گلوله باران هم شدیم !
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با والی بادغیس هم قطارشدیم ورفتیم که کلینکی را افتتاح کنیم . والی میخواست سخنرانی اش را شروع کند که اولین هاوان افتاد واسط یک ده درصد متری مسجد . فکرکردیم اردوی ملی به استقبال ما ازخود توپ درکردن ولی سه ثانیه بعد دومی خورد به په دیوارمسجد وسومی که خورد باد وگردخاکش مرا گرفت و چره اش ناصررا . دربرابرچشمانم جان داد . چقدرآسان کشته شد .....
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-791.aspx