درنگی در شخصیت شعری شادروان استاد سعادتملوک تابش
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
«آیینه مهر» عنوان یادنامهای است برای شادروان استاد سعادتملوک تابش شاعر معاصر افغانستان. این کتاب به کوشش جناب محمدرفیع اصیل یوسفی گردآوری شده است. ناشر آن انتشارات بدخشان است و بانی نشر آن، مؤسسه خیری امام جواد(ع) منتشر شده است. با قدردانی از این اقدام نیک و ارزشمند فرهنگی، مقالهای را که از من در این کتاب گنجانده شده است پیشکش شما میکنم.
تمهید
شادروان سعادتملوک تابش انسانی بود جامعالاطراف با ابعاد گوناگون شخصیتی و فعالیتهای گستردهی فرهنگی. برای شناخت چنین بزرگانی باید از جوانب گوناگون نگریست و آن هم به وسیلهی کسانی که در این جوانب و ابعاد مختلف صاحب صلاحیت باشند. من در این نوشته بناچار بنا بر بضاعت اندکی که دارم، به ویژگیهایی کلی در مورد شعر ایشان میپردازم.
پیشگام شعر نو مهاجرت
اگر برای شعر افغانستان در محیط مهاجرت در ایران بتوان سه دوره قایل شد، استاد سعادتملوک تابش از شاعران دورهی اول است، یعنی کسانی که در داخل کشور بالیده بودند و پس از رسیدن به مرحلهی کمال شاعری خویش، به ایران مهاجرت کردند. بخش عمدهای از این شاعران ما اهل هرات بودند و کانون تمرکزشان در مشهد، «انجمن اسلامی شعرای مهاجر افغانستان» بود، گرد شمع وجود استاد براتعلی فدایی که خداوند سایهاش را بر سر شعر امروز هرات همچنان مستدام بدارد.
ولی این حلقه را غالباً شاعران کلاسیکسرا، با نگاهی سنتی تشکیل میدادند و این هم باز به سبب پرورش آنها در محیط سنتی هرات بود. به همین دلیل شعر نو افغانستان نمایندهای در عرصهی مهاجرت نداشت، جز استاد سعادتملوک تابش که عمده پرورش ادبیاش در کابل صورت گرفته بود و لاجرم از نوگرایی و نوپردازی رایج در پایتخت مملکت بهره گرفته بود.
پس بیجا نیست اگر شادروان تابش را پیشگام و به واقع تنها چهرهی شاخص شعر نو افغانستان در ایران بدانیم و او طبعاً در عطف توجه و عنایت جوانهای سالهای دههی شصت به شعر نو، مؤثر بود.
از استاد تابش در آن سالها کتابهای متعددی در قالب شعر نو منتشر شد، همچون «دوراهی»، «سرودهای مهاجر» و «لحظههای طلوع» که این سومی برجستهترین اثر او در آن سالهاست.
«لحظههای طلوع» در سال 1360 در انتشارات اوج تهران به چاپ رسیده و بخش اعظم آن به شعرهای نو اختصاص یافته است. محتوای کلّی آثار شاعر در این کتاب، جهاد و مقاومت اسلامی افغانستان است و البته نوعی حال و هوای تغزّلی و عاشقانه را هم در آن میبینیم. یعنی در این مجموعه پیوندی بین حماسه و تغزل ایجاد شده و حاصل کار، شعری است که از استحکام بیان حماسی و در عین حال لطافت بیان تغزلی برخوردار است. این بخشی است از یک شعر این کتاب:
چشمان تو تلاطم پاکی بود
و من غریقی بیمار
خود را در نگاه تو شستن؟!
حادثهای عظیم است
که طوفان دریاها
و خشم آتشفشان را به سخریه میگیرد
خود را در نگاه تو یافتن
ترانههای روستایی است
که در پاییز
از عشق چوپانی میسراید در نای
چشمان تو غزلاند
عارفانه،
زیبا،
البته مجموعهی «لحظههای طلوع» شعرهایی در قالبهای کهن هم دارد که نه به سطح شعر کلاسیک دیگران میرسد و نه به شعر نو خود ایشان.
حضور در جامعهی ادبی ایران
نباید انکار کرد که در آن سالها جامعهی ادبی ایران با شعر امروز افغانستان سخت بیگانه بود. اهل ادب ایران، و آن هم سنتگرایان، فقط با نام و آثار استاد خلیلالله خلیلی آشنا بودند و جز آن، نه از جامعهی شاعران داخل کشور کسی در ایران شناخته شده بود و نه از شاعران مهاجر، مگر یکی دو تن. این دو تن هم کسی نبودند جز سیدفضل الله قدسی شاعر جوان و پرشورِ آن سالها و نیز استاد سعادتملوک تابش.
دیگر شاعران مهاجر ما با وجود شناختی که جامعهی مهاجر به طور نسبی از آنان داشت، در جامعهی ادبی ایران چنان سرشناس نبودند و این علت هم داشت. شعر جوان ایران با گرایشهای نوینی که بعد از انقلاب رخ نموده بود، حال و هواهای تازهای را تجربه میکرد که هنوز جامعهی مهاجر ما به آن نرسیده بود. تنها کسی که در قالبهای کهن خود را با این جریان هماهنگ ساخت، فضلالله قدسی بود و تنها کسی که در عرصهی شعر نو توانست متاعی درخور برای مخاطبان ایرانی داشته باشد، سعادتملوک تابش.
من درست به خاطر میآورم که وقتی به عنوان یک شاعر جوان نوپای وارد حلقهی شاعران مشهد در حوزهی هنری شدم، استاد سعادتملوک در آن جلسات حضوری ثابت داشت. او علاوه بر آن در بسیاری از کنگرهها و همایشهای شعری ایران شرکت میکرد. حضور ایشان طبیعتاً حضور ما جوانها را هم در این محافل میسر میساخت، چنان که اولین باری که من در یک شب شعر خارج از مشهد شرکت کردم، در معیت استاد بود، در شهر زاهدان.
ولی باید اعتراف کرد که حضور استاد در محافل شعری ایران، چه محافل مهاجران و چه محافل همزبانان میزبان دیر نپایید و ایشان با انزوایی خودخواسته و استغراق در مطالعه و تحقیق، میدان را برای جوانها خالی ساخت.
تحقیق و پژوهش
این یک حقیقت است که در سالهای اخیر، دانش ادبی و قریحهی شعری در همه شاعران ما به حدّ یکسانی وجود نداشته است. بسیاریها فقط شاعرند و با بحث و تحقیق چندان میانهای ندارند و شماری نیز بیشتر شخصیتهای علمی به شمار میآیند تا شاعرانی سرشناس. به واقع بسیار معدود بودهاند کسانی همچون قاری عبدالله و استاد خلیلی از متأخرین و استاد واصف باختری از معاصرین در علوم گوناگون دستی داشته و علاوه بر شاعر بودن، اهل تحقیق و پژوهش هم بودهاند.
استاد سعادتملوک تابش از این گروه بود و اطلاعات وسیعی از علوم مختلف اسلامی و دانشهای روز داشت. او ادب کهن را خوب خوانده بود و با جریانهای نوین شعر فارسی هم سخت آشنا بود. علاوه بر اینها در جامعهشناسی، روانشناسی، منطق، فلسفه، کلام و دیگر علوم انسانی هم دستی داشت و بیشتر اینها را از رهگذر مطالعهی آزاد دریافته بود، آن هم در سالهایی پر شر و شور و پرالتهاب که آنقدرها هم مجال مطالعه و تحقیق به آدمیان نمیدهد.
تأثیر این مطالعات در شعر استاد هم کمابیش هویداست، یعنی ما با شعری روبهروییم برخوردار از اندیشه و تفکر. این چیزی است که نسل جوان ما سخت بدان نیازمند است و عنایت به سلوک علمی و ادبی استاد تابش، میتواند سرمشقی خوب برای او باشد.
انزوای خودخواسته
متأسفانه جامعهی ما در مورد شخصیتهای علمی و ادبی، رفتاری یکرویه دارد. در هنگام حیات اشخاص آنان را در فراموشی کامل مینهد و آنگاه که سایهشان از سر ما برچیده میشود، به تجلیل و توصیف بیحد از آنان میپردازد. من در اینجا میخواهم قدری سنتشکنی کنم و در مورد استاد تابش از موضوعی سخن بگویم که هم در آن سالها برای ما ناگوار بود و هم اکنون.
پیشتر از انزوای چندینسالهی استاد سخن گفتم. باید پذیرفت که ایشان در آن سالها توانست با دوری از جهان سیاست ـ که پیشتر سخت بدان مبتلا بود ـ به عالَم تحقیق و پژوهش روی آرد. ولی این فاصله یافتن، تنها از سیاست نبود که از حلقههای ادبی و به خصوص مجامع نوپای جوانان نیز بود.
از حوالی سال 1370 دیگر استاد تابش تقریباً در هیچ مجلس و محفل ادبی دیده نشد و همچنان از انتشار آثارش، چه در عرصهی شعر و چه در عرصههای دیگر، سخت پرهیز کرد.
من باری در همان سالهایی که سخت درگیر فعالیتهای انجمنی و مطبوعاتی بودم، با ایشان دیداری داشتم و از این انزوای چندینسالهشان اظهار شگفتی کردم. ایشان به من گفت که (نقل به مضمون) «من منزوی نیستم، چون با کتاب و دفتر و تحقیق و پژوهش که حوزه اصلی کارم است سر و کار دارم. در واقع تو منزوی شدهای که از تحقیق و مطالعه دور افتادهای و به فعالیتهای بیرونی روی آوردهای.»
ولی به گمان من این سخن استاد خالی از تسامحی نبود، چون به نظر میرسد که باید میان فعالیتهای پژوهشی صرف و فعالیتهای اجرایی اشخاص، یک توازن نسبی برقرار باشد. اگر استاد خلیلالله خلیلی به عنوان مطرحترین شاعر افغانستان در عصر خود شناخته میشد، تنها به واسطهی سرایش شعر و تحقیقات ادبی او نبود، بلکه حضور در محافل و مجامع ادبی، انتشار آثار و مسافرتهای بسیار استاد هم در این میان اثر داشت.
استاد تابش تقریباً پانزده سال تمام همه سرودههایش را از دسترس دیگران دور نگه داشت و این خویشتنداری به گمان من تا حدودی سبب شد که جامعهی ادبی مهاجر و جامعهی ایرانی، از این شاعر توانمند کشور غافل بماند و از تجربههایش بیبهره.
در سالهایی که جوانان شاعر به صورت خودرو پا به میدان نهاده و نیازمند بهرهمندی از دانش و تجربهی شخصی مثل سعادتملوک تابش بودند، حضور ایشان در محافل و مجامع ادبی مهاجران میتوانست بسیار مؤثر باشد که متأسفانه این محقق نشد و حتی اغراق نیست اگر بگوییم که خود شعر استاد هم به سبب دور ماندن از جریان رو به رشد شعر فارسی در ایران و عدم برخورداری از ارائه و نقد توسط جامعهی ادبی مهاجر و میزبان، تا حدودی از تحول باز ماند.
البته در سالهای اخیر و با حضور در داخل کشور، استاد آن انزوای دیرین را شکست و دوباره وارد فعالیتهای ادبی شد، ولی دریغ که دیگر زمانه با او و با جامعهی اهل ادب ما آنمایه مهربانی نکرد که این حضور، چند سالی بیشتر تداوم یابد و استاد را از میان ما برداشت.
روحش شاد باد.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/773