجاهدين با آن که در قالب يک ائتلاف شکننده و نا استوار بر شمال کشور حکومت می کردند، حوالی ساعت ده بجه در منزل با شکوه و قصرگونة پيشوای مذهبی اسماعيليان که نام و آوازة وی بار ها به گوشم خورده بود، رسيديم و از ما به گرمی و پيشانی باز پذيرائی صورت گرفت، من برای يک راديوی برونمرزی ، گزارش و خبر تهيه می کردم و با هدف آشنائی با اصول مذهبی فرقة اسماعيليه و نقش آقای سيد منصور نادری در جنبش شمال به ديدن ايشان رفته بودم.
    در تالار پذيرائی که بنظرم زيبا و خيره کننده آمد، مهمانان ديگری هم حضور يافته بودند جنرال مؤمن ، از بازيگران اصلی تحولات شمال و قوماندان يک لوای مستقر در بندر حيرتان ، جنرال هلال الدين هلال، قوماندان قوای هوائی، حاج محمد محقق، آمر نظامی شمال حزب وحدت و تعداد ديگر از صاحب منصبان نظامی منتظر ديدار با سيد منصور "نادری" بودند.
    پردة تالار کنار رفت و نخست چند جوان آراسته که گويا ياوران و اعضاء تشريفاتی دفتر سيد منصور بودند ،وارد شدند و سپس آقا! با چهره خندان به داخل تالار قدم گذاشت، دو جوان ديگر حلقه های گل بر دست ، کنار او حرکت می کردند و سيد منصور نادری ،مستقيم به طرف هلال الدين هلال رفت او را در آغوش گرفت و بعد حلقه های گل را به گردن او آويخت و بندل های پول و بانکنوت های افغانی بر سرش فروريخت و بار ديگر از پيشانی هلال بوسه کرد و منصب جديدش – قوماندانی قوای هوائی را به او تبريک گفت. احساس می کردم که هلال الدين هلال در زير دست های لطف آميز و محبت و احسان نوازش سيد منصور نادری خرد شد، شکست و تا پا های او فرو افتاد و برای هميشه خود را مرهون لطف سيد منصور نادری ديد....
    يکبار به ذهنم چالائی های حسن صباح خداوند گار آله موت (الموت) خطور کرد و آن يتيم های سازمان يافته و هراس آوری که به برکت تيز هوشی و آموزش ديده گی از قلاع آهنين مي گذشتند و همچون اشباح نامريي و يا پيک اجل، بالای سر امرا و شاهان قدر قدرت ظاهر می شدند و تيغ بر گلو گاهشان می نهادند، چون ميگويند صلاح الدين ايوبی، فاتح فلسطين و پيروز درجنگهای صليبی ، نيمه شبی در قلب سپاه و در حفاظ آهنين چندين حلقه نظاميان ، نا گهان چشمان براق و نوک تيز دشنة يک فدائی را احساس کرد و فرياد استمداد بلند نمود، اما سيد منصور "نادری" در ميراث چريکانة حسن صباح ، تغيير انقلابی وارد کرده است، او زيرکانه قوی ترين نظاميان و بازيگران مغرورعرصة جديد سياست را به گرد احسان خود ميچرخاند و آنان را فريفتة تار گيسوی سياست های هوشيارانه خود کرده است، بنظرم آمد که رهبر با ذوق و خوش مشرب اسماعيليان به خوبی فهميده است که پيام نرم عرفانی و معنوی آواره يمگان بسيار قوی تر، غنی ترو گسترده تر از خشونت نهفته در بن انديشه حسن صباح، باليده و مانده گار شده است؛ دست محبت همواره از قامت نفرت بلند تر بوده است.
    بعد از آن ، تا سالهای پسين حاکميت طالبان و تحولات جديد پس از يازده سپتمبر 2001 ، بار ها و بار ها ، سيد منصور نادری را ديدم و در محافل گرم او اشتراگ کردم و ديدم که به برکت رفتار متين و هوشيارانه ، ازحيثيت و اعتبار او هيچگاه نکاست و با وجود آنکه همگنان و همنيشنان ديگر او فراز و فرود های بسيار داشتند و از صحنه سياست رانده شدند، اما سيد منصور نادری همچنان مقام و جايگاه خود را بعنوان يک رهبر مذهبی و يک چهره سياسی با اعتبار حفظ کرده و مناسبات نيک و دوستانه با تمام کسانی دارد که در کشور وزنة سياسی و ملی بحساب می آيند.
    15 جوزای 1384 فاضل سانچارکی
    معين اول وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان

  • سلام بدوستان و اهل خرد!
    بجواب آنعده قماشان که نا سنجیده و نا آگاهانه در مورد بزرگ مرد که یک عمر را صرف خدمت به مردم و میهن اش نموده است، حرف های عاری از حقیقت زده اند:
    تـرا مـن اهـل کـافـر میشـناسـم
    زکافر هـمچـو بـد تر میشـناسـم
    توئی گبر لعین چون مشت دجال
    تـرا اهــل ستـمـگـر میشـناسـم
    گــریــبــان خـــرد را کـردۀ چــاک
    ترا رسـوا و بی سـر میشـناسم
    به پیـشـگـاۀ خبیسـان ستــمگـر
    تـرا مـانـنـد چـاکــر مـیـشنـاسـم
    توئی داغ سـتـم بــرپــیـکـر قـوم
    درون سینه اخـگـر میـشـنـاسـم
    نه از دنـیـا خـبـر داری نـه از دیـن
    تـرا بیـدیـن و کـافـر میشـناســم
    نــداری لایـــق شــاۀ کـــیـــان را
    ترا درویش هــر در میـشـنـاسـم
    سید منصور پیر و مرشید ماست
    او را پیشوا و رهبر مـیشـنـاسـم
    او مـردِ بـا وقـارِ شان و شـوکـت
    او را سـردار و سـرور میشناسم
    همیشه بهر ایـن ملـت پـریشـان
    او را غمخوار کـشور میـشناسـم
    بزرگمرد و ادیب و بـا سخـا است
    او را من پـور حـیـدر مـیشـناسم
    بــوَد او ســیـد و سـادات عـالــم
    او را نسـل پـیامبـر میـشـناسـم
    که (عمران) میـزند حرف حقیقت
    خــدا را حــق و داور میشـناسـم

  • به جوال گل احمد نام و امثالش!
    لوچک های بی پـدر نام نیـاکانـت کجـاسـت
    گشتۀ چون متعبر آن بانـد دزدانـت کـجاسـت
    بی سر و سامانـه هـردم رو بـه هـر در مـینـهـی
    برتنت کالای چرکین رهـبر و خانت کجاست
    چار قیران از پول نقد خـواجـه هـا بگرفـتـه ای
    میـکنـی غو غو به من گو لقمۀ نانت کجـاست
    هر کجـاه مـحـراب را یـابـی پـلسـتر مـیـکـنی
    لاف بـی حـد میـزنی آئیـن اسلامت کجاست
    مـکـی ها در محـفـل رقاصی چرخـک میـزنند
    گـرتـو اسـلامی همانـا صوت آذانت کجاست
    تا بکی این خـردوانـی هـای نـنـگیـن میـکـنی
    تو زپا افـتـادۀ آن مـرد مـیـدانـت کجاست
    شیـمـۀ تریـاک گـویـا از دهـانـت شـسـتۀ
    آن تـعـفُن کثـیف روی دنـدانـت کـجـاسـت
    تا بکی این قیرط و فیرط و خود ستائی میکنی
    زنده گی بین آغـیل همـچو حیوانت کجاست
    طنز جالب را ز"گمنام" سخن چـیـن گـوش کـن
    خانۀ مخروبه و آن چـاکِ دامـانـت کـجاست
    گـر نـبود آغـای منـصور جمله تکفیر میشدید
    همچو منصور تاجدار و شاۀ دورانت کجاست

  • قصه آموزنده ای از علی (ع) به گل احمد و یاران نادانش:
    دین نمایان بیخرد!
    این من بودم و تنها من بودم که خط بزرگی که از ناحیه این خشکه مقدسان متوجه میشد را درک کردم.
    پیشانی های پینه بسته اینها، جامه های زاهد مابانه شان و زبانهای دایم الذکر شان حتی اعتقاد محکم و پا بر جایشان نتوانست مانع بصیرت من گردد.
    علی (ع) از چی کسانی سخن میگوید؟
    خوارج!!!!!!!!
    اولین خروج خوارج به زمان پیامبر(ع) باز میگشت،آن زمانی که "هرقوص بن زهیرو"ذوالثدیه" به نحوه تقسیم غنایم توسط پیامبر اعتراض کردندک((عدالت کن)) و اینان از بزرگان خوارج بودند، در پاسخ، پیامبر (ص) فرمودند:
    اگر عدالت نزد من نباشد در کجا خواهد بود؟وکسانی که عدالت(صفتی از پیامبر)را به زیر سوال بردند،با علی (ع) چی میکنند؟ خروج! سرکشی! طغیان ! خروج خوارج در ابتدا رنگ سیاست داشتفاما کم کم برای خود اصول عقایدی تنظیم کردند و به صورت یک فرقه مذهبی در آمدند،مذهب خوارج تحت عنوان وظیفه امر و نهی از منکر بوجود آمد،بی آنکه شرایطش را داشته باشد.
    بصیرت در دین و بصیرت در عمل!
    آنان نه بصیرت دینی داشتند نه بصیرت عملی بلکه در اساس منکر بصیرت در عمل بودند،امر به معروف و نهی از منکر را امری تعبدی میدانستند و مدعی بودند آن را باید با چشم بسته انجام داد، و دیگر چی؟ هر کس مرتکب گناه کبیره ای مثل دروغ،غیبت یا شرب خمر میشد،او راکافر و بیرون از اسلام بر میشمردند و مستحق خلود در آتش.
    اما چرا مردم به حرف آنان اعتماد میکردند؟آنان کار هایی خوبی هم داشتند،مبارزه گر و فداکار،عبادت پیشه و متکلف بودند و بی میل به دنیا و زخارف آن،دست به گناهی منی آلودند و از هر که دست به گناه میزد بیزار بودند.
    حق با علی (ع) بود.آنان مجموعه ای از زشتیها و زیبایهای فربینده بودند که هرکسی یارای مقابله با آنان را نداشت.
    شیوه مقابله با عابدان بی بصیرت
    آگاه ساختن افکار مردم نسبت به اینگونه انحرافات و اینگونه افراد از یکسو،سعی در ارشاد،هدایت و فرصت باز گشت دادن به این اشخاص از سوی دیگر،بهترین روش مقابله با عابدان بی بصیرت است.
    علی بزرگمرد غیرت و جوانمردی ، خوارج را در بیان افکار شان آزاد میگذاشت.خود و یارانش در برابر دیدگان مردم با آنان بحث و مناظره میکنند.مردم مجاب میشوند و آنان توهین میکنند،اما دریای صبر و حلم علوی،توهین های آنان را در امواج سینه اش فرو میبرد و تحمل میکند.همین است که 8 هزار نفر از لشکر 12 هزار نفری خوارج در جنگ نهروان به او میپیوندند.علی این شیوه را تا به آنجا ادامه میدهد که افکار عمومی آماده برخورد با خوارج گردد و سر انجام این مردم باشند که از او بخواهند که دیگر با ایشان مدارا نکند و جامعه را از شر این گروه پاک گرداند.
    از مقابله با این افراد چی هدفی را دنبال میکنیم؟!
    شاید که مقابله کنندگان با این افراد که در نیتشان صادق هستند،ابزار دست دشمنانی قرار گیرند که حتی در نیت هم چالاکی دارندفو مولا علی این نکته را چی خوب میداند:
    پس از من خوارج را نکشید،زیرا آنکس که حق را میجوید و خطا میرود همانند آنکس نیست که باطل را میجوید و آن را در می یابد.
    اگر چی نعره های انکار خوارج،مسجد کوفه را پر کرده بود و همه جا بر ضد امام شعار میدادند،اما تا هنگامی که دست به خون مسلمانان نیالودند،در کوفه آزاد بودند>پس از آن بود که پهلوان غیرت و بزرگی،چون طوفانی بر آنان شورید و دستشان را از پنین اقداماتی کوتاه کرد.
    چرا باید با ایشان مقابله کرد/
    حماقت و جهالت چون پرده ای جلوی چشمان آنان را فرا گرفته بود و چون نا بینایانی راه به میان دشمنان میبردند.
    به فرموده علی

  • آقای فاضل سنچارکی!
    شما یک مقدارازواقعیت راخوب بیان نموده اید ,تاآنجاکه شان ودبدبه وجلاخیره کننده آقای منصور رادرکیان به تصویرکشیده اید ,والبته که شکوه بارگاه سلطانی این خاندان بسی بیشتر ووسیع ترازآنست که به نگاه های گذرا وکم فرصت مهمانان جلوه گرافتد,ولی از شما به عنوان یک ژورنالست وگذارشگر وتاجاییکه من میشناسم آدم روشن توقع این بود که ازخانه های محقر ومردم فقیر وزندگی مشقت باربیرون از قصر شاهانه کیان هم یادی مینمودید,اگر آن جنرالان پول باران شده وآقایان دیگری که در مخیله شان فقط دادوستدهای سیاسی -نظامی وسبک وسنگین سازی معامله شان جایی برای اندیشه وتامل نمیگذاشت چشم تیزبین یک ژورنالست نباید ازدید زندگی دشوارآن توده مردم که فراهم گر آن شوکت خیره کننده دربارشاه کیان اند غفلت می نمود.
    باشما موافقم که سید منصور آدم زیرک وموقع شناسی است که البته این احساس ویامهارت راازپدروپدرکلانهای شان تمام وکمال به ارث برده اندواین که این آقا باهرکسی همانست وباهرکسی به شیوه خودش میسازد راست است ,منافع وتداوم زندگی سلطان گونه این راحکم میکند که باید باهرکسی ساخت وهربیگانه ای راباپول ویامهمانی های خیره کننده ویاهم باهروسیله ای ممکن وغیرممکن راضی وخشنودساخت ,رسم خودکشی وبیگانه پروری سید کیان رسم تازه ای نیست ازآغاززندگی آین آقایان ناقل تاهمین حالا این آیین آنانست ,شمایان نه مهمانان عزیز اول منصور (مشهوربه خان آغاصاحب)بوده اید ونه هم مهمانان عزیز اخیروی ,ازکنارآن کلبه های به هم ریخته مریدان وازلای مزرعه جووگندم وشالی آن مردم سخت کوش وجنده پوش وجبین سوخته بسیاری ها حتی شاهان وروسای جمهورره به آن قصرهای اثیری کیان برده اند بدون اینکه به ذهن مبارکشان لمحه ای هم خطورنماید که خون دل این سیه روزهااعمارگردربارسلطانی کیانست.
    این آقایان باهمه ساخته اند وکوشیده اند همه راراضی نگهدارند باتنظیم های جهادی مجاهد بودند ,باجنرالان روس هم پیک وهم بساط بودند باجنرالان خاد رژیم کارمل-نجیب خادیست بودند ,بارشیددوستم وقومندانان وی جنبشی بودند,باشورای نظار شورایی بودند باآقای صبغت الله مجددی ,پیرومجددی شدندوبه همی گونه ..........
    وحالا جلودارآقای کرزی شده است تابنگریم بعدازاین نوبت به کی میرسد.
    ولی نقطه ایکه مااسماعیلیان افغانستان باآن مخالفیم یکی هم همین هرجایی گری وبه سازهرکی رقصیدن وبه آستان هرکه افتادن این روحانی نمایان است ,این ها که ادعای دروغین روحانی بودن وپیشوای اسماعیلیان افغانستان بودن رادارنددرتمام زندگی شان دارای هیچ اصول وقواعد وعقایدی نبوده اند ,فقط برای حفظ منفعت ومنزلت شان به هرسازی رقصیده اند ,آنچه که شما وبسیاری های دیگر ازآن به عنوان های ,,روابط خوب,,ویا,,مردم داری,,وحتی انقلاب درروش حسن صباح ,,یادنموده اید.
    آقای سنچارکی!
    درست است که این چنددهه جنگ وویرانی شیرازه هرچه که درکشورداشتیم ازهم پاشید ,تحولات بیشماری رخ نمودکه همه چیزرادگرگون ساخت ولی اصول ومعیارهای انسانی نباید فدای معاملات روزگردد,وجدان انسانی چیزیست که دربدترین حالت هم همچوقاضی بی گذشت باآدم است ومعیارهای روشنفکر وروشنگری این نیست که شمادراین نوشته تان به نمایش گذاشته اید.تاحالا نوشته ها وصحبت های شمارانه به عنوان سخنگوی جبههتان بلکه به نام فاضل ژورنالست وروشنفکر میخواندم وگوش میدادم ولی بعدازاین نوشته شما دروصف یکی از قلدرترین انسان کشور به نوشته ها ومصاحبه های شما باتردید برخوردخواهم نمود.درست است که این آقای ابن الوقت وبازیگر بی اصول عضوبه اصطلاح جبهه شمااست اما شمانباید واقعیت هاراقربانی مصلحت سیاسی زودگذرتان کنیدوهم باید بدانیدکه منصورکیانی دیگر آن گرداننده بلامنازع امورات اسماعیلیان افغانستان که شماوبسیاری دیگر راخیره ساخته بودنیست ,این بود حالا ریخته وشکسته است .
    بااحترام

  • باپوزش از خوانندگان محترم نوشته فوق به آدرس آقای سنچارکی رامن بنام مختار نوشته ام وهرکه اگر
    بخواهد ابراز نظری نماید بنام مختار مخاطبم قراردهد.
    ممنون

  • آقای سانچارکی!
    الهی دستت بریده باد !
    چقدر وجدان ناپاک میباید که بخاطر مصلحت سیاسی ، تن به چنین ذلتی باید داد. ثابت ساختی که یک جهادی هستی تا یک ژورنالیست واقعبین.
    راستش ، چه و کجارا نشانه رفتی؟

  • به جواب گل احمد
    شما گفتی که جناب الحاج سید منصور ناری قدرت سابق را ندارد.به گفت خودت که حسام الدین و سید ظاهر را نگذاشت
    که به یک مقام منسوب شود.این قدرت نیست پس چیست.الحاج سید منصور نادری در عرصه سیاسی .فرهنگی .مذهبی اجتماعی وبین المیللی جای خود را دارد.2.راجع به بسم الله عطاش .تو گفتی چاقو کش. عطاش کسی بود که ده سال
    همراه الحاج سید منصور نادری مبارزه کرده به تحریک شما.که ایشان سردار شما بود. بعد از این که حقیقت را درک کرد از صف شما برید.حاله شما بگوید که عطاش چاقو کش است. شما چیکاره استی.تو همشیه سوال میکنی جواب اش را از نوشته خود در یافت کن.تا جای که من معلومات دارم نیم ازشما ترخص خود را از فرقه 80 گرفتن البته در خانه خود.این یک خدمت نیست . شما در 5 روز هویت تا را افشا کردید
    ادب پیراه نادان داناست خوش انکواز ادب خودرابیاراست
    نه دارم ان مسلمان زاده را دوست که در دانش فزود از ادب کاست
    با احترام
    امرالدین از سوسیس

    آنلاین :

  • امرالدین جان !
    این گفته از من است نه ازبرادر گل احمد خان ,نمیدانم چرا فقط نام گل احمد راهریکی شما علاقه داریدکه تکرارنماید.
    مختار

  • برای اینکه آقای گل احمد سرو پودینه ای خانواده ای نادری را فاش کرده است ومیکند، تیر او خوب به اصل هدف اصابت کرده است، ازینرو اینها در خواب هم نام گل احمد را تکرار میکنند. هرچه بدو بیراه بوی نثار میکنند، او مؤدبانه واقعیت هارا نوشته و دغلبازان را معرفی میکند. امید میرود درین روشنگری خود ادامه دهد.

  • بنام آنکه هســتی نام از او یافت فلک جنبش زمین آرام از او یافت
    باز هم سلام های پر از محبت و صمیمت خود را نثار شما هموطنان عزیز مینمایم.
    بنده باز هم بعد از مدتی از طریق سایت گوگل به همین سایت خبری تحت نام کابل پریس برخوردم.
    تمام مطالب ارسالی را مطالعه نمودم خوشحال شدم که بسیاری از دانشمندان ما برادران ما حق گفته اند و واقیعت ها را بازگو کرده اند.
    بنده منحیث یک فرد اسماعیلیه از سخنان برادران گرامی و دانشمند ما آغای سید فاضل سانچارکی معين اول وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان ، محترم پروفيسور حميدالله "ويدا" رئيس عمومی تربيه معلم وزارت معارف افغانستان و دیگر برادران ابراز سپاس و قدردانی مینمایم .
    شما خود دانشمند هستید ، شما خود فرهنگ پرور هستید و شما خود یک شخصیت هستید که سخنان ارزشمند تان را راجع به یک شخص خیر اندیش ، خدا جو ، وطنپرست و مذهبی چون جناب معظم الحاج سید منصور نادری رهبر و پیشوای بزرگوار ما آنگونه ابراز کرده اید که هر حرف شما بیانگر حقیقت بوده که در تاریخ افغانستان رقم خورده است. بنده باز هم از سخنان شما اظهار شکران نموده و به شخص شما احترام و حرمت میگذارم.
    اما راجع به سخنان چند تن کسانیکه نمیدانم چرا نظاکت انسانی و اسلامی را رعایت نمیکنند و بخصوص شخصیکه خود را الیاس ثنا معرفی کرده است.
    احسان نام گل احد و سایر افراد مجهول الهویه! ما همه اسماعیلیان واقعی این را میدانیم که رهبر و رهنمای ما و اسماعیلیان جهان بیشک که حضرت شاه کریم الحسینی است که فعلاً امام حی و حاضر ماست.
    اما جناب الحاج سید منصور نادری شخصی است که چندی قبل از هدایت و اوامر آن امام زمان فرمانبرداری نموده اسماعیلیان افغانستان را از بدبختی های جنگ ، ناامنی و دیگر مباحثات نجات داده است که اگر خدمات الحاج سید منصور نادری و پدران او نمیبود امروز از اسماعیلیان در افغانستان نام و خبری نبود.
    اگر امروز اسماعیلیان افغانستان زنده و سر بلند است از برکت همین سید منصور است ، اگر کسانیکه امروز در بین مردم به افتخار میگویند من اسماعیلیه هستم و یا اگر چند تن از اشخاص مرتد و لعین چون تو به این گونه حرف های دور از واقیعت و دور ازانسانیت میپردازید همه و همه از برکت همین رهبر بزرگوار ماست.
    تو احسان نام و گل لهد از پدران خود بپرس که چرا در قدیم از اسماعیلیه بودن خویش انکار میکردند و تو خودت در آن وقت کجا بودی که مردم افغانستان در زیر تازیانۀ ستم ظالمان در دورۀ انقلاب جان میدادند پس همین سید منصور بود که مردم را از دام مرگ ، بدبختی و جانباختن نجات داد و مردم اسماعیلیه را در افغانستان رسمیت و هویت بخشید که ما همه مدیون لطف احسان شان هستیم نه مانند تو احسان فراموش.
    و نوشتۀ که الحاج سید منصور نادری خود را همیشه رهبر اسماعیلیان افغانستان جلوه داده است نا انسان نادان: آیا فراموش کردۀ که از گذشته ها تا به حال از دوران سید شاه عبدالهادی جد بزرگوار ایشان تا به امروز همین خاندان از طرف امامان ما مسئولیت اسماعیلیان افغانستان را به دوش داشته اند .
    و از طرف دیگر جناب الحاج سید منصور نادری در افغانستان خدمات ارزندۀ را انجام داده است که من به صراحت میگویم این گونه کار نامه ها را در گذشته های دور تنها و تنها حکیم ناصر خسرو بلخی حجت خراسان و یا حسن صباح حجت اعظم و رستا خیز الموت برای اسماعیلیان انجام داده بودند که به همین منظور امروز همه مردم جناب ایشان را رهبر و پیشوای خود میدانند.
    تو خودت بلکه به خواب غفلت فرو رفتۀ که راه و آداب انسانی و اسلامی را فراموش کردۀ.
    ما امام حاضر خود را به مقامش میشناسیم و پیر و رهبر خود را به جایش.

  • ای کسانی که خودرا اسمعیلیه میدانید و ای احسان فراموشان شما اگر از سید منصور نادری بحیث یک رهبری مذهبی پیروی نمیکنید خیر است اما باید بخاطر خدمات چند دهه که ایشان بخاطر شما مردم انجام داده و یا بخاطر خدمات اجداد شان از محمد (ص)گرفته تا سید نادر خان که دارای 93 جلد کتاب چاپ شده و غیر چاپ شده دارد بنگرید و از شما صمیمانه تفاضا میشود که خودهارا بد نام نسازید (یعنی اسمعیلیان افعانستانرا) این خوجه ها بدعت گران قانون گذاران تا ابد نیست و تجارب تلخ افغانستانرا نچشیده اند.
    بیاید از تجارب نادری استفاده کنید و بحیث یک رهبر سیاسی ملی و با اعتماد خویش حمایت کنید. آری این محقق و یا خلیلی هزارجات نیست این پیرزاده شماست. آری این آن احمد شاه نیست این نسل شاه اولیاست. آری این پاد شاه صاحب دوستم نیست این پرچم دار اسمعیلیان افغانستان است آری این پروفیسور مجددی نیست و یا ربانی این سیدالجبل پیر خرابات است. درست است این مکی مذهبی (خرانه دار امام)ما نیست که پشت میز نشسته دست بعیت بدهد این وزیر حاضر امام است و به صاحب اعتقادان (خان آغای) پیر است نه مکی. و به مردم غیر اسمعیلیه حاتم است سادات است بزرگ است مو سفید است خدمتگار وطن است. ای تعاصبان ای محصلان کمی بتاریخ و عقاید خویش بنگرید تا از دین و دنیا با خبر شوید. خداوند شمارا براه راست هدایت فرماید.....باز هم زنده باد اسمعیلیان افغانستان و بدخشان اتفاق و اتحاد شب زنده داران عابدان مومنان مسلمانان واقعی دانشوران. و زنده باد الحاج سید منصور نادری ریس کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی و رهبر سیاسی و ملی اسمعیلیه افغانستان.
    سيد منصور" نادري" نه تنها آگاهي از زندگي يک شخص و يا يک چهره يي ملي؛ بلکه رهنما و راهگشائيست که چطور در هنگام حوادث نو ظهور و ارزشهاي آن، ارزشهاي فرهنگي و والاي انساني خود را با در نظر داشت آن فرهنگ نو ظهور و حاکم بر امور حفظ کرد تا در مرز هاي مشخص بجاي تصادم تفاهم و به جاي تضاد الفت دادن فرهنگي را ايجاد کرد. اين شيوه يي ابتکار و فرهنگ ساز در حل قضايا، يکي از مبرمترين و عاجلترين ضرورت هاي اساسي زمان و کليد حل مسايل و پرابلم ها در بين افراد يک ملت و ملت ها در جهان امروزي است. اگر کسي بخواهد که کارنامه يي مردي بنام سيد منصور را که الفبا و انشاء و تار وپود آن از بر خورد ها و آفرينش و تغيير دادن حوادث سرکش با سرنوشت ده ها هزار ازعوام الناس و شماري از افراد آگاه در ان گره خورده اند بفهمد؛ تنها و تنها توضيح آن غير از اين مثال شعري علامه اقبال به هيچ زبان ديگر ممکن و ميسر نخواهد بود.
    سيـنه اي داري اگـردرخورد تير درجــــهان شاهين بـزي شاهـين بمير
    زندگي راچيست؟ رسم ودين وکيش يک دم شيري به از صـــد سال ميش
    زنده اي، مشتاق شو،خـــلاق شو همچو ماه گــيرنده اي آفـــاق شو
    درشکن آنراکه نايد ســـازگار از ضميرخود ديــگر عالــــم بيار
    مرد حق بـرنده چـــون شمشير باش خـود جـهان خـويش راتـقدير باش

  • کلوخ شکن = مجهول الهویه!
    این قصه های سر چوک به درد مردم نمیخورد! نه خود را رسوا بساز و نه وقت دیگران را بیگر!

  • رهبر ملی کسی است که از متن جامعه بر خاسته باشد ومشترکات اجتماعی و انسانی باآحاد مردم خود داشته باشد تا بتواند الویت منافع مردم خودرا نسبت به منافع خانوادگی،خویشاوندی، رفیقی و مصلحتی برتر ومرجح بشمارد. طبقات بالای جامعه وقشر حکمران هیچگاهی رهبر ملی شده نمی تواند. ولی سید منصور را" رهبر سیاسی" خواندن توهین به سیاست است. برای اینکه بار ها گفته شد که سید منصور سیاست مدار نه بلکه "سیاست باز" است، ودر اصطلاح سیاسی به چنین اشخاصی عنوان " فاحشه ی سیاسی " بکار رفته است. زیرا او از کوچه ی سیاست هم گذر نکرده و با الفبای سیاسی بکلی بیگانه است. اگر امروز سید منصورفاقد دانش وبی تحصیل خود را مطرح قلمداد میکند، بازهم یکتعداد از اسماعیلی ها هستند که روی برخی ملحوظات از او حمایت می کنند. البته با آگاهی وخود شناسی همین گروه مطرح بودن سید منصور نیز خود بخود به صفر تقرب خواهد کرد.با احترام
    repondre message

  • بجواب بینام!
    دوست عزیز کسیکه بی هویت است حتی از خود بیگانه است! دیگر ضرورت به بحث نیست.

  • آقای گل لهد!
    چراغ را که ایزد بر فروزد— هر آنکس پف کند ریش اش بسوزد!

  • بجواب احسان، مجید، گل لهد وغیره...!
    معلوم میگردد که شما مخلوقات بد جنس شاید از پشت آدم نه بل توسط کدام جانور وحشی نطفه گذاری شده باشید. زیرا کسیکه در یک خانواده انسان پرورش یافته باشد به این اندازه پست شده نمیتواند که نفس شان نجس تر از سگ باشد. من با انکه بحث با افراد ناقص الخلقه چون شما را گناه کبیره می پندارم اما یک چیز را فراموش نکیند که در باره کسیکه شما با کمال بسیار وقاحت و بیشرمی حرف میزنید، تاریخ قضاوت خواهد کرد!

  • جهانگیر ازتورنتو ویامبارز فعلی !
    این سایت سیاه گر ی تواز شعر ایکه خلاف واقع است شروع شده است ,علوم امروز ثابت نموده است که فلک درکل ثابت نیست ؛سیاره گان درحرکت اند ,ستاره گان که ثوابت به شمار میروند در حرکت درونی وکهنه ونوشدن اند ،نظام شمسی وملیاردها نظام دیگری درتغیر وحرکت اند ؛کهکشان راه شیری وملیاردکهکشان ها درتغیر ودگرشدن ومردن وزادن اند وجهان پیوسته درتغیر وحرکت است وزمین ایکه تو ومن درآن هردومی زییم علاوه از تغیرات جیوفزیکی و..... درگردش وضعی وانتقالی دایم وهمیشگی است که لحظه ای قرارش نیست.
    آن شعر کهنه شده است وچسپیدن شما نشان از بیخبری تان دارد.
    خداوند بالاتر وبزرگتر وزیباتر ازتصویر آن شاعر که انسان خوب وبانیت درست ولی درک نادقیق بوده وتوکه شعر اورا شعارخودساخته ای میباشد.خالق کون ومکان راجایی درانحصارگوشه ذهن های کوچک نیست .
    بعد ازاین یاسخن سنجیده گو یاباش خموش ای.....

  • جیب جان!
    جای تاسف است که شما همه مریدان دوآتشه منصورخان بیسوادتشریف دارید ,این چرند نامه ای که خودت سیاه کرده ای ,راست بگوخودت هم میدانی که چه گفته ای ومنظورت چی بوده ؟ویاان مبارزنام قلابی چه عاری از سواد صفحه سایت راسیاه میکند بدون داشتن سواد وتوان نوشتن, ویابه کاغذسیاه نمودن امرالدین نام تان ازبه اصطلاح کشورسویس نظربیندازیدکه چه جملات بی سروته وبی معنی راکنارهم ردیف نموده ,خلاصه همه شما اول سوادبیاموزید وبروید سراغ تحصیل وبعد مانند دیگران بپردازید به مطالعه همیشگی ودوامدار وشباروزی تاکه آماده شدید ,بعد بیاید بادانشمندان وتحصیل یافته گان وفرهنگیان ایکه بت های شیطان کیان رامیشکنند به منطق آزمایی بپردازید ورنه بااین یاوه سرایی ها وچرند بافی ها خود وپیر های قلابی تان رایکجا به مسخره گرفته اید.وهم دروغ های شاخداررابس کند,درکامنت های قبلی کتاب ها وآثار!!!نادرخان کیان را به 54جلد رسانیده بودید ,خودتان نه کسانی دیگری ,وحالامینویسید 93جلد.شرم وحیا چیزی خوبیست ولوکه پیروومرید خاندان کیان هم باشید.وباید گفت که ان مردک مکار(نادرکیان)باداشتن یک حرم کامل ازسادات وغیرسادات کی فرصت نوشتن داشت .
    غیراز,,تاریخ غریب ,,که بیشتر آن بطورعجیب وغریب دروغبافی شده ویا,,پیام شمال,, اوکه بیشترآن دزدی های است ازپیام مشرق وسایردیوان ها ی اقبال لاهوری وشاعران دیگر.مگر این 93جلد کتاب راکی دیده ودرکدام کتابخانه میتوانید پیداکنید؟؟؟
    بس کنید آن مردک جادوگر کیان را بمرتبه خدایی رسانیدن!!!اوکه زنده اش باری کمرشکن بود بدوش مردم اسمعیلیه مرده اش هم جیب خالی مردم ماراخالی ترنموخوب به یادارم که درکابل مرد پسرماجراجووغاگرش به تمام قراوقصبات کسانش رافرستاد وهمه راوادارساخت تاجمع شوند وپول جمع کنند وتاکسی هاراازبغلان وپلخمری وکابل دربست کرایه کنندتا جنازه اورا ازکابل به کیان نقل دهند.سید منصوروسید ناصر وسایرپسران به دوستان ودشمنان شان نشان دادندکه چه ابهت وعظمتی دارد پیرکیان ولی مردم بدبخت اسماعیلیه بازافتید زیرباردیگری ,بارپرداخت پول تاکسی دربستی که اکثریت آه دربساط نداشتند چه رسد به پول گزاف تاکسی تاکابل وازکابل تابه کیان!!!
    خوب بیادارم بسیاری ها گاووگوساله وقالین وگلیم ویاهم اشیای که فروختنی بودرافروختندتاپول تاکسی دربست همرایی جنازه آن مردک مکاررافراهم کنند,مردم مانه تنها بارزنده های کیانی هارا(این حاتمان طایی ایکه بیگانان راخیره ساخته اند)بدوش کشیده اند بلکه ازگزند مرده های آنها هم بی نصیب نمانده اند.
    خداهدایت تان دهد

  • هیولایی درقالب انسان
    بگویم شمه ازکارهای منصورکیان ........---- هیولایی بودامروزمگردرقالب انسان .....
    شوی آگاه اگرازفعل شوم نادرست او.......--- یقین دارم که میگویی برابرهست بامروان
    اگرچه خلق میداندازان اعمال زشت او.....---- ترورُقتلُ کشتارش بودمشهوردربغلان....
    شده مشهوربه خان آغاهمین دجال امروزی---- دوچشما نش شده اعمازامرحضرت سبحان
    به ناحق سرپرست گویدکجااست امرُفرمانش---- الف تا یا نمیداند برای مردم است اعیان
    نه تهمت است نه بهتانی جماعت جمله میداند---- نداردعلمُ عرفانی بود او بیسواد ناخوان
    قلم دردست میگیرد نمیداند چه بنویسد ......---- نشیند برسر کرسی مثال بُت بامیان......
    به کرسی پارلمان بینی فقط دستهای اوبالا ---- نمیفهمد سخن گوید به پیش جمله حاضران
    زمان فرقه هشتاد بکرد اوکُشتُ کشتاری .----- تباه بنمود جماعت را بنام (سید کیان)....
    به صد ها فامیلی بینی که ازغم زارمینالد ----- زدست ظلم این شداد بی غیرت بی وجدان
    بکشت آن نامداران جماعت رااین احمق .----- برای مردمش آشکار نه بیتوان کردوراپنهان
    جماعت خوب میداندازان قتلُ تُرورهایش ----- بدورش جمع گردیده ست چندتن جمله نادان
    هنوزهم خواب می بیندزمان فرقه هشتاد .----- نه آن غندُ نه آن لوا نه آن قلابی جنرالان
    ازین خواب ضلالت بارنخواهدشداو بیدار ----- احاطه کرده هست اوراکثیری جمله اوباشان
    برادرها خطاب میکرد خودرا رهنما رهبر----- عجاییب رهنمای کرد به لندن بوداوپنهان..
    درین اوقات بیابنگردیگر چالُ فریب او .. ----- کند عوام فریبی او به قرآن عظیم الشان .
    هزارُچارصدسال است که حاکم است درعالم---- نباشد ابتکارنوهویدا هست به دانایان .....
    دیگرنیرنگُ چال اونباشد کارگر امروز ... ----- درین ایام ساینسُ کمپیوتر دسترسی برآن
    کنیددست دُعا بالا به پیشگاه امام وقت ..... ----- بسوزدخانمان اوشودباخاکُ گل یکسان..
    ازان بیدادیُ ظلمش نگفتم ذرّۀ اینجا .......----- توخواهی گفت شرف داردیزیدُشمرُبوسفیان
    ندارد چشم بینا را شناسد امرُ فرمان را...------ منافق گشته همکارش مثال (مولوی افغان).
    بود دجال صفت دورش مثال بازکُ عوض---- نماید قلدوری پیشش بیگیرد پول از اوآسان
    زرنگُ صورتش پیداست بودویسکی برگهایش--- تکبُرُ غرورهمراه نداردفرق از حیوان ..
    خطابش میکند رهبربرابر هست با رهزن .------- نه بینی رهبری براوبود اورهبر دزدان.
    نباشد خصلت انسان نه درمنصورنه درجعفر----- شرافت راوداع گفته رضالت سرزندازآن
    درین اوقات می بینم اضافه گشته دو احمق.. ---- کندیاوه سرایی اویکی عمران دیگرطغیان
    کندتوصیف آن ملعون وراگوید(پور حیدر) ..----- بودلعنت به این مرتدنهاده اسم خودعمران
    چه گویم ای برادرهابه دورش این چنین احمق---- نماید رهبری برآن برای همچو دلالان ...
    ضلالت پیشه اش گشته نداردعزتُ آبرو .....----- ملامت گرشودصدبارنداردفرق برایشان.
    بوددرخون آغشته همیش دست های ناپاکش----- اللهی سرنگون گردان خودش باجمله خانمان
    نداردفرق به گوش کرصدای (بلبُلُ قمری) ----- ز بینایی شده محروم که بیند خورشید تابان
    دو دست او شده کوتاه زفرمان امام وقت ..----- نماید هرطرف حمله شده بیچارهُ حیران ...
    شدی ای منصورکیان مثال جمله دجالان ..----- به دست خود برفتی تو به سوی آتش سوزان
    7 جولای 2012

    آنلاین :

  • گل خوجه،وخوجه گل های دیگر!!!
    ما پرهیزگاری،تلاش فراوان برای آرامی اسماعیلیان افغانستان وپاکدامنی و راستی جناب محترم الحاج سید منصورنادری را هیچگاهی فراموش نخواهم کرد.
    ایشان در اجرای عدالت هیچ زمانی از خود چون پرچمدار علی علیه السلام و امام برحق نور مولانا شاه کریم الحسینی حاضر امام کوتاهی نکرده اند.
    انشآالله علاج بیماریهای اساسی این اختلاقات جامعه اسماعیلیه ما از طریق مبارزات این ابر مرد نستوه تاریخ معاصر اسماعیلیه افغانستان که از طریق خوجه ها سرایت نموده بزودی ریشه کن خواهد گردید و تلاش های مذبوحانه آنها که عبارت از بقای خود شان توسط اعمال نابکار آنها میباشد ناکام خواهم شد.
    پیروان این مبارز راه حق اگر از لذتهای دنیا محروم هم باشند از زهد و پرهیزگاری ایشان کاسته نخواهد شد و خطاب ما به آن فرومایگان پولپرست و دنیا پرست و مسوولین دنیا پرست ادارات امامتی که مسوولیت شان نهایت سنگین است چنین است:
    موضوع اجرای اتحاد و اتفاق بین همه اسماعیلیان افغانستان مسوولیتی است که در پیش روی همه قرار دارد وبه لحاظ خدا و امام بیشتر از این به نا اتفاقی ها دامن نزنید و منشآ را همه میدانند که در کجا و از کجا رهبری میگردد چنانچه میگویند که کور هم میداند که دلده شور است.
    نام سید منصورویادسید منصور و درسهای سید منصورنادری هیچگاهی فراموش تاریخ و مردم ما نخواهد گردید.

  • به جواب مختار ودوستانش
    شما باز هم در نوشته های تان واضع وآشکار نمودی وبر جسته وبرجسته تر ساختی .الحاج سید منصور نادری شخصی است که هیچ وقت وهیچ گاهی در مقابل مظلوم ویتیم و بیچاره بینوا از مقام و زور خود استفاده نکرده این کار اش به همه ملت مسلمان ا فغانستان معلوم است. که تاریخ کشوررا ورق زد .
    حاله برایت شر ح میدهم سید سعادت اشخاصی متخصص ویا کسی که کار معدن را بیداند سید سعادت مقرره کرده بود.مردم قریه قره ذغن شورش به پا کردن.وقت خبر به جناب الحاج سید منصور نادری میرسد. نظر به نوشته خودت
    به ایشان گاو برد است عذر آنها را کرد است آنها را در آغوش گرم پدرانه خود گرفته .این بر میآید از کسی که خصلت
    مردانگی /شجاعت وخصلت پیغمبری داشته باشد.وجناب ایشان دستور میدهد به سید سعادت که باید از هم مردم به کا ر معدن قره ذغن استخدام کن .این مردم را باید آموزش بدهی .
    درین جا شاعر میفرماید
    رهی نیک مردان آزاده گیر
    چوایستادهی دست افتاده گیر
    امراین

    آنلاین :

  • باز هم میخواهم چرندیات رزیلانه یک عده اوباش را که با بی شرمی و بی ادبی تمام در مورد محترم الحاج سید منصور نادری پرداخته اند رد نموده و آن را مهر بطلان بکشم!.
    من باور کامل دارم که این قماش افراد مجهول الهویه و بی منطق هنوز بمفهوم حقیقی دین، مذهب و رهبر پی نبرده اند. شاید کسانی باشند که بدور از جامعه انسانی در کدام طویله پرورش یافته باشند یا به اشاره بادارانشان یعنی خوجه های پاکستانی که انها هم در حالیکه از خدا، دین، قرآن و پیامبر و امام بی خبر اند و با بی وجدانی تمام خود را اسمعیلی میگویند در بدل فروش ایمان،غیرت ، شعور و هویت خود بر علیه شخصیت و رهبر بزرگ محترم الحاج سید منصور نادری به فحش و اهانت پرداخته باشند. اینک مشت نمونه خروارمی پردازم روی کار نامه های ننگین باداران گل احمد، سرور، مجید نام و سایر بی هویتان بی فرهنگ و بی ادب! یاشاید دل و ضمیراین اوباشان کلدار بویگین خوجه های پاکستان چنان کرو کور ساخته باشد که هیچگاه توان درک حقیقت را نداشته باشند! اینها از همان مزدوران سپرده خوجه های پاکستان اند که با استفاده از نام حاضر امام دفاتر جاسوسی و فاحشه گری ایجاد نموده اند که اعمال قبیح شان نتنها باعث بد نامی مذهب پاک اسمعیلیه در بین سایر مذاهب همبرادر در افغانستان شده بلکه منجر به خدشه دار شدن فرهنگ دیرین و ارزشهای ملی و کشوری ما گردیده است. تو گل احمد، احسان و مجید و غیره...! آیا خبر دارین که بادارانتان خوجه های بی فرهنگ پاکستانی با استفاده از مزدوران چاپلوس و غلام زر خرید خویش چون شما در سال 1384 در شهر مزار شریف چه گل را به آب داده بودند؟؟ محراب مسجد را تخریب ساخته میخواستند آن را در حقیقت مرکز جاسوسی زیر نام نایت اسکول (مکتب شبانه) بسازند که با واکنش تند مردم روبرو شدند! و حتی راه گریز هم برای شان نمانده بود. آیا خبر دارین که شیر باز حکیمی و عاشوریهای..... که همه کاره ومسئول قنسل ملی آغاخان میدانند در میدان هوای بین المللی کابل بجرم قاچاق مواد مخدر باالفعل دستگیر شده شرمنده عام و خاص گردیدند؟؟ که این عمل شنیع باعث بد نامی بزرگ حاضر امام در افغانستان نگردید؟ آیا در ولایت بدخشان در دفتر ساحوی AKDN یک عده کارمندان بی حیثیت مربوطه آن بیک دختر مکتب تجاوز جنسی ننمودند؟؟ که رسوای آن همه عالم را فرا گفت که حتی مردم آن محل طی یک تظاهرات گسترده دفتر نامبرده را به آتش کشیدند. آیا بیاد داری که در یکی از قریه های ولایت سمنگان یک انسان منافق و بدنام که نامش فراموشم شده توسط مشت از دلقکان خود فروش و متملقان خوجه های پاکستانی ذریعه یک فرمان ساختگی لقب مقدس مٌکی برایش داده شده بود بی شرمانه بایک خانم توسط مردم آن محل دستگیر نشد؟؟ و دها اعمال شرم آور دیگر که قلم از ذکر آن ننگ دارد. پس همین جناب الحاج سید منصور زمان نادری است که سپر آسا با عزم فولادینش صدها رنج ومشقات را به خود هموار ساخته, این مذهب را که همانا اسمعیلیه است از زاحل شدن نگهداشته و همواره سعی وتلاش فراوان بخرچ داده تا جامعه اسمعیلیان را در کنار دیگر مذاهب در چهار چوب دین مقدس اسلام زنده و پایدار نگهدارد. البته؛ خدمات شایان این مرد بزرگ به قلم و کاغذ نمیگنجد. کمی بهوش بیایید او اوباشان!! فعلاً شاید همین کافی باشد در آینده اگر خواستید شرح بیشتر از سیاه کاری های باداران تان را افشا خواهیم کرد!
    با امید روزیکه از ورطه جهل و...... نجات یابید!
    مبارز

  • من هم به تائید از گفته های همه جانبه جناب مبارز صاحب
    میخواهم چند سطر دیگر را با این شعر اضافه نمایم:
    هرکی را دست به هم صحبت دانا نرسد هرگز از مرتبه پست به بالا نرسد
    باکمال بسیار تاسف که بعضی از تنگ اندیشان از آزادی بیان استفاده سوء میکنند
    شخصیت های آگاه و بیدار ضمن محکوم نمودن این افکار تاریک وفاقد حقیقت که مملو ازحسادت وتبلیغات بی پایه وبی اساس میباشد برآن مهر بطلان ابدی میکشد.
    این تاریک اندیشان که خود ازشاهراه حقیقت دورمیباشند میخواهند برافکاردیگران نیز لطمه وارد نماید که برایش یک جواب مختصر بايد گفت؛
    دریا که در اصل خود پاک است از بوئیدن سک چه باک است
    این تاریک اندیشان با این حرکت شوم که ازحسادت شان سرچشمه میگرد مقدس ترین ابزار علمی (قلم کاغذ ) را به مسخره گرفته وبرعلیه یک شخصیت بزرگوار که از اعتبار ملی در سطح کشورومنطقه برخوداراست طوطئه چینی نموده مینوسد که البته قلم از نوشتن این نوع مزخرفات ننگ نموده ونفرین میکند .
    شخصیت بزرگ وپرافتخار ملی کشور که نام مبارک وی آذین بخش صفحات زرین تاریخ بوده ودرهمه ابعاد زندگی یک رهبر وپیرکامل میباشد که همه خصلت های بزرگوارانه اش منشا ارشاد وسرمشق برای همه پیروان وارداتمندان مذهب اسماعیلیه میباشد که این شخصیت والا مقام از لطف امام زمان به مرتبه (امام مختار) مفتخر گردیده که این لقب را البته توسط خدمات شایسته درامر بهبود و توسعه همه امورات زندگی مادی ومعنوی
    جماعت که طی سالیان متمادی نظر به هدایت امام زمان از هیج نوع تلاش وفداکاری دریغ نورزیده برایش اهداگردیده است
    همه دانشمندان کشور که چون ستاره های درخشان در آسمان تاریخ معاصر میدرخشند این سید بزرگوار را به عنوان حامی حقیقی وپاسدار خدمتگذاری اصیل فرهنگ وکشور میدانند .
    اما این کور اندیشان که افکار شان فاقد عقل و منطق میباشد مانند کرکس از یگان گوشه میخزد و با استفاده از انترنت طوطئه چینی میکنند. این مثل آفتاب به همه روشن است که این سید بزرگوار از احترام خاص مردمی وملی برخوداراست. پس ای تاریک اندیشان! گذافه گویی های بی مفهوم که از سیاست های الحاج سید منصورناردی در سایت ها ی انترنیتی به دست نشر سپرده اید خود بیانگر حسادت شوم وافکار پوچ شما میباشد که به هیج نوع نمیتواند به احترام وشخصیت این بزرگ مرد لطمه وارد کنند که ماهم به این فرد بسنده میکنیم آفتاب به دوانگشت پنهان نمیشود وشاعرمیفرماید .
    زجاهل نیاید جز افعال بد
    زجاهل نیاید جز احوال بد

  • سلام و احترامات خدمت همه برادران و خواهران که مطالب را مطالعه می نمايند.
    بنده اهل حنفی و سنی مذهب می باشم، مطا لعات را که در مورد کيش و ائين اسماعيليه نموده ام ، چنين دريافتم که:
    مذهب اسماعيليه يکه از شاخه های مهم شيعه بوده که ايشان سلسله امامت را متداوم تعقيب و پيروی نموده و بعد از امام جعفر صادق از شيعه های اثنی عشر جدا گرديدند. بخاطر که اينها پسر جعفر صادق را بنام امام اسماعيل برگزيدند از اين لحاظ اسماعيليه ناميده می شوند.
    در اين هيچ شک وجود ندارد که مردم اسماعيليه مسلمانان واقعی بوده، و از اعمال ضد اسلامی هميشه پرهيز می کنند. اما بسيار متاسفانه که در بين ايشان کسانی استند که از نام مذهب سوء استفاده نموده و باعث بد نامی اين کيش شده اند.
    آنها عبارت از خواجه های هندوستانی استند که بعد از مشاهده معجزات امامان اسماعيليه اين کيش را پذيرفتند اما رسوم، عنعنات و رواجهای قبلی خود را تا هنوز با خود دارند و می خواهند که در افغانستان نيز پياده نمايند. آنها اکثراً از اجراأت فرايض اسلامی ابا ورزيده و ميگويند که ما اسماعيليه استيم و به اين چيز ها کار و غرض نداريم، اين بخاطر که آنها نمی دانند. در حقيقت کافر اند نه مسلمان
    اما جناب سيد منصور نادری و پيروانش مسلمانان واقعی، فرهنگ پرور و وطندوست استند که خدمات شانرا هيچ کسی نمی توانند به دو حرف دروغين بپوشانند.
    سيد منصور نادری واقعاً رهبر روحانی، غريبنواز و علمپرور است.
    اما کسانی که از آدرس اسماعيليه ضد سيد منصور و پيروانش سخن ميگويند آن عده محدود از مردمان که پيروی از خواجه ها نموده کافر اند نه اسماعيليه. . . مسجد ندارند، روزه نمی گيرند، نماز نمی خوانند بغير از خواب و خورش کار ندارند.
    ..... از بارگاه ايزد متعال استدعا دارم که جناب آغا صاحب نادری را هميشه سر بلند و کامگار داشته باشد و اميد که در اين وطن کسان ديگری نيز مثل نادری صاحب خدمت و رهبری کنند...
    با احترام
    ننگيالی صميم

  • فرار نا جوان مردانه سید منصور از طالبان
    چه گویم ای سید منصور کیان ----- زمان طالبان گشتی تو پنهان
    تمام مردم نیکپی ترا گفت ------ مشو پنهان بکن روسوی میدان
    تمام فامیلت را کردی یکجا ------ هلی کوبتر طلب کردی به کیان
    نشستند جملگی بین طیاره ------- پسر گردید در آندم نما یان
    تو خود بنشستی با جمله فامیل ------ جماعت گشت درآندم پریشان
    توگفتی (اُلفتُ جاوید) در اینجا ------ قوماندان شما (خالدارُ افغان).
    بیامد طالبان نزدیک نیکپی ------ ندیدند هیچ کس آنرا به میدان
    نه جعفربود نه جاوید دران روز----- گریختند جملگی افغانُ خیزان
    دران دم مردُم نیکپی تورا گفت ----- که باشی با جمیع ما فدایان
    نخواهی رفت تو از پیش مایان ----- زهر فامیل ما دادیم شهیدان
    به مکرُ حیله رفتی سوی مسعود----- خبر آمد که هستی تاجکستان
    به روز بد نگفتی سر پرستم ----- جماعت را گذاشتی زارُنالان
    جماعت بود چند وقتی به سنگر ---- پراگنده شدند دشتُ بیا بان
    زجای امن میکردی تما شاه ----- نترسیدی تو از آه یتیمان
    زیکسو طالبان با توپُ تانکش ----- نه جعفر بود نه جاوید نه افغان
    بدیدند توپُ تانک طالبان را----- مثال موش به هرسوراخ پنهان
    توبنشستی به عیشُ نوش درآنجا----- شرابُ ویسکیُ وُودکا فراوان
    چرا بگریختی از ترس طالب ------ که پیش ازطالب بودی توشیرغُران
    تومیگفتی که غیرازمن کسی نیست ------- قوایم است زخنجان تا سمنگان
    فراموش کردی شعرشاعران را ----- که جاوید نیست چراغ کس چراغان
    کجا شد فرقهُ غندُ کشُ فش ------ پلخمریُ سالنگُ سمنگان
    نمیدیدی تو کم خود را زدوستم ------ چراکه قومُ خویشت بود قومندان
    اگر میپرسیدی از هر کدامش ------ نمیدانست تفنگ است یا پلخمان
    شهابُ الدین که بودی خوب آنها----- گذیدی هر کسی را او به دندان
    نه اخلاقُ نه تهذیب بود اورا----- درازگوش که رو آرد به کادان
    اگرپرسیدی که چند است 2+2 ------ جوابش بود که نیست کارسیدان
    زخویُ عادت او گر بپرسی ------ شرابُ چرسُ تریاک بود فراوان
    نکرد کس انتقاد از فعل زشتش ------ که او بود یاور منصور کیان ..
    حسام الدین که بود داماد منصور----- گذاشتی اسم او اعلا قوماندان
    زرو قدرت نمود مغرور اورا ------ بدون من که هست منصورکیان
    نمود تقسیم قدرت را به دو نیم ----- توهستی سرپرستُ ما قوماندان
    چو دامادُ خُسر هردو رقیب شد ----- سزا گفتند دیگر را هزاران
    سیدمنصورکه جایش تنگ تر شد ---- حسام الدین جدا شد با رقیبان
    زبهر قدرت هردو گشت دُشمن ----- بکُفتی سایه دیگر به سندان
    جماعت را فراموش کرد منصور----- نبودش معرفت با علم قرآن
    بودی چندین سال هر دو حریفان ----- چرا که مال مردم بود فراوان
    به چندین سال بازی کرد شطرنج ---- بخوردند هردو رخُ اسپُ پیلان
    نه رُخ ماندُ نه اسپُ نه پیاده ----- خطرتهدید کرد هردو وزیران
    گرفتند بازیی شطرنج سر از نو ---- تغیر دادند بازی را حریفان
    اگر تو خوب بینی هردویش را ----- سرمارُ دُم مار است یکسان
    هویدا شد جماعت را ز با زی ------ به آب تیره گیر ماهی فراوان
    نما صرف نظر از بازی خویش ----- روزروشن بودبومراهراسان
    نما توبه دیگر از بازی خویش ----- جوانان را بود دانش فراوان
    درین عصراتومُ ساینس امروز------ اگر جلوه نمایی شیخ صنعان
    سیاه کرد دود خالی جمله خانه ------ دیگ خالی چه کارآید به دیگدان
    توبیدارشودیگرازخواب خرگوش ----- که این بازی شده بازیی طفلان
    مطیع امرُ فرمان امام شو ----- بیاید رحمت باران ز آسمان
    در توبه همیشه باز باشد ------ رحیمُ راحیم هست حیّ جهاندان
    نخواهد شد پنهان نور آفتاب ------ شعاع نور او درجمله کیهان
    زمینُ آسمان گوید ثنایش ------- تو یاغی گشته ازامرُ فرمان
    جماعت خانه است جای عبادت------ نباید گفت که هستی چله خوانان
    نخواهد شد قبول اهل دانش ------ نخواهی بُرد این گوی را زمیدان

  • ذکر نام امام از سوی چون شما شرم آور است زیرا کسی که به "پیر " بودن یک انسان یاغی که در مقابل امام بغاوت کرده است مباهات می کند عمل او بر خلاف معتقدات آئین اسماعیلیه بوده، لذا او در قطار گمراهان حساب میشود. طبق وصیت نامه ی امام قبلی ما مرتبت امامت و پیری هردو در وجود امام حاضر ما متبلور است، لذا هرکه دعوی پیری میکند و یا کسی فرددیگری را پیر خطاب میدارد او عمداًعمل گمراهی را مرتکب می شود. پیر دانستن سید منصور فاسق وبغی انسان رابه یاد این فرموده ی مولانا جلا الدین بلخی می اندازد که فرموده است:" راه می جوید خری از استری."
    اما شفاعت خواستن از فردی جنایتکار و یا شفیع قراردادن فاجری مانند سید منصور در روز محشر بر جهالت مکعب و بیخبری مطلق از فرموده ی قرآنی و احکام دینی دلالت میکند. برای اینکه در محکمه ی عدل الهی هر فرد آدمی در گرو عملی است که درین دنیا انجام داده ومطابق به آن کیفر می بیند. محکمه ی عدل الهی را با محاکم دنیائی نباید اشتباه کرد که هرکه واسطه و پول وزرو زور داشت برائت میگیرد، آنجا ذره ذره اعمال نیک وبد محاسبه میشود،درانجا هر عضو انسان به عمل های کردگی خود دردنیا شهادت میدهد وکسی از کسی شفاعت کرده نمی تواند. زیرادر محکمه ی عدل الهی فساد وجود ندارد ونباید آنرا مانند محکمه ی فاسد رژیم سرا پا فاسد کرزی خان تصور کرد که هنگام انتخابات قلابی اسناد تقلب ورشوت دهی سید منصور به دست نیروهای امنیتی افتاد و در مید یا و اطلاعات جمعی منتشر گردید ولی چون فساد در سرا پای اپارات دولتی حکمفرما بود لذا توسط دالر های باد آورده دوسیه های اومحو و برائت گرفت. پیروی کور وکورانه ی شما از شخص جاهل، بیسواد، فاسق وجنایتکار انسان را به یاد شعر حزین شاعر می اندازد که گفته است:" مرید از پیر گمراه پیرشان گمراه تر از آنها ــ عجب کین خلق را او راهنما بود استُ دانستم.

  • سالها قبل شخصی بنام ملا عبد الرسول نیکپی که شاهد فریب کاریها، نیرنگ بازیها وتحمیق سازی مردم اسماعیلیه توسط سید نادر کیانی بود، موصوف اعمال ناهنجاروقبیح اورا طی شعری عوام فهم و ساده دردست افشا گرفته بود. ازخلال شعر وی استنباط میگردد که نظام منحوس عوام فریبی را که سید نادرخان اساس گذاشته بود توسط پسرانش پیشبرده شد ، لذاهمان مثال " خشت کج " عملاً به ثبوت گرفته شد.شعر تحت عنوان " مکرو فریب وتذویر صاحب ریش و چلتار" انشاء گردیده است:
    به چلتارو به ریش خود در این دم ـــــ عجب تذویر افگندی به عالم
    توئی ابلیس ثانیی زمانه ـــــــــــ به مکرو حیله تو ای پیر بیشرم
    غلط بوده همه کارت سراسر ـــــ غلط کردی ندانستی تو خود هم
    کتابتها که تو خواندی غلط بود ــــ خطا کاری تباه کاری تو هردم
    ز اول تا به ایندم در فریبی ــــ بسوزد خان و مانت زاتش غم
    تمام پیروانت پیر خواند ــــ که نا حق بودی نا حق گفتی ایندم
    نکردی سر بلندی اندرین دهر ـــ تمام پیروان را کردی سر خم
    گرفت آوازه ات گِرد جهان را ـــ چه شور انداختی در خلق عالم
    روا نبود به دین پاک این کار ـــ چه کار ناروا کردی به عالم
    چه گویم دادو بیدا ای تبا کار ـــ بسوزد در جهنم جانت از غم
    نه تر سی از خدا نه شرمی از خلق ـــ بکردی مال مردم جمع بی غم
    نهادی نام خودرا فقرو درویش ـــ بدادی مردمانرا بیش و یا کم
    که جمع کارمندان زمانرا ـــ زاول داده ای تا اندرین دم
    برشوه خلق را کردی به خود جلب ـــ بداده مردمان و خلق عالم
    کسی را در چپن دیگر به لنگی ـــ به بالا پوش و موزهُ دیگر هم
    ز اسپُ گاوُ گوسفند جزءِ اینها ـــ گلم و کمپل و تان برگ هم
    ز پستهُ ز بادامُ ز روغن ـــ که از پوست پلنگُ دله خفک هم
    ز پول نقد نیاید در شمار هیچ ـــ دیگر هر چیز که پیدا است در عالم
    غلامُ از کنیزان شکر لب ـــ که بخشش کرده ای گشتی تو محرم
    همیشه کار تو این بود چه گویم ـــ به رشوت کرده ای خودرا تو محرم
    زاول کار توفسقُ فجور بود ـــ لواطهُ زنا ای پیر بی شرم
    به غصبُ مکرو حیله کارکردی ـــ چه سنجیدی بخود این کار بر هم
    پسر ها نا خلف از نسل تو زاد ـــ نزاده پیش ازین از نسل آدم
    بکردند کارهای ناروارا ــــ تمام دینُ مذهب خورد برهم
    نگنجد کار شان در مذهب پاک ـــ که از افعال آنها من چه گویم
    تماماً روی دنیا نشر گردید ـــ که آوازه فتاد در خلق عالم
    که کردار قبیح شان فاش گردید ـــ هنوز بنشسته اند بی دردو بی غم
    که مردم را به مکرو حیله ای خود ـــ به صد فنُ فریبش ساخت محرم
    زنان فاحشه با رقصُ بازی ـــ نشسته ملحدان با دور شان جم
    بنازو نوشُ عشرت من چگویم ـــ که شب تا روز گاه عیشُ گهی کم
    که در دین نصاراهُ یهودان ـــ نگنجد در مُغان هندوان هم
    همه نادانُ جاهل بود مردم ـــ ندانستند مکر تو دران دم
    تمام پیروان ناکام ماندند ـــ عموماً بی سواد در محنتُ غم
    خدایا در غضب سازی گرفتار ـــ که تا روز پسین سوزند در غم
    نشانی یک نماند از نسل چلتار ـــ چو کار ناروا کردند تا ایندم
    همیشه کار شان لهوُ لعب بود ـــ دیگر کاری ندارند غیر آن هم
    که ناصر، منصورونورکُ قادر ـــ که رنگ ها سرخ مانند شلغم
    همایونُ دیگر سعدی ُ گوهر ـــ که عیشش را مبدل کن به ماتم
    لواطه ُ زناکاری دیگر نیست ـــ زنان فاحشه در دور شان جم
    که نوخط بچه گان باغ نوبر ـــ شبُ روز گاهُ بیگاه هست با هم
    که اسماعیلُ صیامُ دیگر ها ـــ همه با مکرو حیله گردیده محرم
    تماماً سر مذهب پیش آنها ـــ بکردند فاش یک یک خورد برهم
    چه گویم من ز نادانی آنها ـــ به باد دادند مذهب را به یک دم
    که آنها بود شیطانان بیدین ـــ نکردند فرق شیطان را ز آدم
    که خود را داعی حق نام کرده ـــ که نا حق بود دانستم به این دم
    فریب خلق کرده ریشُ چلتار ـــ عموماً ملحدان را بود محرم
    عجب شیطان مکار است این ریش ـــ که ابلیس است ایندم پیش او کم
    بگوید شیخ روحانیی بر حق ـــ که نا حق است این شیخ مقدم
    چه چاره سازد آخر این تباه کار ـــ بروز آخرت این پیر بیشرم
    الهی از ذریه ای او یک نماند ـــ که مذهب را همی داداست بر هم
    بسوزد روزو شب در قعر دوزخ ـــ که در نار سقر با دردو با غم
    جهنم جای او گردد در آخر ـــ که اوداده فریب خلق عالم
    ندانم مشرب اورا که چونست ـــ نه شیعه ُ نه سنیُ دیگر هم
    بکردم تحقیقات او سراسر ـــ نه دین دارد نه مذهب از همه کم
    زند در پیش مردم لاف بیجا ـــ که ایندم با شما هستم محرم
    که باشد روزو شب با مکرو تذویر ـــ نمایانکرده خودرا اندرین دم
    شمارا رهبرم در وقت آخر ـــ منم آن پیر روحانی درین دم
    نمایان کرده ام خودرا شناسید ـــ منم عیسایی ثانی ابن مریم
    ازین بالا بگویم من بدانید ـــ که مولانای رومی ام درین دم
    دیگر گوید که من پیرم شمارا ـــ بگوید داعی هم پیری مقدم
    به مکرو حیله مردم را فریبد ـــ همیشه این نصایح کرده با هم
    غلط گفتارو کردارش تماماً ـــ که نا حق بود این شیطان بیشرم
    چگویم من ز افعال قبیحش ـــ که شور انداخته او با خلق عالم
    نگفتم من خلافی اندرین نظم ـــ بدانند جمله ای اولاد آدم
    به هفتادو پنج بیتش کردم آخر ـــ زاول تا به آخر فعل او هم
    منم عبد الرسول از قوم نیکپی ـــ بگفتم حق نگفتم بیشُ یا کم.

  • بازهم نگاهی به خانواده حیله پیشه نادرخان کیان واولادهای او!
    این خاندان وپسر وی جوانمرد سخی طبع وبخششگر نیستندبلکه از ثروت قارونی ایکه در طی یک ونیم صده ازراه تزویر ونیرنگ وفریب ازمردم شریف اسمعیلیه افغانستان چاپیده اند برای تطمیع ومصوون سازی قدرت وثروت وسیادت بی چون وچرایشان این جاوآن جا توزیع میکنند.آنها اززمانهای خیلی دورتاهمین اکنون چنین میکنند,زمان شاه وداودخان همه ولسوالان ووالیان وقاضی ها وقوماندان های امنیه را باپول ومال ومواشی ومهمانی های آنچنانی تطمیع مینمودند تاآرام وبی دردسربه دولتی دردرون دولت که برای شان ساخته بودند را ادامه دهند.این مزوران دوران راکه مردم اسمعیلیه ما برای بوسیدن دستهای شان زمین بوس مرفتند خودشان بو درسلام وعلیک واحوال پرسی باغیراسمعیلیان دست ادب به سینه میبردند وقامت خم مینمودند .اوج افتضاح چاپلوسی وخرید وتطمیع شان مهمانی ظاهرشاه به دره کیان بود که از دوراهه دوشی تا دوراه کیان –دره شکاری مرد وزن ,پیروکودک را از همه مناطق دوردستواداشته بود تابه استقبال آیند ودردهنه دره کیان دروازه دولتی ایرابرپاداشته بود وشترهای مشهور به بادپارادرقدوم اعلیحضرت ذبح نمودند وبعد تادره کیان همین مردم بدبخت وفلک زده مارا باشکم گرسنه وتن پو شهای کهنه وجنده ردیف ساخته وجوانان ونوجوانان راواداشته بودندتاسرود .
    زدل وجان دوست داریم پادشاه را
    ....................................
    بخوانند.
    ازقضااین شان ودبدبه وشلوغ بازی های نادرشاه کیان حسادت پسر نادرشه کا بل رابرانگیخت وفصل دیگری از فشار سلطنت آغازگشت ومعلوم شد که نادرشاه کیانی باهمه تزویر وزیرکی ونیرنگ بازی این باری پایش راخودبدام انداختکه هیپگاهی اورارها نکرد.والبته بدبختی درآن بودکه بازمامردم به غم رفتیم ,زیراتمام بار دشمنی دولت ومامورین ومتعصبین افتید به گردن مردم ما.که واقعا فضای تنگ زندگی مااسمعیلیان تنگتر شد.ومردم فشاربارمصارف مهمانی شاهانه راکه تاسالهای بعد هم پرداختند حتی دربرابر فشارهای دولت ازیادبردند.
    کارماوقتی بیشتر زارشدکه جنران صدالله صافی مامورکشف وتحقیق جرایم خاندان کیان گشت که تاآنوقت بسیاری ازجرایم خاندان کیان ازجمله قتل نوعروس ونودامادجوان راکه کشته ودرعقب خانه پسران کاکای شان زیر پاروی حیوانی دفن نموده بودند تابه اصطلاح رقیب قدرت ومکنت رابه گیردهند (که دران قتل ها وهمه قتل های بعدی سیدمنصورگرداننده اصلی بود)برملاگشت وکلابیست وچهاردوسیه قتل وجرایم سنگین بازشد ومانند همیشه چوب جنایات آنان رامردم خوردند .پس باید دوستان غیراسمعیلی مابدانندکه این جود وسخاوبذل وبخشش ها ازکیسه ماست ولی برای استحکام پایه های ننگین سلطه یک سلاله بیرحم بنام خاندان کیان.
    تشکر

  • برادراه واقعیت اینست که هر کس تو هین به رهبر عظیم و معظم اسماعیلان مانند سید منصور نادری میکند به نظر من او خو دارای صفت ....... را دارد اگر همین رهبران افغانستان همچو سید منصور نادری و سایر رهبران نمیشد امروز همه افغان بالخصوص شما ادعا گران در برابر رهبران همچو سید منصور نادری جای تاسف و خجالتی است زیرا چنین رهبران بود که شما جناب هارا در برابر کوه حوادث حفظ کرد در غیر آن امروز همه خواهران و مادران تان به نکاح حرام خوجه های پاکستان در میآمد.
    مه خودم شخصا اسماعیلیه نیستم اما قرار که شناخت واقعی دارم همه مسلمان افغانستان چه اسماعیلیه باشد چه سنی و یا تشییع اثنا عشر یک برادر اند پس دشمن مشترک ما و شما پاکستانی ها است .
    از جناب جلالتمآب محترم سید منصور نادری تشکری میکنم که همیشه در برابر پاکستانی ها ایستاده گی نموده وجواب های سخت دندان شکن به ایشان داده است.
    و قراریکه با اسماعیلان افغانستان شناخت واقعی دارم در واقع همه اسماعیلان افغانستان جناب سید منصور نادری را دوست دارند طوریکه دیگر هیچ کسی بنام رهبر مذهبی اسماعیلان جز سید منصور نادری را در افغانستان نمی شناسد کجا بود خواجه های پاکستانی یا این و آن که دیروز که افغانستان (اسماعیلیان این کشور) را از ورطه غم، مصیبت، فشارهای های گوناگون سیاسی، تعصبات نژادی و مذهبی نجات میداد. در آن روز ها همه آنان و اینهای که امروز تو هین به همچو رهبر مذهبی میکنند از برکت و همکاری ، زحمات و مبارزات خستگی ناپذیر این مرد (جناب سید منصور نادری) بود.
    تشکر جناب سید منصور نادری از شما و خدمات شما واقعا اگر شما نمی بودید دوستان اسما عیله را مه پیدا نمیتوانستم آن کس که به شما تو هین میکند مانند آن که به اعظای فامیل خود تو هین کرده او انسان نی بلکه دارای شرف پایین تر از ........ های همچو..........خواهد بود.
    فیض الله روحانی

  • خیر باشد اگر روزش رسید مردم به داد حکیمی ها، عاشوری ها ومهری ها و حمایه گران شان خواهد رسیدند صبر تلخ است اما بهره شیرین دارد، ان الله مع الصبرین

  • بازمعلوم میشه که کی کی ره خاد کشت

  • یک گام دیگری درشناخت فامیل کیان !
    این خانواده پول پرست به هزاران چال ونیرنگ وبااستفاده ازدین وآیین مردم سالها مصروف اندوختن بودند که درنتجه دزدی های مال جماعت به یکی ازمتمول ترین فامیل درکنارمجید رابلی تبدیل شدند,به آن غارت گریهای مادی هم بسنده نکردند,پدرفامیل که واقعا اساس گذاریک سیستم مکمل اغوا وفریب بود دست به سرقت های ادبی زیادی زد که بعد ها همه دزدی ها یش راازدیوان شعرا وعارفان قدیم وجدید به نام سیاه خود به چاپ رسانیده ویکجاباعکس های خود وپسران قریه به قریه به مردم بیچاره ومظلوم وبیخبر به قیمت گزاف می فروختند که قصه این سرقت های ادبی وچگونگی ترویج عکس های این فاسدان دوران رابعدآبه تفصیل خواهم نوشت.
    باحرمت

  • تمام دار وندارماراغارت نمودند وحالا نوبت رسیده به معادن ومنابع زیرزمینی مناطق ما وگرفتن قراردادهای ملیون دالری که سعادت جان فرزند تازه به دوران رسیده سیدمنصور این شخص روحانی !!!!!!!!!!!!!! تحت رهبری مستقیم این رادمرد!!!!!!!!!!!! امور غارت ثروت های زیرزمین رابدوش دارد.مرحبا,مرحبا به این خانواده روحانی!!!!!!!!!!!!
    چه خوب گفته اند:
    تاابله درجهان باشد مفلس(شیاد)درنمی ماند!!!!!!!!!!!!!!!!

  • کلوخ شکن و سایر مجهول الهویه!
    جفیدین مانند سگ های ولگرد در پشت میز کمپیوتر آسان است، اگر یگ مثقال مردی داری بیا ده میدان باز خواهی دید که کی را خواهد کشت! بنأ توصیه دارم تابیشتر حیا، عفت و شرافت و وجدان تان را دو دسته تسلیم خوجه های پاکستان نکنید که آنها فقط مانند ..... از شما ناقص الخلقه ها استفاده ابزاری نموده اهداف سیاسی خود را به پیش میبرند!

  • زن يدر شما دزدان را كايم ديروز كجا بوديد كه در سنكر معلوم تان نبود همه ازجمله معزيزين بوديد وترخيص به جيب زديد وحال همه را دشنام مى دهيد لامذهب هاى ديوانه نادان

  • آقای احمد روشنکر!
    نظریات جناب عالی را در کا منتهای چندی تا حدی منصفانه در یافتم ولی درین کامنت طویل تان که بر خی رخداده هارا تذکرداده اید لکن علل اصلی آن را مورد تحقیق قرار نداده وبروشنی نکشانیده اید.
    1. از ظلم گل محمد مومند نسبت به اهالی بومی سمت شمال تذکرداده اید که البته با نقشه وپلان ازپیش طرح شده نالقین ماورای سرحدات را در مناطق حاصلخیز شمال جابجاکرد وبر ملکیت مردم فقیر مسلط ساخت. ولی چند سال بعد دیده میشود، که سید ناصر نادری رهبر روحانی مردم اقلیت، فوق العاده ناآگاه وفوق العاده بیسواد اسماعیلیه علیر غم داشتن حرم سرا ومالک بودن بر خیل زنان دیگربا خانواده لوی خان سر پرست وکلان ناقلین طرح خویشاوندی می افگند،البته آنهم با پیشکش هدایای گوناگون وانواع مکرو حیل، واسطه وواسطه بازی. آیا این وصلت مصلحتی و سیاسی را به چه چیز میتوان تعبیر کرد، تنوع جنس لطیف، بدست آوردن یک حامی پر قدرت ازقوم خروت، یا تر ساندن ناراضیان ومخالفین کیش شخصی از داشتن نفوذ وسیع لوی خان در مقامات دولتی ؟ آیا وظیفه و ماموریت یک سر پرست مردم معتقد وبااخلاص به این نوع تر فند بازی، جور آمدن های کثیف مصلحتی – سیاسی با روحیه ی مذهب پاک اسماعیلیه انطباق پیدا میکند؟ اگر سید نادر خان و پسرانش بجای دادن تحایف گوناگون یا بقول ملا عبد الرسول نیکپی بجای دادن قالین، گلم، تان برگ، چپن، لنگی، اسپ و غیره که مال بیت المال و عشر مردم جماعت بود، به خوانین، متنفذین،حکام و مامورین دولتی وعسکری،بخاطر سر کوب وخفه ساختن ناراضیان کیش شخصی اش روح دساتیر مذهبی را در نظر می گرفت وجامعه ی اسماعیلیه را در پرتو ارشاد امامام عصر رهنمونی میکرد، از ترویج عمدی فساد اخلاقی در بین جامعه ی ناآگاه اسماعیلیه جلوگیری میکرد،از تعیین وتقرر خلیفگان فاسد، بیسواد، طماع وتملق گوی بالای جماعت کوتاه می آمد، بجای خیانت خدمت را شعار خود میساخت، در عوض از تعمیم تعلیم وتعلم قاطعانه حمایت مینمود ودر نتیجه یک جامعه ی مهذب، مترقی و آراسته با علم ودانش را دربین جوامع افغانستان متبارز می ساخت، آیا باز هم ضرورت به ایجاد جو رعب وهراس آنهم با نشاندادن زور مارشال شاه ولی خان، در بار شاهی،فلان حاکم ووالی دیده می شد؟ آیا بازهم مارک منفی زعامت نالایق را کسی به او الصاق میکرد، یا به رهبری سالم او آفرین می گرفت؟ آیا اُلگو وسر مشق دیگران واقع نمی شد؟ اما متاسفانه برداشت این خانواده ی روحانی نمای متقلب از جامعه ی محکوم، بینوا ومفلوک اسماعیلیه برداشتی بود همچون برداشت دذ دان و خائنین که از سایه ی خود میترسند،بدین قرار زعم وپندار این خانواده بر این مبنا قرارداشت که اگر جامعه با سوادشود، جامعه منور الفکر گردد، جامعه از اصول اخلاقی مذهب آگاه شود، آنگاه جامعه به زعامت ما گردن نمی نهد، واقتدار واوتوریته ی ما به صفر تقرب میکند. این برداشتی بودغلط که تا امروز این خانواده ازان پیروی میکند وازان دست بر نداشته است و در نتیجه مارک زعامت منفی، بد، نالایق وفاسد بانام شان گره خورده است. وتاریخ نیز همین قضاوت را کرده وخواهد کرد وکسی از قضاوت تاریخ در امان نخواهد ماند.
    2. از دسیسه سازی سعدالله صافی تذکردادید ولی از علل وعوامل اصلی که کی وبه چه دلیل پای سعد الله صافی را در ولسوالی دوشی کشاند یادی نکردید؟ همانطوریکه به همگان معلوم است عده ی از مردم نا آگاه اسماعیلیه به شیر آغا ی تریاکی عقیده ی جاهلانه داشت و علیرغم منع دید وبازدید او از سوی خانواده نادری، بازهم عده ی از راه های مخفی به دیدن او میرفت و نذرو نیاز یا احمق پولی خودرا به اوتسلیم میکرد.اما خانواده نادری که نمیخواست درزعامت معنوی قلابی اش خدشه وارد شود یا با چلنج روبرو گردد، لذا دستور غارت مایملک ودارائی وخانه ی عموزاده هارا صادر کرد ودر نتیجه شیر آغا به دولت پناه آورد لکن به دادو فریادش ترتیب اثر داده نشد. درین میان شیر آغا در اثر تصادم بایسکل مجروح گردیدوچندی بعد فوت کرد ومنوچهر از تعقیب دعوا صرف نظرنمود وبا عمو زادگان ازدر صلح وآشتی پیش آمد وبه کیان برگشت وبزندگی عادی خود پرداخت
    ادامه دارد.

  • آیا سیدمنصورکیان شخصیت روحانی است؟
    عده ای یاازسرنادانی وبیخبری وخوشباوری ویاهم ازروی قصد وغرض اوراشخص روحانی میدانند وخیلی هم دراشتهار وی به عنوان یک شخصیت روحانی پامیفشارند,که لازم می افتد تا هم با علاقمندان وی وهم باکسانی که اوراردمیکنند سوال روحانی بودن اوواسلاف واخلاف موصوف رادرمیان بگذاریم تاباشد به یک درک معقول ومنطقی نزدیک ترشویم.
    ازآنجاییکه درهمه فرق اسلامی ازاین مقوله تقریبا برداشت یکسانی وجودداردکه به قرار زیرمیباشد.
    روحانی شخص بادانش ومعرفت وسیع وعمیق ازاصول ومبانی دینی میباشد که اوراباسایرعامه مردم اش متفاوت ساخته است .واین دانش ومعرفت وعلم راازراه تحصیل ,اموزش ,زانوزدن نزداستادان روزگارش کسب نموده که یک عمر شب زنده داری ها وسعی وکوشش غیرعادی تاسرحدریاضت رابه جان خریده است,درغیرآن به آن کمال ومدارج رسیدن کاری نیست سهل الوصول.
    شخص روحانی بارسیدن به آن مرحله ازکمال وآگاهی دیگر اهریمن نفس اماره را تسخیر وتسلیم خودش میکند ومبرامیگردد ازهوا وهوس نفسانی درهمه اشکال وانواع آن.
    روحانی این همه علم ومعرفت ودانش عمیق اش راازدین دراختیار مردم اش قرارمیدهد ,نه دراختیارمردمش بلکه همه سعی وجدوجهدش درانست که آنچه خود داند به مردمش انتقال دهد ورنه گیریم که اوبرترین عالم وبلندترین فاضل روزگارش باشد چه ثمری خواهد داشت,اگرنتواند مردم رادگرگون سازد ومردمش راتکمیل وتصیح نماید.
    آدم روحانی به قریه وقصبه وکوی وبرزن مردمش همیشه حاضراست, درخوب وبدمردمش سهم شایسته دارد وبرعلاوه ازطریق وعظ وتبلیغ وسخنرانی وقصه وگفت وشنود معرفت اش را,دانش اش راوعلم دینی اش رابه مردم اش انتقال میدهد.شخص روحانی درعبادتگاه (جماعت خانه )ازهمه زودترمیرود وازهمه دیرتر بدرمیشود.
    خانه ومنزل شخص روحانی بروی مردم اش بازاست وهرکه مشکلی ویاسوالی ویامشوره ای داشته باشد بدون مانع ومشکلی میتواندبه آن جابرود وباآن شخص ایکه معتمد وصادق ودلسوز است به شورومشوره حل مشکل اش بپردازد.هیج فردی سرسپرده تر ووفادارتر وامین تر از شخص روحانی درامرعمل نمودن امروفرمان واصول دینی نیست.
    پس شما خود باید سنجید آقای سیدمنصورایکه ازعلم ودانش نه تنها بهره ای نداردخیر,بلکه درتمام عمردشمن سوگند خورده علم ودانش ومعرفت بوده ,اوکه درتمام حیات پرماجرایش برای دودقیقه هم سخنرانی نداشته وازروزیکه چشم به این جهان گشوده غرق نازونعمت بادآورده بوده ونه تنها موقف وشیوه زندگی اش بامردم اسماعیلیه آن ولا شبیه نیست بلکه رنگ رخسار وظرافت اندام وجلوه ظاهر اواندک رنگ وبویی ازمردم ومحل ندارد,اوکه یک روزی هم به عبادتگاه جماعت (جماعت خانه )سری نزده وبه دعا گوش نداده و بامکی های جماعت خانه روبرونشده است و....................
    چگونه یک شخص روحانی میتواندباشد؟
    تعبیر وتفسیرخودتان راازروحانی بودن این آقاارایه نماید تاماشنویم برهان شما!
    ممنون

  • ‎پیوسته به گذشته
    3. دو جوان دلداده که پدر دختر به ازدواج آندو راضی نبود، وآنها ناگزیر خانه ی پیر را ملجاء قرار داده و بدان جا متوسل شدند. اما شبانگاه پیر آن دو نامراد را به قتل رسانده وجنازه آنانرا در عقب منزل منوچهر انداختند واولیای مقتولین را وادار کردند که منوچهر را بحیث قاتل به مقامات جنائی معرفی بدارند. منوچهر که درین قضیه کلاً بیگناه وبی خبر بود، به مقامات عدیده ی دولتی به داد خواهی متوسل شد ودادو بیداد ووالیلا سرداد. در نهایت به خانه ی ملت یعنی شورای ملی مراجعه کرد ودرانهنگام سید ناصر معین دوم شورا بود. موصوف از یکتعداد وکلا تقاضا کرد تا قضیه ی منوچهر وبرادرانش را حل و فصل سازد. منوچهر که مطلقاً مظلوم واقع شده بود لذا به افشای اعمال ضد اخلاقی وضد اسلامی عمو وپسرانش پرداخت وپرده از روی جنایات عدیده ی ایشان برداشت و اسرار خانه را نزد بیگانگان فاش ساخت. شرم آور ترین قضیه موضوع " بی بی حریره " زن بسیار مقبول وزیبا ی شیر آغا دختر برادر سید نادر خان بود که سید نادر خان اورا بزور به حرم خود آورد ودر خیل زنان خود افزود. وکلای پشتون که نسبت وصلت سید ناصر با دختر لوی خان کینه وتعصب شدیدی داشتند، وقت را مغتنم دانسته عریضه ی منوچهر را به مقامات عالی دولتی پیش و آنقدر پافشاری کردند تا صدارت عظمی یک هیت عالی رتبه را به نام " هیت بررسی قضایای سید کیان " تحت ریاست تورنجنرال سعد الله صافی رئیس دیوان محاکمات اردو تعیین کرد. هیت به مدت شش ماه در ولسوالی دوشی از پسران سید کیان، اربابان، خوانین، متنفذین وشیخ های سید کیان تحقیق کرد. چون عده ی از شیخ ها یا فدائیان سید نادر خان بر علاوه ی مرتبت پیری مقام پیغمبری وحتا خدائی نیز به او قایل وبه زبان می آوردند، لذا تحقیق از روال اصلی به معتقدات مذهبی کشانده شد. چون تحت قاندن اساسی معتقدات مذهبی اتباع از تعرض مصؤون بود ورنه اگر کدام رژیم بنیاد گرا در قدرت می بود همه ی آنان محکوم به سنگسار می شدند. هیت چهار تن از پسران سید نادر خان را بعنوان مجرمین اصلی و 14 تن از اربابان ومتنفذین و شیخ هارا بحیث معاونین جرم زندانی ساخت وایشان مدت دوسال و چهار ماه در زندان ماندند. سر انجام در اثر وساطت مارشال شاه ولی خان و مقامات بلند مرتبت دولتی که ایشان همواره مشمول تحابف عدیده ی این خانواده گردیده بودند، ایشان تحت ضمانت آزاد ودوسیه ی نسبتی آنان تا هنگام رژیم جمهوری داود خان محول محکمه نگردید.
    4. راجع به شهادت سید اکبر شاه وفامیلش ونیز 375 تن دیگر در دره کیان وهمچنین سران اسماعیلیه در کوتل رباطک. همانطوریکه در کامنت های قبلی نیز تذکردادم سید منصور مسؤل اصلی این شهدا، تاراج وغارت مال و دارای مردم اسماعیلیه سمت شمال بخصوص ولایت بغلان است. برای اینکه سید منصور مانند بقیه تنظیم ها دارای تشکیلات ملیشه ی نظامی بود، طالبان در نظر داشتند که گلم اسلحه سالاران و بقایای " شرو فساد " رااز کشور بر چینند، از جانبی سید منصور علناً با طالبان در گیر جنگ بود و شرایط جنگی ایجاب میدارد هرکه به جانب مقابل دست یافت خواه نا خواه قانون جنگی خود را به اجرا می گذارد. ازانجا که در مناطق قول خویش، دره ترکمن، کالو، سیاسنگ، حصه ی اول ودوم بهسود که همه هزاره و شیعه مذهب هستند چون در مناطق شان تشکیلات نظامی و تنظیمی وجودنداشت، لذا بجز از تحویل دهی سلاح دست داشته ی شان به طالبان دیگر تلفات انسانی ومالی را ندیدند. بر عکس در بامیان ویکاو لنگ که تنظیم ها فعال بود و تشکیلات نظامی وجودداشت مردم بی پناه با کشتار دسته جمعی رو برو گردیدند.
    5. روی این ملحوظ است که امام حاضر اسماعیلیه به پیروان خود دستور فرموده است که ابداً به پارتی وپارتی بازی، حزب وحزب سازی وزدو بند های نظامی متوسل نشوند، زیرا هیج چیزی بطور دایم پایدار وبر قرار نمی ماند، امکان داردامروز حزبی که بر سر قدرت است ، فردا در اثر تحولات و تعاملات خواسته یا خواسته از قدرت بیفتد و افراد حزب شکست خورده مورد پیگرد حزب بر سر اقتدار قرار گیرد. این گونه واقعات غالباً در جوامع دنیای سوم به وفرت دیده شده است. با احترام گل احمد

  • سید منصور نادری یک سید است ویا خود را سید میداند . سید یعنی کسی نرینهء که از محمد پیغمبر برای مسلمان ها میراث مانده باشد . ولی از جایی که همه خبر دارند محمد اولاد نرینه نداشت و حالا معلوم نیست که سید منصور نادری باقی مانده کدام مردی است که زن محمد خوابیده است و این سادات من در اوردی را میراث به جا گذاشته اند . ولی در مورد احمد شاه مسعود باید گفت که اگر هزار تا حرامی بمیرد .. شاید یک احمد شاه مسعود پنجشیری دزد سر گردنه قداره بدست جای نشین خبیب الله کله کانی پیدا شود . اصلاء پنجشیری ها تا دیروز هر چه خانه کابل بود به روز روشن میدزدیدند و به پنجشیر میبردند . . میدانید چی است . در افغانستان یگانه قوم ((( دزد )) فقط پنجشیری و کلکانی و شمالی وار موجود است . . بسس .. بدین لحاظ بر پدر هر دو لعنت ..

  • خوب د کله یکی دیگری خود مانند هندو و سیک بزنی اگر توفیق بدست شد یکیتانه نخاد بانیم

  • آقای احمد روشنکر!
    پس از سلام وتحیات خدمت عرض میشود اینکه برخی از گفته های جناب شما قابل تامل است وضرورت به تحقیقق بیشتر دارد وبعداً معروض خواهم داشت ولی فعلاً پیرامون این فرموده ی شما در مورد سید نادرخان که آغای بزرگ مرد متصوف و خدا جو بود، کمی تبصره مینمایم. تحقیق ومطالعه ی عمیقی که در باره ی اوو کارنامه هایش دارم با فرموده ی شما وفق ندارد، شاید برداشت شما بر اساس حب مفرط باشد که البته حب مفرط خطا ونقص را کمال وجای رسیدگی می پندارد. ضمناً باید به این نکته اشاره کرد که در کامنت فوق شخصی به نام آقای مختار تحلیلی بسیار عالمانه در زمینه ی روحانیت واوصاف و خصایل شخص روحانی که سرو کارش با ایمان ومعنویت مردم است، نموده و یک فی صد آن خصایل در وجود سید نادر خان که عنوان پیر، شیخ ، روحانی وفقیررا بخود اختصاص داده بود دیده نمی شد. اما اشعار فولکلوریک ملا عبد الرسول نیکپی اگر بدون حب وبغض مورد مطالعه قرار گیرد صد فی صد با فلسفه ی وجودی وکار نامه های سید نادر خان مصداق دارد. حال زهد وخدا جوئی اورا در پرتو نوشته های خودش به بررسی میگیریم .
    سید نادر خان پس از شکست حبیب الله کلکانی خدمت مارشال شاه ولی خان مشرف و مارشال فرمان همکاری با دولت را بوی میدهد، فرمان دادن دربار بکسی معنایش آزاد گذاشتن دست او در قلع وقمع مخالفان و نارا ضیان ومطلق العنان ساختن اودر کارهایش بود. سید نادر خان از سهم گیری بر جسته ی خود در قلع و قمع مخالفان دولت چنین توصیف میکند : ":" آرزو قل نام از دیر باز با نفری زیادی در آیبک (سمنگان) میباشند و گزمۀ شان نیز تا خرم و سر باغ گردش دارند جهانگیر خان غند مشر و فقیر محمد خان غند مشر را فرمودم ازین نفر موجود هزار سوار جوان ودلاور وشجاع بر گزیده معه اسلحه و یراق وطنی با خود گرفته شبا شب... طرف آیبک عزیمت نماید... و خود من نیز با دو هزار سوار و پیاده طرف آیبک عزیمت نمودم." (تاریخ غریب ص 224) همچناندر سر کوبی ابراهیم بیگ لقی نیز سه هزار تن از عساکر دلاور وجوان خودرا فرستاد که منجر به کشته شدن40 و50 تن ازین بردگا ن عقیدتی نیز گردید ( تاریخ غریب ص 227) ابراهیم بیگ لقی مبارز آزادیخواه از بیک بودودر سالهای اول دۀ بیست میلادی در رأس سوار کاران ماهر ازبک بر ضد دولت نادر خان ( یعنی پادشاه افغانستان ) می جنگید. دولت با همکاری افراد قبایلی او را مجبور ساخت تا از آب آمو به خاک شوروی عبور کند. وی در آنجا بدست افراد اردوی سرخ افتاده با همکارانش اعدام شد ند.( میر محمد صدیق فرهنگ: (افغانستان در پنج قرن اخیر جلد اول قسمت دوم ص ۶۰۸ )
    سید نادر خان با استفاده از فرمان در بار سران نامدار مردم منطقه را که به نحوی از انحا با او رقابت یا دشمنی داشت ویا هم وجود آن هارا در راه قدرت مطلق ا لعنانی خود مضر تصور می کرد بی محابا وبدون ترس از مواخذه از بین برد. از جمله یکی هم صفر سرتیب از دهن غوری کلان قوم و دارای وجه ی مردمی بود. سید نادر خان با لشکر مسلح خود بی خبر قریه را محاصره وبه کشت و کشتار بی رحمانه پرداخت و چهار پسر صفر سرتیب را دستگیر وکشت وجنازه ی آنهارا پهلوی هم چید وپدرش را که در بین زنان پناه برده بود بیرون آورد و اورا از پیش جنازه های پسرش عبورداد. سید نادر خان با صدای حزین و تمسخر آمیز به صفر گفت: هلی صفر ای جنازه هارا دید ی شناختی از کی بود؟ صفر در جوابش میگویدآری شناختم نوکر هایت بود. سپس سید نادر خان چوب میخواهد واورا چوب میزند بعداًاورا در آب انداخته واز آب کشیده زیر فضولات اسپ دفن می کند و فغان ووالیلای صفر فضارا پرمیکند و سید نادر خان این صحنه راتماشا واززجر کشی ا و لذت می برد،سه بار این عمل غیر انسانی ووحشیانه تکرار می شود ودر بار چهارم صفر جان میدهد. این گفته نه دروغ است ونه اغراق خاطرات وچشم دید مو سفیدانی است که شخص مطلع وبا اعتماد آنرا یادداشت کرده بود.
    آیا وجدان ووظیفه ی یک مرد زاهد، خدا جوووارسته ایجاب میکند که دیده بدانسته در خدمت رژیم سفاک در آمده وعملاً نقش ژاندارم را ایفاکند و از وجود مردم نا آگاه، بی سواد ومحکوم درراستای قدرت گیری خود سوء استفاده نماید؟ آیا چنین اعمال وحرکات را بجز از پا بوسی قدرت واحراز مقام وموقعیت از هر طریقی مجاز وغیر مجاز به چیز دیگری هم میتوان تعبیر کرد؟ آیا بزعم شما خصلت وفلسفه ی وجودی مرد زاهد وخدا جو همین را اقتضا میکند که هر چه او زیادتر خلق الله را از صفحه ی گیتی محو کند او بیش از همه به خدا نزدیکتر میشود؟
    حال عملکرد این مرد زاهد وخدا جو را با مریدانش به بر رسی می گیریم از هنگامی که سید نادر خان با بدست آوردن فرمان دربار قدرت بلا منازع خود را در سراسر جماعت شمال مسلط گردانید، اگر گاهگاهی کدام نارضایتی نسبت به عملکرد وی در بین جماعت دیده می شد، او مانند خلفای ستمگر اموی وعباسی افراد ناراضی را بجای نصیت و رفع اشتباه آنان، به نام های وحشت ناک ملحد، زندیق وبی دین به سیاست بیرحمانه میرساند. وی اساس مرجعیت مطلق العنانی خودرا بر تهدید،تخویف وارعاب پیریخته بود تا اینکه هیچ فردی ناراضی یا مخالف عقیدتی وی نتواند صدای خودرا حتا در خفا بلند کند. این موضوع را خودش در تاریخ غریب چنین بیان میدارد:( ادامه دارد)

  • "چونکه طبیعتم متغیر و خراب بود باعث تبدیل هوا تصمیم گرفتم که چند روز در میان جماعت نیک پی گردش نمایم...با معیت خود عازم نیک پی شدم...شنیدم که عقاید و مذاهبهای جدیدی روی کار شده که چنین سوء رفتارو عملیات ناشایسته به هیچ مذهب جایز نبا شد اجرا میشودو ازین خبر ها نها یت متفکر و متحیر شده فرمودم که نفری رفته هرجای که ازین طایفۀ گمراه باشد مردم را براه ها ی نا ثواب دلالت نموده تلقین و ترغیب مینمایند."( ص 108 تاریخ غریب) چند سطر بعد تر نام های آنهارا ذکر میکند:" نظر بای فیروز شاه شادمان بیگ نیاز علی ملا جمعه و غوله بای و پیوند و زنان شان سیاه موی عرب بیگم زبیده گلشاه."(ایضاً ص 108) البته اینها کسانی بودند که سید نادر خان را پیر نمی دانستند. هنگامیکه این خبر وحشت ناگ و بهت آور به مو صوف رسانده میشود که عدۀ هستند که مقام و مرتبت پیری را به وجود شما قایل نیستند ، مزبور ازین خبر نا خوش آیند تکان میخورد که چگونه این مردم بیسواد و جاهل به این آگاهی دست یافته اند. وی مینویسد:
    ازین خبر وحشت اثر نهایت اندوهناک و متفکر شدم و بآوردن آنها نفر مقرر نمودم و تمام آن ملحدان را آوردند دانستم که سوء رفتار اینها( یعنی قایل نبودن رتبۀ پیری) بواسطۀ فیروز شاه میباشد که نیاز علی نام مدت بسیار بخانۀ فیروز شاه بود خدمت میکرد( فیروز شاه برادر زادۀ سید گوهر خان بود) نهایت ملول و در غضب شده فرمودم که این ملحدان را چوب بسیار زنند و بر روی شان گِل سیاه مالیده و بمرکب ها سوار کردند و بتمامی قریۀ کیان گردانیدند... و بهر منطقه که چنین اشخاص ملحد را می شنیدم خواسته تعدی نموده و جزا میدادم."(ایضاً ص 109) از ورا ی این نوشتۀ مزبور چنین مستفاد میشود که نه ابداع مذاهب جدیدی در کار بوده ونه اختراع عقاید نو ونه هم سوء رفتارو عمل کرد که در هیچ مذ هب جایز نیست. فقط چند نفر انگشت شمار به "پیر" بودن سید نادر خان اعتقاد نداشته اند. البته اینها نه از روی مطالعه و تحقیق به این درک رسیده بودند یعنی پیر که بالا ترین مرتبت حدود را تشکیل میدهد واین قبا هرگز نمی تواند بر اندام ناموزون سید نادر خان جور آید، بلکه سید فیروز شاه نام که عضویت این خاندان را داشته یعنی برادر زادۀ سید گوهر خان بوده و از رمز وراز او باخبر، لذا به نیاز علی نام مستخد م خود می گوید که سید نادر خان"پیر" نیست. این موضوع از وی بدیگران دهان به دهان نقل میشود و سرانجام جاسوسان و خبر چین هایش موضوع را بوی گزارش میدهند. و او هم که ابداً نمیخواست جزیی ترین سخن و یا اظهار نظر مغایر خواست و اراده اش از دهان کسی بیرون آید تا مبادا بر کیش شخصیتش خدشه وارد شو لذا آنهارا به بیرحمانه ترین وتحقیر آمیز ترین وجهی مجازات میکند .
    این یک واقعیت قبول شده است که افرا د ناراضی، دگر اندیش وحتا مخالف در هر رژیم، مرجعیت دینی وحاکمیت سیاسی وجود داردو اختلاف آراء و نظر یک امر قبول شده و عام است که باید در پرتو گفت و شنید وبر اساس رو حیۀ اخوت اسلامی واصل عدالت و انسانیت حل و فصل شود، اما آنرا صبغۀ مذهبی،عقیدتی وسیاسی داده و مبارزۀ سیاسی یا جنون قدرت گیری را در شکل فتوای مذهبی مطرح کردن بدور از عدالت وانسانیت است. آنهم کسی که در جلو نامش آغاصاحب بزرگ گذاشته شده و باواژه های تقدیس گونه ی چون متصوف و خدا جو بدرقه میگردد واین بدترین مسخ حقیقت وتاریخ ومسموم ساختن اذهان دیگران وبخصوص مردم نا آگاه و خوش باور اسماعیلیه است.
    در دهه های سی وچهل هجری که مردم اسماعیلیه سمت کوهستان به کابل مهاجرت کرده بودندواز برکت ره آورد پیشرو تا حدی با مدنیت وپیشرفت آشنا گردیده ونیز موفقیت های برادران شیعی خودرادر امور دینی مشاهده وناگهان از خواب تخدیر عمیق بیدار وبه عقب مانی قرون وسطای خود واقف می گردد. لذا دربرج جدی سال 1341هجری عدۀ از بزرگان جامعه اسماعیلیه قول خویش، ترکمان و کا لو از مقام مرجعیت دینی خود یعنی سید نادر خان یکرشته سوالات عقیدتی و مذهبی را از قبیل نداشتن عبادتگاه، معلم و طلبه های دینی، مدرسه و نحوۀ مصارف بیت المال و غیره مطرح می سازند. اما سید نادر خان بجای ارایۀ جواب معقول و مقنع ناجوانمردانه وبدور از انصاف مریدان خودرا بنام اشرار، دذد و چپاولگر به مقامات امنیتی ـ که آنها همواره مشمول الطاف و همبزم این خانواده بودند ـ معرفی می کند . سید نادر خان به عنوان رهبر مذهبی یا به گفته ی شما" مرد زاهد، خدا جو ووارسته" درین راستاچنان حرکات نا معقولی را از خود نشان میدهد که حتا از یک آدم بیسواد وکوهی نیز چنین حرکات سر نمی زند. وی در محضر مقامات جنائی اولاً بالای جمعیت هشتاد نفری تُف انداخت وبعداً دوازده نفر موسفید؛ معزز ونامدار جامعه را یک یک به پولیس بعنوان اشرار ودذد معرفی کرد و بقیه را پس از تلاشی بدنی با تحقیر وتوهین از حویلی کشید. ولی دستگاه امنیتی پس از یکسلسله تحقیقات ابتدایی پی برند که موضوع جرم وجنایت و چورو چپاول دربین نبوده بلکه مسایل عقیدتی پیری ـ مریدی مطرح بوده است، لذا بدون پیگرد قانونی آنهارا رهاکردند. این برخورد غیر عادلانه منجر به انشعاب جامعه گردیده و ایادی و فداییان این خانواده مزاحمت ودرد سرهای فراوانی را نسبت به این گروه اقلیت خلق کردند. ودر نتیجه عرایض متعددی مبنی بر ظلم، اجحاف و تعدیی این خانواده در ادارات مهم دولتی حتا تادربار شاه پیش گردید که موضوع جداگانه را می طلبد.والبته این مسأله به اکثریت مردم افغانستان معلوم است.
    آقای روشنکر!
    بی مورد نخواهد بود که درزمینه ی دانش و معلومات " آغای بزرگ مرد متصوف و خدا جوی " ی تان در باره اسماعیلیه که او خودرا رهبر آن تراش میکرد وازان طریق به نان و نوا و عزت وتکریم دست یافته بود نظر افگنده شود.
    سید نادر خان در تاریخ غریب خود مینویسد که:" در سنه ۱۳۱۲ هجری بکا بل رفتم روز شنبه بقصر دلکشا ه اعلا حضرت نادر شاه را مخصوص ملاقات نمودم به نسبت این فقیر خیلی نوازش و مهربانی نموده از احوال این فقیر جویا شدند." سپس به تلافی زحمت وزجری که هنگام رژیم سقاوی دیده و نیز کوشش های صادقانه و سهم عمدۀ را که در امر استقرار دولت جدید گرفته بود، نادر شاه مقام و منصب دولتی را بوی پیشنهاد میکند، ولی موصوف قبول نکرده و چنین دلیل می آورد:
    " خصوص مراینقدر مریدان سر کار آقا خان که بزیر اثر این فقیر بوده و نذورات شانرا برای من تسلیم مینماید یک ممره مهم و خطری ( البته خطیر) میباشد اجرا حات و سرانجام آنها خیلی محال است فرمودند که چه قدر از مریدان سر کار آقا خان بزیر اثر شما خو اهد بود بجواب شان گفتم که از حساب تمام آنها علم ندارم لاکن اینقدر عرض کرده میتوانم که از مریدان سر کار آقا خان بهر خط و منطقۀ افغانستان بوده میباشند کامل باین فقیر تعلق دارند از ولایت بدخشان که در آن علاقه مکی وداعیان بسیارند تخمیناً بیست و چهار مکی بولایت بدخشان و توابعات آن خواهد بود نادر شاه تبسم نموده فرمودند که عقائید آنها چون است برایم بیان نمائید عرض کردم که از عقاید اسماعیلیه علم تمام ندارم امیر نادر شاه فرمودند که افغانستان کامل بشما تعلق داشته باشد پیر و پیشوای طایفه اسماعیلیه میبا شید چون است که از عقاید آنها خبر ندارید عرض کردم که الیوم ازین نرد بان پر پیچ و تاب بالا گردیده بحضور شما مشرف شده ام تا هنوز خاطرم پریشان بوده بحال طبع خودنیستم بار دیگر ملاقات اعلیحضرت باین فقیر مسیر شود ممکن است از عقاید اسماعیلیه کما حقه بیان نمایم نادر شاه متبسم گردیده دیگر چیزی نگفت."(تاریخ غریب ص 242 ـ 243)
    قبلاً نیز در جای دیگر این تبصره را کرده ام ولازم می بینم که دو باره درینجا آورده شود.
    افسوس که بازما ندگان بوعلی سیناها، ناصر خسرو ها، جلال الدین بلخی ها، سید سهراب ولی ها و خیر خواه ها در نتیجۀ جهل وبی خبری از مقام شامخ انسانی و از سریر عظمت آدمی تا آنجا تنزل کرده که شخص بیچاره و زبو نی را به عنوان رهبر و " پیر" شناخته و سر بکف از اوامرش پیروی مینمودند که با جهالت مذهبی خود آبروی این مذهب را بلجن می کشا ند. خوب دقت شود نقل قول فوق حرف دیگران نیست، اعتراف شخص " پیر"است، که پرده از روی جهالت و نادانی خود بر میدارد. بدیهی است که این اعتراف تا آنجا برای شاه عجیب و باور نکردنی بوده که از وی میپرسد که:" پیر و پیشوای طایفه اسماعیلیه میباشید چون است که از عقاید آنها خبر ندارید."
    رهبرِ که از عقاید مذهب مورد ادعای خود علم نداشته و غافل و بی خبر باشد، اصول کلی و مبادی آنرانداند،از جهان بینی آن در زمینۀ روابط انسانها، از فلسفۀ صلح و جنگ، تعصب و تسامح و مناظرات کلامی که اغلب طریقه های اسلامی را در طول تاریخ بخود مشغول داشته و جنگ های خونینی را موجب شده چیزی نداند، در حقیقت نه فقط توهین بخود او میباشد بلکه اهانت بزرگ به آبروی مذهب نیز شمرده میشود. لکن برعکس، جای آن داشت همانطوریکه این آقا سنگ دعوی رهبری و پیشوایی این مردم را به سینه میزد،با استفاده از علمیت مذهبی خود شخص اول مملکت را در جریان معتقدات مذهبی خود گذاشته، صلای فلسفۀ صلح جویانه و اصول تسامح را که درین هنگام از سوی حضرت امام سلطان محمد شاه به جها نیان در داده شده بود، به شاه ارایه و ازان طریق ذهنیت مقام عالی دولت را در قبال مذ هب اسماعیلیه خوب روشن گردانیده و شخصیت مذ هبی خو درا بیش از پیش واجد احترام ساخته و به احترام و عزت مذهب خود نیز می افزود. ولی متأسفانه القاب بخود بسته و زورکی داعی، پیر و شیخ نمی توانست بیدانشی این مرجعیت جاهل را بپو شاند؛ و به گفتۀ ناصر خسرو::"
    پیشروان ناحق خویشتن را مانند پیشروان حق کرده اند و اندکی از سیرت ایشان گرفته و بظاهر حال رواج کار خویشرا کنند” ( وجه دین ص 10)
    آقای روشنکر! فوقاً شمه ی از کار نامه های " آغای بزرگ، متصوف و خدا جو " شما مشت نمونه ی خر وار ذکر شد ولی او در باب معتقدات مذهبی اسماعیلیه بد تر ازین چنان رأی ونظریات سخیفی را اظهار داشته است که انسان به سلامت فکری او دچار تردید می شود. اگر مایل باشی بعداً برخی نظریات اورا باهم مرور خواهیم کرد. در مورد "بی بی حریره" من چشمدید وخاطرات موسفیدان و بزر گان مردم حصار قول خویش را دارم که در هنگام سقاوی سید نادر خان با تمام خانواده خود در حصار پناهنده شد و در میان حرم او " بی بی حریره " نیز بود واتفاقات که دران موقع رخداد و حتا مردم بیگانه هم خبر شدند و مردم بیچاره اسماعیلیه چه بهانه های آوردند تا رفع سوء ظن آنهارا فراهم کردند. یار زنده صحبت باقی. گل احمد

  • آقای احمدروشنگر!
    فکرکنم باشما میشودحرف زد,چون آدم بافهم ومعلومات استید,اما سوال های ازخیلی وقت درذهن دارم که میخواستم یکمقدار مفصل خدمت شما بنویسم ولی همچون همیشه روزمره زدگی وسرگردانی دنبال لقمه نانی فرصت برای نوشتن ها نمیگذارد,که اجباراشتابزده وکوتاه پرسش هایم راطرح میکنم:

    • ازدید شما موقف ومکلفیت وظیفوی مذهبی آقای منصورکیانی درشرایط کنونی چه میباشد؟
    • موضع شما درقبال عدم فرمانبرداری آقای سیدمنصورازامر امام واصول مذهب اسماعیلیه درشرایط فعلی چه گونه خواهدبود؟ زیرااوبرضد جماعت خانه ها ومکی ها واصول وطریقه جاری مذهبی بطورعلنی وآشکارموضع گرفته است که تخریب چندجماعت خانه ومانع شدن ازاعمارچند جماعت خانه دیگر ودرکل تبلیغات وسیع مخرب برضد امورات مذهبی درتمام ابعادآن که همگان ازآن اطلاع دارندراتوسط اعمال ,مخلصین وگماشتگانش کماکان به پیش میبرد.
    • ازدیدشما نرفتن آقای منصوربه دعا درجماعت خانه ها وتمکین ننمودن وی به مکی ها وکمری ها چگونه بایدتفسیرنمود؟
    • تخریب وبدنام سازی نهادهای امامتی درافغانستان راکه باشدت وپیگیری تمام از سوی خود آقای منصوروطرفدارانشدنبال میشود چگونه ارزیابی مینماید؟من نمیگویم کارمندویاکارمندان نهادهای مذکوررابلکه خودنهادرانشانه رفتن چگونه توجیه میشود؟آیافکرنمیکنید که نهادهای امامتی به تایید امام حاضربه وظایف گماشته شده اند؟
    • عقاید همه برادران وخواهران مسلمان چه حنیفی مذهب ویاهم اثناعشری ویاهرفرقه دیگری را محترم میشمارم وحرفی وسوالی پیرامون شان ندارم ولی اعمارمسجد به شیوه فقه حنیفی درکنار جماعت خانه درقلعه فتح الله خان راتوسط منصورکیانی چگونه باید دانست؟
    • شمادررابطه به وحدت واخوت جامعه اسماعیلی درکل ودرخصوص جماعت خواجه چه طرزدیدی دارید؟آیاتخریب برادران وخواهران جماعت بنام های اسمعیلیه تاجکی ویاایرانی ویاسوریه ای ویاافریقایی ویاخواجه ویاهندی وپاکستانی وانگلیسی و.....مانع مذهبی وعقیدوی واخلاقی درآن میبینید یاخیر؟
      وسوال حاشیه ای دیگری!
    • درتاریخ بیش ازیک قرنه خانواده نادرخان مسایل حیاتی ومهم زیادی درامورات دینی ومردمی وطرزرهبری وچگونگی زعامت ومسله مال واجبی وصدها مورد نهایت مهم شده ونشده ای است که باید روی آن وبرای حل آن وبرای روشنگری پیرامون آن ها باهم صحبت نمایم ,مگر چه دلیلی وجودداردکه شما دربسانوشته های تان ازغصب خانه سیدظاهر که آنهم ازبرکت خود آقای منصورآنرابدست آورده بود ویاغصب خانه احسام الدین دامادهرکاره وی که هردوازگدایی به شاهی بواسطه آن آقارسیده بودندباطول وتفصیل وتوام بادرد یادمینماید وآنرابی عدالتی وظلم مینامید ؟آیاپیچیدن به چنین موارد کاملا بی اهمیت وپیش پاافتاده فردی خودسوال برانگیزنمیباشد؟
      فعلا به این بسنده ایم ودرانتظارتوضح شما.
      باحرمت
  • خواننده گان عزیز بدانید که چی واقیعت های در بین اقوام مختلف اسماعیلیه افغانستان موجود است.
    من اصلآ حلقه شوم عاشوری ها را که در راس آن شاید کریم بخش عاشوری میباشد برداشت درست نکردهباشم که آیا همینطور است یا نه؟
    کریم بخش عاشوری که قبلآ یک نجار بود و هیچ یک از مدارس تعلیمی شاید حضور آنرا در خود نمینگرد و بعد از تحولات کشور او به خارج رفت و بحیث یک سیاستمداراسمعیلی سر از تشکیلات جدید در پهلوی هندویی بنام ظاهر لا لانی بدر آورد ودر هر خطابه خویش همان حرفهای تکراری ملاگونه که دنیا مانند یک باغ است و میوه های هررنگ دارد ایراد مینماید من در جماعتخانه جدید در یک سخنرانی اش اشتراک داشتم و باری دیگر در جماعتخانه پلخمری که هیچ یک نو آوری در طرز سخن گفتن شان وجود نداشت.
    یک برادر دیگرش بنام خسام الدین عاشوری که حتی مکتب را در کشور به اتمام نرسانیده از جریان مکتب به اتحاد شوروی سابق رفته در مکتب مسلکی یکسال تحصیل نموده و بعدآ برادر کلانش سرسفید آنرا از طریق هندوستان به کشور کانادا برده است و در کانادا او مصروف قاچاق و تبادله اسعار بوده که فعلآ رییس فوکس کانادا در افغانستان است شما یک بار بالای دانش و تحصیل آن مکث کنید و بعد شایستگی شان در قرار گرفتن بالای همچو پست بزرگ.
    آیا مطلب عاشوری ازاین گروه است و یا شیر باز حکیمی، مهری، داکترمیرحسین،داکترحسین علی و غیره جز ایشان اند.
    شیرباز حکیمی که حالا با یک نفرمسلح در دفتر کونسل میآید کدام یکی از اراکین مذهبی با خود شخص مسلح را در دفتر امام میآورند از این معلوم میشود که او بیاری....بالای اسماعیلیان افغانستان حکومت میکند که او یک امریکایی است و بزور باداران خویش مذهب را انحصار کرده است چنانچه بقول معروف خایین خایف است از گذشته او باید بدانیم که او در شرکت کاکایش بحیث محاسب کار میکرد و بعد از اغتنام فرصت پولهای کاکایش را بالا رفت بمسکو گریخت در مسکو به تجارت هیرویین پرداخت و صاحب پول انگفتی شد و از آنجا بکشور امریکا رفت و بحیث یک سرمایدار خود را معرفی نمود که فعلآ شرکت مبایل روشن را در انحصار شان قرار دارد.
    آیا یک شخص دزد گذشته خود را فراموش کرده است که حالا زمام امور مذهبی را در افغانستان رهبری میکند پس از این امر چنین استنباط میگردد که کونسل ملی افغانستان محل تجمع دزدان میباشد شاید هم هستند یگان انسانهای معقول در میان ایشان ولی اکثریت افراد کونسل دارای کیس در نزد دولت و مردم هستند یا از رجال استخباراتی اند یا از رجال دزدی.
    با این امر چگونه مردم ما برای ایشان اطاعت کنند مردم بگذشته تاریک شان مینگرند و تنفر مردم روز افزون میگردد.
    شیر باز حکیمی یک شرکت ساعت فروشی دیگری بنام پری ماه در کابل دارد که مردم میگویند این شرکت بنام خانمش مسمی است و کسی را در رآس شرکت خود گمارید که اسمش جواد از قوم بهسود سمنگان میباشد او هم تحصیلات ابتدایی دارد و کدام مکتب مشخص را به اتمام نرسانیده است بزبان انگلیسی در پاکستان بلدیت حاصل نموده است فعلآ موصوف بحیث رییس فوکس افغانستان معرفی گردیده که جای بسا خجالت آور برای عاشوری ها است در این عصر متمدن که اکثریت اولاد های اسماعیلیه ها از نعمت تحصیل برخوردار هستند آنها را رشد نداده و کسانی را بر سریر منصب ادارات امامتی مینشانند که مثل خود شان مجهول الاوهیت و فاقد تحصیل باشند.
    اگر عاشوری ها به خاطریاد داشتن موصوف و آشنایی آنرا با زبان فرهنگی دلیل میآورند پس قاری های هستند که بینش ندارند ولی از حفظ قرآن مجید و یا دیگر چیز مطالب بهره مند اند.
    تمام جامعه انگلیسی زبان با سواد نیستند ولی زبان انگلیسی را یاد دارند و نمیشود کسی را با یاد داشتن زبان فرهنگی و سن و سال خورد بر سریر منصب ادارات امامتی بنشانند چون سیاسنگ و قولخویش به این انداره با سواد سراغ نگردید بنآ دوستان ما از قوم آنطرف سالنگ کار گرفتند و نمیگذارند که اسماعیلیان دیگر مناطق هم در دفاتر امامتی و یا جماعتی سهم فعال داشته باشند.
    عاشوری ها که از جمله زبده ترین و پرهیزگارترین اسماعیلیان بعد از باداران خارجی خود خوجه ها خود را میدانند بفرمان امام زمان ارج حرمت گذاشته و شعار شایسته سالاری را در بین اسماعیلیان نافذ و جاری میسازند البته در بین قوم خویش دم شان مردم کم فهم را به بهانه اینکه مکی ها مال واجبات امام را نمیرسانیدند و خود آنرا حیف و میل میکردند میفربند ولی این مردم بد بخت نمی پرسند مصرف یکماهه شما آقایون بلند تر از ده سال مال ده یک مردم که به مکی ها جمع آوری نموده و حیف و میل میکردند آنها از مردم را اگر به خزانه نمیرسانیدند ولی اکنون از خزانه امام بنام کار در بین مردم بغلان علیه کیهانیان به صد ها هزار دالر امریکایی ربوده میشود و توسط ضابط جمعه خان و دیگر همکارانش بار ها این سازماندهی صورت گرفته که سید منصور نادری ده هزار دالر را در بغلان جهت ضدیت اسماعیلیان با تشکیلات جدید پرداخته است شما باید دو برابر برای ما پول بدهید تا قتنه را خاموش کنیم و پول امام از خزانه از باثر دروغ بافی مصرف شراب و سایر اعمال ناشایست دیگر میگردد و حالا ضابط جمعه خان از همان پول های دزدی شده شرکت ساختمانی و بالای زنی خویش هم زن گرفته ودر قصه زن قبلی خویش هم نمیباشد این مشت نمومه خروار است.
    من از برادران نا آگاه اسمعیلی خواهشمندم شما یک بار کینه و تعصب را کنار گذاشته قلم و کاغذ در دست بگیرید و محاسبه نماید که آیا پول که ادعا میشود که توسط مکی ها حیف میشد چقدر بود و حالا چقدر است من فکر میکنم که شما قاضی وجدان خود خواهید گشت و در خواهید یافت که چرا این قوم به هیچ قیمت حاضر نیستند خود را کنار بکشند و از بوت پاکی خوجه ها بدور بروند.
    با احترام

  • گل لحد و سایر قماشان نوکر صفت خوجه ها بدانند که اشخاص بد نام و بیسواد مثل عاشوریها و حیکیمی ها بمانند .... بالای گرده شان سوار اند!

  • با عرض سلام و یا علی مدد به پیشگاه تمام علاقمندان و مطالعه کنندگان این سایت!!!!
    با عرض پوزش از محضر دوستان عزیز من میخواستم نکات چند را پیرامون آگاهی بیشتر برادران اسماعیلی خویش تذکر دهم.
    سوال در اینجاست که علت کشیدگی در بین جماعت اسماعیلیه افغانستان چیست ومسبب این امر کیها استند؟
    مذهب اسماعیلیه بتازگی و در اوایل سال 2002 میلادی در افغانستان نیامده است این مذهب با اقدامات تاریخی اضافه تر از 1000 سال در کوه پایه های بدخشان ،بغلان ،کندز ، تخارستان ، بامیان ،هرات و پروان موجود بوده و همچون مروارید در دل دریا از دهشت طوفانها در زیر ریگ آرام گماریده است طور مثال اگر شما به سفر نامه شرقی ناصر خسرو بلخی حجت خراسان سر میخورید یگانه امر عجیب که برای آن بزرگوار پیش شد همانا استقبال گرم مردم دو طرف مرز جیحون (آمو) بود و در آن تاریخ ذکر گردیده است که مردم این سرزمین قبل از آنکه حضرت ناصر خسرو بدعوت خویش آغاز نماید گرویدگان مذهب اسماعیلیه بوده اند و بعدآ مردم این سر زمین از وجود گرانبهای آن حضرت استفاده نموده اند و از کتابها و آثار آن در ارتقای سطح دانش شان افزوده اند و یکی از سنن نیک مردم آن خطه نگهداری رسوم و عنعنات پسندیده آنها و دعوت ها در بین مردم از یکدیگر شب زنده داری و خواندن کتابهای مذهبی و آگاه ساختن قشر جوان نوبالغ و کهن سالان از طریق مذهب بود که این رسم در میان مردم تا عصر جدید ادامه داشت و یکی از جمله رسوم و عنعنات پسندیده مردم بود که از طرف تشکیلات جدید از بین رفت و هزاران مثال زنده دیگر استند که نمیتوانم بخاطر کمی وقت از آنها یاد نمایم.
    یکسوال در اینجا پیدا میشود که آیا اینهمه قدامت تاریخی اسماعیلیه در افغانستان که داشته کسانی بوده اند که این مذهب را از گزند روزگار و جبرهای تاریخ در امان داشته و رهبری نمایند و نگذاشته اند که دست های دیگر در بین این حلقه مزاحمت ایجاد نمایند ایا این انصاف است که با همه مشکلات وجبرتاریخ که این مردم ها کشیدند انها را فعلآ بنام دشمنان اسماعیلیه و مخالف امام قلمداد نمایند؟من سال گذشته از طریق دفتر مسافرت به بدخشان داشتم و منحیث یک اسماعیلیه در بین جماعت کنجکاوی میکردم و برایم جالب بود که بدانم در آن سرزمین چی میگذرد زمانیکه واقف گردیدم شخصی بنام غلام پنجوانی در آن محل آمده و با مردم آن محل ملاقات دارد من هم در یکی از این محافل اشتراک ورزیدم و بعد از ختم آن آقای پنجوانی با زبان انگلیسی میپرسد از ترجمان خویش که فلان مکی که او هم در محفل اشتراک داشت ضد امام تبلیغات مینماید ترجمان از ایشان سوال کرد که این حرفها و شایعه پردازی را که میکند؟او ابراز نظر نکرد ولی از این معلوم میشد که ایشان برای خفه کردن دست اندرکاران قبلی اسماعیلیان برای قدرت دایمی خود در افغانستان آمده اند در حالیکه از همان مکی یاد شده پدر و پدر بزرگ اش بخاطر جرم رهبری و مکی اسماعیلیان بدخشان در دو طرف دریای آمو بقتل گاه کمونستان شوروی اعدام گردیدند و خودش نیز با تمام قدرت در مقابل فشارهای گوناگون مقاومت نموده واین سلسله را پایدار نگهداری میکرد(ترجمان علام پنجوانی)این همه حوادث در کشور ما باعث میشود تا اسماعیلیان افغانستان به گروه های مختلف تقسیم بندی مرز نمایند و عنعنه افغانی مبارزه علیه فرهنگیان غربی را آغاز نمایند و حق مشروع شان میباشد سوال از کسانیکه نوشته هایم را میخوانند در طول 25 سال جنگ ودرگیری ووحشت در افغانستان این آقایان کجا بودند که آنها در متمدینترین کشور ها در فضای صلح زندگی میکردند و این ما بودیم که سوختیم و ساختیم زمانیکه آرامی نسبی در افغانستان حکمفرما گردید شتابان آمدند و لقمه نان ما را از دست ما گرفتند و بنام اکسپرت در مقام های والای قرار گرفتند در پهلوی باداران غربی خود.هر تحصیل کرده افغانی که در وطن خود هزاران قسم جبرتاریخ را کشیده و یا بکشورهای همسایه پاکستان و ایران رنج مهاجرت را کشیده از حقوق نا چیز بر خوردار است ولی کسانیکه از امریکا و کانادا بغیر از مزدوری دیگر کدام وظیفه نداشته اند آمده اند بنامهای اکسپرت از حقوق بلند تر از 10000 دالر امریکایی در ماه برخورداربوده که در آنکشورها این معاش را در خواب هم نمیتوان تجسس میکردند.
    هزاران حرف نا گفته دیگر باعث میشود که ما عقده مند در مقابل یکدیگر شویم

  • آقای احمدروشنگر!
    اگر چه موضعیگیری شما تاحدی برایم قابل پیشبینی بود ولی تابه این حدازوابستگی شما به این چند نفر اعضای خانواده دورتر سیدنادرخان وعموپسران سیدمنصورخان تصویری نداشتم .میخواستم شمارابه یک بحث منطقی وازروی انصاف بکشانم ,چون شمادرکامنت ها آغازین تان یک نوع اکت وادای آدم روشن وباقضاوت متوازن رامینمودید که باهرکامنت گذاری بعدی تان چنیین امیدی رازایل ساختید,ولی ازآن جایکه منظورمن واقعا مفاهمه وصحبت وروشن نمودن تاریخ گذشته وحال میباشد نگذاشتم جانبداری های علنی وغیرعلنی شما ازمسسببین بدبختی مردم سبب شودتانتوانم باشما روراست وباصراحت حرف بزنم.فکرمیکنم بااین نوشته اخیرتان لب ولباب داشته درچانته ضمیرت رابیرون ریخته ایدوتمام ادعاهای ناصادقانه ای راکه بنام روشنگر واحمد و...داشته ایدبطلان خطی زده اید.
    شما نتوانسته ایدبه یکی ازپرسش های من هم پاسخ دهیدکه این خودمعرف شماست ونمایانگر ان که نه صادق اید درادعاهای تان ونه هم شهامت حرف صریح وروشن رادرخودمی بینید.شما همیشه کوشیده اید که به مخالفین نادرخان کیان بی باکانه بتازیدولی وقتیکه پای خیانت تاریخی -دینی -واخلاقی این خانواده وفرزند شان سیدمنصوردرمیان آمده است آنقدراگر ومگری نموده اید که نه خواننده ونه هم جناب عالی سردرآورداید که چه گفته اید.
    آقای احمدروشنگر!
    سوال های اساسی راازشما مطرح نموده بودم که روشن شد ن مواضع هرفرداسماعیلی درآن موارد راایجاب مینماید,ونمیشودکه ازکنارآن بااغماض ونمیدانم کاری گذشت ,شمانمیتوانید بایک دست دوتربوزراداشته باشید این اشتباه شما وبسیاری های دیگری است که فکرمیکنند میشود هم اینراداشت وهم آنرا.امروزه خاندان سید نادرکیان باتمام توان ومکر وفریب وحیله وصله وپول وپروپاگند درتضعیف ارکان مذهب اسمعیلیه صف آرایی نموده وبطوراشکاروعلنی درجدل اند که به هیچکسی پوشیده نیست ,مگر شما وامثال شما شهامت آنراندارید که امحکومش نماید ومخالفت تانراباروش وکردارخصمانه کیانی ها اعلان نماید.
    خدمت جنابعالی عرض شودکه :
    که شما باردییف نمودن پدران ونیاکان آن دوسیدنامبرده هیچ واقعیتی راابرازنه نموده اید بلکه شاخه ای ازشجره نامه های انانرانوشته اید که به هیچ سوالی پاسخگرنیست وضرورت آن نبود که برایمان بازگونماید که فلانی فرزند فلانی وفرزند فلانی ........................
    آقای محترم مابه این که کی فرزند کی است وچندپشت کسی راکه برای مالست داده اید چه کاری وچه ضرورتی داریم؟به جای آن واقعیت راباید میگفتید که اسم گدای گر نامی است که خودسیدنادرخان وفرزندان شان روی این عموپسران گذاشته بودند وهمیشه به اینان مفت خوارهای دورقلعه خطاب مینمودند که هیچ کاروباری نداشتند وهمه وقت شانرا درگردونواح دربارنادرخان پرسه میزدند.وازجانب دیگر مردم هم میدیدند که واقعا این آقایون نه کسب وپیشه ای دارند ونه هم مشغول زراعت ومالداری اند ونه هم کدام کاردیگری.نمیدانم شما ازحال واحوال این آقایون قبل از آمریت سیاسی وقومندانی شان هم آگاهی دارید یاخیرکه بزرگتر های شان میرفتند سرخرمن های مردم سرخرمنی جمع مینمودند ویاکمرمرید های سیدنادرخان رامی بستند وصله وبخششی بدست می آوردند وبسیار کارهای دیگری که نیازی به بیان آن نیست.شمافقط ازآن مقطع یادنموده اید که نصف سمت شمال ومردم اش مانند ثروت بادآورده ای به سیدمنصورنادری سهم داده شد که وی ترجیحا دنبال پیوند خونی اتنیکی اش راغریزتارفت وهمه سادات وسادات زاده های راکه دشنام میدادند وطفیلی ومفت خوار وچه وچه یادشان مینمودند ازگوشه وکنار گردآورده صاحب جاه وجلال وچوکی وموتر ورتبه وهمه چیزساختند,چون درقاموس سیدکیان هر سیدی بد بهتر ازجماعت خوب است ومعتمدترومطمین تر.
    شما اشتباه مینماید که بود ونبودعدالت رادر مشاجره ودعوای فامیلی این آقایون خلاصه ساخته اید ,این دعواهاهمیشه بوده وبدترهای شان راهم مردم دیده اند که نه تنهابه جنگها وقتل ها انجامیده بلکه تجاوزهای ....صورت گرفته که فعلا جای بحث ندارد.وشما خیلی بیخبرانه ویاناصادقانه واقعیت راکه هردودارای زندگی مرفه وبه مراتب بالاتر از سایرجماعت اند راکتمان نموده ایدکه درست نیست.
    وبازهم خدمت آقای روشنگر معلوم بدارم که ازجماعت اسماعیلیه اعم ازنیکپی ,دایمرک ,شیبر,بهسود,کالوسیاه سنگ وجماعت بدخشان نه ده ها بلکه صدها تحصیل یافته وداکترومورخ وحقوقدان وادیب وافسر ....داریم که درداخل وخارج ازکشورتحصیلات شانرابه اتمام رسانیده اندوبسااستعدادهای درخشانی هم درخیل آنان پیدامیشودکه شمابیمورد ازخانه نشین بودن یکی ازداماد های خانواده کیان که آنهم دراروپا تشریف دارند تشویش دارید ,اگرتعصب وبدبینی وچنگیزدانستن سایرجماعت چشمان شماراخیره نساخته باشد درباره آنان حرف بزنیدکه حال وآینده جماعت به شمارمیروند.
    آقای روشنگر مسله قوریلتای چنگیزهیچ رابطی به موضوع نداردوآنرایک نوع طعنه به هزاره هااستعمال نموده ایدکه نشان ازتعصب جنون زده ای شمادرمورد جماعت هزاره دارد.برای معلومات شما به عرض رسانیده شود که هزاره ها ازبقایای چنگیزنه بلکه از بومی ترین مردم این سامان اندوقتیکه هزاره اینجابود کسی دیگری اینجانبود بعدها متجاوزین گوناگون ازقبیل چنگیز واعراب ودیگران آمدند ,پس این ادعای عاری ازحقیقت ومملوازتعصب وعقده تانرالطفا پس بیگیرید!
    آقای احمدروشنگر!درحالیکه ازسروروی شما افتخاروغرور درریختن است ازمزدوری صدها ی مامریدان کیان به خانواده های پدران سیدظاهر وسداحسام الدین یادنموده که صد ها مزدور مبالغه است اما مزدورانی ازجماعت درهرخانه سادات کیان بود وهنوزاستند.چون خانواده نادرخان تمامی جماعت رابه بردگی ونوکری کشانیده بود که ازاین لشکر بی بها ومزد نوکر وغلام خواهی نخواهی سهمی به پسرکاکاهاهم میرسید ولی نسل نوجماعت مصمم اند که دیگرنه نوکر شاه باشد ونه غلام شاه قلی!!!!!!!!!
    ,

  • اینست نتیجه ای مذهب که باورمندان و معتقدین آن چگونه در باطلاق گندیدگی میلولند وتعفن و کثافات مذهب را بر سروروی هم میپاشند. باور های مذهبی انسان را از انسانیت، اخلاق ، شرافت تهی می سازد ، به جای بحث سازنده و بکار گرفتن عقل ومنطق به فحش ودشنام های ناموسی و ذکر پائین تنه که میراث اسلام است مبادرت می ورزندو از تخریب یکدیگر دست بر نمی دارند. برای اینکه در مذهب عقل و منطق وجود ندارد، اساس وبنیاد مذهب روی باور وایمان بدون تعقل واستدلال استوار است، حال گفته ای متفکرین بکلی راست ثابت شده است که مذهب تریاک مردم است. در غیر آن چگونه دذدان سر گردنه وآدم کش وقاتل مانند بچه سید کیان که رسوای و افتضاح او بارها وبارها درین سایت برخ همه کشیده شده و ثابت گردیده، از او درمان درد وراهنمائی طلب دارند وحل مشکل خودرا ازو میجویند، کسیکه در تاریکی قراردارد چگونه می تواند دیگران را بروشنائی رساند. برغم آن همه رسوائی عده ای از مردم احمق و خرد باخته اورا بخود رهبر مذهبی گرفته ، پول ودارای که ازان برای تحصیل اولاد های خود باید استفاده کنند به او میدهند و امید وار هستند که در روز قیامت دروغین به داد ایشان برسند. فریفته شده گان وخر شده ها بخود آئید عقل وخرد را چراغ راه قراردهید، از پیروی احمقانه دزدان وآدم کشان وقاتلین که تا حال به عزت وآبروی تان بازی کرده اند دست بکشید. کار وعمل وگفتار این قماش افراد زرنگ سراپا دروغ، فریب ، دغا و استثمار جامعه به شکل بسیار بیرحمانه ای آن است. ای خرد باخته گان برتری انسان، به خون، نسب ونژاد نیست بلکه بر تری انسان بر عقل علم ودانش است که انسان را از حالت توحش به والاترین مقام رسانده و بر جهان وجهانیان سروری و آقائی بخشیده است. خر می شوید وبار کشی می کنید یا به عقل و خرد رو می آورید مربوط بخود تان است.

  • سیدشاه نادرکیانی خود درکتاب تاریخ غریب اش مینویسد:
    ......... نادر شاه تبسم نموده فرمودند که عقائید آنها چون است برایم بیان نمائید عرض کردم که از عقاید اسماعیلیه علم تمام ندارم امیر نادر شاه فرمودند که افغانستان کامل بشما تعلق داشته باشد پیر و پیشوای طایفه اسماعیلیه میبا شید چون است که از عقاید آنها خبر ندارید عرض کردم که الیوم ازین نرد بان پر پیچ و تاب بالا گردیده بحضور شما مشرف شده ام تا هنوز خاطرم پریشان بوده بحال طبع خودنیستم بار دیگر ملاقات باین فقیر مسیر شود ممکن است از عقاید اسماعیلیه کما حقه بیان نمایم نادر شاه متبسم گردیده دیگر چیزی نگفت."(تاریخ غریب ص 242 ـ 243)
    بدون شک این گونه جوابی که موصوف به پادشاه وقت گفته است ازیکسو تعجب انسان رابرمی انگیزدکه چگونه یک پیشوای مذهبی وکسیکه اختیار وصلاحیت تام همه امور اسمعیلیان رادارد وکسیکه ادعاهای نه تنها مکی بودن رابلکه ادعای پیشوایی ورهبر بودن وحتی پیربودن راداردوبه دادن پاسخ خیلی ساده ومختصر ازمعتقدات واصول مذهبش آنهم درموقع وجاییکه اهمیت بس بزرگ وحتی تعین کننده ای داشت عاجز ودرمانده میماند؟وخودنزدشاه ایکه هم قانون است وهم دولت وهم کل اختیارمقدرات رعیت ومملکت اش اعتراف میکندکه ازاصول وقواعدمذهب ایکه ادعای رهبری اش راداردهیچ نمیداند.آیا نادرخان کیان واقعا هیچ چیزی نمیدانست وحتی بقدر یک آدممعمولی وعامی هم معلومات ازاصول وعقاید مذهب اسماعیلیه نداشت که ارایه مینمود ؟ویااوخودمعتقد به اصول وعقاید اسماعیلی نبود وعلاقه ای به آن نداشت و فقط برای استفاده از امکانات لایزال این مذهب که به گفته خودش حد وحدودش برایش معلوم نیست به سریررهبری وپیشوایی پیروان این مذهب تکیه زده بود.ازدید هرکسی چنین بیخبری وبی معرفتی وبیخردی نادرخان کیان که درلحظه ولحظات تعین کننده چنین فرصت راازدست داده سراپاقابل سوال است وبه هیچگونه قابل عفوواغماض بوده نمیتواند.واگر واقعاآنگونه که خود به محضرنادرشاه پادشاه افغانستان اعتراف نموده که چیزی ازمذهب اش نمیداند پس این آدم بدون هیچ شک وتردیدی یک فریبکار وقلدربوده که اصلا دشواراست تعلقیت اورابه این مذهب باورکرد.ازدید هرادم باسواد وبیسوادی دیدار وملاقات دوبه دوی رهبرمذهبی باشاه ازمواقع وفرصت های طلایی به شمارمیرود که نباید ازدست دادش وبه خصوص وقتیکه این ملاقات درفضای ازصمیمیت واعتماد وحسن نیت صورت گیرد ,طوریکه بازهم بقول خود نادرخان کیانی فضای این ملاقات چنیین بوده ,زیراعلیحضرت به آقای کیانی پیشنهاد مقام وموقف ایرا مینماید که واضح است مقام وموقف عادی هم نبوده ,پس ذهنیت پادشاه دران زمان خیلی مساعد ومثبت بوده که هررهبرمذهبی وهرادم بامعرفت ومعلومات ودانش دینی ازاین چانس نهایت بهره ای رابه سودمذهب ومعتقدات ومعتقدین اش میبرد واگر این به اصطلاح رهبرمذهبی واقعارهبرمذهبی وشخص خردمند وعالم میبودچه بسا ممکن بودکه این شاه تازه ازسفارت فرانسه وسفرهای غرب برگشته وکسیکه ازنزدیک آزادی ها ودموکراسی وحقوق اتباع رادریوروپ دیده میتوانست که ذهنیت اورادرقبال مذهب اسماعیلیه وایجادروابط بهتر دولت باپیروان این مذهب رامساعد سازد.
    امانادرخان کیان هیچ کاری نکرد وازملاقات برگشت وشاه را درعالم ازشک وتردید وسوالات بیشماری دیگری گذاشت بدون شک حس کنجکاوی اورابرانگیخت وشاه ایکه یک کلمه مثبت ازپیشوای مذهبی این مذهب نشنید سوال های اش رابدون شک ازروحانیون وملاهای دیگری درباره مذهب اسماعیلیه مطرح نموده باشد که روشن است پاسخ آنان جز تهمت وافترا ورد وبطلان چیزی دیگری بوده نمیتواند.کی میداند که درذهن شاه چه گذشت وبعد درملاقات وجلسات ودیدوبازدید های شاه چه مسایلی رخدادکه هیات تفتیش عقاید اووپسرش ظاهرشا ه بدتر ازدوره های قرون وسطی به جبر وتعقیب وتفتیش معتقدات پیروان مذهب اسمعیلیه پرداختند که لکه ننگی بزرگ ونازدودنی رابه خودکمایی کردند.نادرکیانی وخانواده دران مواقع خطیربازهم مردآن نگشتندکه به عنوان به اصطلاح رهبرمذهبی جلومفتیشین عقاید بی ایستند وسینه سپر نمایند وخود ازعقاید مردمش دفاع نمایندکه به عوض این کارراه فرار راپیش گرفتند,نادرخان وخانواده حتی درایت این راهم نداشتند که قبل ازمفتشین متعصب وددمنش به قراوقصبات آدم هایرافرستاده ذهنیت وروان ومعلومات مردم راآماده نمایند تامردم بیچاره ومظلوم ایکه با این یورش وحشیانه دستگاه تعصب مواجع گشته بودند حداقل خودراکاملا غافلگیر ودست پاچه احساس نمیکردند.پس به این نتیجه میرسیم که سیدنادرخان کیان تهداب یک سیستم نادرست ونابجاراگذاشت که تمام فرزندان ونوادگان ادامه دهندگان همان سلسلسه اند ویک عده بیمورد وبیخود به آقای گل احمد که دانشمندانه و محققانه کنش این خانواده رابه مطالعه گرفته است به غضب شده اند که چرا نادرخان کیان رابه بادانتقاد گرفته است .نادرخان کیان مقصر همه کارهای خلاف خود وبازماندگانش میباشد که نه آقای گل احمد ونه هم هیچ دانش پژوه محقق وروشنفکر وتحصیل یافته دیگری میتواند ازکنار آن به اغماض بگذرد.التبه که کارهای تحقیقی وعلمی -تاریخی اقای گل احمد بدون بغض وکینه وبیطرفانه نوشته شده است که بیطرفانه تروباانصاف تر ومدلل ترازان ممکن نیست.. این تاریخ است که اورابه نقد وبازخواست میکشد نه من وتو وگیرم اگر آقای گل احمد ویاآقای نوروزویاهرکسی دیگری هم این کاررانکنند کسانی بیشماری دیگری دست به بررسی وتحقیق ومطالعه زمامداری نادرخان وفرزندان خواهدیازید.
    بااحترام

  • زنده وپاینده باد رهبر دلسوز سیدمنصورنادری ونام این مبارز راه آزادی مردم مظلوم و بیچاره افغانستان

  • این مقایسه چندان مورد نداشت.

  • نسيم جان اصلا كدام تكليف جنسى داريد زيرا از مدتى اين بحث قطع كرديده بود ولى كوخت ترا إزار مى دهد كه درين ماه عبادت وبندكى بازهم دروازه غيبت ويا جنك روانى را باز نمودي ومنظورت جز از اغاز اين بحث نفرت انكيز ضد دينى تنها إرضاع هوا وهوس شما مريضان وكلاس بدبخت همكون كونه ات كه همان خيره سران است جيز ديكرى نميباشد اكر جنين نيست در ماه بندكى وعبوديت جى ضرورتى داشت اين حركت احمقانه ات كى را خوش ميسازى ؟خركوس زمانه )حق نكر )

  • عجب اولاغکی بوده ای تو!
    این ماه عبادت است یاماه دشنام که دراین چهارسطر مزخرفات ات همه اش دشنام داده ای ,مگر من چه گفته ام که چنین به .....اِثرکرد؟

  • الاغ خودت ودودمان خبيثت . از تو سوال مى كنم كه همين سيد منصور دحرى كه هزاران جنايت و قلدورى أش را درين سايت خواندم وايا او شايستكى اين همه هذيان شماها را دارد كه به او تقديس كونه فخر كرده ايد . از افعال قبيح وشرم اور او كرفته تا قتل وغارت ومحرومى عده يسران كاكا وحال هم ديكر بستكانش .به كدام وجدان سبب طويل شدن اين محبث مزخرف و لا دينى او كرديده ايد الأمان از دست شما قوم كستاخ ونا اهل وشياد زمانه (حق نكر )

  • حق نکر جان!
    دهری خواندن سید منصور توهین به دهری است، زیرا دهری گرچه به خدا وادیان بشری عقیده ندارد ولی ضرر وظلمش به کسی نمیرسد، به همان شیوه وروش خود روان است. ولی سید منصور با استفاده سوء از نام مذهب به هم مذهبانش ظلم های ناروا مرتکب شده، دست هایش تا آرنج به خون بی گناهان آلوده است. او یک باندیست خطر ناک است، ازترور ووحشت لذت می برد، خلاصه او ننگیست بر دامان بشریت وانسانیت. خداوند او وحامیانش را در قعر خود گرفتار سازد.

  • خداوند(ج)همه را به برکت همین ماه مبارک رمضان هدایت نیکی عطآ فرماید آمین
    خداوند(ج) به برکت همین ماه بزرگ اتحاد،اتفاق،برادری،الفت را بین تمام برادران مسلمان اللخصوص ما بیچاره گان راآمین خداوندا محبت و اتفاق را بین برادربا برادر،پدربا پسر، بچه برادربا کاکا،بچه کاکا با بچه کاکا وخلاصه تمام برادران روحانی ما که از یکدیگربه یک قسمی از همدیگر شان جدا و در حالت بی اتفاقی زندگی مینمایند اتفاق و اتحاد را نصیب همه ما گردانی آمین.
    برادران عزیز!عمرانسان دردنیا بسیار کوتاه است مال و جای و منال به هیچکسی پایداروباقی نمیباشد بهترین کار بخشیدن وبخشش خواستن از همدیگر و همدیگر را در آغوش باز پذیرفتن است بیایید برادران که تمام خودخواهی ها و کدورت ها را کنار گذاشته و مانند یک تن واحد با هم باشیم اتحاد نماییم تا او از همه ما خوشنود باشد به هر اندازه که خدا نا خواسته ما از همدیگر بد ببریم و یک دیگر را نفرین نماییم او از ما ناراض وناراضتر و روی گردان خواهد شد،نشود که خدا نا خواسته همه ای ما از درگاه اش رانده شویم.

  • خداوندا دراین ماه مبارک سایه شوم سیدمنصورنادری رااز وطن ما کم نماآمین1

  • نیتی بد قضای سر

  • جولای 18:17, بوسيله‌ى javid
    سادات
    با استفاده از مقدسات همیشه در تاریخ از مردم هزاره سوء ااستفاده نموده وهویت این ها در افغانستان تعریف شده در هویت مردم هزاره است امروز اگر این ها به پارلمان هست عضوی شورای ولایتی هست از رای مردم هزاره است بدون مردم هزاره این ها محل از اعراب در کشور ندارد ولی سادات در ظاهر خودرا دوست مردم هزاره می داند ولی قلبا دشمن سرسخت مردم هزاره است بزرگترین خیانت را این ها درحق مردم هزاره در افشار ودر دوران طالبان نمودند دست این ها به خون مردم ما اغشته است ولی باز یک عده مردم از جهالت دست قاتلان خودرا می بوسد که این ها اولاد پیغمبر است درحالیکه سادات شارلاتان ترین قشر جامعه است به هیچ اصول پایبند نیست مردم هزاره بس است بیاید دشمن واقعی خودرا که مثل مار خودرا در استین ما جازده بشناسیم تا بار دیگر مردم ما را نیش نزند ازتاریخ عبرت بگیرید

  • 5 جولای 23:33, بوسيله‌ى Amin
    بامیانی های گرامی!
    شما بسیار دیر متوجه واقعیت ها شدید، سالهای سال است که یک گروه اقلیت شیاد، شارلاتان، زرنگ واستفاده جو به نام سید وسادات شما را به شکل بیرحمانه ی استثمار و استحمار کرده اند. اصلاً سید وسادات بار ومفهوم قدسیت نداشته وندارد، در زبان عربی سید معنای آقارا میدهد که در زبان انگلیسی" مستر" عین مفهوم را افاده می کند و یک واژه ی احترام گونه است که در جلو اسم افراد گذاشته میشود. اما در افغانستان و ایران مفهوم قدسیت را به آن بر چسب کردند. ریکارد سید وسادات به دوران اموی ها بر میگردد، بدین قرار که وقتی عساکر اموی سرزمین خراسان را اشغال کردند و مردم این سامان به جای شعار های فریبنده ی " مساوات، برابری، برادری و عدل" با جور و ظلم وجفای بنی امیه روبرو شدند، در گرویدن به دین جدید اهمال از خود نشاندادندو درنتیجه دراثر دستور خلفای اموی دراغلب خانه ها ی مردم خراسانی عساکر اموی به عنوان مراقبت و مواظبت از اِعمال آئین جدید سکنا گزیدند وچون این طبقه از عساکر اززن وخانواده های خوددور بودند، لذا از طریق همبستری بازنان محکوم خراسانی دفع شهوت نمودند. اولاد وفرزندان که ازین همبستری بوجود آمد، چون از نژاد عرب بودند بناءً آنهارا سید نامیدند، بدین قرار سید های خراسان زمین دیروز و ایران وافغانستان امروز از پدر اموی واز مادر کافر هستند یعنی به تعبیر اسلامی اینها ولد الزنا میباشند. بیش از هزار سال است که این طبقه استفاده جو بالای شما سوار است و شما به آنها سواری میدهید، خمس که قرار فرموده ی قرآنی باید از مال غنیمت یعنی تعرض عساکر اسلامی بر سرزمین های کافر و قبضه ساختن اموال آنان،آنهم بعد از جداکردن پنج یک حق خدا ورسول، ذی القربی، یتیم ودرماندگان وغیره بقیه به خود عساکر که چون شیر مادر پاک وحلال است که باید به خود جنگویان اسلامی برسد، امروز نه تعرض عساکر اسلامی بر سرزمین های کافر وجود دارد ونه غنیمت اسلامی به معنای واقعی آن. سید های ولد الزنا از همین واژه ی ذی القربی حد اعظمی استفاده ی سوء کردند و بر علاوه خمس، عوارض دیگری را نیز مانندآذان دادن به گوش نوزاد، نذر، نیاز، کمر بسته کردن اولاد هزاره .... را به یک سنت مقدس دینی تبدیل کردند و از هزاره ها احمق پولی گرفته ومی گیرند. باج دادن هزاره ها به سادات همان ضرب المثل عامیانه را به ذهن تداعی میکند:" تا احمق در جهان است مفلس در نمی ماند". هروقتی شما برادران زحمت کش و درعین حال محکوم هزاره بر عکس ضرب المثل فوق کمر همت بر بستید و بر سینه ی سید های ولد الزنا دست رد گذاشتید، دیگر این طبقه ی مفت خور و طفیلی نمیتوانند بر جان، مال وناموس شما دست درازی کنند. شما نیز انسان هستید و از موهبت عقل وخرد بر خوردار، لذا عقل را رهنما و هادی خود قراردهید ودر قرن 21 وتحولات وتغیرات محیر العقول که ساینس و تکنالوژی بر کلیه ابعاد زندگی انسانی وارد آورده واز برکت انتر نت هرروز زوایای مبهم وتاریک قرون وسطائی بروشنی کشانده می شود، تبعیت و پیروی یا سواری دادن به یک طبقه ی نیرنگ باز ومفت خور آیا انسانیت انسان را زیر سوال نمیبرد؟ خرد مند باشید

  • احمد ادراک خان! اولاً باید تورا خر فهم بسازم که من نه شیعه دوازده امامی هستم نه شیعه ی اسماعیلی که جاهلانه به یک انسان که هیچ مزیت وبرتری نسبت به دیگران ندارد کرنش نمایم وافعال ضد انسانی اورا نادیده بگیرم و به مدح وثنای او جاهلانه گلو پاره کنم. ثانیاً هرکه در آئینه ی خود میبیند یکی از اصل های مذهب شما کیانی ها مرید گائی است، به اکثریت مردم افغانستان این فعل قبیح شما معلوم است که شب اول زنان تانرا به سید کیان تبرک می سازید.حال چیزیکه بالای شما صورت گرفته آنرا به دیگران نسبت میدهید. برف بام خود را بالای بام دیگران می اندازیدلعنت به شما گمراهان.
    کامنت فوق را کسی ازکامنت من که درنوشته ای تحت عنوان " بامیانی ها خواستار پیگرد سید واحد بهشتی متهم اصلی قال شکیلا هستند" کسی کاپی و درینجا پِست نموده است، من نمیخواهم قلم را درزباله دانی غالی های کیانی ملحد آلوده سازم. شما گمراهان وهمان سید کیان گمراه تان.
    آنچه در باره ی سید یا سادات نوشته ام واقعیت دارد زیراسید و سادات کم زحمت ترین کارهاست وهم پربرکت که آنرا ساخته و پرداخته است و شما شیعیان را به آن معتقد وباورمند گردانیده که باید به آنها سواری بدهید.شما بی شعور ها آنهارا اولاده ی پیغمبر میدانید واین خود یک غلط مطلق است زیرا از پیغمبر نسل نرینه نماند و دعوی نسب فاطمه از عقیده یهود گرفته شده است زیرا در معتقدات یهود نژاد مادری معتبر است نه پدری. فاطمه در سن 9 سالگی زن علی شد ودر طول 9 سال زنا شوئی 4 دختر و2 پسر جمعاً 6 فرزند بدنیا آورد. فاطمه یک زن عادی بود که بجز از بچه آوردن و پاک کردن خونهای شمشیر شوهرش دیگرکمالی نداشت و هیچ اثر و تاثیری در تاریخ اسلام ازو مشاهده نگردیده، بجز یکبار که از پشت پرده با ابوبکر در باره ی باغ فدک که میگفت از پدرم است، صحبت کرد و بس. انتساب خونی به یک زن عادی ومعمولی هیچگونه مبانی علمی ندارد ونه دارای کدام مزایا، برتری و ارجحیت میباشد بلکه مطابق داده های علمی بیهوده ترین،خرافی ترین ومهمل ترین انتسابی است که دکانداران دین آنرا علم ساخته اند. اینکه تاریخ " کوثر النبی " را فلان سید نوشته و پشت نامه سادات را ذکر کرده که به فلان وفلان میرسد، چندان دشوار نیست، وقتی فی المثل خاندان صفوی با همه سر شناسی خود توانست نا گهان از مقام زادگان شیخ صفی غیر سید به مقام سادات صحیح النسب موسوی ار تقا پیداکند که با 21 پشت از شیخ صفی به موسی بن جعفر برسد، پیدا کردن سلسله ی نسب کسانی که اینقدر سر شناس نیستند به مراتب آسانترنخواهد بود. وجود این همه سادات مصطفوی، سادات علوی، سادات فاطمی، سادات حسنی، سادات حسینی، سادات موسوی ،سادات رضوی بحدی تکثیر وتوارث کرده که با حساب ریاضی هم تخمین کرده نمی شود وهمه آنان بخود پشت نامه درست کرده اند که هیچ مبانی علمی ومنطقی ندارند. آخر اینهمه سادات مفت خور چه نفعی به بشریت رسانده اند، کدام مشکل ملت مسلمان را حل کرده اند. بجای وصف وتمجید این مفت خوران اگر از آنانیکه برای بشریت کنونی علم، دانش، مدنیت ورفاه وآسایش آورده اند تمجید شود معقولانه نخواهد بود؟
    عبیدا لله ابن زیاد یا بگفته ی شما پسر مرجانه،یکی از والیان علی بود، با صلح پسرش حسن با معاویه او به جرگه ی معاویه پیوست وباشناسائی که از پیروان سر شناس علی پیدا کرده بود،در موقعش دمار از روز گار آنها بر آورد.اگر شما شیعیان، علی را امام معصو م میدانید از معصوم اشتباه سر نمی نزد،پس چرا علی عبیدا لله را در خدمت خود گرفت؟ آخر ازتاریکی خانه تنگ وتاریک خود بیرون شوید، دنیا در حال تحول است باور های خرافی در پرتو علم ودانش در حال نابودی است، فحش ودشنام حرف های زشت تربیت فامیلی و معتقدات مذهبی شمارابه نمایش میگذارد. بیش ازین خواننگان خود قضاوت خواند کرد.

  • بجواب امین جاهل!
    گرچه بحث و تبادل افکار با مخلوقات ناقص الخلقه چون تو گناه کبیره و جرم نابخشودنی محسوب میشود اما از طرز سخن گفتن ات هویداست که تو یک ولد الزناستی و معلوم است که در دسترخان انسان پروش نیافتی، شاید با سگ و خر همکاسه بوده باشی.

  • منطق، عقل و خرد واستدلال شما گمراهان همین است که وقتی جواب معقول نداشتید به پرت و پلا و فحش ودشنام متوسل میشوید. ولد الزنا ی اصلی شما گمراهان سید پرست هستید که حتی از تقدیمی ناموس تان به سید های تان بخاطرتبرک دریغ نمیورزید. فحش ودشنام را شما بی منطق ها شروع کردید ناگزیر در جواب شما اولاده های سید از منطق خودتان باید استفاده کرد، ورنه در باره ی شما گروه استفاده از حروف الفبا هم شایسته نیست. شما بی خردان و همان کثافت دانی سید تان که در آن دست و پا بزنید و بیرون ازان اصلاً از واقعیت زمان و مکان چیزی ندانید. در مذهب شما سید تان می فهمد که هم شمارا سوار شود، مال تانرا بگیرد و...بگاید.اگر تخریشت آرام نشد بگو تا خوب خر فهم بسازم.

  • بدون شک موجودیت کثیف خاندان به اصطلاح سید کیان که درواقعیت امر یک خانواده شیاد ومافیایی اند مایه همه نوع توهمات ,تبلیغات ,تصورات نادرست واشتباه امیز درباره مردم خوب ,شریف وباعزت اسمعیلیه شده است.این بارنخست نیست که باربدنامی وپست نامی این خانواده ناپاک ,حقه باز واستفاده جورامیکشیم ,درطول حیات ننگین این فامیل ناپاک تاوان های مادی معنوی فراوان ایرا مردم شریف اسمعیلیه پرداخته اند,پس باید ریشه ذلت ,توهمزا وبدنام گرراکندتامقام شایسته مردم بمردم بازگردد.
    خدمت آقای امین باید عرض شودکه:
    لطف نموده انتقادات ,اعتراضات وهم چنان برداشت های که پیرامون افراد ویاخانواده های استفاده جو وسادات قلابی ,دروغین وجعلی دارید,میتوانید درباره آنان بنویسیدولی حمله به یک بخش ازمردم چه سنی چه شیعیه اثناعشری چه اسمعیلیه وحتی عقاید دیگری زیاد کارموجه نخواهد بود,البته منظورم منع هیچ کسی ازفکرکردن ونوشتن وبیان عقایدشان نیست ولی موارداتهام ,دشنام وبدنام سازی یک فرقه مذهبی آنهم باآن سابقه درخشان تاریخی ومردم بی ضرروزحمت کش وشریف کارباانصاف نخواهدبودواین به آن ماند که تومار سیاهکاری یک فامیل فسادپیشه وبداخلاقی های شانرا درپای یک جمعیت بزرگ بنویسیم,البته خودبهتردانید.
    بااحترام

  • احمدجان ادراک ویاروشنگر ویاهم شاکر!

    • نوشته ا م درفوق موجود است هم ازشما میخواهم که بدون عینک ودوباره بخوانیدش وهم ازمراجعه کنندگان سایت تمنادارم تانظری دران اندازند که دشنامی دران نیست,راستش که بادشنام وناسزا جدا مخالفم.
    • شمابه همه دشنام وناسزای کوچه وبازار میدهید وخیلی ساده اززن وفرزند وپدرومادر به مردم حرف های رکیک وناروا وبدورازاخلاق زده ایدکه توجه خوانندگان عزیزرابه نوشته های شما هم جلب مینمایم.
    • پدیده های اند که باید بانام خودشان یادگردندورنه برداشت ناکافی ,تعریف ناقص وتوضیح نارسامیماند مثال:
      طالبان: خون آشام ,متعصب ,جاهل ,بیگانه باتمدن,دشمن زن ,دشمن علم ومعرفت و..................
    • خاندان کیان: شیاد,حقه باز(ازنوع تاریخی ان),ظالم ,عیاش,زرپرست ودشمنان درونی جماعت و............
    • هوا:صاف,بارانی ,آفتابی ,ابری ,گرم ,سردو......................
      این پدیده ها متصف اند به این صفات ,احساسیت شما درمورد خانواده نادرخان کیان موردندارد.
      احمدجان !
      درکنارکارهای ناخوبت یک کاری خوبی که کرده اید تهیه این لست بود ,این لست به علاوه چند چهره دیگری دقیقا همان های اند که مصیبت وبدبختی های بیشماری رابه جماعت رسانیده اند ,فرزندان بیشمار ازجماعت بخاطربلندپروازی ها ,ماجراجویی ها ,مناصب ومقام ومرتبت این ها نابودشدند,فامیل های زیادی دربیسرپرستی وعدم نان اورنده محشرشانرااینجاتجربه کردند ومیکنند.مادران زیادی باداغ فرزندان شان دردل سوختند بدون اینکه ذره ای اثری به قدرت ,ثروت واقتداراینان واردآمده باشد,معیوبین ومعلولین این چهاردهه اثرگذاری !!!!این باندبیرحم جماعت کش هنوزدراین قریه ودران قشلاق حیات دوزخی شانراچون بارگران بردوش میکشند.
    • این همان باندی است حالا برای تقسیم غنمایم ایکه به قیمت آن همه فجایع ایکه درحق جماعت رواداشتندبه کله هم میزنند, باند ایکه ازگدایی به شاهی رسید وازطفیلی گری به مکنت . این باند حالادرپارلمان چانه درفرکسیون هامیزند وحزب ها میسازند وجبهه ها میسازند ودرمحافل جنگسالاران بنام وبینام کابل وکنفرانس های خارج ادعای دهن پرکن سیاسی وسیاست میکنند ووزنه سهم شانرا درقدرت امروز ودردولت فردا طول وترازومیکنند.
      همه این باند خیانت فراموش ناشدنی رادرقبال جماعت مرتکب شده اند,شمابکوشید تالیست مجرمین تانراتکمیل نماید وبه شما یک توصیه دیگری هم دارم که نکوشید تامانند همیشه هم کیشان سادات مارادرمقابل سایرجماعت قراردهیدوازاین بازی بپرهیزیدکه نتایج ان به دلخواه شما نخواهدبود.
      بااحترام
  • بشنو تاله چی!!!!!
    چراغ را که ایزد بر فروزد--- هر آنکس پف کند ریش اش بسوزد

  • فهیم جان بارزویااحمدروشنگر ویااحمدادراک ویاشاکر وغیره (که همه یکنفرید)!وآنهم عضورسمی ویاغیررسمی فامیل سیدکیان!!!
    من مشکل شما رادرک میکنم وبخوبی ازآن اگاهم,مشکل شما دفاع ازخاندانی سیدنادرخان وقداره کش مشهوران سیدمنصور ودرکل دفاع ازیک سیستم سیاه بردگی ,اسارت وننگ است و بیشتر از یک قرن میشود که توسط شیادبزرگ سیدنادرپی ریخته شده وتاهمین اکنون اگرچه لرزان وشکننده عمرننگین این سیستمی ازدروغ ,تزویر ,ریاوشرم ادامه دارد.سیستمی راکه شما باچنگ ودندان به پاسبانی ان پرداخته اید وحاضرید به هرقیمتی ادامه انراممکن ومیسرسازیددیگر نجات ناپذیر ودفاع ناپذیراست.تاریخ خاندان نادرکیان مانند نادرمحمدزایی به سررسیده که هیچ نیروی نمیتواند جلوفروپاشی انراسدشود.نسل تازه جماعت بکلی باگذشته ها تفاوت دارد دیگر نمیشودکه این نسل رابه پابوسی قلدران وفربیکاران کیان وادارید,جماعت اسمعیلیه درکل بعدازیک تاریخ سیاه چندبعدی واردمرحله دیگری شده است که راه برگشت به بندگی ,بردگی ومریدی خاندان کیانی ها ودرراس منصورقداره کش وجودند ارد.حس اعتمادبه نفس فردفردجماعت درحال احیا واعاده است شما به هرخانه وهرقریه وهرکوچه ای که روید شواهد ان علنا پیداست.
    شماادعانموده اید که من ویا سایر مخالفان منصورخان ازجرم,وجرایم وخیانت های انان نام نبرده وعام گویی نموده ایم ,نه خیر خودت وسایر مریدان مغروق این خانواده مانند همیشه باز ره به ناکجابرده اید ,من وسایرین بطور موجز ,مدلل ومشخص ازبسا جنایات این فامیل خطاکار بارها وبارها وحتی ازطریق همین سایت یادنموده ایم که شما یا نادانان مطلقید که درک یک مطلب ساده راهم خداوند ازشما دریغ داشته ویاانقدربی حیاوبی شرمیدازانچه که عملا هست منکرید ,بروید به سراغ جرم وجرایم ونیرنگ وخیانت های این خانواده به مضامین بالا که هرکسی به سهم خود شمه ای ازآنرابه قلم اورده اند.
    ادعای دیگرت راهم باید بااستهزا رد نمود که مخالفت ما با خاندان نادرخان که یک مذهب راباپیروانش به گیروگان گرفته بودفقط یک دعوای حقوقی نیست که ماازطریق دهلیزهای محاکم انراحل نمایم ,این یک مسله تاریخی شده است که زودترازهرمحکمه ای به محکمه اذهان وافکار وقضاوت جماعت وسایر ادم های ازاده وباشرف این مرزوبوم نیازاست ,وپرونده سیاه وکثیف خاندان سیدنادرخان مدتهاست که موردی شده است برای
    قضاوت چنین محکمه ای که تنها شما مریدان مغروق از آن آگاه نه اید ویاهم چشم وگوش دیدن وشنیدن انرانداریدوادعای اینکه فرمان آقای کرزی بدون حدودوثغور است که درکانون ان میشود جنگسالاری مانند پسرسیدکیان ویاپسران ونوادگان رابه محاکمه کشید,بازهم شما مریدان اشتباه میکنید ویادروغ میگوید انهم باپررویی وبیشرمی تمام.این آقای که پابپای یک شیاد,یک جانی وقاتل وجنگسالار نفس سوخته ودربدرتادره کیان رفت وبه مقرفتنه وفساد کیانی ها برای گرفتن چندبرگه رای خریده شدگان ویاتحمیق شدگان نامردانه وخفت بارکرنش کرد نه قانونی راپاسبانست ونه فرمانش وزن وارزشی میداشته باشد.
    خدمت خوانندگان محترم باید عرض شودکه درشروع قرن کیانی پدردست به مهمانی شاهانه به قدوم محمدظاهرمحمدزایی زد ودراخیرقرن کیانی پسر سرقوم پوپلزایی(اقای حامدکرزی)رابه مقر کیانی ها استقبال نمود,این خانواده درخرید وفروش جماعت یدطولایی دارند.
    به فهیم جان بارز ودیگر مریدان که دلخورشده اند ازاینکه جنایات وخیانت های این خانواده رامشخص وروشن نه نموده ام ویانه نموده اند بایدعرض شود که مضامین گذشته راناگزیر درذیل کاپی مینمایم که همچومشت نمونه خروارکافی خواهد بود پیرامون شیادی ها وجفا های خانواده سید نادرخان کیان وپسران.
    بااحترام

  • این نوشته را دربالا اقای بنام نوروز نوشته بود که ناگزیر دوباره کاپی نموده ام:
    ازدید شما موقف ومکلفیت وظیفوی مذهبی آقای منصورکیانی درشرایط کنونی چه میباشد؟
    موضع شما درقبال عدم فرمانبرداری آقای سیدمنصورازامر امام واصول مذهب اسماعیلیه درشرایط فعلی چه گونه خواهدبود؟ زیرااوبرضد جماعت خانه ها ومکی ها واصول وطریقه جاری مذهبی بطورعلنی وآشکارموضع گرفته است که تخریب چندجماعت خانه ومانع شدن ازاعمارچند جماعت خانه دیگر ودرکل تبلیغات وسیع مخرب برضد امورات مذهبی درتمام ابعادآن که همگان ازآن اطلاع دارندراتوسط اعمال ,مخلصین وگماشتگانش کماکان به پیش میبرد.
    ازدیدشما نرفتن آقای منصوربه دعا درجماعت خانه ها وتمکین ننمودن وی به مکی ها وکمری ها چگونه بایدتفسیرنمود؟
    تخریب وبدنام سازی نهادهای امامتی درافغانستان راکه باشدت وپیگیری تمام از سوی خود آقای منصوروطرفدارانشدنبال میشود چگونه ارزیابی مینماید؟من نمیگویم کارمندویاکارمندان نهادهای مذکوررابلکه خودنهادرانشانه رفتن چگونه توجیه میشود؟آیافکرنمیکنید که نهادهای امامتی به تایید امام حاضربه وظایف گماشته شده اند؟
    عقاید همه برادران وخواهران مسلمان چه حنیفی مذهب ویاهم اثناعشری ویاهرفرقه دیگری را محترم میشمارم وحرفی وسوالی پیرامون شان ندارم ولی اعمارمسجد به شیوه فقه حنیفی درکنار جماعت خانه درقلعه فتح الله خان راتوسط منصورکیانی چگونه باید دانست؟
    شمادررابطه به وحدت واخوت جامعه اسماعیلی درکل ودرخصوص جماعت خواجه چه طرزدیدی دارید؟آیاتخریب برادران وخواهران جماعت بنام های اسمعیلیه تاجکی ویاایرانی ویاسوریه ای ویاافریقایی ویاخواجه ویاهندی وپاکستانی وانگلیسی و.....مانع مذهبی وعقیدوی واخلاقی درآن میبینید یاخیر؟
    وسوال حاشیه ای دیگری!
    درتاریخ بیش ازیک قرنه خانواده نادرخان مسایل حیاتی ومهم زیادی درامورات دینی ومردمی وطرزرهبری وچگونگی زعامت ومسله مال واجبی وصدها مورد نهایت مهم شده ونشده ای است که باید روی آن وبرای حل آن وبرای روشنگری پیرامون آن ها باهم صحبت نمایم ,مگر چه دلیلی وجودداردکه شما دربسانوشته های تان ازغصب خانه سیدظاهر که آنهم ازبرکت خود آقای منصورآنرابدست آورده بود ویاغصب خانه احسام الدین دامادهرکاره وی که هردوازگدایی به شاهی بواسطه آن آقارسیده بودندباطول وتفصیل وتوام بادرد یادمینماید وآنرابی عدالتی وظلم مینامید ؟آیاپیچیدن به چنین موارد کاملا بی اهمیت وپیش پاافتاده فردی خودسوال برانگیزنمیباشد؟
    فعلا به این بسنده ایم ودرانتظارتوضح شما.
    باحرمت

  • این شعرجالب را کسی درکامنت های قبلی نوشته بود که کاپی اش نمودم!
    قتل وغا رت و ترورهاهی سید منکر(سید منصور
    ای سید منصوربود نا مت جلی --- بعضی اقوام تو است درشیخعلی
    نام خود بنها ده است ما نند تو ---- منفعتها کرد با پیوند تو......
    مرکزت برپا نمودی در کیان ---- نوکروچا کر فراوان از زنان
    سا لها در عیش عشرت تیر شد ---- جیب تواز ما ل مردم سیر شد
    جان فدایان که بود از کیش تو --- هریکی نا بود شد در پیش تو
    (پیش مردم جلوه دادی (با یزید) --- رهبرمردم شدی مثل ( یزید)
    مردم بیچا ره بود پیشت گدا ---- جان خویش در راه تو کردی فدا
    فکرتوبا فکرآن( فرعون) یکی --- کارتو با( شمر بن جوشن) یکی
    جان فدایان که بود پیشت غلام ---- از ره اخلاص می گفتی کلام
    هرکدام شان کلان قوم خویش --- جان خود ایثا ر میکردی همیش
    انتقا د ها کرد از کردار تو --- شکوه ها میکرد از رفتا ر تو
    آن یکی بودی از قوم شیبر --- جان خود بربا د داد او بی خبر
    او ندانست دشمن جانش تو یی --- فکر میکرد جمله دوستا نش تویی
    (نور محمد) بود بر نا مش سلام --- روح پا کش شاد با شد صبح و شا م
    آن یکی دیگر که او گشت نا مراد --- نا م پاک او بودی (سید مراد))
    (ای سیدی نا سیدی نا د ری ) ----- فعل و اعما ل تو مثل (سا مری)
    ای (سید منصور) تو پیر خود تراش --- قلب مردم شد زدستت آش آش
    (شاه قدم) راکردی غا فل از پلان --- جان او بربا د رفت در آسمان
    او ندانست هست روبا ه در کمین ---سربه نیستش کردی تو از راه کین
    بود (ابراهیم آرزو) نا م دار --- مردم نیک پی نمودی افتخا ر
    خد مت میکرد د ر اقوا م خو د ---- کرد شها دت را نصیب نام خود
    گرچه تو پنها ن کردی از نظر ---- مردم کا بل نما ند ند بی خبر
    قتل او پنها ن نمودی ما ه ها --- کا ر پنها نی تو شد بر ملا
    نام نیک او بما ند در جها ن --- لعنت الله به ( منصور) کیان)
    لعنت الله به کا ر جهل تو ---- برتوو آن (جاوید) نا اهل تو
    ای (سید احمد) شهید نام دار --- نام تو بر جمله ملت افتخا ر
    قا تل تو (با زک) بی دین بود --- خون پا کت افتخا ر دین بود
    گربپرسی (بازک) بی دین کیست ---موزه پاک خا نه دان (نا دریست))
    ازسیا سنگ بود (قیوم) نا م دار --- خد متش د ر راه دین بود استوا ر
    ازبرای مردمش رفت د ر کیا ن ---- تا بگوید مشکل مرد م به آن
    چون سید منصور قیوم خان را بدید --- مثل خا ربود که در چشمش خلید
    چند نسل بود خلیفه جد او --- از زما ن (پیرمراد) تا عبد او
    او بیا مد در سیا سنگ از کیا ن --- چند ماه بود میان قوم شا ن
    از سید منصور شکا یت مینمود --- از ترورها یش حکا یت مینمود
    یک قومندان بود(فیضی) نا م او --- از سید منصور گرفت انعا م او
    او ترور بنمود (قیوم) را نا گها ن --- گفت ما هیم از جمیع دوستان
    ای قیوم خا ن نا م تو شد جاویدا ن --- لعنت الله به منصور کیا ن
    تو برفتی و سیا سنگ شد تبا ه ---- از ترور آن سید رو سیا ه
    هر جما عت میکند بر تو دوعا --- میکند لعنت به (منصور) دغا
    ای سید منصور بکن بس این ترور--- لحظه پا هین نشین از این غرور
    تا بکی توقتل هم کیشت کنی --- مثل عقرب با ر با ر نیشت زنی
    تو نگهبا ن حقیقی را شنا س ---- تا بکی (با زک) تو را گوید سپا س
    هرزما نی نا ن او کمتر شود --- عوعوش ازجمله سگ بد تر شود
    چند وقتی آن پلو خورا ن تو --- پشت با نت (مولوی افغا ن) تو
    ناظرخا لدارو چند جاسوس تو ---- شمع میسوزند در فا نوس تو
    چون تبا ه شد فرقه هشتا دُ لواه --- مرکز کیان که بود پشتُ پنا ه
    قدرت و زیور نمیما ند همیش ---- دست بردا رشوزخون قومُ خویش
    تو به درگا ه خدا سجده نما ---- روی خودرا جا نب قبله نما
    گرنما یی توبه از صدقُ یقین --- کن تو کل با امیر المومنین
    تا بکی خودرا فدای زر کنی --- مشورت با (الفت و جعفر) کنی
    ما ل مردم فلج نمود فرزند تو ---- بی گناها ن که بود در بند تو
    ای (سید منصور)چه گویم مرترا --- گوش تو کر گشته چشمت نا بینا

  • این نوشته ای بود که آقای بنام امیری درشروع بحث ها نوشته بود حالا برای دوباره خوانی کاپی شد1
    درست است که این خانواده در طول 60 و یا 70 سال گذشته اسماعیلیهای صفحات مرکزی افغانستان را رهبری کردند ولی جماعت بدخشان که شاید تعداد شان بیشتر از جماعت صفحات مرکزی باشند، تحت کنترول این خانواده نبودند. بناً استفادۀ کلمۀ رهبری تمام اسماعیلیه های افغانستان یک اصطلاح نادرست است که این خاندان برایشان ساخته اند.
    این خانواده، در دوران حکومت محلی شان همکاری های هم برای مردم کردند. قابل ذکر است که پدر و پدرکلانم هم بصورت مستقیم از کمک های اینها مستفید شده اند. حال شاید انتقاد نمایید که چرا بجای اینکه ازین خانواده سپاسگذاری نمایم، علیه شان به اصطلاح عام سنگر گرفته ام؟ از خانواده سید منصور به خاطر دلایل ذیل نفرت دارم:
    1. همکاری های خانواده سید منصور برای مردم صادقانه و از روی نیت نیک نبود بلکه بخشی از استراتیژی مکارانه آنها برای ماندن به قدرت بود. کسانیرا که تهدید بالقوه برای شان میدانست بقتل میرساند. کسانیکه پشتیبانی مردمی داشتند، کمک میکرد و غریبان را برابر یک جو هم حساب نمیکرد.
    2. در طول حکومت شان کدام مکتبی را نساخت که مردم باسواد شوند و از جهالت بدر آیند ولی پسران و دختران خودش در امریکا و اروپا تحصیل میکردند.
    3. از همه غم انگیز تر اینکه خود را رهبر مذهبی معرفی میکرد. اگر کمی هم مطالعه کنید معلوم میگردد که هیچ رابطۀ با امام نداشته است. این همه دروغ محض بود. طوریکه بار ها خودش هم اعتراف کرده است.
    4. زکات مردم بیچاره را به ساختن مکان های زیبا برای محافل شراب خوری و زنبارگی میساخت. درحالیکه مردم غریب که ماه ها و حتی سالها در سنگر ها بودند، نه معاش دریافت میکردند و نه کدام امکانات دیگری.
    4. بخداوند سوگند، معلومات موثق در مورد فساد و فحشاء این خانواده دارم که از گفتن آن درینجا احساس شرم میکنم.
    برای شناخت این خانواده مکار ضرورت به این نیست که ماه ها و یا هفته ها تحقیق نمایی. فقط لحظۀ خود را بی طرف قرار داده و تمام فعالیت های نیک و بد شانرا مقایسه کن. هزار درصد مطمئین هستم که شما هم به این نتیجه میرسید که خانواده سید منصور منافق ترین و فاسق ترین خانواده در روی زمین بوده و میباشد

  • این نوشته راسخصی بنام بامیانی درشروع بحث ها نوشته بود که برای بازخوانی کاپی شد!
    خوانندگان عزیز!
    من بعنوان یک فرد به اصطلاح تحصیلکردۀ هزاره و اسماعیلی با برداشت که نظر به تحلیل و معلومات خویش در مورد احمد شاه مسعود و سید منصور نادری دارم، احمد شاه مسعود را بعنوان یک رهبر بارز جهاد و مقاومت و بالاخره قهرمان واقعی ملی و سید منصور را بعنوان یک فرد شهوت پرست، پولدوست و خائین واقعی ملی ارزیابی میکنم. آنگونه که بعضی از دوستان هم در بالا متذکر شدند، مقایسه احمد شاه مسعود شهید با سید منصور اصلاً منطقی نیست. سید منصور سزاوار مقایسه شدن با پایین رتبه ترین قوماندانهای مسعود را هم ندارد.
    خدا کند که کسی ازین تحلیل بنده آزرده نشود.

  • آقای فهیم بارز!
    شما موضوع مورد اختلاف مردم اسماعیلیه را با خانواده ی نادری و بخصوص سید منصور به ظلم وظالم ونوعیت ظلم منحصر ساخته و بخاطرداد خواهی از سید منصور فرمان تازه ی رئیس جمهور را برخ دیگران کشیده اید. فکر میکنم از وقایع افغانستان یا بی خبر هستید و یا اینکه عمداً خودرا به بیخبری زده اید. یکبار روز نامه ها وسایت های خبری که این فرمان را به نقدو بررسی گرفته بخوان وآنگاه دیگران را به آن ار جاع فرما. این فرمان نیست در حقیقت یک توصیه ی اخلاقی، تقاضا ودر خواست ونصیحت و نیز اعتراف نامه است که شخص رئیس جمهور اعتراف میکند که در 11 سال مصلحت گریها، قانون شکنی ها خویش خوری ها صورت گرفته است. آیا در چنین فضای فاسد ومملو از قانون شکنی، رشوت دهی ورشوت خوری امکان دادگاه عادلانه پیشنهادی شما وجود دارد؟ آیا در طی این 11 سال یک جنگ سالار، یک ناقض حقوق بشر یک باندیست به پای میز محکمه کشانده شده است؟
    ملت افغانستان شاهد بودند که هنگام انتخابات اسناد تقلب ورشوت دهی سید منصور بالفعل بدست نیروهای امنیتی افتاد و در میدیا و مطبوعات اعلام شد وحتا افراد و گماشتگان خاصش نیز دستگیر گردید، آیا قانون سید منصوررا توانست مورد باز پرس قرار دهد؟
    سید جعفر که خودرا از بدخشان کاندید کرد ومردم به اورای نداد وبالاثر دو تن از بدخشانیهای بیچاره را بیرحمانه کشت آیا قانون وقانون مداران توانست دوسیه ی اورا محول محکمه کند؟
    جاوید آغا بادی گارد جوان خود را که از مردم کالو بود شبانگاه با نوشاندن ویسکی از خود بیخود ساخت وحشیانه به او تجاوز جنسی کرد وفردای آن جوان بیچاره پطلون بدست به حوزه امنیتی رفت وداد و بیداد و فغان کرد، حوزه که قانوناً ووظیفتاً باید اورا به طب عدلی ارجاع میکرد تا قضیه روشن می شد آیااز فرستادن او به طب عدلی خودداری نورزید؟
    دختر علاءالدین شاه را تروریست های سید منصور در پلخمری ترور کردند و تروریست ها دستگیر واعتراف نمودند که ترور به دستور سید منصور صورت گرفته است، آیا مقامات امنیتی ولایت بغلان توانست سید منصور را به باز جوئی بکشاند؟
    آقای بارز! تاوقتی این نظام فاسد بر قرار است جنگ سالاران، ناقضین حقوق بشر وباندیست های مانند سید منصور مصؤن از هر نوع باز خواست بوده وخواهد بود. وانگهی، موارد اختلاف ما با خانواده ی نادری وبخصوص سید منصور موضوع حقوقی، حق تلفی وغیره نیست که با او به محکمه مصاف دهیم،موضوع مورد اختلاف ما مذهبی وعقیدتی است. زیرابه سید منصور از سوی امامت اسماعیلی هیچ مقام ومنصبی داده نشده بلکه او به اتکاء نیروی فرقه ی ملیشه ی وتفنگ بدوشان مزدور وبیرحمش خودرا رهبر مذهبی مردم اسماعیلیه ی افغانستان جازد وهرکه کوچکترین انتقاد ویا سوالی کرد اورا بیرحمانه ازبین برد. وتا امروز همان خواب رهبری خود ساخته را میبیند وبرای تحقق آن دیوانه وار به سبوتاژ، تخریب، تهدید، ارعاب ورشوت ورشوت دهی به این و آن مبادرت می ورزد تا مگر باز هم قدرت ازدست رفته را باز یابد. هدف ازین بحث ومباحثات و گفتگوها آگاهی هرچه بیشتر مردم ماست تا به مبادی وارزشهای مذهبی طریقه ما بیش از بیش آگاهی پیدا کند، و دست یافتن به آگاهی های مذهبی حربه ایست که در جهت خنثا ساختن نفوذ شیطانی، شارلاتانی و عوام فریبی این رهبر مذهبی جاهل وبی دانش. با احترام گل احمد

  • فهیم جان خیلی خیلی بارز!
    درنوشته گک خودت علاوه ازچندجمله بی ربط دیگری دوموردایرا که خیلی باغرورونخوت تذکارداده اید نمیشود بدون توضیح ازآن بگذرم:
    ِِ,,............ازشکوه وشکایت زنانه صرف نظرنموده مردانه وار....,,
    ,,...........اربیوه نالی های معمول که خواص وسیرت افرادمریض است.......,,
    شما باچنین توهینی به زن ادامه دهنده یک فرهنگ نه تنها مریض بلکه سراپا ناقص ,معیوب ونفرت انگیزید,انسان های روشن ,اگاه ومتمدن مدتهاست که با فرهنگ زن ستیز وغیرانسانی وداع کرده اند.ازنگاه انسان امروزی دیگر مردود است که به زن همچوموجودضیعف ,ناتوان ,ناقص ودرجه چندم نگاه کردکه دریک جامعه وتفکرمردسالار معمول ومروج میباشد.شما به جوامع مترقی وباتمدن دقت نماید که زن بهتر وبیشتر ازمردان درکاروسازندگی وپیشبردتمدن نقش بازی میکند,این نه زنست که ناتوان ,ناقص وضعیف است بلکه فرهنگ نفرت بارمردسالاری است که آزادی ,توان ,امکانات وشخصیت زن راددمنشانه پامال میسازد.شما هیچگاهی اندیشیده اید که زن مادراست ,زن همسر است ,زن خواهراست ,زن پرورش دهنده واموزگار ورهنمای مرد است ؟نه اندیشیده اید چون اندیشیدن مشخصه انسان متمدن است که بامظاهر وترشحات فرهنگ زن ستیز مدتهاست به دیده حقارت مینگرند.به توفهیم جان خیلی خیلی بارزباید عرض شودکه:
    زن اگرنمیبود من وتونمیبودیم ,انسان نمیبود ,انسانیت نمیبود ,زندگی نمیبود ,عشق نمیبود دنیای خالی ای بیرنگ وبی معنی ای میبود این کاینات بی سروته وبی نهایت .
    خداکندکه روزی شماراازورطه جهل ومریدیت سید منصورآزاد وفارغ ببینم.
    یاعلی مدد

  • آقای پریور!
    سارا زن ابراهیم پیامبر ومادر و پرورش دهنده ی اسماعیل است نه موسی کلیم ا لله.اگر در معلومات و آگاهی های پیامبران وشخصیت های نامدار تاریخ کهن قدری عطف توجه نمائید به ارزش نوشتاری شما افزوده خواهد شد. موفق باشید

  • لطفآ برای بعضی معلومات های خوب و جامع به سایت http://www.afghanismailis.blogfa.com
    نیز برای دریافت حقایق مراجعه نمایید.

  • این سایت را نیز Visit نمایید www.afghanismailia.com

  • سایت ذیل را ببینید http://khurasan.net

  • اینکه رازق مامون کیست ,حالا همه میشناسندش: یک ادم دروغ ساز ,کم معلومات ,جعل گرعاری ازاخلاق وشرف.اوکه خودزن وفرزند داردباخانم شخصی بیچاره ای بنام رفیع رابط ریخت که ان فامیل رابدبخت ساخت وآقای رفیع برای انتقا م ازاین عمل کثیف رازق مامون به صورت وی تیزاب پاشید.ولی همین ادم دروغگو,مزور وبی اخلاق رسوایی اش رارنگ سیاسی داد که گویا ازسوی مخالفان سیاسی اش وبه خصوص ایرانی ها چنین کاری درحق وی صورت گرفته.ومدیای احساساتی وابکی هم بدون اینکه دلیلی داشته باشند به دروغ های رازق صحه گذاشتند تاکه طشت رسوایی وبداخلاقی این آقا ازبام افتاد وبه همگان معلوم گشت این ادم خیلی بداخلاق وبی وجدان بوده که عمل ,عصمت وشرف رامرتکب وبعد خودراقهرمان سیاست ونمیدانم چه وچه معرفی نمود.
    واقعا وقتیکه همه نوشته های این اقای شیاد قلمی رابخوانید,هیچ یکی دارای حقیقت نبوده ومستند ومستدل نمیباشد,همه ساخته وپرداخته خودش وزاده توهم وخیال این جناب است ,مانند این نوشته رذیلانه وسراپادروغ وجعلی وی که سایت به اصطلاح ,,اسمعیلیان افغانستان,,خیلی احمقانه به نشر دوباره این کذب مطلق دست یازیده .البته من دراین تبلغات نهایت رذیلاه وسراپادروغ ردپای سیدمنصور نادری ومزدوران وی رابه خوبی میشناسم.وازگردانندگان سایت ها تقاضامیشودکه وسیله نشوند برای مغرضین ودروغ سازان وطمع ورزان !
    ممنون

  • باپوزش!
    درجمله اخیر پارگراف اول یک اشتباه تایپی رخداده که تصیح ان است: بدورازعصمت وشرف.
    ممنون

  • این چتیات همه از طرف خوجه ها و نوکران افغانی آنها که در افغانستان در تجارت با هم شریک و منفعت زیادی در شراکت با هم دیگردارند برضد مردمان آزاده ووطنپرستان واقعی سازمان داده میشود.

  • گــرهـــگاه جنــگ هــای بدخشــان تاجیکســتان، مناســبات داخــلی آن هــا است PDF پرینت ایمیل
    مقـــــــالات - اجتمـــاعی
    نوشته شده توسط دکتور خوش نظر پامیرزاد
    جمعه ، 13 مرداد 1391 ، 08:00
    در سایدکتور خوش نظر پامیرزادت وزین خاوران مقاله یی از قلم محترم رزاق مامون زیر عنوان «به نظـــرمی رســد کــه گــرهـــگاه جنــگ هــای شــورشــیان دربدخشــان تاجکســـتان درمنــاطق مرکــزی متمـــرکز است» به نشر سپرده شده که در رابطه به جنجال های اخیر ولایت بدخشان تاجیکستان مطرح شده است. وی تلاش کرده به اثبات برساند که این جنجال ها زاده طرح ایجاد کشور مستقل اسماعیلی در مرزهای سرحدی دو بدخشان می باشد. او جسته و گریخته از قول این و آن این طرح را از جانب امریکا و انگلیس میداند و سعی کرده که اداره بنیاد آقاخان را عامل تطبیق آن به اثبات برساند.
    اینکه محترم رزاق مامون موضوع جنجال های داخلی تاجیکستان را می خواهد به نام ایجاد کشور اسماعیلی گره بزند، نکته جالبی است. زیرا واقعیت آن این ضرب المثل مردم را در ذهن تداعی می کند که می گویند: «ده در کجا و درخت ها در کجا؟». ولی طرح آن از جانب یک نویسنده که نسبت به موضعگیری اش در قبال حوادث توقع یک دید روشن از او میرود؛ سوال برانگیز می باشد.
    مسئله ایجاد کشور اسماعیلی در مرزهای دو بدخشان تاجیکستان و افغانستان نخستین باری نیست که آقای مامون پیشکش می کند. این موضوع چندین بار از جانب برخی مقامات و افراد سیاسی به حیث وسیله ضربه زدن اسماعیلیان بدخشان در مواقع معینی بکار گرفته شده است. مگر این بار آقای مامون دلایلی برای آن می تراشد که دلایلش سخت بدنما، بیموازنه، بی ارتباط و نامتوازن به منطق ارائه شده اند. او گرهگاه جنگهای شورشیان در بدخشان تاجیکستان را در مناطق مرکزی تاجیکستان و افغانستان متمرکز می داند که این نوع برخورد به مسئله خیلی ساده پنداری و یا هم تجاهل عارف است؛ زیرا: جنجال در اثر کشته شدن عبداله نظرف رئیس امنیت ولایت بدخشان تاجیکستان به وقوع می پیوندد که مناسبات داخلی آن کشور را بازتاب می نماید. به این صورت که یک گروه تروریست نظرف را در حومه شهر خاروغ به قتل می رسانند و دولت تاجیکستان برای دستگیری قاتلین موصوف به آن شهر لشکرکشی وسیعی از جانب وزارت دفاع آن کشور به راه می اندازد. این لشکرکشی خود گویای مسئله دیگری است؛ اینکه: این لشکرکشی قبل از آنکه به دستگیری قاتلین و مشخص ساختن آن ها بپردازد، به عنوان خلع سلاح تعدادی از قوماندانان و افراد وابسته به آن ها مبادرت می ورزد. در این عملیات سلسله واقعیت ها برملا می شوند که از اخبار رسانه ها انعکاس یافته است.
    *- عبدالله نظرف رئیس امنیت ولایت بدخشان تاجیکستان که به قتل رسیده؛ از جمله مخالفین قبلی دولت آن کشور بود که در تفاهم مصالحه بر اساس سهمیه به یکی از پست های اساس مقرر شده و سپس به حیث رئیس امنیت ولایت بدخشان توظیف می شود. بعد از قتل موصوف حین عملیات قوای مسلح آن کشور نخستین قربانی را نهضت اسلامی تاجیکستان متحمل می گردد که قبلا این نهضت در مخالفت با دولت قرار داشت. سبزعلی محمد رضایف رهبر نهضت اسلامی در بدخشان تاجیکستان در روز اول عملیات شهر خاروغ از خانه اش می برآید و لادرک می شود که یک روز بعد جسد او را از میان آشغال پیدا می کنند. به این نکته دقت شود که به عوض دستگیری قاتلین رئیس امنیت، رهبر نهضت اسلامی از بین برده می شود.
    *- قوای مسلح تاجیکستان در دستگیری و خلع سلاح چهار قوماندان قبلی مخالف دولت هر یک طالب ایام بیکف، امام نظر، محمد باقر و یادگار مسلم شایف و افراد وابسته به آن ها به بهانه دستگیری قاتلین رئیس امنیت اقدام می کند که در قدم اول یادگار مسلم شایف به قتل می رسد. اگر قاتل مشخص می بود ضرورت به این همه جنجال برای چی بود و اگر قاتل مشخص نبود وظیفه ارگان های کشفی و امنیتی بود که در تثبیت آن باید اقدام می کرد. پس موضوع روشن است که سخنی در داخل نیروهای مسلح تاجیکستان وجود دارد این مسئله داخلی آن ها می باشد که شاید هم دولت خواست به یک تیر دو فاخته بزند. کجای این موضوع به مرکز افغانستان ارتباط دارد که آقای مامون خواسته آن را برجسته بسازد؟
    اگر به گذشته دو دهه قبل تاجیکستان نظر بیاندازیم؛ حوادث دلخراشی میان مناطق مختلف تاجیکستان به وقوع پیوسته بود. جنگهای داخلی در این کشور بیداد کردند. در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ صرف در شهر دوشنبه در حدود ۵۰۰۰ پنجهزار نفر پامیری به صورت دسته جمعی از جانب طرفداران دولت به قتل رسیدند. داستان های این جنایات خیلی ها دلخراش اند که حتی بعضا توان شنیدن آن نیز نخواهد بود. همه دار و ندار پامیری ها چپاول گردید. بر نوامیس تجاوز صورت گرفت که سرانجام جنگها شدت یافتند و بدخشان جبهه جنگ برضد دولت گردید. در سال ۱۹۹۵بر اساس میانجیگری آقاخان به جنگها خاتمه داده شد و دولت مخالفین را در صفوف قوای سرحدی خویش پذیرفت. در این مدت مناسبات فیمابین دولت تاجیکستان و مخالفین قبلی او در بدخشان حسنه بود. اما نباید نادیده گرفت که در این مدت مافیای مواد مخدر بیشتر از هرچیز دیگر در این منطقه اثرانداز بود. ترافیک مواد مخدر کاملا سازمان یافته در هر دو مرز وجود داشت و ابتکار عمل را در هر دو طرف سرحد مافیای مواد مخدر در دست داشت. لذا قتل رئیس امنیت و جنجال مربوط آن را نباید دورتر از مناسبات داخلی تاجیکستان و مافیای مواد مخدر برد. پس گرهگاه جنگهای شورشیان در بدخشان تاجیکستان در مناطق مرکزی افغانستان متمرکز نبوده بلکه در مناسبات داخلی تاجیکستان نهفته است که تصور ایجاد کشور اسماعیلی را باطل می سازد.
    آقای مامون یک تحلیل شاعرانه از این مسئله بدست می دهد که ناامنی ها در مرز تاجیکستان و حملات راکتی پاکستان بر افغانستان را دلیل علنی قضیه می داند. آنچه در این تحلیل مطمع نظر وی بوده، رابطه این دو قضیه است. در صورتی که هر ذهن آگاه به ساده گی این را درک می کند که میان این دو قضیه هیچ ارتباط منطقی وجود ندارد؛ زیرا: در حملات راکتی پاکستان بدون شک و شبهه طالبان دست دارند و یا دست نظامیان پاکستان در آن دخیل خواهد بود. در حالی که در قضیه جنجال شهر خاروغ پای دولت تاجیکستان دخیل بوده که برضد افراد مسلح مربوط قوماندانان قبلی عملیات را به راه انداخته که نه دولت تاجیکستان به طالبان ارتباط دارد و نه هم افراد مسلح اسماعیلی که مربوط کشور تاجیکستان هستند. از جانب دیگر در مناطق مرزی بدخشان افغانستان که ولسوالی های اسماعیلی نشین می باشند، حضور طالبان ملموس نیست. پس این بی ارتباطی جانبین نه فقط دلیل علنی قضیه بوده نمی تواند که حتی نمی تواند دلیل پنهان و پوشیده قضیه هم باشد.
    آقای مامون از قول محترم پدرام وکیل مردم بدخشان در شورای ملی می آورد که امریکا و انگلیس از چندین سال به این سو تلاش دارند که منطقه گلگت و چترال پاکستان بخش هایی از بدخشان افغانستان و تاجیکستان و یک بخش از خاک چین را یک کشور جدید بسازند. وی بر این قول تکیه کرده که گویا حادثه بدخشان تاجیکستان موید آن باشد. هرچند این نقل قول قابل باور نیست؛ زیرا آقای مامون آن را به طور شفاهی نقل کرده و مستند نساخته است. هم چنان آقای پدرام از جامعه اسماعیلی بدخشان آگاهی کامل دارد و آنچه بر سر این جوامع گذشته و هنوز هم که با تاسف جریان دارد ؛ واقف هستند که هیچ چنین انگیزه یی هم وجود ندارد و این چنین طرح دور از واقعیت بوده فقط دسیسه ضد اسماعیلیان می باشد.
    در پاراگراف دیگری آقای مامون از محترمه فوزیه کوفی وکیل مردم بدخشان نقل قول می کند که در بدخشان دست های بزرگ برخی از حلقه های سیاسی داخلی و خارجی وجود دارند که می خواهند مانع ساختن راه ابریشم شوند. این واقعیت مسلم است؛ مگر کجای این نقل قول تصور آقای مامون را مصداق می بخشد؟ به برداشت آقای مامون این دست ها گویا ادارات آقاخان باشند؛ نخست اینکه : آیا هدف محترمه فوزیه کوفی از یادآوری این دست ها ادارات آقاخان اند؛ انشاء الله خودش آن را واضح خواهد ساخت. دو دیگر اینکه: آقاخان یکی از حامیان باالفعل این پروژه می باشند که در معرفی آن در سطح جهانی به شکل عملی بیشتر از هرکس دیگر کار کرده اند. تا کنون اداره کلتوری آقاخان به ده ها بار هنرمندان فراملتی از جمله کشور ما را از نام فرهنگ راه ابریشم به کشورهای قاره اروپا و امریکا معرفی نموده و فرهنگ این مردمان را به جوامع بین المللی به صورت پرکتیک به نمایش گذاشته است.
    همچنین در کشور ما اداره کلتوری آقاخان در زمینه فرهنگ راه ابریشم فعالانه کار مینماید. این خبر از آدرس ”www.hazarapeople.com” این سخن را تایید می دارد که آمده است: «جشنواره راه ابریشم که از پنجم ماه جاری در بامیان به همت برنامه اکوتوریزم بامیان با کمک تخنیکی بنیاد انکشافی اقاخان و کمک مالی کشور دوست نیوزیلند و به مدیریت امیر فولادی مسؤول برنامه اکوتوریزم و تیم کاری اش، تیمی که شبانه روز و بدون وقفه و عاشقانه برنامه را به پیش برده است».
    از جانب دیگر قابل ذکر است که ادارات آقاخان ممثل جامعه مدنی اند که در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خدمات تعلیم و تربیه، خدمات صحی کار می کنند که با مسایل سیاسی سروکاری ندارند. پس دست هایی که در حلقه های سیاسی کار می کنند به ادارات آقاخان ارتباطی ندارند.
    آقای مامون بنا به ادعای خودش بر منابع غیر رسمی و غیر مستند تکیه می نماید که این منابع غرض آلود بوده و ادعا می کنند که امریکا کشور مستقلی برای پیروان فرقه مذهبی اسماعیلیه در سلسله های پیچ در پیچ مرزی تاجیکستان، افغانستان و پاکستان تشکیل میدهد. وی گفت بنیاد موسوم به بنیاد آغا خان، رهبربین المللی فرقۀ اسماعیلیه پروژه های بزرگ آموزشی، تقویت ظرفیت و بازسازی درین مناطق را در ده سال اخیر انجام داده است. استناد بر منبع غیر رسمی برای چنین طرح خود ظرفیت یک تحلیلگر را معین می کند که این نوع بررسی از مسایل و تحلیل ظرفیت یک دیدگاه آگاه و تحلیل دقیق را نفی می کند؛ زیرا: زیرا آن چه به حقیقت می پیوندد داشتن معلومات و ارقام دقیق است که یک مفسر یا محقق نیازمند آن می باشد، در غیر آن همه گپ هایش مفت هستند. آقای مامون ایجاد کشور اسماعیلی را بر اساس فعالیت اداره بنیاد آقاخان محتمل می داند. یک نکته قابل یادآوری است که در نوشته موصوف صرف از فعالیت های بنیاد آقاخان یادآوری شده که پروژه های آموزشی، تقویت ظرفیت و بازسازی را در مناطق مرزی دو بدخشان به راه انداخته است. در صورتی که در این مناطق شبکه انکشافی آقاخان کار و فعالیت دارد که بنیاد آقاخان یکی از اداره های آن می باشد که ادارات بین المللی هستند که در بیشترین قسمت های جهان در تطبیق پروژه های عام المنفعه کار می کنند. برعلاوه این شبکه در کشور ما اداره کنسل ملی آقاخان نیز وجود دارد که متکی بر نیروهای داخلی کشور است که کار های داوطلبانه و افتخاری را برای تعلیم و تربیه، خدمات صحی، فرهنگی و هنری، اقتصادی، ورزشی و ظرفیت سازی جامعه اسماعیلی با استفاده از نیروی جامعه اسماعیلی تنظیم می نمایند. این کار و فعالیت ها برای اعمار یک جامعه مدنی صورت می گیرد که نه تنها برای اسماعیلیان در مناطق مرزی بدخشان کار می کنند، بلکه در چندین ولسوالی های مرکزی بدخشان نیز فعالیت دارند. قابل تذکر است که این ادارات در مواقع حساس و اضطراری خدماتی شایانی به انجام رسانیده و پروژه های ثمربخشی را نیز به بهره برداری سپرده اند. علاوه بر ولایت بدخشان این ادارات در برخی ولایات مرکزی نیز کار می نمایند. پس چه جای تعجب است که از قول منبع غیررسمی فعالیت ادارات آقاخان در مناطق مرزی دو بدخشان به ایجاد کشور جدید تعبیر گردد. اگر چنین باشد، پس تصور ایجاد کشور اسماعیلی برای ولایات مرکزی نیز مطرح خواهد شد که لابد چنین نخواهد بود و طرح ایجاد کشور مستقل اسماعیلی یک تصور غرض آلود بیش نخواهد بود.
    آقای مامون در پایان نوشته خود از بیخبری هدف ایجاد چنین کشور می گوید و می آورد که این نکته روشن نیست که هدف از تشکیل چنین کشوری چه می تواند باشد؟ اگر آقای مامون دقت فرمایند در خواهند یافت که آن چه که واقعیت ندارد، چطور می تواند هدف داشته باشد؟ پس این سوال مطرح می گردد که چه هدفی در قبال چنین مضمونی وجود دارد که آقای مامون به آن مصروف شده است؟
    با تقدیم احترام
    دکتور خوش نظر پامیرزاد

  • درموردفرضیه ی واهی وبی بنیاد آقای مامون داکتر پامیرزاد تحلیل درست ، منطقی وهمه جانبه نموده وقضایارا بروشنی کشانده است، نوشته ی آقای رازق مامون اولاً در سایت خودش نشر وچون سایتش بیننده ی زیادی ندارد فلهذا مجدداً آنرا در سایت خاوران نشر کرد. در اغلب نوشته های آقای مامون یکنوع تخیل پردازی مسموم و مسخ حقیقت دیده می شود که به گفته ی یکی از کامنت گذاران پیرا مون نوشته حسین زاهدی در کابل پرس? درارتباط نا مشروع آقای مامون با خانم خواجه رفیع" اورا آدم سطحی و با معلومات کم وبد تر ازان آمدم ماجرا جو که خیلی بیتابانه به دنبال شهرت ونام سر گردان است واین بازی را یک مقدار خوب هم بلد است، یافتم." از چنین انسانی فاقد اخلاق سیاسی ووجدان نویسندگی بعید نیست که بخاطر شهرت ونام به هر نوع پرو پاگند سیاسی دست بزند. فکر میکنم در مورد امامت اسماعیلی آقای مامون به خبط تعقل وتعمق دچار شده وبا قیاس ازکار نامه های سیاه سید منصور که گویا وقتی رهبرنام نهاد محلی اسماعیلیه در بازی ها وزدو بند های کثیف سیاسی که با منافع کثیفش همخوانی دارد، از هیچ گونه جور آمد و پابوسی قدرت وغلامی این و آن دریغ نمی ورزد، امامت اسماعیلی نیز در چنین خط قرار خواهد داشت ، لذا قضیه زدو خورد منطقه ی تاجکستان را که بیشتردست مافیای مواد مخدر دران دخیل است به آن شکل توطه ی جهانی بخشیده که گویا انگلیس و امریکا میخواهند که شمال پاکستانرا از پیکر پاکستان جدا کرده و بخش بدخشانی تاجکستانرا از تاجکستان و نیز قسمت بدخشانی افغانستانرا از افغانستان وجالب اینکه یک بخش چین را از چین جدا و یک کشور مستقل نا متنا جس اسماعیلی در میان کوه پایه ها ی صعب العبور، محاط به خشکه وهم سر حد با چهار مملکت که مانند کردها ی ایران، ترکیه و سوریه همواره در نزاع و کشمکش داخلی باشند، را بوجود آورد. وه وه ! بنازم به این نبوغ ژور نا لیستیکی که پیش از پیش از طرح های شیطانی دو قدرت بزرگ جهان اطلاع پیدا کرده و آنرا به گوش مردمان این چهار کشور ذیربط می رساند! کی میتواند این هذیان گوئی را قبول کند که سومین قدرت اتمی ودومین قدرت اقتصادی جهان تن به این ذلت وبدنامی دهد و شاهد جدا شدن بخش از کشورش باشد.
    تشکل دیموگرافی مناطق شمالی پاکستان مرکب از پیروان اسماعیلیه، اثناعشریه و اهل سنت است که یکی در پهلوی دیگری قراردارند و پیروان دو فرقه دیگر غالباً در نزاع و جدال فرقه ی در گیر هستند و گاهی این جدالها به زدو خورد های مسلحانه منتهی می شود که ماهها مناطق شان در محاصره قرار میگیرد. تنها گروهی که نقش واسطه را دربین هردو گروه متخاصم ایفا میدارد مردم اسماعیلیه هستند، وهردو گروه متخاصم به اسماعیلیان اعتماد وباور دارند و کارهای اضطراری شانرا از قبیل نقل وانتقال مریضان به داکتر وشفاخانه، رساندن مسافرین از یک محل جنگی به محل دیگر، تهیه مواداولیه و خوراکه توسط اسماعیلیان انجام می یابد. وحتا در برخی موارد از اداره ی حل قضایای اسماعیلی درحل منازعات شان یاری می جویند. در حدود بیست پنج سال است که پروگرام روستای آغاخان دران منطقه فعال بوده وبرای تمام مردم منطقه یکسان خدمت ارایه میدارد. همچنان کلیه نهادهای آغاخان از قبیل کلنیک ها، مکتب ها، کالج ها و کمپس های آغاخان یونیورستی بدون در نظر داشت معتقدات مذهبی به روی همه باز بوده و ازخدمات بشر دوستانه آن همه استفاده میکنند. بناءً مردم اسماعیلیه مناطق شمالی پاکستان در زمینه ی حسن همجواری، آرامی، امنیت و پرستیژ خوب اجتماعی خود به هیچ نوع سازش وزدو بند سیاسی معامله نکرده ونخواهند کرد. از جانب دیگر امامت اسماعیلی موجودیت بقیه مردم اسماعیلیه را در مناطق عدیده پاکستان که در سطح بالای زندگی قراردارند قربانی این گونه سیاست بازیهای کثیف و نا بخردانه نخواهد کرد.
    تاجکستان در سال 1992 با فرو پاشی اتحاد شوروی سابق با پرابلم های حاد وشدیدی منجمله مواد غذائی نا مکفی، کاهش در سطح تعلیم وتربیت و مراقبت های صحی در گیربود. و بخصوص اهالی مناطق کوه پایه ها از همه بیشتر در معرض خطر قرار داشت،لذا ادارات متعدد آغاخان از جمله شبکه ی انکشافی آغاخان دست بکار شده و به کمک مردم آن دیار شتافتند وکمک های عدیده را در اختیار آنان گذاشت و آنهارا از خطر تلف شدن نجات داد، سپس متخصصین زراعتی ،تخم های اصلاح شده بذری و آلات ولوازم زراعتی در اختیار همه مردم منطقه گذاشت که امروز تقریباً به خود کفائی رسیده اند. ادارات کار یابی، مکاتب، محل های آموزشی، مراکز صحی ... مردم منطقه را مورد کمک و یاری قرارداد و شعبه ی یونیورستی آسیای میانه ی آغاخان جوانان منطقه را در زمینه تحصیلات عالی ودانش های نوین آموزش وپرورش میدهد. اخیراً تاسیس کونسیل ملی اسماعیلی تاجکستان، جماعت خانه وسنتر اسماعیلیه ونیزهوتل سرینا در شهر دوشنبه بیش از پیش هویت کثرت گرائی وتبعه ی واقعی بودن اسماعیلیان را بر جسته ساخته و بر نقش کار های عام المنفعه و بهی خواها نه وبشر دوستانه ی امامت اسماعیلی مهر تائید می گذارد و پرو پاگند سیاسی کشور جداگانه برای اسماعیلیان را قویاً نفی می دارد. هر باری که امام اسماعیلی از مناطق عدیده ی تاجکستان باز دید می کند در ملاقات هایش نه صرف اسماعیلیان بلکه کلیه مردم منطقه اشتراک می ورزد، اولین مشوره و نصیحت امام به همه اینست که از فرهنگ جنگ افزار وفرهنگ مواد مخدر که بر طولانی تر شدن روند ضرر به جامعه ی تاجیک منتج گردد، باید پرهیزکرد. وامروز بعین دیده می شود که این دو فرهنگ کثیف چگونه مردم تاجیک رابار دیگر در حالت ناگوار خانه جنگی قرارداده است.
    بهمین ترتیب بر خی از مناطق بدخشان هنگام جنگ های تنظیمی نیز با پرابلم قحطی حاد وشدید روبرو بودند که کمک بشری فوکس در تهیه وتدارک مواد غذائی به آن مناطق توجه اعظمی خودرا مبذول داشت و مردم منطقه را از تلف شدن نجات داد. مردم اسماعیلیه بدخشان توصیه امام را بکار بسته اند واز کشت و حمل ونقل مواد مخدر خودرا کنار کشیده اند، و فقر و ناداری را بر کشت تریاک ترجیح داده اند. شبکه ی انکشافی آغاخان وکمک بشری فوکس در امر اعمار پل وپلچکها، کلینیک ها، اعمار مکاتب وبقیه امور عام المنفعه سهم قابل ملا حظه ی برای برادران بدخشانی ایفا داشته اند وبرای رساندن مواد اولیه زندگی و کمک های بشر دوستانه تا حال پنچ پل بالای دریا ی بین تاجکستان و بدخشان افغانستان از سوی شبکه ی انکشافی آغاخان اعمار شده است که نه تنها اسماعیلیان ازان مستفید می شوند بلکه کلیه مردم منطقه در نفع آن مشارکت دارند. ولی دست های غرض که نفع شانرا در تنشنج، هرج ومرج می بینند،به حسن همجواری و همزیستی مسالمت آمیز مردم اسماعیلیه و همسایگان شان ایجاد پرابلم میکنند وهر از گاهی به تبلیغات واهی وبی بنیاد متوسل و اذهان را مغشوش میسازند، و آقای مامون بدون سند موثق حتا پای آقای پدرام و فوزیه کوفی وکلای پارلمان را نیز درین بازی کثیف سیاسی دخیل ساخته است. گفته ی آقای پدرام شفاهی واز فوزیه کوفی تلویحی می باشد ونیزاظهار نظرمنبع غیر رسمی که هرسه با تحلیل علمی ومنطقی قضایا فاصله دارد و نظریه پردازی آقای مامون را جداً زیر سوال میبرد.
    در طول 55 سال امامت اسماعیلی لحظه ی هم دیده وشنیده نشده که امامت اسماعیلی در باره ی کشور جداگانه ی اسماعیلی در کدام منطقه ای از جهان سخن گفته باشد. اگر چنین چیزی می بود خوراک اشتها آوری برای میدیای جهانی که از کاه کوه می سازند آماده شده و پیرامون آن به تفصیل ابراز نظر و خیال پردازی میکردند. در حال حاضر اسماعیلیان در بیش از 25 کشور جهان سکنادارند و به استثنای افغانستان تقریباً بقیه از کیفیت خوب زندگی بر خوردار هستند ویگانه نصیحت سیاسی امام به پیروانش اینست که به کشور های مطبوع خویش وفادار بوده وتبعه ی واقعی کشور شان باشند. نظریه ی پلورالیزم یا کثرت گرائی وتحمل وبرد باری عقاید، افکار و نظریات یا دگر پذیری ونیز اصرار وپیگیری از قوام جامعه ی مدنی در کشور های جهان به امامت اسماعیلی یک سجیه وپرستیژ ممتاز بخشیده است چنانچه اکثر یونیورستی های نامدار از امامت اسماعیلی هنگام کنوکیشنها یا پایان مراسم فارغ التحصیلی ها بعنوان سخنران اصلی دعوت میدارند. اگر به مجموعه ی بی مانند این سخنرانی ها از روی تعقل وتدبر نظر اندازی شود آنگاه به آراء ونظریات امامت اسماعیلی پیرامون مسایل عمده ی جهانی آگاهی حاصل خواهد شد وانسان متعقل وروشن بین به این نتیجه خواهد رسید که هیچگاه چنین پرستیژ ووجاهت کم نظیر حتا نظر و تامل گذرا ی هم بر انتریک ها و بازی های کثیف سیاسی کنونی نخواهد افگند چه رسد به توافق تشکیل کشور خیالی نا متجانس، بی بنیاد،متخاصم، واهی و نا محتمل محصور در میان کوه پایه ها.
    در پایان از مجموع کامنتها پیرامون قضیه ی آقای مامون و انتقام آقای رفیع از مامون نسبت روابط نا مشروع با خانمش فقط چند سطر از نوشته ی آقای عزیزبعنوان مشت نمونه ی خروار آورده میشود تا به ماهیت واقعی این ژورنالیست ورزیده و با نبوغ ونظریه پرداز پی برده شود! :
    "اینکه مامون در ابتدا انگشت اتهام را به سفارت ایران نشانه میگیرد و اندکی بعد از تأ کید ادعایش طفره میرود خود گواه بر خیانت او به ناموس کسی است. نکته دیگر که مامون برای گریز از باز پرس قضیه را بار سیاسی داده تا حد اقل برای مدتی در خارج بماند و جرم اش را از حافظه مردم دور سازد. وسوم اینکه تا حالا مامون در برابر این مسأله سکوت مرگبار کرده است خود گواه بر خیانت وخباثت او است." با احترام گل احمد

  • این نظرات بی بنیاد و کوتاه بینانه و عاری از حقیقت برای بار اول توسط متعصبین و اسلامگرایان افراطی پاکستان تقریبآ بیست سال پیش تر از امروز در مجله تکبیر افراطیون مذهبی پاکستان بنشر رسیده بود و حالا من فکر میکنم که آقای رزاق مامون بخاطر کسب شهرت کاذب دست به ترجمه همان نظرات افراطیون پاکستانی زده تا از این طریق خود را تحلیل گر و آدم مهم وچیز فهم بنمایاند که ما شدیدآ در مجموع این نظرات را خلاف راهبرد های رهبرعظیم الشان اسماعیلیان جهان نورمولانا شاه کریم الحسینی چهل و نهمین امام اسماعیلیان جهان میدانیم و اینچنین نظرات را شیطانی و عاری از حقیقت دانسته وبرچسب دهنده های این مطالب را به امام زمان شدیدآ تقبیح و نفرین مینماییم عین نظرات شیطانی که بر علیه الحاج سید منصورنادری را دشمنان شان برضد شان بر چسب میدهند و ما آنها را و نظرات غلط و نادرست شانرا همیشه تقبیح نموده و مینماییم چون میدانیم که کارغلط غلط است از طرفی هرکسی و هر مقامی که باشد.
    با احترام

  • وطندارعزیز!!!
    دشمنی ات با الحاج سید منصورنادری واقعآ تا سرحد جنون است که مانند کسانیکه به تب شدید گرفتارمیشوند و یاوه سرایی میکنند را میماند و وارد نمودن این اتهامات بی بنیاد بجز از طرفی حکیمی ها ،عاشوری ها و مهری ها که در صدد بد نام سازی این شخصیت بزرگوار کمر نامردی را بسته نموده اند از دیگر کسی بوده نمیتواند وباید گفت که کاملآ تلاش های بی فایده است خداوند روی دروغگو را زود و یا دیر سیاه میسازد انشآ الله و تعالی.
    باز هم با احترام زیاد برایت وطندارعزیزم

  • آقای مرید آزاد!
    شما کاملاً در اشتباه مکعب قراردارید ویا تجاهل می ورزید زیرا هیچ کسی با آقای شما خصومت وبد بینی ندارد واتهامات وارد نمی کند، بلکه این آقای شما است که از هیچ نوع اتهام، جعل حقایق، مسخ حقیقت ودروغ اباندارد و دیگران نه بلکه او کمر مبارزه با امامت اسماعیلی را بسته نموده است. این آقای شما است که اراذل و اوباش ،میر سینری های سابق فرقه ی 80، سست عنصران و مردار خواران چون بسم الله عطاش، داد علی لنگ کالو که هنگام اقتدار طالبان برای چند پول مردار بیشرمانه راپور هم کیشان خودرا که اسلحه دارند به طالبان ارایه میکرد، مانند سگ های هار ، بجان جماعت رها کرده است که از هیچ گونه اتهام و دروغ پراگنی، تفتین وتفرقه بین مردم کوتاه نمی آیند. اگر این" شخصیت بزرگوارت" به همان سناریوی حزب و حزب بازی، ائتلاف و ائتلاف بندیها با تنظیم ها و احزاب گوناگون و معامله گری ها ی که از هنگام رژیم مزدورو متجاوزین شوروی ، احزاب وحدت واسلامی حکمتیار، جنبش ملی ، شورای نظار و تنظیم حریم سادات وغیره سیاست بازی ماکیاولیستی را شعار خود ساخته بود، اکنون نیز به همان زدو بند هاو سیاست بازی ها ی خوداکتفا کند و عملاً علایق خود را با امامت اسماعیلی، قانون اساسی اسماعیلی و جامعه ی بزرگ سراسری اسماعیلیت به حالت تعلیق در آورد واز تفتین و توطیه دست بکشد، بشما وامثال شما اطمینان میدهیم که اصلاً وابداً کسی متعرض اونخواهدشد. اگر به این هم بسنده نمی کنید بار ها وبار ها تذکر داده شده است آنطوریکه برخی از شما ادعادارند در حق سید منصور بی انصافی شده است، شرایط فرق کرده قرن چهار وپنج هجری نیست که دستیابی به امام سالها طول بکشد، قرن ارتباطات است که درآن واحد میتوان آراء، نظر و پیشنهاد وعرایض خودرا به امام رساند وکسب هدایت کرد. امام این حق را به کلیه مریدان خود بلکه به جماعت اسماعیلیه افغانستان بطور خاص قایل گردیده و در فرمان صریح الحن بنگله دیش روشن ساخته است که جماعت افغانستان برای حل مشکل خود همواره میتوانند به من مراجعه کنند ( نقل به مضمون). بناءً شما قلم بدستان، اهل خبره وچیز فهم ها به این "شخصیت بزرگوار" بگوئید، مشوره دهید واورا وادار سازید که از طریق قانونی اقدام ورزیده و همچون یک مرید امام موضوع بی انصافی که در حق او شده بحضور امام ارایه وکسب هدایت نماید.البته مکلفیت دینی یک مرید نیز همین روش را ایجاب میدارد، اگر او به این گونه مشوره و نظریه ی شما جواب مثبت نداد پس معلوم میشود که او پیرو نه بلکه خودرا رهبر می پندارد و در آئین اسماعیلیت فقط یک رهبر وجود دارد وآن امام هر عصر است وبس. بااحترام

  • خدمت همه دوستان!
    این کلیب که فقط دیروز 7 آگست 2012 در سایت بی بی سی است لطفأ ببینید، و آن هم مصاحبه کننده می گوید آقاخان مریدان اش را از قاچاق مواد مخدر بر حذر داشته است. ما هم نمی فهمیم که این رازق مأمون و پدرام و کوفی این همه را از کجایشان در آورده اند.
    http://www.bbc.co.uk/persian/w...

  • من این دوشخصیت راچنین مقایسه میکنم .
    اینها هردو دزد وچپاولگربودند. ولی مسعود آنچه پیدا میکرد همرای دوستان وهم دیارانش مصرف میکرد . وسید منصور آنچه پیدامیکرد وپیدا میکند درساختن بلند منزل ها ، شرکت ها وتجارت خانه ها ازآن استفاده میکند. کسیکه جمع کردو گوشه بنهاد خودش مردوزنش با دیگران خورد

  • چهره منصوردریچه ایست که به دنیای گندوکثافات بازمیشود.

  • محترم هرکسی که هستی بنام مرید آزاد چیزی نوشته ای !آیا میدانی که اسماعیلیه کی ها را میگویند ؟ واینکه خود را پیرومطلق اما م گفته ای آیا فرامین حاضرامام را گاهی مطالعه نموده ای ؟ شیربازحکیمی را بدگفته ای همین شیرباز ازطرف کدام مقام وبه فرمان کی به این سمت گماشته شده است؟ واین راهم خوب میدانی که درتمام جهان کنسل هارا مولانا حاضرامام تعین ومنصب میدهد . پس شماچگونه وبه دلیل کدام عقل خودرا پیرو امام میگوئید وکسی راکه امام زمان به صفت کنسل شیعه امامی اسماعیلی تعین نموده قبول ندارید . وکسیکه هیجگونه منصبی ازطرف امام زمان به وی سپرده نه شده وصرف به پاس خدمات گذشته اجداد وی لقب وزیر را به او داده که لقب با منصب وپست بسیار فرق دارد وسدراه پروگرام های مذهبی میشود . یک تعداد شمارا فریفته وازاعمار جماعت خانه برحذرمیداردوبه جاهای دیگرمی کشاند. پس معلوم میشود که سخت وابسته هستی نه آزاد.

  • شخصیت مسعود بزرگ هیچگاه با نادری مطابقت ندارد.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس