صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > خاطره‌بازی با گذرِ خان

خاطره‌بازی با گذرِ خان

chendavol
دوشنبه 1 دسامبر 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

هر جا پیشینه تاریخی ریز و جزئی مربوط به سه شهر کابل (زادگاه)، تهران (زیست‌گاه) و قم (پرورش‌گاه و زیست‌گاه) را ببینم، برایم خوش‌آیند است. باقی شهرهای افغانستان و ایران و کشورهایی مثل هند، مصر، شمال افریقا، اروپا و امریکا و امریکای لاتین و شرق را هم دوست دارم، ولی گاهی دانستن کلیاتشان بسنده می‌نماید و دیدنشان یکی از آرزوهایم هست.

«گذرِ خان» یکی از محله‌های قدیمی قم است که بازار خرید و فروش پر جنب و جوشی دارد و هر گاه قم باشم، به آن سر می‌زنم و خرما و زیتون و گاهی هم ماهی می‌خرم. بر خلاف بسیاری که از بوی ماهی حالشان به هم می‌خورد، من چنین نیستم. خیلی‌ها از بوی کله‌پاچه هنگام گذر از کله‌پاچه فروشی هم حالشان به هم می‌خورد، ولی خود کله‌پاچه را می‌خورند (یا للعجب). من از بوی کله‌پاچه و سیرابی (اشکمبه) بدحال نمی‌شوم، ولی هرگز اهل خوردن آن‌ها نیستم.

از این گذر و بازار خاطره‌هایی هم دارم؛ از آن جمله این‌که یک بار به همراه علی پورطباطبایی و حسن عطفی، از دوستان هم‌دانشگاهی به قهوه‌خانه‌ای در آن جا رفتیم. وقتی چلوکباب و چای عربی خوردیم (چای را بسیار سیاه دم می‌کنند و تا نیم پیاله هم شکر می‌ریزند)، تمام دهانم آفت زد. یک بار هم که کباب ترکی خوردیم، از خوردنش پشیمان شدم. خاطره‌های خوبش البته آن قدر هست که هنوز به آن‌جا بروم و خرید کنم یا گاهی فقط برای دل‌خوشی از میان آن بازار بگذرم؛ از جمله خاطره‌هایی که از راه‌پیمایی‌هایم با علی خیری، مهدی بالاکودهی، داوود خان‌احمدی و ابوذر هدایتی در این گذر دارم.

به هر حال، گذر خان که الان دیگر خیلی تمیزکاری شده است، در ضلع شرقي خيابان ارم روبه‌روي ميدان آستانه قرار گرفته است. اين اثر تاريخي در سال 1387 به‌عنوان يكي از آثار ملي ايران ثبت شد. اين بازار قدمتي ۳۰۰ ساله دارد و به دليل مهاجرت عراقي‌ها و سكونت در اين محل، كاسبي در آن رونق بيشتري گرفت. گذرخان كوچه‌اي باريك با عرض كمتر از ۴‌متر است. در دو طرفش حدود ۱۰۰ مغازه وجود دارد كه بيشتر ساعت‌هاي شبانه‌روز باز هستند. جدا از اين، راهي ميان‌بُر براي اهالي خيابان‌هاي ارم و چهار مردان به شمار مي‌آيد.

در گفت‌وگويي با «احمد عزتي‌پرور»، استاد خودم که از نوجوانی در قم زیسته است، بيشتر با وضعيت ديروز اين محله قديمي و زندگي مردمان آن آشنا شوید. این گفت‌وگو را دوستم، ابوذر هدایتی با ایشان برای روزنامه همشهری انجام داده است و خوش‌حالم که هنگام ضبط آن، در کنار ایشان و استادم بودم و از هم‌نشینی و هم‌سخنی با هر دو لذت بردم.

 تنوع مغازه‌هاي گذر خان

گذرخان يك حالت صليب مانند داشت. وقتي از خيابان ارم وارد مي‌شديد و به انتهايش مي‌رسيديد دو شاخه مي‌شد. يك شاخه‌اش از چهارمردان سر در مي‌آورد كه الان هم همين‌طور است و يك شاخه‌اش مي‌رفت و از كوچه‌ها سر در مي‌آورد كه الان بسته شده است. آنجا خانه‌هايي قديمي بود وميوه‌فروشي، صحافي، كتابفروشي. كتاب‌ها و مجله‌هاي قديمي داشت. انواع مختلف كتاب‌ داشت، هم فارسي و هم عربي. كتاب‌هاي فارسي مثل كتاب آل احمد و هدايت را مي‌فروختند. طول مغازه كتابفروشي كم بود، شايد 2 متر.

كتاب‌ها را روي هم مي‌چيدند، يعني خيلي مرتب و به اصطلاح با كلاس نبود. كارگاه مس هم در گذرخان بود كه مسگري مي‌گفتند. آن زمان هنوز مغازه‌هاي عرب‌ها وجود نداشت. جالب است كه در اين محله مغازه ماهي‌فروشي نبود. قمي‌هاي ديروز به اندازه قمي‌هاي امروز ماهي نمي‌خوردند. اين مغازه‌هاي ماهي‌فروشي با آمدن عرب‌ها باز شد. عرب‌ها از سال 51 به بعد، رفته رفته به قم آمدند. وقتي از خيابان وارد گذر خان مي‌شديد دو طرفش مغازه بود. دو شاخه كه مي‌شد سمت راست مغازه‌اي نبود. فقط خانه بود.

روشنايي و سنگ‌فرش‌هاي گذر خان

خوب يادم نيست كه روشنايي گذر خان در شب چگونه بوده ولي فكر مي‌كنم فانوس‌هايي آنجا بود. روزها هم سمت ارم كه مسقف بود نورگير داشت. قسمتي از گذر خان كه دو شاخه مي‌شد اصلاً سقف نداشت. مغازه‌ها چيزي به نام ويترين امروزي نداشتند. درِ مغازه‌ها چهار لخته‌اي چوبي بود و جمع مي‌شد از دو طرف. بعضي‌ها هم غير از قسمت ورودي كلاً در را بر مي‌داشتند. معمولاً مغازه‌داران سن و سال‌دار بودند و كمتر مغازه‌داري جوان مي‌ديديم. آن مغازه‌هايي كه من در ذهن دارم، پادو يا شاگردي نداشتند. تعداد مغازه‌ها در سال‌هاي اخير در گذر خان خيلي بيشتر شده است. آن وقت‌ها اين محله بيشتر يك گذرگاه بود. امروز گذر خان به بازارچه‌اي كوچك تبديل شده است. بازارچه اصلي گذر خان هم قسمتي بود كه انتهايش به خيابان ارم مي‌خورد. در اين محله يك حمام هم هست كه از قديم بوده. گذر خان سنگفرش نداشت. آسفالت نبود. يك حالت خاكي داشت كه بر اثر رفت و آمد زياد مردم سفت شده بود. البته بعضي از مسيرها آجر بود. آجرهاي مربعي كه با استفاده از آن سنگفرش درست مي‌كردند.

عبافروشي و آجيل‌فروشي‌ها

آن وقت‌ها هم در اين محله عبا‌فروشي بود. در همين گذر خان و طرف چهارمردان سمت چپ. اين مغازه‌ها قديمي است كه اتفاقاً يكي از آن ‌‌ها هنوز هم هست. يادم است كه براي پدر خودم آنجا يك عبا دوختند. البته آجيل‌فروشي‌هاي آن موقع با الان فرق مي‌كرد. كلاً آجيل‌فروشي در قم مختص آجيل بود. الان برخي مغازه‌دارها هم آجيل مي‌فروشند و هم شيريني. آن موقع گوني‌هاي فندق، پسته و انجير خشك را كنار هم مي‌گذاشتند. مغازه‌هاي آن موقع هم مثل الان كوچك بودند. هم عرض و هم طولش کم بود.

حمام معروف گذر خان

حمام گذر خان يكي از حمام‌هاي مهم بود. ما چند تا حمام در قم داشتيم كه خيلي مشتري داشت. يكي حمام بازار بود كه خيلي‌ها مي‌رفتند. يكي حمام گذرخان بود كه مشتري خوبي داشت. يك حمام هم در پاساژ حضرتي بود. كنار حوزه علميه كه احتمالاً الان هم بايد باشد برِ خيابان نبود. يكي ديگر از حمام‌هاي خوب قم حمامي بود كه در ميدان سعيدي بود، اول سعيدي به طرف امام. يك حمامي هم بود در خيابان ايستگاه كه هنوز هم هست، به نام فرهنگ.

حضور زنان قمي در گذر خان

خيلي كم زن در گذر خان ديده مي‌شد. به‌طور كلي زنان در قديم كم بيرون مي‌رفتند. خريد خانه با مردان بود. كلاً بازار و بازار رفتن، مقوله‌اي مردانه بود. مرد كه از سر كارش در بازار برمي‌گشت خريدش را هم مي‌كرد. ديگر نيازي به بيرون رفتن زن حس نمي‌شد. اين وضعيت حتي در بازار بزرگ قم هم ديده مي‌شد كه بازاري مردانه بود.

وضعيت پاكيزگي گذر خان

گذر خان هميشه تميز و رسم بود كه هر مغازه‌داري جلوي مغازه‌اش را تميز كند. غير از اين، مأموران شهرداري هم بودند كه حقوق داشتند و مغازه‌دارها هم به آنها پول مي‌دادند. آن موقع‌ها چند صنف بودند كه از مردم هم پول مي‌گرفتند. يكي از آنها مأموران شهرداري بودند. حتي ماهانه در مي‌زدند و حقوق‌شان را طلب مي‌كردند.

خانه‌هاي محله گذر خان

به خاطر ديوارهاي بلند خانه‌ها هيچ‌وقت كوچه‌هاي گذرخان آفتابي نمي‌شدند. گذرخان براي قم يك نعمت بود. مردم هم روزي دوبار جلوي درب منزل و كوچه را آب‌پاشي مي‌كردند. كوچه در كوچه هم داشتيم. در هر كوچه‌اي چند كوچه فرعي داشتيم كه بن‌بست بودند و يكي دو تا خانه در آنها بود. گاهي هم كوچه‌ها بن‌بست نبودند بلكه پيچ در پيچ بودند، گاهي كوچه‌ بن‌بست، در داشت و غريبه‌ها اين را نمي‌دانستند و وارد نمي‌شدند ولي كساني كه بلد بودند وقتی در باز بود وارد كوچه فرعي مي‌شدند كه اين براي امنيت ساكنان كوچه بود. در‌ها چوبي بود. اين يك سنت بود، چون آن زمان دزدي خانه‌ها نبود.چهار پنج خانه مال يك فاميل بود و براي كوچه در مي‌گذاشتند. وقتي با هم به مسافرت مي‌رفتند درِ كوچه را قفل مي‌كردند. قفل‌هاي آن موقع هم قفل‌هايي به شكل استوانه بود و كليدش پيچ مي‌خورد. 


آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس