صدراعظم بیطرف، کابینه غیرسیاسی و ملت مجرم!
اگر پسر خالۀ گلبدین پرده بر جنایات حکمتیار بیاندازد و دختر مامای ملا عمر پرده پودش عملکردهای امیرالمومنین صاحب گردد ، پس شما هم حق دارید که جنازۀ روشنگری را برداشته، همۀ اعضای حزب "پر افتخار" تان را با آرمان های "پرافتخار" شان به باد فراموشی سپرده و در پی اعاده آبروی برباد رفتۀ فامیلی تان باشید.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هر بار که اعتراف نامۀ جعلی سه تن از سردمداران ح.د.خ.ا. را در پیش چشم می گذارم ، چند لعنت به نویسنده جعلکارش می فرستم و چندین نفرین آبدار به طالع و بخت این ملت بد بخت که اگر مرهم ناچیزی هم برای زخم های شان پیدا می شود ، مهر تفلب و نشان جعل دارد و با زبان افسوس می گویم که ایکاش حد اقل این یکی حقیقت میداشت که تا از یکسو روح قربانیان و شهیدان زیر خاک خفته آرام می گرفت و از سوی دیگر صفوف بزرگ ح.د.خ.ا. که به یقین دارای افراد آرمان گرایی هم خواهند بود ، مجبور به حمل بار کمرشکن و وجدان آزار جنایات رهبران نا اهل خویش ، تا انتهای تاریخ نمی بودند .
این روزها بیش از حد معمول آن جعلنامه را در سایت کابل پرس? باز می کنم و باز به همان دو آدرس نفرین می فرستم و افسوس می خورم.
امروز ، در زیر این نامه ، چشمم به پیام « اسدالله کشتمند » ، یکی دیگر از سروران و نور چشمان کمیته مرکزی ح.د.خ.ا. افتاد که جناب ایشان پس از سی سال تجربۀ دولت داری و سرانجام حکومت واگذاری و ترجیح دادن فرار بر قرار و پناه بردن به معیار های حقیر قوم و تبار و بیش از سی سال فعالیت حزبی ، آرمان ، اندیشه و حزب خویش را فراموش کرده و به دفاع از برادر نا اهل خویش می پردازند .
آقای اسدالله کشتمند !
اگر پسر خالۀ گلبدین پرده بر جنایات حکمتیار بیاندازد و دختر مامای ملا عمر پرده پودش عملکردهای امیرالمومنین صاحب گردد ، پس شما هم حق دارید که جنازۀ روشنگری را برداشته، همۀ اعضای حزب "پر افتخار" تان را با آرمان های "پرافتخار" شان به باد فراموشی سپرده و در پی اعاده آبروی برباد رفتۀ فامیلی تان باشید.
اما حیف و دریغ که آن آبرو بدست نمی آید و این حرف های تان لکۀ ننگین دیگری می افزاید هم بر جبین فراخ آن برادر ارشد تان و هم بر صفحۀ فراخ تاریخ روشنگری و روشنفکری
مگر خود آن نا اهل که شب ها از طریق رادیو و تلویزیون ، با هزاران قلقله از کمک های کشور شوراها و فعالیت های عساکر قشون سرخ می گفت و گوش های ملت را می آزرد ، امروز گنگ شده که شما را وکیل مدافع خود گرفته است ؟ یا اینکه همان آبروی برباد رفتۀ فامیلی مجبور تان ساخته تا چیزی بگویید اگر چه چرند هم باشد؟ ایا این ضرب المثل را هم نشنیده اید که "برادر برادر، حساب برابر!"؟
بد تر از همه اینکه جناب شما ، پس از یک عمر کار سیاسی و دو برابر آن عمر "برادر داشتن"، هنوز نمیدانید که وظیفۀ یک صدراعظم چیست و نا آگاهانه می نویسید که :
برادرک معصوم بنده ، « در طول نزدیک به ده سال صدراعظمی خویش با مسایل جنگی و امنیتی سر وکار نداشته است .» و اینگونه وزارت های دفاع و امنیت را ، ارگان های مجزا از صدارت عظما و دولت مرکزی میدانید. البته بازهم خانه لندنی شما آباد که نگفته اید: برادرک معصوم بنده ، « در طول نزدیک به ده سال صدراعظمی خویش با مسایل صدارت و سیاست هم سر و کار نداشته است ، و تنها به خرید و فروش چند پروند طیاره غیر سیاسی و چند در بند منازل مکروریان غیر سیاسی مشغول بود."
و چنین است که به قول شما ، در پولیگون ، جلادان مجزا از دولت قتل عام می کردند و این قتل ها به برادرک معصوم شما که فقط در یک گوشه گک خیلی دور از سیاست و دور از کیمته مرکزی در رتبه نازلتر از مامور رتیه یازده شاروالی فقط و فقط در موقف یک صدراعظم قرار داشتند ، هیچ ربطی ندارد .
آقای کشتمند !
در جریان تظاهرات سال 1359 ، همان حزب دموکراتیک خلق که برادرک معصوم شما در کرسی صدرات عظمای آن منحیث صدراعظم (توجه بفرمائید صدر اعظم یعنی نه سکرتر شعبه حاضری و تایپست رتبه یازده) تشریف داشت ، دختر جوانی به نام ناهید صاعد را در شهر کابل به خاک و خون می نشانند ، هرات را به روی دیگر می سازند ، و سایر ولایات کشور را مثل هیزم زمستانی حریق می سازند.
حالا برای یکبار هم اگر شده ، وجدان خوابیده خویش را صدا بزنید و بگویید که صرفنظر از بقیه آیا فقط و فقط همین یک فقره کشتار ناهید صاعد کافی نیست که برادرک معصوم شما تا ابد در حریق عذاب وجدان بسوزد و کباب شود ؟
و اگر باز هم می گویید که این موضوع به جناب صدراعظم صاحب که برادر ارشدم می باشد، ربطی ندارد پس لطف کرده و بگویید که مخالفت شما با دولت های ماقبل و ما بعد تان بر کدام اساس است؟
یا این درجۀ معصومیت را در جریان سفر تان به کابل و دیدار تان با « محقق » از ولایت فقیه ، حضرت آیت العظما شیخ آصف محسنی ، به برادرک صدراعظم تان تحفه آورده اید؟
جناب شما در همان پیام با رسوایی ناخودآگاه اضافه می کنید که : « بگذار کسانی از مردم ما عذر خواهی بکنند که واقعاَ بر اساس ارادۀ بیگانگان علیۀ مردم جنایت کردند و زندگی را برای شان دشوار ساختند .»
محترما :
سوال من خیلی کوتاه است: "آیا شما و برادرک معصوم تان با ارتش سرخ و تجاوزگر روس کدام قرابت فامیلی دارید که هنوز هم بیگانه اش نمی شمارید ؟"
پيامها
13 جولای 2009, 11:59, توسط قلای نصرو
به جای پرداختن به پیام اسد کشتمند که مانند خودت همه آن را به تمسخر گرفتند بهتر بود به جواب سوالات طرح شده در زیر نوشته قبلی تان می پرداختید .بهتر است در راه متحرف ساختن ادهان ازموضوع قبلی کوشش نکنید . آیا شما از مجید چیزی میدانید آیا اوصافی را به مجید نسبت می دهید می توانید آنر اثابت کنید .چند نفر در پای ان نوشته اعتراضاتی داشته اند .
13 جولای 2009, 14:30, توسط پویا سرمدی
هزار سلام به شیون دلیر ! ادبیات طنزی شیون یگانه سبک دلنشینی است که می تواند در برابر جنایت و خیانت نقاب افکنی کند . شما بسیار زیبا به جواب صدراعظم پرداخته اید ، اگرچه لازم نیست که جنایات صدراعظم را به اثبات برسانیم ، چون ده سال صدراعظم بودن در زیر سیطره شوروی که منجر به کشتار 2 میلیون افغان بیگناه گردیده است ، خود صدا میکند که شما و برخی از اعضای حزب تان متهم به جنایت هستید . نوشته شیون بسیار زیبا صدراعظم و برادر معصومش را که روزگاری مسول حقیقت انقلاب ثور بوده ، به زیر پرسش و استجواب برده است . دو برادر معصوم ( صدراعظم + مسول حقیقت انقلاب ثور ) هیچ گناهی ندارند و بقول شیون این ملت است که هم از شوروی و هم از برادران معصوم معذرت بخواهند !!!!!!! آری وقتی که صدراعظم در صدارت راه میرفت هزاران هزار زندانی در ریاست تحقیق صدارت شکنجه میشد و کشتمند بیچاره خبر نداشت !!! وقتی که هزاران انسان بیگناه در محوطه صدارت در محکمه اختصاصی انقلابی به اعدام محکوم میگردید ، صدراعظم اصلاً خبر نداشت . وقتی صدراعظم در صدارت در کنار مشاور ارشد می خندید ، هزاران زندانی در نظارتخانه و کوته قلفی روسها می پوسید . به نظر من نکته اساسی در نوشته شیون مکث روی صفوف حزب دموکراتیک خلق است . اگر رهبران سرانجام با تصفیه حساب با گذشته حزب ( از 7 ثور تا 8 ثور ) نایل نیایند و گذشته را که سراپا غرق در جنایت است ، نبینند ، صفوف صادق حزب دموکراتیک سرانجام مجبور است که با گذشته خونین حزب و دولت حزبی تسویه حساب نمایند و به حیث منتقدین آگاه از خنجر و کین ، ابریشم و دوستی ببافند .
13 جولای 2009, 14:42, توسط جلال ابادی
ټولو ته سلامونه، ډیر ګران اشنا شکرالله شیون صاحب ،د خوښی ځای دی چی تاسو پدی کړکیچن حالاتو کښی د پرچم او خلق د بدنامی ډلې د جنایتونو څخه پرده پورته کوی، دوی اوس په نورو نومونو سره په ټولنه کښي غواړی د ناستی ځاي پیدا کړی.کشتمند او دیته وریته اشخاص او ډلي د ټولني پر وړاندی مسول دی او لیری ندی چی دوی د محاکمی خونی کښی د ملت ځواب ووایی.
ویل کیږی چی د کشتمند لور روسانو ته واده ده او د کارمل زوی په بلاروسیه کی د سلیمانی دوکان لری چی د پرچمیانو لخوا دیته برابر کړی شوی دی.
جلال ابادی
14 جولای 2009, 00:35, توسط کنری پرچمی
جلال ابادی! نی که کدام پرچمی در حق تان کدام جنایت کرده؟
13 جولای 2009, 15:13, توسط هاشمی
سلام به برادر نهایت مهربان و وطن دوست عزیز شکرالله شیون عزیز قلمت رسا و عمرت دراز باد خواندن حقایق و واقعیت های عینی که بدست مبارک شما تحریر کردیده است واقعا ادم را امید وار میسازد که این ملت زنده است و خون شهیدان کمنام وطن زنده است و خون شان هدر نرفته است کمونیست ها خود را موسچه های بیکانه میخوانند نه خیر ملت و مردم افغان هیچ وقت جنایات نا بخشیدنی را فراموش نمی کند بلی کمونیست ها اولین وطن فروشان و اغاز کر تمام بدبختی های افغانستان است کشتمند و امثالهم را عذاب وجدان انشالله در امان نمی کذارد اینها در این دنیا خیر خود را ندیده اند و انشالله در اخر ت هم خون ملت مظلوم ما دامن کیر اینها خواهد بود کمونیست ها انقدر بیرحمانه جنایت را اغاز کرده اند که تمام اقشار از هر قوم و تبار طعمه حریق اتش جنایت شان کردیده اند اینها تخم بدی را کشت کرده اند کمونیست ها مذدوران وطن فروش وطن ما را به جهنم واقعی تبدیل کرده اند امروزه هم بعضی حلقات کمونیستی به بهانه روشنفکری و تکنوکرات ها ظاهر شده اند ولی بدانند که خون شهیدان مظلوم افغانستان یک روز به چوش خواهد امد و این ناموس فروشان را محاکمه خواهد کرد یکبار دیکر از برادر نهایت عزیز شکرالله شیون تشکر میکنم که هویت کشتمند مذدور را بیشتر معرفی کرد
14 جولای 2009, 00:53, توسط خادم علی راسخ
جناب اسد الله کشتمند!
وکالت نامه بیجا و بیمورد شما را نه تنها دررابطه به برادرارشد تان بلکه دفاعیه علیه جنایات حزب دیمو تان راکه واقعا با هزار چشم پاره گی نویشته اید تقریبا روزانه باربار میخوانم البته نه به خاطر چند جملات بیربط شمابلکه به خاطر دروغ گوئی و دفاع خائنانه شما از به اصطلاع حزب پرافتخار تان و فراموشی خاطرات گذشته یعنی یاران قدیم و روزگاران قدیم تان. من میخواهم ان روزهای را بخاطرشما بیاورم که باهم در اطاق شماره یک (اطاق محصلین)صدارت عظمی زندانی بودیم، ان شب های پرخاطره را به یاد شما بیاورم که برای پوشیدن دو کمپل برای سه نفر یعنی اینجانب، شما و اقای کریم داد از فاکولته اقتصاد و رفیق سراپا قرص هم حزبی شما در شب های ماه جوزا 1358جنجال داشتیم. روز گاران ازیاد رفته شما را میخواهم بیاد تان بیاورم که روزانه بعد از لت وکوب مستنطیق بیرحم پشت دروازه اطاق نمبر دو پهلوی قوماندانی که زنده یاد داکتر زرغون زندان بود به خاطر یک دانه گولی پاراسیتامول صف میکشیدیم. من میخواهم ان زنده یادان چون استاد سید سلطانشاه همام استاد فاکولته ادبیات، داکتر زرغون، محصلین دانشگاه کابل و پولیتخنیک از قبیل انور، علم کارگر، اقبال رزمجو، استاد اسحاق علی، کبیر رنجبربه اصطلاع انوقت تان (شُله خوران جاغوری)و مدیرو سرمعلم مکتب حبیبیه که ازجمله هم اطاقی های دوران زندان بودیم که بیرحمانه در دوره نوین انفلاق ثور درزمان صدارت برادر ارشدت اعدام و زیر خروار های خاک مدفون گردید برای تان یاد اور شوم.
جناب اسد جان کشتمند! ایا برایم گفته میتوانید که گناه ان معلم جوان وردکی اطاق شماره هفت که زیرماشین به اصطلاع "خودگوی" هم قطاران خلقی شما تاب نیاورد و قبل ازاعتراف بزور و برای نجات جان چندافراد مظلوم دیگر به شجاعت و دلیری تمام با بریدن رگهای خود در تشناب چوبی بالای تپه خاک دست به خودکشی زد چه بود؟ ایا هرگز ان حادثه نزدیک شام را که جسم بیجان ان معلم جوان با ریش انبوه سیاه و لباس ابی روشن پرخونش را نزدیک فواره اب درصحن زندان صدارت گذاشته بود بیاد میاورید؟ ایا ان محصلین و استادان مکاتب و دانشگاه ها را که هر شب بعداز یک بجه صبح با خواندن نام شان باخود به اعدام گاه میبردند ومیگفتند که "بیاید پیشک تان برامده" را بخاطر میاورید؟
پس باید قبول کنید که برادر ارشد شما در همان صدارت عظمی مدت ده سال تمام را بحیث صدراعظم ایفا وظیفه کرد که تمام وزرارت خانه ها به شمول داخله، دفاع، خاد، وووووو را درکنترول داشت و امر اعدام هزاران جوان افغانستانی را با دست های نامیمون خویش امظاً نموده است. برادر ارشد تان جناب سلطانعلی کشتمند مسئول همه بدبختی های افغانستان البته نه تنها دردوران صدارت بلکه بعد از صدارت و سقوط بیشرمانه ح.د.خ.ا یعنی دوران جنگ های کابل را نیز به عهده دارد زیرا ان جنگ ها و کشتار بیرحمانه که 65000افراد بیگناه کابل بدست جنرالان خونخوار شما چون جنرال خداداد مشهور به بیخدا که فعلا وزیر مخدرات است و جنرال مومین (حزب وحدت و جمیعت) صورت گرفت.
من بدینوسیله ازتمام روشنفکران، فعالان سیاسی گذشته و حال صمیمانه خواهشمندم تا با ادا مسئولیت ایمانی و وجدانی خود این جنایتکاران را به دادگاه بین المللی بکشاند. از تمام افراد بادرد میخواهم تا چشم دید خود را منحیث اسناد ارائه داشته و در تکمیل پرونده های این جنایتکاران تاریخ سهم بیگیرند و نگذارند تا کثافت های خود را با نویشتن چند کتاب های چرندوپرند ضخیم بپوشاند.
در اخر شرم باد بر عوام فریبی برادر ارشدت که با ریختن اشک تمساح بالا قبر عبدالعلی مزاری به اصطلاح گذشته شما یعنی "اشراربی فرهنگ" جنایات گذشته خود را میپوشاند. واینرا هم بایدبیاد داشته باشید که شما، برادرارشد و تمام همقطاران خائن تان دربین ملت و مردم افغانستان جای نداشته و هر وقت و زمان که باشد از شما خواهد پرسید، همان طوری که بالای موتر ضد گلوله برادر ارشد شما فیر شد.
15 جولای 2009, 01:58
خادم علی !
اگر تورا هم در زندان صدرات میکشتند بهتر میشد . تو از جمله او کساتنی هستی که در جسجوی موقعیت مناسب هست تا از شرایط استفاده شایانی نماید . کسانی که در جریان حکومت مردمی افغانستان زندانی شدند و یا اعدام شدند و یا تیر باران شدند , قابل عفو نبودند . از جمله کسانی که تو نام گرفته ایی یکی عبدالعلی مزاری است که ایشان از طرف حوزه علومیه قم و نجف وظیفه به خون کشیدن مردم افغانستنان را باز هم به نام دین و اسلام و در اخر به نام اهل تشیع داشت . احزابی که ( وحدت ) را بوجود اورده بود همه توسط ملاه های ایرانی به وجود امده بودند و متحد شده برای تباهی مردم شما وارد افغانستان گردیده بودند . شما اگر مسول امنیت مردم افغانستان میبودید چه میکردید به مقابل کسانی که با اسلحه داخل کشور شده فقط میخواستند بکشند ؟ باز هم کسی دیگری که بانی افکار تباهی و یبدبختی مردم افغانستان خاصتاء قوم هزاره شد کسی جز سید اسماعیل بلخی نبود . بلخی و حکمتیار و ربانی مستقیم از جامعه الزهر مصر هدایت های راجع به ایجاد حزب اخوان المسلمین را میگرفتند . در شروع در دهه چهل حکمتیار به مدارسی چون رحمان بابا و خوشحال خان رخنه نموده بود و نفر بری از پشاور به کابل و از کابل به پشاور را شروع نموده بود . ولی در میان اهل تشیع اسماعیل بلخی وظیفه ساختن خزب اخوان المسلیمن را داشت . عبالعلی مزاری وقتی داخل ملاه بازی شد , شروع نمود به راه رفتن به نقش قدم اسماعیل بلخی ..... خلاصه باقی پروگرام " قتلو و قتلهما " را مزاری شروع نمود . جنایات که عبدالعلی مزاری بر حق مردم افغانستان نموده است کم تر از طلبان نیست , اکر شما خاصتاء ادرساء میخواستید که ثبوت اریه دهم باز من طومار جنایات عبالعی مزاری را که اول در حق مردم هزاره نموده است بیان خواهم کرد . خلاصه مزاری توسط طالبان زنده یا مرده از طیاره انداخته شد , برای عبدالعی مزاری فرقی نمیکند . ولی برای قوم هزاره که ناگهان خود را تنها و بیکس در مقابل وحشی ترین جانیان دین اسلام , مسول کرده و ناکرده مزرای دیده و یا یافته بودند , واقعا غم انگیز بود . انهمه آه و ناله و گریه که مردم هزراه برای مزاری مینمودند اصلاء برای مزاری نیود , بلکه برا بیکسی و تنهایی و نداشتن یک رهبر واقعی بود , که از جان خود برای قوم میگذشت . قووم هزاره برای اولین بار متوجه شده بود که در میا ن هر چه وطن فروش و خاین ملی است قرار دارد . قرارداد پشاور که قبلاء منسوخ شده بود . خلاصه حکمتیار و مزاری و مجددی و ربانی و , , , , به جای محافظه و کمک به به مردم هزاره شروع به قلع و قمع ایشان نمودند . جنگ دوامدار شد و روزی رسید که واقعاء جای خالی داکتر صاحب نجیب و دیگر اعضای احزاب مردمی افغانستان را خالی یافتید , ولی دیگر دیر شده بود . شما کسانی که به غیر از فحش دادن و دشنام دادن چیزی بلد نیسیتید مانند مرغهای میما ینید که قط قط شما گوش مردم افغانستان را کر نموده ... ولی تخم به پاکستان و ایران میدهید . درین معرکه معذرت خواستن که فیشن روز شده . مانند ملاه ها که چند بار به کعبه قسم خوردن , به حاشیه های قراان توبه نامه ها نوشتن , ولی باز هم از کشتن همدیگر بس ننمودند . سلیمان لایق کسی است گه با توبه نامه های خود جریان تازه مانند فیم های قبایلی را براه انداخته است , میخواهد جای برای بودن درهمه جا داشته باشد , ایشان این سطور را میخوانند , اگر کسی سوالی داشته باشد مستقیماء احترامانه از ایشان بپرسند , مطمینن ایشان جواب خواهند داد . جناب سلطانعلی کشتمند وجناب دستگیر پنجشیری رسماء اعلام نموده اند که ایشان از جریان خبر ندارند . لایق در دوران حفلیظ الله امین نیز توبه نامه به امین فرستاده بود . ولی برای شما چه فرق میکند . برای شما معذرت خواستن اصلاء بی معنی است . شما را یا عربستان و یا آی اس آی باز مسلح نموده برای انتقام گرفتند . قبلاء شما را به نام های اسلام و دین مجبور میساخت به کشتن برادر تان , امروز از شما پاکستان و ایران چنان قاتلانی درست نموده است که بدون سر یریدن شب خوابتنان نخواهد برد . اطلاعات فراهمی از زندان های صدارت و پل چرخی بهانه جویی های است برای شروع بربادی این کشور . ژاور .
14 جولای 2009, 03:15, توسط ر. مقدس
نوشتن پیرامون جنایت هولناک گذشته و پرده برداشتن از آن عقده گشایی صرف نیست ، و نه گرم کردن بازار رسانه هاست. این وظیفه ایست بزرگ و اساسی و رسالتی است ملی و تاریخی . ملتی که گذشته هایش را نتواند سره و پایه کند ، ملت بدبختی خواهد بود.گپ بر سر ارسال چند تا دشنام به آدرس این و آن و دل خود را یخ کردن هم نیست . سخن بر سر باز کردن طومار طویل جنایاتیست که بر سر این مردم رفته است. ما حق داریم علت العلل بدبختی های خود را بدانیم و از تاریخ عبرت بگیریم. در این میان همه یکسان نمی اندیشند. آنهایی که بار سنگین جنایات بر شانه های گنهکار شان سنگینی می کند ، از این پرده برداری ها خوش شان نمی آید. و این امر خیلی ها طبیعی هم هست. حزب دموکراتیک خلق رسم و راه بیسار بدی را در جامعه ما به یادگار گذاشت. رفیق کشی ها ، رهبر کشی ها ، پابوسی بیگانگان و سرکوب بیرحمانه ملت و .و و.و . حزبی که در درون توطئه زاده شد و در توطئه جان داد.توطئه گری و استفاده از این ابزار ننگین یکی از مشخصه های تمام افراد و گروه هاییست که سیاست را چال و نیرنگ تعریف می کنند. پناه بردن به توطئه ، معرف شخصیت ضعیف و بیمار افراد و نشان دهنده اصل و ذات یک جریان سیاسی می باشد ، هرچند در ظاهر خود را پابند به ارزش های اخلاقی و صاحب تقوای سیاسی بشمارند. شکرالله شیون و دیگران بدانند که گنهکاران اصلی و چوکره های شان برسر و روی تان گل نخواهند ریخت. وقتی درمیدان داخل شدی، از توطئه گران حرفوی نباید هراسید. وقتی در کنار مردم خود باشی ، برضد دشمنان شان خواهی بود.راه سومی وجود ندارد!
استوارم چون درختی پا به جای
پیچک بی خانمانی را بگوی
بی ثمر با دست و پای من مپیچ.(شاملو)
14 جولای 2009, 07:25
ظاهر جان!
ميداني، مسئولين سايت "گفتمان" فكر ميكنند كه همه مردم افغانستان به خيال گرفتن چوكي وزارت خارجه هستند و به همين دليل همه مردم را براي مصالحه و "آشتي ملي" با هر گند و كثافتي دعوت ميكنند و نميدانند كه من از سالها به اينسو با تشنگي و تنهايي مصالحه كرده ام.
مشك آنست كه خود بويد
این نوشته جناب شیون است که برای وزیر شدن دل شان گل زده . و خود را مثلء ( مشک ) پیش نموده است . از جمله اشخاص مثال ایشان که از زور بیکاری دست به شعر گفتن و ناله نمودن زده اند عبارتند از : در شماره یک , صبورسیاه سنگ است که به قول خودش به چخانسور کانادا زنده گی میکند و از کاپی نمودن و مرده هار از گور بگور نمودن و خوردن تفاله زنده گی دیگران به نظر خودش نام کامایی نموده فقط به کابل ناتط جای خوش نموده اند . دوم : جناب مهدوی است که از مجمع شاعران بی مایه و جاهلء تورنتو بیرونشان کردند به خاطر واضحاء جفنگ گفتن و بی ابرو ساختن زن و دختر مردم بد بخت کشور . 3 : جناب حباب هستند از بیکاری شعر میگویند و اشعار شان توهین بر فقر و بدبختی مردم ما همانند تفی است که در هوا میچرخد . اگر توجه نموده باشید در طول سی سال هر چه فاکولته و دانشکاه در افغانستان یا بسته بود و یا معلمین انچنان با تجربه و دانشمندی وجود نداشت که همچو نخبگانی به جامعه تحویل دهند . در عین زمان قسمی که خود شیون ( چه نامی .. که فقط به درد مرده خانه میخورد ) عرض نموده اند ( زماني که در افغانستان تاريخ نوشته شده ، و يا تاريخ به خصوص ، در مکتب ها و مدارس درس داده ميشد ، چيزي جزء جنگ و بزن، بزن و برادر کشي و اين که يک برادر برادر ديگر راکشت و باز حکومت را گرفت ، چيزي بيشتر از اين نبود . تاريخ بيشتر يک چيزي تحريف شده به نفع دولت داشت . ) کدام تاریخ را شما میخواهید به ما درس بدهید ؟ تاریخ پیدایش بچه سقو و یا سید حسین یار غار بچه سقو و یا مجید کلکانی که از وحشت او خود مردم شمالی در امان نبودند . تو به کسانی که توهین میکنی یک یک لحظه زنده گی ات را مدیون هستی . تو از فیشن نویسنده گی استفاده مینمایی برای ( جلوه ) نمایی که خیلی کهنه شده و طرز بیان جهالان و کم مایگان بوده است . نویسنده مردمی در باطن حل مشکلات مردم درد دیده است . دوای زخم یتیمان است , مرحمی است بر قلب کسانی که همه زنده گی خود را برای افغانستان از دست داده اند . شخصیت تو و یا شعور تو یا دانش تو ویا درجه مردمی بوردن تو از مامو رتبه 11 وارده و صادر شعبه مامورین دفاتر دولتی چاریکار بالا نرفته است . یک نوع استاده شدن در رشد شخصیت تو به نظر میرسد از لابلای نوشته هایت . بهر حال ما افغانها مثل ( دوبی ) یا ( رخت شور ) هزار من او گنده باز هم ضرورت ماست . میتانی پهلوی ما بنشینی و با صدای بلند خوده افغان چیغ زده صدا کنی .
15 جولای 2009, 09:30, توسط I.
darbare site "goftaman" yag djez yadam amad.Rezaq Mamom pursida ast ke dostanee Poyae kuja atand? paseq ba Mamon: yag adam ke kud ra yar poya medanad Rassul Rahim journalist jan azad dar sadae alaman ast.Rassul Rahim ezbe "azadakan" rah baz karda ast va Mabubllah Koshani rah ke sabeq maueen Keshtmande past va aqier bud ba riasat jamuri afghanistan peshnehad karda ast.Rassul Rahim in abe ziere buria kablan ba Dadfatre jarsi va zaher shah va Rangin Espanta buku maku dasht. dar site goftamn as Dr. saheb kerefta ta ba baja maktab menuisand va esme kud ra "goftaman barae democraci" kosashta ast.
14 جولای 2009, 09:29, توسط طغيان )
اقای شــــــــــکر ا لــــلـــــه شـــــــــــيون !
توجــــه داشـــــــــــــته باشـــــــــــــيد هما نگونه کـه شــــــــما ، معلم نســــــــيم رهــرو همکار « معلم رزاق عريف زندان بان پلچرخی » به اصطلاح گرداننده سايت تباناک « پندار » از دزد ســـــــــــر گــردنه « صمد اغای افغانی » « مجــيــد آغا » و « پويا آغا » « ناهيد » « مينا راوايی » و « لندی ها » با قباحت ، چشم سفيدی ، ديده درای ، و بی شــــــــــــرمی دفاع پشتيبانی مينمايد . هستن عناصر اوباش ، مزدبگير و وظيفه دار که از کربلايی سلطان علی کشـــــــــــــتمند طياره فروش برادر ناجايز « بابه ! مزاری » کربلايی و زوار اســــــــــــــــــد الله کشـــــــــــــــــــتمند خواهر زاده « بابه ! مزاری خون آشــــــــام » وکيل درا کولا ســـــــابق وزير خارخه !! هه هه هه هه عضو سابقدار شــــــــــــــــــــــــــــورای پلنگينه پوشـــــــان « چاه آهو » محمود بريالی وطن ، نهضت ، آزادی ، شرف ، عزت فــــروش دفاع نموده !!
خدا نه کند طشـــــــت گنديده رســــــوايی شــــــما نيز ماننده سلطان جان کشـــــتمند عضو رهبری شاخه مزاری باند وحدت .پلنگينه پوش معروف و مشــــــهور شورای سنگ فروشــــــان نظار دســـــــــــــــتگير پنجشيری که به جرم خيانت. جنايت . هشت سال چند زندان های گوناگون را سپری نموده است از ارتفاع بلند به زمين نه ريزد !!!
حرمت فراوان ( طغيان )
15 جولای 2009, 10:25, توسط فردوس کاويانی
آقای شيون ! شما حد اقل اينقدر شهامت داريد که عکس تان همراه نوشته تان است ، نه مثل گربوز خان عطاخيل و دريادلی ها و... که به زمين و زمان فحش مادر و خواهر ميدهند اما از زير چادری نام مستعار . و اما برای مردم افغانستان که طاعون سوسياليزم علمی ( نوع روسی) را تجربه کرده اند ؛ بسيار دشوار است که مائو ئيزم و سوسياليزم نوع چينی را قبول کنند ؛ زيرا از نظر عوام « سگ زرد برادر شغال است!» اعدام چپی های چينی بوسيله چپی های وابسته به اتحاد شوروی که به حکومت و قدرت رسيده بودند ( در دوران جنگ سرد) شايع ترين رسمی در دپلوماسی آن زمان بوده است وگمان نميبرم همدردی روشنفکران ملی و مستقل را چندان بر انگيزد چه رسد به همدردی عوام يک کشور غرق در خرافه های دينی را! اين که خلقی ها و پرچمی ها ، وطنفروش و خاين اند ، شکی در آن نيست اما دشوار ی کار در اثبات اين فرضيه است که سامايی ها و چپی های نوع چينی ، وطن فروش نيستند و از « اجنبی » دستور نمی گرفته اند و فريب عکس های سرخ تمام قد مائوتسه تونگ و انور خوجه و ... در چا رراه ها و کار خانه ها و مزرعه ها را نمی خورده اند و در فکر پياده کردن اين نسخه ها و مانيفيست ها در افغانستان نبوده اند ! من از نزديک حد اقل حيدر لهيب و داود سرمد را ميشناختم ؛ اينان آدم های پاکنفس بودند اما اين سند را نميتوان برای تطهير و تقديس همه چپی های مائو زده به کار گرفت! جناب شيون ! با اينهمه نوشته های جنابعالی را خالی از مفاد نمی بينم ؛ نوشته های شما حتا اگر گا ه ذهنيگرا باشد بهتر و پاکيزه تر از کارنامه زشت و سياه يک عده روشنفکران خاين نشسته در غربت غرب است که يا سکوت پيشه کرده اند يا در خدمت استخبارات غرب در آمده اند يا برای قدرت های پوشالی و ضد بشری ، مديحه و ستايشنامه می سرايند ؛ واصف باختری پس از عمری زندگانی در خيابان ترس و ترديد و گاه تظاهر به چپ نمايی اينک معتکف عمو سام است و پس از آن فضل فروشی تاريخی(!) که ۸ ثور ( زمان رويکار آمدن مجاهدين ) را در يک مصاحبه با مجله شعر منتشره ايران ، « انقلاب اسلامی افغانستان » ناميده بود ، اينک ساکت است و بجای سوسيالزم علمی ، خاکستر نشين « سوسيال ماهانه» شده است! و آدمکی به اسم کاظم کاظمی در دارالخلافه ايران ، برای سالگرد مرگ خمينی دجال و ساير رجاله گان ضد بشری ، مديحه و مرثيه ميگويد و برای اين مويه گر مذهب ، لقب « بيدل شناس و شاعر شهير و شاعر اهل بيت و رهبر ادبيات برون مرزی (!) افغانستان » نيز از سوی دستگاه های حکومتی داده شده است ! آری ، شيون صاحب ؛ اهميت و شهامت شما با مقايسه اين خيل خود فروش و بيوطن ؛ بر جسته ميشود ومن نميتوانم آن را دست کم بگيرم . پيروز باشيد . فردوس کاويانی
17 جولای 2009, 03:09, توسط آصف سرپلی
چرا خوده بزامت انداخته میخاین که شوی تاریکه ده ما روز نشان بتین ؟ چرا میخاین آفتاب روشن ره با دو انگوشتتان پوت بکونین ؟ چرا میخاین از خیانت و کوشت و خون و وطن فروشی تان انکار بکونین ؟ چرا میخاین برویتان باز پوست پشک ره بپوشین ؟ از خدا بترسین . از بندایش شرم بکونین . یا مثلی نویسندی مقاله حقایقه بگوین یا مثلی آقای هاشمی حقیقت گوی ره تشویق کده تصدیق بکونین . بیغم باشین و بیخار استین که ای روی سیای کمونستا ایچ وقت سفید نمیشه و نخات شود الا یک راه داره . کمونستان ناجوان یک پوسان خو بکو که چه راه ده سفید شودن روی های مبارک شوما وجود داره تا ای سرپلی بریتان بگویه . ای شاباش راهیش امیست که دل ره بدلی شیر مانده شرم ره اوسو انداخته یک کمترک زیادترک حیا کده و از همه مهمتر خدا ره حاضر دانیسته یک معاضرت پخته از مردوم و ملتی ستم کشیده ای ما خاسته و خوده ده سجده پیشی بار گاه الاهی انداخته با گریه و زاری توبه بکونین . ممکن خدا شوما ره ببخشه درگاه او بسیار کلان است . شاید حاجت نباشه که مه گنا های شوما ره یک یک تا نویشته کده بروم و مردوم تصدیق کده بوره ما که از گنای گنا کار میفامیم گونا کار خو خود میفامه که چه گل هاره ده او داده . چه خانه ها ره تباه کده . خاکی وطن ره که حیثیتی مادر ره داشت چه ارزان فروخته . چقه کودکان ره یتیم کده چقه ره بیوه ساخته و از خدا مثلی امینی خاین چقه زود روی گشتانده . حالی امیقه زود یادیما رفت که بی شرمانه آمده از خلق و پرچم تاریف بکونیم . از ببرک تاریف کدن . از ترکی توصیف کدن و امین ره تصدیق کدن . سیاهی ذوغال ره ده رویتان مالیدن مانا داره و از کمونستی تان یاد کدن و یا به او افتخار کدن بی خدایی تان ره ثابت میسازه که اگه اوتو باشه که انوز ام ده فکری سابقیتان باشین و ازی غلامی روسیه (نامیش ده سریش رو-سیه) مثلی غلامی امریکا فخر بکونین نام ادم ره از سریتان دور بسازین و خوده خرس های قطبی مارفی کده ده میدان بیاین که باز ما مابین شوما و شادی گکای امریکایی فرقیشه ببینیم که کودامیتان ده حیوانیت زیاد ترک نزدیک ترک استین . تا حقی جایزه ای وطن فروشی ره کودامیتان دارین . باز یک پورسان بکار است که ای جایزه چه خات بود . بلی یک گلوله گرم و از میل آوان ده تقدیر زیبای تان خات بود . "ها " یک چند متر ریسمان ده گردن های کلفتتان مثلی داکتر صاحیب ام کفایت میکونه که خوبتریتان امو جناب بود که کمتر از یک ملیون نفر ما ره نکوشته بود . برین یک کمترک سره ده گریبان بکونین باز از خلق و پرچم دیفا ...
16 جولای 2009, 06:01, توسط ا.هیرمند
چه اتفاقی افتاده است که درین روزها ، وابسته گان حزب منحله ح.د.خ .ا و بتاریخ سپرده شده مخصوصا َ ، اعضا و کادرهای کمیته مرکزی وبیروی سیاسی آن به تقلا افتاده و به مظلومیت نمائی دست میزنند متنند دستگیر پنجشیری و اسد ، و .... و جرعت نموده اند که از غارهای عنکبوتی شان سر براورند ،و در بعضی موارد پرروی شان به حدی در نوشتار شان رسیده است بجای انکه به خاطر ویرانی کشور و تباهی مردمش از مردم عذر خواهی کنند ادعای طلبکاری نیز دارند !.
این اجیران دیروز ، و منتظران به خدمت( اجاره داران) امروز، بازار فروش مجدد شان را پر رونق یافته اند ، و بخود جرعت به خرج میدهند تا دوباره وارد بازار مکاره خود فروشی مه در این رشته تخصص خارقالعاده ای دارند از نمو ان کلاهی دست و پاه کنند
تا از رفقای جانجانی دیروز شان شهنواز خان و منگل جان که رسما وارد محرکه شده اند دست کمی نداشته با شند.
انهایکه میلیونها مادر و پدر و خواهر و برادرودر یک جمله سرزمین ما را در ماتم کشتار انسانهای این سرزمین به شیون نشاند و اسایش چه که همه ای هست وبود این سرزمینی را از امنیت و امکان زندگی تهی کردند ،وخود عامل وباعث ویرانی گستردهَ فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی گردیدند و همه تر از همه نوکری و وابستگی به بیگانگان را اساس کار حکومتی و سیستم سیاسی ساختند ،فرهنگ تسلیم طلبی و نوکری را حقیقت انقلاب نام نهادند و عامل پخش و توسعه ان شدند بجای ریختن عرق ننگ باز هم قلم میگیرند و مینویسند،که جه جیطی را به اثبات برسانند،آیا باز هم انکار میکنند که این همه گورهای دسته جمعی که هر روز در هر گوشه وکنار در شهر و ده و سر مکشاید و از دها مورد آن ما وشما یک مورد انرا شاهدیم بیانگر خدمات شایسته و یا شاهکار مسولین کمیته مرکزی و بیروی سیاسی ح.د.خ.ا نیست ؟
هنوز هم که هنوز است صدای شیون مادران داغ دار این سرزمین در گوش فرزندانش ، زمزمه جنایات این اجیران بیمقدار را بر زبان دارند، و از یاد نبرده اند چون تعداد زیادی از عاملین و مسببین جنایات انجام شده زنده اند.
پس جا دارد که شکرالله شیون زبان بیان درد و اه شهیدان با نام و گمنام سرزمینی باشد که افغانسانش نامند،بگزار پیام شیون کسانی باشد که برای حفظ استقلال و ازادی و ازاد اندیشی سرزمینش شیون ماتم نه بل شیون حق طلبی سر دهد تا باشد که اگر جنایت پیشه گان فراموش کار شده اند، تاریخ و مردم آزاده را همیشه حافطه بیان حقایق در مار است وبخشی از آن قلم و صدای ش. شیون و شیونهای خواهد بود که خوب روئیده است و صبحگاه فردا باز هم رویش خواهد کرد. پش شیون عزیز صدایت رصا تر و شیون حق بیانی ات سبز باد.
ا.هیرمند
17 جولای 2009, 10:40, توسط حميد کاميار
جناب شيون . کامنت نويسنده بزرگ فردوس کاويانی که همواره پيام های قابل تامل و با اهميت ميگذارد ؛ مورد تاييد است . ما سا مايی و راوايی و همفکران اينان را در قدرت نديديم که مابين آنان و وطنفروشان حزب دموکراتيک خلق ، قضاوتی درست بتوانيم کرد ! در کشور های عقب مانده هر جريانی ؛ هرکسی از « مسند قدرت » دور ماند يا از اريکه قدرت فرو افتاد ، ناگهان هم انقلابی و هم مردم گرا و هم بافضيلت ميشود ! در قرن معاصر مائوتسه تونگ کمتر از استالين ، آدم نکشته است ! بهر حال شما با قلم شيوای تان بهتر است از « مرده گان » در زمان حاضر صحبت نکنيد بلکه در باره زنده گان حرف بزنيد ؛ منظور زندگان گستاخ و آبرو ريخته است که با آرنج خونين نه تنها از ملت ، معذرت نمی خواهند بلکه خود را کانديد رياست و وزارت نيز کرده اند، آدمک های مثل شهنواز تنی ، عبدالله عبدالله ، قسيم فهيم ؛ کريم خليلی ونظاير شان ! آيا دموکراسی امريکايی ، دماکراسی جنايتکاران است؟ آيا اوباوا منتظر است يک جفت کفش از سوی مردم افغانستان نيز به سوی او پرتاب شود ؟! در باره لطيف پدرام نيز يک يادداشت مرقوم فرماييد که جای دارد و بسيار هم لازمی است . لطيف پدرام که با اسد کشتمند در روزنامه « حقيقت انقلاب ثور » کار ميکرد و با بزرگان خلقی و پرچمی ، حشر و نشر داشت پس از سقوط داکتر نجيب به احمد شاه مسعود يکجاشد و مليشه ای تاسيس کرد و مسلمان و مجاهد (!) شد . در همانحال حال ، روزی روزگاری که در زمان طالبان از کشور متواری شد و سر از فرانسه درآورد ، معضله و مشکل اساسی مردم افغانستان را « مذهب و باورهای مذهبی و ارتجاعی » قلمداد کرد ؛ اما امروز پس از زد و بند های با بازيگران منطقه ، بطور اخص رژيم ولايت فقيه ، يکباره مسلمان دو آتشه شده و در مشی انتخاباتی اش برای مجاهدين غيور اسلام ، خواستار يک وزارتخانه ای مستقل شده است ! سلامتی و توفيق يار تان . با احترام .حميد کاميار
20 جولای 2009, 11:04, توسط Qurbaa saeed
shewan montaqde khob ast
man baa o mowafiqam
qalamash tawanaa baad