چرا انتحاری نشد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چرا انتحاری نشد؟
امروزکدام جا انتحاری نشده اوبچه ؟ پیرمرد بود که ازکودکی درخیابان پرسید . کودک که تکه نانی می جوید خندیده گفت ؛ بابه جان پشت انتحاری دیق شدی ؟ پیرمرد با اخمی ناشی ازبد عنقی گفت؛ دیق که نه، ولی روزما هم بی ازو بیگاه نمیشه . صبح هرچی شیشتم که کی تلیوزون خبرعاجل میگه ، نگفت که نگفت ، برآمدم بیرون .
کودک رو به پیرمرد گفت ؛ خی تو ازتلویزون فقط خبرعاجل شه خوش داری .
پیرمرد جواب داد ؛ ها دیگه ، غیرازاو چیزبه درد بخوری نداره بچیم. چی داره غیرازخبرعاجل ؟ کودک گفت ؛ من ازقیوس موترهای پولیس د خبرعاجل بدم میایه، هیچ خوش ندارم بشنوم .
پیرمرد گفت؛ من اما خوش دارم بچیم . وقتی قیوس کده تیروبرمیشن بخی سرشوق میایم.هاهاهاه
کودک گفت ؛ مه بازدردلم میگم ؛ کاش نزدیک انتحاری می بودم .
پیرمرد پرسید ؛ که چی می کدی ؟ کودک جواب داد ؛ که یگان چیزپیدا میکدیم ، ندیدی د انتحاری خیلی ها یگان چیزای خوب پیدا می کنند؟ یک همصنفی ما ازانتحاری کارته سه موبایل پیدا کده بود .
پیرمرد گفت ؛ مال مرده اس بچیم . مال مرده ها خوب نیست آدم برداره .
کودک گفت ؛ اوووووه بابه جان تو هم یک چیزایی میگی . مردم جیبایشه می پالن .
پیرمرد گفت ؛ مه فقط خبرشه خوش دارم بشنوم بچیم ، عادته دیگه ، آدمی به چیزی که عادت کنه بی ازو روزش بیگاه نمیشه . ترک عادت موجب مرضه .
کودک پرسید ؛ ازلاشای افتاده روی سرگ بدت نمیایه ؟
پیرمرد گفت ؛ نه بدم میایه نه خوشم ، فقط همیقه میفامم که هرچه کشته بیشترباشه خبرعاجل برایم جاذبه پیدامی کنه ، خدایا توپه چقه ما مردم سنگدل شدیم . خدایا توپه . صبح تا شام چشم به راهیم کی خبرعاجل میشه ، توپه خدایا....
پیرمرد گشته گشته ازکودک دورشد . کودک درحالیکه آخرین تکه های نانشه می جوید ، صدا کرد ؛ بابه جان بابه جان اونه دودش بلندشد، می بینی ؟ کودک جلوخنده اش را گرفت وادامه داد ؛ می گفتی انتحاری نمیشه اونه ببین که شد . قاه قاه خندید وگفت ؛ مزاق کدم بابه جان برو خانه شاید خبرعاجل داشته باشی .
پیرمرد قهرش گرفت وبا خود زمزمه کرد ؛ آخرالزمان شده آخرالزمان ، به ریش بابا می خنده .
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-806.aspx