صلصال و شمامه از نمایشِ اوج اومانیسم تا سقوط در کام تروریسم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
صلصال و شمامه را تخریب کردند. مدنیت را به آتش کشیدند. سوختاندند و خاکستر کردند. به خِرد انسان تاختند. انسان را تخریب کردند. انسانِ که خودش را میسازد. خودش را ترسیم میکند. انسانیت ساخته خود انسان است. در سیمای بلند صلصال و شمامه ساختن انسانیت توسط انسان تصویر شده بود. صلصال نمادی استواری بشر برای ساختن خود و جامعه خود بود. صلصال و شمامه را برای این ساخته بودند که نظاره گر اعمال انسان توسط خود انسان باشد. صلصال و شمامه با استواری تمام ایستاده بود تا جریان ساختن، تخریب کردن و باز ساختن انسان توسط خود انسان را تماشا کنند.
اومانیسمِ برخاسته از دل تصویرهای صلصال و شمامه حکایتگر اوج خِرد پروری و خود محوری انسانِ عصری ساختن صلصال و شمامه بود و است. صلصال و شمامه در عصری با پا ایستاد که انسان گناه هبوط در کویر را تجربه میکرد. فسلفه مسحیت انسان را گنهکار دانسته و نیازمند انجام غسل تعمید میدانست. انسانِ عصر شکوه صلصال و شمامه سخت نیازمند باز تعریف هویت انسانیاش بود. صلصال و شمامه از دل یک نیاز بشری برخواست. نیازی که انسان بودن را باید معنا میکرد. نیازی که باید هویت انسانی را تعریف میکرد. صلصال و شمامه تجلی انسانیتِ انسان بود. انسانیت که جز با خود انسان ساختنی نبود. انسانیت که تصویر درشت انسانی را مجسم میساخت.
اومانیسم را میشد در سیمای صلصال و شمامه دریافت. یا به تعبیر دیگر اومانیسم بوده است که صلصال و شمامه پرورانده بود. صلصال و شمامه مدنیت اومانیستی را معرفی میکرد. انسان محوری و اصالت انسانی در چهره صلصال و شمامه قابل تعریف بود. مدنیت انسان محور توانست صلصال و شمامه را به عنوان نماد انسان گرایی در دل تاریخ حک کند. استواری صلصال و شمامه حاکی از استورای انسان در راه انسانیت بود. انسانِ که خود باید خودش را بسازد انسانِ که نیازهای عصرش را خود باید بر آورده سازد. انسان که تجلی قدرت خدایی بوده و باید خداگونه خودش را بسازد.
عمیق ترین تاریخ اومانیسم را میشد با صلصال و شمامه بازشناخت. هویتِ گم شده انسان در پیکرههای صلصال و شمامه تجلی یافته بود. اصالت انسانیِ برخاسته از دل یک نیاز انسانی بوده است که صلصال و شمامه را در دل طبیعت تصویر کرده بود. صلصال و شمامه نه صرف تجلی هویت انسانیِ انسانیت؛ بلکه بیانگر مسولیت انسان بودن و انسانی زیستنِ انسان نیز بود. با صلصال و شمامه میشد دریافت که مقام انسان تا چه حد بزرگ است و تاچه حد مهم. انسان خود ساخته انسانیت است. و انسانیت را میشود با انسانی زیستن و انسان بودن معنا کرد.
اومانیستم پخته شده با صلصال و شمامه را نه خاموش که ویران کردند. ویرانیِ شمامه و صلصال چیزی نبود جز مبارزه با انسانیت. مبارزه با خلاقیت انسان. مبارزه با اصالت انسانی که در دل تاریخ در چهره ای استوار صلصال و شمامه به نمایش گذاشته شده بود. اصالت که در قرآن به انسان داده شده بود در سیمای صلصال و شمامه نمایان بود. انسان خود ساخته را صلصال و شمامه معنا میکرد. انسانی که نیازمند تحول در خود به واسطه خود است. خود باید خودش را بسازد. سختتر از این(ساختن انسانیت توسط خود انسان) مسوولیتی به دوش انسان گذاشته نشده است. سنگینیِ مسوولیت انسان نیز ناشی از همین واگذار شدن سرنوشتش به خودش است. باید متوجه بود که انسان مسوول ساختن انسانیت خود است.
هرگاه انسان به اصالت و مسوولیت خود پی بی برد خدا گونه بر طبیعت حاکم خواهد شد. انسان خدای انسانیت خود به معنای واقعی کلمه است. انسان نه صرف خلیفه خدا بلکه همانند خدا است. انسان میتواند خالق انسانیت خود باشد. انسان نیاز هایش را خود قادر است بر آورده بسازد. زندگی انسانی نیاز مند درکِ مسوولیتهای انسانی است. بشر به انسانیت دست نمییابد مگر اینکه بداند که خود سازنده خود و مسوول سرنوشت خویش است.
تروریسم، صلصال و شمامه را ترور نه بلکه انسانیت را نشانه رفتند. اصالت انسان را سوختاندند. فلسفه اومانیسمِ تاریخی را تخریب کردند. تروریسم خواستند نمادهای اصالت انسان را نابود کنند. انسان را از خدا گونگی برحزر دارند. انسانیت انسان را تنزیل دهند. خشم وحشت از انسان و ارزشهای انسانی بود که صلصال و شمامه را از دل طبیعت برچید. صلصال و شمامه نابود نشد بلکه انسانیتِ انسانها هدف قرارگرفت. تخریب دست ساخته بشر که صلصال و شمامه باشد نه صرف یک شاهکار هنری بلکه بیانگر اوج انسان گرایی و اومانیسم باوری بود. صلصال و شمامه از دل فلسفه اومانیسمِ اصیل برخواسته بود. اومانیسمِ که نه صرف یک ایده بلکه به واقعیت نیز پیوسته بود. صلصال و شمامه شاهکار فلسفه و مدنیت اومانیستی قرون اولیه مسحیت بود.
اومانیسم نه یک ایده بلکه یک رویش برای انسانی زیستن و انسانی فکر کردن است. غنای اومانیسم و تأثیر آن بالای جهان انسانی با صلصال و شمامه قابل درک و تعبیر بود. غنای اومانیسم در عصری ظهوریکی از پرقدرت ترین ادیان الهی ( مسحیت) نشان میدهد که در آن زمان نیز کسانی بوده که متوجه سرنوشت انسان بوده است. مدنیت اومانیستی که صلصال و شمامه را به عنوان بزرگترین نماد انسان گرایی از خود به یاد گار گذاشت دیگر وجود ندارد. از مدنیت اومانیستیِ که صلصال و شمامه پروراند صرف ویرانه باقی مانده است. این ویرانهها نه صرف یک ویرانه محض بلکه بیانگر ویرانیِ انسانیت و اصالت انسانی توسط انسان ستیزان است.
وقتی به بامیان سفرمیکنی با دو پدیده کاملن متضاد رو برو میشوی. اولین تصویری که در گام نخست بامیان را معرفی کند ویرانیست. ویرانیِ یک مدنیت بعد از رسیدن به شکوه و پختی زاید الوصف. ویرانیِ باقی ماند از مخالفت با اصالت انسان و فلسفه اومانیسم. ویرانیِ به جا مانده از مخالفت اردوی جهل و تعصب با ارزشهای انسانی. ویرانیِ بامیان صرف یک ویرانی در دل طبعیت، بعد از عروج یک مدنیت با محوریت انسان نیست؛ بلکه ویرانیِ یک تاریخ و یک فلسفه که در آن ارزشهای انسانی به عالی ترین حد پاس داشته میشد نیز است.
دومین تصویری که معرف بامیان است یادگارهای بجا مانده از یک تمدن انسان محوراست. ویرانههای صلصال و شمامه نشان میدهد که انسان در مدنیت صلصال ساز و شمامه پرور تا چه حد از ارزش والای برخوردار بوده است. انسان نه صرف یک موجود بلکه یک خالق نیز است. انسان خالق انسانیتِ خویش است. انسان مسوول است تا خود را ساخته و تعریف کند. تعریف انسان توسط خود انسان همان اومانیسم است که امروزه به مسایلی بسیار سطحی تقلیل یافته است. اومانیسم در عصری مدرن نه توجیه گر اصالت انسانی بلکه عاملی شده است برای غرق کردن انسان در دل مسایل بغرنچ و پیچیده ناشی از نیازهای مدرن انسانی.
صلصال و شمامه نماد انسان محوری بود و اردوی جهل و تعصب با تخریب آن، در واقع انسان و ارزش های انسانی را نشانه رفت. فلسفه اومانیسم که تصویر شکوه و عظمت انسانی را همراه با مسوولیتهای انسانی آن در قالب صلصال و شمامه عرضه داشته بود نیازمند بازشناسی است.
پيامها
16 جون 2015, 11:13, توسط Arman
بدون باز سازى فرهنگ پيشينه و جوشش و آميزش پى درپى آن با دوره کنونى رشد و يشرفت سرزمين يک ملت و يا مليت و مردم و يا شهروندان امکان پذير نيست.
بازسازى گورهاى حاکمان سياسى از يک قوم , ميرويس خان, احمدخان, عبدلرحمان خان وغيره جنبه هاى فرهنگى ندارد. حتى جنبه هاى معمارى فرهنگى ندارد. حتى جنبه هاى فرهنگ پشتون را هم ندارد. معمارى گنبد هاى قبور حاکمان زور و زر تقليد از هندوايران و توران است. ميروس خان و احمدخان پيوند نزديک به هندو ايران وتوران داشتند.
احمد خان درانى نزد استاد خود, نادر خان افشار , از نوجوانى تا به سال ١٧٤٧ ميلادى آموزش مى ديد. مشهد پايتخت خراسان بزرگ بود و زادگاه پسر اش تيمور. تيمور نام تورانى است اين نام نام مغولى است.
دو بانو تيمور شاه - شاهدخت عالمگير دوم و نواسه نادرخان افشار - از بزرگ ترين خانواده تورانزمين - از ماچين و گذشته از ترکيه و مردمان تورانى سرک بيرينگ- بود: گرگانى هاى هند و تورکتباران افشاريان!
طالبان گنجينه هاى آشکار فرهنگى غيرافغان (غير پشتون) را ويران کرد و نه خزانه تقلبى پت و پنهان پته خزانه را. کاش صلصال (53 متر) و شاهمامه ( 35متر ) و کودکان (8 متر) و پدر بزرگ (?) خوابيده شان (323متر) در باميان و خويشاوند اش پيکره ١٧ مترى در سوبهار ( اکنون تپه سردار در غزنى) پيام برابرى نمى داشت و به گونه " پته خزانه" تقلبى و ساختگى و جعلى مى بود.
طالبان همه آثار تورانيان ( توران = کشورها و مردمان تورکان يا تورکستان) را ويران کرد زيرا چهره و گونه پيکره هاى کوشانيان مانند چهره و گونه هزاره ها بود.
ويران کردن زود انجام مى شود. غير افغان مى سازد و حاکم افغان ويران مى کند. غلام محمد فرهاد کابل را ويران کرد و جاده "ميوند" و تعمير ها بنا کرد. مهمند فرهنگ پارسى و تورانى ويران کرد .
صلصال و شاهمامه وديگر عبادتگاه هاى اديان برخاسته از هندوايران وتوران چه دربلخ وکابل و سمنگان و باميان پيامهاى برابرى ولى با هويتهاى گوناگونداشتند و دارند :
مثنوی "سرخ بت" و "خنگ بت" که عنصری آن را در بحر متقارب به نظم آورده و ابوریحان بیرونی این قصه را نیز به عربی نقل و ترجمه کرده است ( حدیث صنمی البامیان ) .
خنک بت در تالار کوه ٥٨ مترى : صلصال (53 متر) >> (3+5 = 8)
سرخ بت در تالار کوه ٣٨ مترى: شاهمامه ( 35 متر ) >>(5+3 = 8)
در تاقچه هاى کوه دو کودک ٨ مترى: > 8+0 = 8
پدر بزرگ (?) خوابيده شان (323متر) >>3+2+3= 8
پيکره ١٧ مترى در سوبهار غزنى: 7+1 = 8
فاصله خنک بت ( صلصال) از سرخ بت ( شاهمامه ) ٨٠٠ متر مى باشد. 0+0+8=8
خنک بت ( صلصال) پژواک و يا سرچپه و تصوير آهينه اى سرخ بت ( شاهمامه ) مى باشد. (53<>35)
جهانبينى هاى اديان هندوايرانى اعدا مبارک هندى ايرانى ٧ و ٨ داشتند. نمونه: چرخ ويا هفت بار گذشتن دور آتش مقدس عروسى, هفت نيک کارى: هفت نيک کارى+ يک تمرکز= بوديزم. بوديزم هشت راه اصیل دارد.
راه اصیل هشتگانه (به سانسکریت: āryāṣṭāṅgamārga) عبارتاند از: دیدگاه درست، نیت درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، اندیشه درست، و تمرکز درست.
اين پيام صلح آميز و مساوى بودن ارزش انسانى که کوشش مى شود با بى تفاوتى بزرگى اصلى پيکره ها را کتمان مى کنند ويا ارتفاع کوه اتاقهاى آنها با ارتفاع تنديسها گدوود مى شوند اهميت زيادتر دارند.
براى آبادى آنها قرنها کارشد. مدنيت بوجود آمد اقتصاد اوج گرفت سرک ابريشم خاور و باختر را يکجا نمود ولى قابليت و توانى حاکمان افغان را نگاه کن که همه اش را در اندک فاصله کوتاه مدت ويران کردند!
"صالصال" - "صلصال" , "صلصل" - کدام اش درست است?
صلصال . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) گل نیکو یا به ریگ آمیخته یا گل که هنوز سفال نساخته باشند آن را. (منتهی الارب ). گل با ریگ آمیخته . (غیاث اللغات ). گل خشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گل خشک ناپخته مخلوط به ریگ :
از بر سنگ ورا راه نیارم که همی
سنگ زیر سم او ریزه شود چون صلصال .
فرخی .
ذات جسمانی او کز دم روحانی زاد
نه ز صلصال ز مشک هنر آمیخته اند.
خاقانی .
صلصل . [ ص ُ ص ُ ] (ع اِ) مرغی است یا آن فاخته است . (منتهی الارب ). فاخته . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). کالِنجَه . (برهان ). کوکو :
صلصل چو بیدلان جهان گشته باخروش
بلبل چو عاشقان نوان گشته بافغان .
فرخی .
ز بلبل سرود خوش ، ز صلصل نوای نغز
ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار.
فرخی .
بلبل به غزل طیره کند اعشی را
صلصل به نوا سخره کندلیلی را.
منوچهری .
صلصل به لحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند و جریر.
منوچهری .
گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر، گهی ساری کند اِمْلی .
منوچهری .
قمریان راه گل و نوش لبینا دانند
صُلصُلان باغ سیاووشان با سروسِتاه .
منوچهری .
چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها
جهنده بلبل و صلصل چو بازیگر بچنبرها.
منوچهری .
صلصل خواند همی شعر لبید و زُهَیر
نارُو راند همی مدح جریر و خثم .
منوچهری .
خاقانی صلصل را مرغی جز فاخته میداند :
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه ٔ هزارآوا.
خاقانی .
فاخته گفت از نخست مدح شکوفه که نحل
سازد از آن برگ تلخ مایه ٔ شیرین لعاب ...
صلصل گفتا به اصل لاله دو رنگ است ، از او
سوسن یک رنگ به چون خط اهل ثواب .
خاقانی .
در کف از جام خنگ بت بنگر
بر رخ از باده سرخ بت بنگار
ديوان خاقاني قصايد
نتيجه گيرى
صلصال به معنی ساخته شده از گل خشک، نامی عربی بر سُرخ بت (در اساس سور-ک بت یعنی مجسمه نیرومند بودا) بوده و خنگ بت (تندیس سفید) یا همان شه مامه (به فارسی یعنی ملکه مادر)، مجسمه منتسب به مایا (مادر بودا) بوده است. احتمال بسیار دارد که ریشه هندوایرانی نام صلصال طبق قاعده تبدیل حرفت تار > تال, "ر" به "ل" سورسار (سرور نیرومند) بوده است. در کتاب خاوران نامه همین صلصال نیرومند است