اسماعيل مبلغ، متفكر تنها و غريب در گذر زمان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در ليست مشخصات نزديك به پنج هزار قربانيانى كه توسط دولت هاي سابق، به اصطلاح دموكراتيك خلق اعدام شده اند. در رديف شماره ١٢١٨ نام مبلغ ولد حاجي مسافر ساكن جمال مينه كابل نيز درج است، مثل خيلي هاي ديگر، احمد علي ساكن بهسود، كاري گر.احمد گل از پنجشير’ قصاب، احمد علي از باميان، دكاندار و...... اما در گزارش روز نامه ي هشت صبح نام چند نفر هم هست بر جسته شده اند، اكرم ياري، صادق ياري ايت الله حجت و مصباح! و اشاره به متفكر و فيلسوف اسماعيل مبلغ نيست! انگار غربت و تنهاي و فراموش شدن رفيق دائمي اوست، حتي پس از مرگ.
گرچه اسم نبردن از شهيد مبلغ، توسط يك روزنامه زياد اهميت ندارد، و اينكه صفحات فيسبوك و سايت ها يادي از اسماعيل مبلغ نكردن باز هم خيلي مهم نيست! ما ها كه قبل ازين هم ايشان را شهيد خطاب ميكرديم، و اگر راست باشد ميگوند نُه ماه بعد از دستگيري اسماعيل مبلغ؛ خبر تير بارن شدن اش به خوانواده اش رسيده بوده، اصلاً چرا نگويم اسماعيل مبلغ را جامعه و مردم، خيلي قبل تر از تير بارن شدن اش كشته بود، اما باز هم همين قدر بي توجهي آنها تلنگري شد تا اين سياهه نوشته شود.
شهيد متفكر، اسماعيل مبلغ، با همه بوده است و هيچ كس با او اما نمانده! چرا كه او بهتر از ديگران مياندشيده است و سرتر از ياران زمانه ي خويش بوده، مبلغ شهيد نزد كساني همچون آيت الله حجت، سرور واعظ، و مصباح، از روحانوين برجسته ي آن روز درس ميخواند، اما هيج گاهي شيفته تفكر شيعه ي درباري نميشود، ردا را براي فريب بر تن نميكند و عمامه سفيد را براي كسب احترام دور سر اش نمي پيچد. به جاي ذوب شدن در صفحات اصول كافي و روايات و احاديث. قرائت فلسفي بر مبناي عقل بشري از اسلام ارائه ميدهد. علي را بهتر از ديگران ميشناسد و دوست ميدارد! اما سفره اش را بر سجاده ي خونين پاي منبر پهن نميكند، به مكتب عاشورا از ديد يك انسان آذاد مينگرد، و ميداند كه گريه و زاري راه چاره نيست.
شهيد اسماعيل مبلغ مكاتب ماركسيسم و بوديزم و... را بهتر از ديگران ميخواند، و درك ميكند، ولي به جاي مجذوب شدن در آنها ميكوشد آنهارا نقد كند، و با داير نمودن درس هاي فلسفي ديگران را نيز آگاهي بخشد، چناكه گفته ميشود اكسراً شاگردان درس هاي فلسفي شان افراد وا بسته به حزب دموكراتيك خلق بوده اند.
"داكتر سيد عسكر موسوي تاريخ نگار بر جسته ي كشور، در باره ي شهيد متفكر اسماعيل مبلغ چنين ميگويند: مبلغ يکي از شجاع ترين و گستاخترين متفکران عصر کنوني ما است. به باور من تا پنجاه يا صد سال ديگر نيز مبلغ به عنوان يکي از شجاع ترين متفکران زمانه ما شناخته خواهد شد. مبلغ تالي ثاني کساني مثل ابن سينا و عين القضات و ديگران بود. به همين دليل او مورد تکفير و مورد بي مهري و فتاواي برخي از علما قرار گرفت. من به ضرس قاطع ميگويم که علماي آن زمان آن روح بزرگ را نميشناختند. آنان به يک چيزي بسيار قالبي خاص عادت کرده بودند و نميتوانستند مانند مبلغ فراتر از آن بيانديشند، من از مبلغ البته نه به رسم تواضع و فروتني تحت تاثير رسم و رواجهاي که در اين بخش از جهان ما وجود دارد بلکه بهعنوان فردي که آن روح بزرگ را از نزديک ميشناخت، بهعنوان يک متفکر ياد ميکنم. من حقيقتا بسيار کوچکتر از آني هستم که در باره ايشان صحبت کنم. مبلغ يک نابغهي بود که حد اقل پنجاه سال از زمان خودش زود تر به دنيا آمده بودند. در اينکه او نبوغ فوق العاده داشت هيچ جاي ترديدي باقي نيست. مبلغ بسيار جوان کشته شد شايد هنوز ريشاش به اصطلاح کابليها «ماش و برنج» بود و سفيد نشده بود که کشته شد. ولي آثاري را که مبلغ نوشته است در نيمة اول زندگياش نوشته است. يعني قبل از بيست و پنج سالگي. برخي از همين آثار مبلغ تاجاي که من اطلاع دارم در مراکز علمي مهم دنيا مثل دانشگاه کابل، دانشگاه تهران، و حتي در مراکز علمي مانند دانشگاه لندن جزو آثار سنگين وزن و درجه يک به شمار ميآيد. آشنايي شخصي من هم با جناب مبلغ مؤيد همين مطلب است. متأسفانه او مقهور و مظلوم در جامعهاي قرار گرفت که از او صد سال، پنجاه سال عقبتر ميزيستند و او را درک نميکردند؛ حتي خانوادهي پدري او هم مبلغ را درک نميکردند و مبلغ در يک فقر و تنگدستي وحشتناکي زندگي کرد و در همان وضعيت هم از دنيا رفت."
با اين قضاوت بدون اغراق، ميتوان شهيد مبلغ را از آن دسته متفكرانِ خواند، كه اگر تنها نميماند و درك ميشد؛ به طوري يقين مسير اين تاريخ خون بار را، به سمت و سوي بهتر تغير ميداد! اگر ملاهاي صاحب منبر، آن روز ها، مبلغ را آنگونه كه بود درك ميكردند، و با صدور فتواي تكفير! مردمِ اكسراً سنتي و عوام جامعه را در مقابلش قرار نميدادند، و اگر دولت مردان و سياسيون او را تنها يك روحاني و ملا نمي پنداشتند، مبلغ ميتوانست به عنوان يك رهبر آگاه، با پايگاه وسيع مردمي عرض اندام كند، و از آنجاي كه بارز ترين شاخصه ي فكري او را آگاهي دهي به مردم شكل مي داده هست ، به طور حتم مؤثر واقع ميشد، اما افسوس كه چنين نميشود، او در مسير كه به درستي آن ايمان داشت تنها ميماند، و جامعه و مردم نيز راهِ را را مي پيمايند كه به وضعيت امروز ختم شده هست. درد آور تر ازان اينكه به نظر ميرسد، نسل امروز هم با افكار و انديشه ي او بيگانه اند، اين يعني كه او هنوز تنهاست، و غريب.
طاهر هجران.
پيامها
23 سپتامبر 2013, 02:22, توسط لbaseer
أقاى هجران! حداقل نوشته ات را يكى دو بار ميخواندى وغلطى هاى املائي و انشائى خودرا تصحبح ميكردى وبعد با مثال ها واضح ميكردى چراباجناب متفكر " هيچ كس با او اما نمانده!" از ين لاطائلات تو چيزى مفهوم نشد