چشمان اشکبار پکتیکاییم !
در سوگ پکتیکا- پکتیکای من! صدای ضجه و ناله ی پکتیکایم را نه با گوش که با قلبم میشنوم، من تکه تکه شدن پیکرت را نه با چشم که با وجدانم و با انسانیتم می بینم. نمیشود و نمی توانم از کنار چشم های گریان مادران و بازماندگان قربانیان پکتیکاییم بیخیال بگذرم و بگزارم تنها اشک بریزی و تنها این درد را آخ بکشی؛ من نیز چون تو درد کشیده و زخم خورده ام. فاجعه ی پکتیکا نمکی بود بر زخم های من، بر زخم افشارم، بر زخم های یکاولنگ و مزارم. فاجعه ی پکتیکا تکرار قامت افتاده ی "تاک های انگور شمالی" ام است. فاجعه ی پکتیکا ادامه ی بریده شدن هفده سر از تن دایکندی ام است.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
میخواهم آخی که سالها و قرنها فریاد کرده ام را یک بار دیگر برای زخم عمیقی که بر پکتیکای وجودم بیرحمانه وارد شده چیغ بزنم.
پکتیکای من! من از هر کسی دیگر درد تورا بهتر و بیشتر حس میکنم، میدانی این وجه مشترک و این حس مشترک از کجا سرچشمه میگیرد؟ حتم دارم که میدانی و خوب هم میدانی! اما اجازه میخواهم یک بار دیگر یاد آوری کنم تا این وجه مشترک مان عمیق و عمیق تر گردد بلکه راهی پیدا کنیم تا فاجعه های این چنینی تکرار نشود. رقم بالای 90 انسان بر خاک افتاده ی پکتیکایی ام مرا به یاد 124 هزاره ی که در فاجعه کویته پاکستان دو سال قبل اتفاق افتد و جانشان را از دست دادند، انداخت. مرا به یاد کودکی انداخت که عروسکش غرق خون شده بود. جسد بیجان و تکه تکه شده صاحب عروسک را برده بودند و عروسک غرقه به خون تک و تنها مانده بود و صاحبش نبود تا با او نجوای کودکانه کند، صاحبش نبود تا او لکه های خون را از پیراهن عروسک بشوید و موهایش را شانه بزند و در طاقچه بلند خانه بنشاند و به تماشایش بنشیند.
پکتیکای من! صدای ضجه و ناله ی پکتیکاییم را نه با گوش که با قلبم میشنوم، من تکه تکه شدن پیکرت را نه با چشم که با وجدانم و با انسانیتم می بینم. نمیشود و نمی توانم از کنار چشم های گریان مادران و بازماندگان قربانیان پکتیکاییم بیخیال بگذرم و بگزارم تنها اشک بریزی و تنها این درد را آخ بکشی؛ من نیز چون تو درد کشیده و زخم خورده ام. فاجعه ی پکتیکا نمکی بود بر زخم های من، بر زخم افشارم، بر زخم های یکاولنگ و مزارم. فاجعه ی پکتیکا تکرار قامت افتاده ی "تاک های انگور شمالی" ام است. فاجعه ی پکتیکا ادامه ی بریده شدن هفده سر از تن دایکندی ام است.
پکتیکای من! می بینی چه وجه مشترک پر دردی داریم؟ میبینی خون من و تو وقتی به زمین میریزد همرنگ است، سرخ – سرخ است. شمال و جنوب و مرکز، شرق و غرب، پشتون و هزاره و تاجیک و ازبک هم هیچ تاثیری در رنگ خون ما ندارد. میبینی ضجه های مادر پکتیایی من با مخته ی مادر دایکندی و بامیانم هیچ فرقی از هم ندارد. هردو جگر سوزند، سخت جگر سوز، چون جگر گوشه هایشان را از دست داده اند و امیدهایشان با دود و باروت و سیاهی محو و نابود شده اند.
پکتیکای من! اکنون که سنگینی غم هایت را روی شانه هایم چون خودت حس میکنم، اکنون که سینه پر درد ات را بغض کرده ام، اکنون که فریاد مادران و فرزندان پکتیکایی ام را از حنجره ی مادران پنجشیر، هلمند و کابل چیغ میزنم، اکنون که از چشمان بهت زده و هراسان پکتیایی ام اشک جاری است، میخواهم با همین چشمان اشک آلود به تماشای تاریخ بروم، به تماشای نسل کشی ام در هزاره جات، به تماشای تراژیدی چهل دخترانم؛ به تماشای بازار برده فروشی که از ارگ کابل تا تاج محل هندوستان امتداد داشت.
پکتیکای من! می بینی چه وجه مشترک داریم :پر از دردیم و پر از دربدری! بیا بیشتر از پیش با هرگونه خشونت ، با هر گونه افراطیت دینی و خودخواهی قومی محکم و با همت بلند مشترکن "نه" بگوییم تا دیگر شاهد چنین فاجعه هایی نباشیم. پکتیکای من، خود را شریک در ریختن اشکهایت میدانم، من زخم تورا زخم نه - که نمک بر زخم های خودم میپندارم، تو بیا و فارغ از هرگونه وابستگی در مبارزه با خشونت و افراطیت با من بیشتر از پیش شریک شو و با آنانیکه با خون ما "افطار" میکنند به مقابله برخیز! آنگه کسی لبخند "پلوشه و ملالی" پکتیکایم را نخواهد ربود و عروسک " بیگم و بختاور و منیژه" خونین نخواهد شد.
پيامها
17 جولای 2014, 12:38, توسط پرویز "بهمن"
موتر مواد انفجاري در بازار ارگون پكتيكا به شكل تصادفي انفجار كرده است:
سرمعلم ياسين شوهر همشيرهء اميرزي سنگين كه يكي حاميان طالبان درشهرمالموي سويدن ميباشد صبح امروز طي يك تماس تليفوني به صاحب اين قلم در بارهء انفجار اخير ارگون ميگويد: قرار بود كه موتر حامل مواد انفجاري از بازار ارگون با همكاري طالبان داخل دولت (ستون پنجم طالبان در بين نيروهاي امنيتي )از ارگون عبور نموده ودريكي از أماكن مزدحم شهركابل انفجار داده شود ومتعاقب آن يك حملهء گسترده بالاي ميدان هوايي صورت بگيرد، اما افراد ستون پنجم امنيتي در همان ساعات تفتيش در بازار ارگون نبودند وجاي آنرا افراد ديگر گرفته بودند، زمانيكه اين افراد امنيتي إصرار به توقف موتر مينمايند، انتحار كننده گان نيز چاره اي جز انفجار دادن موتر نمي بينند.