یاد آن روزها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تاکنون پنج دوره انتخابات در کشور سپری شده است (سه دوره ریاستجمهوری و دو
دوره پارلمانی) و من بنا به وظیفه، در هر پنج دوره بهعنوان «ناظر ملی» و
«مشاهد» از نزدیک این پروسهی هیجان و یاس و امید را مشاهده کردهام. دوره
اول انتخابات ریاستجمهوری را در ولایت غور بودم. بازار سقاوه در ولسوالی
پسابند ولایت غور مملو از جمعیت زنان و مردانی بود که از دهات دوردست برای
رای دادن و انتخاب کردن اولین رییسجمهور افغانستان که با شیوه دموکراتیک
از طریق انتخابات آزاد و مستقیم تعیین میشد، آمده بودند.
آن روز از روزهای بهیادماندنی تاریخ کشور بود. خصوصا در هوای سرد دهه سوم
ماه میزان در ولایت غور از اول ماه میزان هوا سرد است و آب را یخ میزند،
در همین هوای سرد، صبح قبل از طلوع آفتاب زنان و مردان از قریههای دوردست
سوار بر خر و پیاده برای رسیدن به مرکز بازار سقاوه گروهگروه در حرکت
بودند و یک ساعت قبل از شروع رایدهی صف طویلی از رایدهندگان خصوصا زنان
تشکیل شده بود. چیزیکه دغدغهای نداشت و کسی به آن فکر هم نمیکرد مساله
امنیت بود. برخلاف این دوره از انتخابات که دغدغه نبود امنیت بود.در بازار سقاوه دنبال جایی میگشتم که نان چاشت را بخورم. از کسی سراغ
هوتلی را گرفتم و او بنا به رسم و عادات مردم آن دیار، به من گفت؛ رستوران
را چی میکنی، خانه ما در خدمتتان است. سر سفره ماست بود و مسکه محلی و
نانهای تنوری. در گرماگرم خوردن بودیم که بحث سیاسی بین زن و شوهر در گرفت
و طبعا بحث بحث انتخابات بود.
ملا عبدالغفور طرفدار مسعوده جلال بود. میخواست به او رای دهد و معتقد بود
که؛ «مردان هرچی کردهاند خرابی کردهاند بلکه همی زن یک کاری کنه که بخیر
ملت باشه.» ولی همسر جوانش بیبیگل اصرار داشت که به کرزی رای میدهد و
معتقد بود که؛ «در ای وطن زنان کار کرده نمیتانه.» برای تایید حرفش روبه
شوهرش گفت: اینه مه زن هستم چی اختیار دارم به خانه تو؟ شوهرش روبه من
خندید و گفت: بخور نانته بخور، د قصه گپای این عاجزه نشو.
بیبیگل و ملا عبدالغفور مثل خیلی از مردم دیگر در سراسر افغانستان در آن
زمان مملو از امید و هیجان بودند و فکر میکردند دنیا گل و گلزار شده است.
ولی با گذشت چند سال آقای کرزی که با رای امثال بیبیگل دو بار بر گرده
آنها سواری کرد، اینک همهی امیدها را به یاس مبدل کرده است.
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-788.aspx