افسانه اسفند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پس از مدت ها بی شعری، نخستین شعرم در سال خورشیدی تازه را تقدیم می کنم:
افسانه اسفند
زیبا بهار تهرانی
که در اسفندماه شکوفه دادهای!
زمستان به روزگار عاشقان میماند
با خورشید بیطاقتش
و روزهایی که بی اختیار من و تو میگذرند
و افسانههایی که ما را زندگی میکنند.
***
مصحفسوزان بزرگی است درون دل من
وقتی نگاهت در چشمانم نزول میکند؛
«لا اُقسِم بِهذا البَلَد» (۱)
که خواجه عبدالله در گازُرگاه (۲)
هنوز برای وصل تو میموید.
چه باید گفت تو را
که رودکی را آواره آمو کردهای
تا چشمهایش را در دستان تو جا بگذارد.
چه باید خواند تو را
که ماهتاب پر نشاط نَخشَبی (۳)
«و انّه علی ذلک لَشهید». (۴)
***
روزهایی که در هوای تو نفس میکشم
نبضم چه تند میزند
مثل خیابانهای تهران
که شبهای عید، زودتر از همیشه میگذرند.
در جانپناه پلکهایت
یک قبیله وحشی را رام میکنی
و شعرهایم را به غصههایت گره میزنی
در سیزدهمین قرن از فصل عاشقی.
زیبا نگار تهرانی!
تو دستهایت را در پیراهنم کاشتهای تا سبز شوند
من، لبهایم را بر دیدگانت امانت گذاشتهام
ولی افسوساافسوس که
«آسمان بار امانت نتوانست کشید». (۵)
1) بلد:1: «و سوگند به این سرزمین».
2) آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در شهر هرات.
3) نخشب، نام شهری است در فرارود (ماورالنهر) که اکنون آن را قَرشی میگویند. حکیم بن عطا، کیمیاگر و عارف خراسانی در ادامه قیام ابومسلم و استادسیس بر تازیان، در خراسان بزرگ سر به شورش برداشت و با خلافت عباسی در افتاد. (150 هـ.ق) پیروان فراوانی به دست آورد و سرانجام او و یارانش به دست مهدی، خلیفه عباسی در دژ نخشب قتل عام شدند. البته پیکر او هرگز به دست نیامد؛ زیرا روایت است که او و شماری از یارانش، خود را در آتش سوزاندند. همین امر نیز سبب شد تا مدتها پس از آن رویداد، او را زنده بپندارند.
حکیم بن عطا با علم سحر و شعبده، ماهی از سیماب (جیوه) ساخته بود که تا چند ماه، هر شب از چاهی که در پایین کوه سیام (دو فرسنگی نخشب) بود، برمیآمد و تا چهار فرسنگ، نورافشانی میکرد. تازیان، او را «المقنع» (نقابدار) خطاب میکردند؛ زیرا وی همیشه صورت خود را میپوشاند. گفتهاند او برای اینکه اثرگذاری خود را بر مردم و پیروانش افزون سازد، چهره خویش را پوشیده میداشت یا اینکه چهره نازیبایی داشت و برای پنهان نگه داشتن این عیب چنین میکرد. این ماه را ماه کش، ماه کاشغر، ماه مقنع و ماه مُزوَّز نیز گفتهاند.
4) عادیات:7: «و همانا او بر این سخن، گواه است».
5) آیهٔ معروف امانت: «إِنّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ والاَرضِ وَالْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلها الإنسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلوماً جَهُولاً؛ ما امانت را برآسمانها و زمین و كوهها عرضه كردیم. از پذیرش آن سر تافتند و هراسیدند و انسان آن را برداشت كه ستمكار و نادان بود». (احزاب:72) که در این شعر حافظ نمودار گشته است: «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند».
لینک افسانه اسفند در روزنامه فرهیختگان: http://www.farheekhtegan.ir/co...
لینک به دو شعر شام آخر و تو از کجا شروع شدی؟ در مجله عقربه: http://www.aghrabe.com/archives/2254
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/post-86.aspx