
رستم شجاع/ نورانی و شنیعترین فحاشی اش به "راوا"
آیا ممکن است سازمانی که حتی در کره زمین موجود نباشد ولی بازهم بتواند اینقدر وسیع خود را در دنیا مطرح سازد؟
در پاسخ به نوشته "سرابی به نام راوا" از رستم شجاع /نورانی
نوشته "سرابی به نام راوا" را که در "کابل پرس?" خواندم، لختی به فکر فرو رفتم که نکند نویسنده آن رستم شجاع به عمد چنین دسته گلی به آب داده تا آبروی نورانی را ببرد ولی دوستی گفت که چه بسا رستم شجاع خود نورانی باشد و اگر این واقعیت داشته باشد در آنصورت قضیه فاجعه بارتر میشود و فساد بعضی از روشنفکران ما گویا فقط با فساد و گندیدگی دولت افغانستان قابل مقایسه خواهد بود.
برای آنکه ادعای درد آورم را مستند سازم سرراست سراغ نوشته میروم و پس از تذکراتی داوری را به خوانندگان "کابل پرس" و صاحبش آقای کامران میرهزار میسپارم که ظاهراً از سرازیرشدن دشنام های بیشرمانه و ناموسی به "راوا" حظ میبرد. زیرا اگر حظ نبرد و آن را یک "دستاورد" اش نپندارد، باید مخالفتش را با نوشته هایی اینچنین بند تنبانی (هم به مفهوم بیشرمانه بودن و هم مبتذل بودن آنها) اعلام نماید یا چه بهتر در سایتاش نگذارد. به هر حال کجای کار این وطن راست است که انتقاد پارهای از روشنفکرانش به یک سازمان، صادقانه و عاری از حب و بغض و تحریف باشد؟
نوشته "سرابی به نام راوا" را که در "کابل پرس?" خواندم، لختی به فکر فرو رفتم که نکند نویسنده آن رستم شجاع به عمد چنین دسته گلی به آب داده تا آبروی نورانی را ببرد ولی دوستی گفت که چه بسا رستم شجاع خود نورانی باشد و اگر این واقعیت داشته باشد در آنصورت قضیه فاجعه بارتر میشود و فساد بعضی از روشنفکران ما گویا فقط با فساد و گندیدگی دولت افغانستان قابل مقایسه خواهد بود.
برای آنکه ادعای درد آورم را مستند سازم سرراست سراغ نوشته میروم و پس از تذکراتی داوری را به خوانندگان "کابل پرس" و صاحبش آقای کامران میرهزار میسپارم که ظاهراً از سرازیرشدن دشنام های بیشرمانه و ناموسی به "راوا" حظ میبرد. زیرا اگر حظ نبرد و آن را یک "دستاورد" اش نپندارد، باید مخالفتش را با نوشته هایی اینچنین بند تنبانی (هم به مفهوم بیشرمانه بودن و هم مبتذل بودن آنها) اعلام نماید یا چه بهتر در سایتاش نگذارد. به هر حال کجای کار این وطن راست است که انتقاد پارهای از روشنفکرانش به یک سازمان، صادقانه و عاری از حب و بغض و تحریف باشد؟
در "سرابی به نام راوا" به قصد تحقیر و توهین گفته میشود که جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا) "حتی موش هم نیست" یعنی که اگر بالفرض موش هم باشد، آقای نورانی در هئیت پشکی قوی پنجه آن را قورت خواهد داد! و اینکه "اصلاً چنین تشکیلاتی در کره زمین وجود ندارد"! من فکر میکنم آغاز برخورد به "راوا" با جملههایی اینچنین غضب آلود که بلافاصله بار عقلانیت و واقعبینی مطلب و نویسنده را زیر سوال میبرد.
راجع به اینکه "راوا" منحیث یک سازمان در کره زمین وجود دارد یا ندارد و "موش" است یا تشکیلاتی از شیر دختران وطن، میخواهم بسیار تلگرافی نورانی را به فعالیتهای "راوا" پس از شهادت مینا [4] رجعت دهم:

پس از شهادت مینا "راوا" به مناسبتهای مختلف محافل و سمینارها و کنفرانسهای مطبوعاتی را دایر کرده و از حق تیر نشویم که اولین سازمان انقلابی بود که در تظاهراتش شعار رسا و برانگیزنده "٨ ثور سیاهتر از ٧ ثور" را بلند کرد؛ اولین سازمانی بود که افشای سیستماتیک و بلاوقفه بنیادگرایان جنایت پیشه را در برابرش نهاد و تا امروز به آن وفادار است؛ اولین سازمانی بود که با نقد کتاب "دام خرس" پرده از روی عوامل افغانی "آی اس آی" برداشت؛ "پیام زن" به عنوان یکی از معتبرترین و معروفترین نشریهها، نویسندگان و شاعران در خدمت پرچم و خلق و احزاب جنایتپیشه اسلامی را افشا نموده است، کاری سترگ که متاسفانه تا امروز هیچ نشریه دیگر به آن نپرداخته یا کم از کم به اندازه "پیام زن" نپرداخته یا من از آن بیخبرم که آرزو دارم خوانندگان راهنماییام کنند؛ "راوا" اولین سازمانی بود و بدبختانه هست که نمایندگانش در خارج بر ضد بنیادگرایان تظاهرات و محافل و کنفرانسهای مطبوعاتی ترتیب داده و روزگار این خاینان را در حدی معین خراب ساخته است؛ "راوا" یگانه سازمان است که در محکومیت حمله امریکا بر عراق مظاهره کرد و امروز از سوی بسیاری از جنبش ها و سازمانهای ضد جنگ به رسمیت شناخته میشود؛ در نشریات زیاد "امنیستی انترنیشنل" و دیگر سازمانهای مدافع حقوق بشر به منابع "راوا" استناد شده است و لااقل دو سند به فارسی و پشتو از "امنیستی انترنیشنل" را دیدهام که توسط "راوا" ترجمه و چاپ شده است؛ همین دیروز بود که در انترنیت خواندم که نماینده "راوا" در یک گردهمایی سیهزار نفری در امریکا به مناسبت دهمین سالگرد "وی دی" (سازمان مشهور زنان و ضدجنگ) در کنار شخصیتهای هنری و اجتماعی معروف جهانی سخنرانی کرده و در جلسه سوال و جواب شرکت داشت و نیز مطلبی دیدم درباره دیدار رئیس و بنیانگذار یک سازمان خیریه بینالمللی که از پرورشگاههای "راوا" دیدن کرده است؛ از طریق انترنیت آگاه شدم که "راوا" به کمک سازمانی امریکایی دختران و پسران خرد سالی را که از بیماریهای گوناگون صعب العلاج رنج میبردند و در کابل امکان تداوی آنها موجود نبود غرض تداوی به امریکا انتقال داده و پس از چند ماه معالجه آنها را به کشور برگردانده است؛ درباره هیچ سازمان دیگر زنان افغانستان اینقدر کتاب و مطلب نوشته نشده که درباره "راوا" نوشته شده است؛ "راوا" دفاع از پرویز کامبخش را غیر از آنکه مضمون اصلی محفل هشتم مارچ سال روان شان منظور کرده بود آن را به ایتالیا و اسپانیا نیز کشانده و عکسهای دو سه راوایی چادری بر سر را در سایت "راوا" میبینم که همراه هواخواهانی در اسپانیا عکس های کامبخش و شعارهای در دفاع از او را بلند کرده اند؛ مصاحبات و مقالات "راوا" در معتبرترین نشریات و رادیو تلویزیونها به چاپ رسیده اند و پخش شده؛ غنا و وسعت کتابچه مهمانان و ایمیلها به "راوا" از چهارگوشه جهان نیز در تاریخ کشور بیسابقه است که در چندین نشریه جهانی رویش مقالات نبشته شده؛ بعضی از عکس و فلمها از جنایات طالبان و "ائتلاف شمال" را که "راوا" تهیه و پخش کرده است دنیا را تکان داده است. همین جا میخواهم به آقای نورانی بگویم که فلم اعدام زرمینه از جایگاه زنان در استدیوم توسط اعضای "راوا" گرفته شده است و نه توسط من و شما. لااقل به خاطر همین سهم تاریخی، سبکسری است که "راوا" را "موش" خطاب کرد و وجودش را چنین خودبزرگ بینانه انکار نمود. نمیدانم لباسی پرنخوت به این گشادگی چقدر بر تن آقایان رستم شجاع و نورانی جور خواهد آمد. اینان در کارنامه سیاسی خود چه چیزی گرانسنگتر و دندانگیرتر نسبت به "راوا" دارند؟
با ایقان کامل میتوانم مدعی شوم که هیچ سازمان دیگر افغانی به اندازه "راوا" در انترنیت از قدامت و گستردگی و اعتبار برخوردار نیست که اگر مثال بیاورم واقعا مثنوی هفت من کاغذ خواهد شد. افزون بر این ارائه تصویری همهجانبه از شعاع "راوا" در انترنیت، زمان زیاد را میطلبد. یک دوست من که کتاب "راوا در مطبوعات جهان" را دیده بود متوجه شد که در آن از نوشته های مطبوعات جهان عرب درباره "راوا" خبری نیست. او که به زبان عربی آشنایی دارد اظهار داشت که در نشریات متعدد عربی راجع به "راوا" نوشته شده است.
با این اشاره میخواستم احتراماً از رستم شجاع و نورانی بپرسم آیا ممکن است سازمانی که حتی در کره زمین موجود نباشد ولی بازهم بتواند اینقدر وسیع خود را در دنیا مطرح سازد؟ آیا نمایندگان "راوا" که هر سال چندین بار به سراسر جهان در مجامع گوناگون حضور مییابند، ارواح و اشباح اند که خارجیان ساده دلانه تصور میکنند آدمیزاد و اعضای "راوا" بوده و عینا وجود دارند؟

آیا میتوان منحیث یک آدم با عقل سلیم پذیرفت که کل فعالیتها و مبارزات "راوا" طی این سالهای پس از شهادت مینا کار "یکی دو قلم مرد ریشو" است؟ آیا فلمبرداری اعدام زرمینه در استدیوم کار "یکی دو قلممرد ریشو" بوده است؟ آیا نمایندگان "راوا" که در پنج قاره جهان بارها سخنرانی داشته اند همه "یکی دو قلممرد ریشو" بوده اند که با کالای زنانه در آن جاها رفته و همه را فریب داده اند؟ من خود که در هند و استرالیا رفت و آمد داشتهام دو سه نماینده "راوا" را در گردهماییهایی دیدهام که چگونه با اعتماد به خود و متانت نمونهای صحبت کرده و همه را به تحسین واداشته اند. و من بدبختانه بدون آنکه فرصت عرض ارادت به آنها را داشته باشم، به شدت به خود بالیدهام که بالاخره هزاران نفر از مردم هند و آسترالیا می بینند که افغانستان به جنایتپیشگان بنیادگرا و زنانش هم به چند زن زینتالمجلسی و خادی خلاصه نمیشود. وقتی تحقیر های پرعصبیت و فاقد منطق رستم شجاع را نسبت به "راوا" دیدم با خود گفتم که اگر نورانی هیچ عضو "راوا" را ندیده بود شاید حق داشت اینچنین غیرمسئولانه و بیخلته فیر کند اما قرار معلوم او خیلی بیشتر از من با آنان ٱشناست ولی نمیدانم چه شده که این بار صدایش درباره "راوا" را نه وجدانش بلکه آتشی شدن و به قول ایرانیان از کوره دررفتگی غیرعادیاش رهنمون است.
آقای نورانی به انترنیت و "پیام زن" مراجعه کند تا دریابد که "راوا" میتوانست چند نفر و دهها نفر را فریب دهد اما هزاران هزار خارجی که آگاهی و دانش و هوش شان کمتر از ما نیست، را نمیتوانست فریب دهد آن هم نه یک سال و دو سال بلکه دو دهه! من دیگر پیش نمیروم و آقای رستم شجاع را دعوت میکنم که نگاهی به شعرها و گفتههای نورانی درباره "راوا" در "پیام زن" و "روزگاران" بیندازد و ملاحظه کند این سازمانی را که در کره زمین وجود ندارد دیروز چگونه میستود. به همین جهت است که گفتم اگر رستم همان نورانی نباشد، در اینصورت دفاع نابخردانه و سفیهانه ای ازنورانی به عمل آورده که نورانی به جای احساس رضایت از آن احساس سرشکستگی و خجلت خواهد کرد:
نورانی [5] در شماره ۵١ "پیام زن" در آخر مقدمهای برای شعرش مینویسد:
"ستاره آتشین "پیام زن" خنجرگون را تابانتر میخواهم"!
و در شماره ۵٧ "پیام زن" مینگارد:
"راوای عزیز،
شماره اول ماهنامه "صدای زن" ارگان نشراتی شورای ولایتی بلخ خواهران جمعیت اسلامی افغانستان، را دیدم. قبل از همه شعر خانم خ.حیدری توجهم را جلب كرد كه اهدا نموده به "برادر حماسهآفرین"اش "سترجنرال استاد عطامحمد"!
به آرزوی روزی كه خلق ما شاهد محاكمه صحرایی این "سترجنرال"ها، "استاد"ها، "انجنیر"ها، "مارشال"ها، و ممدوحان ادبی شان باشند، شعر "عفریت زمان" را تقدیم تان میدارم"!
اکنون با اجازه آقای نورانی از وی میپرسم که چه شد که این "ستاره آتشین" این "راوای عزیز" یکباره "موش" هم نه بلکه اصلاً "در کره زمین وجود ندارد"؟
آیا نورانی حق داشت که به خاطر تحقیر چپن پوشیدنش از سوی "راوا" اینقدر برافروخته شود؟ بنظر من البته او حق داشت که در مقابل این اتهام از خود دفاع کند ولی چگونه؟
باز هم به گمان متواضعانه من، در صورت نادرست بودن چپن پوشیدن او میتوانست آن را از بیخ و بنیاد نادرست خوانده و بدین ترتیب نشان دهد که "راوا" به دروغ توسل میجوید. اما اگر واقعاً چپن پوشیده باشد- که هنوز هم آرزو میکنم نپوشیده باشد- میشد آن را به هر نحودلخواهش توجیه نماید ولی نه به قیمت آنگونه انکار فاحش حقایق که خواهی نخواهی برای او یا مدافعش افتضاحآور است. افتضاح سنگینتر میشود که توجه کنیم علاوه برستایش نورانی از "راوا" و "پیام زن" و چاپ شعرهایش در آن، او در نشریه "روزگاران" که مدیر مسئولش بود نیز قلم به تکریم "راوا" گردانده است:
"«راوا» یكی از قدیمی ترین سازمان زنان افغانستان كه قاطعیتش در مبارزه بر ضد جنگسالاری، تروریزم، بنیادگرایی و دفاع از حقوق زنان شهرت جهانی یافته، هشتم مارچ روزجهانی زن را علیرغم تهدید ها و آسیب پذیری های امنیتی شان، این بار در شهر كابل تجلیل نمودند.
این محفل با بیشتر از ١٣٠٠ شركت كننده در هوتل مروارید برگزار شد. گردانندگان محفل اكثراً دختران جوان، مصمم و خلاف سایر محافل در كابل، ساده پوش بودند كه نظم خیره كنندهای به محفل بخشیده بودند. در شعارهای شان ملاحظه كاری، نرمش و انعطاف بچشم نمی خورد. شركت كننده ها با دقت فراوان به صحبت های قاطع و صریح سخنرانان گوش فرا میدادند. ناهید دختر جوان مسلط بر زبان های پشتو و دری تحلیل مفصلی از اوضاع كنونی ارایه داد. وی جنگسالاری، تروریزم و بنیادگرایی را عوامل اصلی بی ثباتی و بدبختی های مردم خواند و مصلحت گرایی های آقای كرزی را بشدت محكوم نمود.
تسلط انانسر بر سه زبان دری، پشتو و انگلیسی و قدرت بیان او حضار را شوكه كرده بود."
آقایان نورانی و رستم شجاع، چه شد که سازمانی چنین مبرزو قاطع با اعضایی آنگونه لایق و کاردان و رزم آزما چیزی واهی بوده ودر کره زمین وجود ندارند؟
رستم شجاع/نورانی در ادامه مینویسد: "حال یکی دو قلممرد ریشو، چند زن و دختری را به این نام (راوا) تا و بالا کرده..."
این جمله غیر از توهین و تحقیر ارتجاعی و بنیادگرایانه به دختران و زنان "راوا" اهمیت و وزن دیگری ندارد. این تف و لجنی را که رستم شجاع/نورانی به سوی "راوا" پرتاب میکنند روی خود شان را کثیف میسازد زیرا دیدیم که نورانی، "راوا" را در "پیام زن" و "روزگاران" چگونه با شیفتگی ستوده است. اگر در آن زمان کس دیگری پیدا میشد و "راوا"ی مورد ستایش نورانی را چند زن و دختری مینامید که توسط "یکی دو قلممرد ریشو تا و بالا" میشود، نورانی به یقین غیرتی شده و دشنامگو را سرجایش مینشاند. سوال بازهم اینست که چه شده که این غیرت دیگر درنورانی خشکیده است؟
در نوشته گفته میشود که "یکی دو قلممرد ریشو" به نام "راوا" عقدههای فاشیستی خود را در مورد بسیاری از مخالفان فرو مینشانند."
در اینجا هم متاسفانه نویسنده جز اظهارخشم فوقالعاده (چپن پوشیدن و اینهمه قهر و غضب؟)، به استدلال و فاکتی تکیه نکرده است که منظور از "عقدهای فاشیستی" چیست و چرا باید کسانی فرونشاندن عقدههای فاشیستی شان را تنها از طریق یک سازمان زنان با شعار آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی ممکن بدانند؟ آیا اعضای این سازمان که دیروز نورانی واله و شیدای زبدگی و استعداد شان بود، آنقدر جاهل و کور بودهاند که طی حتی دو دهه هم نتوانستهاند پی بیرند که هویت و افتخاری ندارند وچیزی نیستند جز وسیلهای جهت "فرونشاندن عقدههای فاشیستی یکی دو قلممرد ریشو"؟
درینجا شایسته و لازم بود شجاع/نورانی مثالهایی میآورد حاکی از "ناسزا گویی ناشی ازعقدههای فاشیستی در نشریات راوا". و چون این زحمت را به خود نداده است، حرفش از ارجی برخوردار نمیتواند باشد غیر از به دست آوردن دل همه کسانی که "راوا" به آنها به عنوان سیاستمداران یا فرهنگیان در خط خادی یا جهادی برخورد داشته و آنها را به درستی خاین، جنایتکار، قلمفروخته، مزدور، تسلیمطلب، معامله گر خطاب کرده است. مجددا میخواهم تاکید نمایم که لازم بود نورانی با دو سه مثال به دفاع از افرادی برخیزد که در "پیام زن" یا سایت "راوا" بطور ناروا و از دیدی فاشیستی مورد حمله و "ناسزا گویی" قرار گرفته اند. این کاریست که متاسفانه آقای کامران میرهزار نیز نتوانسته به آن بپردازد بلکه فقط به آن اکتفا ورزیده که "راوا" چرا به عدهای دیگر از جنایتکاران پشتون تبار طور شاید و باید برخورد نداشته است.
من که تقریباً با تمامی شمارههای "پیام زن" و محتویات سایت "راوا" آشنا هستم تا کنون نتوانستهام نشانهای از "عقدههای فاشیستی" و"ناسزا گویی" بیمورد و بیپایه در آنها بیایبم. حتی میرهزار خود علیالرغم جدال شدید با "راوا"، لحن و افشاگری های آن را در مورد فرهنگیان خادی و جهادی به دیده قدر نگریسته است. ولی اکنون که رستم شجاع/ نورانی "راوا" را دارای "عقده فاشیستی" و تمایل به "ناسزا گویی به مخالفان" میداند، باید مثالهایی ارائه نماید تا ادعایش میانتهی تلقی نشود.
همینطور است فحاشی دیگر مبنی بر "مشتمالی و چاپیگری مهمانان غربی" که نتوانستم مقصود نویسنده را متوجه شوم که کی با "مشتمالی و چاپیگری مهمانان غربی" به ملیون یورو و قصرها و موترها دست مییابد؟
نکات دیگری مثل "طوطیگک رنگین"، "تمثیل دموکراسی غربی و مدالی به گردن انداختن". "مدالهای کثیف با وجوه ٢۵هزار دالری" را هم درست نفهمیدم که کدام مدالی و وجوه"کثیف" را "راوا" دریافت کرده است؟
ولی آنچه توجه من و مطمئناً اکثر خوانندگان مقاله "سرابی به نام راوا" را به خود جلب میکند این جمله اوست: "خوب است که نورانی هزار بار چپن بپوشد و آنانی که مشت شان نزد نورانی باز است، هزار بار از بی چیزی برای او لجن پراکنی کنند، اما یک بار هم ننگ «زنده گاوی» و مشتمالی و چاپی کردن جواسیس را قبول نکنند".
اولین بار است که چنین دشنام شنیعی را از سوی یک روشنفکر سرشناس به "راوا" میبینم. همین میرهزار که میدانیم مدتهاست در بحثهای داغی با "راوا" قرار دارد، به خود اجازه نداد که کلمه "زنده گاوی" را به کار برد. نمیدانم چرا نورانی خود را مجاز به استفاده از این دشنام دانسته است. آیا مسئله چپن پوشیدن آنقدر برایش سنگینی داشته که راهی نیافته جز رو آوردن به دشنامی زشت؟ طوریکه گفتم او میتوانست چپن پوشیدن را به آسانی رد کند اما زبانش را با کلمه "زنده گاوی" آلوده نسازد.
البته او فقط در یک حالت محق است این کلمه را علیه "راوا" بکار گیرد که موضوع را با تجربه شخص خودش یا خانوادهاش ثابت سازد و به خوانندگان نیز حالی نماید که حرفش از سر صرفاً دشنامگویی و ارضای برافروختگی مفرط نیست بلکه فاکتی در دست دارد. بدین معنا که آیا او میتواند ادعا کند که زمانی اهل خانوادهاش مثلاً خانم، خواهر، مادر یا نزدیکترین بستگانش که اگر در "راوا" بوده اند، عصمت یکی شان در اثر "زنده گاوی" راوا برباد رفته باشد؟ اگر جواب مثبت باشد، چرا او درموقعش این مسئله بغایت مهم و نفرتانگیز و باورنکردنی را افشا ننمود تا بدینوسیله به صدها دختر جوان دیگر کمک میکرد تا در این دام هولناک گرفتار نیایند؟
اگر نورانی تجربه مستقیم از بستگان و اقارب نزدیک خودش را نداشته باشد آیا تجربه غیرمستقیم و از دیگران را دارد؟
من هرگز باور نمیکنم چنین چیزی واقعیت داشته باشد. سازمانی که در تمام دوره حیاتش اینقدر در معرض حمله قرار داشته، باید از این دشنام هم بینصیب نمیماند اما درد و تعجب آنجاست که حتی در سیل دشنامهای احزاب اسلامی جنایتکار نیز این دشنام سیاه نورانی وجود ندارد. پس میتوان نتیجه گرفت که این دشنام در یک وضعیتی بیخودی از دهان رستم شجاع/نورانی خارج شده است. ایجاب میکند که نورانی برای اعاده حیثیت خود این دشنامش را پس بگیرد یا آن را افراز دوست جاهلش رستم شجاع اعلام نماید، چنانچه میرهزار کلمه "حراج دختران پشتون" توسط "راوا" را پس گرفت.
ضمناً باید یادآور شوم که میرهزار کلمه "زیرران خلیلزاد" را بر ضد "راوا" بکار نبرده است و این هم از قلم رستم شجاع /نورانی تراویده است که در همان حد "زنده گاوی" قبح دارد وضعف و استیصال در مجادله با "راوای عزیز" و "پیام زن آتشین"اش را نمایان میسازد. نورانی باید بر این نقاط ضعفش فایق آید تا شاید نقاط قوتش از پشت آنها پدیدار شود. درغیر آن ستارهی "راوا" کماکان "آتشین و خنجرگون" خواهد درخشید ولی ستارهی نورانی با حمله بیباکانه و نیابتی [6] به "راوا" افول کرده و برایش جایی برسر زانوی رزاق مامون، حفیظ منصور، دشتی یا فاروق وردک باز خواهد شد. من از سقوط نورانی از اوج شعر نوشتن برای "راوا" و مدیریت نشریهای معتبر مانند "روزگاران" به حضیض همزبانی با دشمنان خادی و جنایت پیشه "راوا" متاسفم.
سرابی به نام "راوا"
نويسنده: رستم شجاع
دو شنبه 14 آوريل 2008
[1] ظاهراً نورانی وجود "راوا" و "موش" نبودن آن را در زمان حیات مینا قبول دارد: "بلی، زمانی راوایی بود و مینای قهرمانی که به خاطر رهایی خلقش میرزمید."
[2] دوستانی به من گفتند که پاغر و داد نورانی و دردی همه یک نفر یعنی نورانی است که طبعاً اگر غیر از این باشد فوراً معذرت خواهی میکنم و حرفهایم را پس میگیرم.
[3] نمیخواهم بهیچوجه اتهام بزنم، اما مشاهده فحاشی ناگهانی و بیزمینه نورانی بر "راوا" برای هرکس میتواند این گمان را بوجود بیآرد که او تشویق شده و آلت دست دشمنان "راوا" قرار گرفته و به تحریک آنان هتاک و بی پروا به کورس کریه ضد "راوا" پیوسته است.
[4] ظاهراً نورانی وجود "راوا" و "موش" نبودن آن را در زمان حیات مینا قبول دارد: "بلی، زمانی راوایی بود و مینای قهرمانی که به خاطر رهایی خلقش میرزمید."
[5] دوستانی به من گفتند که پاغر و داد نورانی و دردی همه یک نفر یعنی نورانی است که طبعاً اگر غیر از این باشد فوراً معذرت خواهی میکنم و حرفهایم را پس میگیرم.
[6] نمیخواهم بهیچوجه اتهام بزنم، اما مشاهده فحاشی ناگهانی و بیزمینه نورانی بر "راوا" برای هرکس میتواند این گمان را بوجود بیآرد که او تشویق شده و آلت دست دشمنان "راوا" قرار گرفته و به تحریک آنان هتاک و بی پروا به کورس کریه ضد "راوا" پیوسته است.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدعدنان ظ / راوا؟
نوشته اید که کامران میرهزار "..... خلیلزاد ننوشته است:
چرا وقتی سندی نداريد به دروغگويی متوسل می شويد و باز هم منت می دهيد که ما «بحث بابچه بیریش محقق؟»، «میرهزار خوشگلهی محقق جنایتکار»، «میرهزار جاسوس مسیحی شده»، «کامران جان تکلیف طالب بچه ها را دارد»، «میرهزار عامل نقابدار واواک و انتلجنس هند» و....را نشر نکرديم. بسيار خوب من هم مطالب بسياری را نشر نکرده ام که عناوينی مانند اين را داشت: " روسپيگری راوا"، راوا زن دوم خليلزاد"، خليلزاد و شب های طولانی با راوا"، "دختران زيبای راوا"، " دختران پشتون توسط راوا حراج می شوند" و...
عدنان ظ/ ....؟
شنیده بودم که شماری از انسان ها می توانند غیر انقلابی شوند ولی جاسوس نمی شوند ولی دیدم که شماری از انسان ها نه تنها که غیر انقلابی می شوند، بلکه جاسوس نیز می شوند.
عدنان ظ/ ....؟ می نویسد: دوستانی به من گفتند که پاغر و داد نورانی و دردی همه یک نفر یعنی نورانی است...
اینکه پاغر و داد نورانی و دردی همه یکنفر اند، برای من اهمیتی ندارد. ولی عدنان ظ / ....؟، با این حکمش ( در مورد حقیقت اش نمی دانم و اگر بالفرض حقیقت هم باشد) مرتکب خطرناکترین نوع جاسوسی به دشمن شده است: پاغر را افشا کرده است، دردی را افشا کرده است،داد نورانی را افشا کرده است.
لعنت بر دوستی/....؟ که به شما/ ....؟ گفته است که داد نورانی، پاغر و دردی یکنفر است ( این مرد/ .....؟ اصلاً انقلابی نبوده و لابد به خیانت تن داده است) و لعنت بر شما عدنان ظ / .....؟ که به این افشاگری نابخشودنی تن داده اید و آگاهانه به جاسوس دشمن تبدیل شده اید.
آغای عدنان ظ / .....؟ بسیار انقلابی می فرمایید ولی با این نوع افشاگری( گفتم در صورتیکه حقیقت داشته باشد و نداشته باشد) به بدترین خیانت تن داده اید و روزی باید حساب بدهید.
اگر قسیم نام برخیزید و بگوید که دوستم به من گفته است که بالفرض این آقا.... ( حتما میدانی) آن خانم.... آن جوان..... آن دختر..... همه بالفرض آقای محمودی اند ( اگر حقیقت داشته باشد و نداشته باشد) چه حکمی می فرمایید، عدنان ظ/ ....؟
بپذیرید که شما به سه فرد مبارز این کشور پاغر، داد نورانی و دردی ( اگر یکنفر باشد و یا سه نفر، برای من مهم نیست، نفس این برخورد اهمیت دارد) خیانت ورزیده اید و مرتکب جاسوسی شده اید؟
های راوا،
راوا وجود دارد ولی برسر انگشت همان چند مرد، البته اکثر این مردها ریش میگذارند ولی تعدادی ریش خود را میتراشند. راوای پیرو وجود دارد اما راوای رهبر نه. این را همه ی کسانی که چند روز با شما بوده اند میدانند.
نویسنده ی مقاله تو را به وجدان انقلابی ات قسم که غیر ازین باشد؟
راوا مگر چیزی غیر از سخی، باقی، زمان، مراد، حسن و عصبی مرد رویایی،آقای نبی جان است؟ همان نبی که سالهاست بالاخانه را به اجاره داده؛ همیشه فلانش در دهان، جپ و راست عف می زند.
آقای عدنان ظ، مردم پوست شما را در چرمگری می شناسند و تو خواسته یی اکت بی طرف و گویا غیر راوایی کنی. غیر از همان چند قلممرد ریشو کسی دیگری وجود ندارد که به دفاع از راوا نویشته کند.
عدنان زوی (ظ)!
اولاً اینکه راوا بشکل یک شبکۀ زیرزمینی، اجیر، دالر خورک، و نوکر حقیقتاً وجود دارد.
دوماً شدیداً از جانب استخبارات و دولت امریکا کمک میشود.
ثالثاً وقیحانه و بیشرمانه مانند (کلب ابن کلب) به این و آن فحاشی نموده و چنگ و دندان نشان میدهد.
پس راوا = اتحادیۀ خودفروختگان و اجیران افغانی الاصل امریکا
حمله راوا، ميرهزار و نورانی به همديگر مرض روشنفکران افغانستان است و فقط باعث خشنودی جنايتکاران می شود.
چند سوال از داد نورانی
اول:از چه زمانی صاحب عقل و منطق شدی که از راوا شناخت حاصل نمودی و به وابسته بودنش پیبردی؟ حدود سه دهه که خود به راوا خواندی و نوشتی را چه نام میگذاری ندامت از گذشته ، بدون عقل و خرد به راوا سرودن ، احساساتی برخورد کردن ، به عنوان انقلابی مطرح شدن(شهوت رهبری که عجب مزه دارد ) یا صاف و ساده مانند مرتد دیگرت میگویی جنون بچه گی و جوانی و ایده لوژی زدگی?
بعد از جواب این سوال دوم ام را جواب بده.
آنلاین : http://kabulpress.org
به کابل پریس
به تاریخ 22 مه در رابطه به نورانی و لجن پاشی های نهایت متعفن اش نظری ارایه نموده بودم اما شما کابل پریسیان که دم از آزادی میزنید و حد اقل در روی صفحه سایت انترنتی خود را علم بردار دیموکراسی و عدالت گفتار میپندارید از نشر آن ابا ورزیدید. شاید دلیل شما مانند شاعران و نویسندگان خادی جهادی این باشد که "عفت کلام" را مراعات نکردم و توهین به کرامت انسانی نموده ام. اما از حق نگذریم که نورانی و پیروانش ( توجه کنید که از شمار انگشتان یک دست هم بیش نیستند) به سازمانی اتهمام میبندند که درین سه سال مبارزه اش علیه آدم کشان خلقی پرچمی ، جهادی ، طالبی و دولت گندیده کنونی ذره کرنش نکرده است.نورانی میتواند هر چه در چنته دارد باد دهد،دیده خواهد شد که سر و کله که از آوخوری غرب بیرون خواهد آمد و فهمیده خواهد شد که راوا مشاور امریکا دارد یا نورانی.
و در اخیر مشخص به کامران میر هزار میگویم، آزادی صفحه انترنتی تو هم حد دارد و آنهم حد که از چوکات تعیین شده خاد و "زریاب بزرگ"پا را فرا نگذارد. حال گمانم یقین شد که تاختن تو هم بر راوا بدون رهنمایی معلم جدید " بنیادگر چپ " ات امکان نداشته است.
مقاله را جالب یافتم.چند روزی بود به انترنیت سری نزده بودم.راستی این روشنفکران ما که پشت کنند ،چقدر پست میشوند.نورانی که زمانی حرف اول را میزد حال در کمپاین ضد راوای میرهزار شرکت جسته هر چرند که در چانته دارد بیرون میریزد،پروژه میرهزار این روشنفکران خوار را با "امنیت نا ملی" پیوند خواهد داد.شاید پول های جاوید لودین و کلید گروپ نتوانسته شکم نحیف نورانی را پر کند که حال سر از "امنیت نا ملی" بیرون میکشد.
راوا در فحاشی خود دست همه را از پشت بسته است.