دربار بیدل
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از هوای سایهی دست کرمدربار او
ابرها در جلوه آوردند و باران ریختند
خطابم میکند امشب چمندربار پیغامی
بهار اندوده لطفی، بوی گل پرورده دشنامی
دوستی در این دو بیت از بیدل، شکل تلفظ و معنی «دربار» را پرسیده بود و این احتمال را میداد که اینها «دُربار» باشد، شبیه «دُرافشان» (گوهرافشان).
من در آن زمان برآن بودم که اینها «دَربار» است، به معنی بارگاه شاهان. با این دریافت، «کرمدربار» یعنی «کسی که دربارش سرشار از کرم است» و «چمندربار» یعنی کسی که در چمن دربار کرده است. ولی با توجه به سخن آن دوست، بهتر دیدم که در دیوان بیدل جستوجویی بکنم و ببینم که «دربار» دقیقاً چه کاربردهایی دارد و تا چه اندازه با «بارگاه شاهان» نزدیک است.
این جستوجوی مفصل رایانهای نشان داد که این «دربار»ها نه «دُربار» است و نه «بارگاه»، بلکه «در + بار» است، یعنی کسی که چیزی را همچون باری به همراه دارد. بعضی از بیتهایی که من یافتم اینهاست:
از زبان بینوای شمع میآید به گوش
کای حریفان نیست اینجا عافیتدربار، سر
نیست اقبال چو اسباب، ندامتدربار
عبرت از بال هما بال مگس میگیرد
چه سازد غیر خاموشی جنون گریهدربارم
که همچون جوهر آیینه در آب است زنجیرش
اینقدر رقص سپند ما به امید فناست
نالهدرباریم اما سرمه هم آوردهایم
پاس دل تا چند دارد کس در این آشوبگاه
شیشهدرباریم و بر کهسار باید تاختن
آخرین بیتی که در این قسمت آمده است، این معنی را تأیید میکند، چون «بارِ شیشه داشتن» تعبیری معروف است از لزوم حرکت محتاطانه.
ملاحظه میکنید که بیدل در همه این بیتها «دربار» را به صورت بخشی از یک ترکیب آورده است. «چمندربار»، «کرمدربار»، «عافیتدربار»، «ندامتدربار»، «گریهدربار»، «نالهدربار»، «شیشهدربار» و امثال اینها. ولی بیتهای بسیاری هم هست که در آنها «در بار» به روشنی صورت «در + بار» دارد. اینها این احتمال را به قطعیت میرساند که در همه جای، «دربار» همین معنی را دارد. به ویژه که در شماری از این بیتها، سخن از «کاروان» و «قافله» هم آمده است که با «بار» تناسب دارد.
نقد عشرت را زیانی نیست از سودای درد
خنده در بار است چون گل کاروان زخم را
میرویم آنجا که جز معدومگشتن چاره نیست
کاروانها خار و خس در بار و منزل آتش است
گَرد پروازی ز هستی تا عدم پیوسته است
کاروان ما همین شور جرس در بار داشت
زندگی جز نقد وحشت در گره چیزی نداشت
کاروان رنگ و بو را رفتنی در بار بود
ز جلوة تو جهان کاروان آینه است
به هرچه مینگرم حیرتی است در بارش
دل گر نشان نمیداد هستی چه داشت در بار
تمثال بیاثر را آیینه دستگاه است
زین یک نفس متاع که بار دل است و بس
شور هزار قافله در بار میرسم
غنچة ما عرض چندین برگ گل در بار داشت
یک گریبان چاک اگر کردیم، صد دامان شدیم
چنان که میبینید و بیتهای اخیر به این معنی گواهی روشنتری میدهد.
اما تکلیف «دربار» به معنی «بارگاه» چه شد؟ آیا این کلمه در شعر بیدل به این معنی سابقه دارد؟ باید گفت که من این را در غزلیات بیدل نیافتم. هر چه است «بارگاه» و «بارگه» است یا «بار»:
من نمیدانم کهام در بارگاه کبریا
حلقة بیرون در بیدل خطابم میکند
عقل اگر در بارگاه عشق میلافد، چه باک؟
بر در سلطان، سرِ چندین گدا خواهد شکست
گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود،
بیدل ناامید ما رو به چه بارگه کند؟
بضاعت نیست جز تسلیم در بار نیاز من
محبّت کرد ایجاد از خمیدنهای ابرویم
و همچنین «دُربار» به معنی «دُرافشان» هم در غزلیات بیدل دیده نشد. پس با این وصف به قطعیت کافی میرسیم که «دربار» در شعر بیدل فقط به معنی «در+ بار» یعنی کسی که چیزی در بار خود یا به همراه خود دارد، مگر این که در قصیدهها، رباعیها و دیگر آثار نظم و نثر شعر بیدل چیزی خلاف این پیدا شود.
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/810