بررسی جریان شعری معاصر افغانستان با درنگی کوتاه بر «درختان تبعیدی»
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بررسی جریان شعری معاصر افغانستان با درنگی کوتاه بر «درختان تبعیدی»
درونمایههای ادبیات معاصر افغانستان به ویژه شعر اعم از کلاسیک و آزاد را در سه دهه اخیر میتوان چنین برشمرد:
جهاد و مقاومت که با هجوم ارتش سرخ شوروی به افغانستان آغاز شد و سپس با خروج این نیروها به جنگهای ویرانگر داخلی انجامید، نخستین موضوعهای شعر افغانستان را تشکیل میدهند. در کنار آن، آوارگی، مهاجرت و بیسرنوشتی، حضور خود را در ادبیات افغانستان تثبیت کرد. البته پس از رخداد 11 سپتامبر 2001، وضعیت اجتماعی جدید کشور و گفتمانهای متعدد برآمده از دل این تغییر اجتماعی هم جای خود را در ادبیات ما باز کرد. از اینها که بگذریم، عشق و تغزل آمیخته با غم جایگاه خاصی در ادبیات افغانستان دارد که با حضور پررنگ زن در دهه 1380 اوج میگیرد. این فضا هم تحت تأثیر گفتمانهای اجتماعی جدید حقوق بشری و نیز گرایشهای احساساتمحور تغزلی شکل گرفت. همچنین میتوان گفت انسان امروز هم یکی دیگر از درونمایههای ادبیات معاصر افغانستان است که بر اثر گسترش نگاه انسانمحور، تنهایی خودخواسته، فردگرایی در برابر جامعهاندیشی و جهانی شدن وارد این قلمرو شده است.
در نخستین برداشت از آشنایی جامعه فارسیزبان ایران با ادبیات معاصر افغانستان در سه دهه پیش میتوان گفت با گسست پیوندهای فرهنگی که میان اهالی فرهنگ، هنر و ادب افغانستان و ایران در قبل از انقلاب وجود داشت، بستری خالی پدید آمد که اگر جوانه زدن شاعران نسل اول مهاجرت میسر نبود، این خلأ همچنان ادامه مییافت. جامعه ادبی ایران پس از انقلاب نخستین بار با زبانی ساده و صمیمی در کنار نوع نحوی/دستوری اندکی متمایز در زبان شاعران نسل اول مهاجرت، ادبیات افغانستان را شناختند. این شاعران بالنده در فضای مقاومت با تبیین واقعیتهای تلخ و اندک شیرین، تصویری سیاه از آنچه بر جامعه افغانستان میگذشت، ترسیم میکردند. البته سیاه تصویر کردن لازمه آن دوران بود؛ زیرا جز سیاهی چیزی دیگر بر بخت ملت ما حاکم نبود. پس نمیتوان گفت آن شاعران یا نویسندگان سیاهنمایی میکردند؛ چون سیاه را جز سیاه نمیتوان نمود. البته این حرکت که در قالب واقعگرایی میگنجید، بسیار سطحی و اولیه بود که با تداوم وضعیت فاجعهبار اجتماعی در افغانستان و سپس رونما شدن تحولات تازه، به نمادگرایی اجتماعی بدل شد. همین امر سبب شد برخلاف دوره نخست که مضمونهای انتقادی بیشتر در قالب پند و اندرز و انتقادهای خفیف و ملایم جلوه مییافت، شاعران و نویسندگان به اعتراضهای عریان روی بیاورند و هیچ پدیدهای را مبرا از انتقاد ندانند. این اعتراضها با ورود مفاهیم فلسفی و اندیشهای به سپهر اندیشگی اهل قلم افغانستان رنگ پختهای به خود گرفت. به طور کلی، ویژگیهای برشمرده سبب شده است شاعران و نویسندگان کنونی کشور بر خلاف نگاه انتزاعی نسل پیشین خود، عینیتگرایی را پیشه کنند که نویدبخش وضعیتی مثبت در آینده است.
از اینها که بگذریم، نقدهایی جدی بر ادبیات یا شعر معاصر افغانستان وارد است. نخستین مورد آن است که شاعران و نویسندگان کشور وقتی با درونمایههای جدید روبهرو شدند، به دلیل ناتوانی در برخورد نظاممند فکری با آنها دچار آشفتگی در مضمونپردازی شدند. البته این امر در بیخبر ماندن آنها از تحولات ادبی/شعری جهان هم ریشه داشت. متأسفانه بیشتر آنان نه تنها برخورد مستقیمی با منابع علمی مربوط به این تحولات نداشتند و ندارند، بلکه حتا به ترجمههای فارسی مربوط به این امر نیز توجه چندانی نکردند. به همین دلیل، خودنقاد نیستند؛ زیرا نمیتوانند به مقایسه وضعیت پسمانده خود با این تحولات رو به پیشرفت بپردازند. در همین زمینه میتوان گفت چون با زمان هماهنگ نیستند، زبان مستقل ادبی ندارند و حتا مقلدان خوبی هم در این عرصه به شمار نمیروند. البته شاید جوانههایی در این سو و آن سو سر برآورده باشند که ممکن است از آنها بیخبر باشیم. به طور کلی، این عوامل سبب شده است جریان شعری و ادبی حال حاضر هویت مشخصی نداشته باشد و نسل جدید، میراثدار خوبی برای نسل قبلی نبوده است که یا به جبر زمانه یا با توانمندی خود، دست کم هویت خاصی یافته بودند. به همین دلیل و نیز کمکاری نسل جدید، رکود اکثریت چهرههای فعال نسل قبلی (به دلیل مهاجرتهای پیدرپی، رها کردن کامل عرصه فعالیتهای ادبی و پرداختن به دیگر عرصههای تلاش فرهنگی)، در نسل جدید، چهره شاخص ادبی به چشم نمیخورد.
از همه اینها که بگذریم، شاعران مهاجر افغانستان در دهه 1380 از گردونه تحولات ادبی شعر ایران دور ماندند و پیوند اهالی ادب ایران و افغانستان کمرنگ شد. اگر در دهه قبل از آن یا تا نیمه دهه 1380، محمدشریف سعیدی در قم، ضیا قاسمی و محمدحسین محمدی در تهران و محمدکاظم کاظمی و ابوطالب مظفری پیوند میان این حلقه را برقرار میکردند، اکنون به جز تهران ـ با حضور محمدسرور رجایی ـ و تا اندازهای مشهد، شاهد فعالیتهای خاصی در دیگر بخشها نیستیم. البته در همین دو منطقه هم کمبودهایی حس میشود و اهالی ادب ایران وافغانستان پیوند مشخصی با هم ندارند. همین وضعیت سبب شده است شاعران مهاجر از جمله کلاسیکسرایان در رکود به سر ببرند و شمار آنان نیز کم باشد و هر روز شاهد کاهش تعدادشان باشیم. این در حالی است که با وجود فضای مجازی میتوان بر همه مشکلات دورههای قبلی چیره شد. برای نمونه، ادبیات و شعر در منطقه بلخ، رونق خوبی دارد و شاعران و نویسندگان کابل نیز با همه فراز و نشیبهایی که به چشم میخورد، از جنب و جوش مناسبی برخوردارند.
در همین زمینه، انتشار کتاب «درختان تبعیدی» به همت ضیا قاسمی و علیمحمد مؤدب و با همکاری انتشارات شهرستان ادب میتواند نویدبخش این نکته باشد که روحیه تازهای به کالبد نیمهجان شعر/غزل افغانستان بدمد. شاید این رخداد فرهنگی بتواند خاطره خوش دوره رونق شعر و غزل مهاجرت را زنده کند و شماری از علاقهمندان به ادبیات را به این وادی بکشاند.
به یقین، سلیقه بر هر اثری حاکم است؛ زیرا هر فردی نگاه خودش را دارد، ولی هر شاعر و نویسندهای در مقام گردآورنده یک اثر که بخشی از تاریخ ادبیات یک قلمرو زبانی را تدوین میکند، باید به تاریخ و ادبیات وفادار باشد و سلیقههایش را کنار بگذارد تا بتواند مدعی شود اثرش تحقیقی است. در «درختان تبعیدی»، از آوردن آثار شماری از شاعران پیشگام و فعال در گذشته ادبی این سرزمین غفلت شده است که ضرورت دارد در چاپ بعدی این اثر جبران شود تا به تحقیقی بودن آن ضربه نخورد. همچنین آوردن نمونههای شعری از شاعرانی که تازه به وادی ادبیات قدم نهادهاند و در طول یک سال فعالیت هنوز نمیتوان آنها را تثبیتشده خواند، توجیهپذیر نیست. برای نمونه، رازق فانی، احمدضیا رفعت، محمدعاقل بیرنگ کوهدامنی، آصف رحمانی، محمود جعفری، راحله یار، شکریه عرفانی، زهرا زاهدی، امان میرزایی، هارون راعون، روحالله روحانی، ضیا برهانی، محمود حکیمی و سلام حکیمی از کسانی هستند که نامشان در این مجموعه نیست.
به جز فعالیتهایی چون انتشار کتاب برای معرفی بیش از پیش ادبیات و شعر معاصر افغانستان، ضرورت احیای فضای تبادلنظر و هماندیشی و همنشینی اهالی فرهنگ، هنر و ادب افغانستان و ایران در دهه 1390 حس میشود. در همین عرصه، برپایی نشست ویژه با عنوان «مهمان یار» پیشنهاد میشود تا اگر به دلیل مشکلات علاقهمندان و شاعران و نویسندگان مهاجر در تهران، حضور آنان در نشستهای همزبانان ایرانی شان در طول هفته امکانپذیر نیست، دست کم شاعران و نویسندگان ایرانی فعال با سلیقههای مختلف در نشست هفتگی «خانه ادبیات افغانستان» حضور یابند تا پیوند کمرنگ شده دوباره برقرار شود. این حضور و دعوت را میتوان هفتگی، دو هفتهگی یا ماهانه طراحی کرد.
امید دارم دهه 1390 شاهد شکوفایی بیش از پیش ادبیات معاصر افغانستان و افزایش پیوند میان اهالی فرهنگ، هنر و ادب دو کشور افغانستان و ایران باشیم.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...