صفحه نخست > دیدگاه > مکناتن و اکبرخان

مکناتن و اکبرخان

نگاه امروزین به تاریخ/ ضرب المثل انگلیسی می گوید: انسان خوکی است که طلا می خورد
رزاق مأمون
دوشنبه 26 جنوری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اينجا را کليک کنيد و قسمت اول اين نوشته را بخوانيد

قسمت دوم

سال 1257 خورشیدی:

الکساندر برنس فرستاده سفیرامپراطوری بریتانیا درکابل، یک شب پیش از مرگش درکابل، به موهن لال دستیارش گفته بود:


« طولی نمی پاید که این کشوررا به اجبار ترک کنیم.»

ولی آسان گیری وتأخیر خودش درباره این که قبل از وخامت غیرقابل کنترول اوضاع، به محافظان خویش دستور آتشباری به سوی شورشیان را صادر کند و علی العجاله با اسب به سوی بالاحصار بگریزد، در سرنوشتش بس تأثیر کلیدی داشت. یک دسته چند صد نفری نظامیان کار آزموده که بنا به فرمان شاه شجاع به هدف سرکوب مهاجمان به سوی گذرخرابات اعزام شده بود، به جای آن که از کنار دیوار های بلند و نواحی نسبتا مستور، به میدان معرکه وارد شوند، از فرط دست پاچه گی، ناگهان در صف مردم خشمگین فرو رفتند و در دقایق محدود، حدود دوصد تن از آنان در میدان جنگ کشته شده و بابقی از راه های نا منظم دو باره به سوی بالاحصار فرار کردند.

این که این واحد ضربتی چه گونه به طور مرموزی به دام شورشیان افتاد، تا هنوز بدون توضیح باقی مانده است. مظالم و خودسری که درکابل شایع گشته بود، شاه شجاع را در ذهنیت عمومی به حیث یک چهره ذلیل تنزل داده بود. ملاها از ذکرنام شاه شجاع درخطبه های نماز خود داری کرده و از وی به نام « نورچشم لات وبرنس، خاک پای کمپنی» یاد می کردند. افزون بر آن، فکر می شود که برنس برای گرفتن کرسی مکناتن درکابل( کاردار ارشد امور سیاسی بریتانیا) با شور وشعف لحظه شماری می کرد. او بدون تردید، اطلاعاتی را که خبر از یک توفان مرگبار از سوی مردم پایتخت می داد، به مکناتن منتقل نمی کرد. وی ظاهرا بیم داشت که ممکن است افشای این گونه اطلاعات، عزیمت قریب الوقوع او را به هندوستان اخلال کند و یا تا مدتی نامعلوم به تأخیر اندازد.

از سوی دیگر، وی قربانی اختلافات میان مکناتن و الفنستن « ترسو و بزدل» گشت. اساسا درمورد این که رهبران نظامی انگلیس چرا نتوانستند نیروی ضد شورش را از ناحیه بی بی مهرو به سوی کوچه خرابات ( محل اقامت برنس) اعزام کنند، تا هنوز پاسخ شفاف دریافت نشده است. علت اصلی این تردید و غافلگیری آن بود که آنان بدون شک ازماهیت جنگ و مقاومت درافغانستان و حوادثی که معمولا مغایر با قواعد متعارف جنگ درین سرزمین روی می دهد، درک روشنی پیدا نکرده بودند.

حتی در قرن بیست ویکم نیز ( که ده ها هزار نیروی خارجی درافغانستان پیاده شده اند) می توان مشاهده کرد که کشور گشایان از نوع روسی و امریکایی، درامر تحلیل روابط، خواست ها ، خواستگاه ها و ساختار اجتماعی و روانی مردمان این خطه، سواد چندانی ندارند و حتی می توان گفت که دربعضی موارد به دام می افتند و تروخشک را با هم یک جا می سوزانند. مانند امروز درآن زمان نیز، چهره هایی از قبیل مکناتن به کارکشته گی و فروپاشی تشکیلات مقاومت گران اطمینان داشتند و بالعکس فرماندهان نظامی مانند الفنستن، از تحرک نظامی و احتمال از دست رفتن کنترول اوضاع به سختی بیمناک بودند و خواستار آن بودند که تا دیر نشده، از بند تهلکه بگریزند.

الفنستن حس کرده بود که حوادث آینده نیز مانند قتل بی رحمانه برنس، در حول وحوش قوت های محاصره شده انگلیسی، به دور از محاسبه و عملیاتی کردن برنامه های صف شکنانه مکناتن درمیان سرداران ضد انگلیس، اتفاق خواهند افتاد. وی آشکارا مایل بود که تا وضع، ازین بدتر نشده، قوت های انگلیسی از راه سیاه سنگ، به سوی جلال آباد حرکت کنند؛ اما مکناتن چشم انتظار رسیدن محموله های کمکی از پایگاه های مختلف ( که هنوز درکابل فعال بودند) و اعزام به موقع واحد های نظامی از قندهار وجلال آباد به کابل بود.

چنان که بعد از قتل عام واحد انگلیسی درغزنی ووردک تدابیر برای تأمین مواد خوراکی و ایجاد استحکامات دفاعی شدت گرفت. اما بعد از رسیدن نخستین کاروان غله به سوی بی بی مهرو، اولیور یک افسر انگلیسی به نشانه تردید سر تکان داد و گفت:

« دیگر کسی زنده نخواهد ماند تا این آذوقه را بخورد!»

این نظریه با افکار مکناتن، در تضاد بود. درهرحال، وضع در مسیری جلو می رفت که درقدم اول تنش لفظی میان سران انگلیسی درکابل و دهلی را تند ترکرد؛ و درگام بعدی، قوای انگلیسی را با خطراتی آشکار و پنهان روبه رو کرده بود. حالا روشن شده بود که افسران انگلیسی مانند مکناتن، فرصت ها برای نجات برنس را عمدا از کف داده بودند. مکناتن در یادداشت های پراکنده ای که بعد از مرگش پیدا شد، از حادثه قتل برنس طوری یاد آور می شود که کابوس ندامت و حس گناه بر روان وی مستولی بوده است. وی درین باره می نگارد:
« ممکن است من به سبب عدم پیش بینی توفانی که در راه بود، مقصر جلوه کنم. تنها پاسخ من این است که دیگران، با موقعیت بسیار بهتری که برای مشاهده احساسات وافکار مردم داشتند، هیچ نمی توانستند، حدس بزنند، چه در پیش بود.»

مقارن این احوال یک افسر انگلیسی درخاطراتش نوشت:

« ما به این حقیقت تلخ پی بردیم که درتمام ملت افغان احدی را نمی توانستیم دوست بینگاریم.»

محمد اکبرخان فرزند امیردوست محمد خان همراه با سلطان احمد خان ( شوهرخواهرش) شش روز بعد ( وبنا به روایتی دیگر، بیست وسه روز بعد از شروع قیام) به کابل رسیدند. قبل از وی مسأله بنیادی تعیین زعامت درمیان مقاومت گران درجلسه ای درخانه عبدالله خان اچکزایی واقع شوربازار حل شده و سرداران قیام، نواب زمان خان، نواسه سردار پاینده خان را برمسند رهبری و امین الله خان لوگری را به سمت وزیر ارشد نواب زمان خان انتخاب کرده بودند. گفته می شود که نواب زمان خان بلافاصله بعد از رسیدن اکبرخان به کابل، مسئولیت رهبری مردم را به وی واگذار کرد؛ اما درین باره نه این که هیچ مدرکی در دست نیست که نواب زمان خان رسما به زعامت اکبرخان بیعت کرده باشد؛ بل، نواب زمان خود مدعی رهبری مردم و مخالف احیای مجدد قدرت سیاسی امیردوست محمدخان بود. درمتن سند توافق نامه اول جنوری 1842 که فیمابین سرداران افغان و نمایندگان انگلیس مبادله شده بود، از وی به حیث « اعلیحضرت نواب محمد زمان خان پادشاه افغانستان» نام برده شده بود. هم اکنون محله ای در منطقه عاشقان وعارفان کابل، به نام کوچه باغ نواب وجود دارد که یاد آور نام نواب زمان خان درتاریخ پراز فرازونشیب کابل است.

این وضع بیانگر دو دسته گی خاموش میان سران شورشی درکابل بود. سرداران و بزرگانی که دراطراف محمد اکبرخان فعال بودند، عمدتا افراد خانواده امیردوست محمد خان و هواداران وی بودند که بازگشت دو باره وی به قدرت را مطالبه کرده و با انگلیس ها به طور عمده روی همین مسأله چانه زنی می کردند. حال آن که دسته دوم به رهبری نواب محمد زمان خان که از حمایت امین الله خان لوگری و عبدالله خان اچکزایی نیز برخوردار بودند، به طور کل با زعامت امیردوست محمد خان و شاه شجاع مخالف بودند و حل قضیه رهبری سیاسی مردم را به فیصله ها و بحث های گسترده و همه پذیرنسبت می دادند. مگرطرد قوای انگلیسی از کشور را به حیث مرام اساسی خویش دنبال می کردند.

دریک چنین اوضاع اضطراری، مکناتن آماده ادامه جنگ و مقاومت تا آخرین نفس بود. با آن که پایگاه های ارتش انگلیس هنوزدر نقاط مختلف شهر فعال بودند، شهر به طورکل، در تسلط ده ها هزار شورشیانی افتاده بود که عمدتا از کوهستان زمین و وردک ولوگر آمده بودند. پایگاه یا «قشله» مرکزی انگلیس در همواری های پائین تپه بی بی مهرو قرار داشت. چون این مرکز نظامی بنا به دستور و نظارت شخص مکناتن، با عجله اعمار شده بود، از حیث داشتن حصار های محکم و استحکامات نظامی در سطح نازل قرار داشت. دیوارهای عمومی قشله حتی در بعضی نقاط، کمتر از قد یک انسان بود. اصل ساختمان و بخش های الحاقی آن در یک طبقه به شکل ناپخته اعمار شده و از هر لحاظ، در برابر یورش های گاه به گاه جهاد گرانی که پيوسته تعداد شان افزون مي شد، آسیب پذیر بود. البته مکناتن بنا به سلیقه و روحیه همیشگی، اعمار میدان اسب دوانی، سالن های نمایش و کنسرت، میدانچه های زیر سقفی برای دانس های شبانه در پایگاه مذکور را فراموش نکرده بود و درآن مکان، برای 4500 تن از نظامیان و دوازده هزار مأمور خدماتی وحدود 45 تن از زنان و کودکان عضو خانواده برخی افسران، زمینه هرنوع تفریح و سرگرمی های فرحت بخش مهیا شده بود.

بعد از حمله بر خانه برنس، خطوط ارتباطی قشله انگلیس با دژ بالاحصار یا دارالسطنه کاملا قطع شده بود. اگر چه شمار جنگجویان ضد انگلیس با تفنگ ها وچوب های درازی که کارد ها و شمشیر ها را برنوک آنان بسته بودند، لحظه به لحظه بر بلندای تپه بی بی مهرو افزایش می یافت، ویلیام جی مکناتن سیاست دان متهور و الفنستن سال خورده، در ابتدای کار ازین وضع چندان خوفناک نبودند؛ در حالی که با اشغال تپه از سوی مردم، پایگاه انگلیس زیر ضربه قرار گرفته بود. ناترسی مکناتن و احساس خطر از سوی الفنستن هریک برای آنان توجیه شده بود. اما مکناتن به دلایل زیر، فکر می کرد که هنوز دو فرصت از دست نرفته است:

یک: رسیدن قوت ها از قندهار و جلال آباد و الحاق قرارگاه های انگلیسی مستقر در داخل شهر به مرکز فرماندهی عمومی در جوار تپه بی بی مهرو.

دو: تولید انشعاب در میان رهبران مردم ( طوری که تجارب گذشته ثابت کرده بود) که صرفا درحالات بسیار حساس باهم متحد می شدند و سپس به شیوه های مختلف و با کمترین هزینه، متفرق می شدند.

مطابق پیش بینی مکناتن، بعد از کشتن برنس، تلاش برای ایجاد رهبری سیاسی درمیان افغان ها همچنان کم رنگ شده و زمینه برای رخنه جواسیس و استفاده از قدرت جادویی پول و طلا درمیان سرحلقه های مبارزان وخوانین قدرتمند مساعد بود.

وضع درمیادین جنگ نمایش دیگری داشت:

شورای دوازده نفری سران قیام به رهبری نواب زمان خان در جلسه تاریخی خویش در یکی ازکوچه های شوربازار فیصله کرده بود که عملیات سربازگیری و تدارکات جنگ با سرعت انجام بگیرد. تهیه خوراک و ذغال سنگ برای تولید باروت از نیاز های اساسی بود. این شورا متخصصان امور انفجار را از پنجشیر به کابل احضار کرد تا برج های کوه پیکر قلعه جنگی بالاحصار را منهدم کنند. زنان خانواده ها مأمور تهیه نان خشک برای رزمندگان بودند. بعد ازآن که در قشله انگلیس در پائین تپه بی بی مهرو دهل وشیپور آماده باش به صدا درآمد، مکناتن شدیدا خواستار انتقال فرماندهی مرکزی به داخل ارگ بالا حصار بود. حال آن که دسته های مردم به سوی پایگاه به حرکت درآمدند و رابطه با دژ بالاحصار صرفا به اثر فداکاری قاصدان سربه کف امکان پذیر بود. در بالاحصار به غیراز سربازان جنگی و مدافعان قلعه، حدود 860 تن از زنان، کودکان، خادمان و پاسبانان مستقر بودند. توپ های سنگین در بروج قلعه جا به جا بوده و قوت های جنگی در آماده باش شباروزی قرار داشتند.
روز دوم بعد از کشته شدن برنس، مقاومت گران که در رأس آنان عبدالله خان اچکزایی قرار داشت، دو دستگاه توپ را با استفاده از اسب بربلندای تپه بی بی مهرو جا به جا کرده و بی درنگ مرکز فرماندهی انگلیس را زیر ضربه قرار دادند. این تحول فاجعه کشتار جمعی انگلیس ها را می توانست در قبال داشته باشد. الفنستن ناگهان به تحرک افتاد و یک قطعه سواره نظام را به سوی تپه دستور تعرض داد. ضد حمله سواره نظام صرفا به وسیله یک ضرب توپ نو پوندی حمایت می شد. این حمله درساعت اول، لشکر مقاومت را پراکنده کرد و آنان را مجبور ساخت که به دهکده عقب تپه ( ساحه وزیر اکبرخان کنونی و قریه شیرپور) عقب نشینی کنند. اما پیشروی افغان ها از میان آب های ایستاده وکشت زار های اطراف تپه دو باره آغاز شد. افغان ها درحالی که تفنگ های درازی در دست داشتند، سربازان سرخ پوش سواره نظام انگلیسی را به آسانی هدف قرار می دادند. درین اثنا یگانه توپ انگلیس ها از کار افتاد و تعرض پیاده مقاومت گران به سوی تپه شدت گرفت. سرجان کی محقق انگلیسی در باره تلفات سربازان سواره نظام چنین نوشت:


« این سپاهیان فلک زده به نفرین خدا گرفتار شده بودند.»

فرمانده انگلیسی برای جلوگیری از عقب نشینی قطعه ضربتی شخصا بالای تپه ظاهر شد و این بار ضد حمله به وسیله یک واحد متشکل از سرنیزه داران آغاز شد که در نتیجه آن، صد ها تن از مقاومت گران جان های شان را از دست دادند. هنوز قطعات انگلیسی بر روی تپه به درستی جا به جا نشده بودند که تعرض خاموش هزاران پیاده مقاومت گران از چندین جناح به سوی تپه از سر گرفته شد. جنگ ساعت به ساعت حالت پیچیده ای به خود می گرفت و افغان ها آهسته و بی صدا و « سینه خیز» به سوی تپه تقرب می کردند.

خصوصیت این تعرض آن بود که مقاومت گران با استفاده از روش تک تیراندازی، سربازان انگلیسی را که شمار دیگری از توپ ها را بالای تپه مستقر کرده و درعقب توپ ها سرگرم فعالیت بودند، هدف قرار داده و با کشتن آنان، توپ های انگلیسی نیز از کار باز می ماندند. پس از آن که توپ ها غیرفعال شدند، تعرض گسترده مقاومت گران بازهم از میان آب ها، کشت زار و باغ های اطراف به سوی تپه بی بی مهرو آغاز شد و این بار به نحو گیچ کننده ای شدت گرفت.

واحد های انگلیسی ناگهان نظم خود را از دست داد و با شدتی غیر عادی از فراز تپه به سوی قرارگاه مرکزی خویش فرار کردند. سرجان کی نوشت که سردرگمی ووحشت این سربازان به حدی عمیق بود که « فراموش کرده بودند که سرباز انگلیسی اند!» منابع انگلیسی یک قرن بعد نوشتند که درآخرین دور دفاع و تعرض در تپه بی بی مهرو، اجساد سه صد تن از نظامیان انگلیسی در میدان جنگ افتاده بودند. واحد توپچی انگلیس از درون مواضع قرارگاه به کار افتاد اما به گفته همین منابع، تنها یک «معجزه» غیرقابل تصور، سبب شد که هزاران نظامی مستقر در اردوگاه مرکزی انگلیس از قتل عام قطعی نجات یابند. این معجزه آن بود که ناگهان مقاومت گران از یورش مرگبار به داخل اردوگاه اصلی خود داری کردند و دو باره به سوی تپه برگشتند تا اجساد نظامیان کشته شده انگلیس را با شمشیر های شان قطعه قطعه کنند. این شیوه آتش بس، انگلیس ها را حیرت زده کرد.

یک افسرجوان انگلیسی که شاهد واقعه بود، درکتابچه خاطراتش درین باره نوشت که افغان ها « از موقعیت خود شگفت زده بودند و پس از آن که اجساد بازمانده بر تپه را به طرزی هولناک مثه کردند، با فریاد های حاکی ازوجد وسرور، به درون شهرعقب نشستند.»

چنان که بعد ها فاش شد، سردارمحمدعثمان بنا به دلایل مجهول، سعی کرده بود که دسته های مقاومت را از حمله بر قرارگاه اصلی انگلیس ها بازدارد.

اما توضیح این مطلب ضروری است که علت انصراف افغان ها از حمله به قشله انگلیسی، تا اندازه ای نتیجه فقدان مرکزیت فرماندهی، محاسبه دقیق و اهداف نامشخصی بود که رهبران شورشی را از داشتن برنامه فراگیر، واحد ومنظم جنگ و سیاست محروم کرده بود.

حملات بالای پایگاه های کوچک و پراکنده انگلیسی در دیگر نواحی نیز ادامه یافت. یک واحد نیروهای انگلیسی، درمنطقه خورد کابل مورد حمله قرار گرفت و به شکل جنگ و گریز و دادن تلفات به سوی پایگاه سیاه سنگ عقب نشستند. یک ستون از سربازان انگلیس تحت فرماندهی میجر لوین به دروازه لاهوری در نزدیکی بالاحصار تقرب کردند تا به نیروهای تحت فشار خویش ملحق شوند اما از ناحیه سرک باغ شاه ، دروازه کوهستان وقلعه محمود خان زیر آتشباری قرار گرفتند. قلعه نشان خان ( انبار مواد خوراکی ) در ده افغانان که مسئولیت دفاع آن را کپتان مکنزی برعهده داشت، اشغال شد و مکنزی و تریور به کمک برخی از افغان هایی که با انگلیس ها متحد بودند، از مرگ نجات یافتند. روایت است که کپتان مکنزی هنگام فرار با زنی مقابل شد که کودکی درآغوش داشت. زن با دیدن مکنزی ناگهان کودکش را زمین گذاشت وخودش به سوی مکنزی حمله کرد تا فرار وی را مانع شود. مکنزی شمشیرش را به گردش آورد تا زن را از پا در آورد اما درین لحظه با ضرب گلوله یک تن از مقاوت گران که او را تعقیب کرده بود، مجروح گشت.

درشمالی مولی وویلر افسران انگلیسی درمناطق کاه دره د از سوی مردم مورد حمله قرار گرفته و خود را از راه دشت قلعه حاجی و پای منار به سوی کابل رسانیدند. نواب جبار خان از ولایات لوگروردک به سرباز گیری اقدام کرد و روز بعد قلعه کمیساری و قلعه محمد شریف خان درکنترول مردم درآمد. موازی با این حوادث، آوازه افتاد که محله عرب های بالاحصار به قیام آماده می شوند. به دستور شاه شجاع، مستر کونولی انگلیسی و جینال سنگ پنجابی ( رقیب رنجیب سنگ که به دربار کابل پناهنده شده بود) به منطقه اعزام شدند. کپتان اسکینر انگلیسی که برای فرار از چنگ مردم لباس زنانه بر تن کرده بود، در شهر شناسایی شد و به زودی قطعه قطعه شد.
میرمسجدی خان قریه بی بی مهرو را اشغال کرد و شاه شجاع از بالا خانه های دارالسلطنه بالاحصار با دوربین، صحنه ها را تماشا می کرد. درین میان مناطق تحت کنترول مردم از مواضع قلعه بالاحصار مرتبا تحت بمباران قرار داشت. دسته های مقاومت از میان کشت زار ها و خانه های قریه رکاب باشی و قلعه ذوالفقار درنزدیکی اردوگاه بی بی مهرو، حملات شان را سازماندهی می کردند. اما قوای انگلیسی با سرعت وارد عمل شد و این دو قلعه را دو باره تصرف کرد. مکناتن که عملا رهبری نظامی را به عوض الفنستن در دست خود گرفته بود، دستور داد تا انتقال مواد خوراکی از قشله های سایر مناطق شهر به قرارگاه مرکزی بی بی مهرو با سرعت عملی شود. بعد از اشغال ذخیره گاه آرد در روستای بی بی مهرو، ازسوی دسته های مقاومت به رهبری میرمسجدی خان، خطرکمبود مواد خوراکی جدی تر شده بود. درین اثنا خواجه میر یکی از غله فروشان به مکناتن پیام داد که وی حاضر است برای نیروهایش غله و آذوقه تهیه کند.

با همه این حوادث دراماتیک محاسبه مکناتن، جنبه قرار دادی داشت. دقیقا روشن نیست که رهبران حکومت انگلیس چرا از حساسیت و شکننده گی وضع درکابل اطلاع لازم در اختیار نداشتند. حتی کم توانی و بیزاری الفنستن از ادامه جنگ در افغانستان نیز بر تفکر مقامات بلند پایه در مورد ضرورت اتخاذ تصمیم قاطع در باره مأموریت ارتش در کابل، تأثیر تعیین کننده بر جا نگذاشته بود. این نتیجه خود رأیی، لجاجت ذاتی و « خود هشیار بینی» مکناتن بود که تقدیر سیاست و پالیسی انگلیس درافغانستان را در گرو خود داشت و حقیقت اوضاع به نهاد های حکومتی منتقل نمی گشت.

ضرب المثل انگلیسی می گوید:

« انسان خوکی است که طلا می خورد.»

مکناتن با اعتقاد بر همین فرضیه، پس از نمایش طلسم وجاذبه پول برای آوردن تغییر درمعادله جنگ درکابل، ناگاه به یک نوع اطمینان کاذب، دل خوش داشته بود. چنان که ظاهراَ از روی اعتماد به نفس تصمیم گرفت توزیع بی رویه پول را کاهش دهد و بدین ترتیب، کاهش مصارف تا آن جا رسید که حقوق مقرری سران قبایل در مسیر مارپیچی دره خیبر نیز قطع شده بود. از سوی دیگر، مقامات امپراطوری درآن دوران تا اندازه ای از خطرپیشروی روس ها به سوی هندوستان، خیال شان راحت شده بود.

وی انتظار داشت که از اختلافات شخصی میان محمداکبرخان و نواب زمان خان( پسرکاکای اکبرخان) که از سوی جمعی از رهبران مقاومت به حیث رهبر قیام برگزیده شده بود، برای تجدید قوای انگلیس بهره برداری کند. اما به نظر می رسد که حضور امین الله خان لوگری که درتعیین نواب زمان خان نقش کلیدی داشت،( وبه حیث وزیر نواب زمان خان درنظرگرفته شده بود) از فروپاشی تشکیلات جدید جلوگیری می کرد.

وزیر اکبرخان پسر ارشد امیر دوست محمد خان در گرماگرم قیام ضد انگلیسی از نظارت امیرنصرالله پادشاه بخارا رهایی یافته و به اتفاق سردار احمد خان یازنه ( شوهر خواهرش) به کابل رسید. وی از سوی مبارزان کابل با شلیک توپ ها استقبال شدند. آزادی اکبر خان به عنوان جانشین احتمالی سلطنت امیردوست محمد خان، درست بعد از تسلیمی امیر به مکناتن صورت گرفت که ظاهرا به اثر شفاعت یک مرد روحانی صورت گرفت.

علت رهایی اکبرخان از سوی حاکم بخارا در اسناد رسمی توضیح داده نشده است، ولی این اقدام در چنین موقع حساس و فصل تغییرات داغ، با توجه به اهمیت سیاسی آن، قابل درک است. از سویی هم، رضایت مقامات روسیه تزاری به عنوان رقیب گردن کلفت و رام نشدنی بریتانیا درمرز های نزدیک به افغانستان و تأثیر انکارناپذیر سیاسی امپراطوری تزار ها بالای حاکمان محلی در سرزمین های آسیای میانه، بدون تردید در رهایی اکبرخان آن هم در حساس ترین روز های قیام ضد انگلیسی کارساز بوده است.

در آوان تحولات آن روز، پر کردن خلاء رهبری ( به نفع قدرت هایی که افغانستان را درمحاصره خود داشتند، واز ورای افغانستان، به ثروت های غصب شده یکدیگر حریصانه نگاه می کردند)، جزو قواعد بازی های استراتیژیک بود.

آزادی اکبرخان از حیث مضمون ومحاسبه های سیاسی، به علت العلل رهایی امیرعبدالرحمن که بعد ها صورت گرفت، شباهت داشت. اکبرخان همین که پایش به کابل رسید، ابتکار را در دست گرفت و بلافاصله مذاکره وتماس با نمایندگان انگلیس را آغاز کرد. این در حالی بودکه نواب زمان خان حین تهاجم مردم بر خانه الکساندر برنس، از سوی سرحلقه های مبارزان به حیث زعیم برگزیده شده بود. نواب زمان خان که انگلیس ها وی را «نواب خوب» لقب داده بودند، نیز با انگلیس ها به طور مداوم روابط سری داشت و انگلیس ها نسبت به روش های
« نواب خوب» خوشبین بودند.

چنان که نواب زمان خان برخلاف پسرش شاه شجاع الدوله که می خواست موهن لال را به قتل برساند، مأموران انگلیسی، ازجمله موهن لال را از چنگ مبارزان نجات داده بود و بدون شک، این همه همکاری ها، از سوی انگلیس ها رایگان و ثوابی نبود وبا ارسال پول پاسخ داده می شد. نه تنها نواب زمان خان، بل دیگر رهبران مانند امین الله خان لوگری و میرمسجدی خان نیز در برابر فعالیت های اکبرخان بیست و چهار ساله و پیشبرد سیاست جدید وی با انگلیس ها هیچ اقدام اعتراضی مشهود انجام ندادند.

اکبرخان نیز علی الظاهر نه تنها هیچ یک از سران مقاومت به خصوص نواب زمان خان را به چالش نگرفت، خودش نیز به منظور رسیدن بر مسند رهبری مردم، اراده قاطع و مسئولانه ای را تبارز نداد. وی قبل از آن که ادعای رهبری سراسری جنبش مردم برضد سیادت انگلیس و تشکیل حاکمیت استوار ملی را مطرح کند، درسرلوحه اهداف خویش، خروج فوری ارتش انگلیس از افغانستان و بازگشت مصئون پدرش از تبعیدگاه کلکته را بیان کرد. حال آن که، کابل ودیگرولایات، همه به جزایر تحولات آتشین مبدل شده بودند. مشروط کردن آتش بس با رهایی امیردوست محمدخان از تبعیدگاه که در روز روشن به خواسته های پشت کرده وداوطلبانه به انگلیس تسلیم شده بود، با ماهیت حوادث انقلابی درسراسر کشور به طور آشکار درتضاد بود. این روش شاید یکی از اشتباهات تاریخی محمد اکبرخان بود که حوادث بعدی، برآن صحه گذاشت.

این وضع، نمونه دیگری از نازایی حوادث تاریخی در افغانستان است که جوش و خروش مردم برای استفاده از فرصت به هدف ایجاد محور یک حکومت مقتدر را به شدت کاهش داد و مردم را در موقعیتی قرار داد که تا زمان رسیدن امیردوست محمدخان از تبعید، از هرگونه حمله کارساز برضد پایگاه های انگلیسی دست بردار شوند. مکناتن با مطالعه روانشناسی رهبران و عدم علاقه آنان برای ایجاد حکومت قوی و پایدار، دو باره به تلاش افتاد.
وی که ازطریق موهن دلال دستیار برنس مقتول با سران مقاومت گران رابطه قایم می کرد، بعد از شکست های متواتر قشله های انگلیسی در نواحی مختلف، بار دیگر کیسه خزانه را باز کرد و از وی خواست تا برای ایجاد افتراق درمیان سران مقاومت از خزانه های انباشته از پول استفاده کند.

قبل از شروع مذاکرات میان اکبرخان ومکناتن، تماس های سری میان امین الله خان و نواب محمدزمان خان برقرار شده بود. رابطه سران انگلیسی با سرداران و رهبران مقاومت علی رغم این که مکناتن به شدت از امین الله خان متنفر بود، از گذشته نیز غالبا به اصرار موهن لال و مکناتن وجود داشت. سران انگلیسی هرچند واضحا از اهمال و دیرجنبی خویش به وحشت افتاده بودند، آتش باری سنگین بالای اماکن مسکونی پایتخت را از مواضع قلعه بالاحصار با استفاده از توپ های نو پوندی و هجده پوندی ادامه می دادند. هدف از کوبیدن شهر دربسا موارد
بمباران خانه امین الله خان بود که وی قبلا آن جا را ترک کرده و بیرق سرخ رنگ خویش را درقلعه محمود خان برافراشته بود. وی رزمندگان خویش را از همین مرکز نظامی سوق و اداره می کرد.

مکناتن تنها کسی نبود که از خروج بد فرجام نیروهای انگلیس از قلعه بالاحصار ( البته به نفع شاه شجاع وحرم وخدم وی) متأسف بودند. نظریه الفنستن برای حرکت به سوی جلال آباد قبل از رسیدن زمستان که از سوی مکناتن نادیده گرفته شده بود، به تدریج اهمیت خود را نشان می داد.

انتشار اخبار ناخوش آیند به گونه آزاردهنده ای جریان داشت. مردم چاریکار بر پایگاه انگلیسی متشکل ازسربازان نیپالی حمله بردند و جریان آب را به روی آنان سد کردند. قوای نیپالی زیرفشار شدید از مواضع شان خارج شده و از طریق کشت زار ها و کوه ها، به سوی کابل دست به فرار زدند؛ اما تقریبا تمامی نفرات آنان تا رسیدن به گردنه های کابل در مسیر راه ها کشته شدند. پوتینگر افسر معروف انگلیسی که زمانی دردفاع از شهر هرات دربرابر تهاجم ایرانیان شهره گشته بود، همراه با یک سرباز که هردو زخمی شده بودند، موفق شدند به قرارگاه بی بی مهرو برگردند. قلعه لغمانی به تصرف مردم درآمد و افسران انگلیسی ( راتری، ویلر و کدرتگنن) زندگی شان را از دست دادند. مقاومت گران غزنی و وردک درحمله سخت بالای پایگاه های انگلیسی، دست به کشتار زدند.

صدای نقاره عبدالله خان اچکزایی یکی ازچهره های شناخته شده قیام، که برتپه بی بی مهرو مستقر شده و انداخت توپچی برقشله مرکزی انگلیس را آغاز کرده بود، وضعیت را بدتر کرد. ولی افسران ارشد- علاوه بر پوتینگر، هاتن و دکتر گرانت نیزفرصت یافتند که زنده به کابل فرار کنند اما دکتر گرانت نارسیده به قرارگاه بی بی مهرو با ضرب و جرح مردم از پا درآمد. درکابل، دسته های مبارزان به ارتفاعات کوه آسمایی و تپه مرنجان موضع گرفته و آتشباری به سوی قشله های کوچک انگلیسی را شروع کردند.

مکناتن به موهن لال دستور داد تا مبلغ پنج صد هزار کلدار دراختیار الله یارخان رقیب کله شخ امین الله خان لوگری قرار بدهد. موهن لال تا آن لحظه سعی کرده بود تا به کمک نایب شریف خان وخان شیرین خان، ( که معاش خواران وفادار انگلیس بودند) رابطه مبارزان غلزایی ساکن درمسیر کابل وجلال آباد را با قیام کنندگان کابل قطع کند. مکناتن به موهن لال سفارش کرد که درمعامله با حمزه خان رئیس غلزایی ها و خان شیرین خان نباید بیش از سی تا پنجاه هزار کلدار را توزیع کند.

درین احوال انتشار خبر وفات میرمسجدی خان و عبدالله خان اچکزایی ( درست یک روز بعد از ورود اکبرخان به کابل) برای انگلیس ها یک خبر خوش بود. علت مرگ میرمسجدی خان واضح نشده است. برخی گفته اند که وی به طور مرموزی مسموم شد؛ اما شماری دیگرروایت کرده اند که وی دراثر زخم های سختی که درجنگ با انگلیس ها درکوهستان برداشته بود، سرانجام وفات یافت. عبدالله خان اچکزایی که از لحاظ عملی ستون اصلی مقاومت به شمار می رفت، ناگهان درجریان آتشباری از فراز تپه بی بی مهرو به سوی قشله انگلیسی همراه با برادر زاده اش ( پیردوست خان) کشته شد. خبرهایی منتشر شد که چهار تن از جاسوسان انگلیس به نام های حاجی علی آغا، محمد آغا، محمدالله و عبدالعزیز درقتل عبدالله خان دست داشتند واو را از عقب هدف گلوله قرار دادند. محمدالله و عبدالعزیز درصحبت با موهن لال ادعا کردند که آنان عبدالله خان و برادرزاده اش را کشته اند و مستحق دریافت پاداش اند. اما موهن لال با تکیه براطلاعات خودش گفت که عبدالله خان درجریان درگیری دراثر تیراندازی سربازان انگلیسی مستقر درداخل پادگان کشته شده است و مدعیان مستحق دریافت انعام نیستند.عبدالله خان درجنگ برفراز تپه بی بی مهرو ابتدا به شدت مجروح شده بود؛ اما برای حفظ روحیه مقاومت گران، فردای روزحادثه ناگهان سوار بر اسب دربازارهای کابل ظاهر شد و ساعتی را به گردش گذراند. اما یک روز بعد دراثر جراحات عمیق، زندگی را وداع گفت. آرامگاه وی درقلعه ریشخور واقع درپانزده کیلومتری جنوب کابل موقعیت دارد.

مقارن این حوادث، موهن لال برای کشتن هریک از رهبران قیام، مبلغ ده هزار روپیه هندی جایزه اعلام کرد. مدتی بعد دو تن از سران قیام ( که اسامی شان افشا نشده) به طور مشکوکی کشته شدند. کسی ادعا کرد که یکی ازین سران را شخصا کشته و دیگری مدعی شد که فرد دومی را با دستانش خفه کرده است، اما موهن لال به هیچیک ازین مدعیان پول انعامی پرداخت نکرد.

سرجان کی درین باره نوشت:

« اشتهای طماعان سیری ناپذیر بود وتضاد منافع شان را نمی شد رفع و رجوع کرد. تا آن زمان، سیل جنبش چنان خروشان شده بود که دیگر، کیسه های پول جلودارش نبود. صدای جرنگ جرنگ سکه ها نمی توانست فریاد مردم برآشفته و خشمگین را فرونشاند.»

درین گیرودار اوراق ضد انگلیسی مزین با مهرو امضای شاه شجاع درشهر منتشر شده بود که درآن، مردم برای ادامه جهاد برضد انگلیس ها فراخوانده شده بودند. جاسوس های انگلیس به زودی دریافتند که این اوراق جعلی بوده و شاه شجاع هیچ گاه دست رد بر تعهدات خویش دربرابر انگلیس ها نزده بود. حلقات مخفی اطلاعاتی مکناتن به کمک نایب شریف خان و همکاری های خان شیرین خان شب وروز به منظور نابودی سران قیام فعالیت داشتند تا وضع خطرناک را به مسیر دیگری هدایت کنند؛ مگرمنابع انگلیسی بعد از یک قرن مدعی اند که مکناتن دقیقا می توانست درک کند که ترور، درواقع« ترفند مطلقاَ غیرانگلیسی» است. همین منابع تصدیق می کنند که مکناتن درمورد« بازداشت» رهبران قیام نظر موافق داشت. اما آن چه درکابل عملا انجام می شد، ترور برنامه ریزی شده و منظمی را نشان می داد که توزیع پول از سوی مکناتن به هدف، افتراق، اشاعه خیانت و کشتن بی سروصدای مبارزان، نشانه های مسلم اجرای تروریزم بود.

درچنین احوالی، چون مرکزیت رهبری شکل نگرفته بود، سران نیروی مقاومت به جای تمرکزبرایجاد هسته رهبری عمومی جنبش، سرگرم چانه زنی های محلی به شیوه خویش بودند. به همین سبب، وقتی میرمسجدی خان و عبدالله خان اچکزایی از صحنه حذف شدند، کشتن امین الله خان لوگری درصدربرنامه مکناتن قرار گرفت. پسران امین الله خان ( نصرالله وروح الله) در دربار شاه شجاع مأموریت داشتند اما خودش دررهبری مقاومت حضور داشت. مکناتن نامه تحسین آمیز و ترغیب کننده ای به امین الله خان ارسال کرد و حضور پسران وی در دربار شاه شجاع را به عنوان مصداق تفاهم وی با وضع موجود تعبیر کرد. سپس سعی ناکام به خرج داد تا امین الله لوگری را دریک معامله سری با اکبرخان، از صحنه بردارد.

همزمان با این تلاش ها، مکناتن روز تا روز ازوخامت ناگهانی اوضاع و کشتار قریب الوقوع تمامی نفرات درپایگاه بی بی مهرو هراسان شده بود. وی اطلاع یافت که حدود سی هزار مرد هیجان زده و مسلح تحت فرمان اکبرخان تجمع کرده اند. وی این نکته اساسی وظریفانه را نیز درک کرده بود که اکبرخان به علت آن که پدرش با یک صدو بیست ونه تن از اعضای خانواده و عمله خویش دراسارت انگلیس ها قرار داشت، هرگز به کشتارانگلیس ها دست نخواهد زد. وی طی گزارشی نوشت:

« با گذشت بیش از سه هفته از حفظ مواضع خود دروضع محاصره و با توجه به مضیقه غذایی، حال ووضع وخیم سربازان، تعداد زخمی و بیمار، مشکل دفاع ازقرارگاه های پراکنده و نا به سامان تحت تصرف، فرارسیدن قریب الوقوع زمستان، قطع ارتباطات و ملتی سرتا پا مسلح برضد ما، من براین عقیده ام که دیگرحفظ مواضع درین کشور امکان پذیر نیست.»

این کلمات بدون هیچ تردیدی، بیان نظرات الفنستن فرمانده کل قرارگاه بود که مکناتن، تا آن لحظه با وی کینه ورزیده بود و درآن لحظه، به دور از چشم الفنستن، دقیقا همان چیزی را به مقام حکومت هند بریتانیایی گزارش می داد که الفنستن بارها آن را برزبان رانده بود.

درچنین احوال، اکبرخان از طریق جارچی ها اعلام کرد: هرکسی که به انگلیس ها یاری برساند، اعدام می شود.
مکناتن به لارد اکلند نوشت:

« آذوقه ما دو تا سه روزدیگر تمام می شود ومقامات نظامی شدیداَ برمن فشار می آورند تا تسلیم شوم. من تا لحظه آخربه آن تن نخواهم داد.»

صحنه های جالب دیگری در اطراف قرارگاه انگلیس درجریان بود. افغان ها گروه گروه به سوی دیوار های کم ارتفاع قرارگاه نزدیک می شدند و حتی به سربازان مظنون وشوک زده انگلیسی سلام می دادند و برای آنان سبزی تعارف می کردند! مقامات قرارگاه ازین تغییرات نگران شده بودند و فکرمی کردند که سبزی ها و خوراکی هایی که از سوی افغان ها به سربازان انگلیسی تعارف می شود، بی هیچ تردیدی، با مواد سمی آلوده هستند. اما بعد از آن مقداری از سبزی ها و خوراکی ها مورد آزمایش قرار گرفت، ثابت شد که بدون آلوده گی بوده اند.

پیتر هاپکرک می نویسد:


مکناتن اهل تسلیم دربست نبود.

هاپکرک می افزاید که مکناتن « تا مغز استخوان اهل دسیسه بود.»

وی ازین امر مطلع بود که بخشی از سران مقاومت نسبت به بازگشت امیردوست محمد خان که « حاکمی خشن و خود سر» بود، نظر مساعد نداشتند. موهن لال به منظور بزرگ کردن شکاف میان سرداران شب و روز درتلاش بود. او گزارش می داد که بخشی از سران مقاومت، شاه شجاع را فردی «ضعیف تر و ملایم تر» تلقی می کنند و ابقای حکومت او را به برخی تغییرات و خواسته ها مشروط کرده اند.

سرجان کی درادامه تغییرات وضع خاطر نشان کرد که موهن لال به عنوان مجری توزیع پول و خریدن سران مقاومت« ابتدا به یک گروه روی آورد. سپس به دیگری وبالاخره به هرترکیب جدیدی از گروه ها که امید بیشتری بدان می رفت، با شوروشوق متوسل می شد.»

ادامه دارد

اينجا را کليک کنيد و قسمت اول اين نوشته را بخوانيد

وزير اكبرخان و مكناتن

تنها یک «معجزه» غیرقابل تصور، سبب شد که هزاران نظامی مستقر در اردوگاه مرکزی انگلیس از قتل عام قطعی نجات یابند. این معجزه آن بود که ناگهان مقاومت گران از یورش مرگبار به داخل اردوگاه اصلی خود داری کردند و دو باره به سوی تپه برگشتند تا اجساد نظامیان کشته شده انگلیس را با شمشیر های شان قطعه قطعه کنند

جمعه 16 ژانويه 2009

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس