در محضر دکتر شفیعی کدکنی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شنبه 11 شهریور 91 برایم روزی به یادماندنی بود: اولین بهرهمندی از محضر استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی.
برای خودم هم عجیب بود که در این بیست و چند سال فعالیت در عرصه ادبیات و با این همه علاقه به آثار ارزشمند دکتر شفیعی، تا کنون توفیق استفاده از محضر ایشان نصیبم نشده بود. یعنی درست بگویم، باری دکتر را در سال 1368 در مراسم چهلم درگذشت شادروان اخوان ثالث دیدم و سلامی و احترامی عرض کردم و... 23 سال گذشت تا این که چندی پیش توفیق صحبتی تلفنی با ایشان فراهم شد، که دوستی گرامی کتاب «روزنه» و یکی دو کتاب دیگر مرا به ایشان اهدا کرده بود و جناب دکتر با تماسی تلفنی به بهانة تشکر، مرا غافلگیر ساخت و البته امیدوار به این که دیداری از نزدیک دست دهد.
باری از این عرض حال شخصی که بگذرم، شنبه همین هفته دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد میزبان استاد بود به بهانه برگزاری جلسه پیشدفاع از پایاننامه دکتری جناب سلمان ساکت. دکتر محمدجعفر یاحقی گردانندة جلسه بود، محفلی که به زودی از کسوت رسمی دفاع از پایاننامه بدرآمد و به نشستی صمیمی در قالب پرسش و پاسخ با دکتر شفیعی بدل شد.
سالن کتابخانه که محل همیشگی جلسات دفاع از پایاننامه است، این بار گنجایش آن همه جمعیت مشتاق را نداشت و حتی مسئولان بر آن شدند که جلسه را در تالار فردوسی دانشکده برگزار کنند که مقدور نشد و لاجرم آن جمعیت گاهی ایستاده و گاهی نشسته بر صندلیهای عاریتی از اتاقهای دیگر، از سخنان بهره میبردند.
تأکید بر دانش تصحیح متون
پایاننامه آقای ساکت تصحیح پارهای از کتاب کیمیای سعادت امام محمد غزالی بود و همین بهانهای شد برای بحثهای مفصل در مورد دانش تصحیح متون و ضرورتهای آن که دکتر شفیعی سخت بر ضرورت این کار تأکید داشت و ضمن یادآوری این که این دانش و این کار هیچگاه کهنه نمیشود، ضرورت بازنگری در همه متون کهن را، حتی آنهایی را که به دست استادانی بزرگ تصحیح شده است ـ همچون دیوان شمس مولانا به تصحیح استاد فروزانفر ـ گوشزد میکرد. من در آن هنگام به یاد دیوان بیدل افتادم و این که فقدان یک متن معتبر از دیوان این شاعر، چقدر مایه سرگردانی و گاه گمراهی بیدلدوستان و دیگر اهل تحقیق شده است و چه ضرورتی به تصحیح آن حس میشود.
ذوق پژوهشگری و نوجویی
به راحتی میشود حس کرد که اکنون دیگر تصحیح متون بر دیگر پژوهشهای ادبی استاد سایه افکنده است و او خود را در کسوت مصحح متون بیشتر دوست میدارد تا منتقد و یا پژوهشگر مسایل بلاغی و یا جریانهای ادبی. ولی این ذوق تصحیح، که لاجرم دانشی است مبتنی بر متون کهن، بر روحیه نوجوی، نوگرا و پژوهشگر استاد سیطره نیافته است. من در جایهایی دیگر هم نوشتهام که به گمان من مهمترین ویژگی شخصیت دکتر شفیعی، همین قدرت تحلیل، ابتکار و پژوهشگری اوست. به واقع آنچه در وجود ایشان بزرگترین ارزش را دارد، آن اطلاعات وسیع ادبی و تاریخی و بلاغی نیست، بلکه ذهن وقاد و پرسشگری است که این اطلاعات را دستمایه نظریات تازه، پرسشهای ابتکاری و پژوهشهای پویا میسازد.
مثلاً در این جلسه یکی از دانشجویان از پژوهشی سخن گفت که بر روی تصویرهای کتابهای متون کهن انجام داده و راهی که برای کمک به تصحیح متون به کمک این تصویرها یافته است. مثالی که ایشان آورد جالب بود، این که در داستان زال و رودابه، میان محققان اختلاف نظر است که رودابه برای این که دستگیرهای برای بالا آمدن زال به ایوانش فراهم آورد، گیسوان خود را به پایین آویخت، یا شال و دستمالی بلند را آویخت. این دوست دانشجو گفت که تصویرهایی که از این صحنه در نسخههای خطی هست، بیشتر بر آویختن شال حکایت دارد، تا آویختن گیسو. پس میشود این را مرجح دانست.
دکتر شفیعی پژوهش ابتکاری این دانشجو را ستود، ولی نکتهای را یادآور شد که از همان روحیه پرسشگر ایشان حکایت دارد. نکته این بود که شاید نتوان به صحت این تصویرها اعتماد کرد ـ چون بیشترشان متأخر است و ممکن است حاوی اشتباههایی باشد که در برداشت نقاشان اینها از متن روی داده است ـ ولی در عین حال میتوان تحقیق دیگری را پی گرفت، این که حتی با فرض نامعتبر بودن این تصویرها، چه روی داده است که نقاشان و یا عموم مخاطبان یک متن در طول زمان تلقیهای متفاوت و حتی اشتباهی از آن متن داشتهاند. یعنی در واقع از همین اشتباههای احتمالی هم میتواند خود دستمایه تحقیق و تفکری جامعهشناسانه و روانشناسانه باشد.
این پژوهشگریِ پویا، ویژگی مهم دکتر شفیعی است. این که ایشان از هر موضوعی، ولو یک موضوع به ظاهر کماهمیت، به سؤالها و پژوهشهای مهم دیگری نقب میزند و هر تحقیقی را دستمایه یک تحقیق دیگر میسازد. این چیزی است که من در دیگران کمتر دیدهام. بسیاری از استادان ادب ما با همه دانش و کمال، خشک و انعطافناپذیرند. حقایق در نظر آنها ثابتاند و رسیدن به یک حقیقت، مسیر تحقیقی دیگر را نمیگشاید.
حقیقت بزرگتر از افلاطون
دکتر شفیعی شاگرد استاد فروزانفر است و در این جلسه نیز استاد فقید را بزرگترین محقق ادبیات، به ویژه ادبیات عرفانی ما در همه قلمرو زبان فارسی و همه اعصار گذشته تا کنون دانست. ولی این را یادآور شد که با همه عظمت استاد فروزانفر و کار بینظیر او در تصحیح دیوان شمس، نمیتوان این کار را تمامشده و بینیاز از بازنگری دانست.
این سلوک دکتر شفیعی، برای ما آموزنده است که همیشه حقیقت را بزرگتر از افلاطون بدانیم.
همواره در حرکت
دانشجویی در جلسه به خطایی در تعلیقات منطقالطیر به تصحیح دکتر شفیعی اشاره کرد، این که دکتر در آنجا گویا گفته است که ترکیب «گل رعنا» پیش از عصر عطار در شعر فارسی دیده نشده است. آن دوست دانشجو بیتی از حدیقه سنایی خواند که در آن «گل رعنا» آمده بود و این خود میتوانست نفیکنندة سخن دکتر باشد. من بسیار دیدهام استادانی را که این چنین یادآوریهایی از جانب شاگردانشان را جسارت و تعرضی بر خویش میپندارند و در پی دفاع و توجیه بر میآیند. ولی دکتر شفیعی نه تنها این را پذیرفت، بلکه یادآور شد که در موارد دیگری نیز روی داده که ایشان بعد از انتشار کتابی، به حقایقی دست یافته که اصلاح در آن کتاب را ضروری میساخته است. او با فروتنی تمام از آن دانشجو سپاسگزاری کرد و وعده داد که در این مورد تحقیق خواهد کرد. البته در این حال نکتهای را یادآوری کرد که باز از ظریفنگری ویژهاش خبر میداد، این که باید دیده شود که آن نسخه از حدیقه که «گل رعنا» در آن آمده است، معتبر است یا نه، و یا آن بیت که حاوی این تعبیر است، به راستی از سنایی است، یا به حدیقه الحاق شده است. این دقت نظر در همه سخنان دکتر مشهود بود، همچنان که در آثار مکتوب ایشان دیدهایم.
آشتیناپذیری با شعر امروز
دکتر شفیعی کدکنی چنان که در دیگر جایها نیز روشن داشته است، سخت از وضعیت شعر امروز، یعنی شعر سه دهه اخیر ناراضی است و این نارضایتی، به نظر میرسد که روز به روز شدیدتر میشود. ایشان در حاشیه پاسخ به پرسش یکی از دوستان، با شدت تمام و لحنی تند از این که بعضی نوآوریهای به پندار ایشان کممایه و کمارج گروهی از شاعران امروز دستمایه تحقیقات دانشگاهی و موضوع پایاننامهها شده است، اظهار نارضایتی کرد.
من که همچون ایشان حقیقت را بزرگتر از افلاطون میدانم، گمان میبرم که داوری استاد در مورد شعر چند دهه اخیر، قدری سختگیرانه و حتی جفاکارانه است و ریشه در عواملی دارد که در اینجا مجال بازگوکردنشان نیست. به اجمال میتوان گفت که اهل دانشگاه، بنا بر طبیعت اکادمیک خویش، غالباً با ادبیات زنده و پیشرو یک دوره سر ناسازگاری دارند و جناب دکتر شفیعی با همه تجربه ارجمند شاعری و نوگراییهایی که در کارنامه ادبی خویش دارند، باز نمیتوانند خود را از سایة سنگین دانشگاه بدر آورند. البته استغراق چندینساله در متون کهن و نیز پختگی سن را هم نمیتوان نادیده گرفت که شاید مجال رسیدگی به همه آثار شاعران موفق امروز را به استاد نمیدهد. حتی من تصور میکنم که خود این داوری سختگیرانه، خود مانعی برای انس و الفت بیشتر ایشان با شعر این سالها شده است.
استفاده از آخرین دقایق
جلسه پس از دو ساعتی بحث و پرسش و پاسخ، با این درخواست دکتر یاحقی از دانشجویان پایان یافت که دوستان هر آنچه پرسیدنی دارند، در جلسه بپرسند و پس از ختم جلسه، استاد را با پرسشهای شخصی و دونفره معطل نسازند که وقت تنگ است. ولی در عمل، دکتر شفیعی در طول مسیر طولانی تا رسیدن به محل سوار شدن به خودرو، از پرسشهای علمی، عکسهای یادگاری و اظهار سپاس و احترام گروه وسیعی که ایشان را بدرقه میکردند ـ از جمله راقم این سطور ـ رهایی نداشت، که همه میدانستند دکتر کمتر در مجامع عمومی ظاهر میشود و چنین فرصتی شاید تا سالها به دست نیاید، چنان که برای من، در این 23 سال به دست نیامد.
چند تن از دانشجویان هموطن ما نیز در جلسه حضور داشتند همچون خانم شکوفه اکبرزاده و خانم مژگان موحد. عکسهایی که همراه این گزارش میبینید و در همان دقایق بدرقه گرفته شده است، حاصل زحمت خانم موحد است. از ایشان سپاسگزارم.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/739