صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > حکایت دل‌دادگی‌هایم با «نوار کاست»

حکایت دل‌دادگی‌هایم با «نوار کاست»

chendavol
يكشنبه 29 سپتامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در آستانه پنجاه‌سالگی «نوار کاست»
هستیم. از همان کودکی، گوشم با «نوار» آشنا شد؛ زیرا سر کوچه و محله‌مان در
«چِنداوُل» کابل، پر بود از دکان‌های نوار فروشی و نیز دکان‌های دیگری که همیشه
صدای نوارهای موسیقی‌شان روشن بود. روبه‌روی ما هم سینمای پامیر بود و دکان‌های
دیگری که باز صدای موسیقی‌شان فضا را به ترنّم درمی‌آورد و باز کمی آن‌سوتر، بازار
«مَندَوی» که چونان بود. این وضعیت به گونه‌ای بود که وقتی پدرکلانم از آن زمان
یاد می‌کرد، می‌گفت که «میرعلی احمد حجت» که در همان چنداول، تکیه‌دار «تکیه‌خانه
عمومی» بود، همیشه مردم را از شنیدن «فیته» (نوار)های لهو و لعب بازمی‌داشت، ولی
کو گوش شنوا.

البته به جز آن، پدرم گاهی نوارهای
سخنرانی‌های مبلغ‌های مذهبی را از دوستانش و گوشه و کنار شهر به دست می‌آورده و
قایمکی، دور از گوش و چشم دولتی‌ها می‌شنیده است؛ نوارهای سرور واعظ و مجاهد و به
گمانم، اسماعیل مبلّغ.

به عالم مهاجرت نیز که رخت کشیدیم، در
خانه‌مان به جز رادیوی ترانزیستوری، ضبط صوت نداشتیم تا از حضور نوار بهره‌مند
شویم، ولی آواز نوارهای کاست «جبهه‌های جنگ حق علیه باطل» در کوی و برزن، مسجد و
مدرسه شهر طنین‌انداز بود و ماشین‌های نظامی همیشه هنگام حرکت در شهر، نوارهای
انقلابی از جمله صادق آهنگران را پخش و مردم را به حضور در جبهه‌ها تشویق می‌کردند.
حجله‌های شهیدان نیز که هر روز سر کوچه و خیابانی می‌رویید، باز با حضور همیشگی
«نوار» آذین می‌بست. البته این شعار را هم در دهه‌های فجر در مدرسه می‌شنیدیم که
می‌گفتند: «ازهاری گوساله، بازم بگو نواره...نوار که پا نداره» و این یادآور
شعارهایی بود که مردم ایران هنگام مبارزه با محمدرضا شاه پهلوی و در دوره نخست‌وزیری
ازهاری در راه‌پیمایی‌هایشان سر می‌دادند.

پیش از آن‌که در نیمه‌های دهه 1370، ضبط
صوتی دست دوم را به رایگان از آشنایی به دست آورم، مدتی در خانه خاله جانم، هم‌نشین
«نوار» و «ضبط» بودیم و گاهی که با پدرم به آن‌جا می‌رفتیم، همراه بچه‌های خاله،
سرودهای انقلابی و روضه ضبط می‌کردند. یادم هست چندی نیز پدرم گوشه‌ای دنج و شماری
کتاب سرود و شعر انقلابی ایرانی و افغانستانی پیدا کرده بود و مرا با خودش به آن‌جا
می‌برد و برای دل خودش، صدایش را ضبط می‌کرد. من هم کنارش می‌نشستم و لذت می‌بردم
از این کار.

همان طور که گفتم، اوایل دهه 1370،
ضبطی دست دوم پیدا کردم و دوره دل‌دادگی من و «نوار» و «ضبط» آغاز شد. هرگاه با
پدرکلانم به خانه بچه‌کاکایم در تهران می‌رفتم، بچه میانی‌اش که جوانی بود برای
خودش، هنگام خوابیدن، ضبط سونی‌اش را با صدای کم پیش گوشش روشن می‌کرد و نوارهای
لوس‌آنجلسی آن زمان را گوش می‌داد که یادم هست، داریوش، ابی و گوگوش و معین،
بیشترین صداهایی بود که می‌شنیدم. هم‌ او بود که وقتی ضبط پیدا کردم، از دست
پدرکلانم، یک نوار موسیقی هدیه داده بود. پدرکلانم نیز آن را به من داد که وقت
قالی‌بافی گوش می‌کردم. نوار موسیقی افغانستانی با صدای «فرشته» بود که «سکینه» یکی
از آهنگ‌های معروفش بود و وقتی پدرکلان فهمید چنین نواری برایم آورده است، با شوخی
می‌گفت: «با دست خودم، آتیش جهنم را آوردم». پدرکلانم، مردی مذهبی بود، ولی خشک‌مقدس
نبود و مثلا وقتی می‌دید من آهنگ‌های برنامه‌های موسیقی ایرانی و افغانستانی رادیو
بی.بی.سی را می‌شنوم، گاهی می‌گفت: «بِلَندِش کن، ما هم بِشنَوُم».

خلاصه، علاقه‌مندی‌ام به موسیقی
افغانستانی و ایرانی که با آن نغمه‌های پنهانی بچه‌کاکا آغاز شده بود، با برنامه‌های
موسیقی رادیو بی.بی.سی فارسی جهت گرفت. دهه 1370، دهه‌ای بود که در دبیرستان و
دانشگاه، کم کم با موسیقی‌های گوناگون ایرانی، افغانستانی، غربی، عربی و کردی آشنا
شدم. همان زمان یادم هست که داشتن «نوار» موسیقی ـ البته از نوع لوس‌آنجلسی‌اش ـ ممنوع
بود و اگر «گشت‌های کمیته انقلاب اسلامی»، از کسی نواری می‌گرفتند، بازداشت می‌شد.
بعدترها اگر کسی چنین محموله‌ خطرناکی داشت، فقط «نوار» را به دستگاه «نوار پاک‌کن»
می‌فرستادند تا نوار را پاک کند و نوار را به فرد بازمی‌گرداندند. همان زمان یادم
می‌آید که تازه نوارهای تصویری
VHS به بازار آمده بود و داشتن آن، به مراتب، جرمی سنگین‌تر از نوار
بود.سال آخر دبیرستان بودم که دوستی هم‌کلاسی ـ به نام مرتضا ایمانی ـ که آوازه
بازگشت مهاجران افغانستان را پس از پیروزی مجاهدان شنیده بود، به رسم دوستی و
وداع، نواری گلچین شده از آهنگ‌های داریوش، ابی، گوگوش، معین، اندی، لیلا، مهستی،
مرتضا و مانند آن‌ را برایم هدیه آورد که هنوز نگهش داشته‌ام. دوستی دیگر نیز هر
از گاهی نوارهای شهرام صولتی و شهره صولتی، اندی، امید و معین را برایم امانت می‌آورد.
از دوستی دیگر، نوارهای علی‌رضا افتخاری، محمدرضا شجریان و شهرام ناظری را امانت
می‌گرفتم و گاه و بی‌گاه و بیشتر هنگام قالی‌بافی گوش می‌کردم.

آهنگ‌های هزارگی سرور سرخوش، سید انور،
داوود سرخوش را هم در همان سال‌های 1373 به بعد شنیدم که دوره اوج گرفتن چنین
نوارهایی بود؛ نوارهایی که همه انقلابی بودند و بوی خون می‌دادند. بعدترها، صدای
صفدر توکلی را هم شنیدم که جالب بود او هم دمبوره می‌نواخت، ولی ملت، او را «اَخ و
اَه و تف» می‌دانستند و بد. البته از دمبوره‌نوازی محض و خوانش هنگام آن اصلا خوشم
نمی‌آمد؛ زیرا نمی‌دانم چرا، فکر می‌کردم و می‌کنم که نوای آن، زمخت است، مگر این‌که
با نواهای دیگر ترکیب شود.

در همین سال‌های نیمه اول دهه 1370 بود
که با آن ضبط صوتِ از خدا رسیده، چه کارها که نکردم. چون به روزنامه‌نگاری و رادیو
خیلی علاقه‌ داشتم، هم روزنامه‌‌های کوچک خانگی درست می‌کردم و به خواهر و برادرم
می‌فروختم و هم در دبیرستان، روزنامه‌دیواری می‌ساختم و هم چند برنامه رادیویی با
کمک رادیوی ترانزیستوری خانه‌مان و مدتی هم با کمک گرفتن از یک ضبط یدکی دیگر از
خانواده‌ای آشنا ساختم که یادم هست، یکی از ‌آن‌ها درباره شهادت اسماعیل بلخی و
ادبیات بود.

به دوره دانشگاه که رسیدیم، ضبط صوت
دیگری یافتم که آن هم دست دوم بود، ولی بهتر از اولی بود و با آن، می‌توانستم
نوارهای متعددی را بشنوم که از گوشه و کنار امانت یا هدیه می‌گرفتم یا خودم می‌خریدم
و با همان ضبط صوت، هم‌چنان رادیوهای بی.بی.سی و عربی را گوش می‌دادم که موسیقی
شادابی داشتند. آن قدر رادیو در چرخاندن موج‌ها پیدا کرده بودم که خودم هم تعجب
کرده بودم. مثلا صدای سیاوش قمیشی را اولین بار، از رادیوی فارسی ژاپن شنیدم که هم
زندگی‌نامه کامل او را بیان کرد و هم چند آهنگ از او گذاشت که آهنگ «فرنگیس» با
صدای سیاوش برایم خاطره‌آفرین شد. بعد از آن، یکی از هواداران قمیشی شدم.

در نیمه دوم دهه 1370، فضای جامعه
ایران با حضور سید محمد خاتمی رو به گشایش می‌رفت و سیاست پروبال دادن به موسیقی
پاپ داخلی در برابر پاپ لوس‌آنجلسی آغازی شتاب‌زده داشت. یک‌باره، خشایار اعتمادی،
محمد اصفهانی، علی‌رضا عصار، ناصر عبداللهی، حسین زمان، امیر کریمی و ... سر
برآوردند که البته همان زمان، ته دلم می‌گفتم این‌ها توانایی مقابله با پاپ اصیل
لوس‌آنجلسی را ندارند و دیدیم که نداشتند. البته خودم از شماری از ترانه‌های
اصفهانی، عصار و زمان خوشم می‌آمد و می‌آید، ولی با دیگرانش کاری ندارم. بعدها که
در دهه 1380، قهرکنندگان از «ننه»های محترم افزایش یافت و دیگر، هر سنگی را
برداری، از زیرش، یک آوازخوان پاپ و راک و رپ و هزار کوفت و زهرمار دیگری درمی‌آید
که هنرشان به درد «عمه‌»های محترمشان می‌خورد و بس.

حضور «نوار»های شیخ احمد کافی، مداحی‌های
مدیحه‌سرایان محرم و صفری، نوارهای نوآورانه صادق آهنگران و کویتی‌پور، سخنرانی‌های
فردی به نام استاد شفق بهسودی ـ که اکنون به استرالیا رفته است ـ (و پدرم گوش می‌داد)،
موسیقی‌های افغانستانی مانند عبدالوهاب مددی، برادران دل‌آهنگ، داوود سرخوش، آشنایی
بهتر با «گوگوش» و خریدن همه نوارها (و بعد، همه سی‌دی‌هایش) و شنیدن موسیقی‌های
گل‌های رنگارنگ، گل‌های تازه و شاخه گل، موسیقی‌های سنتی شجریان، سراج، ناظری،
مختاباد، سید خلیل، مازیار و مهرپویا و ستارگان پاپ قدیم ایران و نیز صداهای شعرخوانی
شاملو، حسین پناهی و خسرو شکیبایی، همگی ره‌آورد هم‌نشینی با «نوار کاست» بودند. حتا
وقتی کابل رفتم، نوار تازه گوگوش را که بعد از خروج از ایران، در لوس‌آنجلس خوانده
بود، از چنداول خریدم.

با این حال، دوران جدایی و خداحافظی با
این دلبر عزیز هم به ناچار پیش آمد، آن هم به دلیل آمدن رقیب آسان‌یابی چون سی‌ دی
و دی‌وی‌دی و فلش و ام‌پی‌تری. آن‌گاه موسیقی‌های کلاسیک جهان مثل بتهوون و
موتسارت و ... و موسیقی‌های پاپ و سنتی افغانستان مانند سرآهنگ، ساربان، مهوش،
فرهاد دریا و دیگران و موسیقی‌های هندی و عربی را در هم‌نشینی با این جانشینان
نوار کاست، بیش از پیش شناختم.

استفاده از نوار برای ضبط مصاحبه‌هایی
که گاه و بی‌گاه در این سو و آن سو به فراخور وظیفه‌هایم داشته‌ام، بخش دیگری از
معاشقه من با نوار بوده است. تا همین کوچ‌کشی اخیر، خرواری از نوارهای کاست آن‌چه
گفته آمد، به رسم یادبود و سختگی دل کندن از این یار عزیز، نزدم مانده بود که
مجبور شدم از آن‌ها دل بکنم و بسپارمشان به دست سرنوشت که بروند و بروند و بروند.
در این میان، چندتایی از آن نوارهای عزیز را نتوانستم از خودم دور کنم و نگاهشان
داشتم. از این‌ها که بگذریم، خاطره تلخی که هر از گاهی هنگام استفاده از نوار پیش
می‌آمد، خراب شدن (جَر شدن) نوار بود که به دلیل خرابی هِد یا پیچ و مهره‌های داخلی
ضبط رخ می‌داد و هم اعصاب شنونده را خرد می‌کرد و هم سبب می‌شد در اقدامی ناجوان‌مردانه،
خودکار بگیری و در چشم نوار فرو کنی تا نوار سر جایش برگردد. در صفحه‌های فیس بوک،
بارها دیدم که به صورت واقعا خاطره‌انگیز و حسرت‌سوزانه‌ای نوشته بودند: «نسل
آینده هرگز رابطه میان خودکار و نوار را نخواهد فهمید» و واقعا هم همین طور است. البته
خاطره تلخ دیگر از این وضعیت، رفتار ددمنشانه طالبان با نوارهای کاست و نوارهای
تصویری بود که هنگام ورود به کابل، رادیوها و تلویزیون‌ها و ضبط صوت‌ها را دار
زدند و امعا و احشای نوارها را درآوردند. نفرین بر این گروهک پلیدی که زندگی را بر
ملت افغانستان حرام کرده‌اند و هنوز هم می‌کنند.

و سخن آخر:

ای نسل سی دی و دی وی دی و چیزهای
دیگری که تا چند سال بعد خواهند آمد، قدر این ابزارها را بدانید و درست از آن‌ها استفاده
کنید. ما که با «نوار»جان خودمان عشق کردیم و هنوز هم با خاطره‌هایش عشق‌ورزی می‌کنیم.
نسل پیش از ما هم با «صفحه گرامافون» عشق کردند که نوش جانشان بادا.


آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس