مطلبی از دکتر محمدسرور مولایی درباره وضعیت زبان فارسی در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
یادآوری
در مورد وضعیت امروزین زبان فارسی افغانستان و مسایل آن در نشریات و دنیای مجازی بسیار میخوانیم. ولی بحث عالمانه و محققانه در این مورد کمتر دیدهایم. این مقاله از استاد دکتر محمدسرور مولایی را از همین روی منتشر میکنم که جبرانکنندهی این خالیگاه باشد.
آشتی افغانها با میراث کهن ادب فارسی دری
و واکنشها و کنشها
محمدسرور مولایی
زبان فارسی دری که خاستگاه آن بلخ، بخارا، هرات و جوزجان و غزنه و نیشابور و در یک کلمه، خراسان است در روزگار حکومت سامانیان بلخی که پایتخت شان بخارا بود بنا بر ضرورت و نیاز مردم آن روزگار و حمایت امیران و وزیران سامانی در زمینههای گوناگون دانش بشری صاحب آثار مکتوب شد و شاعرانی چون رودکی سمرقندی،ابوشکور بلخی، شهید بلخی، ابوالموید بلخی، فرالاوی، مصعبی و....الفاظ فارسی دری را در ترازوی اوزان عربی بر سنجیدند و اشعار دلکشی پدید آوردند که خواننده تا امروز که بیش از هزار سال از سرایش آنها میگذرد از قرائت آنها سرخوش میشود وچون در معانی آنها فرو مینگرد پیامها و مفاهیمی را در مییابد که امروز نیز در حیات انسانی مصداق دارد:
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زامده تنگدل نشاید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
(به ادامهی مطلب مراجعه کنید)
یکی از رموز ماندگاری و پایداری زبانها در تمام دنیا پدید آمدن آثار مکتوب یا به تعبیر دیگر و عام تر ادبیات مکتوب وقابلیت کتابت و نگارش به آن زبان است. این قابلیت از چند نظر اهمیت دارد:
آثار و افکار و اندیشهها و عواطف و احساسات را قید، حفظ و نگهداری میکند و به گفته حکیم ناصرخسرو بلخی
ترا خط قید علوم است و خاطر
چو زنجیر مر مرکب خیبری را
یعنی علوم و دانشها و الهامها و خیالات را با خط و نگارش میتوان قید کرد و این قید کردن به معنی نگهداری و حفظ و در دسترس قراردادن است.
دیگر آن که امکان انتقال میراث فکر و اندیشه و احساس و عاطفه و... را به دیگران میسر میسازد و همچنین امکان آموزش دانشها و یافتهها و تجربههای پیشینیان را برای پسینیان فراهم میسازد تا آنان بر اساس آموختههای خویش اولاً به دانش وآگاهی و معرفت و شناخت پیشینیان دست یابند و در ثانی خود با پدید آوردن آثار دیگر بر اندوختههای پیشین بیفزایند.
به هرحال هر افزایش و کشف نو که به قید کتابت در میآید نه تنها از نظر خصلتهای پیش گفته در شمار آن آثار قرار میگیرد بلکه همراه با بیان مفاهیم نو و تازه بر ظرفیتهای واژگانی زبان میافزاید و موجب بالندگی، شکوفایی و پایداری آن نیز میشود. هر اندازه بر وسعت قلمرو گویندگان و عمر زبان افزوده شود تنوع بیانی و حوزه لفظ و معنی و دایره واژگانی آن گسترش مییابد .این معنی در باره زبان فارسی دری مانند تمام زبانهای زنده دیگر دنیا که دارای آثار مکتوب وعمر دراز و قلمرو جغرافیایی گستردهاند مصداق دارد.
اکثرقریب به اتفاق آثاری که در دوره یکصد سالة سامانیان و دوره دوصد و سیسالة غزنویان پدید آمده است متعلق به حوزه خراسان است .یعنی دراین دوره غلبه بر حضور واژگان و لغات و تعبیرها و ترکیبهای خراسانی در آثار مکتوب است. این نکته نیز گفتنی است که در همین دوره ویژگیهای گویش نواحی مختلف خراسان در آثار مکتوب را باز مانده ازین دوره میتوان یافت. به سخن بهتر زبان فارسی دری که در این روزگاران دوران رشد و تکوین خویش را میپیماید از تمام امکانات موجود درگویشهای همخانواده خود سود میبرد. یعنی صورت رایج و رسمیداشتن و یافتن زبان فارسی دری هیچگونه منافاتی با حضور و وجود و رواج گویشهای هم خانواده ندارد.
از هنگامیکه زبان فارسی دری دوران رشد و تکوین خود را پشت سر گذاشت و به مرحله درسی گام نهاد به موازات گسترش قلمرو جغرافیایی و افزایش گویندگان و تنوع فرهنگهای اقوام ساکن در جغرافیای زبان فارسی که آن زبان را وسیله بیان افکار و اندیشهها و عواطف و احساسات خود مییافتند به آن زبان آثاری پدید آوردند و به رنگ و رونق و طراوت و تازگی و لطافت و زیبایی آن افزودند. هرچند در دوره فارسی دری که از قرن ششم هجری به بعد شروع میشود زبان فارسی دری از جهت ساختمان دستوری کم و ییش تثبیت شده است اما از نظر واژگانی پیوسته به گونههای مختلف در حال تغییر و تبدیل بوده است.یعنی برخی از لغات و واژهها متروک شده است و بعضی با حفظ صورت به معانی و مفاهیم جدید به کار رفته است و...و در هر دورههای بنا بر شرایط اجتماعی و سیاسی تعدادی واژه و اصطلاح وارد زبان شده است.از همه اینها که بگذریم در حوزه آفرینشهای ادبی و بیانی چه در شعر و چه در نثر آثار جدید، بسته به تواناییهای شاعر و نویسنده همواره تعدادی واژه و ترکیب و تعبیر به گنجینه زبان افزوده است.
آ نچه در پی این مقدمه بران تاکید میکنیم این است که دیرگاهیست زبان، آن تعریف کهن خویش را از دست داده است که گفته میشد: زبان، امری قدسی، ثابت و تغییر ناپذیر است. مهمترین ویژگی زبان زنده بودن آن است و این زنده بودن به معنی آن است که زبان توانایی مطابقت با شرایط و اوضاع و احوال جدید را دارد. هر زبانی که این توانایی را نداشته باشد و یا برای حفظ تواناییهای آن کاری و اقدامیصورت نگیرد فراموش میشود
زبان فارسی دری که زادگاه آن خراسان است و ما افغانها بدان مینازیم به اسباب و دلایلی دیرگاهی از قافله هستی عقب مانده بود و علیالخصوص در میدان نثر و انشا در میان نثر مُنشیان و دبیران قدیمیثر و میرزایان که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد دست و پا میزد. یکی از دلایل این حالت که بر زبان فارسی دری طاری وجاری شده بود، علاوه بر سایه سنگین آن میراث دیوانی و اداری قدیمی، مدیریت کردن زبان از سوی دولتها بود. در دوران دراز این مدیریت بیفرجام که هیچ یک از مدیران و طراحان آن با سرشت زبان و پویایی و تاریخ آن اشنایی نداشتند، تا حدی که زور مدیران میرسید به دور افغانستان و همین زبان زیبای دری، دیواری ستبر کشیده شد که مبادا به اصطلاح آنان با زبان فارسی ایرانی درآمیزد و ازین آمیختگی موجودی بزاید که سرکش باشد و تن به مدیریت ندهد.با تأسف، مدیران با سرشت زبان که پویایی و زنده بودن آنست بیگانه بودند و مراد ازین بیگانه بودن این است که همین زبان فارسی دری که امروز بیش از هزار سال از عمر پر برکت آثار مکتوب آن میگذرد و صدها هزار اثر به این زبان به دست اقوام و مردمان ساکن در جغرافیای گسترده آن از ترکیه تا بنگال و آسیای میانه تا چین و از خوارزم تا عراق و فارس پدید آمده است اگر توان آن داد و ستدها را نداشت در همان زادگاه خود متوقف میماند و فراموش میگشت.
از تاریخ آن اطلاع نداشتن به این معنی است که واقعاً فقر آشنایی با آثار پدید آمده در زبان فارسی دری بیداد میکرده است. اگر کسی آثار مکتوب دوره سامانیان و غزنویان را که از قضا مرکز هر دو سلسله در خراسان بوده است بدرستی خوانده بود و از لغات و واژگان آن اطلاع داشت و یا حتی امروز اطلاع و آگاهی داشته باشد، میداند که بیشتر آنچه که امروز همزبانان ایرانی ما با سعی و تلاش و کار و کوشش چند نسل از استادان در زبان نوشتاری و گفتاری خود به کار میبرند برگرفته و بازیافته از همان گنجینه میراث کهن مشترک است که پدید آورندگان آن آثار مردمان و اقوام ساکن در جغرافیای زبان فارسی بودهاند.حالا این پدید آورنده شهید و ابو شکور بلخی و دقیقی و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و رودکی سمرقندی باشد یا عنصری بلخی و فرخی سیستانی و حکیم سنایی و سیدحسن و مختاری غزنوی و خواجه عبدالله انصاری هروی و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری و نظامیگنجوی و خاقانی شروانی و مولانا جلالالدین محمد بلخی و شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی و خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی و امیر خسرو دهلوی و اوحدی مراغهای و صائب تبریزی و میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی و ابوعلی بلعمیو ابوبکر اخوینی بخاری و حکیم موفق هروی و بهاءالدین محمد بلخی و ابوالفضل بیهقی و نصرالله منشی غزنوی و نجم الدین رازی و امام محمد غزالی و شیخ احمد غزالی و عین القضات همدانی و عبدالحی بن ضحاک (سهاک) گردیزی و منهاج سراج جوزجانی و نورالدین عبدالرحمن جامیو امیر علیشیرنوایی و صدها و هزاران تن دیگر که در جای جای و سرتاسر این جغرافیا میزیستهاند.
برای کسی که نمیداند بسیاری از واژگان رایج در زبان فارسی معاصر ایران همانهای است که آن بزرگواران به کار برده و در آثار خود آنها را ماندگار کرده اند، حتی در ترسیم مرز جغرافیای سیاسی میان زبان فارسی دری و فارسی ایرانی و تاجیکی هم درمانده میشود. اما برای کسی که از سرشت زبانها و به ویژه زبان فارسی و سیر تاریخی و چگونگی ارتقای آن به زبان دوم تمدن و فرهنگ اسلامیو وجود دهها تن نویسنده و شاعر که آثار شان جزو میراث فکری و فرهنگی بشری شمرده میشود باخبر است و میداند که امروزه نیز زبان فارسی دری همچون گذشته پویا و زنده است وهر آنچه را که بخواهد از گنجینه میراث کهن و از خزانه هزار و اند ساله آثار مکتوب خود بر میگزیند و در همان معانی یا مفاهیم و معانی دیگر به کار میبرد و در این گزینش و به کار گیری و عدم آن از هیچکس و نهادی دستور نمیپذیرد. درین موارد هر گونه خطکشی زیر هر عنوان و نامیکه باشد جز نشانه عدم اگاهی و خدای نخواسته سوء نیت و اعمال اغراض دیگر نمیتواند بود.
نسل امروز شاعران و نویسندگان ما در تمام زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی، ادبی توانایی شگرفی در نگارش و سرایش از خویش نشان داده است و مخاطبان آنان در جامع آنچه را که آنان میسرایند و مینویسند درک میکنند و آن جمعیت را که این آثار را با شوق و ذوق و دقت و لذت میخوانند و نکتهها و ظرافتهای آن نوشتهها را درک میکنند بابت ادراک شان ملامت کرد.
این تغییر در شیوه بیان در نوشتار و گفتار در شعر و نثر امروزینه نیست. در دهه 42 تا52 و پس ازان از 57 به بعد، نمونههای بسیاری در داخل و خارج پدید آمده است که با گذشته فرق داشته است.تنها تفاوتی که امروز با دیروز دارد کثرت عدد گویندگان و نویسندگان و رویآوری همگان در پرتو آزادی و حضور رسانههای نوشتاری و دیداری و شنیداری یعنی روزنامهها و مجلات و رادیوها و تلویزیونهاست و این وضع نباید موجب هراس و خط و خطکشیها شود؛ .زیرا این گونه کارها در همان دههها که مشخصات خود را داشت راه به جایی نبرد و البته امروز با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی و بالا رفتن سطح آگاهیها و آشنایی با میراث کهن ادبی و فرهنگی و افزایش شمار با سوادان و دانش آموختگان هرگز راه به جایی نمیبرد.
آنچه را که مدیریت دولتی باید ببیند و اصلاح کند، نه میبیند و نه در پی اصلاح آن است وجود هزاران لوحه و نوشته بر در و دیوار کابل و شهرهای دیگر است که حتی یک کلمة فارسی یا پشتو در آنها وجود ندارد و اگر کسی نداند که این سرزمین زاد کاه زبان فارسی دری بوده است خیال میکند در دیاری غریب وارد شده است. شگفتیآور است که کلمات و نامها و اصطلاحات انگلیسی و دیگر زبانها در معنی حقیقی بیگانه را با حروف فارسی بر سر در دکانها و فروشگاههای بزرگ و حتی چرخهای شیر یخفروش و امثال آن میتوان دید. سوپرآیسکریم و سوپر چکنسوپ موجب شده است تا ترکیب زیبای شیر یخ و شوربای مرغ از یاد برود و استفاده از آن نامهای زیبا دلیل عقب ماندگی شمرده شود.
متأسفانه با وجود این همه رادیو وتلویزیون و روزنامه چنان به نظر میرسد که ارباب مطبوعات ما به این مهم کم توجه بودهاند و یا انجام آن را بر عهده شهرداریها و یا وزارت اطلاعات و فرهنگ وا گذاشتهاند که انتظاری برآورده شدنی نیست. به هرحال ندیدم که روزی خبرنگاری، عکاسی و یا گزارشگری عکس و گزارشی ازین لوحهها تهیه کرده باشند و از مردم درباره معنی و مفهوم آنها پرسش کرده باشند و یا توجه همگانی را به یک فاجعة فرهنگی و زبانی جلب و یاری همگانی مردم را در مقابله با این پدیده خواستار شده باشند!
شادروان دکتر امیرحسین آریانپور در کتابچه روشتحقیق خویش به نکتة جالبی اشاره میکند که تفاوت جامعة باز و بسته را از منظر طرح پرسشهای تحقیقی نشان میدهد: در جامة باز پرسشهای مطرح میشود که پاسخ پذیر باشد و بر عکس در جامة بسته پرسشهای پاسخ ناپذیر مطرح میشود و غرض از طرح آن، سرگرم کردن مردم و مشغول کردن ذهن و فکر آنان است. حکومت و جامعة افغانستان هزار و یک مسألة قابل اعتنا و پرداختن دارد که لاینحل ماندهاست. در این میان شورای وزیران که همة مشکلات کشور را حل کرده است، مصوبهای را تصویب میکند که از آن بوی مدیریت کردن زبان به مشام میرسد. براساس این مصوبه باید کمسیونی تشکیل شود که واژههای بیگانه را از ساحت زبانهای فارسی و پشتو طرد و به جای آنها لغات و واژههای فارسی و پشتو وضع کند و مردم را از کاربرد لغات بیگانه باز دارد و به استفاده از واژههای خودی تشویق کند. هیچ خردمندی از چنین کاری نا خشنود نمیشود اما بر همة خردمندان و آکاهانِ کار روشن است که انجام چنان کاری نیازمند فراهم آمدن مقدمات بسیار از جمله امکانات علمی و شرایط تحقیقی و چیزهای دیگر است. چون در حال حاضر آن امکانات فراهم نیست و معلوم نیست کی و چگونه فراهم خواهد شد و زبان انگیسی و دیگر زبانهای غربی به سبب حضور نیروهای نظامی و پشتوانة سیاسی و اقتصادی همچنان پیش میتازد و درین حال رئیسجمهوری با توجیه عجیب و غریب تدریس به زبان انگلیسی را در برخی از دانشکدهها سفارش میکند، البته و صد البته که همه کسانی که درد میهن و فرهنگ و هویت دارند، رویکرد شاعران و نویسندگان به میراث ادب و فرهنگ کهن را که به صورت طبیعی و بر اساس آگاهی انجام میگیرد به فال نیک میگیرند، زیرا در نبود سازمان و ساختار علمی، بهترین راه دفاع از زبان در مقابل تهاجم زبانهایی که از پشتوانههای سیاسی و صنعتی و اقتصادی و علمی بهرهمند است، افزایش آگاهی مردم و حمایت از نویسندگان و شاعران و کسانی است که در برابر این تهاجمها ایستاده اند و منتظر اقدامات و تشکیلاتی که معلوم نیست کی و چگونه و با کدام امکانات پدید خواهد آمد، نمیمانند.
اما آن مصوبه، بند دوم یا ضمیمهای نیز دارد: طرد و حذف لغات نا مأنوس که ابهام برانگیز است. نیت تصویبکنندگان هرچه که باشد یک نکته مسلّم است و آن این که در هیچ زبان زندهای از جمله در زبان فارسی و پشتو هیچ واژة نامأنوس حتی اگر به زور مصوبه و جریمه و تشویق و...هم بر زبان مردم تحمیل شود، ماندگار نخواهد بود و خود به خود متروک خواهد شد و نویسنده و شاعری که از آن واژهها و لغات که برای مردم نامأنوس باشد استفاده کند،.مخاطبان خویش را از دست میدهد و منزوی میشود. بنا براین نیازی نمیماند که هزینههای دیگری بر کشور تحمیل شود و اذهان مردم آشفته گردد.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/771