کابلم، برخیز!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دوزخ چه قــــدر بلند بایــــــــد سوزد
تا تشبیه کوچکــــــی ز کابل بدهد
این روزهای کابل، شباهت دردناکی یافته به دهه 70 خورشیدی و یادآور این شعر «قهار عاصی» است:
در به در، خاک به سر، کشته، کبابش کرديد
کور گرديد که بسيار، عذابش کرديد
خانهای را که سزاوار پرستيدن بود
مرگتان باد که خيستيد و خرابش کرديد
مادری را که به جز رنج به سر برنکشيد
گيسوانش ببريديد و عتابش کرديد
هر کسی را که اميدی و تمنايی داشت
ماتمی داده و با زخم، مجابش کرديد
خواهری را که دعاگوی جوانیتان بود
داغ در داغ، به خونابه، حجابش کرديد
کودکی کاو به لب، از خنده، چراغی افروخت
طعمهی آتشی از سرب مُذابش کرديد
آنچه که بود ز فرهنگ و ادب، آدم را
اندر اين شهر، به يک «هيچ»، حسابش کرديد
وآنچه که از سر وحشت به جهان، کس نَبديد
آوريديد به اين خطه و بابَش کرديد
در پیوند به این روزهای کابل
بگو آن دشمنِ مارا که سوزانده تنِ ما را:
ببین از زیرِ خاکستر، دوباره رُستنِ ما را!
سر ما را ببینی دور از گردن اگر، شاید!
نبینی خم به میدان، هیچگاهی گردنِ ما را
جوانی گر به خاک افُتد، نیافتد پرچمش از دست
جوان دیگری گیرد درفشِ میهن ما را
سیاستپیشههای ما اگر در خوابِ خرگوشند
بگیرد عسکر این خاک، راهِ دشمن ما را
بگو آن دشمنِ ما را که سوزانده تنِ ما را:
ببین از زیرِ خاکستر، دوباره رُستنِ ما را!
دکتر عبدالسمیع حامد
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...