برای فیض محمد خیرزاده که سازمان دهنده این کنسرت بود و صدها افغان دیگر که به تماشای کنسرت الینگتون آمدند این اتفاق یکی از خاطرات مهم زندگی شان در اوائل دهه شصت میلادی بود. خیرزاده می گوید برایش بودن الینگتون در کابل خیلی هیجان انگیز بود. او در آن زمان رئیس مرکز فرهنگی افغانستان بود.
در یک بعد از ظهر طلایی در آستانه پاییز کابل فیض خیرزاده به استقبال دوک الینگتون به فرودگاه رفت و او را به روی صحنه ای برد که برایش در استادیوم قاضی ترتیب داده بود. آقای خیرزاده که یکی از علاقمندان جاز بود با الینگتون در باره لویی آرمسترانگ حرف زد و از برنامه هایش برای ساخت فیلم های افغان در خانه گفت.
دوک الینگتون هم گفت: "پسرم تو فیلم را بساز و من موسیقی اش را." در کابل ۱۹۶۳ همه این چیزها ممکن به نظر می رسید.
بلیت های کنسرت مجانی بودند و حدود پنج هزار نفر به استادیوم آمدند تا آوای موسیقی جاز که برایشان بیگانه و تازه بود را بشنوند. الینگتون با کاروان (Caravan)شروع کرد و بعد با (Don’t Get Around Much Anymore) دنبال شد. خیرزاده به خاطر می آورد که در میانه هر اجرا الینگتون به کناره های سن می آمد و با مردم حرف می زد.
نگاره:
دوک الینگتون (راست) در کنار کاردار سفارت آمریکا در افغانستان در فرودگاه کابل
آن روزها جاز و بلوز برای عده ی خیلی کمی در کابل شناخته شده بود و مردم نمی توانستند این نوع موسیقی را بفهمند ولی آنها عاشق سبک کار الینگتون شده بودند. وقتی که نوازنده ترومپت و ساکسیفون برای تک نوازی به روی صحنه آمدند مردم بهت زده شدند نه آنقدر با صدا که با سبک اجرا.
وقتی که در میانه کنسرت، حاضران در حال ترک استادیوم بودند، الینگتون خیلی تعجب کرد. ولی خیرزاده به او توضیح می دهد که وقت نماز است و مردم به زودی برخواهند گشت. پس از پایان اجرای الینگتون، ظاهر شاه و اعضای خانواده سلطنتی هم آمدند و با او و گروهش دست دادند.
الینگتون به خاطر می آورد که که تمام شب بعد از آن کنسرت به کافههای افغانی رفت و به موسیقی افغانی گوش کرد و از آن لذت برد.
جاز؛ سلاحی مقابل کمونیسم
کنسرت کابل بخشی از یک تور بلند مدت بود که از سوی وزارت خارجه آمریکا در دوران جنگ سرد حمایت مالی می شد. در آن زمان آمریکا بهترین گروههای جاز آمریکایی را به کشورهای خیلی دور می فرستاد تا با گسترش کمونیسم در این کشورها مقابله کند.
در سال ۱۹۵۳ دیو بروبک، غول جاز آمریکایی هم در کابل اجرا کرده بود و گفته بود که در یکی از آلبوم هایش از آن سفر الهام گرفت.
الینگتون و گروهش در آن تور به مصر، عراق، اردن، ایران و لبنان رفتند. در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ به ترکیه رسیدند. روزی که خبر شوکه کننده ترور جان اف کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا منتشر شد.
در آن زمان افغانستان هم کم کم در حال تغییر بود. افغانستان هنوز یک کشور فقیر بود و پیشه بسیاری کشاورزی و چوپانی بود.ولی ایده های تازه هم در حال جوانه زدن بود؛ مخصوصا در میان نخبگان جامعه. دامن ها کوتاه تر می شد و موها بالاتر بسته می شد. فروشگاه زنجیره ای بریتانیایی مارکس و اسپنسر در سال ۱۹۶۰ شعبه ای را باز کرد. سیستم پادشاهی مطلقه اصلاحات تازه ای را آغاز کرده بود و دانشگاه کابل پر بود از رمان، کتابهای اسلامی، کمونیستی، مدرن و گروههای سیاسی مختلف آغاز به کار کرده بودند و هر گروهی می خواست ایده ای تازه را ترویج کند در مورد اینکه افغان بودن چه معنایی می تواند داشته باشد.
خیرزاده و خیلی از جوانان روشنفکر مثل او یک ایده مشترک داشتند از افغانستانی با مرزهای باز فرهنگی. آنها به استقبال هنرمندانی از آلمان، آمریکا، ایران، روسیه، هند و ترکیه می رفتند. خیرزاده می گوید ما پر از انرژی مثبت بودیم.
او در یک پروژه بلند پروازانه یک گروه تئاتر ایجاد کرد که کارهای تنسی ویلیامز با به روی پرده می بردند.
خیرزاده از رابرت جافری، طراح رقص معروف در نیویورک که بزرگ شده نیویورک بود ولی اصالت افغان داشت هم دعوت کرد در آن زمان به افغانستان بیاید. جافری بعدها خیلی به گرمی از آن سفر یاد می کرد.
خیرزاده می گوید: "این موضوع خیلی خیلی برای ما مهم بود. جافری برای کودکان ما در کابل کلاس رقص برگزار کرد. به گمانم ما در آن زمان بدترین تئاتر را در جهان داشتیم. زمستان بود و من همه وسایلی را که می توانستم سالن را با آن گرم کنم جمع کردم تا رقصندهها را گرم نگه داریم. ولی نمایش زیبا و خیره کننده بود."
از لحاظ سیاسی مشکلاتی برای آقای خیرزاده که آن زمان مسئول مرکز فرهنگی افغانستان بود وجود داشت. از سوی عده ای در حکومت افغانستان حمایت می شد ولی از سوی عده ای دیگر به او انتقاد می شد. تا اینکه در ۲۸ آوریل سال ۱۹۷۸ حزب کمونیست خلق کودتایی را طرح ریزی کرد که به اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان انجامید و دهه ها جنگ را در افغانستان رقم زد.
آن روز خیرزاده و همسرش فرزندانشان را از مدرسه برداشتند و تا جایی که می توانستند نان خریدند.
او توانست خانواده اش را به بیرون از افغانستان بفرستد ولی خودش دستگیر شد و به حبس خانگی در آمد. سرنوشتی مشابه خیلی از روشنفکران افغان در آن روزها. او می دانست اگر بماند این آخرین روزهای زندگی اش خواهد بود. با لباس مبدل و با کمک یک قاچاقچی انسان نیمه شب فرار کرد و سه روز پیاده راه رفت تا از مرز افغانستان گذشت.
خیرزاده سر انجام توانست دوباره به خانواده اش که حالا به آمریکا رفته بودند بپیوندد. پشت سر آنها خانه شان مانده بود پر از وسائل، نمایشنامه ها، کارهای هنری و قطعه های موسیقی که اول غارت شد و بعد بمباران. همه چیز آن خانه را دزدیدند از جمله ال پی ها یا قطعه های موسیقی جاز دوک الینگتون.
فیض خیرزاده برگزار کننده کنسرت خارق العاده دوک الینگتون کارش را در زمینه مسائل فرهنگی و هنری ادامه داد و همچنان یکی از علاقمندان جاز است.
مونیکا ویتلاک
سرویس جهانی بیبیسی
نشانی:http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2013/09/130920_l51_ng_ellington_jazz_kabul.shtml