نگاهی بر نظریه های سیاسی روستا تره کی!
در نظریۀ آقای تره کی مقتضای خلقت؛ منبع مشروعیت ازلی قدرت سیاسی دولت های پشتونی و پشتون محور است! به تعبیر دیگر خلقت ترجیح داده تا " پشتون" ها محور قدرت سیاسی باشند و حالا که چنین است و پشتوانۀ آن قدرت سیاسی از بیرون اجتماع انسانی میاید و انسان ها را در آن دست تصرفی نیست، پس باید آنرا با طیب خاطر پذیرفت و برای تغیر و تعدیل اش کاری نباید کرد یا گامی نباید برداشت! باید پذیرفت که " هرچیزی به جای خویش نیکوست."
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گرۀ کور بحران سیاسی در کشور ما؛ و ضرورت گُشادن آن همانگونه که به برداشتن گام های عملی بسیار نیازمند است، به نظریه پردازی در زمینۀ های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ارائه طرح و برنامه های جدید نیازمند تر است، تا با استفادۀاز آن نظریات از یکسو اشتباهات گذشته تکرار نگردد و از جانبی راه یا راه حل های معقول و همه پذیری پدید آید.
در حقیقت تبادل و تضارب آرا در مورد معضل پیچدۀ کشور مااگر به نتایج تازۀ نرسد و دریچه های نو از قعر تاریکی های چیره گشته برسرنوشت مان به سوی فردای بهتر نگشاید،فضل فروشی بیهودۀ بیش نخواهد بود.
این سطور همانگونه که عنوان آن میگوید؛ بر اطراف نظریه های سیاسی یکتن از شخصیت های اکادمیک کشور مان دور میزند و بنده تلاش خواهم کرد تا نقاط ضعف و قوت آنرا به بررسی گرفته از اینراه کار آیی یا ناکار آمدی آن نظریات را محک بزنم.
اگرچه نگارنده با نظریه های سیاسی آقای روستا تره کی، بعد از مطالعۀ کتاب ایشان زیرعنوان " افغانستان و ساختار های قدرت" و بعدا با پیگیری افاضات جناب شان که بیشتر در فضای مجازی انترنت مجال انعکاس می یابد قسما آشنایی داشتم، ولی انگیزۀ اصلی نگاشتن این سطور سخنان اخیر جناب استاد در برنامۀ " پرگار " تلویزیون فارسی بی بی سی گشت.
در آن برنامه آقای تره کی، مثل گذشته سقف منطق نظریات اشرا بر ستون های مداخله خارجی دلیل اصلی بدبختی های ما، محور قومی قدرت در افغانستان، اقلیت و اکثریت قومی، و نقش اکثریت قومی در ایجاد دولت - ملت ، زد .
به قول ایشان در کشور های عقب نگهداشته شده؛ که ساختار کثیرالقومی دارند اصل اساسی و طبیعی اینست که قوم دارای اکثریت با " غلبه " بر اقوام کوچکتر محور یا راس قدرت سیاسی را تصرف نموده و آنگاه دولت می سازند و ملت.
ایشان برای اثبات نظریات خود از مثال های تبعید اسکاتلندی ها توسط انگلیس ها، قلع و قمع ارامنه توسط ترک ها، کوچ و نابودی البانی ها توسط صرب ها ،استمداد جسته و این اعمال را سرآغاز شکل گیری روند ملت سازی در آن کشور ها میدانند.
بعد خاطر نشان میسازند که به دو دلیل روند ملت سازی در افغانستان مختل شده است: اولی مداخله خارجی. دوم نابودی محور طبیعی و قبیلوی قدرت!
به قول ایشان اقلیت های قومی ی که خواستار حضور قوای خارجی درافغانستان هستند،مسائلی چون ضیاع حقوق و حق طلبی را بهانه قرار داده و اسباب ادامه بحران و مُخل روند شکل گیری دولت - ملت شده اند. ایشان باور دارند که از فردای خروج قوای خارجی از افغانستان، افغانها در تفاهم و رضایت با هم یا با توسل به زور بالاخره راه حل مسئله را خواهند یافت.
در ادامه افاضات خویش جناب تره کی برای اثبات فرضیه اکثریت بودن پشتون ها، استدلال می نمایند که اگر ارقام منشتره مورد منازعه است و طرف قبول همگان نیست، میتوان با رجوع به حقایق تاریخی قضیه را روشن کرد!
به قول ایشان هرگاهی که بنا به دلایل مختلف در میان اقوام افغانستان، اصطکاکاتی بمیان آمده همان قومی که از نظر کمی افراد بیشتر داشته و در نتیجه " زور" بیشتر داشته با " غلبه" بردیگران برمسند قدرت تکیه زده است.
دراینجا بنده سخنان رئیس کمیسیون ثبت احوال نفوس در اواخر زمامداری محمد داود، را که نه تنها نگارنده بلکه دوستان محترم و دانشمند دیگری نیز از زبان خودش شنیده اند نقل می کنم:" در اواخر سال 1356 بنا به دستور شخص محمد داود خان در راس هئیتی وظیفه گرفتم تا به شمارش نفوس کوچی های افغانستان بپردازیم. البته این کار زیر نظر مستقیم نمایندگان ملل متحد بود. آن زمان تعداد کوچی ها پس از شمارش تعداد در حدود 484 هزارتن معین شد. این روند بعد از کودتای حزب دموکراتیک و در سال 1357 خاتمه یافت. وقتی گزارش و نتایج کار ما به دسترس حفیظ الله امین قرار گرفت، او شخصا دستور داد تعداد کوچی ها از رقم 484 هزار به دو میلیون نفر افزایش عددی یابد و آنگاه ثبت اسناد و دفاتر رسمی گردد."
"تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل"!
خوشبختانه این شخصیت محترم زنده است و در میان ما حضور دارد اما بنده چون از ایشان کسب اجازت نکرده بودم از آوردن اسم شریف شان خود داری نمودم.
آقای تره کی ،در دوام افاضات خویش با تاکید، محور طبیعی و اصلی قدرت در افغانستان را همان قومی میداند که از نظر او دارای اکثریت کمی و قوت فزیکی است.
یعنی پشتون ها!
بحث را با رفتن به سراغ مفهوم لغوی واژۀ طبیعی آغاز می کنم.
" طبیعی یعنی مقتضای خلقت،یعنی مقتضای طبع انسان، دست نزدنی و دست نخوردنی."2
مامیدانیم که نظریات علمی ( سیاست هم به عنوان یک شاخۀ از علوم انسانی شامل این قاعده یا اصل است) را باید بر مبنای اصل تاریخیت مطالعه کرد .
یعنی اگر نظریۀ علمی ی را نتوان با خواسته های انسان امروز مطابق وموافق یافت، یا آن نظر توان پاسخ گویی به سوالات انسان امروز را نداشت دیگر منسوخ است و باطل!
اما جناب تره کی همیشه و با اصرار بر نظریۀ قبیلوی بودن ساختار اجتماعی افغانستان، محوریت پشتون ها به عنوان سازندگان ودارندگان قدرت سیاسی و در نتیجه به میان آمدن نیاز متابعت اقلیت ها از آن اکثریت اسمی و حلقه زدن به دور آن محور
" طبیعی "؟ پا فشاری می نمایند.
ایشان براین حقیقت غیر قابل انکار عامدا و عالمن چشم می پوشند که اقوام غیر پشتون ( غیرافغان) قرن ها قبل مراحل زندگی بدوی و قبیلوی را پشت سرنهاده و وارد مرحلۀ مدنی و شهری شده اند.
ضعف اصلی نظریۀ ایشان در اینست که با اصرار بر طبیعی بودن محور پشتونی قدرت، آن را امری ازلی و الزامی میسازند!
یعنی مقتضای خلقت همین بوده که محور سیاسی قدرت در افغانستان پشتون ها باشند!و این امر باید ازلی و دست نخورده باقی بماند!
یعنی مشروعیت قدرت سیاسی منحصر برای پشتون ها مقتضای خلقت بوده بنا نیازی به کسب مشروعیت از منابع دیگری مثل مردم و شهروندان نمی رود!
در نظریۀ آقای تره کی مقتضای خلقت؛ منبع مشروعیت ازلی قدرت سیاسی دولت های پشتونی و پشتون محور است!
به تعبیر دیگر خلقت ترجیح داده تا " پشتون" ها محور قدرت سیاسی باشند و حالا که چنین است و پشتوانۀ آن قدرت سیاسی از بیرون اجتماع انسانی میاید و انسان ها را در آن دست تصرفی نیست، پس باید آنرا با طیب خاطر پذیرفت و برای تغیر و تعدیل اش کاری نباید کرد یا گامی نباید برداشت!
باید پذیرفت که " هرچیزی به جای خویش نیکوست."
اینجا نظریۀ آقای تره کی، شباهت دارد با نظریات مذهبیون جبری ارتدکس!
حتی اگر برای یک لحظه نظر ایشان را منحیث یک امر طبیعی ( به قول خود شان طبیحی )و بدیهی بپذیریم و آنرا در مطابقت با اصل تاریخیت محک بزنیم آنگاه خدمت شان باید عرض شود که :" بدیهی بود که زمین ساکن است ولی از بداهت افتاد."3
" دیگر هیچ متفکری فکر نمی کند که جامعه و سیاست یک امر طبیعی است مثل درخت و دریا.دیگر کسی مثل افلاطون فکر نمی کند که جامعه و سیاست یک موجود طبیعی مثل انسان است و راس و پایی دارد وقتی چنین برداشتی وجود نداشت و آدمی به توانایی خود ایمان آورد که همۀ اینها را میتواند خود بسازد و همۀ اینها از جنس صعنت است ،آن گاه خواستار مجالی میشود تا درآن مجال بتواند صنعت خود را تحقق بخشد. می گوید بگذارید سیاست و جامعۀ دلخواه خودم را بسازم."4
میدانیم که مفاهیمی چون دولت - ملت، مفاهیمی مدرن اند و پدید آیی مفاهیم جدید در عرصه سیاست واجتماع برآیند کار فکری متفکران بزرگی در سراسر عالم و در روند تاریخ بوده است.
در حالیکه فرمایشات آقای تره کی بر می گردد به عصر زندگی بدوی و قبیلوی!
بنا انسان امروز اجتماع ما؛ هیچ چراغی از نظریه های این چنینی نمیتواند فرا راهش بیفروزد!
تکیه بر قوت فزیکی و استمداد جستن از آن برای " غلبه" بر اطرافیان و تحمیل دولتی که فرایند اعمال زور باشد با تفکر ،درک و نیاز انسان امروز همسویی و همخوانی ندارد.
"...ما انسان های امروزین،انسان های دیگری شده ایم.اکنون آدمیانی که روی کرۀ زمین زیست می کنند،درک و تصویر دیگری از خود دارند و این درک و تصویر جدید،حقوق و نیاز های آنها را نیز عوض کرده است و به همین سبب آزادی، اکنون نزد ما محبوبیتی دارد که در گذشته نداشته است و اگر کسی این درک و تصویر را از انسان جدید نداشته باشد و هنوز در قرون گذشته سیرکند،آزادی خواهی او شعار میان تهی بیش نخواهد بود.آزادی به مفهوم مدرن،مولود و خواستۀ انسان مدرن است و جامه ای است مناسب اندام او."5
مگر نه اینست که عناصری مثل تعداد افراد و قوت فزیکی، عناصری تغییر یابنده اند؟
حالا اگر به قول جناب تره کی؛ اصل تعین کننده در بازی قدرت در افغانستان زور فزیکی و محور اساسی تشکیل دولت - ملت اکثریت کمی باشد، این اصل و آن محور و در نتیجه کُل معادله میتواند تغییر کند!
آنگاه بنا را باید برکدام اصل نهاد و محور را کجا باید انتخاب کرد؟
شکنندگی و تغییر یابندگی محور بنا یافته برکمیت بیشتر و قوت فزیکی برخاسته از آن را ما زمانی مشاهده و مطالعه کردیم که بهم پیوستن اقوام ازبک، تاجیک و هزاره،نظام تا بن دندان مسلح حزب دموکراتیک خلق را به سادگی فروپاشانید!
از سوی دیگر بزرگانی که در مورد مسایل سیاسی نظریه پردازی کرده اند، بر این عقیده اند که ما به هرنوعی که نظریات سیاسی مان را تنظیم کنیم نباید با استبداد کنار بیاید.
اما آقای تره کی که ظاهرا سالهاست علم حقوق تدریس کرده اند، اساس نظریۀ سیاسی اش بر" غلبه" و " زور " استوار است و اینها پایۀ های استبداد اند و در ضل و ذیل نظام های استبدادی، کمترکسی از حق حظی برده زیرا در منظومۀ استبداد حق جایگاهی ندارد!!
با دریغ که نظریۀ پشتون محوری قدرت سیاسی در کشور ما در طول تاریخ معاصر به نصب العین دولتها مبدل گشت و فاجعه آفرید.
و درست برعکس نظریۀ آقای تره کی و شمار دیگری از همین سنخ فکری، تجربۀ تاریخی ثابت ساخته است که دولتهای قومی ظرفیت و توانایی ملی شدن و ملی عمل کردن را نداشته اند زیرا تفکر و برنامۀ عمل و طرح های شان قومی بوده است.
همین تفکر و سیاست " پشتون محور" وقتی به سیاست مقبول و معقول برای نظام حزب دموکراتیک خلق که ظاهرا متعهد بر اصول مارکسیسم بود و از پی ایجاد انسان نوین و جامعۀ بی طبقه، مبدل گشت، منجر به انشعاب درون حزبی، ناکارآمدی و ناکامی نظام،و بالاخره فروپاشی آن گشت.
یعنی نظریۀ که جناب تره کی آنرا منحیث راه حل اصلی و اساسی معضل کشور ما معرفی می نماید در عرصۀ عملی نیز امتحان خودش را داده است و تقریبا تمام نظام های سیاسی اقلا صد سالۀ اخیر بر اساس چنین نظریۀ شکل گرفته و تفکر قومی در دستور کار آن نظام های استبدادی قرار داشته اند، اما افسوس که دولت - ملتی ساخته نشده چون اساس آن نظریه استبدادی است و استبداد شرآفرین است.
استبداد مانع استقرار عدالت است و نظام های استبدادی عدالت ستیز اند، بنا خیری از چنین نظام ها متصور نیست.
این جناب وقتی به تبعید اسکاتلندی ها توسط انگلیس ها اشاره میکند، ناگزیر باید اینرا بخاطر بیارد که اسکاتلندی ها چهل سال برای احقاق حق شان مبارزۀ مسلحانه کردند و تبعید و آتش و گلوله یا به قول جناب تره کی " زور" خاموش شان نساخت!
ارتش آزادی بخش ایرلند، و شاخه های دیگر آن که سیاست معتدل تری در عرصه مبارزه داشتند داعیه و اهداف شان چی بود؟
مگر کُرد ها در ترکیه حتی پس از قتل عام به قول ایشان خاموش اند و در هاضمۀ سیاست هرکس از ترکیه است ترک است ، دولت ترکیه فرو رفته اند؟
تشکیلات منظم و مسلح و قوی یی که " پ. کا. کا" نام دارد هدف و داعیه اش چیست؟
مگر ارامنه تمام سعی شان امروزه این نیست که دولت ترکیه را مجبور به عذر خواهی از اعمال آن سلاطین گذشته کند؟
آیا سیاست " انسان نوین " در شوروی سابق قادر به فرو بلعیدن هویت ملل ساکن در اقمار آن امپراطور ی گشت؟
یا برعکس حق طلبی و آزادی خواهی همان ملل محکوم و مظلوم و محروم؛بالاخره کمر استبداد را شکست و به عمر آن خاتمه بخشید؟
شما به هویت قومی کشور های همسایۀ افغانستان نظیر تاجیکستان و ازبیکستان اشاره می کنید، این را در نظر داشته باشید که آگاهان و خبره گان آن سرزمین ها برای آن تقسیمات واژۀ بسیار موزون و پر مفهوم" تبرتقسیم" را بکار میبرند!
یعنی تقسیمات استعماری و مغرضانه و مکارانۀ که تضاد های حل ناشدۀ بسیاری را بجا گذاشته است. نه تقسیمات تمدنی و قابل قبول برای ملت ها!
یکی از شمار همان کشور ها که هویت سیاسی شان مبنای قومی دارد، قرقیزستان است!
چگونه میتوان در مطالعات سیاسی و اجتماعی، عوامل قومی بروز تنش های خونباری که همین اکنون در آن کشور در جریان است را فروگذاشت و نا دیده انگاشت!
چنین دولتهای چون اساس شان برعدالت اجتماعی استوار نیست و عملکرد ملی نداشته اند، بنا سرنوشت محتوم شان فروپاشی بوده و فرو رفتن در کام بحران های پیهم سیاسی!
از سوی دیگر در همان کشور های مورد نظر جناب؛ در شناسنامه و اسناد هویت شهروندان تبار قومی آنها را بی هیچ تردید و ملاحظۀ می نویسند!
هیچ مسوول و غیرمسوولی در تاجیکستان نگفته و نمی گوید هرکس از تاجیکستان است تاجیک است!
بلکه در نوشته ها و بیانات شان میگویند تاجیکان و تاجیکستانی ها!
و جامعۀ خودشان را جامعۀ شهروندی معرفی می نمایند نه قومی!!!
به همین منوال در هندوستان که بیشترین تعداد اقوام و ادیان را نسبت به کشور های دیگر منطقه درخود جا داده و اکثریت باشندگان و شهروندانش " هندو " ها اند چنین نیست که برای ساختن ملت هندی، هویت و فرهنگ بقیه ساکنین را فدای سر آن اکثریت کرده باشند و گفته باشند هر کس از هندوستان است " هندو" است! و همین را پایۀّ استوار سازی ملت قرار داده باشند!
شما در آن سرزمین هندو دارید و هندوستانی!
برای همین است که وقتی صحبت از دموکراسی و کثرت گرایی در کشور های جهان سومی میرود، به نمونۀ هند به عنوان موفق ترین نمونه نگریسته میشود!
یعنی دولتمران هندوستان توانسته اند حقوق شهروندان را تا آن حد ممکن تامین کنند و هندو و مسلمان و سیک و بودایی و همه را به عنوان انسان و شهروند ساکن آن دیار مد نظر داشته باشند.
نکتۀ قابل بحث و یاددهانی دیگر اینکه معمولا در همچو بحث ها و از جناب چنین نظریه پردازانی یک مفهوم باز دارنده و در عین حال وسیعی به عنوان " منافع یا مصالح ملی " بکار میرود.
مفهوم منافع ملی، پس از پدید آیی مفاهیم دولت و ملت یا دولت - ملت پدید آمده است و کار برد آن در مورد کشور های که درآنجا دولت - ملت حضور دارد بجا و مناسب است!
اما در کشور ما و در مورد مسایل کشور ما این مفهوم معنی نمی یابد و زمینۀ کار بردی دقیق ندارد!
درست است که اشارات سربسته و گنگی به " ملت افغان" صورت گرفته و می گیرد،ولی در عالم حقیقت ملت افغانی به معنای واقعی کلمه حضور تاریخی و فزیکی ندارد!
میگوید یا میگویند نه !
من سوال سادۀ از شما می پرسم: اگر واقعا اقوام ساکن در کشور ما پس از گذشتن از بحران های اجتماعی چندگانه و رسیدن به یک توافق نسبی در مورد پیش زمینه ها و شرایط ملت شوی، ملت شده اند، که نشده اند ؛ آنگاه چرا از سالها بدینسو ساختاری عریض و طویلی با بودجۀ اختصاصی زیر نام وزارت اقوام و قبایل در بدنۀ دولت هاداشته ایم؟
اینکه نمی شود که تمام ملت های دنیا هم ملت باشند و هم وزارت اقوام و قبایل داشته باشند!
تصور کنید که اگر دولت هند چنین وزارتی میداشت چه برسرش میامد؟!
و نه تنها وجود و ضرورت وجود این وزارت، به تنهایی میتواند مدعیان ملت افغان را به چالش بکشد، بلکه عملکرد آن نیز مانع ملت شوی اقوام بوده و خواهد بود!
سهمیه برای ورود جوانان قبایل به گونۀ اختصاصی بدون اشتراک در امتحان !
بورسیه برای جوانان قبایل با همان امتیازات!
و .... این حقیر کسانی را می شناسم که شهروند پاکستان اند و مربوط به قبایل وزیر و آپریدی، اما با استفاده از بورسیه های تحصیلی وزارت اقوام و قبایل افغانستان، به شوروی سابق رفته اند و حالا هم با استفاده از شناسنامۀ دولت افغانستان و از طریق کمیسیاری عالی ملل متحد در امور مهاجرت به امریکا رسیده اند!
بنا بهتر است تا حقایق و عینیت های جامعه را پذیرفت و با توجه به آن از پی چاره جویی شد.
بدون پذیرفتن تغیر و تحولی که در اجتماع ما رونما شده نمیتوان مسایل و معضلات را حل کرد. هر مقطع تاریخی سوالاتی و انتظاراتی بار میارد که در همان عصر باید مطالعه و شناسایی شده و جواب درخور و برابر به معیار های همان عصر باید برای شان جستجو گردد.
اگراستبداد رای و نظر را کنار نگذاریم قادر به ارایه نظریات سودمند و کار آ که توانایی گره گشایی از مشکلات امروزی و قابلیت پاسخ گویی به سوالات نو ظهور در عرصۀ اجتماع را داشته باشند نخواهیم بود.
به عقیده اندیشمندان استبداد نظری مولد استبداد سیاسی و هرنوع استبداد دیگریست،پس کار و مبارزه را از همین جا باید آغاز کرد تا شاید نتایجی برمبارزات عملی مترتب شود.
ورنه با چسپیدن به همان نظریه ها و شیوه های آزموده شده و ناکام مانده به هیچ جایی نخواهیم رسید و دور باطل عقبگرد های تاریخی سرعت خواهد یافت.
احمد بهارچوپان
رویکرد ها :
1- ادب قدرت ادب عدالت، مقالۀ آزادی خواهی در دوران جدید، عبدالکریم سروش برگ 305
2-به نقل از فرانسس بیکن، عبدالکریم سروش ، ادب قدرت ادب عدالت ،برگ 24
3-همان منبع، مقالۀ آزادی خواهی در دوران جدید،برگ 307
همان همان برگ 303
پيامها
21 آگوست 2010, 15:29, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
ما باید برای یک کشور جداگانه تلاش کنیم
زنان و صفحات مخوف تاریخ افغانستان
اعلام بردگی به فرمان رسمی دولت برهزاره ها:
قرار نگارش تاج التواریخ نوشته خود امیرعبدالرحمن خان ، جنگ دولت امیر با هزاره ها که مرکز مقاومت و نبرد درارزگان بود آنرا تعیین کننده و سرنوشت ساز خوانده است . امیرعلاوه می کند که امپراطوران ، نادر افشار، احمد خان درانی وغیره تا کنون کسی هزارستان که قلب افغانستان است تابع نکرده بود ، من تنها کسی هستم که این مردم یاغیستان ( مردم هزارستان ) کافر و متمرد را تار و مار و به قتل رساندم و بقیه این مردم که تابع شدند بر آنها حکم بردگی را رسما جاری ساختم و مولیان اهل سنت و جماعت را مؤظف ساختم تا به « شیعیان هزاره » امور شریعت و نماز پنجگانه را یاد بدهند . امیر پس از اشغال ارزگان بردگی را اعلام داشتند و بالای تمام مردم هزاره به معرض اجراء قرار داد .
در این زمینه علی الرغم اینکه جامعه هزاره به صورت خاص از سوی دولت وقت رسما به بردگی گرفته شد ، و به تعقیب آن امیر جنایات ضد انسانی و ستم ضد اسلامی را در مورد زنان و کودکان هزاره اعمال نیز نمود که ذیلا به دان اشاره می گردد :
حماسه انتحار چهل دختران در ارزگان :
زمانیکه مقاومت عادلانه مردم ارزگان در برابر لشکر منظم 120 هزاری دولتی و 40 هزار ملیشه های قومی که متشکل از مردم جنوب و جنوب شرقی کشور ما بودند به شکست مواجه شد و لشکریان قومی داوطلب جنوبی و مشرقی و نظامی امیر عبدالرحمن به ارزگان یورش بردند . سپاهیان دولتی همراه با لشکر ایلجاری قومی اطفال را در مقابل چشمان والدین شان بر سره نیزه برمی داشتند ، به اسارت زنان و کشتار مردان شروع کردند ، زنان اسیر را سینه بریدند و تن های مرده و نیمه زخمی آنان را به دریای ارزگان می انداختند که به هر طرف خون و آتش جولان داشتند . در یک مورد 47 دختر و زن هزاره در برابر لشکر مهاجم تسلیم نشدند و به مقاومت پرداختند . وقتیکه این زنان صحنه محاصره را به خود تندگ دیدند و از اینکه به اسارت نروند و به عفت شان تجاوز صورت نگیرند و کشته نشوند به کوه های « ششپر » گریختند. لشکر امیر نیز به تعقیب آنان به کوه ها هجوم بردند و زنان تا آخرین قلهء کوه خود ها را رساندند که برای دستگیری شان چیزی نمانده بود . بالاخیره ناگزیر این 47 دختر و زن ارزگانی خودها را از بالا ترین قلهء کوه ششپر به پائین سنگ لاخ ها و دره ها پرتاپ نمودند که با این گونه « حماسه انتحاری » خود سنگ ها را نیز خونین و داغدار نمودند ولی خودها را اسیر ارتش مهاجم و ددمنش امیر نساختند . از همین سبب است که این کوه ششپر بعد از این بنام « کوه چهل دختران » مسما گردید و به این مناسبت شعر حماسی هم سروده شده است
http://hazarajat.com/dari/inde...
21 آگوست 2010, 15:57, توسط بابک روشن ضمیر
آقای بهار چوپان سلام!از نوشته پر محتوای تان تشکر.
من نیز متن گفتگو های آقای ترکی و آقای رحیمی و سایر مهمانان شان را در برنامه " پرکار " از طریق لینک ذیل مشاهده نمودم.
http://www.bbc.co.uk/persian/t...
گرچند حرفها و نکته نظریات تقریبآ همه ای دوستان قابل ارزیابی و تبصره بود اما صحبت های اقای تره کی مرا بدان واداشت تا یک تبصره مختصر از نظریات شان نمایم.
اظهارات آقای تره کی و بنیاد های تیوری شان را خیلی تکاندهنده و در تضاد آشکار با تمامی قوانین و نورمها و اساسات پذیرفته شده ملی و بین المللی و انسانی یافتم.چگونه میتوان از کشتار ارامنه در ترکیه برای ملیت سازی در افغانستان مثال داد؟وچگونه میخواهند این مثال شان را در کشور ما شبیه سازی نمایند؟ در حالیکه قتل ارامنه در 1915-1916( در عهد سلسله عثمانیها) صورت گرفته است که در آن عصرو قبل از آن ترکیه نه تنها دولت بزرگی داشت بلکه یک ابر قدرت و یک امپراطوری عصر خود نیز محسوب میگردید. امروز دولت ترکیه برای معذرت خواهی از ارامنه بخاطر همین جنایات شان تحت فشار دول خارجی و سازمانهای بشردوستانه قرار دارد.مگر آقای تره کی اعمال ترکها را در قبال ارامنه و کرد ها و دیگران تا ئید مینمایند؟اینرا نمیدانند که تائید کشتار ارامنه جرم میباشد؟آیا میخواهند اقوام ساکن افغانستان نیز قتل عام گردند؟ چرا آقای ترکی میخواهند خشونت را در کشور بیچاره ما تیوریزه نمایند؟
و یا مثال شان در مورد اسکاتلند.جالب است.چقدر آقای روستار تره کی میتوانند با این تیوریهای شان در خدمت استعمار قرار بگیرند و با تیوریهای شان اعمل غیر انسانی استعمار را توجیه نمایند.بعد از سپری شدن چندین صد سال و علیرغم همه دیموکراسی موجود در عصر حاضر در بریتانیا، باز هم صدا هایی از جدایی طلبی اسکاتلندیها از کتله کشور بریتانیا وجود دارد.انگلیسها نه تنها اسکاتلندی ها را مورد تجاوز قرار دادند و سرزمینهای شانرا اشغال کردند بلکه تا توانستند آنها را تحقیر و کوچک نمودند.یک مثال از این تحقیر شهرت دادن اسکاتلندیها بنام خسیس و ممسک میباشد و آنقدر فکاهی برای شان ساخته اند که در هر جای دنیا مشهور میباشد.در حالیکه اسکاتلندی ها مردمان مهمان نواز و شریفی میباشند.این چگونه ملت سازی میباشد؟ برای رد تیوری آقای ترکی من نه تنها در کشور خود تجارب ناموفق گذشته را میتوانیم مثال بدهیم و البته اکثریت آگاه و باجدان شاهد آن میباشند، بلکه در سراسر جهان دهها مثال برازنده در کشور های مختلف شاهد ادعای من میباشد.من نمیدانم که آقای ترکی در کدام عصر عتیق حیات بسر میبرند؟از اینکه یک شخص بارز و دارای درجه تحصیلی دوکتورا ،آنرا هم در رشته حقوق ،با بی مبالاتی ، چنین بی اساس و ضعیف و متعصابه قضاوت میکنند،از افراد کم سوادی مثل من و سایرین چه توقعی باید داشت؟
این افراد نه تنها برای ترویج دیمکراسی و حقوق انسان، کاری نمیخواهند انجام بدهند بلکه باعث ترویج خشونت بیشتر نیز در کشور ما میگردند.ترویج خشونت و تعصبات قومی، ترویج ذهنیت کشتار و تصفیه قومی منع است .مرتکب آن باید قانونآ مجازات گردد.
آقای چوپان! دانشمندان و محققان در رشته های علوم طبیعی و یا اجتماعی ،مطالعات و تحقیقات علمی و بیطرفانه زیادی را انجام میدهند و برای حل یک سوال علمی دست به طرح یک تیوری میزنند.یعنی تمامی واقعیت ها باید خارج از ذهن شخص تحقیق کنند وجود داشته باشد. و محقق برای آن راه حل احنمالی و موجود را میسنجد.اما افرادی مثل جناب محمد عثمان روستار تره کی برای خیالات خود و یا آرزوهای خود و یا امیال غیر انسانی خود دست به تحریف واقعیتها زده و طرح تیوریها مینمایند.تیوریهایی که در آنها اثری از اخلاق و شرافت موجود نمیباشد.تیوری که در آن خشونت ،کشتار، زندان، بیعدالتی، سلب حقوق انسانی توصیه شده باشد.متاسفانه تعداد اینقسم افراد در جهان کم نمیباشند.
دوست گرامی !هرگز نمیتوان با استبداد مردمان یک سرزمین را متحد ساخت.اگر ممکن میبود مارشال تیتو در یوگوسلاویا میتوانست.اگر ممکن میبود چینی ها با تبتی ها مینمودند.دهها مثال در زمینه وجود دارد.حال از آقای روستار ترکی خواهشمندم تا مطابق تیوری خود، یک قانون اساسی هم تدوین نمایند تا دیده شود که چه نکات مثبتی در گفتار شان وجود دارد.واقعآ خجالت آور میباشد.
دوستان گرامی ! در هرکجایی که هستید و به هر قومی که متعلق میباشید و پیرو هر مذهبی که هستید و به هر زبانی که تکلم مینمائید و به هر حزب و جریانی که وابسته هستید ، بیائید یکجا با هم با یک صدا خشونت و تعصب را تقبیح نمائیم.از ترویج مردمسالاری واقعی نه تنها هموطنان پشتون ما خوشبخت میگردند، بلکه تمام اقوام دیگر به شمول فرد فرد این ملت خوشبخت خواهند شد.خوشبختی پشتونها در بدبختی سایر اقوام نهفته نیست.با مردمسالاری واقعی میتوان کشور را در رده های بالایی ترقی رهنمون کرد.
هموطنان گرامی! بیائید زورگویی و زور آزمایی را جزء تاریخ بسازیم.بائید با هم صحبت و گفتگو نمائیم.
این صدا را به سمع هر هموطنی که احساس دنباله روی از آقایونی مثل آقای تره کی دارند میرسانم که نظریات از این دسته با هزاران درد و اندوه ، کشور را به پرتگاه سقوط مواجه خواهد ساخت.آنگاه همه ما با هم یکجا بحال خود، کشور خود و فرزندان خود ، خواهیم گریست.سوراخ کردن کشتی به مفاد هیچکس نمیباشد.اگر یکبار کشتی سوراخ شد و موج آب در آن داخل شد همه بدون استثنا غرق خواهند شد.
در راه آزادی ،برابری ،عدالت ،مساوات و مردمسالاری!ملت ما بر مشکلات پیروز میشوند.
آیا در این سایت کدام هموطن پشتون من است که اظهارات آقای روستار را به نوعی تائید و یا بکلی تردید نماید؟لطفآ نظریات تانرا با حفظ کرامت قلم با سایر دوستان در میان بگذارید.
22 آگوست 2010, 14:09, توسط مزاری
دوستان ارجمند آقایان چوپان و بابک ! درود و احترام نثار تان بادا ! افتخار دارم که شمشیر قلم و سپر استدال قلم بدستانی مانند شمایان تنویر گونه ها را مجبور ساخته جفنگ بگویند و دستار بی شمله را به هوا پرتاب نمایند و چیغسک بزنند که : ( ...استاد به هیچ وجه منظور نداشتند که قتل ارمنها را اساس نظریه شان در مورد ملیت سازی قرار بدهند.) اینجاست که سیلی منطق شما ، استادانی چون تره کی ها و چوکره ها گم نام شان چون تنویر ها را مجبورمیسازد تف خود را از لجنزار تفکر اوغان ملتی خود با عرق شرم دوباره بلیسند !
خان تنویرخان که شاید همان خان رحیمی خان باشد مینویسد : ( اول اینکه من خیلی تاسف میکنم که استاد محترم در بحثی اشتراک کرده بودند که شخصی مریض و چیز فهمی چون رحیمی که درمسایل سیاسی یک طفل است نیز شرکت داشت. ) بلی خان رحیمی خان هم مریض است و هم چیز فهم ولی در مسایل سیاسی یک طفل است ! حال شما قضاوت نمائیدکه آقای خان تنویر خان چی مزخرفاتی را از شدت تب درون به صفحه استفراق نموده . چرا نمی نویسد که : خان روستار خان بد کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده که چنین گفته ! ولی غیرت اوغانی و شمله پشتونوالی اش برایش اجازه نمی دهد .
دوست ارجمند آقای بابک ! چرا خواهش می کنید که : ( خواهشمندم تا مطابق تیوری خود، یک قانون اساسی هم تدوین نمایند تا دیده شود که چه نکات مثبتی در گفتار شان وجود دارد .... ) روستار تره کی ها و اوغان ذلتی ها با تطبیق برنامه سمسور اوغان یعنی سقاوی دوم در زمان حکومت بابا کورزی طالب ریشدار و اینک در زمان دموکراسی اوغانی بابا کرزی بی ریش عملآ به اثبات رسانیده اند که اهداف نهایی این ستاوین داران اکثریت قلابی چیست . با این گونه بدماشان وقبیله پرستان بی آزرم از خرد ، عقل ، وجدان ، انسانیت ، شرافت ، برادری ، برابری وغیره معرفت انسانی صحبت کردن کمال وقت گذرانیست . با اینان باید گلم جم شد ،دوستم شد تا براه شوند و عقل اوغانی شان سر بجا شود . فقط همین !
22 آگوست 2010, 04:04, توسط تنویر-
من داکتر محمد عثمان روستار تره کی را از زمان کار شان به حیث استاد پوهنتون کابل میشناسم.
اول اینکه من خیلی تاسف میکنم که استاد محترم در بحثی اشتراک کرده بودند که شخصی مریض و چیز فهمی چون رحیمی که درمسایل سیاسی یک طفل است نیز شرکت داشت. اساس نظریات رحیمی را مطالب که در صفحات انترنیتی بوسیله افرادی مجهول الهویه چون دریا دلی ، گوربز خان =مزاری=خان .... که بدون شک در خدمت پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان اند ، نشر میشوند ، تشکیل میدهد.
من نمیدانم که شما آقای بابک متوجه نشدید یا درست نشنیندید ولی استاد به هیچ وجه منظور نداشتند که قتل ارمنها را اساس نظریه شان در مورد ملیت سازی قرار بدهند. منظور آنها این بود که در تمام این کشور ها چنین قتل های عام بوسیله قوم حاکم صورت گرفته است.
او کسی نیست که قتل عام ها را توجیه کند و کسی نیست که بر علیه مردم خویش اعم از پشتون، ازبک، تاجیک، هزاره و غیره قرار گیرد. استاد یک وطنپرست است و هیچگاه بر علیه مردم افغانستان قرار نگرفته و موضع نگرفته است.
22 آگوست 2010, 13:36, توسط بابک روشن ضمیر
برادر گرامی آقای تنویر سلام! امیدوارم به سلامت باشید.با تشکر از نوشته تان ،لازم دانستم در مورد من نیز نقطه نظر خودم را اظهار نمایم.
من نیزبا استاد روستار به حیث استاد فاکولته حقوق معرفت داشتم.اما در مورد آقای رحیمی تا بحال چیزی نشنیده بودم.برای بار اول ایشانرا در برنامه فوق مشاهده نمودم.چون اقای رحیمی را بار اول است که دیدم و با ایشان شناخت قبلی ندارم فلهذا در مورد اینکه مریض هستند و یا در سطح یک طفل در مسایل سیاسی قرار دارند من ابراز نظر نمیتوانم.چون اگر من این اتهام را بدون اثبات و باور واقعی، صرف از روی خشم وعقده به ایشان ببندم در واقعیت برایشان تهمت ناروا زده ام.اینکار برخلاف اخلاق خواهد بود.برعلاوه بر من مربوط هم نمیباشد.شخصیت های هردوی ایشان نزد من محترم میباشند.من با نظریات شان کار دارم.اینکه اگر آقای روستار برادر ارشد من هم باشند برای من فرقی نمیکند.من گفتار شان و عملکرد شان را مهم میدانم ونه مسایل خصوصی شانرا.من گفته های طرفین را با معیار هایی که نزد من موجود است مورد ارزیابی قرار میدهم.معیار های من مخصوص خودم میباشند.البته ممکن کسان دیگری هم باشند که مثل من بیاندیشند. من به دین، عقیده ، قومیت،زبان،ملیت وغیره مسایل شخصی کسی کاری ندارم.یعنی هرگز این پیش داوری نادرست را نخواهم کرد که چون فلان کس متعلق به فلان قوم یا دین و آئین میباشد پس شخص خوب و یا برعکس بد میباشد.اما در مقابل ،با هر ایدیالوژی و یا تیوری و فلسفه و یا دینی که در آنها مساوات حقوقی بین انسانها مراعات نشده باشد، حقوق انسانی زنان پامال شده باشد،ترویج کننده خشونت، بی عدالتی،تجاوز و زورگویی باشد مخالفت دارم.من حقوقی را بنام حقوق اکثریت و اقلیت نمیشناسم.بلکه هر انسانرا خارج از وابستگی های قومی، زبانی،مذهبی و....با هم برابر میدانم.
برادر گرامی! اگر واقعآ هدف استاد نه آنچنان بود که من درک کرده باشم باید این نوع قتلهای دستجمعی را به شکل یک مرحله ای ناگذیر برای ملت سازی مثال ندهند.بلکه برعکس از کشوری مثل سویس مثال میدادند.و یا از کشور های باسوابق تاریخی بهتر و انسانی تر وغیره نام میبردند.ایشان باید قتل های مثل قتل ارامنه در آغاز قرن گذشته را در عمل و مثال تقبیح نمایند.
ما به ملت سازیی که در آن جبر،کشتار و استبداد باشد نیاز نداریم.همان قسمی که ما در ساحه صنعت عقب آفتاده ایم، در عرصه ملت سازی هم در شروع راه قرار داریم.اگرملت ما را زبان و یا دین مشترک با هم متحد نساخت، ممکن است منافع مادی و صنعتی مشترک آنها را با هم متحد بسازد.کسی چه میداند.بگذارید حداقل در این بخش خوشبین باشیم.در هر حال جای خیلی تاسف است که آقای روستار ترکی،حاکمیت طالبان را با تمام فجایع و مظالم و قتلهای دسته جمعی و تجاوز بر حقوق انسانی زنان و نابودی امکانات علمی،فرهنگی و تاریخی به شمول معدوم کردن آثار و سوابق تاریخی این ملت را بنام مرحله ملت سازی ؟؟!! یاد مینمایند.در حالیکه مطابق اسناد رسمی و غیر قابل انکار در سطح ملی و بین المللی واضح گردیده است که طالبان در خدمت سرویس استخباراتی پاکستان قرار داشته و قرار دارند.این جای افتخار نخواهد بود که صرف بخاطر مسایل لسانی از متحجر ترین و نوکر ترین و بی اراده ترین گروه های نظامی - مذهبی حمایت معنوی به عمل آورد و یا حد اقل از خود سمپاتی نشان داد.البته من در این باره حرفهای خیلی زیادی دارم که در آینده کم کم خواهم گفت و حالا زیاد پرگویی نمیکنم.اگر وقت پیدا کردم و گفته های آقای روستار ترکی رابا بیطرفی کامل زیر ذره بین تحقیق قرار بدهیم، به نتایج نه چندان دلخوش کننده ای از جانب ایشان پی میبریم.که من این نکته را از زبان یک انسانی مثل آقای روستار درد آورمیدانم.
برادر گرامی ! اگر من نتوانستم به نامه های بعدی تان به موقع پاسخ بدهم مرا معذور دارید.اما در آینده برای روشن شدن مطالب و گفته ها و خواسته هایی تمامی جوانب درگیر مطالب قومی در این سایت به همصحبتی شما نیاز خواهم داشت.موفق باشید.
خارج از موضوع بحث، صرف بخاطر اینکه شما یاد کرده اید باید خاطر نشان سازم که در مورد اقای دریادلی نمیدانم ،اما متباقی عزیزانی که از آنها نامبرده اید یک نفر نه بلکه افراد مجزا میباشند.تفاوت های فکری شان با شما و یا دیگردوستان به جای خود باشد،اما اتهامات پاکستانی را در مورد آنها را قریب به واقعیت نمیدانم.
22 آگوست 2010, 14:31, توسط مزاری
بابک ارجمند ! این گونه زبان نوشتۀ شما را این قبیله نمی داند !! با اینان فقط از در زور سخن گفت و بس . من نوشتم و شما خواندید . زمان نشان خواهد داد که کی راست می پندارد .
همین حال هویدا خواهد شد که سخندانی ، قلم داری و بلاخره بدماشی در بین این قوم پیدا خواهد شد که به مناظره در مورد حقانیت سخنان خان روستار خان با خواننده گان کابل پرس? بنشیند یا خیر ! این دین حقیر مذهب فقیر بعید میداند .
22 آگوست 2010, 15:23, توسط تنویر-
آقای محترم بابک
از نوشته شما هم نهایت تشکر. من تقریبا با تمام مسایل که نگاشته اید موافق هستم.
بیایید به خاطر روشن شدن بیشتر موضوع، نکات مهم سخنان استاد تره کی را قدری بیشتر مورد ارزیابی قرار دهیم.
آیا در این شکی است ؟
به نظر من استاد صد در صد حق به جانب هستند. این تجاوز انگلیس بود که قسمت از خاک ما جدا شد و جریان عادی امور کشور بر هم خورد. انگلیس ها باز هم بزرگترین دولت دموکرات امانی را بوسیله اجنت ها و رهزنانی چون بچه سقاو ساقط کردند.
مداخله بیگانه بعد از کودتای داود خان در سال 1973 از طریق حرامی های انگلیس و امریکا یعنی پنجابی های چتلستان با تجهیز و مسلح ساختن اسلامگرایان افراطی چون احمق شاه مسعود و جنایتکار حکمتیار صفحه دیگری در راه بر هم زدن پروسه نورمل زندگی افغانها بود که در نهایت روسها را مجبور به مداخله نظامی در کشور کرده که تا امروز مردم ما از نتایج خونبار آن رنج میبرند.
او دوران طالبان را یاد میکند که با استفاده از جنگهای گروهی توانستند 90 فیصد کشور را تحت کنترول بیاورند.
از یاد نبریم که استاد دانشمند علوم حقوق و مسایل سیاسی است. او مسایل را علمی و با درنظر داشت واقعیت های جامعه ما مورد بررسی قرار میدهند. او به هیچوجه نمیگوید که چیزی که رخ داده و حوادثی که بوقوع پیوسته بهترین راه حل است. برعکس اگر شما متوجه شده باشید ایشان به اشتراک کننده گان بحث چند بار میگوید که او آرزو دارد مسایل به شکل حل شود تا حقوق همه تامین شود ولی این افغانستان است نه سویدن، نه سویس و نه کدام کشور دیگر اروپایی. افغانستان به قول ایشان کشور سنتی است که مردم آن از بیگانه نفرت دارد و جنگ در مقابل شانرا غرور ملی شان میداند.
در مقابل آقای رحیمی که در مسایل سیاسی طفل است همان چیز های را باز هم نشخوار کردند که نوکران پنجابی های بویناک پاکستان در مغز های شان پیچکاری کرده که هیچ اساس و منطقی هم ندارد.
به طور مثال تا کنون رحیمی و همچنان اشخاصی چون خراسان و شیلا در همین کابل پرس? میگویند که افغانستان تا 1896 وجود نداشت.
من برایشان سند ارائه کرده ام که این حرف شان بی اساس است چون در معاهده قاجار فارس و انگلیس از افغانستان مستقل و شاه زمان پادشاه آن ذکر شده است. پس اگر این انگلیس ها بود که افغانستان را برای بار اول در سال فوق به وجود آوردند و قبل از آن نام افغانستان چیزی دیگر بود چگونه ممکن است در قرار داد سال 1801 از دولت مستقل افغانستان چهار مراتبه و در کنار نام کشور مستقل دیگر یعنی فرانسه ذکر شود ؟
مسایل دیگر که آقای رحیمی ذکر کردند واقعا ً طوریکه استاد ابراز داشتند خیال بیش نیست و بدون در نظر گرفتن واقعیت های جامعه و کشور ما اصلا جای برای بحث ندارد.
نوت : آیا شما واقعا ً مطمئن هستید که گوربز خان+ خان، مزاری .... یک نفر نیست و از جمله پنجابی های بویناک وکثیف پاکستان= چتلستان و یا نوکرانشان نیستند ؟
آیا رادیوی کاکا جان را در زمان داود خان به یاد دارید ؟ آنزمان انترنیت وجود نداشت و الی به آن شکل بر ضد داود خان تیلیغ نمیکردند.
امروز جنگ روانی و تبلیغاتی با استفاده از قدرت انترنیت بوسیله تمام کشور ها به بیش برده میشود ولی آنچه این پنجابی های بویناک میکنند آنقدر حیوانی و در عین حال مسخره آمیز است که به سادگی میتوان بوی کثیف پنجابی ها را احساس کرد.
به همین ترتیب شخص مجهول الهویه ی چون دریادلی و تاجیک میدیا بدون شک بوسیله پنجابی های بویناک به خاطر دامن زدن به مسایل قومی و فریب یکعده ساده لوح و احساساتی چون آقای رحیمی ، شیلا و خراسان بوجود آورده شده اند.
فقط کابل پرس را با تاجیک میدیا مقایسه کنید.
مسول کابل پرس شخصی است که ما همه او را میشناسیم، چهره او را دیده ایم و مقالات او را خوانده ایم . هر چند شاید بعضی نوشته های او مورد قبول یکعده هم نباشد.
ولی دریا دلی مسول یک سایت و نگارنده مقالات بر ضد افغانستان ، بر ضد تورک تباران ، بر ضد پشتونها مهجول الهویه است ، گوربز خان مجهول الهویه است . با نظر داشت اینکه مقالات شان فقط و فقط در راستای دامن زدن به مسایل قومی و ایجاد نفاق و بدبینی بین افغانها است یک نتیجه گیری میتوان کرد که ایشان به جز از لودیسپیکر های انترنیتی پنجابی های بویناک کسی دیگری بوده نمیتوانند.