افکار را نقد کنیم، نه اشخاص را
هم ترازو را ترازو راست کرد/ هم ترازو را ترازو کاست کرد/ یادداشتی بر نوشتهء آقای کاکر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
امروز شگفت زده نقدی از آقای شبیر کاکر را خواندم که بر خلاف نوشتهء قبلی شان، اسلوبی را بر گزیده بودند که در خور یک نقد علمی نیست. نقدی مملو از اصناف تعبیرات خصمانه و موهن، و مهمتر از همه، ناقد محترم نقد نوشته را فرو نهاده، به نقد نویسنده روی آورده اند و از این رهگذر این حقیر نیز نصیبی از این مخاصمت برده ام. اگر کمال و جمال سخن این است که ما استدلال و منطق را تعطیل کنیم و "دشمن"(1) را با ابزار توهین و تمسخر و بی منطقی تحویل بگیریم، دیگر نباید انتظار داشت که گفتگویی علمی صورت گیرد و درزی رفو شده، یا سخن نادرستی راست گردد و یا منطق غلطی با قوت استدلال رد گردد. اصلاً در چنین محیطی فضایی علمی برای گفتگو ایجاد نمی شود، و گفتمانی هم مجال ظهور نمی یابد. دوست ارجمند ما، گلایه کرده اند که من نقد وی را در سایتی که آن را نشر کرده اند نخوانده ام و لابد این بی توجهی و عدم پاسخ "شاید ... بخاطرضدیت که با موضعگیریهای میهنی و وملی گرایانهء دست اندرکاران پورتال دارند خواستند چنان وا نمود کنند که گویا آن را نخوانده اند واهمیت به آن قایل نیستند" بوده باشد.
درست همین است که جناب کاکر فرموده اند، من آن نوشتهء ایشان را نادیده گرفتم، اما نه به دلیل موضع گیری های میهنی و ملی گرایانهء آن پورتال، که آن پورتال( امید است به هموطنانی که حسن نظری به آن سایت دارند توهین نشود) اصلا در آن حد و حدود نیست و فکر نمی کنم هیچ نویسندهء که جدی فکر می کند آن پورتال را در خور توجه بداند، هم به خاطر سطحی بودن مطالبی که ارائه می کند، و هم توهین های آشکار و برنامه ریزی شدهء که بر ضد بخشی از هموطنان ما در آن سایت روی دست است. در سخنگاهی که شما مطلب می نویسید، و بنا بر دلایلی آن پورتال را ملی گرایانه و میهنی می دانید، من چیزی از ملی گرایی ندیده ام، آن پورتال، تراکم اندیشه های سطحی، شبه فاشیسم و محل تجمع عدهء نویسندهء متعلق به دوران ما قبل مدرن است که جهانشان سیاه و سفید بوده، و با همین جهان نگری، خط مشی نشراتی خویش را تنظیم می نمایند. بماند عدهء نویسندهء دیگر به خاطر حسن نیتی که دارند شکار آن اجنداها می گردند، و از تریبون آنها صداهای دیگری را نیز به ندرت انعکاس می دهند. به گمان من، اگر در میان سایتهای اینترنتی، یک سایتی باشد که به عملهء فاشیسم شهره است، همان "پورتال فخیمه" است (درست یا غلط )، لذا من قصدا به نوشتهء شما جواب ندادم، چون گفتگوی ما در جایی دیگر در جریان بود، و شما در جایی که من به ندرت به آنجا سر می زنم، نقدی نوشته بودید که جداً بخشی از آن برای من اهمیت داشت و دارد. گرچه در آن نوشتهء تان از مسیر نقد علمی خارج شده بودید، اما به خاطر پرسش هایی که مطرح نموده بودید، یک گفتگویی دوستانه را می طلبید، و من امیدوارم با مشغلهء که من دارم بتوانم پاسخ آن نوشتهء شما را روزی به تفصیل بدهم، اما اینک این نوشتهء شما را که دیدم، اندکی نا امید شدم. شما بر خلاف روش قبلی تان، در این چند مدت دگردیسی عجیبی در افکارتان ایجاد شده است که متاسفانه رایحهء خوش آیندی ندارد. شاید در اثر هم نشینی با هموطنان مان در آن پورتال باشد، یا نوشته های رادیکالیزهء هموطنان دیگر مان که راهی مخالف آنها را می روند شما را هم تحت تأثیر قرار داده و بجای برخورد دلیلی، به برخوردی علتی روی آورده اید. به هر روی توصیهء من به شما این است که جانب استدلال را گرفته، دلیل آورده و دلیل بطلبید. راهی غیر از این، و بنا کردن عمارتی بر مبنای حدس و گمان، فکر نکنم بتواند مشکل گشا و یا رسانندهء پیام و حتی ایجاد یک گفتگوی مثبت باشد. زبان نقادی در کشور ما متاسفانه شباهت زیادی به جبهه های جنگ دارد، آن هم جنگی غیر منظم، با هرج و مرجی تمام عیار.
اما خانم حضرتی و نوشته هایش:
در مورد خانم حضرتی، و زبانی که وی برای نقد انتخاب کرده اند، چندان موافق نیستم، اما اساساً وی مطالبی را به نقد و بررسی گرفته اند که لا اقل می طلبد در همان حدود و در حد همان زبان، و یا بالاتر از آن نقد شود و کاستی های آن بر ملا گردد. از این طریق یک فضای سالمتر فکری به وجود می آید که مجال را برای بحث های منطقی تر و موشکافانه تر آماده می سازد. اما فکر نمی کنم خانم حضرتی از روش شما در نقد خویش استفاده نموده باشد. استفاده از کلماتی مانند"عفریت"،"مار وگژدم" آن هم در تاویل و تفسیر نام کسی، فکر می کنم دور شدن از کلام منطقی است. آنچه را که شما در لابلای نوشتهء خویش در نقد خانم حضرتی آورده اید نیز چندان مستدل، و در مسیر به پرسش کشیدن نظریهء وی نیست، بر خلاف، آن چه را که شما قصد بی اهمیت کردن اش را دارید، یکبار دیگر در مرکز توجه می آید. حبیب الله کلکانی، یک رخداد در تاریخ کشور ما است، بهتر است آن رخداد، از زاویهء روایتهای تاریخی متعدد بررسی شود نه اینکه با تکرار روایت های تقریباً رسمی، که در فضای اختناق دوران نادر و بعد از آن شکل گرفته و نهادینه شده اند ما به قضاوت بنشینیم. در مورد امان الله شاه هم همین گونه است. بهتر بود در وصف مظالم حبیب الله کلکانی، آن مظالمی که قرینهء صعوبت و ستمگری سپاه نادر خان در کابل و در شمالی بوده باشد، نقبی می زدید، تا اذهان هموطنان، آن حاکم ستمگر را، بیشتر از پیش می شناختند، و تبعاً از این طریق مقصود شما در بی مضمون کردن دفاع خانم حضرتی از وی بهتر بر آورده می شد. در غیاب چنان قرینهء آن هم به جرم از هم پاشاندن سلطنت امان الله نمی شود حبیب الله را با نادر خان و ظلمی که بر مردم شمالی پس از سقوط وی رفت مقایسه نمود، لذا مثال تیمور و هند، و کشته فرزند وی، و زجه و زاری او در مرگ فرزندش، نمی تواند گزینهء مناسب در وصف دوران حبیب الله و نادر خان ، و مقایسهء دوران آن دو با هم باشد. کشتار ارامنه همانگونه که اشاره کرده اید، یکی از دشواره های ترکیهء مدرن در دفاع از تاریخ دوران امپراطوری خود است. کشتار ارامنه در جنگ عثمانی ها در دورهء که ارامنه عملاً با آنها در جنگ بودند، امروزه در بعضی محافل و بعضی کشورها از مصداق های کشتار جمعی قلمداد می گردد. اخیراً عدهء از روشنفکران و نویسندگان ترک، با به رسمیت شناختن آن، می خواهند یک دورهء جدید در تاریخ ترکیه را شروع کنند، اما در کشور ما کشتارهای دوران عبدالرحمن خان، و ظلم و ستمی که در دوره های مختلف تاریخ کشور ما بر هموطنان ما رفته است، با افتخار یاد می شود و حتی عدهء آن را نشان شأن و شوکت قوم خود قلمداد کرده و هرگونه نقدی در این زمینه را رد می کنند.آیا کسی است که از آن رویدادها اعلام انزجار کند؟
اما پاسخ پرسشهای شما در مکتوب اولی تان باشد برای زمانی دیگر، فقط نکتهء را قابل اید آوری می دانم، من نه طرفدار پدرام هستم و نه شامل حزب وی می باشم، اما گفته می توانم که با توجه به آنچه که وی می گوید، کسی را از این ملک بیرون نخواهد کرد، و اگر هم چنان قصدی داشته باشد، آن اندیشه محکوم به شکست است. گمان من این است که یک سوء تفاهم کلانی که در کشور ما وجود دارد و ما همیشه با سطحی نگری بعضی قضایا و جریانها را به قضاوت می نشینیم بدون اینکه در مرام و اهداف واقعی آنها کدام غور و تاملی نموده باشیم. از این دسته است نگاه و برداشت ما در مورد حزب کنگرهء ملی و خود شخص پدارم، و یا جریانی که به ستم ملی مشهور است و حتی افغان ملت. بهتر است در مورد این جریانها به نوشته های مکتوب و یا اظهارات افراد درجه اول آنها که ثبت شده باشد، یا تحقیقاتی که در مورد آن جریانها صورت گرفته است مراجعه نمود و بعد به قضاوت نشست. این قضاوتهای دست سومی که ما داریم، مغشوش و سخت گمراه کننده است. مخصوصاً اظهارات و تحلیل های روزنامه ای و غیر علمی که در سایتهای مختلف بر علیه دو جریان اول وجود دارد. این جریانات نتیجهء عواملی داخلی اند، باید آن عوامل ریشه یابی شوند و در همان زمینه به نقد و بررسی گرفته شوند. در ذهنیت ما سالها "ستمی" ها مردمی بی دین معرفی شده و سرکوب می شدند. این ذهنیت تا امروز دامه دارد. اما این ذهنیتی است عوامانه، آنها به گمان من در یک برداشتی آزاد یک جریان روشنگرانه در تاریخ کشور ما بوده اند. باید اندیشه های آنان به طور علمی و بی طرفانه نقد و بررسی شود. ما نمی توانیم راجع به هر جریانی در کشور، همان دیدگاه رسمی را که وجود بعضی از جریانات می توانست قدرت آنها را تهدید کند تا ابد پی بگیریم. روزگاری است که باید از خود بپرسیم این ها چه می خواستند و این خواست آنها چقدر می توانست به تحقق حقوق شهروندی در کشور و به سامان آمدن امر حکومت و مردمی شدن آن کمک نماید؟ همینگونه است اندیشه های افغان ملتی ها، و یا کسانی که شبیه آنها می اندیشند. با حکم هایی کلی نمی شود حق سخن را ادا نمود.
پاسخ به محترمه خنم زبیده تیمور
هزاران مار و گژدم فرش قدمهای فرشته حضرتی!
فاشیستان باید کوبیده شوند
يكشنبه 25 ژانويه 2009, نويسنده: شبیر "کاکر"
هزاران دسته گل فرش قدمهای فرشته
سه شنبه 13 ژانويه 2009, نويسنده: زبیده تیمور
پيامها
27 جنوری 2009, 00:56
Salam ba muhtaram mirdad khan panjshiry
Waqiyan nawishtay elmi shuma pasukh dandan shukani ast bar anhay ki jehan ra az aqab ainak siyah churkin khud may binand, rastash in watan az awan qudrat Awghan ha ( Pashtun ha ) rui khushy ra nadeeda wa hamisha farhang faqeer anha zid pashraft wa tamaddun buda ast. ma ki dar qarn 21 zundagy darim taht andisha hay qurun wustaye zamamdaran farhang sutiz, zansutiz khurdu khamir shuda aim. danushmandan anha sar buridan mardum mazlum, maktab susandan, mutalim wa mualim kushtan, pul kharab kardan wa khulasa az bain burdan tamam dashta hay tarikhi wa farhangy in kishwar ra eftekhar khud may danand wa amilin in jenayat hetlary ra Junbush muqawamat, shuma az inha chi tawaqu darid, bayad dar fikr charay asasy shud wa anha ra guzasht ba khud shan ki dar qarn hajar zundagy kunand, man ba etminan may guyam agar anha tanha sgar ba khud bashand, ba zudy zay ha yakdegar khud ra nast wa nabud khahand sakht wa jehan az shar trurism awghani najat khahad yaft, hala faqat ba babau nishan dadan sair miliyat ha ba awghan ha anha ra ba jan in miliyat ha andakhta and ta zay ha masaun bashand wa ela anha yakdeegar khud ra nabud may kunand, wa ruzy fara khahad raseed ki en waqiyat ra ba chashm sar mushahada khahid kard.
Wahab
27 جنوری 2009, 08:22, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
محترم میر داد! ایا میدانی به مسدود شدن مکاتب برای یک روز یک کشور چند سال به عقب میرود.
بچه سقاو در اولین کار خود دروازهای مکاتب را بست، گفته شده که به یک روز مسدود شدن مکاتب ، یک کشور 15 سال به عقب میرود، من از نادر خان دفاع نمی کنم لیکن وی مکاتب را مسدود نکرد حال شما خود قضاوت نماید که فاصله از کجا تا کجا است ؟
حال وقت ان نیست که قوم پرستی و سمت پرستی را برای افکار قرون وسطایی خود دلیل بیاوریم و این مسایل دردی را دوا نمی کند و هستند کسانی که در درد قوم پرستی و سمت پرستی می سوزند و اینها انگشت شمار اند.
شما گفته اید که افکار را نقد کنیم نه اشخاص را ؟
ایا شما نقش شخصیت را در تاریخ می دانید و یا خیر ؟
جلال ابادی
آنلاین : نقش شخصیت در تاریخ مهم است
28 جنوری 2009, 06:55, توسط حامد الدین
جلال ابادی صاحب
به اجازه همه دوستان من شما را به حیث ریس اکادمی علوم اوغانستان تعین میکنم! امیدوار هستم قبول فرمایید.
بااحترام فایقه
27 جنوری 2009, 01:21
فرشته حضرتی تندوره گرم دیده زود زود نان زده میره که دیر نشود . اصلاء نگاه نمیکند که بعضی نان ها چکیده میره و بعضی نان ها را نیم خام میکشند , اگر خوب متوجه شوید خانم حضرتی بعضی اوقات فقط از ارد های شمالی خمیر میکنند بر نان پختن , بعضی وقت ها که خیلی کم اتفاق افتاده از ارد های قطغن زمین , ولی ایشان گاهی که ارد کم میارند از ارد برنج هم بر مخلوط کردن با ارد اصلی استفاده میکنند , در حالیکه بهترین ارد بامیان را پوپنک میزنه به انبار نانوایی , گرچه از هر خانه و محله خمیر مخصوص ذوق خود را برای نان پختن به نانوایی که خانم باز کرده اند میاورند . ولی از سر در گمی و قشقرق که در نان وایی همیشه حکم فر ما است خمیر ارد اعلی قطغن را به جای ارد ریگ دار کلکان به کسی میدهد که اصلاء به عمر خود نام کلکان را نشنیده است . خانم با گپ های خود گاهی نانوایی را از حمام زنانه هم پر سرو صدا تر میسازد . سرو صدای مشتری های نانوای که همه همسایه های در به دیوار خانم هستند تا چند دانگ دور تر شنیده میشود , سرو صدا زیاد تر به واویلا میماند , ذهناء خانم دچار جنک پایان ناپذیر بر افشای راز خوب بودن ارد کلکان است . البته ما که فقط از نان پختن و ارد خمیر کردن که حرف نمیزنیم , ما به شمالی جماعتء نداف داریم , جماعت سقو داریم , جماعت ناس فروشان داریم . خلاصه از هر جماعت به خاطر حفظ احترامشان باید یاد کرد . به طور مثال سقو بودن خودش دریای علم است . ما در افغانستان مثال زنده داریم که شخصی به پاشاهی رسیده از این مسلک . همچنان بعضی ها شاید متاسف هستند که چرا عمر خود را به جای نویسنده گی یا معلمی به کوهدامن به ندافی نگذشتانده اند . اخرالمر امکان پاشاه شدنش اگر نبود , صدر اعظم یا وزیر که حتماء میشد ند . خلاصه در افغانستان با موجودیت اشخاصی که قبلاء توسط انگریز مقتدر شده بودند و حالا افتخار پای بوسی امریکا را دارند , خواب های صد ساله شما به یک لحظه , امکان بر اورده شدنش موجود است . من مطمان هستم که خانم حضرتی حتما یک روز اگر ریس جمهور نشوند , صدر اعظم که میشوند . ورنه هر لحظه که کریم خرم از چوکی افتاد . بدون بحث و جدل وزرات فرهنگ افغانستان مال ایشان خواهد بود . آمین ثمه آمین .
عزت زیاد - صنوبر .
27 جنوری 2009, 10:54
صنوبر جان صدقه ات بچسپم
درباره شادی بازان که با شادی های شان همه ساله بکابل میامدند و درباره کسانیکه موش خرما میاوردند و درباره مداری(شعبده باز)ها وجوگی ها که خون میگرفتن و مسلی ها و تکری(شگور)تغاره فروشان و دایره فروشان وچوری فروشان وکسانیکه حلوا سر سوته را میفروختن و درباره کوچی ها وزندگی فلاکتبار شان درباره دزدان هوتخیل وقصه های خر شان درباره پوچاق خوارن خربوزه در مراسم جشن هاهیچ نگفتی ........ همه فراموش تان شده از این خاطر کمی یادتان دادم
تشکری لازم نیست ....دوست تان
28 جنوری 2009, 06:01, توسط دوست تان
بهتر است تا در باره سقاوان کابل و موتر شویان . کسیه بران که صاحب تجارت های بزرگ . پست های مهم دولتی شده اند نیز چیزی گفته می شد.
27 جنوری 2009, 11:25, توسط جمال
میرداد خان ۰
اگر حرف های شما و دوستان تان با طرز تفکر و عمل تان در صدق میبود به راستی که سزاوار ستایش و دوست داشتن میبودید۰ ولی بدا که نوشتار و گفتار تان در یک نگاه سطحی خوب ولی به مجرد دقیق شدن با اعمال و پندار تان ۱۰۰٪ در تضاد است۰شما مطمین باشید که پشتون ها هرگز افراد به وزن گلبدین۰ زرداد۰ کرزی۰۰۰۰۰۰۰را بحیث قهرمانان خود نخواهند شناخت۰ ولی در طرف شماها داستان خیلی فرق دارد۰ هر کثافتکاری اشخاص تاجیکتبار را کوشش میکنید برات بدهید۰ بنده شکر خدا را بجای میاورم که بچه سقو پشتون و امان الله خان تاجیک نبود۰ و یا هم زمامدار سیاهترین حکومت تاریخ ما از سال ۱۹۹۲ الی ۱۹۹۶ پشتون نبود و ملا عمر تاجیک نبود ورنه آنقدر در بغل گوشهای ما زونگ میزدید که یا کر ما میکردید یا دیوانه ۰ در اخیر باید گفت که هرگا عکسهای خایین ملی مسعود را از خانه هایتان دور کردید و کوششهای زیر خاک کردن کثافات و جنایاتشرا توقف دادید و هم بچه سقو (دزد سر گردنه را) خادم دین رسول الله ۰ عیار۰ قهرمان ۰۰۰۰۰۰۰ خطاب نکردید باز میشود به حرف تان گوش داد و داخل بحث علمی شد۰
29 جنوری 2009, 05:56, توسط جبغویه
دروود
میرداد هنوز از تعفن قبیله اوغان چیزی ناگفته اهانت میشود.او استدلال میکند واغانیستها فاشیزم وکینه میگسترند.شما سراسر این دوسده را نگاه کنید از بچه بیریش نادر افشار احمدشاه ابدالی گرفته تا همین کرزی دلقک امریکا سراسر تاریکی ووحشت است.اما این اوغانیستان به جان 9ماهه دوران حبیب الله کلکانی چسپیده اند.شما اوغانها فاشیست سرزمینهای تاجکان وهزاره واوزبیک را اشغال کردیده اید و با بی شرمی بچان هویت وافتخارات انها چشپیده اید تا مگر به گمان خود انرا کوچک ودر سطح خود پایین بکشید که شدنی نیست وروز به به روز مردمان ما اگاه تر میشوند ومرگ فاشیزم قبیله اجتناب ناپدیر است.کلکانی دزد سر گردنه امااحمد شاه ابدالی دزد دشت ودمن.اخر ای قبیله پرستان کی به خرد وانسانگرایی روی می اورید؟
28 جنوری 2009, 01:28, توسط سوسن كوهدامني
اقاي ميرداد لطفا نخواهيد كه مردم را فريب دهيد همه مان شما را خوبتر مي شناسيم ضرورت به اين نيست كه شما نيز از ان قماش ها هستيد تمام شما را مي شناسند در اين قسمت لازم نيز چيزي بنويسم لطفا به مو ضوعات دقت كنيد درخت در كجا و خانه در كحا شما ها تماما از يك قماش هستيد قرق شما و خانم حضرتي و شخصي ديگري را كه شما نام گرفته ايد نيست چون شما هم يك شخصي هستيد كه نشنليست تان را تمام مردم مي دانند واز جمله زمرد فروشان نيز محسوب مي شويد شما انجنير زراعت هستيد كه بايد در همان رشته خودتان را مصروف كنيد فاميل محرتم تان در خارج بسر مي برد از شما بعيد است اينطور نوشته ها چون سابقه اي حزبي تان به همه هويدا است بس لطفا كساني را نقد نكنيد كه جز خوشبختي را به بار مي اورند لطفا در مو ضوعات بنويسد ته چكونه زراعت افغانستان به باي خود ايستاده شود جون كمتر از درد دل اين وطن واقف هستيد بس تو سيه من براي شما اينيت كه لطفا همين مو ضوع را براي خانم فرشته حضرتي فاشيست درجه قوم و هموطن تان گوشزد كنند از تخلص تان معلوم مي شود كه شما چقدر نشنيليت هستيد قابل ياداوري مي دانم كه شما از قماش بدرام هستيد و جاي و محبوبيت در بين جامه نداريد و بزودي هم تباران افشا خواهد گرديد لازم نيست شبير را نقد كنيد لطفا خود و هم تباران تان را اصلاح كرده و بعدا ديگران را نقد كنيد شما همه تان زمرد فروشان هستيد همه شما ها را مي شناسند ضرورت نيست خودرا يك شخصيت معرفي كنيد برويد دهقاني تان را دوام بدهيد شما را به مو ضوعات سياسي و نويسنده گي چه غرض !!!
سوسن كوهدامني از دانشگاه كابل
28 جنوری 2009, 16:37, توسط میرداد پنجشیری
در ابتدا نکتهء را قابل یاد آوری می دانم، امیدوارم دوستان مرا با میرداد پنجشیری که خانم سوسن کوهدامنی اشاره نموده اند اشتباه نگیرند. این فقط یک تشابه اسمی است. من نه انجینر زراعت هستم، و نه "نشنلیست"ام و نه به نشنلیسم باور دارم. در بعضی قرائت ها امروزین نشنلیسم چیزی در مایه های نژادپرستی است. همچنان نه سابقهء حزبی دارم و اصلاً سنم به آن دوران ها نمی رسد که وارد حزب و حزب بازی شده باشم. از زمرد هم جز نام تا کنون نشانی ندیده ام. امیدوارم که در اینجا تشابه اسمی موجب سوء تفاهم نشود. در ضمن خانم سوسن محترم فرموده اند که ما همگی زمرد فروش هستیم. فرض می گیریم که من زمرد فروش هستم، چه تغییری در وضع من به عنوان یک شهروند این کشور بهوجود می آید؟ زمرد فروش بودن، یا مسگر،سلمان، جوالی،مشنگ فروش، دکاندار،سقو، داکتر، تاجر، و ... همگی اشاره به شغل افراد دارند و داشتن شغل جرم نیست. اما من مشنگ فروش، من جوالی، دارای اندیشهء نیز می توانم باشم، می توانم جهان بینی خاص خودم را داشته باشم و به چیزها و ارزشهایی باور داشته باشم متفاوت با دیگران، آیا این باورهای من به خاطر شغل ام یا تعلق ام به کدام منطقه و ناحیه از کشورم بی اهمیت اند؟ آیا هموطنی از جلال آباد، قندهار، بامیان، غزنی، پنجشیر، بدخشان، دایکندی،نیمروز، و یا .... نقد و نظرش به خاطر تعلق اش به آن منطقه یا ناحیه باید سنجیده شود؟ ما هر کدام مان شهروندان این خاک هستیم، بی هیچ تبعیض، بنا بر این یکسان حق ابراز نظر، آزادی اندیشه، و حق انتخاب داریم. نظر ما، نه به خاطر تعلق مان به کدام منطقهء بی ارزش می شود، نه تعلق به جایی باعث ارزش بیشتر نظر ما می گردد. اندیشه را باید فارغ از این مناسبات نقد و بررسی نمود. من امیدوارم که حساسیت های محلی ،را در ابراز نظر خود دخیل نسازیم، و اندیشه را به این آفات نیالاییم.
28 جنوری 2009, 08:42
شادی بازی , موش خرما جنگ دادن , مداری , جوگی ها , تغاره فروشان ,دایره فروشان , حلوایی ها . به کارو بار مشغول بودن و در احاطه اجتماعی که داشتن , قانونی و یا غیر قانونی بر امرار معاش خود و خانواده خود در یک جامعه زمین داری که فقط 2% مردم توانایی پولی خوب بودن را داشتن . اینها سلف ایمپلایی یا کسانی بودن که کار و بار شخصی میکردند در کشور فقیر ما . شما شاید از لنگ و لاش های سالهای 1340 تا1370 که به دو طرف پل یک پیسه گی ( شانزیی) میگرفتن خبر ندارید .از کسانی که به زیارت سخی اب یخ میفروختن یادتان رفته , از هزاره های که منتظر ذهور امام زمام زیر منبر شیخ محمد امین به تکیه خانه شاقول گریه میکردند , یاد ننموده اید , هزاران هزار افغان فقط بر یک روز زنده گی میکردند . فردا اصلاء وجود نداشت بر اکثر مردم ما . اگر ما نه من افغان میبودند , امروز کشور داغان نمیشد , مردم نه یتیم بود نه فراری , اتفاقاء امروز پلان ساختن افغانستان نو و محکم از اتحاد همین مداری ها و مار گیران و همین حلوایی ها و باقی مردمی که سر بی شام میخوابند ساخته شده است . این ها چهره های واقعی مردم ما بودند و هستن و احتیاج به نقاشی اصلاء ندارند . محتوای که خانم حضرتی پیش میکند منحیث داستان تاریخی مثل اتش زیر خاکستر میماند که به کمترین کمکء زبانه کشیده باز مردم مارا به نام های زبان و مذهب و قوم و نژاد میسوزاند . جنگ ایشان طریقه کهنه ای است بر اثبات موجودیت یک عده و نفی یک عده دیگر . در قبل هر چه بزرگان ما کردن اعم از بد و خوب , اشتباه یا نه اشتباه , در نتیجه یک افغانستان شکسته ریخته به مقابل ما مانده . که به حساب دزدان هوت خیل اگر ما بتوانیم چملی های این امریکایی ها را مت بکنیم کاری کرده ایم در خور ستایش . مکرر اینکه : دزدان هوتخیل کارو بار شان بسیار ترقی نموده و بعد از شروع جنگ یعنی سال های 1980 از کابل به شهر کرج تهران مسافرت نموده تا چندین سال بدانجا بودند و حالا ها به شهر پونه ایتالیا نزدیک روم مقر فرماندهی و مرکزیت خود را قایم نموده اند . از اطلاعات که در اوایل سالهای 2000 از این جماعت وطن پرست دارم , به نظر میرسید که در تمام دنیا فقط شهر پونه و روم از دستبرد ایشان در امان بوره باقی کشور های تایلند - مالیزیا - جاپان - اروپا , تقریباء همه کشور ها و شهر های - امیریکا , چندین بار به تاراج رفته و همه پولهای این جماعت بین خودشان با خانواده هایشان و افغان های بی بضاعت و پناهنده اروپایی تقسیم گردیده است . شما میتوانید از دزدان هوتخیل تجسمی داشته باشید مثل یاکوزای جاپان که در واقعه زلزله کوبی میلیون ها دالر به مردم کمک کرده بودند . نسل جدید دزدان هوتخیل کم از کم به چندین زبان زنده دنیا حرف میزنند و اکسر جوانان شان به مقام ها پی اج دی از فاکولته های ارو پایی رسیده اند . دایزنگی .