ما همگی قاتل فرخندهایم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
منتشرشده در روزنامهی «جامعهی باز» ویژهنامه ماجرای قتل فرخنده
در واقعهی فجیع کشتهشدن فرخنده و توابع و حواشی آن، به ویژه در دنیای مجازی، نکتهای نظرم را جلب کرده است که به نظرم سخت قابل تأمل است، به ویژه از سوی پژوهشگران علوم اجتماعی و دستاندرکاران مسایل تربیتی و آموزشی کشور.
آنچه در اینجا میخواهم به آن بپردازم، قضاوتها و رفتارهای مطلقی است که بر مبنای صفر و یا صد صورت میگیرد و گویا در میان اینها، دیگر مرتبه و مرحلهای وجود ندارد.
در جوامعی که اصول اجتماعی و اخلاقی بر روی مبناها و قواعد مرتبی است، فضیلتها و رذیلتها، ستایشها و نکوهشها مرتبه و میزانی خاص دارد. این مرتبه و میزان به موضوع یا شخص مورد نظر بستگی مییابد. مثلاً اگر کسی از چراغ سرخ بگذرد، یک رانندهی خطاکار است و باید جریمه شود. اگر همین شخص با همین کار به یک عابر هم صدمه بزند، جرم او بیشتر میشود و باید تاوان بدهد. اگر بعد از آن قضیه فرار بکند، جرمش بیشتر میشود و باید به زندان هم برود. اگر در حین فرار با پلیس هم درگیر شود و مثلاً یکی دو پلیس را بکشد، شاید کار او به اعدام برسد. یعنی برای هر خطایی و جرمی، مجازاتی متناسب با آن تعریف شده است.
از آن طرف نیز خصایل نیکوی انسانی درجهبندی دارد و با هر کسی، از یک معلم ساده بگیرید تا یک سیاستمدار و مصلح اجتماعی، به تناسب رفتار او برخورد میشود.
در کشور ما مدتهاست که این مقیاسها گم شده است. به نظر میرسد که ما دارای یک ذهن بسیط و ساده هستیم که فقط میتواند «خوب» و «بد» را بشناسد و نه درجههای مختلف خوبی و بدی را. بگذریم از این که گاهی در شناخت خوب و بد هم اشتباه میکند.
در چنین جامعهای کسی که باید به خاطر خصایل نیکوی خود ستوده شود، بدون درنظر گرفتن مرتبهی این خصایل به عرش اعلی برده میشود. در مقابل آن که باید به خاطر یک رفتار ناپسند خود سرزنش یا مجازات شود، به بالاترین میزان سرزنش میشود. گویا حد وسطی در این میان وجود ندارد. به همین دلیل ما همواره با هم درگیر هستیم، چون فاصله میان مقیاسهایمان بسیار شدید است.
مثلاً طرفداران یک حزب، رهبر خود را در حد قدیسین میپندارند و کوچکترین انتقادی به آنان را نمیپذیرند. برعکس طرفداران حزب مقابل، همین رهبر را یک شیطان مجسم میپندارند و هیچ فضیلتی را در او متصور نمیبینند. بنابراین وقتی دو طرفدار ساده این دو حزب با هم وارد گفتوگو شوند، هیچ نقطه مشترکی برای تفاهم ندارند. فقط میتوانند در بحث کردن همدیگر را پاره کنند.
حال در وضعیتی که همه اشخاص و قضایا را ساده و بسیط و در یک سطح میپنداریم، نمیتوانیم حدود نیکی و بدیها را درست تشخیص دهیم و بر آن اساس قضاوت یا عمل کنیم. ممکن است کسی را که از چراغ سرخ گذشته است، یک دفعه بگیریم و تیرباران کنیم، چنان که بارها چنین شده است و قتل فرخنده نمونهی بارز آن است، بگذریم از این که فرخنده شاید حتی هیچ جرمی هم مرتکب نشده بود. یعنی تصور کردیم که از چراغ گذشت است.
بنا بر همین ذهنیت بسیط و مطلقاندیش است که نمیتوانیم میان بیاحترامی به قرآن، سوزاندن قرآن، منکرشدن به قرآن، منکر شدن به خداوند فرق بگذاریم. در نظر ما کسی که چند ورق تعویذ را بسوزاند با کسی که قرآن بسوزاند با کسی که قرآن را قبول ندارد با کسی که خدا را هم قبول ندارد، یکی است. باز بگذریم از این که در همین مورد اخیر هم ما اغلب نمیدانیم که دستور واقعی دین چیست.
حالا شما تصور کنید که گروهی از آدمها علم شناخت این مسایل را ندارند، ولی تعصب را دارند و بیشتر از حد هم دارند. باز علاوه بر تعصب، شرارت و خشونتی هم دارند که در جامعهی ما نهادینه شده است. آنگاه حاصل میشود آتش زدن یک نفر به جرم نامعلوم و مبهم آتش زدن اوراقی که هنوز معلوم نشده است چه بوده است.
بنا بر همین ذهنیت بسیط و مطلقاندیش است که نمیتوانیم میان بیاحترامی به قرآن، سوزاندن قرآن، منکرشدن به قرآن، منکر شدن به خداوند فرق بگذاریم. در نظر ما کسی که چند ورق تعویذ را بسوزاند با کسی که قرآن بسوزاند با کسی که قرآن را قبول ندارد با کسی که خدا را هم قبول ندارد، یکی است. باز بگذریم از این که در همین مورد اخیر هم ما اغلب نمیدانیم که دستور واقعی دین چیست.
این که ما آنها را پلیدترین انسانهای روی زمین بپنداریم، حداقل زیانش این است که نسبت به آدمهای دور و بر خود خاطرجمع میشویم و فکر میکنیم که همواره باید یک تعداد گرگ وحشی باید باشند تا چنین فاجعهای به بار بیاورند. نه، ممکن است میان ما و آن آدمها فاصله بسیاری هم نباشد، چنان که رفتارهای بعضی از ما در جامعهی مجازی نشان داد که نه، ما هم آن قدر با آن آدمها فاصله نداریم.
باز این مطلقنگری، خودش را در یک جای دیگر هم نشان داد. این که بعضی کسان از سر ناآگاهی یا احساسات، در همان لحظات اول وقوع این حادثه، کشتن فرخنده را تأیید کردند. آنها حتی منتظر نماندند که ببینند ماجرا چه بوده است. این قضیه از آن روی سنگینی بیشتری داشت که این افراد، غالباً تحصیلکرده و دارای مقام و منصب بودند.
اما این مطلقنگری در همین جا متوقف نشد. باز کسانی که با این اشخاص برخورد کردند، همان رفتار افراطی را داشتند. با اینان گاهی چنان برخورد شد که گویا خود اینان فرخنده را آتش زده بودند. حتی گاه شدیدترین دشنامها به اشخاصی داده شد که فقط یک اظهار نظر نسنجیده کرده بودند.
اکنون کار به جایی رسیده است که قاتلان فرخنده هم کمابیش فراموش شدهاند و آدمهای دیگری در این میان به جان هم افتادهاند. ما در دنیای مجازی میتوانیم صحنهای بسیار شبیه به صحنهی مسجد شاه دو شمشیره را شاهد باشیم، صحنهای که نشان میدهد بسیاری از باسوادان و اهالی دنیای مجازی هم در لگدمال کردن دیگران، از قاتلان فرخنده چندان دست کمی ندارند.
من وقتی این وضعیت را میبینم، به این نتیجه میرسم که شعار «ما همه فرخندهایم» که این روزها بر سر زبانهاست، درست انتخاب نشده است. درست این است که بگوییم «ما همگی قاتل فرخندهایم».
آنلاین : http://mkkazemi.persianblog.ir/post/875