
یک روزنه و دو نگاه
بازتاب و پیامد نامزدی بشردوست و محقق در جامعۀ هزاره/ آنگاه که استاد محقق می¬گفت: سیاف دشمن تشنه به خون هزاره¬ها و عامل قتل عام مردم افشار است، اینها می¬گفتند: سخن استاد عین حقیقت و واقعیت است و جهاد با آن کافرِ وهابی، واجب و لازم؛ و آنگاه که آقای محقق برای رئیس شدن همان دشمن تشنه به خون هزاره در پارلمان، سرگرم رایزنی و جمع کردن رأی بود، باز هم آنها گفتند: صراط مستقیم همان است که استاد می¬رود.
در دو دورۀ انتخابات ریاست جمهوری افغانستان ـ که نخستین دور آن در سال 1384 برگزار گردید و دومین آن هم اکنون در جریان است ـ دو نامزد هزاره¬تبار با سوابق، سلایق و علایق کاملاً متفاوت و بعضاً متضاد در آن دو پیکار سیاسی شرکت داشته¬اند. در دورۀ پیشین، محمد محقق با سوابق و علایقی چون قوماندانی، پهلوانی، جنگ-سالاری، قوم¬مداری و سیاست¬های پوپولیستی و موج¬سوارانه، وارد آن معرکه شد و هم اینک نیز رمضان بشردوست با علایق و سلایقی چون روشنفکری، شایسته¬سالاری، مردم¬گرایی، ساده¬زیستی، فسادستیزی، دیدگاه فراقومی و نگاه تند انتقادی وارد کاروزار انتخاباتی شده است.
علی¬رغم تفاوت¬ها و تمایز¬های ماهوی و جوهری که میان پیشینه، اندیشه، کارنامه، برنامه و شخصیت دو نامزد یادشده وجود داشته و دارد؛ اما در درون جامعۀ کوچک هزاره و در میان فعالان سیاسی و اجتماعی این قوم، به دو شیوه کاملاً متفاوت و دور از انتظار با موضوع نامزدی محقق و بشردوست، مواجهه و معامله گردیده است. در حالی که جمع قابل توجهی از فعالان سیاسی و حزبی و سوادمندان جامعۀ هزاره با اشتیاق و هیجان فراوان از نامزدی استاد محقق در انتخابات گذشته استقبال و حمایت نمودند و در نهایت هم اغلب آرای هم¬تباران خود را به صندوق آقای محقق سرازیر ساختند؛ ولی در انتخابات جاری آن استقبال و هیجان از نامزدی داکتر بشردوست در جامعۀ هزاره و مخصوصاً در جمع فعالان و سوادمندان آن به چشم نمی¬خورد. در اردوگاه مبارزاتی محقق آنچه کمتر و یا هرگز به چشم نمی¬آمد، افراد و گروه¬های غیر هزاره بود و در اردوگاه بشردوست آنچه کمتر به چشم می¬آید، فعالان و سوادمندان هزاره است. فعالان وسیاسیون هزاره¬ در این دوره به¬گونه¬ی رفتار می-کنند که گویی اصلاً نامزدی در میان کاندیداها ندارند.
چرا آنهمه استقبال و اشتیاق نسبت به حضور و مشارکت یک نامزد هزاره¬تبار (محقق) و اینهمه بی¬شوری و بی¬طپشی نسبت به نامزد دیگری از همان گروه قومی (بشردوست)؟
ما در این نوشتار کوتاه در پی یافتن پاسخ پرسش فوق هستیم. نخست نگاهی به پیشینه، کارنامه، اندیشه و شخصیت هردو نامزد مورد مقایسه:
الف) محقق و انتخابات سال 84:

در اولین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 1384، یکی از فعالان سیاسی و نظامی هزاره بنام حاجی محمد محقق (رهبر یک شاخه از حزب وحدت) به عنوان نامزد در انتخابات یادشده شرکت نمود. با توجه به حضور بیست سالۀ محقق در جنگ¬ها، منازعات و تحولات سیاسی و نظامی افغانستان، حداقل اتهامات و سوءپیشینه¬های ذیل در کارنامه و دوسیه (پرونده) وی وجود داشت و یا می¬توانست وجود داشته باشد:
1) مشارکت فعّال در جنگ¬های داخلی و متهم به اتهام جنگ¬سالاری و ارتکاب جنایات جنگی.
2) رهبری و سازماندهی گروه¬های جنگ¬سالار و متهم به نقض گسترۀ حقوق بشر در مناطق تحت کنترل.
3) اتهام وابستگی به قدرت های خارجی و ممالک همسایه و دریافت کمک¬های مالی و تسلیحاتی از آنها.
4) متهم به ترور و قتل مخالفان سیاسی و حزبی در صفحات شمال کشور.
5) متهم به سوء استفاده از قدرت نظامی ـ حزبی و کمک¬های دول تمویل کننده در جهت تشکیل حرمسرا (به ظرفیت سه همسر و 17 فرزند) و ساختن کاخ¬ها و ترتیب و تشکیل زندگی شاهانه.
6) متهم به تحریک و ترویج خصومت اجتماعی و نفرت قومی در جامعۀ کثیر الاقوام افغانستان
علاوه بر اتهامات آشکار فوق، میزان دانش و تحصیلات محقق، مهارت سیاسی و تجربه کاری و مدیریتی وی و حتی توان و کفایت وی برای ادارۀ امور کشور قویاً مورد تردید و ابهام قرار داشت. نیاز به گفتن نیست که هرکدام از اتهامات و ابهامات فوق، شانس و ضریب موفقیت آقای محقق را برای صعود به کرسی ریاست جمهوری به شدت کاهش می¬داد. بعلاوه، مشارکت فعّال نامبرده در جنگ¬های تنظیمی و قومی دهۀ هفتاد خورشیدی (نود میلادی) احتمال جذب آرای اقوام غیر هزاره را به سوی وی تقریباً به مرز صفر می¬رساند.
اما علی¬رغم اشکالات و ابهامات یادشده در کارنامه و پیشینۀ آقای محقق و در نتیجه، ضعیف بودن احتمال موفقیت وی، جمعی قابل توجه از فرهنگیان، روشنفکران، هزاره¬گرایان، فعالان سیاسی و عامۀ مردم هزاره از نامزدی نامبرده به گرمی استقبال نموده، با تمام توان و امکانات مادی و معنوی از وی حمایت و تبلیغ نمودند. برخی از آنان، مشارکت آقای محقق را در آن انتخابات، یک رخداد تاریخی و سنت¬شکنانه معرفی نموده، پیروزی وی را مساوی و معادل با موفقیت هزاره¬ها تلقی نمودند. آنان با تدوین کتا¬ب هایی چون «از کوه تا شکوه» و تدویر همایش¬ها و سمینارهایی چون «محقق، مشارکت و خودباوری» و راه¬اندازی نشریات، سایت¬ها و کمباین¬های تبلیغاتی گسترده، تلاش کردند تا قیام و اقدام محقق را به مثابۀ یک رویداد حماسی و شاهکار سیاسی معرفی نمایند و از ایشان چهره¬ای یک «قهرمان» برای هزاره¬ها ترسیم نمایند.
اینهمه اشتیاق و هیجان نسبت به نامزدی محقق در حالی از سوی برخی از فعالان سیاسی و حزبی هزاره ابراز می¬شد که به باور صاحب¬نظران و صائب¬نظران، وی و دیگر هم¬قطاران جنگ سالارش مانند قانونی و دوستم، هیچگاه به قصد پیروزی در انتخابات و تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری وارد آن معرکه نشده بودند. آنان نیک می-دانستند که با آن سوابق منفی و منفور، هیچ شانسی در این عرصه و پهنه ندارند. انگیزه اصلی افراد یادشده از مشارکت در انتخابات سال 84 صرفاً ایجاد موج و هیاهوی سیاسی به قصد نجات جان خود بود. آنان به فراست دریافته بودند که دیر یا زود به اتهام جنایات جنگی، نقض حقوق بشر و مشارکت در یک دهه جنگ داخلی و کشتار غیرنظامیان، مورد محاکمه و بازخواست قرار خواهند گرفت و یا حداقل از گردونه سیاست و قدرت کنار گذاشته خواهند شد.

بر اساس چنین پیش¬بینی و احاس خطری، آنان تصمیم گرفتند تا با مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری و تحریک احساسات هم¬تباران خود و جلب آرای آنان، به دولت¬های خارجی، سازمان¬های بین المللی و سازمان¬های داخلی مدافع حقوق بشر این پیام و اخطار را برسانند که محاکمه یا حذف آنان به نفع ثبات و امنیت در افغانستان نیست و آنان هنوز از طرفدارانی در میان هم¬تباران خود برخوردارند و می¬توانند با ایجاد موج در میان توده¬های ناآگاه، برای ثبات و امنیت افغانستان دردسرساز باشند.
بر این اساس، آقای محقق نه آنگونه که خود ادعا می-کرد، در اندیشه سرافرازی و بهروزی هزاره و یا کسب یک مدال بُرُنز برای این مردم بود و نه سودای ریاست جمهوری را در سرداشت؛ بلکه او تنها و تنها برای بقاء و نجات خود می¬جنگید و با سپربلا ساختن آرای هم¬تباران خود توانست در صحنۀ سیاسی افغانستان باقی بماند و موقتاً از محاکمه و مجازات نجات یافت.
ب) بشر دوست و انتخابات سال 1388:
در دومین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری در سال روان نیز یکی از نخبگان و فعالان سیاسی هزاره بنام داکتر رمضانعلی بشردوست به حیث نامزد مستقل، غیر حزبی و فراقومی، وارد عرصۀ رقابت¬ها شده است.

بشر دوست از لحاظ پیشینه، کارنامه، مقبولیت اجتماعی، وجاهت علمی، نو اندیشی، ویژگی¬های شخصیتی، زندگی خصوصی و دیگر مؤلفه¬های تأثیرگذار بر میزان موفقیت یک نامزد، درست در نقطۀ مقابل محقق قرار دارد. تمام نقاط منفی و سوء پیشینه¬هایی احتمالی که در کارنامه و شخصیت محقق وجود دارد، در کارنامه و پیشینۀ بشردوست وجود ندارد. تمام فضایل و کراماتی که محقق فاقد آنهاست، بشردوست واجد آنهاست. او متهم به مشارکت در جنگ¬های داخلی، ارتکاب جنایات جنگی، نقض حقوق بشر، وابستگی به ممالک بیگانه و همسایه، ترور و قتل مخالفان سیاسی و رقبای حزبی، تحریک خصومت اجتماعی و نفاق قومی و سایر اتهامات حقوقی و کیفری نیست. بشردوست در هیچ¬یک از احزاب و سازمان¬های جنگ-سالار و عامل کشتار مردم، عضویت نداشته و از هیچ¬یک از آنان حمایت و جانبداری مادی و معنوی نکرده است. بشردوست هیچگاه جنگ¬های ویرانگر و خونبار دهۀ هفتاد خورشیدی را «نهضت عدالتخواهی» نخوانده و سردمداران آن فاجعۀ ملی را به عنوان «اسطوره» های قومی یاد نکرده است. بشردوست هیچگاه تلاش نکرده است تا از تحریک احساسات یک قوم و تخریب احساسات دیگر اقوام، برای بقاء و ارتقاء مقام و منزلت شخصی خود سوء استفاده نکند. امروزه افرادی چون محقق و خلیلی اگر در تمام فصول سال در دایره قدرت و حکومت باقی می-مانند، در واقع بعنوان «تیکه¬داران» سهم هزاره¬ها در دولت «شرکت سهامی افغانستان» عمل می¬کنند و سوار بر شانه¬های زخمدار این قوم فلک زده، به مقام و موقعیت مادام العمر کنونی دست یافته¬اند و یا از کیسۀ احساسات آنان برای بقاء و نجات خود هزینه می¬کنند؛ اما بشر دوست این مردانگی و شهامت را دارد که از قوم یخن کنده و پا برهنۀ خود بعنوان سیاهی لشکر و سپر بلا استفاده نکند. او به هر مقام و موقعیتی که دست یافته و یا قرار است دست یاید، محصول وبرایند لیاقت، ابتکار و شایستگی فردی خود اوست؛ نه برایند قوم فروشی یا قوم¬سواری او؛ چنانکه تعداد دیگر از شخصیت¬ها و چهره¬های نامدار هزاره مانند سلطانعلی کشتمند، داکتر سیما ثمر و امثال آنها نیز از کیسۀ همت و لیاقت خود ارتزاق کرده¬اند، نه از سهم و نصیب قوم هزاره.

علاوه بر اینها، بشر دوست یک انسان فرهیخته، پاک-نفس، شریف و خوش¬نام است که حتی رقیبان و بدخواهانش نیز نمی¬توانند او را به فساد مالی و اداری، ثروت-اندوزی، سوء استفاده از قدرت و وابستگی به قدرت¬های خارجی متهم نمایند. در مقابل کاخ¬های سرخ و سبز محقق در مزار شریف و کابل، بشردوست در درون خیمه ـ که خود آن را خانۀ ملت نامیده است ـ زندگی می¬کند. در برابر حرمسرای هارونی استاد محقق، بشردوست فاقد همسر و فرزند است و در عالم تجرد به سر می¬برد. در مقابل ثروت قارونی و پیجاروی چشم¬نواز و ضد گلولۀ استاد محقق، فلوکس واگن فرسوده و بی¬قوارۀ بشردوست، نشانۀ آشکار پاک¬نفسی و ساده¬زیستی اوست.
در میان چهل نامزد ریاست جمهوری دورۀ دوم، حامدکرزی و بشردوست تنها نامزدهایی هستند که در میان تمام اقوام عمده کشور از هواداران و دوستدارانی برخوردارند و احتمالاً آرای آنان فراقومی و در سطح ملی خواهد بود؛ چنانکه در انتخابات پارلمانی گذشته، بشردوست تنها نامزد در پایتخت کشور بود که از میان تمام گروه¬های قومی موجود در کابل، آرایی را به خود اختصاص داد.
از لحاظ سطح دانش، تخصص، تحصیلات، نواندیشی، روشنفکری و آشنایی با الزامات و مطالبات دنیای مدرن نیز بشردوست سرآمد کاندیداهای موجود ریاست جمهوری به شمار می¬آید.
البته برجستگی¬ها و شایستگی¬های داکتر بشردوست، محدود و محصور به آنچه گفت شد نیست؛ چنانکه وجود آن شایستگی¬ها و ویژگی¬های ممتاز هیچگاه به معنای فقدان کاستی و ناراستی در شخصیت، اندیشه و رفتار وی نیست. بشردوست نیز مانند سایر انسان¬ها، ترکیب و تلفیقی از ضعف¬ها و قوت¬ها، محاسن و معایب است. صراحت و صداقت بیش از حد، بهره¬گیری از لحن و ادبیات گزنده و انتقادی، خوش باوری و نگاه سطحی به معضلات پیچیدۀ کشور، نداشتن یک برنامۀ منسجم و منظم برای حل مشکلات کشور و ... را می¬توان از جمله معایب و نقاط ضعف بشردوست به شمار آورد. اما در عین حال، در مقایسه با استاد محقق نامزد هزاره¬تبار پیشین، مزیت¬ها و برتری-های بشردوست آنچنان بدیهی و آشکار است که بی¬نیاز از تبیین و تفسیر می¬باشد.
ج) پرسش اساسی این نوشتار:
حال پرسش اساسی در نبشته حاضر این است که علی¬رغم آنهمه ابهامات و اتهامات در شخصیت و کارنامۀ نامزد هزاره¬تبار پیشین (محمد محقق) که طبعاً ضریب موفقیت او را به شدت کاهش می¬داد؛ و اینهمه جاذبه¬ها و برجستگی¬ها در زیست¬نامه و کارنامۀ نامزد هزاره¬تبار دور دوم (داکتر رمضان بشردوست) که طبعاً ضریب موفقیت وی را آشکارا افزایش می¬دهد؛ چرا و به چه دلیل، جمعی قابل توجه از روشنفکران، روزنامه¬نگاران و فعالان سیاسی و حزبی هزاره آنچنان مجدّانه و با انگیزه از نامزدی آقای محقق حمایت و استقبال کردند؛ اما همان¬ها در برابر نامزدی بشردوست، سکوت و بی¬طرفی پیشه کرده¬اند؟ چرا در کمباین و اردوگاه انتخاباتی محقق جز هزاره¬ها، هیچ گروه قومی دیگر به چشم نمی¬آمد؛ اما در اردوگاه بشردوست، هزاره¬ها کمتر از دیگر گروه¬های قومی به چشم می¬آیند؟ چرا آنهمه سینه¬چاکی مشتاقانه و مخلصانه! برای پیروزی یک جنگ¬سالارِ متهم به انواع اتهامات و فاقد شانس موفقیت و اینهمه سکوت و سکون در برابر نامزدی یک روشنفکر پاک نفس و خوشنام؟

پرواضح است که نه آن استقبال و هیجان، رویداد اتفاقی و از سرتفنن بود و نه این خفقان و بی¬تفاوتی. دلایل و عوامل این موقف و برخورد دوگانه و متفاوت را به شرح ذیل می¬توان مورد اشاره قرار داد:
1) گرایش¬ها و نگرش¬های حزبی و سازمانی:
محمد محقق یکی از قوماندانان سرشناس سازمان نصر و بعدها هم یکی از قوماندانان مشهور حزب وحدت بود و اینک نیز رهبری حزبی بنام «وحدت اسلامی مردم افغانستان» را به عهده دارد که متشکل از اعضاء و هواداران سازمان نصر و حزب وحدت سابق می¬باشد. بر این اساس و با این حساب، جناب محقق دارای ریشه و پیشینۀ عمیق و وثیق در سازمان نصر و حزب وحدت می¬باشد و اینک نیز سازمان و تشکیلات مستقلی را تحت هدایت خود دارد. این درحالی است که طرف مورد مقایسه ایشان یعنی داکتر رمضان بشردوست سابقۀ عضویت در هیچکدام از احزاب یادشده را ندارد و اینک نیز فاقد حزب و سازمان مشخص می¬باشد.
بدون تردید بخش قابل ملاحظه¬ای از افراد و گروه¬هایی که مشتاقانه و سینه¬چاکانه در اردوگاه استاد محقق حضور یافتند و برای پیروزی او در آن پیکار سیاسی، جانفشانی و عرق¬ریزی کردند؛ انگیزه و محرک اصلی شان، تعلقات حزبی و سازمانی بود. آنها از اعضاء و هواداران سازمان نصر و حزب وحدت بودند و صرفاً بر اساس کشش و گرایش حزبی و جناحی، جان¬نثارانه در خدمت استاد محقق قرار گرفتند. اینان از آن دسته حزبی¬های چشم و گوش بسته¬ای بودند و هستند که اگر محقق و دیگر رهبران پیشین و کنونی حزب بگویند رنگ برف سیاه است و رنگ ذغال سفید، آنها فوراً می¬گویند: کاملاً صحیح است، چون استاد یا اساتید چنین فرموده¬اند. بر اساس همین مشی اطاعت متعصبانه، آنگاه که استاد محقق می¬گفت: سیاف دشمن تشنه به خون هزاره¬ها و عامل قتل عام مردم افشار است، اینها می¬گفتند: سخن استاد عین حقیقت و واقعیت است و جهاد با آن کافرِ وهابی، واجب و لازم؛ و آنگاه که آقای محقق برای رئیس شدن همان دشمن تشنه به خون هزاره در پارلمان، سرگرم رایزنی و جمع کردن رأی بود، باز هم آنها گفتند: صراط مستقیم همان است که استاد می¬رود. در پروسۀ انتخابات نیز آنان از همان مشی تبعیت متعصبانه پیروی کردند و با همین دیدگاه به اردوگاه محقق پیوستند. آنگاه که استاد با محقق با فاشیست و فاسد خواندن ادارۀ کرزی، وارد رقابت انتخاباتی با وی شد، پیروان چشم بستۀ حزبی¬اش جان-نثارانه در رکاب وی قرار گرفتند و از او یک قهرمان سیاسی ساختند؛ و در انتخابات جاری که استاد محقق به اردوگاه همان فاشیست و فاسدِ پیشین پیوسته است، باز هم آنها از فراست و درایت استاد محقق تمجید می¬کنند.

پرواضح است که این گروه از فعالان سیاسی و حزبی هیچگاه به اردوگاه بشردوست و هیچ فرد دیگری بیرون از حلقۀ خاص خود شان نخواهند پیوست.
2) گرایش¬ها و کشش¬های قومی و تباری:
برخی از فعالان سیاسی و اجتماعی هزاره به این دلیل به کاروزار تبلیغاتی استاد محقق پیوستند و بسیاری از مردم عادی و عامی هزاره نیز به این دلیل آرای خود را به حساب نامبرده سرازیر کردند که متأثر از تبلیغات رسمی و غیررسمی، چنان گمان می¬بردند که وی به انگیزۀ احقاق حقوق هزاره¬ها و بهبود جایگاه سیاسی و اجتماعی آنان در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده است. بر مبنای چنان گمان و برداشتی، گروه¬ها و افراد هزاره¬گرا و قوم¬مدار، تحت پرچم استاد محقق گردآمدند و توانستند آن گمان و اذعان خود را به توده¬های خاموش هزاره نیز بقبولانند.
اما در این میان بشردوست که همواره و پیوسته از «ملت افغانستان» «وحدت ملی» «تحمل و مدارا» و «نجات کشور» سخن می¬گوید و نه از قومیت و گروه قومی خاص، بسیار بدیهی و طبیعی خواهد بود که این دسته از فعالان سیاسی و حزبی (هزاره¬گرایان) هیچگونه تناسب و سنخیتی میان آمال و آرزوهای خود و شعارهای بشردوست احساس نکنند و به اردوی فراقومی وی نپیوندند.
3) انگیزه¬های مادی و معیشتی:
در جامعه¬ای که دغدغۀ اصلی و اساسی اکثریت قاطع اعضای آن را تأمین معیشت و تلاش برای زنده ماندن تشکیل می¬دهد، طبعاً فعالان سیاسی، فرهنگی و رسانه¬ای نیز نمی¬توانند از این قاعده عام مستثنی باشند. بر این اساس، بخش قابل توجهی از طیف و گروه یادشده در چنان جامعه و کشور ما، فصل انتخابات را به دیدۀ فصل و فرصتی برای «اشتغال، درآمد و تأمین معیشت» نگاه می¬کنند. آنان تلاش می¬ورزند تا با پیوستن به اردوی تبلیغاتی یکی از نامزدها، هم درآمد فصلی و موقت خود را از رهگذر این رقابت¬ها کمایی کنند و هم در آینده از حمایت¬های سیاسی و مالی نامزد مطلوب خود برای دست یافتن به کار دولتی و یا دیگر مشاغل و مزایا بهره¬مند شوند.
بدون تردید جمعی از فعالان عرصۀ تبلیغات و کمباین-های انتخاباتی و از جمله هزاره¬ها، با انگیزه و رویکرد یادشده وارد اردوگاه سیاسی و تبلیغی نامزدها می¬شوند. وقتی از زاویه دید این انگیزه و کشش به دو نامزد هزاره¬تبار مورد بحث ما (محقق و بشردوست) نگاه کنیم، آنان در دونقطۀ مقابل و مخالف یکدیگر قرار می-گرند. محقق هم از توان و امکان تأمین و تمویل طرفداران و مبلغان خود برخوردار بود و هم از انگیزه و تمایل درونی و اخلاقی آن. اما بشردوست نه توان حاتم¬بخشی¬های انتخاباتی را دارد و نه چنان شیوه¬ای را سازگار با اخلاق سیاسی و معیارهای مبارزاتی خود می-داند. با این حساب، این دسته از افراد نیز گمشدۀ خود را در اردوگاه بشر نمی¬یابند و به طور طبیعی از آن کناره می¬گیرند.
هزاره ها در کنار هموطنان خود به داکتر بشردوست رای می دهند
مردم در کابل، ننگرهار، لغمان، کنر، غزنی، بامیان، لوگر، خوست، پکتيا، پکتيکا، پروان، کاپيسا، بغلان و بدخشان بصورت خيره کننده ای از داکتر بشردوست استقبال کرده و اين شانس او را برای پيروزی افزايش چشمگيری داده است.
يكشنبه 26 ژوئيه 2009
واژه های کلیدی
انتخابات در افغانستان
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدآی مردم فریب حیله های محقق را نخورید که روزگارتان تباهتر میشود.
به همه سلام،
محترم مسیح!
شما در اکثر درست فرموده اید، لیکن باید گفت که شما گفته اید که بشر دوست کدام برنامه مشخص ندارد؟ اگر در صحبتهای محترم بشردوست متوجه شده باشید خواهد توانست از برنامه شفاف ان اگاهی حاصل نماید به طور مثال داکتر بشر دوست فرموده است که با دزدان،جنایتکاران جنگی،ناقصان حقوق بشر و ظالمان حساب و کتاب خواهد کردو برای اعاده دموکراسی کار خواهد کرد، ایا به نظر شما این یک برنامه بزرگ و بزرگ نیست؟ ایا مردم و کشور ما دچار این پدیدهای ننگین نبوده اند و اشحاص خاین را مجازات کردن خود یک برنامه بزرگ است و اولیت دارد، تا وقتی جنایتکاران محاکمه نشوند هیچ کدام برنامه سیاسی، اقتصادی و امنیتی تدویر شده نمی تواند و چیزی که ما نیاز مبرم با ان دارم ان صلح ، ارامی، و وحدت ملی است وقتی ما دسترسی با ان پیدا کردیم متوانیم برنامه های اقتصادی و اجتماعی و غیره را در چوکات حکومت مردمی تدوین نمایم، به نظر من محترم بشردوست توانمندی اداره کشور را دارد، اگر این طور محاسبه کنیم که کرزی، احمدزی و عبدالله کدام برنامه ای دارند که مردم ما بالای ان محاسبه نمایند و حداقل اینها گفته نمی توانند که با دزدان و جنایتکاران جنگی چی خواهند کرد؟
جلال ابادی
اقای مسیح ارزگانی نبشته تان چندان بد نبود و اما دو مورد اشتباه محض دران صورت گرفته است >
اول فوتو محقق که یک خاین ملی است در پهلوی فوتو یک شخص ازاده و خدا گونه یکجا اورده اید.که البته باید نمی اوردید.
دوم شما اقای بشر دوست را خوش باور و یا اینکه چرا رگ گو است و یا هم فاقد استراتیژی قلمداد نموده اید که بکلی غلط و نادرست است. زیرا
اساس هر استراتیژی تقوا و ترس از خدا است و استراتیژی را میتوان کاپی و یا با اندک اندیشه ایجاد و بروی کاغذ اورد و اگر تقوا نباشد استراتیژی جز یک پاره کاغذی بیش نخواهد بود ایا اینطور نیست و ایا عقل سلیم اینطور حکم نمی کند؟؟؟
ایا بهترین استراتیژی درین مقطع زمانی بنظر شما تطبیق قانون و حفظ مال بیت المال نیست یا شما بهشت خداوند را میخواهید همین فردا در افغانستان بوجود اورید نه جانم این مفکوره و استراتیژی خیالی درین دنیا امکان پذیر نیست اصلا این خوشباوریست و نه ادعاهای جناب بشر دوست؟؟؟
این گزافه گویی های که کرزی و عبداله و غنی احمدزی میکنند یک استراتیژی عملی نیست هیچگونه جنبه عملی ندارد چون دران اساس تقوا مطرح نیست چطور یک ساختمان به بزرگی یک اسمان خراش بدون اساس میخواهید بنا کرد اینوع اظهارات جز بازی با کلمات چیزی دیگری نمی تواند باشد بان اعتماد نکنید و بازی نخورید.
ملت که ریس جمهور و پارلمان خاین و دروغگو داشته باشد و کسی نباشد که حداقل نواقص و معایب مسولین را با زبان بر ملا کند بر حال ان ملت باید خون گریست ولی بشر دوست با اظهارات صادقانه اش این را برای ما بیان میکند که در افغانستان هنوز ابر مردانی استند که شهامت اظهار همچو نواقصات را دارند و لذا امیدی است تا با کمک و انتخاب مردمی به یک افغانستان نوین و قوی در منطقه و جهان در اینده نزدیک یکبار دیگراندیشید.
یک موضوع نباید فراموش شود که دیگر دوران معجزه و نزول جبریل و میکایل گذشته بلکه دوران دوران تصامیم وجدانی عقلانی و یا نهایت ان عزراییلی و اسرافیلی است!!!
و اقای بشر دوست نهایت همت خود را بکار گماشته است که هیچ کاندیدی بان امکانات چنان نکرده و نمیکرد ولی در نهایت انتخاب و تصمیم درست به دست مردم افغانستان است که چگونه برای سرنوشت اینده شان قدم پیش میگذارند< یعنی نباید همه را از یک شخص انتظار داشت.
و خوب است که میزان خوش باوری را بعدا محک زد که کی زیاد خوش باور است اقای بشر دوست پشت پا زده به همه چیز دنیا و یا مردم ساده اندیش و بیچاره افغانستان زمین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر×
آری شود ولیک به خون جگر شود
درود بر شما آقا ارزگانی !
به شما میگویند تحلیلگر خوب .
۳،۱۴۱۵۹*(رویش + امیری + غرجی + فکرت + هدایت + فراسو + و همینطور چند نفر چرت و پرت دیگر ) = تحلیلگران شار علی آباد + سر میدانی ، علمدار رود ، کویته پاکستان .
maseh,urozgani man ham ta jae ba tu ham nazaram ama faramosh nakonem ki mordum hazara dar sare do rahy gharar darand,baanki maseh afghani(bashardost)ra as jan wa dill dost darand ham namitawanan ba au ray bedehand chon ki mardom medanan ki hata ba taqalob ham ki shoda amrika wa donyaye qarb joloye shakhzy agah chon bashardost ra megirad wa hej waqt tarafdare yak dowlati taraqi khah ki (maseh afghani)dar rasesh bashad nestand au waqt banasar shuma chi khahat shod au waqt hazaraha ham as ergha memanat wa ham as audud!
سلام بر نویسنده خوش قلم و بصیر این مقاله!
به نظر من جالب ترین بخش مقاله آن قسمتی است که می گوید خیلی ها به دلیل نیازهای مادی و معیشتی دور محقق حلقه زدند و چون این نیازها را در کمباین بشردوست نیافتند، دور او را خالی کردند. این نکته بسیار جالب و دقیق است. امروزه هم داستان همیطور است. شما ببنید که آدم های چون یاسا، معلم عزیز، غرجی، جعفر مهدوی، علی امیری، اسد اله احمدی (بودا) جواد سلطانی و امثال آنها امروزه از ملازمان رکاب محقق هستند و از کیسه محقق ارتزاق می کنند. در حالی که این جماعت خود را روشنفکران جامعه هزاره می دانند. براستی اگر اینان روشنفکر هسند، روشنفکری را چه رابطه و نسبتی با جنگ سالاری و پهلوانی است؟ روشنفکر باید مانند ابوذر با استخوان شتر بر فرق قصابان و جلادانی چون محقق بکوبد نه اینکه کاسه لیس محقق شود. با اینکه هیچ سنخیتی بین اصحاب جمهوری سکوت و محقق وجود ندارد و اینها روشنفکر هستند و محقق یک پهلوان جنگ سالار؛ اما درعین حال آنها از ملازمان رکاب محقق هستند. چرا چنین است؟ جوابش را در این نبشته می یابید که آنان برای تأمین معیشت و ادامه حیات به کمک ها و صله و انعام محقق و محقق ها نیازمند هستند.
آنکه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است اجتیاج است احتیاج
salam be aghaye masih nazarate shoma qabele qabol wali shoma nabayad ba leh kardane yek nafar kasi digar ra bala bebarid dar tosifate bashardust hich shaki nist wali dar moreda aghaye mohaqae ham shoma bayad darj mekardid ke ishan ham dar kenare ostad bozorge shahid mazari bodand va haminha bodand ke shoma hastid va name hazara sarboland hast dar tarikhe dunya marsom hast ke hichkas be khata nabode wali inke az qome khod be qome khod in chenin tohmatat ke bayad shoma va ma inha ra rad konim ra benevisad ta digaran ham bavar konand kodam tarafdarane ya ham qome jallad masood in kar ra ba kandidatori khod mekonam ke shoma kardid agr dar hamin dore bazham aghaye mohaqeq namzad meshod shoma baz ham in chezha mineveshtid khodetan va vojdanetan qazi va digaran pas beyaeid in fetnehara ke digaran be ma tahmil kardand dor berizim va chehrehaye khod ra ba dide ehteram bengarim ba tashakor man ham megam faqat bashar dust
در کل فرمایشات ارزگانی درست میباشد اما در مورد ناقص بودن برنامه اقتصادئ بشردوست و سایر خورده گیری ها در مورد وی با ایشان موافق نیستم چرا که در مجموع هیچ برنامه ی اقتصادئ در دنیا، کامل و بی عیب نیست خصوصا در میان نامزد های انتخابات ریاست جمهورئ افغانستان، بعضی ها حتی حرف زدن عادئ خود را بلد نیستند چه رسد به داشتن یک راهبر مشخص اقتصادی. علاوه بر این در میان نامزد های مطرح، هیچ یک همانند بشردوست راهبرد و برنامه ی شفاف و روشنی ندارد. حتی احمدزی که خود را مغز متفکر اقتصادی در دنیا میداند، نیز چیزی برای گفتن ندارد و دلیل عمده اش همانا وجدان ناپاک و نیت شوم آنهاست.
مهمترین تفاوت بشردوست با سایرین در این است که بشردوست، مرد عمل است و دیگران همه گی دروغ گو هستند. دلیلش نیز بسیار روشن و واضح است: کدام یک از نامزد های مطرح در انتخابات کنونی، در امتحان ناکام نشده است؟
احمدزی را با درنظرداشت فعالیت هایش در 8 سال گذشته، بدون شک میتوان، ملاعمر ثانی نامید. عبدالله را که همه با در نظرداشت چند سال حضورش در کابینه ی کرزی میشناسند. خود جناب کرزی را که همه میدانند، چه گونه شخصیتیست. و سایرین که اصلاً ارزش بحث را ندارند. پس بهترین انتخاب بشردوست است.
تُند گویی های بشردوست نیز ریشه در تبلیغات و شایعه پراگنی های همین خائنین ملی دارد. اکثریت نامزد های کنونی با آنکه علنی و در مقابل دوربین سعی میکنند تا خودسانسوری کنند، اما در حقیقت داکتر بشردوست را دیوانه خطاب میکنند. همین آقای ثابت بار ها بشردوست را دیوانه و مجنون خطاب نمود است و گذشته از آن احمدزی و عبدالله و کرزی همه گی به همین باور بوده ولی مانند منافقین این تهمت را در پشت صحنه بیان میکنند.
از قدیم گفته اند، "آب گرم، سزای قروت". به زبان دزدان، جنایتکاران و دروغ گویان بشردوست خوب میفهمد.
بشردوست برنده است ولو که غربی ها وی را بازنده اعلان کنند.
ارزگانی صاحب قلم بدستان ما هم این عیب را دارند که سر عقل نمی آید همان عقده گشائی سابق حزبی را دامن می زند ولو یک موضوع یا یک محور به نفع مردم ما هم باشد باز هم از لجاجت دست بردار نیستیم که خود عالی جناب هم از ان دسته به نظر می رسی. سر عقل باشی
اقای مسیح ارزگانی سلام برشما و تمامی خواننده گان کابلپرس باد!
عزیزم قصاوت تان در باره خلیلی، محقیق و بشردوست درست بود اما نمیدانم چطور نوک قلمت در قسمت سلطانعلی کشتمند و خانم سیماثمریکدفعه ای شکست،یا خودت تکمه ستند بای را فشار دادی بهر صورت نباید جنایات کشتمند را اینقدرزود فراموش میکردی، وی همانقدر دستش در خون شهدا و تخریب افغانستان رنگین است که از دیگر رهبران حزب خلق وپرچم و وطن بوده. اخر من برایت میفهمانم که وی بیشتر از یکدهه صدراعظم و به خاطر که خوبتر بفهمید د مشرانووزیربود. همه جنایات و قتل عام، اعدام ها، امظاٍ پروتوکل های وطن فروشی، بمباردمان های قصبه و دهات، قتل عام همه روشنفکران و ریشسفیدان، چیز فهمان خلاصه کسانیکه چند لحظه از عمرعزیز خویش را در صنوف و مکاتیب سپری کرده بودند و کمی خوب را از بد تمیز داده میتوانستند متاسفانه دردوران صدارت وی یادر زندان ها پوسیدند و یا تیرباران شدند ویاهم در کوه ها ودره ها از هواپیما سر به زیر و نابود شدند. بطور نمونه قتل عام 1200نفر بیگناه یکاولنگ و پنجاب را که به قومانده سید لم لم به مرکز ولایت بامیان امده بودند و درپیش چشمم ودرقریه خودم توسط این خائینن دربامیان دستگیرودرمحضرعام در پیشروی بودا توسط سید دادوود مصباح رفیق و همرزم کشتمند و نبیزاده اعدام گردیدند را یاداور میشوم. شایدبگویداین افراد معمولی بودند و چندان ارزش زنده ماندن را نداشتند و خوب شد که مردند.
راستی شاید از سرنویشت بیش از شصت نفر از اینجنیران، معلمین، داکتران، مامورین عالیرتبه به شمول سارنوالان ورئیسان اداری و مستوفی ولایت بامیان در سال 1363 دستگیر، یک تعداد شان به جوغه دار و یکتعداد شان بیش از ده ها سال را در زندانهای پلچرخی و ششدرک توسط همین اقایان به اصطلاح انقلابی سرخ و عبدالواحد روستا والی وقت فرستاده شدند بیخبر نبوده باشید به خاطریکه از منطقه شما یعنی ارزگان چندان فاصیله نداشت. اگر وجدانا خبر بوده و خودرا به کوچه حسن چپ میزنید واقعا نا جوانی است.
حالا مظلومک وعاجزک دیگری را که عبارت از داکتر سیما ثمر باشد به شما یادهانی مینمایم، خانم سیما ثمربعدازفراغت یک درمانگاه ساده در ولسوالی جاغوری داشت واز سیاست چندان خبری نداشت اما به زودترین فرصت و بسیار به سادگی بدام سازمان رهائی افتاد و به خانه های تیمی پاکستان منتقل گردید که مدت بیش از سه سال تمام شاگرد لیلا وداکترفیض احمد فیض بود شب و روز با وی خون جگر خورد تا وی را به ثمررساند، بعدا رهبری بخش کویته را بوی سپرد و ظاهرا ریس شفاخانه راوا در کویته گردید وچندین بار بحیث سخنگوی راوا در اروپا و امریکا سفر نمود. سازمان رهائی ویرا در داخل منطقه نیز با ساختن مکاتب و شفاخانه ها تاتوانست خوب معرفی کرد که ازانجمله شفاخانه مرکز جاغوری با هزینه هنگفت سازمان رهائی و راوا تعمیرگردید. اما متاسفانه که از زیر پلو ملی برامد و خانم ثمر با حزب اسلامی گلبدین راکتیار به قوماندانی اخند سلمان و باشی حبیب در منطقه پیوست و جبهه حزب اسلامی را بنام پایگاه سازمان رهائی قلمداد کرده هرچه در توان سازمان راوا ورهائی بود از حزب اسلامی دریغ نکرد حتی طرح ترور چندین نفر از جوانان و شخصیت های سازمان رهائی را درمنطقه توسط اخند سلمان به اجراگذاشت تا توانست راه خود را زیر چپن عبدالعلی مزاری باز نمائید و به سطح رهبری حزب وحدت برسد ودر پهلو همین خائین وجنایتکارجنگی چون خلیلی و محقیق که شما اشاره کردید بنشند و جنگهای کابل را رهبری نمائید. پس قضاوت بدست مبارک شما که این هردو را از جمله خائینین بحساب میاورید ویا مهر برائت به پیشانه انان کوبیده درلست مظلومین اضافه مینماید. اختیار بدست بختیار.
مسلم بامیانی
تا چند روز پیش که محقق حمایت خودرا از کرزی اعلان نکرده بود او شخص عاقل و قهرمان و.............بود حالا که با کرزی یکجا شده هر نامی را(جنایتکار، و..............) به خود گرفته.
آدم های بزرگ تاریخ، آنهایی که نقطه هایی عطفی بوده اند در سرنوشت ملتها اغلب کما بیش عادت ها و نهادهای جامعه های خویش را در هم شکسته اند و چشم انداز جدید را ترسیم کرده اند. آقای بشر دوست هم این ویژگی هارا دارد که او و عملکردهایش نامتعارفند و خرق همه ای آنچیزهایی که مردم افغانستان به آنها خو گرفته اند. عزم ، پشتکار و فراست او به اثبات خواهد رساند که آیا او یک شخصی خواهد بود که پایه گذار جنبش نوین مردمی در افغانستان به حساب آید یانه. خط بشر دوست گرد هیچ قوم خاصی نمی چرخد بلکه افغانستان گیر است این یک پدیده ای ناشناخته در فرهنگ سیاسی افغانستان است. تا هنوز هیچ سیاست مداری نبوده است که اینگونه افغان یا افغانستانی باشد پیش از آن که یک هزاره یا پشتون و یا........باشد. یکی از علت های اساسی بی مهری مردم و روشنفکران مردم هزاره به بشر دوست نیز همین است. شعار های حماسی- قومی بیشتر مردم را جذب میکند لذا وقت کار دارد تا مردم به واقعیت های همه گیری که بشر دوست به آنها اشاره می کند خو بگیرند یا به آنها پی ببرند. از جانب دیگر نباید انتظار داشت که تا کسی آمد فریاد عدالت خواهی و حق مردم و این چیزهارا سرداد همه ای روشن فکران نیز پشت او قطار شوند به خاطر ی که با او هم تبارند. روشنفکران دغدغه های خاص خود را دارند و در این کار حق با آنهاست، چون حتی اگر آنها بر اساس یافته های تجربی و فکری خویش بسنجند بشر دوست بعضی علایمی را از خود بروز می دهد که بالقوه خطرناکند. نباید از یاد برد که بسیاری از کژی های کمر شکن تاریخ بر بنیاد آرزو ها و خواست های راست و درست بنا شده اند. بطور مثال نگر بشر دوست در مورد مخالفانش تا اندازه زیاد تندروانه و دیگر نپذیرانه است که اگر واقعن ادامه یابد و بشر دوست روزی به قدرت رسد میتواند از خاستگاه حق مردم و منافع مردم و نمیدانم چه و چه همه ای مخالفان خودرا سر به نیست کند. از اینجاست که نقد و مخالفت روشن فکران یک امر بایسته است. در این میان باید فرق گذاشت میان یک نقد منصفانه و علمی که همه ای جنبه های موضوع را برجسته میسازد و نقدهای غرضمند و سیاسی( مثل آنچه که علی امیری در جمهوری سکوت زیر عنوان پدیده ای بشردوست به نشر رسانده بود). نقد سیاسی کوشش می کند که با توسل به شگرد های مختلف و ظرفیت های زبانی جنبه های منفی موضوع مورد نقد را تا می تواند بر جسته سازد بدون هیچ نوع اشاره به چیزهای مثبت.
بحران افغانستان یک لکه ای ننگی است به پیشانی همه ای آنهایی که سر دانش و سیاست می تکانند اما کاری به نفع مردم نمیکنند، چنانچه این بحران زخمی است بر جگر و خاریست درگلوی هر افغان مخصوصن آنهایی که در چار گوشه عالم به خاطر افغان بودنشان زجر می بینند طعنه می کشند. کشور نداشتن سخت است و بی هویتی و سرگردانی سختتر از آن و کوشش بشر دوست آغازیست که حل این مشکلات را برای همه ای افغانها هدف قرار داده است. بشر دوست از هر نظر چه دربین هزاره ها و چه دربین غیر هزاره های یک چهره جدید است و امید وارم حرکتی را که او آغاز کرده حتی در صورت شکستش در انتخابات پیش رو ادامه یابد.
موقف جامعهی هزاره در انتخابات ریاست جمهوری دوم با سؤالات و پیچیدگیهای مواجه است که از کنار آن به سادگی نمیتوان گذشت. هزارهها به عنوان یک مجموعهی توانمند و اقلیت قابل توجه، شرایط ویژهای دارد که عدم اعتماد ملی در افغانستان، این مجموعه را در شرایط ویژهای قرار میدهد. در پی همین بی اعتمادی همگانی و هویتجویی هزارهها گفتمانی در دل این جامعه رشد یافت که عدالتخواهی در اساسنامهی همهی احزاب ریز و درشت این قوم، به یک آرمان مشترک درآمده بود که اوج این آرمانخواهی و صحنهی اجرای در دههی هفتاد پس از سقوط رژیم کمونیستی و نا دیده انگاشته شدن این مجموعه از سوی تفکر تمامتخواه هفتگانهی پیشاور نشین بود. هویتجویی و عدالتخواهی در این دوره محوریترین شعار بخش مهمی از فعالان سیاسی جامعهی ما قرار گرفت.
این گفتمان و اندیشه در آغاز، برای سیاستمداران، به عنوان تاکتیکی برای رسیدن به قدرت نگاه میشد، که طرد بخش مهمی از جامعهی هزاره، با همین شعار، این برداشت را تایید میکند. اما به مرور زمان تفکر هویتجویی و عدالتخواهی راهش را از سیاست زدگی جدا کرد و به عنوان گفتمان غالب جامعهی هزاره درامد. تا چند ماه گذشته چنین برداشتی از دور از واقعیت به نظر نمیرسید. با گرم شدن تنور انتخابات و معاملات انتخاباتی، این برداشت دچار مشکل شده و پرسشهای جدی در جامعه برانگیخته است! این خامهی خام اندیش نتوانست از کنار این پرسشها بگذرد و نخواهد احتمالات را بررسی کند. این قلم در صدد است همهی احتمالات را از نظر دور ندارد و به کمک شما نخبگان فهیم؛ پادسخنی بر آن بیابد.
پرسشهای اساسی این نوشتار
1. آیا گفتمان عدالتخواهی و دفاع از هزارهها، یک استراتژی است یا تاکتیک مقطعی برای منافع شخصی؟
2. آیا گفتمان عدالتخواهی، تنها در کنار پشتونها قابل اجرا است؟
3. هزاره چه مفهومی دارد؟
4. آیا هزارهگراها دروغ میگویند؟
5. آیا بشر دوست دیوانه است؟
.....ادامه در اینجا بخوانید http://www.jameahnew.blogfa.com/
با سلام و احترام خدمت حضرت مسیح !
فکر کنم خوب است که انسان در یک ایین استوار بماند. باا ندک بادی اینسو و انسو نغلطد.
ba slam
bndh moharmali hstm taainrozalakh mndh kabulpersbodm oh azainbh bad dost ndarm kh kabulpers rah bhbinm khodahafz kabulpers
آقای داکتر ارزگانی صاحب! شما در اینجا از اتحاد سیاسی و مصلحتی استاد محقق با استاد سیاف انتقاد نموده و آن را از معایب استاد محقق برشمارده اید، اما یاد تان رفته که شما خود تان در انتخابات گذشته معاون دوم احمدشاه احمدزی معاون استاد سیاف بودید. چطور است که رأی دادن به سیاف بد است اما معاون شدن خوب!
بر اساس آخرین نتایج اعلام شده از آرای مردم فهیم جاغوری در سایت اطلاع رسانی جاغوری، داکتر رمضان بشردوست نزدیک به 51 هزار رأی و کرزی حدود 3800 رأی. آفرین بر مردم فهیم و بصیر جاغوری. یک بار دیگر شکست و تلخ کامی بزرگ نصیب استاد محقق و خلیلی و مزد بگیران شان در لیسه معرفت و سایت جموری سکوت گردید. یک بار در قضیه قانون احوال معلوم شد که کسی به اذان این ارازل و اوباش نماز نمی خوانند و اینها نتوانستند که 100 نفر را در راهپیمایی بر ضد قانون مذکور جمع کنند. یک بار در این انتخابات مردم ما نشان دادند که به سم پاشی های کاسه لیسان محقق و خلیلی مانند معلم عزیز و اسد الله احمدی و امیری و دگر یادگاران فرهنگ و ادبیات علمداررود کویته، ارزشی قائل نیستند. اینان بسیار تلاش کردند که داکتر بشردوست را دیوانه و فاقد تعادل روانی معرفی کنند؛ در حالی که در انتخابات پیشین از پا دو های محقق بودند. و حالا این میزان بالای آرای محقق در میان هزاره ها، شکست و تلخ کامی دیگری برای جیره خواران محقق خواهد بود. حالا این قلم به مزدهای محقق باید پاسخ دهند که آیا مردم هزاره هم دیوانه هستند که یه یک دیوانه و فاقد تعادل روانی رأی می دهند؟
هزاره ها اگر حافظه تاریخی خود را به کار ببرند خواهند فهمید که همیشه محقق و خلیلی آن ها را فروخته و در این انتخابات هم دسیسه ای دیگر برای ایشان پهن کرده اند.
هزاره پشتون تاجيک ازبک و......با رای به داکتر بشردوست تکليف اوباشان و دلالان سیاسی مانند خلیلی محقق سیاف کرزی مجددی عبدالله ربانی و... روشن کنند. در بین کاندیدان ریاست جمهوری فقط داکتر بشردوست صلاحیت رییس جمهوری دارد و باقی دزد جنایتکار و خاین هستند. زنده باد داکتر بشردوست یار و همدم مردم ستمدیده افغانستان