برای که می نویسیم؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مدتیست ننوشته ام چون نمی دانم برای که می نویسم. دوستی مقاله ای نوشت در مورد بحران خواننده و روزنامه های افغانستان و من به فکر افتادم که چرا مردمم نمی خواهند روزنامه بخوانند، چرا فقط عنوان مقاله ها را می خوانند و چرا ما، کسانی که می نویسند، نمی توانیم با مردم خود ارتباطات بهتر برقرار کنیم.
اکثرا وقتی در مورد کمبود خواننده صحبت می کنیم، دوستان نویسنده ام می گویند که مردم علاقمندی ای به خواندن ندارند، سواد ندارند، و یا فرهنگ کتاب یا مقاله خوانی مروج نیست، اما من به تبلیغات طالبان و دیگر افراطیون مذهبی فکر می کنم و با وجود اینکه نمی خواهم این حقیقت را بپذیریم متوجه می شوم که آنها در ارتباط برقرار کردن با مردم تواناتر اند. اکثر رانندگان تکسی ها در کابل حالا حداقل یک کست از یک ملای دو آتشه را در موتر با خود دارد. روز های جمعه، ملا ها از حکومت تا زنان افغان همه را به باد تازیانۀ لفظی خود می گیرند و حتی بر علیه آزادی و مردمسالاری، همین ساختاری که به آنها اجازۀ صحبت سیاسی را داده، جهاد اعلام می کنند. علاوه بر تبلیغات صوتی، روزانه نوشته های افراطی و نفرت آمیز در شهر های بزرگ افغانستان میان شاگردان و محصلین پخش می شوند. روزنامه ها، بروشور ها و نوشته های احساساتی، و اکثرا با اشتباهات انشایی و املایی، اما با محتوای آزادی ستیزی و زن ستیزی به دانشگاه ها و دکان های کابل سرازیر می شوند. حتی در شهر نو پسران و دختران کارگر کتاب های به اصطلاح دینی نوشته شده توسط ملا های نیمچه باسواد پشاور و قُم را در مقابل بیست یا سی افغانی می فروشند. شنوندگان این خطبه ها و خوانندگان نوشته های گروه هایی که با خط مش سیاسی کار می کنند و اسلام را اسلحه ای برای سیاست های قومی و منطقوی خود ساخته اند هم کم نیستند. مردم این کتاب های سیاسی-مذهبی و اکثرا عاطفی و غیرتحقیقی را می خرند و می خوانند و تجارت دینی را تقویت می کنند، اما حاضر نیستند یک روزنامۀ پیشرو و آزادی خواه را ورق بزنند. این به این معناست که حداقل یک تعداد از مردم ما توانایی و علاقمندی به خواندن را دارند. پس، آیا آنانی که برای رهایی و حقوق انسان ها می نویسند توانایی ارتباط برقرار کردن با مردم را ندارند یا آیا به صورت طبیعی مردم فقط می خواهند آن چیزی را بخوانند که با عقاید خودشان منطبق است؟ من به این باورم که هر دو این توضیحات تا حدی واقعیت دارند.
وقتی بعضی از نوشته های شاعران و نویسندگان را می خوانم حیران می شوم که چگونه باید مردم آن ها را درک کنند. این نوشته ها مملو از کلمات ترجمه شده از انگلیسی و بعضی کلمات خودساخته و جدید اند که گاهی باعث می شود انسان فکر می کند هدف نویسنده فقط و فقط گیج کردن خواننده و ثابت کردن برتری خودش است. بعضی نوشته ها هم به شدت تیوریک اند و به سختی می شود تصور کرد که در اجتماع قابل فهم و تطبیق باشند. منظور من این نیست که ما به نوشته های تیوریک و یا حتی به کلمات جدید نیاز ندارم، بلکه منظورم این است که این نوشته ها در حال حاضر نمی توانند روی اذهان مردم ما تاثیر کنند و یا حتی باعث ایجاد رابطه میان ما و خوانندگان ما شود. نوشته های تیوریک و فلسفی خوب اند، در حقیقت ضروری اند، اما نباید انتظار داشته باشیم آن ها، فعلا، باعث ایجاد تحول در اجتماع گردند و باید بپذیریم که جامعۀ ما سخت به تفکر و ادبیات در سطح دانش و فهم مردم هم نیازمند است. باید روشن کنم که من خواهان این هم نیستم که ما سطحی بنویسیم و فقط چیز هایی را بنویسیم که مردم می خواهند بخوانند، بلکه به این باورم که باید، اگر انتظار داریم خواننده داشته باشیم و تاثیری روی تفکر و حافظه اجتماعی مردم خود بگذاریم، باید نوشته های ما ساده تر و قابل فهم تر باشند، البته اگر مخاطب ما فقط یک گروه کوچک با تحصیلات فوق لیسانس نیست و می خواهیم برای اکثریت مردم باسواد بنویسیم.
زنی شاعر در یکی از صفحات فیس بوکی از طرز پوشش زن دیگری نقد کرده بود و بیش از بیست نفر، اکثریت شان مردان، نوشته اش را پسندیده بودند و او را تمجید و توصیف کرده بودند. بعد از خواندن این گفتگو من به این فکر کردم که این بانو چرا چنین چیزی را می نویسد، مخاطبش کیست و هدفش چیست. این نوشته فقط یک مثال از هزاران نوشتۀ عام پسند است که شاید فقط به این دلیل نوشته می شوند تا نویسنده مورد تایید مردم قرار گیرد. تا حد زیادی این نویسنده در نوشتن چنین چیزی از همان تدبیری استفاده می کند که مبلغین مذهبی افراطی چون هدف هر دو این است که با استفاده از احساسات مردم و تفسیر بسیار عاطفی از دین و اخلاق که مردم با آن موافق اند جای بیشتری برای خود در دل خوانندگان باز کنند. این نوشته ها قابل فهم و ساده اند که خوب است، اما سطحی هم استند و باعث می شوند توجه مردم به مشکلات اساسی اجتماع کاسته شود و آنها به چیز های ظاهری بپیچند. یک مثال دیگر از این نوع نوشته ها صد ها وبسایت مود و فیشن در امریکا اند که باعث می شود اکثریت همصنفان من به جای تحقیق و مطالعه در مورد نابرابری های اقتصادی و نژادی در اجتماع شان، به موی و روی خود و زندگی شخصی و پوشش هنرمندان فکر کنند. این نوشته ها خواننده دارند چون با دیدگاه مردم سازگار اند. پس آیا نویسنده ای که می خواهد خوانده شود باید به این سطح تفکر تنزل کند و چیز هایی را بنویسد که مردم می خوانند و یا آیا بهتر است او بکوشد با نوشته های خود سطح فکری مردم را بالا بیاورد؟ گزینۀ دوم ضروری اما مشکلست خصوصا اگر نویسنده مانند تعدادی از قلم بدستان افغانستان خود را با کلمات نامانوس و بحث های تیوریک سرگرم می سازد. پایین آمدن به سطح تفکر اجتماع، در هر جامعه ای که باشد، باعث می شود نویسنده برای محبت مردم ایده آل های خود را مورد سازش قرار دهد و خیانت کند. هرچند اگر نویسنده های آزادی خواه بیاموزند که با زبان مردم تفکر خود را، بدون تغییر آوردن در ایده آل های خود و یا ریاکاری، روی ورق بیاورند، می توانند رسالت اجتماعی خود را برآورده سازند. ساده نویسی، بدون سطحی شدن، سخت است، اما ناممکن نیست.
کسانی که توانایی نوشتن را دارند و رسالت اجتماعی خود را برای ساختن افغانستانی مترقی و آزادی مردم درک می کنند باید بیاموزند که به زبان مردم خود صحبت کنند و بنویسند. بحث های تیوریک و فلسفی در مورد ماهیت اجتماع، موجودیت آزادی فردی و هدف زندگی، خوب اند، اما تا زمانی که به زبانی قابل فهم تر به مردم ارائه نشوند، در حال حاضر به درد ما نمی خورند. ما باید بیاموزیم که وقتی ما مشغول نوشتن به زبان فوکو و نیچه هستیم، طالبان و گروه های افراطی و عقب گرا با استفاده از انترنت و جزوه های چاپی لجام تفکر مردم، خصوصا جوانان کمسواد و بی تجربه، را با اسلحه سازی احساسات مذهبی به دست می گیرند و اگر ما نیاموزیم که با مردم خود صحبت کنیم، میدان را برای آن ها خالی گذاشته ایم.
این نوشته برای اولین بار در وبسایت و هفته نامۀ راه مدنیت به نشر رسید.
دستهبندی شده در: مقالات
آنلاین : http://noorjahanakbar.wordpres...