صفحه نخست > دیدگاه > زخمی تر از هر زمان؛ آیا تعصب نباید داشت؟!

زخمی تر از هر زمان؛ آیا تعصب نباید داشت؟!

افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!
میراحمد لومانی
پنج شنبه 22 نوامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

(نوشته سوم

4 = ریشه های استبداد تاریخی در افغانستان!

در گستره تاریخ افغانستان، حاکمیت ها یکی از پی دیگری تغیر نموده اند؛ شاهان، امیر ها، و روسای جمهور یکی از پی دیگری آمده و رفته اند؛ اما، بن مایه های استبداد و ستم، همچون " هسته، و اصل تغیر ناپذیر " در بدنه سیستم حاکمیت های قبیله یی افغانستان، با تمام قدرت و صلابت خویش همچنان مانده گار بوده است! استبداد و ستم، همچون ارواح خبیثه یی، دم افیونی و جادو گرانه نفس های شوم خویش را در جرسومه های ننگین از خشونت و عصبیت های مذهبی - قبیله یی، بر پیکره مجموعه انسان های این سرزمین « توده های بومی این دیار » همواره به دمیدن گرفته است! تحمیل ستم د ر مشروعیت بخشیدن ان از مجرای مذهب خاص؛ و همچنان در غرور منیت ایل، تبار، و قبیله های خاص؛- در گونه یی از نماد شمله و خشتک؛- و چهره های تباری نماد گونه خاص، و در طاعون منیت و جنون فسیل شده قبیله یی، بر روح ذلیل، مریض، و زبون جامعه افغانستان، دیکته و ار، با خون و خشونت، شلاق وا ر به تحمیل گرفته شده است! از زخمه های تاریخی شلاق استبداد، هم اکنون نیز در تاریخ معاصر افغانستان خون جاری میباشد!

هرچند شدت عمل استبداد، در نوع حاکمیت های گوناگون افغانی همچون جزرومد ها، گاه افت و خیز ها یی را دار بوده است، اما سایه شوم و سمی تبعیض، ستم، و تعصب همواره مستدام و پایدار بوده است ..! هر گاه؛ در وزش ولو اندک ترین نسیم رهایی بخش، این سیستم آدم خوار، « حاکمیت قبیله یی استبداد » با خطر مرگ و بر اندازی مواجه گردیده شده است، لشکریان ایل جاری استبداد، ملخ وا ر بر مزرعه رهایی و سعادت این مردم هجوم آورده و قیامت کبرا یی برپا نموده اند..!

...و حال؛ در قرن تمدن و تکنالوژی، افغانستان و خلق آن قربانی زنده سلاخی استبداد و تحجر بوده، و رنج تاریخی تبعیض و ستم را بر دوش میکشند..!

« تراکم توحش، استبداد، عصبیت، و زور گو یی های متواتر تاریخی، همچون( اصل واجب بر عمل، در گونه از فوریت های پذیرفته شده روانی- تاریخی، " برای مکانیزم اجرا یی استبداد؛" « ؟ » این سرزمین را تبدیل به غده دردناک و چرکین ترور، تریاک، و توحش نموده است! بازتاب چنین درد انسانی، همچون ترشحات عفونت زا ترور و رادیکالیزم این غده،جهانیان را به تکلیف و هراس وا داشته، و آنان را در عمل به چاره جویی و مهار نمودن آن به یک در گیری خونین و چه بسا سنگینی به اجبار کشانده است...!»

هرچند؛ امتداد پروسه زبون سازی انسان در حریم استبداد و ستم، در « افغانستان » ، به درازای تاریخ این سرزمین میباشد! اما، در جریان یک سده اخیر از تاریخ این سرزمین، مغضوبین فعلیت ستم، سه لشکر کشی قدرت مند، ویران کننده، و سرنوشت ساز برای بقا و تداوم استبداد و ستم در این سرزمین را در خود شاهد بوده اند:

1 = آن گاهی که امیر آهنین دست، آهنین قلب، و دیو صفت؛ « عبدالرحمن خان» از بتن ساختار و بستر قبایل خاص « دو سوی خط مرزی دیورند»، لشکریان ایل جاری داوطلب تشکیل داده، و بر مال، جان، و ناموس مردمان بومی این سرزمین« هزاره ها » به تاختن میاغازد؛ در این لشکر کشی خونین، و در پروسه یک نسل کشی به تمام عیار از جانب وی، به اضافه قتل عام ها یی در دیگر مناطق افغانستان / 62 در صد/ از مردم هزاره به فتوا ی جهاد از جانب وی، از دم تیغ گذرانیده میشوند. مال، خانه، و سرزمین آبایی آنان« هزاره ها » به یغما برده شده، زنان و کودکان شان در بازار های داخل و خارج از کشور به حراج گذاشته میشوند..! در پیامد همین لشکر کشی ها و تداوم اعمال خشن، مو زیانه، و خزنده ستم بوده است که، ستون فقرات پایداری ملت « پارس، پارسی وان » در افغانستان در هم فرو ریخته میشود! بعد تخریبی جنایت و استبداد امیر عبدالرحمن خان، به وسعت ویرانی و زبونی بیش از یک صد سال رنج و مصیبت تاریخی مردم و جامعه ما میباشد! بعد تخریبی استبداد و ستم امیر عبدالرحمن خان و لشکریان ایل جاری وی را من در سیمای هریکی از همتبارانم که در گونه های مختلف از " فقر " و " رنج " استبداد حیات بر دوش میکشند، در سطر های خطوط چهره مملو از رنج شان به وضاحت باز میخوانم! عقل میخواهد و شعور و شرف، تا چنین درد تاریخی ملتی را به خوانش گرفت...!! کدام وجدان و شرف میتواند از کنار این چنین درد و رنج تاریخی، بدور از نفرت و تعصب، گوسفند وا ر عبور بنماید؟! میخواهم از نیمه روشنفکران بوقلمونی " ملیت " و تبارم " که در ازا ی کسب موقعیت سیاسی ولو اندک؛ در شیپور عدم داشتن تعصب لجوجانه و " کودن " وا ر میدمند، و خلقی را در چنین موقعیت حساس تاریخی تعیین سرنوشت شان گمراه مینمایند، سوال بنمایم که: آیا هرگز راجع به بن مایه ها، و ساختار ایجاد لشکر خونخوار، خون ریز و چپاول گر ایل جاری امیر عبدالرحمن خان لحظه یی هم اندیشیده اند؟؟! از کجا و از کدامین لایه های قشر اجتماعی جامعه افغانستان، این لشکر قدرت مند، خون ریز، و قهار ایل جاری به فرمان امیر وقت شکل میگیرند و...؟!

« دریغا!! ما در ورطه گوسفند گونه گی خویش گم شده ایم! و چنین است که در هر دامنه و بیشه یی خوراک لاشخوران تاریخی این دیار بوده ایم!»

و حال؛ نفسی ولو اندک، برای زنده بودن مان به همت فرزندانی از ان سوی اقیانوس ها فراهم گردیده شده است! دوستان!! ای اون های که یک درد شریف و سوزنده انسانی، در ضمیر و نهان وجود خویش مشتعل دارید! چشمان خویش را باز بنمود ه؛ و طریقت زنده گی؛ و زنده بودن را فرا بیاموزیم!! « ور نه، فردا ممکن دیر خواهد بود..!

2= تکرار هجوم وحشیانه لشکریان ایل جاری استبداد، به سر دسته گی خاندان آل یحیی! « نادر قدار!»

..و باز هم فاجعه تکرار میشود! این بار نه قلب هزارستان را نشانه آماج مستقیم کین خویش قرار میدهند که؛ کابل و شمالی در شعله های کین و تعصب استبداد قبیله یی به آتش گرفته میشوند...! بستر استبداد، همواره آماده زایش و پرورش گونه های از تیپ عبدالرحمن خانی ها بوده، و این بار« نادر قدار» از این بستر قامت بر میافرازد.... ضعف درایت، ناپختگی سیاسی، و از هم گسیختگی مذهبی، و بیگانه شدن مان در قالب های گوناگون عقاید دینی- مذهبی؛ و عدم تشخیص نمودن دوست از دشمن و....؛ یک بار دیگر و باز هم لشکریان ایل جاری قبایل دو سوی خط مرز ی دیورند را در این بادیه به تاختن وا داشته، و نا خلف فرزندان آل یحیی، به سر کر ده گی محمد نادر قدار را بر تقدیر و سرنوشت مان بر مسند قدرت بر میتاباند! پیامد این لشکر کشی، و هجوم لشکریان ایل جاری در سرزمین و میهن مان، همانا بر افراشتن چوبه های دار در پیچ و خم کوچه های شهر کابل، جهت به مسلخ کشیدن فرزندان « عیار» خراسان زمین بوده؛ و تداوم آن آتش و اشغال قلب خونین شمالی و قطغن زمین را در پیامد به ارمغان آورده است! پیامد مستقیم این لشکر کشی را خلق به خون نشسته کابل میداند؛ و مادران داغدار و به عزا نشسته شمالی و...! در پیامد همین لشکر کشی بوده است؛ که شریف ترین فرزندان این سرزمین « وارثین مشروطیت اول و دوم» حلق آویز چوبه های دار استبداد « آل یحیی » گردیده، و افغانستان به گورستان سکوت سرد و سربی وحشت زا تاریخی مبدل میگردد! در فردای همین لشکر کشی بوده است که، هر ان سری که به تنش می ارزیده است، در تاراج ترور های شبانه گرگ های کشمیری به شکار گرفته میشوند!! و بعد؛ سکوت است و سوزنده گی استبداد است و سرزمین جهنم افغانستان است و رنج تاریخی یک ملت و جامعه است و..! ....و، در این سکوت سنگین و سربی سرد شبانه؛ یگانه صفیر سرخ رهایی تاریخی خلق، نفیر گلوله خالق است که مغز استبداد را هدف قرار میدهد...!!

3 = تداوم بی وقفه و مستدام استبداد سه صد ساله در یک کشوری همانند افغانستان،« یعنی محدوده جغرافیا یی " ایران تاریخی و باستان، و یا خراسان بزرگ » با آن همه پشتوانه قدرت مند، و افتخارات بزرگ تاریخی، و غنا فرهنگی؛ کار ساده و سهل ی نه بوده است!« هر چند ریشه یابی آسیب شناسی تاریخی، و علل آغازین فرو ریختن بنیاد قدرت از بدنه حاکمیت های مقتدر و نیرومند ایران باستان، بحثی مفصل و جدا گانه یی را نیاز مند میباشد؛» اما؛ روند و بقا سیطره استبداد تاریخی سه صد ساله اخیر در این سرزمین، نیاز مند توانمندی ها و انسجام لازم را دارا بوده است. یک نیروی منسجم، و قدرت مند « مردمی » را می طلبیده، تا بقا و تداوم استبداد و تبعیض خشن تاریخی را به درازای سه صد سال در« افغانستان » به ابقا بگیرد! یک قدرت عظیم، تخریب کننده و جادویی را نیاز مند بوده است، تا هویت، تاریخ سرنوشت، تقدیر و...همه و همه، داشته های هویتی و ارزش های فرهنگی و افتخارات تاریخی یک ملت بزرگ و قدرت مند در پهنای تاریخ بشریت را باژ گون نموده، و تبدیل به خاکستر ش بنمود ه، و خود بر خر مراد، بر گرده خلقی سوار و بتازانند..و تا به امروز..!

« افتخارات، تاریخ، هویت، و حتی؛- نام مان را از ما به یغما برده اند!! هر آنچه را که خواسته اند و هر آنچه را که توانسته اند، از جفا، بر ما به تحمیل گرفته اند..! و ما؛ در تند باد خشن این استبداد سهمگین گم شده ایم؛ و چه سخت..! کجا است ابومسلم دیگر، و تکرار تاریخ دیگر...»

با مقدار اندکی تحقیق و تفحص در تاریخ افغانستان، با صفحات خونین ی از شقی ترین نوع بربریت، توحش، و جنایت در گونه های مختلف از اعمال خشونت و جبر، به عنوان کار نامه حاکمیت افاغنه در افغانستان، بر میخوریم! حبس در سیاه چال، به دهن توپ بستن، روغن داغ کردن؛ گردن بریدن و اعضا بدن قطع کردن و... نوع شکنجه منحصر به فرد حاکمیت های قبیله در افغانستان بوده است! تنوع شکنجه در زندان های حکام در افغانستان، « مو » بر اندام آدمی بر میتاباند! شکنجه، خدعه، اهانت، فریب و محرومیت های گوناگون، بنا ی اصلی پایداری قدرت و حاکمیت های افغانستان را شکل می بخشیده است! آیا بقا چنین حاکمیت ی، ما سوای داشتن پشتوانه قوی و منظم مردمی، میتواند به درازای سه صد سال امتداد پیدا بنماید؟؟! کدام بخش از لایه های قشر جامعه افغانستان به عنوان دینامیک مکانیزم استبداد و حاکمیت فاشیستی- قبیله یی در افغانستان نقش ایفا نموده اند؟؟! توسط کدام قشر، و لایه اجتماعی از مردمان این خطه، شلاق استبداد و ستم، در گونه ها مختلف از تبعیض و تعصب، چپاول، زور گویی و غارت، بر پهلو و گرده خلق های ستم دیده این سرزمین نواخته شده است؟! محرک لکوموتیو قهار و خشن استبداد در افغانستان کدام قوم، قبله، ایل و تبار ها بوده اند؟؟!

آیا آنانی که در دامن " محروم ترین مادر "، و " مغضوب ترین پدر "، و ستم دیده ترین ایل و تبار "، در سرزمین استبداد « افغانستان » رشد و نمو نموده، و پرورش یافته اند؛ و امروز در قالب « رهبر، روشنفکر، و لیدر؟؟!»؛ عدم داشتن تبعیض و تعصب نسبت به بستر و لایه های پیدایش، خیزش، و پرورش استبداد را به گونه مضحک آن؛ بوزینه وا ر ( اطوار و شکلک ) در میاورند؛ آیا آنان در حقیقت به مظلومیت تاریخی مادر، پدر، ایل و تبار خویش، « مظلومیت انسان در افغانستان » خیانت و جفا تاریخی را روا نه میدارند..؟؟!

4 = هجوم لشکریان ایل جاری استبداد، و یا آفت ی بنام « طالبانیزم»!

میگویند هجوم دسته های بیشمار از ملخ ها، آفت آسمانی است بر مزارع انسان های عاصی و به گناه الوده شده و...! آری! اگر چنین باشد؛ بدون شک هجوم کرگدن وا ر لشکریان ایل جاری در گونه یی از طالبانیزم آن، در پسا حاکمیت مجاهدین نیز آفتی بوده است ملخ وا ر. این یعنی: ملخ زدن مزرعه حاکمیت مجاهدین؛ در گونه آفت استبداد خشن و قبیله یی حاکمیت طالبانیزم، در فردای سقوط حاکمیت مجاهدین در دهه هفتاد هجری...!

مسلم است که پیدایش دسته های بزرگ از ملخ آفت طبیعی بوده، و جوامع متمدن و مجهز به نیروی علم و دانش به ساده گی بر آن فایق میگردند. اما جوامع که از عقب مانده گی فکری و ذهنی رنج میبرند؛ در گونه ها یی مختلف از هجوم ملخ ها، آخرین لقمه های نان شب خویش را بر باد رفته میبینند.. و؛ ساکنین بومی سرزمین افغانستان نیز در چنین قاعده یی قرار دارند!

آن گاهی که در دهه هفتاد، مجاهدین شهر های کشور را یکی پس از دیگری به تصرف خویش در آوردند، و در نهایت ارک کابل را نیز تصرف نموده و حاکمیت خویش را در افغانستان اعلان نمودند؛ در ان برهه از زمان من جوان کم سن و سالی بیش نبودم. این که می دیدم که حاکمیت از سلسله سنتی قبیله یی آن خارج گردیده و فرزندانی از تبار ستم بر مسند حاکمیت تکیه زده اند؛ مرا به امیدواری وا میداشت و... اما، دیری نپایید که جنگ های خونین و فاجعه بر انگیز میان وحدت اسلامی « شاخه استاد مزار ی» جمعیت اسلامی، و جنبش ملی اسلامی آغاز گردید. از نقطه نظر من آغاز یک چنین جنگ ها یی، در یک همچنین مرحله حساس از تاریخ ستم دیده گان این دیار، چیزی نبود، مگر آغاز یک فاجعه عمیق تاریخی دیگر، در آن روز گار. میدانستم که برای ستم دیده گان این دیار، این جنگ ها یک انتحار و خود کشی تاریخی بیش نمیباشد و... استبداد، در یک نبرد قوچ جنگی خونین و فرساینده، تا آخرین رمق های حیات مان ما را به جان هم انداخته؛ و آن گاه در وا پسین نفس های مان پا بر گلو مان گذاشته و به قصابی مان پرداخت و... دریغ و درد که از تاریخ نیاموختیم ، و تکرار مکرر آن در آتی نیز بر ما بعید نه خواهد بود..!

هر گاه اگر سینه تاریخ « افغان زمین » را به کاویدن بپردازیم؛ مشخص میشود اینکه: این ما « غیر افغان ها» نبوده ایم که در جریان تاریخ افغانستان تبعیض و تعصب را به تحمیل گرفته باشیم؛ بلکه؛ تبعیض و تعصب در شکل سیستماتیک و هدف مند آن بر ما به تحمیل گرفته شده است! استبداد سه صد ساله، و پیامد های تاریخی آن در عصر حاضر، خود شاهد انکار ناپذیری بر این مدعا میباشد...!

کدام ضمیر، وجدان، و شرف بیدار؛ میتواند از پیامد بعد تخریبی فاجعه انسانی استبداد در افغانستان چشم پوشی بنماید...!

چکیده یی از نوشتار:

یک = استبداد در افغانستان یک امر انتزاعی نبوده، بلکه این آفت تاریخی، بستر و خیزش گاه های مردمی وسیع و قدرت مند ی را در میان اقوام و قبایل خاص این سرزمین دارا بوده است! ریشه های استبداد؛ همچون یک اصل تغیر نا پذیر در باور های قشر وسیعی از لایه های قبایل دو سوی خط مرزی دیورند نهادینه بوده، که همین اصل خود ضمانت اجرایی، بقا، و تداوم آن را در بستر تاریخ افغانستان به امر ممکن تبدیل ساخته است!

استبداد، عمل است! و هر عمل، نیاز مند قوه اجرایی بوده؛ قوه قهار و خشن اجرایی استبداد تاریخی در افغانستان، این همان قبایل افغان این سرزمین بوده اند!

دو = حاکمیت ها یکی از پی دیگری در افغانستان تغیر نموده اند! اما؛ اصل و هسته استبداد، در محوریت حضور بدون قید و شرط میراث داران استبداد در پروسه قدرت و دولت، در جریان سده ها همچنان دوامدار و پا برجا بوده است! نیازمندی تاریخی ما است تا سیستم استبدادی به وجود آمده را از بنیان دیگر گون نموده، و یا هم این که با عوامل تاریخی استبداد خط فاصل ایجاد نموده؛ سیستم حکومتی، کشور و مملکت خاص خویش را به اعمار بپردازیم! اصل سوزنده و نابود کننده استبداد، حتی خرد جمعی یک کشور و مملکت را به فنا خواهد گرفت! بر همین مبنا خیزش های تکامل بخش اجتماعی در میان جوامع استبداد زده، چه بسا کند و نا محسوس میباشد! پیامد استبداد، این همانا فرهنگ و خرد گریزی، و عصبیت های اجتماعی، میباشد! لذا کار روشنگری در میان جوامع استبداد زده، یکی از دشوار ترین ها در نوع خویش میباشد!

سه = استبداد؛ این در حقیقت آفتی است تاریخی- اجتماعی! تداوم و پیوستگی آن بر بستر تاریخ ملل و جوامع، مردمان استبداد زده، توام با افت های اجتماعی را به ظهور خواهد گرفت! عصبیت و خشونت ها ی خونین، پیامد های منفی بار روانی استمرار استبداد بوده؛ تداوی، وقایه و ایجاد خط فاصل با این طاعون تاریخی، حد اقل ترین کاربرد رهایی و باز یافت سلامت اجتماعی نسل های امروز و فردای مردم مان از این پدیده منفی و تخریب کننده خواهد بود!« اگر استبداد قبیله یی در افغانستان را همچون طاعونی اجتماعی بپذیریم؛ که چنین هست؛ بدون شک قرنطینه این طاعون در حصار های از پیش تعیین شده،«افغانستان برای افغان ها» یک امر حیاتی و خرد مند تاریخی به حساب خواهد رفت.

چهار= تداوم سه صد ساله استبداد، تبعیض، و ستم در افغانستان، ممکن برای قبایل و شخصیت های خاص در این سرزمین، لذت غرور و حمیت تاریخی را در پی داشته است. اما، برای من و همتباران من،« مجموعه یی از نسل ستم دیده گان این دیار» استبداد، این رنج تاریخی مان بوده، و برای مان پیامدی جز ذلت و زبونی را در پی نداشته است! حضور، یاد و خاطره استبداد، رنج تاریخی من و نیاکان من میباشد! لذا، ما نه تنها مجبور به تحمل دوامدار تاریخی و لاقید آن نبوده، بلکه رسالت تاریخی خویش میدانیم تا در جهت بر اندازی آن نهایت تلاش، کوشش، و همت شرافت مندانه خویش را مساعی بنماییم! استبداد و عوامل آن اگر از لجاجت و شیطنت های تاریخی خویش دست برداشته، و در یک محیط انسانی زیستن صداقت مندانه و توام با عدالت را با ستم دیده گان سرزمین افغانستان گردن بنهند، آنگاه میتوان همزیستی مشترکی را در محدوده جغرافیایی مشترک « وطن » با آنان تداوم بخشید. در غیر آن، مجبور و مکلف به تحمل رنج تاریخی استبداد سده های گذشته در آینده های این سرزمین نبوده، و گزینه تجزیه کشور افغانستان را به خیر و صلاح همگانی به تشخیص میگیرم!

پنج = ...و تعصب: هر گاه اگر شخصی با مشت به فرق مان بکوبد، و این کوبیدن ها در ادوار تاریخ زنده گی مان مستدام ، مستمر، پیگیر و با خشونت های تمام تر تداوم یافته، و به عنوان یک اصل عمومیت پیدا نموده، و تبدیل فرهنگ تاریخی- اجتماعی در محیط مان بشود؛ آیا سکوت، بی تفاوت بودن و تعصب نداشتن در برابر این صاحب و صاحبان مشت، این علامت جز خرف بودن و استحمار شدن مان را به ظهور نه خواهد گرفت؟؟! و حال، استبداد و عوامل استبداد در طول تاریخ به تاراج گرفته اند؛ چه فرهنگی، و چه هم هویتی، و اقتصادی و...آیا در قبال چنین پدیده تاریخی نباید تعصب داشت؟؟!!

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • تعصب و نفرت نسبت به عامل و عاملین استبداد و تبعیض در افغانستان « اوغان ستان » حد اقل ترین وظیفه تاریخی نسل ستم دیده گان این سرزمین میباشد! درود بر مجموعه کابل پرس? با این روشنگری ها!!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس