من و استاد سرآهنگ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گاهی آرزوهای آدمی چه دیر برآورده میشود، زمانی که دیگر مجال بهرهمندی از آن را نداریم.
حوالی سال 64 بود که من به طرزی عجیب شیفتهی آهنگهای استاد محمدحسین سرآهنگ شدم، با شنیدن فقط یک نوار از استاد که ما از کابل آورده بودیم و این تنها داراییام از کارهای او بود. خوب آهنگهای استاد هم که طولانی است. پس هر نوار یعنی پنج آهنگ. و من دیگر با چه عطشی افتادم به دنبال آهنگهای استاد که در ایران بسیار سخت نایاب بود، چون هنوز شناخته نشده بود. اقوام هم که ترانههای جوانپسند داشتند.
منبعی که به زودی یافتم، برنامههای رادیو کابل بود که در مشهد هم شنیده میشد و کار هر شب من شده بود شنیدن تمام برنامه «زمزمههای شبهنگام» و برنامه «موسیقی کلاسیک» رادیو کابل، به امید این که گاه به گاه غزلی از استاد پخش کند، که آن هم گاه نیمه پخش میشد ـ چون طولانی بود ـ و گاه پارازیت داشت و گاه وسطش اصلاً سوت میزد. گاه حتی اتفاق افتاده بود که خانه یکی از اقوام مهمان بودیم و من با نوار خالی آنجا میرفتم و رادیویشان را در آن ساعت طلب میکردم. حتی یکی دو بار موقع پخش برنامه به خانه برگشتم تا آهنگ استاد از دستم نرود و بعد مثلاً میدیدم که آن شب آهنگی تکراری یا ناقص پخش کرد.
یک بار به خاطرم هست که از جایی با عجله به خانه آمدم و دیدم که اواخر آهنگی است تازه که بسیار هم زیبا بود، ولی فقط چند دقیقهی آخرش را شنیدم و ضبط کردم: «جز سوختن به یادت مشق دگر ندارم». تأسفی که به خاطر دیر رسیدن به این آهنگ خوردم، اکنون برایم وصف ناکردنی است. باز مدتها پای رادیو کشیک کشیدم تا نسخهی کامل آن آهنگ را یافتم.
آهنگهایی که از کاستهای دیگران ضبط میکردم هم ماجراها داشت. اولها که ضبط دوکاسته نداشتیم. یک ضبط صوت قرض میکردم و دو تا ضبط جلو هم میگذاشتم و ضبط میکردم. بعد مثلاً وسط ضبط آهنگ، هواپیما از آسمان میگذشت و کار خراب میشد. گاهی هم میرفتم به خانه اقوامی که ضبط داشتند و در واقع خودم را تحمیلی مهمانشان میکردم برای ضبط چند آهنگ.
و به این ترتیب، نوارهای استاد سرآهنگ من رو به ازدیاد رفت. دو نوار شد، سه تا شد و همین طور در طی ده سال یا بیشتر، به سی نوار رسید.
بسیاری از دوستان ایرانی با استاد سرآهنگ با همین نوارها آشنا شدند. به خاطرم هست که به تهران رفتم و دوستانی مثل یوسفعلی میرشکاک، هادی سعیدی کیاسری، برادران موسوی و دیگران سخت دنبال آهنگهای استاد میگشتند. آن نوارهایم مدتی دست آن دوستان گشت. در همین سفرهای تهران بود که بسیاری از آهنگهای خوب استاد را با کیفیت عالی از استاد عبدالوهاب مددی گرفتم.
باری، در آن سالها هیچ نمیتوانستم حدس بزنم که روزی فرا میرسد که دوستی در پاییز 1391 حدود چهارصد آهنگ از استاد را در یک فلش مموری در اختیارم میگذارد. و اگر هم حدس میزدم، شاید نمیتوانستم باور کنم که در آن سال 1391 حدود یک ماه میگذرد و من فرصت شنیدن و حتی تفکیک این آهنگها را پیدا نمیکنم که ببینم چقدر از آنها تکراری است و چقدر تازه، تا این که در این ایام این فرصت دست میدهد.
گویا برای ما انسانها مقدر شده است که وقتی آرزوی سالیان سال را برآورده میبینیم که دیگر فرصت و مجال بهرهمندی و التذاذ کامل از آن را نداریم. من اگر هزار آهنگ از استاد را هم به دست بیاورم، نمیتوانم لذتی را که اول بار با شنیدن آهنگ «بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی» بردم، تجربه کنم.
و یک چیز دیگر هم خوب روشن میشود. لذت بردن از یک پدیده، همواره با بهرهمندی کامل از آن مربوط نیست، بلکه گاه یک جرعه آب لذتی دارد که یک اقیانوس هم ندارد. بستگی به این دارد که چقدر تشنهاش باشی. به قول مولانا: آب کم جو، تشنگی آور به دست.
به راستی گاهی نباید در این که امکانات فنی جدید به راستی لذتآفرین هستند شک کنیم؟ یک نوار آهنگ را باید سراسر گوش میکردیم. نمیشد مرتب و به سهولت دستگاههای جدید، آهنگها را عوض کرد یا تند تند گوش کرد. پس لذت ما یک لذت عمیق بود. کاملاً در جوّ آن قرار میگرفتیم و مسحور میشدیم. این هم نتیجهی ناگزیر دیگری است که من از این جریان میگیرم.
و یک نتیجهی دیگر. در آهن سالها بسیار وقتها که نواری یا مجموعهای از استاد سرآهنگ به دستم میرسید، آهنگهای تازهای برایم داشت. حالا دیگر کمتر اتفاق میافتد. از این 400 آهنگ جدید، حدود نیمی را بررسی کردهام و فقط یک آهنگ تازه یافتهام که نداشتم. با این وصف میتوانم بگویم که من دیگر تقریباً همه آهنگهای استاد را دارم؟ یا هنوز چیزهایی هست که من نشنیدهام؟
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/786