از بدایع فارسی افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بیگاه
«بیگاه» به معنی «دیروقت» و یا «شبانگاه» در بسیاری از جایهای افغانستان، به ویژه مناطق مرکزی، کابل و شمال رایج است، چنان که مثلاً گفته میشود «بیگاه شده بود که به خانه برگشتیم». این کلمه بسیار زیباست و اصیل و کاملاً فارسی. در ادب قدیم هم شواهد بسیار دارد، از جمله در این بیت از دیباچة مثنوی معنوی مولانا:
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
و در این غزل از دیوان شمس:
بیگاه شد، بیگاه شد، خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان، وقت طلوع ماه شد
و در این بیت از بیدل:
به ناامیدی ما رحمی، ای دلیل امید!
که هیچجا نرسیدیم و روز بیگاه است
این کلمه چند بار در شعر شاعر معاصر ایران، جناب علی معلم هم آمده است، از جمله در مثنوی «هجرت»:
عمری به سودای غمش بیگاه کردم
وین کاروانگه را نشستنگاه کردم
گاه
ولی جالبتر این که در بعضی مناطق افغانستان، به ویژه غزنی و مناطق مرکزی، نه تنها «بیگاه»، که کلمة «گاه» (زود) نیز رایج است، چنان که مثلاً میگویند: «فردا باید گاه از خانه بیرون شویم.» یعنی «فردا باید زود از خانه بیرون شویم» یا «او خانوادهاش را گاه با خود برده بود.» یعنی «خانوادهاش را قبل از این با خود برده بود.»
من عجالتاً برای «گاه» به معنی «زود» مثالی از ادب کهن به خاطرم نمیآید ـ چون من این مثالها را غالباً از حافظه نقل میکنم و مجال تحقیق بیشتر ندارم ـ ولی اگر دوستان در جایی دیده باشند و اشاره کنند، خوب است.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/782