طرح تجزیه افغانستان از سوی ایران
رد پای فرعون | رابطۀ ایران در ترور احمدشاه مسعود | بخش هفدهم/ به خاکساربگو... به ملاعمر تلقین کند که دشمنی با ما را کنار بگذارد که مملکت از دست می رود...ما در کشور خود حضور داریم اما کار به جایی کشیده است که ایرانی ها در باره سرنوشت کشور تصمیم می گیرند و به اختیار خود شان خانه مشترک ما را به سلیقه خویش تقسیم می کنند!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
درسال های مقامت برضد طالبان، خنجرایرانی همیشه از نیام همکاری بیرون می آمد وبه هدف می زد.
پروندۀ ویژه ضد جاسوسی مسعود (دی ایکس) گزارشی را قید کرده است که بربنیاد آن، حدود دو هفته پیش از دومین تهاجم گروه طالبان برای تصرف شهر مزارشریف درماه آگست 1998 سردار ناصری از افسران ارشد اطلاعات ایران درتماس تلفنی با احمد شاه مسعود، خبر تجزیه افغانستان به شمال وجنوب را در کمال خونسردی اعلام کرد. وی درآن زمان به حیث کنسول نظامی جمهوری اسلامی ایران درمزارشریف انجام وظیفه می کرد که از صلاحیت های یک سفیر برخوردار بود.
شناسنامه سردار ناصری
سردار ناصری از ترک نژادان ایران بود. قدی میانه و چشمان خرمایی داشت و تیپ و حرکاتش به افغان ها شباهت می رساند. صورتش با ریش های خار خار شبیه حزب الهی های ایران مستور می بود. شماری از موهای سپید در میانۀ موهای سیاهش بافت خورده بود. قبل از آن که به عنوان فرد رابط میان ایران وجنبش مقاومت به افغانستان اعزام شود، ریاست قرارگاه انصار سپاه پاسداران درمشهد را به دوش داشت. آقای ناصری در ولایت زاهدان، سیستان وبلوچستان ایران درامور سیاسی، عقیدتی و انتظامی نیز فعالیت های حساسی را انجام داده بود. مدتی در شهرک مرزی سنی نشین تربت جام به انجام مأموریت های ویژه توظیف گشته بود. ایشان به مثابۀ عضو فعال حراست از حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، قبل از سردار موسوی درمشهد مقدس، خیابان فلسطین فعالیت هایی را به انجام رسانیده بود. طوری که در صفحات آتی مطالعه خواهید کرد، سردار ناصری در جریان تهاجم طالبان برای تصرف شهر مزارشریف همراه با هشت تن دیگراز فعالان استخباراتی ایران که در تبلیغات رسمی از آنان به عنوان «دپلومات های ایرانی» نام برده می شود، به دستورمقامات کشورخود شان تیرباران شد.
فرزند اول آقای ناصری دختر است که درسال 1380 خورشیدی دوره ثانوی (دبیرستان) را در شهر مشهد به پایان برده است. دخترخانم درسال 1379 بعد از مرگ پدرش طی مصاحبه ای در نشریه قدس گفته بود:
پدرم افغانستان را دوست داشت وتوسط طالبان جام شهادت نوشید. اما دخترخانم هرگز نمی توانست مرگ پدرش را طور دیگری تصور کند. حالا نیز شاید فکر می کند که آقای سردار ناصری از سوی نفرات طالبان کشته شده است. اما نه! درصفحات بعدی این کتاب واقعیت دیگری افشا می شود که فرزند آقای سردار ناصری نمی تواند آن را در خواب هم تصور کند.
سردارناصری به هنگام مرگ بیش ازچهل سال عمر داشت.
دکترنادرشاه احمدزی چنین روایت می کند:
حوالی عصر بود. در خانه آمرصاحب در روستای جنگلک دره پنجشیر نشسته بودیم. آقای عارف سروری مسئول اداره استخبارات، من ( دکتراحمدزی) ، جمشید مسئول دستگاه مخابره، میرویس ( به اسم مستعار شریف عضو شبکۀ ضد جاسوسی) وشخص آمرصاحب درخانه حضور داشتیم.
به جزشهید احمدشاه مسعود، همه افرادی که درآن لحظه شاهد حال بوده اند، زنده هستند.
در اثنای مجلس، زنگ تلفن ستلایت ( ماهواره) به صدا درآمد. جمشید گوشی را برداشت. بعد از مکالمه مختصر به مسعود اشاره داد که سردار ناصری می خواهد با ایشان صحبت کند.
شماره ستلایت احمد شاه مسعود تحت نام مستعار "خالد" چنین بود:
00873762275055
شماره تلفن ماهوارۀ سردار ناصری را به طور دقیق دریافت نتوانستم. اما درصورت نیاز، دادگاه عالی افغانستان و مراجع قضایی سازمان ملل متحد شماره تلفن ایشان را به راحتی می توانند ازبایگانی سیستم بین المللی دریافت کنند. شماره ای را که درزیر می نویسم، دستگاه ویژه مخابراتی " ادارۀ اطلاعات وحفاظت وابسته به سپاه" درجریان جنگ امریکا وطالبان، درخاک افغانستان فعال بود.
00873761289247
دردستگاه های بین المللی ماهواره، برعلاوۀ تشریحات اصلی ماهواره و شهرت کاربران ، کلیۀ مکالمات نیز ضبط است. من به عنوان نویسنده کتاب حاضر ازدادگاه ملی وبین المللی تقاضا می کنم که با شروع تحقیقات درین باره، مکالمات سرداران ایرانی را رونویس وافشا کنند تا اسرارهولناکی برای مردم افغانستان و مردم ایران ومنطقه هویدا شود.
این شماره ها به همت وتلاش ارزشمند انجنیروحیدالله سباوون دوست وهمرزم نزدیک احمدشاه مسعو وخانم( اسمش محفوظ- عضو شبکۀ دی ایکس) دراختیار من قرارگرفت. ازآن جایی که خانم یادشده برای بقا وعزت افغانستان هنوز هم سرگرم کاربرضد شبکه های جاسوسی ایران مشغول فعالیت است، ضمن سپاسگزاری از همکاری ایشان، اسم وی را محفوظ می دارم. هدف از سپاسگزاری ویژه این است که من سه سال تمام برای دریافت شماره ستلایت مسعود تلاش کردم اما موفق نشدم تا سرانجام به چنین مأمول دست یافتم.
دکتراحمدزی می افزاید: مسعود گوشی را در دست گرفت و بعد ازلحظات اولیۀ تعارف، صدای سردار ناصری چنان درگوشی جاری شد که ما همه تقریباً آن را می شنیدیم. سردارناصری گفت:
ما بالاخره بعد از مشوره با دوستان مان درافغانستان و دوستان خارجی به این فیصله رسیده ایم که برای حل عادلانه و قابل قبول بحران افغانستان باید این کشور به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شود.
مسعود ناگهان قیافۀ تشویش ناکی به خود گرفت ورنگ از رخسارش پرید. متوجه شدم چین های پیشانیش به حرکت درآمدند و از سردار ناصری سوال کرد
این قضیه را چه کسانی فیصله کرده اند؟
سردار ناصری به دوام صحبت توضیح داد:
البته بحث های زیادی صورت گرفته است و برای اطلاع شما می خواهم بگویم که کلیه سران جبهه متحد به ویژه « ریش سفید» و « پهلوان» نسبت به این تصمیم موافقت کامل خود را اعلام کرده اند و ... منظور سردار ناصری از«ریش سفید» استاد برهان الدین ربانی و هدف از« پهلوان» جنرال عبدالرشید دوستم بود.
مسعود حرفش را قطع کرد:
من باید با استاد سیاف مشورت کنم... این مسأله چیزی نیست که « ریش سفید» و یا « پهلوان» یا کس دیگری درباره آن فیصله کنند وتصمیم بگیرند.
مسعود گوشی را گذاشت و دست به پیشانی برد. صورتش سفید شده ودست هایش می لرزیدند. سکوت ممتدی در اتاق حاکم گشت. فرمانده دقایقی سرش را به نشانۀ تفکر به سوی پائین گرفت و سپس با لحنی گرفته وسنگین به سخن درآمد:
می بینید؟ شنیدید؟
سراسیمه به سویش نگاه کردیم و هیچ نگفتیم. سپس گفت:
درین جنگ که سرنوشت افغانستان و سرنوشت مردم ما به آن رابطه دارد، درسطح منطقه هیچ دوست و متحدی نداریم... کسانی را که ما فکر می کنیم دوستان ما اند، از بدترین دشمنان ما بدترند!
مسعود ناگهان به سوی من ( دکترنادرشاه احمدزی) و انجنیر عارف نگاه کرد وبا لحنی یک فرمانده سوال کرد:
همین حالا چه کرده می توانید؟
ما هردو بعد از درنگ چند دقیقه ای به فیصله رسیدیم که امکان خنثی کردن این برنامه ضد افغانستان وجود دارد.
مسعود پرسید:
از چه طریق؟
گفتم:
برنامه ریزی دقیق...
مسعود گفت:
تاریخ هیچگاه با برنامه ریزی تغییر نمی خورد... به شهکاری تغییر می خورد!
تا آن زمان ملاعبدالصمد خاکسار معاون وزیر داخله طالبان از طریق من با جنبش مقاومت ارتباط تنگاتنگ داشت.
گفتم:
اول اراده خداوند... دوم ...ملاخاکسارآخوند اگربخواهد، همه چیز معکوس می شود!
مسعود بعد از درنگی تفکر گفت:
نخست باید ماشین جنگی ملیشه ها درشمال منحل شود. فکرمی کنم که سردار ناصری به گفته خودش پانزده کشور درگیر دربحران افغانستان را به تجزیه افغانستان متقاعد کرده اما ترکمنستان با این امر توافق ندارد. به دستگاه مخابره اشاره کرد:
شروع کن!
مخابره جدیدی که مسعود از آن استفاده می کرد، آنتن دراز داشت. با خاکسار درکابل تماس گرفتم. مسعود گفت از کود (رمز) های پنج شماره ای استفاده کن. دستگاه های طالبان رمزهای پنج عددی را نمی توانند باز کنند. مخابره ملاخاکسار یک دستگاه مخصوص بود که قبلا به کمک انجنیر عارف درخانه اش درکابل نصب وعیار کرده بودیم. به خاکسار گفتم:
ملاصاحب... به خاطر مسأله ای بسیار مهم زنگ زدم. سرنوشت افغانستان درمیان است... اگر حرفم را شنیده باشی... اطمینان بده!
ملاخاکسار مکث کرد و سپس کوتاه گفت:
فهمیدم...طرف کابل حرکت کن!
ملاخاکسار با ملاعمر رابطۀ خانوادگی داشت و خسر( پدرزن) وی درزمان جهاد با گروه های مجاهدین ضد شوروی کمک های فراوانی انجام داده بود و به همین سبب، ملاعمر نسبت به ملاخاکسار توجه ویژه ای داشت.
شناسنامه ملا خاکسار
الحاج ملاعبدالصمد مشهور به ملاخاکسار فرزند مولوی عبدالسلام بود که درناحیه مرکز شهر قندهار دیده به دنیا گشوده و به قوم نورزایی تعلق داشت. پدرش از علمای بزرگ قندهار، متولی و مدرس آموزشگاه دینی و مردی تجارت پیشه بود. ایشان تحصیلات خود در رشته الهیات و دین را در مدارس هندوستان به پایان برده و ملاخاکسار بالنوبه کلیه مراتب علوم دینی را تحت نظر پدرش فراگرفته بود و هیچ گاه درمدارس خارج ازافغانستان به تعلیم علوم دینی مبادرت نورزید.
ملاخاکسار بعد از روی کار آمدن حکومت خلقی ها در سال 1357 بلافاصله به صف جهاد پیوست و ازابتدای کار درکنار مجاهدین حزب اسلامی ( شاخه مرحوم مولوی خالص) قرار گرفت. آقای خاکسار ضمن آن که در استفاده ازراکت نوع آر، پی، جی هفت به عنوان یک نشان زن ماهر وعلاقه مند شکارشهرت داشت؛ درعرصه علوم اجتماعی و تاریخ از آگاهی بلندی برخوردار بودو همواره به مطالعه تاریخ مشغول می شد و در ادوار مختلف زندگی اش درقندهار و کابل، قفسه های بزرگ و طویل کتاب درخانه اش مشاهده می شد. اطلاعات وی از تاریخ افغانستان بسیار عمیق بود و سه تن از سیاست مداران و شخصیت های تاریخی افغانستان ( شاه امان الله خان، شهید سردار محمد داود خان و شهید احمدشاه مسعود) را مورد تمجید قرار می داد.
ملاخاکسار بعد از تسلط گروه طالبان برکابل، به عنوان وزیر احتساب ( امنیت ملی) منصوب گشت. اما وی بیش از سه ماه درین سمت باقی نماند. خاکسار با حضور پاکستانی ها وپنجابی دراداره و نظام جنگی طالبان با شدت مخالف بود و گزارشی را به منظورمعرفی سازمان های تروریستی و استخباراتی پاکستان به ملاعمررهبر طالبان ارائه کرد. او درگزارش خویش ضرورت طرد و شناسایی دسته های خارجی از صفوف طالبان را تقاضا کرده و گفته بود که اگر طالبان پنجابی ها و خلقی های وابسته به آی، اس، آی را از نظام بیرون نکنند، هرگز نخواهند توانست تا به مثابه سمبول آزادی و امنیت درافغانستان شناخته شوند. بعد ازگزارش ضد پاکستانی ملاخاکسار به رهبر طالبان، درنتیجه تلاش های خلقی ها به خصوص شهنواز تنی، از کرسی وزارت احتساب برکنار شد و به زودی به احمدشاه مسعود پیوست. نام وی درمکالماتی اجمل بود و احمدشاه مسعود به نام عبدالله با وی درتماس می شد.
خاکسار همیشه آرزو می کرد که بعد از برقراری آرامش درافغانستان، مانند پدرش یک مدرسه دینی را اداره کند که برعلاوه آموزش علوم دینی، تدریس علوم پیشرفته کامپیوتری نیز درآن صورت بگیرد. وی زمانی که به حیث معیین امنیتی در وزارت داخله طالبان منصوب شد، با احمد شاه مسعود در کلیه مسایل درتماس بود وسعی می کرد تا افسران حرفه ای وتحصیل کرده را دروظایف شان نگهدارد. ملاخاکسار بعد از سرنگونی طالبان به شکل مرموزی درقندهار ترور شد و فرمانده نیروهای ناتو به رسانه ها گفت که قتل خاکسارماهیت سیاسی داشت و دست های بالاتراز طالبان درمرگ وی دخیل بوده است.
مسعود نتیجه گرفت که سردار ناصری بعد از حصول توافق شخصیت های دست اول گروه ها و احزاب مخالف طالبان، به حیث آخرین فرد با وی درتماس شده است. او درباره تدوین یک برنامه اپراتیفی حساب شده سخن راند که باید به زودی آماده می شد. قبل از حرکت به سوی کابل، مسعود گفت:
مثل این که قضیه از دست ما خارج شده است. من فقط می توانم مدت یک ماه با بهانه وتأخیر و سنگ اندازی، ایرانی ها را از اعلام تجزیه مملکت باز بدارم. هرچه سریع ترباید روی پلان ضد حمله کارکنیم.
سه شبانه روز بی وقفه روی پلان عملیاتی کار کردیم. شب ها و روز های دشوار انباشته از شکنجه ونا امیدی بود. مسعود بعد از پلان عملیاتی با جملات کوتاهی چنین توضیح داد:
به خاکساربگو... به ملاعمر تلقین کند که دشمنی با ما را کنار بگذارد که مملکت از دست می رود...ما در کشور خود حضور داریم اما کار به جایی کشیده است که ایرانی ها در باره سرنوشت کشور تصمیم می گیرند و به اختیار خود شان خانه مشترک ما را به سلیقه خویش تقسیم می کنند!
این سردار ناصری چه گونه با اطمینان درین باره برای من سفارش می کند؟ به خاطر این است که ازناحیه ماشین جنگی دوستم وحزب وحدت کاملا مطمئن شده اند.
شبکۀ دی ایکس از همان سال، ردیابی مخابرات داخلی وتماس های برون مرزی از خاک افغانستان را با دشواری و مصارف زیادی آغاز کرده بود. کشف تماس ها با این محاسبه که این منابع قابل بررسی وبعضاً مظنون به رابطه با خارج خصوصاً ایران اند، سازماندهی گردیده بود
.
اکثراین شماره ها که درافغانستان فعال بوده وبعضاً با منابع ایرانی ودیگر نواحی برون از افغانستان رابطه داشتند. دی ایکس به همکاری ارتباطی های خاص، شعبۀ داخل افغانستان، مشهد، تهران وزاهدان شماره های ماهواره ای درسطح داخل را که به نحوی با مراجع خارج ازافغانستان ازجمله ایران مکالماتی داشته اند، از قبل در اختیار مسعود قرار داده و درسال 1380 به شرح ذیل جمع بندی کرده بود:
شمارۀ اول: 008737622360565
شمارۀ دوم:0087376264786
شمارۀ سوم: 008737626478832
شمارۀ چهارم: 00873761613932
شمارۀ پنجم: 00873761762602058
شمارۀ ششم: 00873761613932
شمارۀ هفتم: 0087362602058
شمارۀ هشتم: 008821622770860
شمارۀ نهم: 00873762360560
شمارۀ دهم: 008821651153963
شمارۀ یازدهم: 008821621130966
شمارۀ دوازدهم: 008730763023656
هرفرد یا منبعی که مایل باشد درین رابطه بررسی شفاف ترصورت گیرد، سیستم بین المللی ماهواره با ایشان همکاری خواهد کرد.
پلان عملیاتی گمراه کننده و درعین حال تهاجمی به هدف شکستن خط جنگ درمزارشریف به کارسخت وپیوسته نیاز داشت. هدف اولیه واضطراری آن بود که رخ جنگ باید به سوی نیروهایی توجیه می شد که سردارناصری نسبت به آن مستظهر ومطمئن بود. ما تا آن زمان تمامی شبکه های مرتبط به ایران را درشمال کشف وتثبیت کرده بودیم. مطابق برنامه، حذف ویا خارج کردن سرحلقه های جاسوسان ایرانی از خط محاربه در دستور کار قرار گرفت. تحلیل مسعود آن بود که درهم پیچیدن طومار ارتباطات ایرانی ها وقت زیادی را در بر می گیرد و ما از لحاظ زمانی به دام می افتیم. وی تاکید کرد که سرکوب حساب شده حلقات دست اول و یا اغفال آنان باید درمرکز توجه قرار گیرد. البته امکانات اپراتیفی ما درین زمینه گسترده بود. بخش بعدی عملیات اپراتیفی، نحوۀ معامله و یا تمثیل عملیاتی با پاکستانی ها بود. این بخش برنامه ریزی به کمک شخص مسعود انجام گرفت وایشان درین زمینه، قدرت فوق العاده ای را از خود نشان داد. شبکه های ویژه مسعود درپاکستان، نسبت به هرنقطه دیگر فعال ومتحرک تر بودند. وی درکار ارتباط با شبکه های اپراتیفی درپاکستان عمدتاً روی کادرهای هلمندی وقندهاری اتکا داشت. سربازان گمنام قندهار، درآن سال های سرنوشت ساز مأموریت های دشواری را به پیش می بردند. نظرمسعود این بود که با استفاده از امکانات سری ما درمیان طالبان، ازچندین جهت باید برشبکه های اجنتوری پاکستان تفهیم شود که بدون تصرف مزارشریف- پایگاه حساب شده تجزیه افغانستان به کمک ایران- پیشروی طالبان برای تسخیر کل افغانستان ازدایره امکان به دور است.
قبل از اتمام پلان عملیات اپراتیفی، مجاری مختلف مخابراتی را به شکل بسیار محتاطانه به هدف "چکاندن" نا محسوس اطلاعات تزریقی فعال کردیم. تزریق اطلاعات گمراه کننده از سوی انجنیرعارف وشخص مسعود نظارت می شد.
با وصف تلاش به منظور دسترسی به متن اصلی پلان عملیاتی به هدف سقوط مزارشریف که تعداد آن به سیزده صفحه می رسد، ره به جایی نبردم اما هنوز هم می دانم که متن این پلان هنوز نزد یکی از افراد وجود دارد.
رد پای فرعون
نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده
بخش اول: مهمان سرکش
بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار
بخش پنجم: نگاهی بر چلیپای شمشیر ها
بخش هشتم: گژدم عربی، سحاری امریکایی
بخش یازدهم: پیشمرگان عرب در پنجشیر- تخار
بخش پانزدهم: مرحله دوم تحقیقات
پيامها
28 نوامبر 2010, 23:32, توسط تیمور
با سلام به خواننده گان گرامی!
عوامل شورای بد نام ودزد نظار می دانند که تشت رسوایی شان از بام افتاده به همین خاطر به دست وپا افتاده اند تا به خیال خام خویش حقایق را مخدوش جلوه بدهند وبه اصطلاح رد گم کنند.
کی نمی داند که مسعود ابله وجنایت کار از عوامل اصلی روس ها وایرانی بود وبازمانده گانش هنوز که هنوز است مورد پشتیبانی تام وتمام فاشیست های شکست خورده ایرانی است.
حمایت از تاجیک ها سیاست راهبردی واستراتژیک ایرانی ها است که به هیچ وجهه به این اسانی ها از آن دست بر نخواهند داشت.ایرانی ها در حمایت از تاجیک های هم نژاد اش از تمام توان وقدرت اش کار گرفت این که نتوانست پیروز شود دلایل زیادی دارد که جای شرح همه این دلایل در این جا نیست.
ولی فکر می کنم ایرانی ها اینک به مزدوران وهم پیمانان تاجیک شان پیام داده اند تا ژست ضد ایرانی بگیرند تا میدان را به حریفان نبازند.چون غربی ها مخصوصاٌ امریکا وانگلیس هر آنکس را که با ایرانی ها همکاری کند نخواهند گذاشت در افغانستان به قدرت برسند.
ولی من کسانی چون رزاق مامون می گویم که بیهوده خودت را رنج مده چون تاجیک ها عملاًبسیار بسیار ضعیف تر از ان استند که بتوانند قدرت را در افغانستان قبضه کنند این را حبیبالله بچه سقو ومسعود امتحان کردند ونتوانستند نفر سوم تان هم نخواهد توانست مطمئن باشید.مقایسه کردن کسانی چون امان الله خان وداود خان با ابلهی چون مسعود نیز برای شما ومسعود سودی در بر نخواهد داشت.
کسی که با پشتیبانی تام وتمام روس ها هندی ها ایرانی ها تاجیکستانی ها فرانسوی ها ودر بعضی موارد حتی المان ها راه به جایی نبرد قابل مقایسه با مردانی چون امانالله خان وداود خان نیست وفقط مرتبه ومقام انان را نیز به لجن بدنامی ومزدوری مسعود به روس ها وایرانی ها الوده خواهد کرد.
29 نوامبر 2010, 00:18, توسط tareq
temor ra salam taqdem ast
agar shoma ham etlaaate dar eekhteyar dareed lotf koneed dar yak ketabe jedagana montasher koneed ta hama bedanand ke dar een watan chi gozasht, ok
29 نوامبر 2010, 04:21, توسط عصر دولتشاهی
اقای مامون!
دست مریزاد! کاروان نوشته هایت از پارس سگ های یله گرد درنگی نخواهد دید.
قلم رمزگشایت، رمزگشاتر باد!
29 نوامبر 2010, 06:29, توسط Roshan
Timor khan
Etiat kon ke Gozet nara
Tashakur
29 نوامبر 2010, 08:21, توسط Shahla
سلام خدمت تمام خوانندگان کابل پرس?
برادرتیمورجان
شما با اهانت کردن به ملت پرافتخاروسربلند تاجک کدام عیب وخیانت خودرا میخواهید پنهان کنید؟
مگرفراموش کردید که همین برادران پاکستانی وطالب شما زنان خواهران وناموس شما اوغان هاره
به غنیمت گرفتند وازآنها نسل گیری کردند که نتیجه آن افراد مثل تورا به بار آورد ولی تاجک های پرافتخار
درراًس آنها مسعود بزرگ مردانه جنگیدند ومقاومت کردند و باز هم حاضراستند که پوزتووامثال شما اوغان های
کثیف رابه خاک یکسان کنند
29 نوامبر 2010, 09:32, توسط مزاری
دوستان سلام ! تشت ایروی ایران از بام کرزی افتاد و نام مسعود ومأمون بیچاره بد . راستی که خصوصیات ایتنولوژیکی داشتن هم چی کراماتی دارد که شب سیاه روز سپید می بینی و ازکرم کدو دانه ، اژدهای هفت سره میسازی . بخدا که این ایتنولوژی داران طوفان می کنند طوفان ! بویژه وقتی این خصوصیت موقع القای جنین در شکم بوبویشان به سراغ شان بیاید !
29 نوامبر 2010, 05:36, توسط عبدالرحیم احمد پروانی
آقای مامون
نوشته های مستند شما، گره های بسیاری ابهامات را می گشاید و حقایق پشت پرده را افشاء می کند. سپاس از تلاش های گرانبهای تان
29 نوامبر 2010, 12:52, توسط شبیر "کاکر"
من که تاحال تمام سلسله های کتاب آقای مامون را مطالعه کردم فکرمیکنم که دربخش های بعدی نکات کاملا جدید دارد واین ازبرکت پیشرفت ساینس وتکنالوژی عصری است که اطلاعات تازه ودست اول را به زود ترین فرصت ممکن ازشرق به غرب درکمترین زمان ممکن میرساند.
اما نباید فراموش کرد که امریکا وقدرت های منطقوی از افشای رازهای سربه مهر کاملا هراس دارند. مثال زندهء اش همین رسوائی های ویکی لیکس است که آقای (پژان) را هیچ کشور اروپائی پناهنده گی نمیدهد زیرا ازامریکا می ترسند.
بار دیگر اعتراف می کنم که مطالب آقای مامون مانند اسناد ویکی لیکس کاملا تازه گی دارد وامکان دارد که تعدادی را ازجمله من به تغیر عقیده نسبت به قضاوت های قبلی شان درمورد آقای احمد شاه مسعود وا دارد هرچند که تاکنون وقت است.
اما به آقای رزاق مامون توصیه میکنم که درامنیت جانی خویش سخت کوشاباشند آنچه که من خواندم یقین کردم مامون دشمنان زیادی برای خویش خریده است واین یک امر طبیعی است که افشا نمودن اسرار ، خیلی خطرناک است بار دیگر تاکید میکنم که آقای مامون باید مواظب خویش باشند بهتراست هم برای خودشان وهم برای جامعهء فرهنگی افغانستان واحد
29 نوامبر 2010, 12:10, توسط Elyas Ahmadi
سلام به همه!
به نظرمن آقای مامون یا پول ازطرف پاکستانی ومذدوران پاکستانی هاخورده یا برای بازاریابی خوددست به گمراه کردن مردم افغانستان میزند. ازین مقاله طوری نمایان میشودکه درسقوط مزارشریف به دست طالبان که منجربه قتل عام مردم بی گناه مزارگردید قهرمان ملی احمدشاه مسعوددست داشت. درحالی که قهرمان ملی میدانست اگرطالبان مزاررابگیرد مردم راقتل عام مینماید پس چطوردراین جنایت خودرادخیل بسازد. آقای مامون ولو که تجزیه افغانستان نظرهرکس باشد ماازآن پشتیبانی میکنینم وازخداوندمیخواهیم که خراسان مارابه مادوباره داده وماراازگیراین مذدوران کثیف پاکستان نجات بدهد.
29 نوامبر 2010, 13:20, توسط Shiwa
آغای مامون داستان نویس است و بیشر حرفها وتحلیلهای وی منشأ در نظریۀ طوطئه دارند تا حقیقت.
درینجا از شخصی بنام انجنیروحیدالله سباوون که از اعضای برجستۀ حزب اسلامی است (فعلآ مشاور کرزی در امور قبایل) بعنوان "دوست وهمرزم نزدیک احمدشاه مسعود" یاد میکند که خیلی سوال برانگیز است.
نقل مکالمات مسعود را با ناصری هم از زبان شخصی بنام "دکترنادرشاه احمدزی" میکند. این آغای "زی" که هست و از کجا میتوان گفت که ساخته و پرداختۀ وی نباشند؟
آغای مأمون که خود ز پنجشیر است، مگر نمیشد که نقل و قولهایی کسانی از پنجشیر را درین مورد بعنوان سند ارایه میکرد؟
یادم است که در یک بحث تلویزونی سال گزشته در مورد عامل اوج گرفتن شورش در شمال چنین مضهکانه ادعا میکرد: "طالبان را ایرانی ها تعلیم داده و سپس انگلیس توسط هلیکوپتر به شمال انتقال میدهند!!"
چقدر میشود روی حرف یک داستان نویش با چنین یک تحلیل مضهک میتوان باورد کرد؟
29 نوامبر 2010, 14:30, توسط پنجشنبه
بعضی از نظرها واقعن خنده آور استند... مه فکر می کنم، به عوض اینکه بگوییم این راست است و این دروغ و یا اگر نویسنده ی را می خواهیم نقد کنیم، باید مانند نویسنده احصاییه و مرجع بیاوریم. از گپ های سرچوک و گپ های پیتوی بگذریم. حال من نمی گویم که این نوشته راست است یا دروغ، اما فکر می کنیم در سیاست و به خصوص سیاست افغانستان و در جنگ همه چیز امکان دارد و هر گزینه ی وجود دارد. بعضی ها عقده دارند و نظرهای شان هم از عقده است. یعنی اگر بحث از روی احساس پیش برده شود ، از منطق دور می شود و یا بحث های احساسی منطق گریز استند.
29 نوامبر 2010, 22:05, توسط paigham
جناب مامون
همان سال موقع که صفحات شمال به دست طالبان سقوط کرد بنده در یکی از ولایت شمال بودم اول تر از همه نیرو های جمیعت خط عقب جبهه را بدون درگیری رها کرده به ولایاتیشان بر گشتند، بنده از یکی قوماندان ها پرسیدم ،در جوابم گفت که به مااز بالاجای گفته شد تا خط رها کنیم .همان وقت بسیار سوال ها برایم تا به حال بی جواب مانده بود،در نوشته شماجواب همه سوال هایم را یافتم ،تشکر