هزاره ها و حفظ موازنه قوا در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
امروز با توجه به رشد تکنولوژی و حاکمیت عصر اطلاعات، جهان پهناور قدیم تبدیل به دهکده و یا جهان کوچک و فشرده ای شده است . به همین لحاظ برخورد و تصادم منافع و مصالح قدرت ها، خود بخود تهدید ها و فرصت های جدیدی را بوجود آورده و "نظام امنیت بین المللی" تعریف کاملا متفاوتی از گذشته، پیدا کرده است . این تغیرات و تحولات کلی که در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی در جهان رخ داده است، ناشی از وضعیت بحران زده جهان تک قطبی ترسیم شده توسط امریکا بر مبنای «استراتژی محوری سیاست خارجی آمریكا در عصر پسا جنگ سرد» بوده است.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریکا به عنوان تنها ابرقدرت بلامنازع جهان، از موضع یگانه هژمون برتر، نظم نوین جهانی را خارج از قوانین پذیرفته شده نهاد های بین المللی، طراحی کرد . اما موجودیت قدرت ها و قطب های قدرت در جهان مانند روسیه، چین، اتحادیه اروپا، هند و ... برخلاف خواست و نظر امریکا، تیوری جهان تک قطبی را به چالش کشیده و موجودیت جهان چند قطبی را در ساختار نظام بین الملل پیش کشیدند . نهادهای بین المللی و جوامع مدنی نیز که به صلح و امنیت جهانی میاندیشیدند از نظریه چند قطبی و توازن قوا در عرصه های سیاسی، نظامی و اقتصادی، به شدت حمایت کرده و به عوض جهان تک قطبی، قطب های جهانی دیگری مانند اتحادیه اروپا، روسیه و چین و قدرت های تاثیر گذار منطقه ای مانند هندوستان و ایران و امریکای لاتین و ...را پیشنهاد کردند .
در آن زمان، امریکا با اشغال عراق بدون در نظرگرفتن نقش سازمان ملل صرف با همکاری عده ی کمی از کشورهای غربی، رویکرد خشن نظامی را زیر پوشش حملات پیشیگیرانه در دستور کارش قرارداده و با ایجاد فضای تهدید و ارعاب و تهاجم، حالت بهت و شوک و ترس و نگرانی را بر جهان حاکم ساخت . این سیاست تهاجمی و یکجانبه گرایی امریکا، نه تنها نظم بین المللی را بهم ریخت که امنیت جهانی را نیز به مخاطره افگند . زیرا سایر قدرت های درگیر در قضایا از برهم خوردن موازنه قدرت به نفع یک هژمون برتر که برای صلح و ثبات و امنیت جهان خطر ساز است، اظهار نگرانی کرده و تلاش ورزیدند تا با تمام امکانات در مقابل یکجانبه گرایی امریکا و متحدانش به مثابه عامل بازدارنده عمل کنند . در نهایت موفق شدند کشتی جنگی امریکا را نه تنها از سرعت اولیه بازدارند که حتی آنرا به گل نیز نشاندند . اکنون امریکایی ها میدانند که سیاست یکجانبه گرایی و هژمون برتری طلبانه ی نیوکان ها شکست خورده و ناکارآمدی سیاست تهاجمی نیوکان ها، تناقضات درونی حاکمان کاخ سفید، فشار افکار عمومی و مقاومت قدرت های درگیر در قضایا، مزید بر علت گردیده و باعث شد تا امریکا را وادار به پذیرش ایده تقسیم جهان به نسبت های مختلف نماید.
افغانستان اما ! با توجه به موقعیت ژیوپولیتیک اش همیشه برای قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای، حساس و مهم بشمار آمده که تاریخ سیاسی گذشته کشور و دخالت های آشکار و پنهان قدرت های درگیر در قضایا، شاهد بر مدعا است . این واقعیت نشانگر این مسئله میباشد که افغانستان با توجه به موقعیت ژئوپولیتیکی که داشته و دارد اکنون از موقعیت ژئواستراتیژیک نیز برخوردار گردیده و به چهار راه تصادم قدرت های بین المللی و منطقه ای مبدل گردیده است. قطعا بازیگران منطقه ای و بین المللی در راستای تامین منافع شان درین میدان باهم به رقابت میپردازند که کارشناس سایت اطلاعاتی «افغانستان رو» اندری سیرینکو از بازیگران سیاسی افغانستان نام میبرد : "ایالات متحده امریکا، ناتو، حکومت رسمی کابل، طالبان، پاکستان، ایران، اتحادیه اروپایی، سازمان همکاری شانگهای، سازمان قرارداد امنیت دسته جمعی، جی – 8 ".
در شرایط فعلی شاید برای قدرت های بزرگ مقدور نباشد تا جغرافیای سیاسی افغانستان را تغییر دهند . اما بی شک فرصتی برای دکانداران سیاسی بومی خواهد بود تا بعنوان عاملین اجرایی خواسته های قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای ایفای نقش نمایند . به همین دلیل کرزی و من تبع اش در راستای خواست کشورهای غربی، طالبان و همفکران قبیله یی اش در جهت منافع پاکستان و عربستان و اتحاد شمال و شرکاء، بمثابه عاملین اجرایی منافع روسیه و هند و ایران و کشورهای آسیای مرکزی و حتی ترکیه انتخاب شده اند . چون قدرت های منطقه ای و بین المللی به این نتیجه رسیده اند که برای ترسیم چوکات مشخص در راستای ساماندهی نفوذشان در افغانستان، ناگزیر از تبادل نظر با یکدیگر اند . تا نفش سنتی افغانستان در جنگ دوم جهانی یعنی سیاست بیطرفی مثبت و فعال و همزیستی مسالمت آمیز دولت ها را، به عنوان یگانه راه بیرون رفت ازین بحران بپذیرند .
با توجه به این فاکت ها، هر دولتی در شرایط کنونی افغانستان، چه در عرصه بین المللی و چه در سطح منطقه ای، ناگزیر است تا از" سیاست بیطرفی مثبت و فعال" کارگرفته و هیچگاه تا سطح دوستی و یا دشمنی یکجانبه با قدرت ها، پایین نیامده و منافعش را با منافع دیگران بافت دهد. بافت منافع که جزء قاعده بازی سیاسی است، به این معنی است که ضمن تامین و حفظ منافع ملی کشور، باعث خدشه دار شدن منافع و مصالح دیگران نشوند. زیرا نزدیکی و یا وابستگی یکطرفه به قدرت های بیرونی نه تنها مشکل افغانستان را حل نکرده بلکه نفس این وابستگی، توازن قواء را به نفع یک قدرت، به هم زده و کشور را بیشتر از پیش دچار بحران و کشمکش های سیاسی و نظامی میسازد . سرنوشت دولت های دست نشانده اتحاد جماهیر شوروی، دولت مستعجل آقای ربانی و شرکاء، امارت دژخیمی طالبان و دولت به اصطلاح دموکراتیک آقای کرزی این واقعیت را آشکار میسازد که در افغانستان، نه تنها دولت های مزدور و وابسته که حتی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای نیز نمیتوانند با یکجانبه گرایی، منافع شان را با نابودی منافع دیگران تامین نمایند . قدرت های ذیدخل در قضایای افغانستان باید بدانند راهی وجود ندارد جز همکاری درازمدت امنیتی، اقتصادی و سیاسی با یکدیگر . همکاری ای که منجر به ایجاد امنیت، صلح و ثبات در منطقه گردد.
در سطح ملی؛ دولت باید از انحصارجویی و تمامیت خواهی دست برداشته و با مشارکت عادلانه همه اقوام و اقشار مختلف کشور در ساختار سیاسی، زمینه ایجاد حاکمیت فراگیر ملی را فراهم سازد. قراین و واقعیت ها نشان میدهد که بازگشت دوره استبداد و نقش جنگ درین میانه خیلی کمرنگ از گذشته گردیده و بر عکس حرص و ولع و اشتیاق متولیان استبداد و انحصار و جنگ و خونریزی؛ از انگیزه حامیان بیرونی آنان کاسته شده است و این میرساند که طبعا قاعده بازی نیز عوض گردیده و یجای جنگ و دعوا، به مبارزات سیاسی روی آورده اند . استقبال مردم و گروه های سیاسی ازین قاعده و تکثر قارچی احزاب گوناگون سیاسی و ایتلاف های دمدمی و شتاب آلود و دموکراسی نیم بند خود گواه بر این مدعا است.
هزاره ها اما ! درین وسط چه نقشی در ایجاد موازنه قدرت در افغانستان خواهند داشت؟. تاریخ باز تکرار گردیده و دو ایتلاف و دو مجموعه سیاسی در مقابل هم صف آرایی کرده اند . اما اینبار خوشبختانه این تقابل سیاسی است نه نظامی . باردیگر هزاره ها به نقش تعیین کننده ی دست یافته اند . رهبران و نخبگان جامعه هزاره در شرایط بحرانی کنونی، در فقدان دولت مقتدر و مشروع مرکزی، نیاز به ائتلاف متوازنکننده ی با قدرت های درگیر در قضایای کشور دارند . تا با تراکم نیروهای مادی و معنوی اقوام محروم کشور، قدرت برتر را که سلطه اش را بر دیگران چیره کرده است، مهار کنند . تا از طریق فرایند ایجاد توازن قوا، زمینه مشارکت در قدرت، حفظ هویت و تثبیت حقوق و مطالبات دموکراتیک همه اقوام کشور، مبتنی بر تناسب کمی نفوس شان، تأمین گردد .
رهبران و نخبگان سیاسی جامعه هزاره باید بدانند که در سیاست، منافع زمانی تثبیت میشود که سیاستمداران ازقدرت و وزنه لازم اجتماعی و هوش و درایت سیاسی برخوردار بوده و در عرصه بازی باید کارت های موثر قدرت را در جهت تغیر شرایط و ایجاد موازنه قواء در راستای منافع جامعه اش در دست داشته باشند. فراموش نکنند که مسیر همکاری و اتحاد عملی با دیگران از موضع و موقعیت عادلانه و برابر، مبتنی بر اصل تامین منافع مردم و ضمانت اجرایی توافق ها میگذرد . چون در یک قرارداد سیاسی توجه به تضمین و تمکین اجرایی آن، ضروری و حیاتی است .
اگر چه رهبران و نخبگان جامعه هزاره که در عرصه سیاست به اصطلاح فعال اند، متاسفانه به خاطر نفاق درون اجتماعی هزاره ها، که خود بانی و باعث آن بوده اند، از قدرت و وزنه لازم سیاسی برخوردار نبوده و فاقد پتانسیل لازم "قدرت تغیر" که صلاحیت آنانرا در ایجاد فرصت ها و نقش آفرینی در تحولات سیاسی به ظهور رساند، میباشند . رهبران و نخبگان جامعه هزاره باید بدانند که امروز تغیرات و تحولات رویدادهای سیاسی کشور، روند شتابنده ای بخود گرفته است و این آژیر خطری است برای آنان که تاکنون دنباله روی حادثه بوده و هیچگاه با طرح از قبل طراحی شده در تعاملات سیاسی کشور نقش تعین کننده ای ایفا نکرده اند . به همین لحاظ هنوز که هنوز است، آنان در حاشیه قدرت دیگران تعریف می شوند . آنان باید به این اصل اذعان داشته باشند که در حاشیه قرارداشتن و تاثیر نگذاشتن بر تحولات سیاسی، اجتماعی کشور دقیقا از عوارض جانبی احزاب و رهبران حاشیه یی و منفعل میباشد .
اما با آنهم این قلم معتقد است که اگر در شرایط حساس فعلی، رهبران هزاره بخواهند به عنوان یک طرف قضیه در معادلات سیاسی، نقش تاثیرگذار داشته باشند، قبل از همه تلاش نمایند تا حول محور مصلحت و منافع مردم با همسانی و همگونی تلقی ها و برداشت ها از مفاهیم و مقوله ها (مردم، سیاست، قدرت و ...) به آرایش سیاسی جامعه پرداخته و خط مشی سیاسی مشخصی را در راستای تامین مصالح و منافع قومی و ملی ترسیم کنند . تا ازین طریق با مهندسی رای و اراده مردم، قدرت و ظرفیت جامعه را ارتقا بخشیده و با اتکاء به آن، صلاحیت داخل شدن در عرصه سیاست را پیدا کنند . این کار زمانی میسر است که آنان بیشتر به وفاق، وحدت، يكپارچگي و انسجام اجتماعي هزاره ها )البته با حفظ وابستگی های سیاسی، مذهبی آنان) بیاندیشند . تا با تراکم رای و اراده آنان بتوانند قدرت یکپارچه و منسجم شان را در این بازی نفسگیر سیاسی، نشان دهند . آنگاه از موضع قدرت متراکم و یکدست جامعه هزاره، در تعاملات سیاسی نه تنها در سطح ملی که حتی در سطح منطقوی نیز حرفی برای گفتن داشته و نقش تعین کننده جامعه ما را بمثابه یک طرف قوی تعامل در متن بازی سیاسی، در انظار جهانیان به نمایش بگذارند .
پيامها
4 جنوری 2013, 09:52, توسط چنگیزی
خانه آباد قومای گل دلجوجان ازاینکه گهگاهی ازجاهای کپی ودرسایت کابل پرس? بی خریطه فیر میکنی . اینهمه که نگران موازنه قدرت هستین لطفآ با رئیس قافله دزدان عزیز خان شفق تشریف ببرید کابل وازنزدیک با بقیه جانیان وشرف باخته گان جهادی - قومی محشور گردید . تا هم موازنه قدرت بدست آید وهم جیب قوما چند صباحی ازدست برد شما درامان باشد . با داشتن این ویروسهای فکری آنچنانیکه تا اکنون مردم را باداشتن فاسد ترین سیستم سیاسی مفتخر داشته اید ، روشن است که ازاین به بعد ودرصورت بدست آمدن موازنه قدرت !! چی کلاهی نمدین روی سر آنها میگذارید .
4 جنوری 2013, 15:26, توسط ستایش علی
ستایش علی
من حتا یک واژه به آنچه چنگیزی گرامی درین باره فرموده افزون کرده نمی توانم؛ صد در صد موافق ام