مرا جام دل از این یاد، خون است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مرا جام دل از این یاد، خون است
عروس وصل را داماد، خون است
لب شیرین دهد بر کوهکن پند
که مزد تیشهی فرهاد، خون است
اگر خواهی همی رشد سیاسی
طریق مرشد و ارشاد، خون است
به غفلت، آبرو از جوی ما رفت
به استمداد و استرداد، خون است
جوانا، در قلم، رمز شفا نیست
دوای درد استبداد، خون است
ز خون بنویس بر دیوار ظالم
که آخِر، سیل این بنیاد، خون است
بزن «بلخی» تو هم بر صنف رندان
که هر چه هست، بادا باد، خون است
طالبان در نیمه شب پنج شنبه، دوم اسد ۱۳۹۳ سه مینیبوس حامل مسافرانی را که از شهر چغچران، مرکز ولایت غور عازم کابل بودند، در منطقه "بادگاه" در ۲۵ کیلومتری چغچران متوقف کردند. آن گاه مسافران را بر اساس اسناد هویتشان به دو گروه هزاره و غیر هزاره تقسیم کردند. سپس آنهایی را که به قوم "هزاره" منسوب بودند، جدا کردند، دستهایشان را بستند، شکنجه و بعد گلوله باران کردند و بقیه را آزاد کردند.
قربانیان این رویداد خونین، عروس و داماد و اعضای خانواده آنها از شهر چغچران؛ پنج تن دیگر از منطقه دای میرداد؛ یک نفر از پنجاب و یکهاولنگ و یک دانشجوی آکادمی نظامی از پسابند بودند که میخواستند در روزهای عید فطر در شهر کابل باشند.
بی اختیار یاد این مصرع از شعر میرحسین مهدوی افتادم که در دهه هفتاد سروده بود: «هزاره بودن من جرم تازه نیست». نمی دانم مهدوی عزیز متن آن شعر را در اختیار دارد یا نه، ولی یادآور روزهای تلخ گذشته و اکنون ماست.
مسافران كه يكايك پياده گرديدند
سه راه خون و سرك های مرده را ديدند
سه چار مرد مسلح، خشاب نو كردند
و در برابر مردم به طعنه خنديدند
كنار شانه ی هم ايستادشان كردند
ومثل مهره ی شطرنج بر زمين چيدند
كنار ريش درازی نشست تا قنداق،
ز خواب، دختركان يتيم ترسيدند
جنازه ها را بردند تا سر چاهی
و جيب های تهی را دوباره پاليدند
سه چار كركس و سگ دور چاه می گشتند
شبانه، دختركان، خواب صلح می ديدند
محمد شریف سعیدی
نامهای روسپی
ــــــــــــــــOـــــــــــــــــــــــــــ
مجنون بودیم که چشم بسته
به «دشت لیلی» (1) زدیم
هنوز خون ـ سرمای جاری در کوچههای «سیدآباد» (2) و «شَمالی» (3)
نفسم را بند میآورد
و از یاد نبردهام خونگریههای «غوربند» (4) را
که دریا دریا در «تونل سالَنگ» (5) میخشکید
«خَیرخانه»ی (6) چشمانم
زخمی عمیق برداشته است از نگاه یخبسته دخترکان خوبروی پارسی
که بی دیدار خورشید
تن میسپردند به مرزهای شرقی.
هر روز
تنم را در سَرَکهایی جا میگذارم
که ترسان و لرزان به خورشید زل میزنند
و شبها
چهرهی مغشوش «عایشه» (7) را تماشا میکنند.
و من
بومُسلمی میجویم تا بَردَرَد
نگاههای هرزهتان را به اندام معصوم مادرم
شما که چشمان لعلنوشم را در «پاراچنار» (8) حراج کردید
و دستان زرخیزم را در مزارع «کرمان» (9)
شما که «هَریرود» (10) را خاموش میخواهید
و «دریای کابل» (11) را عَفَن
شما رهزنان شنیعی که
چهرهام را دریده و زبانم را بریدهاید
شما نامهایی روسپی هستید
که بر تن «هیرمند» (12) تاول زدهاید.
1 ـ 5) منطقه هایی که طالبان در دوره حاکمیت خود در آن جا قتل عام به راه انداختند.
6) محله ای در کابل.
7) دختری ساکن منطقه های جنوبی افغانستان که شوهرش بینی اش را برید.
8 و 9) شهرهایی در پاکستان و ایران.
10 ـ 12) سه رود معروف افغانستان.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...