صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > در این شب پابرجا، «ستاره»‌ها را یکی یکی از آسمان به زیر می‌کشند

در این شب پابرجا، «ستاره»‌ها را یکی یکی از آسمان به زیر می‌کشند

chendavol
شنبه 14 دسامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

 خبر مثل همیشه
کوتاه بود:

«مردی در
هرات، بینی و لب همسرش را برید
».

با این هم، مثل همیشه، خردکننده. 
بنا بر گزارش بی.بی.سی فارسی، ستاره سی ساله، دختر ساکن یکی از شهرستان‌های هرات وقتی نمی‌خواست زیورهای خود را در اختیار شوهر معتادش قرار دهد، به دست این مرد لت و کوب شد و سپس شوهرش، بینی و لب ستاره را با چاقو برید.

این یکی از
هزاران مورد تجاوز و تعدی به حقوق بشری «زنان» بی‌پناه این سرزمین است.

ننگ بر ما که سرزمینمان به «ستم بر زن»، شُهره آفاق شده است. فرهنگ «زن‌ستیز»ی که در سنت‌های قبیله‌ای پس‌مانده ریشه دارد و با حکم مثلث «زر، زور و تزویر» تأیید می‌شود، تا کی ادامه خواهد یافت؟

گاهی آدمی به جایی می‌رسد که از «شرقی»، «آسیایی»، «افغانستانی» و «مرد» و حتا «زنده» بودن خود سخت پشیمان می‌شود. 


********************************

آزادی
نیمی از دختران شهر هرات بس که خون می­خورند تا دم صبح

دلشان از سپیده خونین­تر تیغ خورشید در جگر دارند


صبحدم با غروب درگیرند، خون و پترول، شعله می­گیرند1

مثل خورشیدهای اول صبح از شب مرگ خود خبر دارند...


قندهار و اسید و دخترها، سقف مکتب شکسته بر سرها

تیرباران ماه پیکرها؛ ضربه­هایی که ضربدر دارند


گردباد بلند برقع­ها؛ ناله­های بلند خاموشان

بندبندند بی­صدا در خویش؛ دختران جیغ نیشکر دارند


دختران هزاره، زارترند، در شب سرد دره دربه­درند

بس که پف می­کنند هیزم­ تر، چشم­های همیشه­ تر دارند


این به دست پدر به خون غلتان، آن به دست برادر افغان

خون تاریخ ننگ و ناموس است؛ آنچه در رود و جوی و جر دارند... 


دختران قصه­های افسونند؛ شهرزادان، هزارشب­خونند

هر شب از رازِ سربه­مهرِ دگر، پرده با آب دیده بردارند


شعر: شریف سعیدی

گریه هم درمان
نمی‌کند، ولی فعلا کاری نیست جز گریه... فقط گریه... خاک بر سر ما که هیچ غلطی نمی‌توانیم
بکنیم... خاک بر غیرت «افغانی» احمقان
ه پوسیده‌ای که «رییس جمهوری» خام‌مغز و مردان نامرد دستار بر سر بی‌خرد
قبیله جهالت‌پرورمان آن را فریاد می‌زنند. کجاست «غیرت» نانجیبان خودفروخته‌ای که
همه دار و ندار مملکت را فروخته‌اند و باز هم
... 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب است، داد بزن بانو! سکوت سرد سترون چیست؟
صدا، صداست که می­ماند، دلیل حنجره بستن چیست؟

تمام پنجره­هایت، کور؛ میان گور خودت ماندی
و هیچ­گاه نفهمیدی فروغ، آینه، روزن چیست

سرود شعله­ی دل­تنگی ز چشم­های تو می­جوشد
گلوی تلخ تو می­داند که طعم بغض شکستن چیست

شب است، با نخ آوازت بدوز پرچم عصیان را
وگرنه ماندن و پوسیدن میان رشته و سوزن چیست؟

تمام منطق اینان را که بر غروب تو می­خندند
شکافتیم و نفهمیدیم که پیش منطقشان، زن چیست

هوای تازه و بارانی درون باغچه می­پیچد
در این هوای شکوفایی، دلیل پنجره بستن چیست؟

شعر: محمدشریف سعیدی
جدا از هیاهوهای رسانه‌ای، بیاییم برای «ستاره»های این آسمان کاری بکنیم. 
آیا باید اجازه داد سنت‌های پس‌مانده قرون وسطایی، هر روز، یکی را در این سرزمین به جرم‌های ناکرده، سنگسار کند یا چشمش را درآورد یا گوش و لبش را ببرد یا بدنش را داغ بگذارد یا به حریمش دست‌اندازی کند؟
چرا «ناموس» را فقط «خواهر، مادر و نزدیکان خویش» تفسیر می‌کنیم و دیگر «دختران» و «زنان»، بیگانه‌اند و سزاوار رفتارهای ناشایست؟
هرچند که همان «خواهر، مادر و نزدیکان»مان نیز از رفتارهای ضد انسانی مردان این قبیله در امان نیستند.
از دولت فاسد کنونی نباید انتظار خاصی داشت، ولی دست کم، هر چه فریاد داریم، باید بر سر کارگزاران خفته‌اش بکشیم؛ از «وزیر عدلیه» بی‌ننگش گرفته تا «وزیر زنان» بی‌همتش و دیگر وابستگانش تا خود «رییس جمهوری» نالایقش که تنها هم و غمش، «آزاد کردن برادران غدّار و خیانت‌کارش از زندان‌ها»ست. 
«اعتیاد» به «مواد مخدّر» و «منابع مخدّر»، درد مزمنی است که «جامعه» کنونی افغانستان را نابود کرده است. 
مبارزه با «مواد» و «منابع» مخدّر را از «فکر» خود و از محیط خودمان آغاز کنیم. 
بیایید برای اولین بار، به «انسان»، «زن» و «مرد»، دیگرگونه نگاه کنیم. همه را «برابر» بدانیم، اگر «انسان» هستیم.


******************************
با من اكنون چه نشستن‌ها، خاموشي‌ها
با تو اكنون چه فراموشي‌هاست
چه كسي مي‌خواهد
من و تو ما نشويم
خانه‌اش ويران باد.

من اگر ما نشوم، تنهايم
تو اگر ما نشوي، خويشتني
از كجا كه من و تو
...
مشت رسوايان را وا نكنيم

من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي‌خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد؟
چه كسي با دشمن بستيزد؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
...

حرف را بايد زد
درد را بايد گفت
...
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي‌خيزند.


حمید مصدق

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک: آهنگ «بانو» اثر عارف جعفری

http://urozgan.org/fa-af/article/1642/

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1.
پترول: بنزین

2:
بیگم قهرمان رمان واره مستند " دختر
وزیر" نوشته ی دکتر لیلیاس هملتون پزشک دربار عبدالرحمان خان، پادشاه خون
آشام افغانستان در اوایل قرن نوزده است. بیگم، دختر نابغه یی است که اسیر می شود و
به خاطر لیاقت و سوادش به کنیزی در دربار عبد الرحمان خان در می آید. بیگم سر
انجام رییس هندی اش را از مرگ نجات می دهد و با اسپ جانب هندوستان می گریزد. سر
مرز هند و افغانستان، رییس هندی بیگم موفق به فرار می شود و بیگم با ضرب کارد از
پای در می آید. رمان دختر وزیر سراپا تقلای یک دختر برده را برای رهایی و پیشرفت
تصویر می کند
.


آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس