صفحه نخست > دیدگاه > ما به نورانی ها نیاز داریم!

ما به نورانی ها نیاز داریم!

راوا بر همان خر خودخواهی تشکیلاتی اش سوار است و کسی را که حتی در زمینه های معینی از راوا جلوتر و جدی تر بوده و در میان ارتجاع و وحشت امپریالیزم قلم می زند، انرژی می دهد و روشنگری و مبارزه می کند، مفلوک می داند، خود مفلوک نیست؟
نسیم کلکانی
دوشنبه 30 جون 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اگر نورانی می خواست، چنان که روشنفکرانی خواستند ولی نتوانستند، می توانست بر معینیت وزارت ها تکیه بزند، می توانست مشاور باشد و چون رمه های بی مسلک در ارگ بلمد و بالاخره انجو داشته باشد و کیف و حال کند. ولی او بر همه اینها تف ریخت و در کنار مردمش که سخت از این دولت متفرند، باقی ماند. نورانی اگر دلار می خواست، می توانست براحتی دلار بدست بیاورد.

نسیم کلکانی

دیرگاهیست که روشنفکران ما در عنکبوت تنگنظری تشکیلاتی چنان گیر زده اند که هر از گاهی به دشنام و فحش پرداخته و حتی از پر کردن دهان بوسیله سرب حرف می زنند. در این میان روشنفکرانی بیشتر از همه رگهای گردن شان را باد می دهند که عضوی بنابر هر دلیل سیاسی با تشکیلات شان وداع بگوید. البته این فحش و دشنام فیری تنها برای اعضای به کار گرفته می شود که ادعای مبارزه و خدمت به مردم داشته باشند، در غیر آن اعضای که تشکیلات را بدون مبارزه ایدیولوژیک بنابر مشکلات سلیقه ای ترک بگویند، تشکیلات مذکور با آنان، نه تنها کوچکترین مشکلی ندارد، بل عطش ملاقات های شان را در پارکها، مهمانی ها و دیدارهای فردی و خانوادگی فرو می نشاند؛ چرا چنین است؟

آیا تشکلاتی از این نوع، مبارزه را مختص خودشان می دانند یا از آن آگاهی سیاسی کافی برخوردار نیستند که درک کنند که در افغانستان جهادی و طالبی و تکنوکراتی، صدای از هر حنجره ای به دفاع از مردم ستمدیده ما، امریست فراموش ناشدنی و باید به فریادگرش صمیمانه احترام گذاشت و یا چون اصلاً خود مبارز نیستند و ملی سرخک گونه اکت و ادای مبارزه می کنند، با صدای های روشنگرانه مخالفند و منزجر؟

من شخصاً داد نورانی را بارها ملاقات کرده ام و هر از گاهی به سخنانش در رسانه ها گوش می دهم. از همه مهمتر او را با روزگارانش شناختم و بعدها با پیشروش در قلبم جای گرفت. در جریان شناخت از دیدگاه ها و نظریاتش بود که به اهمیت حضورش در میان روشنفکران پی بردم و آرزو داشتم که کاش روشنفکرانی از نوع نورانی در رسانه های کشور ما حضور یابند تا این رسانه ها را بر ضد خیانت، جنایت، اشغال، فقر، مواد مخدر، بنیادگرایی از جنس طالبی و جهادی و روشنفکران خنثی و بی مسلک سوق بدهند، ولی این آرزو کماکان آرزوی بیش نیست!

در میان این آرزوها، روشنفکران ما به عوض اینکه به اهمیت نورانی و موضع گیری های علنی اش در کشور ما پی ببرند و چون دژ استوار به حمایت از او بپردازند، قلم گرفتند و از زیر زمینی ها (جوان بیش نبودم که در اوایل انقلاب اسلامی ایران فلم خرمگس بروی اکران سینما رفت. در صحنه ای از این فلم سینیور چنین حکایت می کند: باور کنید خانم ها و آقایان. توی خیابان ها خون راه افتاده بود، تمام سنگ ها به اسلحه مبدل شده بود و من مجبور شدم تمام روز را در یک زیرزمینی مخفی بشم و از آنجا مرتباً فریاد می زدم: زنده باد ایتالیا و آزادی! و روشنفکرانی که بر داد نورانی می تازند نیز سینیور بیش نیستند و از زیرزمین ها مرتباً فریاد می زنند زنده باد حقوق بشر، مرگ بر نورانی!) او را روشنفکر مفلوک و رقاص خاد گفتند. در میان فتوای اعدام کامبخش ها، فروش جگر گوشه ها، تجاوز و صد ها خیانت دیگر که نورانی بر آنها تف باریده و با قلم رسایش آنها را افشا کرده است، این روشنفکران بجای ستایش از این انسان مبارز، او را مشاطه گر بنیادگرایان خواندند، بنیادگرایانی که نورانی چون خاری در چشمان شان فرو رفته است.

برای نخستین بار حمله بر داد نورانی را محمود نام( عدنان، جمشید، عاصم سیف، میرویس و...) آغاز کرد. محمود نامی که خود چون سینیور از زیرزمینی ها فریاد می زند و هیچگاهی از او در رسانه های داخلی تحلیلی، بحثی و حتی انتقاد و حمله بر جهادی ها و فاشیست های امریکایی دیده نشده است؛ داد نورانی را روشنفکر چپن شانه زن نامید و او را غیر مستقیم به چریدن در کنام کرزی متهم کرد، چه معلوم که خود این دوست که بنام های مستعار محمود، عدنان، جمشید، فریدون رسولی، عاصم و میرویس نوشته می کند، چندین بار در کنام کرزی چریده باشد ولی چیزی عایدش نشده باشد!

اگر نورانی می خواست، چنان که روشنفکرانی خواستند ولی نتوانستند، می توانست بر معینیت وزارت ها تکیه بزند، می توانست مشاور باشد و چون رمه های بی مسلک در ارگ بلمد و بالاخره انجو داشته باشد و کیف و حال کند. ولی او بر همه اینها تف ریخت و در کنار مردمش که سخت از این دولت متفرند، باقی ماند. نورانی اگر دلار می خواست، می توانست براحتی دلار بدست بیاورد. ولی مردم می دانند که زندگی روزمره او چنان ساده است که نشان می دهد روشنفکر ما دلار ندارد. من که در برگشت از ایران روزها را در خانه ایشان سپری کرده ام، شام ها را در نور الکین گذاشتانده ایم و غذا معمولی صرف کرده ایم، این در حالیست که همین روشنفکرانی که بر نورانی می تازند و آنرا دلارپرست می دانند، خود سوار بر موترهای رنگین به هیچستان در حرکت اند و ترانگشت خاکستری شماری می کنند. ولی ای کاش راه های می بود تا نورانی به این دلارها دست می یافت تا آنرا برای کارهای ارزنده چون پیشرو، وب سایت های غنی و... به مصرف می رسانید و به افشاگری دشمنان ملت ما می پرداخت، چون باور دارم که او یگانه روشنفکرانقلابی و بی هراس کشور ماست که بدون گارد و بادیگارد بر پستی ها می شورد و نخستین روشنفکر ماست که با صراحت از عقایدش در رسانه ها دفاع کرد، بر اشغال حمله برد و به افشا نمودن ستونهای استعمار و استثمار پرداخت. محمود جان و راوا بفرمایند مثال بزنند که در این روزگار چند تا نورانی دارند، آیا خود محمود جان این جسارت را دارد، می تواند نورانی شود یا همان سینیوری که است باقی خواهد ماند؟؟

من در یکی از دیدارهایم از داد نورانی خواستم تا به این اتهامات پاسخ مناسب ارائه نماید. آقای نورانی به شدت مخالفت کرد و اظهار داشت که او بر وجدان مبارزاتی اش باور دارد و در ضمن اینکه به این نوع اتهامات بی پایه پشیزی ارزش قایل نیست، نمی خواهد جبهه روشنفکران ضد بنیادگرایان را با این نوع انتقادها تضعیف نماید، با آنکه این استدلال را نپذیرفتم ولی حقش دانستم.

ولی دیری نگذشته بود که اتهامات محمود جان به ماعرکش (عزم بلند "خــارا" و "چـــه" را کنـار گذار/اینک زمان گذشته و دالـــر بوسیدنیست !!) نیز رسید و بعد در پیام زن تخم زد و بالاخره راوا بطور رسمی نوشت:
"روشنفکران مفلوک و مشاطه گر بنیادگرایان که با پرچم "فضا و جامعه ی باز" و "مبارزه علیه نگره های چپ کلاسیک" هماوا با جنایت سالاران در ایران و افغانستان در حرکت اند، آنقدر فرومایه اند که به مجرد آشنا شدن دندان شان به استخوان شهرت یا یک مقام، به هر دنائتی تن داده، از انتقادهای حتی خنثا بر دژخیمان می گذرند و بی شخصیتی را به جایی می رسانند که به تقلید از حامد کرزی چپن سر شانه می اندازند."

هر چه فکر کردم که راوا برای این اتهاماتش چه ثبوتی دارد، نتوانستم بیابم. چه سبب شده است که راوا یکباره به غیظ آمده و با تقلید از محمودجان بر نورانی تاخته است و بدترین فحش های سیاسی به او نثار کرده است. نفهیدم نورانی چه زمانی مفلوک شده، از کی تا حال مشاطه گر بنیادگرایان بوده، به کدام استخوان شهرت دندانش گیر کرده است (نمی خواهم فراموش کنم که شهرت تا شهرت است، یک مبارز وقتی برای عقایدش تا پای دار میرود نمی تواند به نوع شهرت مبارزاتی اش فکر نکند)، کدام انتقاد نورانی خنثی بوده است (در این مورد تازه ترین شماره پیشرو نوشته ی بسیار جالبی دارد)، آیا چپن سر شانه کردن را می توان بی شخصیتی نامید، در حالیکه شماری زیادی از مردم ما چپن بر شانه می اندازند؛ در این صورت تمام نکتایی زنها و پتلون پوشها تقلید گران جورج بوش و تونی بلر اند!

خواستم برای قضاوت شخصی ام در مورد نورانی و گفتنی های محمود جان چند شماره پیشرو را که نورانی هم صاحب امتیاز و هم مدیر مسوول آن است و مصارف مالی اش را از کف دستش تامین می کند، مرور کنم. با این مرور می توانیم در مورد ادعای محمود و بعد راوا قضاوت کنیم که تا چه حد درست و تا چه حد خبط سیاسی و تنگنظری تشکیلاتی و بی برنامگی راوا و محمود جان، نه محمود جان و راوا به شمار میرود. اگر نورانی بالفرض با چپن پوشی مفلوک شده می تواند، آیا آنانی که از اشغال تصدیقنامه می گیرند و بر آن می بالند و آنانیکه از جنایات قهرمان ملی چشم می پوشند و در عوض دیگران را دلارگیر و مشاطه گر بنیادگرایان می دانند، مفلوک اند یا مفلوک به توان سه یا به توان لایتناهی؟ محمود جان لطفاً بگویید، چه صفتی با کدام توان و طاقت برای این گونه افراد و تیوریسین های آنان تعیین می کنید؟ نام خدا در تعیین اینگونه اوصاف دست بالایی دارید، منتظر تان هستم، فراموش نشود، وعده؛ نوشته بعدی تان به هر نامی که باشد.

این هم پاره های از "پیشرو" نورانی:

درین جا "جنگ سرما و دندان" نیست (شماره 24 دلو 1386):" زمستان امسال با گرفتن جان حدود هزار نفر لکه ی ننگی بر جبین رژیم و وعده های دروغین نیروهای غربی در افغانستان است." "خدمت آنها (حاکمان) برای کمتر از ده درصد غارتگران، دزدان، اختلاس کنندگان، مافیای مواد مخدر و جنگسالاران می باشد که اساس و تشکیلات این رژیم را می سازند." "آنانی که در رده های بالایی قدرت قرار دارند، قصرها ساخته و ده ها بادیگارد و نوکر و چاکر دارند، با پول های مواد مخدر بانک ها را پر می سازند و دهها هموطن ما را به اعتیاد می کشانند، دارایی های مردم را چور کرده، ماهانه حداقل هزار جریب زمین را به یغما می برند، از کشتن و تجاوز به زنان لذت می برند، آسایش خود را در بدبختی دیگران می یابند، از خوش و بش با قاتلان مردم ابایی ندارند، با گروپ های مسلح اختطاف می کنند، جگر گوشه های مردم را می دزدند، دختران جوان را به زور تصاحب می شوند و غیره، از کشته شدن این همه انسان و حیوان درین زمستان چه باکی دارند و چرا از چنین انسان های جانور سرشتی باید انتظار داشت تا بر مردم رحم و شفقت داشته باشند و به توده های زحمتکش بهروزی و آسایش ارزانی دارند."

کرزی نمی داند یا تجاهل می کند؟ (شماره 22 قوس 1386 ): "آیا شما حالا از این یلغار و چپاولگری های زیر دستان خبر شدید و در گذشته این همه فجایع به نحوی شریک نیستید؟ اگر به فرض زور شما مثلیکه در گریه های تان بیان داشتید به جلوگیری از این همه بدبختی ها نمی رسد و رییس جمهور سمبولیک هستید چرا استفعا نمی دهید؟ مگر می توانید با این بیانات احساساتی، اخلاقی و شهید نمایی گردن خود را خلاص کنید؟ سراپای اداره شما را خون و نیرنگ گرفته است ولی شما حاضر می شوید که جنایتکاران 30 ساله را با توشیح خودبخشی ولسی جرگه ببخشید. در آنجا کی ها شما را زیر فشار قرار داد و آیا خود با این زورمداران و چپاولگران جان و جگر نیستید؟" " او است که در ین شش سال پیوسته به تطهیر جنایتکاران پرداخته، دستبوسی می کند، عزل و نصب می دارد، به آغوش می کشد و بفکر تکمیل زنجیره ای جنایتکاریی در دولتش بوده، ثروت های ملی و دارایی های عامه را به پای غارتگران بیرونی و چپاولگران درونی می ریزد و اگر نمی ریزد به پای همه مهر و امضا می گذارد و راه های فقر و بدبختی طبقاتی را برای توده های مردم باز می کند."

[ خپلواكي په وينو لاسته راځي نه په پيرژونى (۱۹ ګڼه د ۱۳۸۶ كال د زمري ۱۹): خو ۸۸ كاله وروسته سره له دې چې څه باندى ۳۶ هيوادونو سرتيري په افغانستان كې پراته دي، د امپرياليستي هيوادونو پوځي اډې ورځ تر بلې پراختيا مومي، استخباراتي او جاسوسي ټولنې سيوا كيږي، په پوځي عملياتو كې د بى ګناه انسانانو وينې توييږي، نړيواله ټولنه د جنايتكارانو واكمني پياوړي كوي او هيواد له اقتصادي پلوه د شركتونو منګلو كې ښكيل كيږي، ځينې روڼ اندي خپلواكي يوه كلاسيكه ايده ګڼي او د امپرياليستي هيوادونو د ګټو د خونديتوب په موخه د مدنې ټولنې د دودولو هڅه كوي.]

و می توان ده ها مثالی از این نوع به محمود جان و راوا ارائه کرد که با قلم نورانی و یا هم زیر نظر مستقیم اش در پیشرو ماندگار نبشته شده است. این کدام مرض مهلک روشنفکرانه و تشکیلاتی است که محمود جان و راوا را به غیظ می آورد و کور و کر می سازد و پس از اطلاعاتی های ایران، مشارکت خلیلی و چراغ اسماعیل خانی وظیفه حمله بر نورانی را بدوش می گیرند؟

آیا راوا واقعاً به گفته هایش که بارها و بارها گفته است که ای کاش سازمان ها و افراد و روشفنکرانی به اندازه حداقل نیم راوا بر ضد بنیادگرایی و ارتجاع برزمند، صادق است؟

نه. راوا بر همان خر خودخواهی تشکیلاتی اش سوار است و کسی را که حتی در زمینه های معینی از راوا جلوتر و جدی تر بوده و در میان ارتجاع و وحشت امپریالیزم قلم می زند، انرژی می دهد و روشنگری و مبارزه می کند، مفلوک می داند، خود مفلوک نیست؟

در نوشته های پراکنده که همه از قلم محمود نام آب می خورند، در بسا از موارد چیزهای را بپای نورانی چسبانده اند که به خود قلمزن بر می خورد. درست می فرماید که هیئت تحریریه روزگاران سیاست روزگاران را تعیین می کرد نه نورانی ولی باید اذغان کرد که بیشترین کار را نورانی انجام می داد. از اینرو اگر اینجا و آنجا تولید دولتی از نوع کمپاین کرزی، اطلاعیه های مجمع ملی هیوادمل، سرود حبیب الله رفیع و کالاهای دیگر دولتی در روزگاران درج شده است، قطعاً به نورانی بر نمی گردد و تصمیم جمعی و سودهای تشکیلاتی چنین ایجاباتی را می کرده است، با وجود این داد نورانی چون مبارز با وجدان در یکی از شماره های پیشرو در حد کسی که عضو هیئت تحریریه بوده از خود در مواردی معینی انتقاد کرد و آنرا خبط سیاسی خواند، چیزی که نه محمود جان، نه عاصم سیف، نه عدنان، نه میرویس و نه جمشید جان تا هنوز چنین شهامتی به خرج نداده اند.
نورانی به این اتهامات پشیزی ارزش قایل نیست ولی حقش است که بزودترین فرصت برای روشنی سازی اذهان مردم از خودش دفاع کند. من از محمود جان می خواهم که حداقل یکبار زیرزمینی سینیوری را ترک گفته، چون نورانی بروی صحنه برآید، بدون گارد و بادیگارد بر ضد ارتجاع، بنیادگرایی و امپریالیست ها فریاد بزند، بعد گپ هایش جدی خواهد بود. در غیر آن در زیرزمینی ماندن و ضد مبارزین نوشتن(مبارزینی بیشماری بوده اند که در شرایط بد در زیرزمینی مانده اند ولی ابداً مبارزین دیگر را از پشت تیر نزده اند و به رشادت و جرات شان سر خم کرده اند) به چسناله های می ماند که به اندازه دو توت و یک نخود هم ارزش ندارد.

چرا نورانی رستم شجاع و مهدی نیک آیین شد؟

نوارانی در حیات راوا قبل از آنکه با شمشیر غرب حرام شود با دالر اش ذبح شد

چهار شنبه 25 ژوئن 2008


سرکرده های"راوا" و "پاپی گک" ظاهر شاه!

مغالطه کاری و بی ربط گویی از روش های خاص کار شما سرکرده های سازمان پوشالی راوا می باشد

شنبه 17 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


در جواب به جاسوسنامه ای از عدنان/ راوا

نویسنده: رستم شجاع

يكشنبه 11 مه 2008


رستم شجاع/ نورانی و شنیعترین فحاشی اش به "راوا"

آیا ممکن است سازمانی که حتی در کره زمین موجود نباشد ولی بازهم بتواند اینقدر وسیع خود را در دنیا مطرح سازد؟

شنبه 10 مه 2008, نويسنده: عدنان ظ


سرابی به نام "راوا"

نويسنده: رستم شجاع

دو شنبه 14 آوريل 2008


درماندگی "راوا" در پاسخ گفتن به ما

شما سرکرده های سازمان پوشالی «راوا» به درماندگی رقتباری گرفتار شده اید

شنبه 10 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


" راوا " و شعار دیموکراسی !

کم ترین نافرمانی از اوامر سرکرده ها باعث اخراج دایمی و نفرین شدن یک عضو می شود

يكشنبه 4 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


"راوا" بايد حساب پول ها را بدهد!

پول برای مردم و به نام مردم افغانستان است نه برای مصرف شخصی سرکرده های راوا و خوش گذرانی آنها

پنج شنبه 1 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


فاجعه ء ننگین هفت ثور درس عبرتی به راوایی ها!

که اگر قدرت داشته باشند خلقی ، پرچمی ، جهادی و طالبی همه از یاد مردم برود

سه شنبه 29 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


شرمک "راوا" از شعله ای بودن!

سوال از سرکرده های راوا این است که چرا خودشان از شعله ای بودن خود می شرمند ؟

چهار شنبه 23 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


"راوا" رو در روی امریکا!

گزافه گویی محمود گودرزی در باره ء راوا

دو شنبه 21 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


راوا هم کشمش بی چوبک نیست!

سرکرده های راوا هیچ وقت نگفته اند نظر شان در مورد ترور خوب ترین کادرهای انقلابی سازمان رهایی از طرف جناح داکتر فیض و کشور کمال و امین میوند چیست؟

جمعه 18 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین


آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • اگر نورانی می خواست، چنان که روشنفکرانی خواستند ولی نتوانستند، می توانست بر معینیت وزارت ها تکیه بزند، می توانست مشاور باشد و چون رمه های بی مسلک در ارگ بلمد و بالاخره انجو داشته باشد و کیف و حال کند.

    کلکانی صاحب، اولا من میتوانم حکم کنم که جناب شما باید شخص نورانی فراهی باشید!

    ثانیا جمله بالا دقیق نیست، اگر نمیخواهید علنی بگویید اما در دل میدانید که چقدر دالر از جانب جاوید لودین سخنگوی کرزی به نورانی پرداخته شد.

    نخستین روشنفکر ماست که با صراحت از عقایدش در رسانه ها دفاع کرد، بر اشغال حمله برد و به افشا نمودن ستونهای استعمار و استثمار پرداخت.

    حداقل موضعگیری اش را در نوشته‌ای منتشره در سایت "سرنوشت" خواندم که هرچه در خود داشت مگر "حمله بر اشغال و افشا نمودن ستونهای استعمار و استثمار". اگر نوشته اش چنین مایه‌ای میداشت یک سایت اخوانی آنرا منتشر نمی‌کرد.

    و اگر نورانی موضع جدی مقابل جنایتکاران میداشت، نشریه جمعیت به نام "پیام مجاهد" هیچگاهی جرئت نمیکرد که به وی کلکسیونش را بفرستد و از وی بخواهد که در موردش نظرش را بنویسد.

    بهرصورت امید میکنم که واقعا نورانی آنچنانی که محمود نوشته به ابتذال نه بلکه بسوی روشنایی و مبارزه گامزن باشد. و اینرا آینده نه چندان دور حتما ثابت میسازد.

    • آقای قادری سلام و احترام.
      این حق شماست که حکم کنید که من شخص نورانی فراهی هستم. ولی ای کاش این حکم تان بروی منطق و استدلال استوار می بود، که نیست.
      در مورد این که چقدر دالر از جانب لودین به نورانی پرداخت شده است، من به شما اطمینان می دهم که نورانی پس از آنکه کار پیشروش را آغاز کرده است، تنگه ای هم از کسی نگرفته است مگر از جوانان و روشنفکران مبارز که به پیشرو همکاری مالی و معنوی کرده اند. ولی در مورد کار روزگاران چیزی گفته نمی توانم. در این مورد خوبست آقای واسع و خود محمود جان بگویند که دالر گرفته اند یا افغانی و چند بار گرفته اند؟ من در این مورد چیزی نمی دانم.

      فکر می کنم که اگر با صداقت حداقل همین نوشته را هم می خواندید می دیدید که چگونه به تضادهای امریکا و انگلیس اشاره شده است و روابط آنان با بنیادگرایی چگونه مورد بحث قرار گرفته است. شما چرا پاره های که من از پیشرو نقل کرده ام تماس نگرفته اید، بروید و ببیند که پیشرو چگونه بر ستون های استعمار و استثمار پرداخته است، مطمئن هستم که تنبل نیستید، حداقل شش شمار اخیر پیشرو را مرور کنید، آنگاه می توانید به صداقت ادعاهای من پی ببرید.
      ولی اگر محک حقیقت تنها این باشد که چرا سایت سرنوشت آنرا نشر کرده است، پس انعکاس کنفرانس های مطبوعاتی و محافل و مظاهره های راوا توسط روزنامه های پاکستانی که می دانید سران شان با آی اس آی در یک کاسه نان می خورند و از همه مهمتر در رسانه های امپریالیستی جهانی را چگونه ارزیابی می کنید؟
      نوشته اید که اگر او ضد بنیادگرایی می بود ابداً حفیظ منصور کلیکسون پیام مجاهدش را به او نمی برد. حفیظ منصور در بحثی که نورانی خود را چپ رادیکال نامید حضور داشت و پس از این بحث او در جاهای مختلفی به شهامت نورانی ابراز تعجب کرده بود. از اینرو کلکسیونش را به نورانی داد تا به مثابه چپ به او برخورد کند، شما حتماً نوشته ی نورانی را خوانده اید، آیا با آن موافق هستید یا مخالف، دیگر کلی بافی نمی کنیم، شماره وار صحبت می کنیم. اگر مخالفید، چرا و اگر موافق اید چرا؟
      ولی این هم پاره های از آن نوشته و شما بگویید که با کجایش مخالفید:

      بر فرق نشریه "ارگان نشراتی مجاهدین افغانستان" درج شده که با درونش کاملاً در تناقض قرار دارد. زیرا پیام مجاهد با نظر و حمایت تنظیم خاصی زاده شده، تنظیمی که بوی ویرانی، پوست اندازی پشاوری، مغازله حمید گلی و بی اختلاف با طالبان و به این صورت گذشته نابابی را در نهادش حمل می کند و اکثر مجاهدانی که در راه رهایی کشور از تجاوز سوسیال امپریالیزم شوروی شمشیر زدند، از آن بیزار اند. مجاهدان واقعی عموماً حساب خود را با تنظیم ها در پله های جداگانه ای تول و ترازو می کنند که این خود پارادوکسی را بر جبین پیام مجاهد حک کرده است. پیام مجاهد که تنظیمی است ولی چون تنظیم ها بر قلب های مردم خار کاشته اند، لذا خود را به چنان ارگانی (مجاهدین افغانستان) مسما می سازد. وقتی فکر می کند که با این جمله می تواند فقس محصوریتش را بشکند، سوال انگیزتر می گردد.
      از بدمستی والیان بر قدرت و قوماندانانی که بوی تنظیمی، مخصوصاً تنظیم خودی می دهند، به اشکال گوناگون طفره می رود و به اختلاس ها، قتل و غارت ها و هزاران خدعه و نیرنگ اینان یا اصلاً چیزی نمی گوید و یا چنان سرسری برخورد می کند که گویی آنجا ها گل کاشته شده و بهشت روی زمین سبز گشته است. با چنین تفکریست که تاریخ از 1992 تا 1996 اکثراً در صفحات پیام مجاهد غایب است و فقط از جنایات دموکراتیکی ها و طالبان شکوه و شکایت سر می دهد. چون بخشی ازین جنایات به جمعیت و شورای نظار می چسپند و بخاطری که خود را پنهان کرده باشد به دیگران هم لازم نمی بیند که بگوید درین سالها بالای چشم تا ابرو بوده!! با این تفکر، پیام مجاهد بیشتر رخ به جنوب و پشت به شمال دارد. استبدادی که از سوی تفنگسالاران در شمال به راه افتاده و می افتد را هیچ و یا کمتر بیان می دارد. تروریزم و مواد مخدر جنوب را بیشتر عمده ساخته و در پس و پشت این نگاه، استبدادگران شمال را استتار می نماید.

      اینرا هر فرد کابلی در ضمیر خود نوشته دارد که مسعود یکی از طرف های درگیر در دهه 90 بود که کابل ویران شد و در انحصار قدرت بی رقیب می تاخت و سر به رضای تقدیر جمعیت اسلامی سپرده بود و جنوب کابل کمتر از شمال آن ویران نشد. مسعود جواب بسیاری قضایا را از لوله تفنگ می دید، متحدان و اکثر پیروانش ناباب بودند. زیرا وقتی به قدرت رسیدند از هیچ کاری مضایقه نکردند و به دعوت حمیدگل جهت مشوره دادن در دولتمداری افغانستان هم به رهبر تنظیمش اعتراض نکرد. پیام مجاهد که این جمعبندی ها را دارد و برای هر یک عوض تحلیل و ارزیابی دقیق توجیهی می پالد، باز هم در ارزیابی به یکی از مسایل مهم، کمیتش لنگ می ماند و از بیان حقایق طفره می رود.

      با کجای این پاره ها مخالفید؟

    • جناب کلکانی صاحب بزرگوار!

      من شدیدا،به آقای نورانی باوجودیکه ایشان را نه دیده ام ونه میشناسم، احترام دارم. بنده مقالاتش را خوانده ام.

      باید بدانید که درافغانستان مخروبه و ویران، انتقاد نمودن کاریست آسان، اما ارائه نمودن یک طرح جامع ومردم قبول، کاریست سخت مشکل.

      بنده اولین بار، نوشته انتقادی داد نورانی را در پیام مجاهد خواندم، وبه نامش آشنا شدم وشما نیز قسمت از آن مقاله را اینجا نقل کرده اید بنده باوجودیکه به هیچ صورت نمیتوانم بامسایل مطروحه ازطرف وی موافق باشم، اما واقعا از صراحت لهجه اش خوشم آمد.

      اما این انتقادها گره گشا نیستند، تاثیر دراوضاع پیچیده کشورما ندارد.

      اگر انتقادهای غیرعملی ودشنام دادن ها سازنده میبود، امروز شاید سازمان راوا جایگاه حزب کنگرس هندرا در افغانستان میداشت.

      من میخواهم از آقای داد نورانی وطرفدارانشان این را بپرسم که راه حل پیشنهادی ایشان بخاطر خارج افغانستان از منجلاب کنونی چیست؟

    • کلکانی ادعا دارد که راوا کسی را که در مبارزه جدی تر از خود بداند مورد حمله قرار میدهد و جز خود کسی را قبول ندارد.

      اگر از قضیه آقای نورانی بگذریم، آیا ایشان مثال دیگری دارند که این ادعای شانرا ثابت بسازد؟ اگر یکچنین مثالهایی ارائه بدارید خوبتر میتوانیم قضیه را درک و باور کنیم.

    • چرا و چگونه باید از قضیه داد نورانی گذشت. این یک مثال کافی است. شما لطفا در این مورد توضیح بفرمایید.

    • صبور جان قادری، اولاً من هم می توانم حکم کنم که خودت آقای محمود هستی که پیام زن از نوشته هایش پر است، ثانیاً خودت هیچ سندی دال بر گرفتن دالر از جاوید لودین توسط نورانی نداری. ثالثاً نوشته منتشر شده در سایت سرنوشت را با عجله خوانده و هیچ متوجه مضمون آن نشده ای. رابعاً عقده هایت را در مقابل نورانی بیرون ریخته ای.

    • من با نوشته عاصم سیف "نورانی و رستم شجاع زبان مافیا بر ضد ملالی جویا" در باره نورانی موافقم. نورانی حق داشت که مقابل راوا به هر زبان و لحنی که مناسب میداند برخورد کند، اما مایه افسوس است که در سپاه قانونی، سیاف، ربانی، چکری، محقق، اسماعیل و سایر آدمکشان حرفوی یکجا شده بر علیه ملالی جویا با این صورت ناشریفانه تاخت:

      "نورانی هرگز مثل طوطی گک رنگینی انتقاد نکرده که فقط چند انتقاد غرب پسند را تکرار کند و در بدل آن برای خدمت به تمثیل دموکراسی غربی پیوسته مدال به گردن بیاویزد. لابد انتقاد غیر خنثی برای عده ای که مدالهای کثیفی را با وجوه ۲۵ هزار دالری کمایی می کنند، غیر ازین چه مفهومی داشته می تواند؟ تمثیل و مشاطه نمودن اصطلاح «دموکراتیک» به وسیله این چنین روشنفکرانی غیر ازین چه معنی دارد که در تلویزیونها بر یکی از جنایتکارترین ارگان های دولتی بشورند و بعد به خاطر عدم رعایت آن در محاکم دست به دست عریضه بگردانند و دل از گاودانی برنکنند و باز هم دیگران را اتهام بزنند. این شیوه به کار روسپی هایی شباهت دارد که وقتی از زیر ران بر می خیزند، جهت پنهان نمودن سودای زیرناف، زهد نمایی کرده، درس انتقاد از تن فروشی می دهند."

      وقتی آقای کلکانی مینویسد "صدای از هر حنجره ای به دفاع از مردم ستمدیده ما، امریست فراموش ناشدنی و باید به فریادگرش صمیمانه احترام گذاشت"، باید اولتر از همه به نورانی/رستم شجاع گوشزد میکرد که با اینگونه هزیان گویی مقابل ملالی جویایی که موقعیتش را به مثابه دختر مبارز ثابت قدم ضد همه جنایت کاران در سطح ملی و بین‌المللی تثبیت نموده، خود را شرمانده و ثابت میسازند که به آنچه اندکترین اعتنایی ندارند مبارزه ضد ستمکاران است ورنه چطور میتوانست به دختری اینگونه توهین و تحقیر نمایند که امروز سمبول مقاومت و مبارزه و آزادیخواهی مردم ما گشته است و جانش را در راه دفاع از مردمش گذشته.

      شاید بگویید که رستم شجاع فردی غیر از نورانی است. یک احتمال ضعیف را در نظر میگیریم که چنین باشد، اما وی نمیتوانست که فوری حداقل در مورد این پراگراف از نوشته رستم شجاع موضعش را اعلام میکرد تا اینکه خاموشی اختیار کرده و عملا به آن صحه گذارد؟

      و یا بعد از اینکه دهها هموطن ما به این حرکت اعتراض کرده به دفاع از ملالی جویا برخاستند، بازهم او میتوانست با نوشتن چند سطری گردنش را از این بار ابتذال و بیمایگی رهایی بخشد، اما چنین نکرد و عملا نتیجه این میشود که وی خود در لشکر کسانی پیوسته که به خون ملالی جویا تشنه اند و برای نابودی جسمی اش لحظه شماری میکنند.

    • آقای کمال!

      بار بار، پیامهای شما را در کابل پرس? خوانده ایم ومنظورتان را درک کرده ایم ،اگر از غلطیهای املائی تان مانند"هزیان گوئی" که صحیح اش هذیان گوئی وغیره بگذریم ومستقیما ازشما اینطور بپرسم که:

      شما تاچه حد به آراء ونظرات دیگران که مخالف نظر شما باشد ارج قایل استید؟

      آیا سایت کابل پرس را میتوانید از نظر آزادی بیان وعدم سانسور پیامهای موافق ومخالف با سایتهای دلخواه تان افغان جرمن انلاین یا سایت راوا مقایسه کنید؟

      درسایت که لینک داده اید ازنظرشما چند درصد پیامها مخالف ملالی جویا وجود دارد؟

      زمانیکه طرفداران راوا، کامران میرهزار را متهم به قوم گرائی میکنند، آیا گاهی واقع شده است که کسی ویا کسانی از آنها برضد حزب وحدت، واشخاص مانند خلیلی ومحقق ویارژیم آخوندی، مطلب ویامضمون را به کابل پرس، ارسال نموده باشد ،ونوشته مذکور، توسط کامران، سانسور شده باشد آیا چنین مورد پیش آمده است ویانه؟

      چرا کامران میرهزار را همراه با نورانی ورستم شجاع ومهدی نیک آئین، وهمه را همدست جنگ سالاران میدانید؟

      البته بنده تگ تگ پیامهای را که در سایت افغان جرمن لینک داده اید ، خواندم وبانتیجه گیری ایکه از مجموع پیامها گرفتم خواستم که این پرسشها را از شما بکنم، و امیدوارم که پاسخ تان روشن باشد.

    • ني کافي نيست چون گفته‌اي مشهوري است که مي‌گويند: «به يک گل بهار نمي‌شود»

    • درست که به یک گل بهار نمی شود، ولی یک گل در زمستان یخبند زیبایی دارد و همه بهار است.

  • عزیزان راه آزادی بشر!
    شما(بهرنامی و یا صلیقه فکری که هستید)اگر باور دارید که در مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیزم جدی هستیدو در حد توان خود مبارزه میکنیدمیخواهم ازاخوان و پرچم و خلق بیاموزید. آنها در یک جبهه قرار گرفته اند و شما بجای پرداختن علیه انها/ مایکروسکوب هایتان را برضد یکدیگر سوق داده اید... این شرم آور است. و خدمت به ارتجاع + امپریالیزم.

    بیایید موارد مشترک مان را جستجو کرده و باهم نزدیک شویم.

    به پیش بسوی ایجاد جبهه مشترک علیه ارتجاع و امپریالیزم!

    • اول خودت بشرم که فرق بین "سلیقه" وصلیقه را نمیفهمی

    • طالب!
      هیچ ادعای نویسندگی و فارسی نویسی ندارم و از کسانیکه درین زمینه مانند تو حساس اند معذرت هم میخواهم که اشتباه نوشته ام. ولی جانم اینجا بحث سیاسی است. خیلی خوش میشدم اگر در مورد پیشنهادم در مورد ایجاد جبهه علیه ارتجاع و امپریالیزم میگفتید. معلوم میشود شما هم از جمله کسانی اید که علاقه دارید به دم ادبیات بچسبید نه ماهیت و مضمون مبارزه. جانم رک و راست میگویم که مبارزه رابر علیه ارتجاع و امپریالیزم سوق دهید نه بر ضد یکدیگر. از جنگ درونی به این شکلی که آقا کلکانی/نورانی/محمود/مقصود وووو پیش میبرد فقط ارتجاع سود میبرد. و بهیچوجه نمیتوان اینرا شکلی از مبارزه صالم / ایدئولوژیک و اصولی دانست. حال "شیر فام" شدی؟

    • من هم کدام ادبیات شناس سرشناس نیستم اما اینقدر میدانم که "سالم" نباید صالم نوشته شود.

    • آقای سمیع!

      شما میدانید که آزادی بیان حق اظهار نظر،حق تمام انسانهاست، ودرعین حال نعمت از نعمتهای الهی بشمارمیرود.
      آنانیکه درپی این استند که بخاطر احترام به پادشاهان وخوانین به انسانها تعرض کنند وآنهارا از ابراز نظر کردن محروم سازند در آینده افغانستان جای پای ندارند.
      برعکس آنانیکه به این امر معتقداند که هرکس حق بیان دارد وباید بگوید اما باید سواد کافی داشته باشد تادیگران را بفهماند بنده از آن جمله انسانهاهستم.

    • جناب طالب کاکو/
      همانطور که حدث میزدم بدبختانه همانطور شد. بجای پرداختن به مضمون پیشنهادم به کلمه "صالم" چسبیدی. نه عزیزم من و تو هرگز نمیتوانیم طرف واقع شویم. و گذشته از آن در مورد آزادی انسان هم وسیع تر از آن فکر میکنم که خود را مقید یک یا چهار"کتاب" بسازم.
      در مورد " تعرض " به "انسانها" بخاطر "احترام به پادشاهان" نظرت را دقیق نفهمیدم و نتوانستم حساب کنم که منظورتان کیها اند. ولی اجازه دهید بیان کنم که آخرین پادشاه افغانستان همراه دامادش به "نعمت الهی" از این دنیا رفت. و اگر در پی جای "در آینده افغانستان" هستید باز هم میخواهم به دشمنی توجه کنید که بروی زمین میگردد. نه چند و چون مرده ها!!! درینصورت است که معلوم خواهد شد دل و گرده مبارزه را داشته و جدی هستید.

      آرزو میکنم از نعمت واقعی آزادی برخوردار شوید.

  • کاش وقاحت و دنائت روشنفکران خاین وطنی ما را حد و مرزی بود. به هر هموطن داغدار ما روشن است که نورانی وجدان باخته چرا بر تنها سازمان انقلابی می تازد که مبارزه برضد بینادگرایی جهادی-طالبی را در محراق کارش قرار داده است. نورانی و دوستان اش که مشت شان جاهایی به دالر رسیده است وظیفه خود می دانند که دالر ارزانی شده را حلال کنند.

    نورانی فراهی که قراردادی تلویزیون های سرکاری پول غربی ها است، در هر میز گرد برای به شهرت رسیدن حضور می یابد اما کلمه ای هم در محکوم کردن قهرمان پنجشیری نمی گوید. شرکت در محافل غربی ها از مشغله های دیگر نورانی فراهی است که نکند هوای خارج رفتن به سر سفیدش زده باشد.
    گریز از کار جمعی و اندیشیدن به زندگی شخصی را می شد به وضوح در رفتارش در زمانی دید که مدیر مسئول روزگاران بود و آن هفته نامه وزین را مایملک شخصی خود می دانست. او که همیشه بر "بی سوادی" دیگران طعنه می زند، خودش از کم ترین سواد هم بی بهره است.
    نورانی هر چه هم که بالا بالا بپرد، اگر تصیم بگیریم برای ما مورچه ای هم نیست و بهترین مشوره ما به این سوپر تحلیلگر ترسو و دوستان اش این است که دهان خود را ببندند.

    • محسن خام شرم کن که گنداب زار راوا پس از اوج جنایات کابل نوشته بود:

      (ما تا كنون‌ درباره‌ شخص‌ احمد شاه ‌مسعود و جنایات‌ و خیانتهای‌ او گزارشی‌ دریافت‌ نکرده ایم – پیام زن)

      بشرم که راوا از کنگرس استعمار جایزه می گیرد و دم برایشان می جنباند.

    • می دانستیم که ماهیت راوا و محمود جان همین است که بالاخره به مبارزین اخطار بدهند که مورچه های بیش نیستند و دهان شان را ببندند ورنه سر شان را زیر بال شان خواهند کرد.
      ولی ما به نورانی و دوستدارانش اطمینان می دهیم که کوچکترین حرکتی در این زمینه پاسخ مناسب خواهد داشت.

    • محسن!

      قبول میکنم که سازمان انقلابی تان مبارزه بر ضد بنیادگرایی جهادی-طالبی را در محراق کارش قرار داده (دقیق جواب بده) آیا فکر میکنی در تمرکز نیروی های خودی (دوست )و جلب نیروهای بینابینی برای ضربه زدن به دشمن عمده اقدامی کرده باشد؟ اقدامی که آن نیرو ها را تشویق و یا بخود نزدیک کرده باشد. بله میدانم حرکت های بوده ولی به اولین چیزی که ارزش داده سیادت آن جریان بوده. چیزی که باعث شکست آن سیاست شده. بخاطر بلند شدن بر قله کوه باید کمر را خم کرد ....

      توجه کنید در کجا بودیم و کجا هستیم!!!!

      جریانات سیاسی پیشرو باید از محدوده محفل های کوچک شان برون شوند. بجای رشد محافل و گورههای کوچک شان به رشد جریان بیاندیشند. بجای انتقاد ناسالم دوستان به راههای اصلاح کننده متوصل شوند. بجای پرداختن به موارد شخصی به مبارزه اصولی رجوع کنند وووو اینها و یا موارد ازین قبیل میتواند مبارزه ما را سمت و جهت دار سازد. در غیر آن کابل پرس? چه که جهان پرس هم از جنگ های شخصی خسته خواهد شد. عقده های شخصی و خود خواهی های که در صحبت های مقابل باعث فاصله گرفتن ها شده حال در کابل پرس بوضوح بازتاب یافته. فکر میکنم همچو بحث ها کار ما را به ابتذال میکشد و این چیزیست که دشمن میخواهد.

  • KHULASA TALIB KAKO BAYAD YAKI AZ HAMIN HAZARA HAY KABUL PRESS? BASHA . KA , PISH PAY BINI KADA MERA , WAGARANA QANARI AKHLAQ KHODA ADARA KA HICH WAKHT MUZAHEM KASI ITO NAMISHA . MUTMAEN ASTUM KA AIE ADAM KHODA MIR HAZAR BASHA , WAGARNA , TA HALI TALIB KAKO BAYAD BAND MISHA . SHSYAD MUTAWAJE SHUDA BASHAN KA BA JAY ASLE MATLAB MA HAMISHA DUBAN TALIB KAKO ASTEM , AIE KODESH YAL JAHALAT ASST . WOA MALOOM MISHA KA KASANI KA BA WEB SIT MATLAB KABUL PRESS AGHUSHTA ASTAN HAMISHA FAQA BISEWAD NISTAND BALKE JAHIL HAM ASTAN .

    • بسیار کوشش کردم نوشته ات را بخوانم و آخر ديدم دروغ و دشنامی بيش نيست. خواننده ای که بنام طالب کاکو می نويسد فارغ از طرز ديدش، به نظر من بسیار درست مشکلات نگارشی نویسندگان و کسانی که پيام می مانند را متذکر می شود. اتفاقا اين درست همان روشی ست که من فکر می کنم مفيد تر واقع می شود تا اينکه يکی بيايد و نوشته يا پيامی را ويرايش کرده و خوانندگان نسخه ی اصلاح شده را بخوانند و باز هم طرف آن اشتباهات را تکرار کند. مانند وضعيتی که در رسانه های افغانستان من بارها و بارها ديده ام.

      فقط خواهش من از خواننده ای که به نام طالب کاکو می نويسد اين است که با عصبانیت اين کار را انجام نداده و بلکه کمی نرم تر بنويسد.

      از شما هم خواهش می کنم وقتی خالی از اظهار نظر هستيد، به دروغ و دشنام متوصل نشويد.

  • رادیو کلید را گوش میکردم. برنامه جالب افغانستان در چهاردهه اخیر بود. در این برنامه واقف حکیمی جمعیتی و دادنورانی مبارز درگیر بحث می شوند:
    واقف: والله خوب است آقای نورانی، شما هم می برین و هم می دوزین، هم قضیه می دهین و هم حل می کنین. وقتی احمد ضیاء مسعود برادر قهرمان ملی افغانستان با کارت معاونیت همراه کرزی وارد انتخابات می شود، آن را منافع گروهی می نامید، پس اگر چند چند گروه و شخص زیر یک پلاتفرم کار کنند، آن را حتماً مشارکت ملی خواهید گفت. این که جمعیت اسلامی پول فراوان دارد، این هم از همان پیش فرضیه هایی است که شما به گفتن آن عادت کرده اید.

    داد نورانی: اگر پیش فرض ها می گویید، مربوط خود شماست، ولی قرینه ها همینطور است. می بینید آقای ربانی از خانه ها، موترها، نشرات و کوچه های بسته برخوردار می باشد، غیر اینکه این همه را با پول تهیه کند، ممکن است به چنین بارگاه هایی دست یافت؟

    واقف: درین دنیا و این نظام که زندگی می کنید، متوجه باشید که پول داشتن افتخار است. در آن چیزهای که خودت فکر می کنی، با آن آرمان هایی که هستی عبارت از پول نداشتن و برابر بودن و جامعه بی طبقه اکنون از مود افتاده، در نظام امروز عناصر بسیار مهم شخصیت، پول و سرمایه است.

    نورانی: واقعاً من همانطور فکر می کنم، به عدالت و برابری انسان ها، به ختم بهره کشی و استثمار وغیره و افتخار دارم که هدف غایی من را آسایش، عدل و برابری تشکیل می دهد و به این خاطر در ضدیت با غارتگران و چپاولگران قرار دارم

    قضاوت بدست شما!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس