شبچراغ شهنشاهی بر گردن روزگار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
یکی ابلهی شبچراغی بِجُست
که بی او نشد عِقدِ پروین دُرُست
فروزانتر از ماه و خورشید بود
سزاوار بازوی جمشید بود
خری داشت آن ابلهِ کوردل
به جانِ خودش، جانِ خر متّصل
چنان شبچراغی که ناید به دست
شنیدم که بر گردن خر ببست
من آن شبچراغ شهنشاهیام
که روشنکنِ ماه تا ماهیام
ولیکن مرا بخت ابلهشعار
چنین بست بر گردنِ روزگار
ملازمانی یزدی
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...