صفحه نخست > دیدگاه > هزاران دسته گل فرش قدمهای فرشته

هزاران دسته گل فرش قدمهای فرشته

زبیده تیمور
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

افغانستانی که همه از افتخارات تاریخی آن سخن میگویند و شناسنامه امروزش با ترور وتریاک گره خورده است یکی ازسیاه بخت ترین کشورهای جهان میباشد و درفهرست فقیرترین کشورهای جهان قرار دارد. یادم می آید وقتیکه درافغانستان متعلم مکتب بودم، معلم تاریخ ما درساعات درس تاریخ از پادشاهان افغانستان به عنوان قهرمانان این مرز وبوم نام می برد وجنگ ولشکرکشیهای آنان را ازافتخارات تاریخ افغانستان تعریف میکرد. یکی از روزها ازمعلم تاریخ پرسیدم که پادشاهان ما اگر این همه قهرمان وشکست ناپذیر بوده اند، چرا یک کشور فقیر ومصیبت خیز را ازخود به ارث گذاشته اند و چرا ما این همه فقیر ومحتاج هستیم؟ معلم چشمهایش را بالا وپایین انداخت و پس ازمکث کوتاهی گفت که تقصیر پادشاهان نیست بلکه تقصیر ازفرهنگی است که پادشاه تولید میکند.

اکنون که این سطور را می نویسم، سالهای طولانی از آن روزگار میگذرد ولی پاسخ معلم تاریخ، مثل یک خط روی پرده های ذهنم حک شده است که این همه مصیبت وبدبختی ما حاصل فرهنگی است که نظامهای سیاسی را تولید وتفریف کرده است. اما وقتیکه من به اعماق لایه های این فرهنگ وسنت ها فرو می روم، آرزومیکنم که ای کاش به جای این همه افتخارات تاریخی و غنای فرهنگی که کشتن هموطنان خودرا جهاد تصورمیکنیم و غارت مال و ناموس آنها را غنایم جنگی میدانیم، ازفقر وبیچارگی ما کمتر میشد، تاماهم می توانستیم مثل مردم دنیای مدرن وپیشرفته، باحفظ احترام متقابل درصمیمیت وآسایش نفس میکشیدیم.

حالا که درآغاز قرن 21 نفس می کشیم، علیرغم پیشرفت صنعت ارتباطات که جهان آشفته ی مارا شبیه یک دهکده بهم متصل کرده است، اما انگار که افغانستان هنوزهم شامل این دهکده نشده است و نظریه پردازانی بی شمار که حتی شمردن شان کار آسان نیست، باچشم بسته از افتخارات تاریخی واز برگهای زراندود وافتخار آفرین تاریخ افغانستان می نویسند و کمبود قهرمانهای تاریخی را باساختن اسطوره های جدید جبران میکنند؛ شبیه آقای داکتر سیاه سنگ که دراین روزها سرگرم پیکرتراشی داودخان میباشد. اما کسی نیست که ازاین نویسندگان و روشنفکران کیلویی ما بپرسد که اگر تاریخ وفرهنگ ما این همه غنامند و قهرمان آفرین بوده است پس چرا تاحالا در ردیف فقیرترین کشورهای جهان قرار داریم؟ چرا درپیشانی ما باخط درشت ترور وتریاک نوشته شده است؟ وهزاران چراهای دیگر!

اما دراین اواخر ازحسن تصادف، با نوشته های خانم فرشته حضرتی برخوردم که مرا سخت تکان داد و باخواندن آن بیدرنگ همان پاسخ معلم تاریخ ما، درذهنم نقش بست که گفت تقصیر ازفرهنگی است پادشاه تولید میکند. شاید فرشته حضرتی اولین کسی باشد که شهامت به خرچ داده واین بحث علمی را به میدان کشیده است که مصیبت و سرنوشت تلخ مردم افغانستان حاصل فرهنگ وسنت های حاکم برسرنوشت سیاسی آنها میباشد. من تاحالا بامواردی برنخورده ام که این بحث را بصورت جدی درمطبوعات کشانیده و این ریسک قشنگ را به جان خریده باشد. اما فرشته حضرتی بدون تردید به کسی میماند که درکعبه ء واقعیت ها، اولین سنگ را به شیطان زده ورجم شیاطین میکند.

میدانم که فرشته حضرتی متعلق به قوم تاجیک است وبامنی که هزاره هستم پیوندخونی ندارد؛ پدیده ی که درافغانستان همیشه بازارگرم وپر رونق داشته است. اما او ازاین مرزهای مصیب ساز، عبورکرده است و باقلم زیبا واندیشه های ماندگارش داستان پرداز رنج و اندوه بیکران من و میلیونها هموطن وهمتبارمن گردیده است. او قلم پرداز درد و مصیبت کسانی است که تمام زندگی وآرزوهای انسانی شان درشعله های آتش استبداد به خاکستر سیاه تبدیل شده است وخودشان توسط تیغ وتفنگ سربازان استبداد تکه تکه شده اند ویاهم درسیاه چالهای مخوف دهمزنگ پوسیده اند واعضای خانواده شان دربازار بردگی به فروش رفته اند. بلی! خانم فرشته حضرتی، فریاد درخون خفته ی دختران جوان ارزگان است که ازوحشت سپاهیان امیر عبدالرحمن، خودها را دسته د سته از بلندای کوه برزمین می افگندند تا تکه تکه شوند اما شاهد تجاوز سپاهیان امیر عبدالرحمن نباشند. فرشته حضرتی فریاد درگلو خفته ی هزاران آواره ء همتبارمن است که توسط آموخته های فرهنگ قبایلی زندگی شان به آتش کشیده شده اند وخود دربیابانهای آوارگی جان داده و سرانجام طعمه ء گرگ وکرکس شده اند. فرشته حضرتی وجدان صادق، قلب آکنده از عشق به انسانیت و گل سرخ شکفته در سرزمین من است که زنجیر تعلقات قومی را ازپنداره های ذهن وخیالش شکسته است وازدرد ورنج فقیرترین وستم دیده ترین انسان این سرزمین می نویسد.

فرشته حضرتی قبل ازاینکه ازپنجشیر باشد، ازارزگان است، ازبامیان است،ازغرنی وترکستان است. فرشته درقلب میلیونها انسان این مناطق خانه دارد ودعای نیک ونیت سبز مردمان این دیار بدرقه ی راه فرشته است. آنگاه که درعمق کلمات و باورهای فرشته حضرتی می پیچم، احساس میکنم که او با ذره ذره وجودش حجم درد و مصیبت مرا نیز لمس کرده است و به قول فرانتز فانون باتمام مغضوبین این سرزمین سفر کرده است وکوه های رنج و دشت های بی کران اندوه را در نوردیده است و باچشمان ژرف نگر و وجدان انسانی اش مصیبت های تلخ من ومیلیونها همتبار مرا نیز گریسته است که اکنون ازمصیبت های تاریخی ما سخن میگوید.

آنگاه که فرشته ازفرهنگ و سنت های انسان ستیز قبایل مینویسد، ابرهای تیره وتاریک ازهم دریده میشود وانگار که ستاره ای درشام سیاه سرنوشت ما پرتو می فشاند. آری! آنگاه که فرشته حضرتی از فرشته گان درخون شناور ارزگان می نویسد که از بیم و وحشت سپاهیان امیر خود ها را از ارتفاع کوه برزمین اندختند وقلبهای عاشق وآرزومند شان شبیه گلهای سرخ بهاری دربستر خاک پرپر شدند، نام فرشته حضرتی ومحبت او درپرده های قلب من و میلیونها هموطن هزاره اش نقش میشود و خود مثل فرشته های آسمانی درهاله ای ازتقدس وتکریم می پیچد. فرشته درقلب میلیونها هموطنش خانه دارد وبه کوری چشم دشمنانش، هر روز هزاران دسته گل فرش قدمهای او میگردد.

حکومت کرزی تبلور فرهنگ فقیر قبیله

لابیهای قبیله چه درساختار حکومت کرزی وچه دربیرون ازاین ساختار به شدت تلاش ورزیده اند که توجه جامعه جهانی را ازواقعیت های اصلی افغانستان منحرف نموده وبرای آنها تصویر وارونه ارائه نمایند

دو شنبه 12 ژانويه 2009, نويسنده: فرشته حضرتی


فرشته حضرتی و برداشت ارتجاعی از تاریخ

پلشتی ها حاصل نظام، تفکر و فلسفه ی خاص است که نامش را می توان نظام و تفکر جهادی-طالبی نامید

پنج شنبه 25 دسامبر 2008, نويسنده: عمر

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • سلام خانم یا دوشیزه تیمور. نوشتۀ شمام مصداق بر همان گفتۀ " آب نادیده و پا را از موزه کشیدن" است. نویسندۀ توانا خانم حضرتی فقط بر محور "تبارگرایی" خاص تاجکی با وام گیری اعتبار از گسترده گی تاریخی ، جغرافیایی و عمق معنوی زبان پارسی "ما" خود را شکل میدهد. چون هیچ "ما" یی بدون "آن" یی درک شده نمی تواند پس به "آن" دیگر یا "آن" دیگرانی هم ضرور است که هستی داشته باشند تا با برابر هم نهادن شان با "ما" حضرتی و حضرتی خیل ها، ذات "ما" شان شکل بگیرد. هر آنچه بیرون از "ما" حضرتی است یا کلاً مردود است یا سخیف است و پوسیده و اهریمنی وش. هستی ذات تبارگرایانه بر فشردگی و درهم تنیده گی درونی ویژه گی ها استوار است. این فشرده گی و در هم تنیده گی ویژه گیها یا ازفشار بیرونی، یا از فاصله گیری ها و یا از هردو به وجود می آیند. تبارگرایی ، به هر شکل و مربوط به هر تبار، مجبور به فشرده شدن و پیوند به محدودۀ خاص زیستی-کم از کم در آغاز- به نشانۀ شناسایی تبار مشخص است.
    نکته چین تفکر فاشیستی از "خود-تبار" محوری شروع می شود و با رنگ آمیزی سیاسی به طرف اشکال امروزی فاشیزنم (نازیسزم، صهیونیزم، پان ترکیزم –در پیوند با کردها-؛ آریاگرای ایرانی، سلاوگرای صرب و روس و پشتون گرایی تجربه شده، مغل پیوندی هزاره و بلاخره تاجک تبارگرای محلی حضرتی خیل ها -خیل گفتم ، نمی دانم درست یا نادرست است اما می بینم که این تبارگرای هم دارد به خیل تبدیل می شود و یا شاید به "گله"؟؟- ) روی دارند.
    خانم عزیز: خانم حضرتی بر بنیاد طبعیت تبارگرایی تاجکی خود و اعوان و انصار شان هزاره ها را هم با چوب "بی فرهنگی" زده اند مثل که پشتون ها زدند و میزنند. نمی دانم که حضور شما چسان و از کجا دریافتید که درد حضرتی که همانا درد "خود-تبار" گرایی ایشان است ، درد "تبار" شما هم است؟ فشرده تبار گرایی، بدون استثنا ایجاب می کند تا حضرتی و خیل شان بیرون از "ما" خود شان را، حتی اگر پشتون هم نباشند، در فاصله نگاه داشته و با مقایسه آن ذات تباری خود را شکل بدهند. ای کاش حضرتی داشنمند قوم شناس، تبار شناس و نژاد شناس می بودند. ایشان سیاست می بافند و در تبارگرای، سیاست دم به فاشیزم شور میدهد ، هرنوع که باشد. ایشان به مشکل حتی از پنجشیر هستند چی رسد به چین و ماچین و ترکستان.
    یک نکتۀ دیگر: ما- مردم افغانستان، همین سرزمین- دیگر از دوره شاه نیشنی تباری در عمل گذشته ایم. زمان گاو خورده یی تبار شاهی فقط همین چند سال پیش رفت و درس هایش ماند. گفتم درس هایش ماند بلی. میدانم که از افغانستان دوری. هر گاه با تمسک بر دهکده شدن جهان خود را به این سرزمین نزدیک احساس می کنی به خطا رفته یی عزیز. حضرتی و هم پایه گان تاجک وپشتون و هزاره و مسلمان و کافرش، همه شان با تکیه برناز بالش ها پر قو از دیار دور و نزدیک بیرون بجای "مهر" که ضرورت ما است، بجای نان، بجای روشنی و بجای لبخند، "فاشیزم" شان را به ما میفرستند. آیا نمی دانی که شاه و گدای هر تبار مثل هم اند؟ فرق بین سلطان محمود و احمد شاه در چی است. یکی ترک ودیگر پشتون. فرق بین ربانی و کرزی در چی است؟ بین نادر و حبیب الله؟ بین مزاری و سیاف؟ بین گلبدین و دوستم؟ به طرف دیگر رخت را میگردانم: افسوس که در کابل نیستی ورنه میدیدی که از شیار درد و رنچ در رخسار انسان های سوخته از سرما و گرسنه از مهر ومحروم از نان این دیار دیگر نه هزاره یی شناخته می شود و نه پشتون و نه تاجکی و نه ازبکی و حتی هندویی. وهم وکیل و وزیرو رئیس و مدیر و تاجر دلال و قوماندان و والی وغیره این تبارهای ساکن ، از پشت شیشه های سیاه موتر های شان نه دیده می شوند و نه می تواندد ببینند. فقط می ماند حضرتی خیل های تاجک یا پشتون یا ازبک یا هزاره که با قلم خود دربار نشینی هم تباران شان را می خواهند دائیمی سازند و سنگ بر فرق هرچی آرزوی زندگی انسانی است می زنند تا سر بلند نکنند. مردم سر بلند نکنند و قلم بدست ها سربلند نکنند تا باشد آب همان قسم جاری بر آسیاب قدرت تفاله های تاریخ باشد.
    دنیای مروز دنیای انبساط و وسعت است. اگر نیست در جای پس باید باشد. ما مردم افغانستان از این امر استثنا نیستیم. ما حق داریم که چون انسان زندگی داشته باشیم اما انسانیت، به تجربه، از فاشیزم تباری و دینی بیرون نشده است و رنه دنیا از وقت گل و گلزار می بود.
    سلام

  • سلام به کابل پرس? وهمه خواننده گان محترم !!!
    زبیده جان از نوشته شما معلوم میشودکه سنآ خانم هستی بزرگ سال ولی عقل کوچکتر وان زمان که شمادر افغنستان مکتب میخواندید چنین معلم تاریخ وطن فروش وجود نداشت واین اسطور ساخته وبافته خود شمااست این فرهنگ وطن فروشی وتفرقه اندازی از زمانها ی زیاد از طرف پاکستان وایران وبعضی کشورهایمغرض وجودداشت اما خوشبختانه در افغانستان انقدر کارا نبود ولی با ا مدن رژیم اخوندها در ایران تجددشد وزمانیکه مهاجرتها اغاز شد به واج خود رسید ایران بخاطر ترویج فرهنگ خود یکعده وطن فروشان را استخدام کرده وموظف شدند تا نظریا ت چون تشکیل غرجستان وترویج واژه ای های ایرانی رادر بین افغانها پخش کنند وگویا مبارزه را بخاطر اهداف بلند تر ازاینکه شما تحت فرهنگ قبیله قرار دارید زبان شما تحت ستم است اغاز کنند .مثلآ واژه افغنستانی وامثال ان که شما بکار برده اید درست است که زبان یک پدیده اجتماعی است وباگذشت زمان درتحول وتطوراست بااین مشکل وجود ندارد ولی وقتی از طرف کشورکه همین اکنون شخصیت های ادبی مارا دوذی کرده وبخاطر ترویج فرهنگ خود ومقاصد شوم خود ایجاد تفرقه میکند .قابل دقت وغور است وباید جلوان گرفته شود وشما زبیده جان خواسته ویا ناخواسته در خدمت چنین دشمنان وطن قرار گرفته اید.هیچ کس قوم فرشته جان حضرتی را بد نگفته فرشته جان هم افغان است ونورچشم انهای است که به زعم فرشته جان قبیله گرا اند ولی دشمنان وطن از احساس وقلم وی استفاده غلط میکنند و فرشته جان را تحت تأثیر مدح سرائی های مغرضانه خود قرار داده اند لازم است فرشته جان حضرتی واقعیت را برای یک لحظه بدون تعصب ببیند.شخصیت شدن در وطن دوستی و وطن پرستی وحدت ویکپارچگی افغنستان بزرگ امرایست جاودانی نه در نفاق وشقاق. زبیده جان گفته اند چرا وطن عقب مانده است نتیجه همین بی اتفاقی از یک طرف واز طرف دیگر نظریاتیکه نزد زمامداران وقت بود وانها داوم حکومت خودرا درفقروبیسوادی مردم میدیدند وعوامل خارجی ولی خوشبختانه پیشرفت تکنالوژی این تلسم را شکستاند. بیاید که بخاطر شایسته سالاری مبارزه کنیم تاروزی باشد که یک هندوی افغان ویا ایماق که اقلیتترین هستند به اساس لیاقت وشایستگی به مسند قدرت برسند.وسلام

  • نوشته خانم زبیده تیمور راخواندم. واقعآ که فرشته حضرتی سزاوار این همه تحسین وتقدیری میباشد که هر روز از جانب هموطنا نش نثار وی می گردد. حرف ها ونوشته های فرشته حضرتی حرف و درد، دل مردم است. حرف ودرد، دل مردم که سال ها در زیر ساتور استبداد قبیله، انواع مظالم و جنایات غیر انسانی، نا باور کردنی را متحمل گردیده اند . اما در اثر اختناق وایجاد فضای ترس ورعب را که حکام مستبد وجبار قبیله در ماتمکده به نام افغانستان حاکم نموده بودند کسی را یارای وجرات این نه بود که لا اقل فریاد مظلومانه کسانی را که به بی رحمانه ترین شکل در خانه وکاشانهء خود شان مورد قساوت، تجاوز وکشتار ددمنشانهءاین جباران قسی ا لقلب رو سیاه تاریخ قرار می گرفتند به گوش همنوعان شان برساند. اینک که زمینهء آن مساعد شده، تا نویسنده گان با شهامت ودلیری مانند فرشته حضرتی توانسته اند که حد اقل درد دل مردم را که قربانی این همه مصیبت ها گردیده اند، بر روی صفحات انترنیت به تصویر بکشند. به مزاق یک عدهءکسانیکه از اعمال این همه جنایات به عوض اینکه پند واندرز گرفته ودر آینده خویش را سزاوار نفرین مردم خودوتاریخ نه سازند. برعکس اقدام به تلاش مذبوحانهء دفاع،از عاملین این عملکرد ها وجنایات می پردازند. شما که تحمل شنیدن این مصیبت ها را ندارید،آفرین به کسانیکه با گوشت وپوست واستخوان خود این مظالم را متحمل گردیده اندو شما اجازه باز گویی این همه جنایات را به مردم هم نه می خواهید که بدهید وفرشته حضرتی را به نام خانم متعصب وغیره می نامید. فرشته حضرتی صرف به روشنی انداختن گوشهء ناچیزی ازین نوع مظالم پرداخته است که این خاینین بالای مردم روا داشته اند. ظلم ها وناروایی های را که حاکمان غیر مردمی قبیله در حق مردم خود نموده اند برابر با مظالم وناروایی هایست که چنگز خان انجام می داد. با این فرق که چنگیز خان با اسیران ممالک مفتوحهء خویش چنین بر خوردی را روا میداشت در حالیکه شاهان وامیران مستبد قبیله با مردم خود، چنین جنایات نا بخشودنی ودور از تصور را که درج تاریخ است روا میداشته اند، که از شنیدن آن مو در بدن انسان راست میشود و هر انسان آزاده و دارای وجدان بیدار را متآثر میسازد. حقیقتآ که درد دل زبیده قابل درک بوده است. مظالم ونامردمی های را که حاکمان غیر مردمی قبیله در حق مردم خویش وبه خصوص ملیت مظلوم هزاره نموده اند مانند لکه سیاهیست بر پیشانی امیران مستبد و هم کسانی که ازین جانیان تاریخ به دفاع و پشتیبانی می پردازند. از هزاران جنایات که این امیران مستبد وعمال شان درحق مردمان این سر زمین روا داشته اند به طور نمونه، دومثال از دومرجع بسیار معتبر و موثق کتاب تاریخ ازین نوع مظالم را که انجام داده اند می آورم زمانیکه عبد ا لرحمن خان مستبد در هزاره جات قتل عامی را در مدت تقریبآ دوسال به راه انداخته بود وبعد از ختم این قتل عام بی رحمانهء امیر مستبد، اضافه تر از شصت و دو فیصد نفوس مردم مظلوم هزاره را به هلاکت رسانیده بود.مورخ کتاب سراج ا لتواریخ می نویسد (( 350 مرد وزن وپسر ودختریکه فر هاد خان کر نیل از مردم طغایی بوغا، وغیره مردم جا غوری اسیر ودستگیر کرده در غزنین فرستاده بود حکمران آن جا به کابل فرستاد. مردان شان همه به قتل رسیدند وزنان وپسران ودختران شان از 20 تا 21 روپیه به نام کنیزی وغلامی به امر امیر عبد ا لرحمن خان فروخته شدند پول حاصله از فروش آن هاو اسرای بعدی به مصرف دولت رسید.)) میر غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ می نویسد: ((وقتیکه جنگ خانمانسوز هزاره جات در گرفت وبقیه مردم هزاره بعد از ختم جنگ های دو ساله به مساکن خود بر گشتند آن قدر کم بودند که از 20 هزار خانواده مردم بهسود فقط 6 هزار خانوادباقی مانده بود. طبق امر امیر عبد ا لرحمن دختر وپسر بیگناهء هزاره در داخل افغانستان وهم در مأوارای سر حدات شرقی افغانستان فروخته شدند.)) شاه وامیر مملکت رعیت خودرا اسیر گرفته زنان ،کودکان ودختران مظلوم شانرا برده وکنیز ساخته وحتی در مآواری سرحدات شرقی به فروش می رساند. کسانیکه به مانند حنیف رستم با چشمان بسته قبیله به مسایل نگاه می کنند. ازین شاهان مستبد وجبار تاریخ به دفاع وحمایت میپردازند آیا ذرهء وجدان بیدار درخود سراغ دارند، تا لحظهء خودرا در موقف یک هموطن هزارهء خود قرار بدهند تا این درد استخوان سوزی را که امیر مستبددر استخوان برادر هزاره اش وارد نموده است برایش قابل درک گردد واز چنین امیر ومستبدی به دفاع نه پردازند.کمی خودرا زحمت بدهید وتاریخ وطن خودرا که با خون مردمان مظلوم این سرزمین نوشته شده است مرور نموده تا کمی از آلام ومصیبت های جانکاه که این شاهان مستبد بالای مردم خود نموده اند آگاه شوید و به نا حق به دفاع نا روا، از هر ظالم ومستبد رو سیاهء تاریخ نه پردازید.آیا جنایات را که این شاهان وامیران مستبدی مانند عبد ا لرحمان خان ویا نادر غدار درحق مردم خود نموده اند به شما کدام ارتباطی دارد که بی جا وبه ناحق به دفاع ازین گونه جانیان تاریخ می بپردازید.؟

  • خانم زبیده تیموری:

    اگر به تمام نوشته پرداخته شود طولانی تر از ریش سیاف می شود که فکر میکنم ارزش آنرا ندارد فقط به فسمت کوتاهی از نوشته بسنده میکنم.که مینویسید:

    «میدانم که فرشته حضرتی متعلق به قوم تاجیک است وبامنی که هزاره هستم پیوندخونی ندارد؛ پدیده ی که درافغانستان همیشه بازارگرم وپر رونق داشته است. اما او ازاین مرزهای مصیب ساز، عبورکرده است و باقلم زیبا واندیشه های ماندگارش داستان پرداز رنج و اندوه بیکران من و میلیونها هموطن وهمتبارمن گردیده است. او قلم پرداز درد و مصیبت کسانی است که تمام زندگی وآرزوهای انسانی شان درشعله های آتش استبداد به خاکستر سیاه تبدیل شده است وخودشان توسط تیغ وتفنگ سربازان استبداد تکه تکه شده اند ویاهم درسیاه چالهای مخوف دهمزنگ پوسیده اند واعضای خانواده شان دربازار بردگی به فروش رفته اند. بلی! خانم فرشته حضرتی، فریاد درخون خفته ی دختران جوان ارزگان است که ازوحشت سپاهیان امیر عبدالرحمن، خودها را دسته د سته از بلندای کوه برزمین می افگندند....»

    زبیده خانم:فکر میکنم شما یک بار در زمان امیر عبدالرحمن زندگی میکردید و مانند اصحاب کهف سر در خواب گذاشته و بعد از دو قرن به همین تازگی ها سر از خواب برداشتید.و ندیدید که پیامبر فرشته جان تان یعنی مسعود چه بر سر کابلیان به صورت عام و جه بر سر هزاره ها به صورت خاص آورد .شما و فرشتۀ تان ندیدید که چگونه دختر با عفتی بنام ناهید به خاطر حفظ عفت خود از جانیان شورای نظار از بالکن خانه اش خودرا پرتاب کرد.شما و فرشتۀ تان اجساد دختران معصوم اهل هنود کشور را که شورای نظاری ها بعد از تجاوز آنهارا به چاها پرتاب کرده بودند ندیدید.شما دو اشک های خانم نابینای مرستون را که از جشمانش فوران داشت ندیدیید که از تجاوز گله ای شورای نظاری ها در مرستون کابل حامله شده بود.شما دو زنان هردم شهید هزاره و در مجموع باشندگان افشار را ندیدید که چگونه طفل معصوم شان با برچه از شکم شان کشیده و به خاطر «غنیمت »گرفتن انگشتر از دست خانم های هزاره کلک های شان را میبریدند.....

    سوزش فرشته جان هم به خاطر فرار شرم سارانۀ پیامبرش یا به گفتۀ دستگیر پنجشیری «عقب نشینی ظفر مندانۀ آمر مسعود» از کابل است نه تحلیل فرهنگ قبیله. وفرشته جان تان هم با دفاع از قاتلین هزاره ها در حقیقت از خون هزاره ها به رویش سرخی میزند.

  • و هزاران دسته گل هم فرش راه زبيده تيمور که نوشتۀ زيبای در مورد نوشته های فرشته حضرتي نموده اند.

  • salam kamrane merhazar gerami ! dostan dar yak kalam , KARZAI wa saran pashtun , ba nomayendagi pashtunha dar peshe jame jahani az tamame aqwame ghaire pashtun mazerat bekhahad , wa bad azin az tarafe pashtonha ki khodra ham watan ma medanad hech eshtebah sorat nagerad , badan kam kam islah khad shod,

    آنلاین :

  • سرکار خانم زبیده تیمور و یا (فرشته جان حضرتی)

    وقتی مقاله شما را در بارۀ فرشته جان خواندم برای شما صد آفرین گفتم. کافی بود با همان نام اصلی خود فرشته جان به توصیف خود میپرداختید و ضرورت نبود که فرشته را زبیده بسازید و خاصتا آن آقای که برای شما مینویسد هم باید حد اقل متوجه میشد که استعمال کلماتی قرار دادی شما و جملات معترضه و خیالبافی های شما را عوض میکرد که کسی متوجه نشود زبیده همان فرشته است که این روز ها برای مشهور شدن اش معیاری نمیشناسد.به هر کاری دست میزند وبه خانه های کلان دست درازی میکند. از جمله به سیاه سنگ که مثل فرشته ها هزاران را درس تاریخ جامعه شناسی و ادبیات میدهند انتقاد مینویسد و به اصطلاح سنگچل خود را به پرۀ کوه برابر میکند.
    خوب ازینکه شاید هردوی شما خواهران همخانه در سویدن تشریف داشته باشید میخواستم بپرسم. شما که به تاریخ خود افتخار نمیکنید پس به چه چیزی افتخار میکنید؟ اگرافتخار شما به مسعود و یا شوهر خواهر شما برادر مسعود است که آنها هم کاری نکرده اند. بزرگترین قهرمانی شان کشتار مردم و ویرانی افغانستان عزیز بوده است و بر علاوه همین حالا در شبکه های فروش سنگ و چوب و قاچاق مواد مخدره غرق اند. مگر معلم تاریخی برای شما از پریان پنجشیر بیاورند که بگویند داود خان این همه وطن را ویران کرد و هزاران مردم بیچاره را به خون . خاک کشید. با روس ها سازش کرد و آرزوی سلطنت را بر سر میپرورانید.
    خانم فرشته حضرتی شما را بخدا خجالت بکشید. حرف خود برابر دهان غنچۀ خود بزنید. تاریخ را شما چه که ربانی سیاف و حکمتیار هم نمیتواند بر عکس بنویسد. دست های شما که بخون آغشته نیست و کسی شما را نمیخواهد به دادگاه عدالت بکشاند. بروید راجع به مشکل های خود فکر کنید و یا حد اقل رادیوی خود را سرپرستی کنید.

  • به فریدون ساره! شما فرموده اید که چرا فرشته حضرتی وزبیده تیمور که البته شما هردو را زمانیکه که با چشمان قبیله به آن ها نگاه کرده اید یک نفر شمرده اید به تاریخ خود افتخار نه میکنند؟
    به کدام تاریخ افتخار کنند؟ به همان تاریخ افتخار کنند که امیر وپادشاهء مملکت مردان مظلوم رعیت خودرا قتل عام میکند زنان و کودکان ،دختران وپسران شان رااسیر گرفته،برده وکنیز ساخته وحتی در بازارهای داخل و بازار های ممالک بیگانه هندوستان وکشمیر وغیره به فروش می رساند.
    املاک ودارایی شان را برای افراد قبیلهء خود که عاملین این کشتار ها وتاراج ها بودند توزیع می نماید.آیا می توان به همین گونه تاریخ ها افتخار نمود؟ شاید به نظر شماو فرهنگ قبیله کشتار مردم وطن خود نیز افتخار تلقی شود!
    آیا می توان به فجایع وجنایات که نادر غدار بعد ازتسلیمی حبیب ا لله کلکانی بالای مردم شمال تحت سر پرستی محمد گل مهمندی وقوای حشری منگل، جدران وغیره افراد قبایلی روا داشته است که تاریخ از بیان آن عار دارد افتخار ورزید؟ در زمان فرمان روایی نادر غدار محمد گل خان مومندی به دستور وی و هاشم جلادبه تاریخ 14 اکتوبر 1929 م وهم چنان در اگوست سال 1933م بر مردمان شمالی که پس از سر کوب وشکست حبیب ا لله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای مجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد، قتل عام را توسط لشکریان جنوبی اعم، از جاجی، منگل، جدران ،وزیری واحمدزایی بی رحمانه به راه انداخت او درین یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعار سرش چت ، مال وناموسش تاراج دست به کشتار مردان پیر،جوان،زنان، کودکان وغارت مال ودارایی مردم زدند.این جلادان خلاف موازین وارزش های انسانی وغیرت وناموس پشتون والی مرتکب تجاوز جنسی بر زنان ودختران نا با لغ گردیدندوتعداد از آن هارا اسیر ساختند وبه حیث غنیمت ، برده وکنیز با خود بردند. زنان که تن به تسلیم نه میدادند، یغما گران با شکنجه های گونا گون از زجر های شان لذت می بردند. مرحوم غبار می نویسد شاه محمود برادر نادر غدار تمام فعالیت های تخریی درین ولایت را بدست قوای وحشی پشتو زبانان ولایت پکتیا بنام(افغان وغیر افغان) انجام داد واین خطر ناک ترین هستهء نفاق وتجزیهء ملت بود که در صفحات شمال کشور توسط او کاشته شد وبعد بدست محمد گل مهمندآبیاری شد. مرحوم میر نجم ا لدین انصاری می نگارد محمد گل مهمند در سال های سلطنت محمد ظاهر خان گفته ( من باید به مجرد سقوط سقوی در کابل وغلبهء سمت جنوبی امر می دادم که چنداول کابل سوخته مردم آن را تار و مار ومال ایشان تاراج شود اما این کار را نه کردم وحال پشیمان وخود را ملامت می کنم وبر ریش خود تف می کنم.)کشتار ها وقتل عام های بی رحمانهء ناشی از قصاوت وتعصب شدید محمد گل مومند حتی(( جریدهء رسمی دولتی اصلاح ، که در حمایت از دولت مستبد نادر خان نشرات وفعالیت داشت نیز نتوانسته پنهان نماید وبا وجود سانسور از جانب مقامات دولتی روز نامهء اصلاح درشمارهء 1 جدی سال 1308هجری شمسی وشمارهء 11 جدی وشمارهء 29 حوت سال 1308 با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری می نویسد 192 نفر شمالی محبوس و 72 نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی به کابل آورده شد 3 نفر اسیر وعدهء مقتول وعدهء فرار 5 نفر در یک روز اعدام گردیدند)) . قرار نوشتهء مرحوم غبار(( در حا لیکه شاه هر روز 1 الی 5 نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران می کرد .مردم دیدند که نادر غدار ومحمد گل مومندبه انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا اخرین نفر به خاک می ریزد.دست به یک سلسله اقدامات وقیام های زدند واین قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند)) مرحوم غبار مینگارد محمد گل مهمند درین ولایت قیافت فاتح را به خود گرفته ،ودر کمال تکبر وبیگانه گی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری ونظامی را در تاراج خانه ها ،انهدام دیوار ها،باغ ها ومحراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه ، اهانت لت وکوب مردم بود واز قیام کننده گان جان می خواست . آن های که پول، طلا وسلاح نداشتند چوب میزد ، دشنام های رکیک ودور از شرف انسانی میداد، وحتی به تاءید سایر تاریخ نویسان تهدید به احضار زنش به محضر عام می نمود. اگر در خانه های تلاشی شده زیورات بدست شان نه می آمد زنان خانواده را تهدید به فرو بردن سوزن در پستان های شان می نمودند .به گزارش شمارهء 58 ماه دلو روز نامهء اصلاح (محمد گل مومندی از مردم شمالی 39834 دانه طلا و14906 سکهء نقره از خانه ها دزدی وبه نادر غدار تقدیم کرد.البته این حساب روز نامه شامل زیورات وپول نقد واثاثیهء خانه مثل قالین وظروف نه می باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند.آیا می شود که به این نوع تاریخ ها افتخار ورزید. اگر برای شما این همه جنایات نا بخشودنی قابل افتخار باشد، شما با چشمان کور قبیله به پدیده های تاریخی می نگرید وبه این های که تاریخ جنایات خود را با خون مردمان بیگناه و مظلوم وطن خود نوشته اند افتخار می ورزید. این ها نه تنها که قابل افتخار نه می باشند بلکه سزاوار نفرین نیز می باشند.
    آیا میشود به فرهنگ وحشت، ترور ، انفجار، تیزآب پاشی، مکتب سوزی وغیره ... که از جانب طالبان که با مفکوره های متحجر قرون وسطایی دارند بالای مردم خود روا می دارند افتخار ورزید.
    دوست وهموطن عزیز با مسایل تاریخی از دریچه تنگ قبیله نگاه مکن . تاریخ های که در مکاتب ومدارس خوانده ایم نه تنها که تاریخ های واقعی نه بودند، بلکه جعل از تاریخ بودند که امیران مستبد از قهرمانی ها وشاهکار های دروغین خود توسط مورخین درباری قلم فرسایی نموده بودند، که اکثر آن ها دور از واقعیت می باشد. اما این ها هیچگاهی از جنایات ومظالم نا بخشودنی را که برای ادامه وبقای تسلط نا روای خود بالای مردم خود روا داشته اند چیزی نه نوشته اند. بنآء لازم است برای آگاهی از عمق جنایات که این ها انجام داده اند به تاریخ های که از جانب مورخین واشخاص وافراد آزادهء کشور که دور از سلطهء دربار امیر وشاهء تحریر گردیده است مراجعه نمایم تا بتوانیم فرق بین تاریخ های راستین ودروغین را دریابیم. به امید روزی که همهء ما به حقیقت تسلیم شویم خوب را خوب وبد را بد بگویم. به کردار نیک گذشته گان خود افتخار نمایم واز مظالم وکرده های زشت واعمال غیر انسانی شان جانبداری نه نمایم.با احترام محمد.

  • خانم شهناز یا بهتر است شمارا بنام اصلی خود ت یعنی(خانم فرشته حضرتی) خطاب کنم این بهتز است !

    چقدرجالب نوشته کردی«عزیزم من نمی گویم، فرشته حضرتی هم نمیگوید، زبیده تیمور هم نمیگوید، تاریخ افغانستان میگوید، سنگ سنگ وجب وجب خاک این سرزمین میگوید» چقدرجالب است که این تاریخ چند سال پیش را میگوید این تاریخ وسنگ وچوب جنا یات شورای نظار ومسعود رابرعلیه مردم کابل وهم قوم هزاره در افشار و چنداول کابل را نمیگوید این تاریخ واین سنگ وچوب نمی گوید که علی مزار از دست کی به طالبان رفت وانها هم به اشاره پاکستان وی را به شهادت رسانداند ولی چندصد سال پیش را میگوید عجب تاریخ وعجب قضاوت شاید این تاریخ را شهنازحضرتی نوشته کرده باشد دیده درائی هم یک حد دارد بهتر است بگوید که در خدمت بیگانگان قرار دارید وباید وظیفه وطن فروشی تانرا انجام دهید.

  • زبیده جان تو دیگه بس کن فرشته یک کاری کرده که توجه مردمهزاره را بخودش جلب کند تو میخوای توجه چه کسی را به خودت جلب کونی؟

    آنلاین :

  • به گردانندگان عزیز کابل اکسپرس سلام بی پایان!
    بعد ازین همه یه آقای طغیان و محمد جان که هر دوی شان لباس زیبنده ای به جان فرشته جان حضرتی شده اند و دو پای را در یک موزه میکنند که من اعظم سیستانی ام و یا آینکه از فایشست های افغان ملت... خوب اینکه آنان با این مردم دشمنی خاصی دارند برای من کاری نیست اما مشکل این عزیزانرا من درست ندانستم. که مثلن اگر من یک تاجیک باشم یا هزاره و یا هم ازبک ناگذیرام که با پشتون ها سر سازش نداشته باشم و حق و ناحق هر دروغ و بهتان را به نام آنان بنویسم؟ اینکه انسانیت نشد.این آقایان از زبان چند تفرقه افکن شنیده اند که نمیدانم آل یحیی چه کرد و داود خان چه کرد و حبیب الله بچه سقاء فرشته بود و نمیدانم علت عقب مانی افغانستان شاهان گذشته بودند... کسی نیست که ازین آقایان بپرسد خوب حلا میخواهی گناه آنان را از همین مردمی که به نان شب و روز خود محتاج اند بگیری؟ اگر برای عبدالرحمن خان در کوهدامن لشکر سه هزار نفری برای تسخیر کابل ترتیب شد برای بچه سقا هم همین ارتش بوجود آمد. حالا برای کرزی هم همین ارتش خودش را متعهد میداند و اگر فردیکبار دیگر روس ها بیایند باز هم همان لشکر منظم برای منافع آنان پانزده سال میجنگد. من برای آقای طغیان و محمد پیشنهاد خاصی ندارم زیرا ایشان را خیلی کوچکتر از آن میدانم که بتوان روی افکار کودکانۀ شان بحثی بنمایم. کسیکه حتی به نام و کونیه هم جنسیت را تحمیل میکند منطق اش از قرون وسطایی و فکر اش در بند اخوانیت است. اما پیشنهادیکه به فرشته جان حضرتی دارم بحیث یک برادر اینست که:
    اگر میخواهید نام شما بلند شود به انسان بیاندیشید بدون در نظر داشت رنگ، نژاد، ملیت، قبیله و مذهب.بروید به افغانستان مثل فوزیه جان کوفی، شکریه جان بارکزی، سیما سمر، ملالی جویا و دیگر زنان ما در میان خون و آتش و انتحار زندگی کنید و حرف های دل خود را با مقتضیات همان مردم و چشم دید خود تان بنویسید. اگر چنین کردید من فریدون ساره راه شما با پلک های چشمم پاک خواهم کرد. نشستن به سویدن و زیر چتر سازمان های سیاسی و جاسوسی زندگی کردن و پرت و پلا گفتن روزشما را سیاه میکند.
    برای دوستان طغیانی و محمد هم میگویم.خوشبختبی
    شما در سایۀ این دیوار های شکسته بقای ندارد. بهتر است با چرندیات هر کس خود را لوث نکنید.شما اگر واقعا منطق دارید همین نوشته بنام زبیده را به نوشته های خود فرشته حضرتی سر دهید و جملات و کلمات مترادف و همگون آن با نوشته اصلی ایشان و یا کسیکه برای شان مینویسد چه فرقی دارد. همه زن های نویسنده ما دارای سبک بخصوص نوشتاری اند. مثلا خانم مهسا طایع یک نوع ادبیات، خانم ثریا بهاء یکنوع ادبیات، خانم عزیزه جان عنایت یکنوع ادبیات دارد و اگر کسی چون شما شیفتۀ نام نباشد از سبک گفتار نویسنده میداند که گپ از چه قرار است. امید شما را فهمانده باشم.

  • خدمت فریدون ساره! روشن گری های بت شکنانه فرشته حضرتی که حقانیت بت های تراشیده ء شده ء دروغین قبیله را زیر سوال برده است، لرزه بر اندام شوونیست های متعصب قبیله گرا که دوام زمامداری ظالمانهء قبیله خودرا در پناه همین بت های که حاکمان قبیله برای شان تراشیده است، جستجو می کنند، افتیده وخواب راحت رااز چشمان شان پرانده است. زبیده یا فرشته هر کس که حرف حق را بیان دارد مردم از آن حمایت وجانبداری میکند ولوکه تو هم باشی. شخص مهم نیست به عوض فرشته هر نویسندهء وصاحب نظر که ازدرد ومصیبت مردم خود بنویسد در قلب ها راه می یابدوموردتآیید وپشتیبانی قرار هم می گیرد. شما نه می توانید که دهن مردم را ببندیدوتلاش مذبوحانه به خرچ بدهید که جلو این حرکت عدالت خواهانه وانتقاد های سالم را که به غرض تحقق عدالت وبرابری وبرچیدن بساط هر نوع زور گویی وتفوق طلبی های قومی زبانی ومنطقوی که از جانب قوم پرستان متعصب قبیله به پیش برده می شود، بگیرید. این حرکت ومبارزهء سالم روز تا روز وسعت وگسترش می یابدوهر خس و خاشاکی که سد راهء آن گردد ذلیل و رسوا میگردد. بهتر است به جای اصرار وپافشاری بر تداوم مناسبات قرون وسطایی قبیله انسان وار بر مردم خود رحم نموده بر فرهنگ زور گویی، تفوق طلبی، ترور، وحشت، مکتب سوزی، زن ستیزی، تیزاب پاشی ترویج، زرع وتشوق بازار مواد مخدر ودر کل به نظام قبیله سالاری نه گفته تا مردم از مصیبت های که نظام منحط قبیلوی برای شان به ارمغان آورده است رهایی یابند.

  • به شوونیست های قبیله پرست! شما نه می توانید با تبلیغات سوء و بذر کینه ونفاق در بین اقوام این سر زمین فاصله ایجاد نموده و به عملی نمودن دسایس شوم تان مانند گذشته ها مووفق شوید. برادران پشتون نور چشم ماست . شما شوو نسیت های متعصب عادت دارید که برای پیش برد مقاصد نا مردمی تان وپیاده کردن دسایس استعمار گران پای قوم شریف پشتون را در هر مسآله در میان بکشید تا ازین طریق مانند گذشته ها که زمامداران مستبد تان به این عمل خاینانهء دست می زدندبه مقاصدشوم خود نایل شوید. جنایات ومظالم وحق تلفی های که امیران غاصب وگماشته شده گان قدرت های استعماری وقت در حق مردم خویش نموده اند واکنون مورد انتقاد ونقد نسل موجوده برای پند گرفتن از گذشته ها وعدم تکرار آن حوادث تلخ صورت می گیرد، هیچ گونه ربطی به همه افراد قوم شریف پشتون نداشته وندارد، طوریکه شما زهر پاشی می نماید . اما دیگر این سیاست کار ساز نبوده و زمانش گذشته است که مردم فریب این دسایس وتوطه های پلید شما واستعمار گران که مردم ما را به نام قوم وزبان وغیره بین هم می انداختند، بخورند. هیچ کسی با قوم برادر پشتون خویش مشکلی آن طوریکه شماشوونیست های قدرت طلب تبلیغ می کنید نداشته وندارد. مشکل اصلی مردم تنها شما هژمونیست های متعصب وآن های هسستند که با سوء استفاده از نام ونشان قوم پشتون سال ها بر مردمان این سر زمین انواع واقسام مظالم واستبداد نا جایز را روا داشته اید که نه به مردم مستضعف پشتون کدام کاری مثمری ثمری را انجام داده اید ونه به دیگران وهنوز هم می خواهید که همان راه ورسم گذشته را که بنای آن بر ظلم وبی عدالتی وغصب قدرت بدست یک خاندان مزدور وگماشته ءشدهء خارجی ها استوار بود ادامه بدهید. مشکل مردم این سر زمین فقط با کسانی که خودرا نمایندء یک قوم می تراشند وبا کمک بادران خارجی خویش می خواهند که درخت کینه وعداوت را که عبد ا لرحمن خان مستبد، نادر خان غدار ومحمد گل مهمندی متعصب دربین اقوام شریف این سر زمین غرس نموده بودند آبیاری نموده رشد داده وبه ثمر برسانند می باشد، که به هیچ قیمتی برای همه مردم شریف پشتون ،تاجک ،ازبک ،هزاره وغیره... قابل قبول نبوده واین طرز تفکر هتلری وفاشیستی محکوم به زوال می باشد.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس