پبنتون ها و زهر هالبروک!
نویسنده : سمونپال پبنتون / برگردان از پبنتو : احمد بهارچوپان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در میان سیاستمداران امریکایی که درگیر مسایل افغانستان اند؛ هالبروک کسیست که کارش را از اولین روز ها با عقده مندی خاص آغاز کرد. هالبروک و دوست دیگر او " گالبرایت " که از تجربه برهم زدن عمدی ساختار های طبیعی – سیاسی تعدادی از کشور های دیگر جهان نیز برخوردار اند، مایل بودند این تجربه را در مورد افغانستان نیز تکرار کنند. تلاش های ایشان در افغانستان از سالها قبل آغاز شده بود، اما این فعالیت ها پس از آغاز انتخابات افغانستان به گونۀ روشن افزایش یافت.
هالبروک و گالبرایت، ساعتها مصروف گفتگو باعبدالله عبدالله میبودند و مانند اعضای یک خانوادۀ پایبند رعایت حریم خصوصی هم نبودند.( منظور نویسنده اینست که در داخل فامیل عبدالله عبدالله خانمها از گالبرایت و هالبروک رو پنهان نمی کرده اند).
قبل بر این هالبروک و گالبرایت، عامل بمیان آمدن بحران ها و جنگ های قومی و مذهبی در یوگوسلاویا و عراق گشته اند، و گالبرایت نخستین کسیست که نقشۀ ذهنی فروپاشاندن عراق را ترسیم کرده، و به این منظور کتابی هم تحت عنوان " پایان کار عراق " نوشته است که اثر آن همچو زخمی ناسور برپیکر همۀ عراقی های مردم دوست باقیست، و به همین دلیل گلیم ماموریت او را از عراق جمع کردند.
گالبرایت، مدتی قبل طی گفتگوی مستقیم با تلویزیون بی بی سی، بار دیگر براین موضوع تاکید کرد که زیرساخت های نظام سیاسی در افغانستان باید تغییر یابد، در غیراینصورت برگشت ثبات به آن کشور ناممکن خواهد بود.
از نظر گالبرایت، تغیربنیادی در ساختار نظام سیاسی افغانستان به آن معناست، که مراکز اصلی و طبیعی قدرت به گونۀ ساده قدرت و اختیار را به محور های نو ظهور مصنوعی تسلیم نمایند،یعنی – یا بنا به ادبیات نویسندۀ اصلی مطلب " یانی "- استفاده ماهرانه از وسایل و امکانات زمینۀ آن میگردد که " قدرت " از اکثریت به اقلیت منتقل گردد، آنهم در شرایطی که پای مدعیان داخلی و خارجی حقوق اقلیت ها در افغانستان لنگ است.
هالبروک، در روز دوم انتخابات ریاست جمهوری، در حالیکه که هنوز شمارش آرا آغاز نگشته بود، در قصر ریاست جمهوری بر کرزی، اعتراض کرد که در ساحات پنبتون نشین تقلب صورت گرفته است.
او به طور خاص به " ننگرهار " اشاره کرد؛ که به نظر او (هالبروک) در آنجا تعداد کسانی که رای داده بودند، بیشتر از جمعیت ساکن آن ولایت بوده.
هالبروک، در آن زمان در اثر تبلیغات دکترعبدالله، و دیگر عناصر دشمن وطن؛ چنان کوچک شده بود که اصلا ولایات کوچک و بزرگ ،مناطق پرنفوس و غیره و هکذا در کشور را فراموش کرده بود!
من (نویسندۀ) که در آن زمان منطق هالبروک، را نگریستم که چرا یک ولایت بزرگ و پرنفوس را، در شمار ولایات کوچک با تعداد کم باشنده گان قلمداد میکند، تشویشم بیشتر شد و با خود گفتم که نی والله در ذهن این شخص خبرهای دیگریست.
گالبرایت، به راه خودش رفت؛ اما هالبروک هنوز هم در امور افغانستان از صلاحیت و اختیار زیاد برخورد است.
قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، مسوولین امریکایی، برآقای کرزی فشار وارد میکردند تا از تدویر لویه جرگه و گفتگو با طالبان خود داری کند.
امریکایی ها برای آن از تدویر لویه جرکه هراس داشتند؛ که در صورت واقعی بودن آن، امکان داشت جرگه مشروعیت حضور نظامیان امریکایی را زیرسوال برد، و از گفتگو های صلح با طالبان برای آن پشتیبانی نمی کردند که در صورت منجر شدن این گفتگو ها به توافقات و بالاخره برقرار شدن صلح، بهانۀ برای حضور دراز مدت ایشان باقی نمی ماند و در اینصورت اهداف استراتیژیک آنها صدمه دیده نا تمام میماند.
به هرحال، در کنار اینکه در آن زمان امکان تدویر لویه جرگۀ واقعی وجود نداشت، از طرفی در شرایطی که تمام ارگان های حساس امنیتی دولت در اختیار ائتلاف شمال است، گفتگو های صلح واقعی با طالبان هم اساس عملی ندارد.
ائتلاف شمال به هیچ قیمتی حاضر به این نیست که در برابر صلح و عدالت قدرت غیر مشروع شانرا از دست بدهند، اما هرچه نباشد امریکایی ها احساس خطر می کردند.
میان آقایان کرزی، و هالبروک مشاجرات لفظی تند، بسیار زیاد اتفاق افتاده است که اکثرا در رسانه ها از وقوع آن خبری منتشر نگشته است، اما به هرترتیب از مجموع آن خبرها چنین استنباط میگردد که امریکا، میخواهد تا زمان رسیدن به اهدافش در منطقه باقی بماند و برای این منظور تداوم جنگ را ضروری میدانند.
یکی از عللی که در هر دو طرف " پبنتون " ها قربانی جنگ اند، - آنطرف و اینطرف دیورند – اینست که پس از تهاجم روس ها احساس قومی و مسوولیت سیاسی – حاکمیت – آنها کمزور شد، و از طرفی این قوم – پنبتون- ها در سطح منطقه و جهان دوست خوبی ندارند که آواز مظلومیت آنها را به گوش جهانیان برساند، تعداد کدر های سیاسی و علمی شان هم اندک است؛ روابط بین المللی شان ضعیف است، تمام کشور های همسایه دشمن آنهایند، جنگ اقتصاد شان را به صفر تقرب داده است، از نعمت دانش و فراگیری علوم عصری بی بهره مانده اند؛ به همین دلیل است که هرچه مهاجم خارجی و داخلی و هرکس و ناکس برایشان – پبنتنون – ها می تازد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به ادامۀ اینها آقای هالبروک، بار دیگر با سم پاشی کینه های نهفته اش نسبت به پبنتنون ها را آشکار ساخت.
آقای هالبروک، در راه آشکار نمودن عقده هایش چندان جلو رفت که حتی روسها طی اشغال ده سالۀ کشور، در برابر پبنتنون ها چنین بی ادبی و جسارت نکرده بودند. آنها با آنکه تقریبا دو میلیون خانۀ مربوط به پبنتون ها را ویران کردند، میلیون ها تن از پبنتون ها را مجبور به مهاجرت کردند، و به همین مقدار را شهید ساختند، اما هیچگاه با چنین صراحت کینۀ شانرا از طریق رسانه ها آشکار نساختند.
براساس گزارش منتشر شده در "گلوبل پست "، آقای هالبروک بتاریخ 5 مارج طی اظهاراتش به " هارورد فورم " گفته است :" امریکا در روند صلح و آشتی ملی در افغانستان شامل نیست. طالبان فرزندان اجتماع پبنتونی هستند و در هرخانوادۀ پبنتون یکی هست که با طالبان رابطه دارد، حامد کرزی رهبرافغان، نیز پبنتون است، به همین دلیل او خواهان صلح با طالبان است."
هالبروک، طی اظهارات بالا جریان صلح را رد میکند، و جنگ را ترجیح میدهد؛ پبنتون ها را طالب دانسته اضافه میکند که :" طالبان و پبنتون ها به سان تار های قالی به هم بافت خورده اند..." و کرزی ،تنها به دلیل اینکه اکثریت طالبان را پبنتون ها تشکیل میدهند مسیرصلح را تعقیب میکند.
در اینجا میخواهم برای مزید معلومات آقای هالبروک،نکاتی را در بارۀ ساختار های طبیعی جامعۀ افغانی، و به طور اخص پبنتونی خاطر نشان سازم.
اول اینکه پبنتانه اساسا مردمان افراطی نیستند؛ آغوش آنها کشاده و صلۀ شان بلند تر از قامت مرتفع ترین آسمانخراش های آمریکایست. افراط گرایی، اخوانیگری و طالبانیزم نیتجۀ سیاست های شما بود، که اینجا به آزمایش گرفته شد.
اخوانیت و افراطیت را همچون وسیلۀ جنگ علیه روسها تقویت کردید، و طالبانیزم را برای تحقق اهداف اقتصادی خود در مشوره با پاکستان وسعودی به وجود آوردید و با به حرکت در آوردن این جریانات سیر و ساختار طبیعی اجتماع ما را زیانمند ساختید.
محور های طبیعی قدرت را داغان کردید و منابع تصنعی را برپا نمودید. در اینکه پدیده های ساخت دست خود تان تا آخر به نفع و اختیار شما نه چرخیدند، گناه ملت مظلوم ما نیست؛ بلکه اثر اشتباه خود شماست.
اسامه و کسان دیگری از قماش او در اثر حرکات شما برافغانستان نازل شدند. گاهیکه پبنتانه در زیرسایۀ تنظیم های جهادی، علیه روسها می جنگیدند، فیلم های قهرمانی آنها در سینما های شما به نمایش گذاشته میشد، مهربانی کرده به آرشیف خود مراجعه نمایید.
اسامه، براساس رهنمایی های شما در جنگ علیه روس منحیث یک مهره سهم گرفت. پبنتون بیچاره که در دریای جنگ غرق بود، او که رسانۀ برای نمایش قهرمانی هایش در اختیار نداشت؛ این شما بودید که قادر به رنگ کردن هر پرده به رنگ دلخواه خود بودید.
وقتی داستان جنگ تحمیلی روس خاتمه یافت، شما بی خیال از حملۀ احتمالی آنها به خواب رفتید، ولی به ملت ما این فرصت را ندادید تا به زخم هایش مرحم نهد و گریبان دریده را بخیه کند، بلکه به نام جهاد اژدها های هفت سر و هشت سر بر آنها نازل کردید.
زمانیکه رقابت میان شرکت های نفتی " یونیکال " و " بریداس " آغاز شد، در پوشش لباس سفید، ذهنیت و تفکر سیاه را برجامعه ما حاکم ساختید.
اما گاهیکه مصارف شما برای شما زیان بار آورد؛ آنگاه زمین برشما تنگ گشت. بدون اینکه از تعقل و خویشتن داری استمداد جوید، تیز تر از باد هوا در خاک افغانستان پیاده شدید.
پس از پیاده شدن در افغانستان، در تن گژدم ها ، مار ها و اژدها های مرده و نیم مردۀ جان دمیدید که به زور بازوی طالبان مردم از شر نیش آنها رهایی یافته بودند. همۀ آنها به غار ها خزیده بودند.
تعدادی را روی بال طیارات و تنی را روی قله های تانک تا کابل آوردید.
در شهر " بن " آلمان کنفرانس نمایشی را براه انداخته طی آن قاتلین اکثریت خاموش اجتماع ما را گرد هم آوردید و کلید قدرت در کشور را به آنها سپردید.
به آنها از حمایت بی قید و شرط خود اطمینان داده و سیلی از پول برایشان جاری ساختید، و از آنها خواستید که حکمرانی کنند. اما آنها بجای آنکه با استفاده از آن همه پول زخم های ناسور ملت را مداوا کنند، به سیرکردن خود پرداختند. زیرنام رهبری قومی دکان ها و مارکیت ها باز کردند، وهرکس یاران قدیمش را دو باره گرد کرده به ساختن باند ها و گروه ها آغاز کردند. دست نشاندگان روس به طرف روس، از ایران به طرف ایران و از دیگران به طرف آنها رفتند. در آن وقت آنها در خفا به سادگی شما می خندیدند و در هرمحفل خصوصی اظهار میداشتند که :" ما خیال میکردیم که امریکایی ها بسیار مردم هوشیارند. اما برعکس اینها که خیلی کم عقل از آب در آمدند، پول از آنها و کار وبرنامه از ما ..." و به باداران اصلی خود میگفتند :" بسیار شانس طلایی به ما رو کرده، زیرا امریکا در افغانستان برای عملی گشتن برنامه های ما پول به مصرف میرساند..." شما گاهی هم اینرا درک کردید که در افغانستان اگر شما در روی زمین مشغول کار هستید، از آنطرف ایران و روسیه در زیر زمین مصروف اند.
آیا قبلا گاهی به درک این واقعیت رسیده اید که در ادارات دولتی افغانستان، و خصوصا در کابل از هرپنج تن یک یا دو تن به ایران وفا دار اند، آیا تو ( هالبروک ) از این اطلاع داری که در رسانه های ظاهرا آزاد افغانی که با پول شما چرخ شان می چرخد، مفکوره های ایرانی حاکم و در حال نشر شدن است؟
ذهنت چنان مسخ شده که توان درک خطرات اصلی را ندارد؛ و میگویی که :" درخانۀ هر پبنتون یک طالب است."
باز ذکر کرزی را چرا بمیان میاری؟ تو مگر نمیدانی که او چقدر قدرت دارد؟ و به پبنتون ها چه داده است؟ از دست کرزی، دل پبنتون ها پر خون است، کرزی تنها هنگام انتخابات بیاد پبنتون ها می افتد، درهنگام قدرت آنها را بخاطر هم نمیارد، شما همیشه کسانی را در برابر کرزی، علم کرده اید که مردم ما از مجبوری و ناچاری به کرزی رای بدهند.
شما خود از طریق رسانه های تان خبر دادید که در اردوی ملی از هرصد تن " 2 " تن آنها پبنتون اند. چی فکر می کنید در اردوی که از هرصدتن دو تن آن پبنتون باشد، وقتی در صفوف پائینی چنین باشد پس در رده های بالای چه حالی است تصور کرده اید؟ پبنتون که در وطن آبایی اش با چنین محرومیتی مواجه باشد، میزان نفرت و عقده اش به کدام سطح صعود خواهد کرد گاهی فکر کرده اید؟
از آقای هالبروک هرگز برای اینکه ما را به قتل میرسانند، خانه های ما را بمباران می کنند، و به نام طالب به زندان گوانتامو می اندازند گله نداریم. ما با اینگونه تراژیدی ها از قبل عادت داریم؛ یتیم همیشه گریه میکند.
از روسها برای آن همه نا مردمی کی گله کردیم که حالا از امریکایی ها گله کنیم؛ مگر از این آقا می پرسم که چرا کسی را که از جمع ما نیست به ما نسبت میدهد؟ یا اینکه ما را به آنها منسوب میسازد؟
طالبان ، در مناطق پبنتون نشین مکاتب را به آتش می کشند، پل ها را ویران می کنند،معلمین را به قتل میرسانند، و پبنتانه را با صد ها محرومیت دیگر مواجه میسازند، تمام امکانات اساسی زندگی را از آنها می ستانند، اما شما آنها را اعضای جامعۀ پبنتون میدانید و پدیدۀ تولد شده از بطن اجتماع پبنتونی؟
اگر در امریکا کدام باند، حزب یا گروه مکاتب را به آتش بکشد، داروخانه ها و بیمارستان را ویران کند، و ما به سطح جهان آنها را بنام تمام امریکائیان معرفی کنیم و بگوئیم اینها از امریکا نمایندگی میکنند، این شما را چقدر ناراحت خواهد ساخت؟
شما چرا بار بار از کرزی یاد میکنید؟ تعداد زیادی از پبنتانه به این نظر اند که در سالهای حاکمیت کرزی، پبنتون حتی بد تر از دورۀ چنگیز خان نابود شده است. چرا شما قدرت سمبولیک او را به نام پبنتون ها محاسبه می کنید؟
یعنی – بار دیگر به اساس ادبیات نوشتاری نویسندۀ این مطلب " یانی "- شما در کشور خود رئیس جمهوری را سراغ دارید که طی دوران حاکمیت اش مردم مناطق و ایالاتی که بیشتر از دیگران به نفع او رای داده باشند، رااز حقوق و امتیازات شان محروم نگه داشته باشد؟ باور کامل داریم که شما چنین نمونۀ در کشور خود ندارید، پس کسانی مثل رئیس جمهور کرزی هم باید شامل استحقاق پبنتون ها ساخته نشوند.
آقای هالبروک، حرف دیگر اینکه وقتی شما میگوید که :" درخانۀ هرپبنتون یک طالب است." آیا نمایانگر این نیت شما و بعضی از دوستان شما که میگفتند " جنگ تا آخرین افغان " نیست؟
وقتی شما میفرماید که :" در خانۀ هرپبنتون یک تن طالب است." پس فعلا در روی زمین بیش از شصت میلیون پبنتانه وجود دارند، و شما شاید کلتور ما را – پبنتون – میدانید که هر عضو خانواده حاضر به قربان نمودن سرخود در برابر اعضای دیگر خانواده اند، در اینصورت شما تنها با طالبان نی بلکه با شصت میلیون تن پبنتون می رزمید!
آیا شما به آن اندازه شجاع هستید یا از خداوند (ج ) کدام فرمان دارید که این شصت میلیون تن انسان را به قتل رسانید؟ اگر واقعا نیت چنین کار را داشته باشید پس اینگونه قتل عام را نه هیتلر مرتکب شده است و نه هم چنگییز، و آیا با وجود اینها سخن گفتن از حقوق بشر و دموکراسی درست خواهد بود؟
آقای هالبروک، شما در حال حاضر به همان راه روانید که روسها بیست سال قبل از شما پیموده اند.
آنها هم با یک اکثریت قاطع، یعنی با پبنتون ها به دشمنی پرداختند و خانه و زندگی آنها را ویران کردند. و شما هم عین اشتباه را تکرار میکنید.
آنها هم گروه های محدود و اقلیت های حقیر –لژکی – را به قدرت رسانیدند شما نیز چنین میکنید، عاقبت کار آنها طوری شد که پبنتون ها را تباه کردند و امپراطوری خود را فرو پاشاندند، امکان دارد شما نیز به همان سرنوشت دچار شوید!
امید است شما کتاب فرماندۀ عمومی قطعات شوروی در افغانستان، الکساندر مایوروف را که " در افغانستان واقعا چه گذشت" نام دارد مطالعه نمایید . او در جایی می نویسد:" جنگ افغانستان برای ما حیثت آن ماین تعبیه شدۀ را داشت که امپراطوریی بزرگ بر آن پا گذاشت و در اخیر تکه پاره شد." قبل از اینکه امپراطوری شما نیز به سرنوشت امپراطوری شوروی دچار آید بهتر خواهد بود به حرف ها و اعمال خود توجه کامل مبذول دارید.
اسباب تباهی ملتی را فراهم نیارید تا اسباب تباهی شما فراهم نشود .
کوهی مه کنه دبل سری په لار کی
چیری ستا به د کوهی په غار لار شی
و در حاشیۀ این مطلب و نظرات آقای سمونپال پنبتون.
رابطۀ پبنتون ها با طالبان و طالبان با پبنتون ها یک رابطۀ دو سویۀ است. توجیه جنایات هدفمند و سازماندهی شدۀ طالبان از سوی کسانی مثل انوارالحق احدی، و ظاهر، شاه سابق، دو تا دلیل عمده داشت.
اولی همانگونه که احدی در مقالاتش روشن میسازد، طالبان در میان جامعۀ پبنتونی ، علی الخصوص در جمع قشر تحصیلکرده و سیاستمدار آن، منحیث نیروی که قادر به احیاء حاکمیت و قدرت سیاسی از دست رفته پبنتون ها استند؛ از حمایت و حرمت برخوردار بودند و هستند.
دومی هم همانا رابطه های قومی – نژادی و زبانی.
از جانبی شاید آقای هالبروک، آخرین کسی باشد که این رابطۀ دو سویه طالبان با پبنتون ها را تببن کرده باشد.
قبل از این و بار ها جنرال پرویز مشرف و سیاستمداران دیگر پاکستانی، مثل نصیرالله بابر، این حقیقت را بازگو کرده اند.
کتاب پرویز مشرف که " در خط آتش " نام دارد در کتابفروشی ها، و صحبت هایش در بایگانی ها موجود اند.
همین چندی قبل مشرف،که به دعوت یکی از موسسات تحقیقاتی انگلیسی در لندن صحبت میکرد بار دیگر چیزهای گفت که در محتوا شبیه نظر آقای هالبروک بود.
از آغازین روز های که مشرف سکان قدرت در پاکستان را در اختیار گرفت، و بدینگونه سر و کارش به گونۀ مستقیم با طالبان افتید، بار ها در نقش حامی حقوق پبنتون ها ظاهر شد و طالبان را اکثریت قاطع پبنتون ها معرفی کرد که برای بدست آوردن میراث شان می رزمند.
پرویز مشرف،پس از آخرین سفرش به کابل، که از هنگام پیاده شدن به فرودگاه کابل و عبور از خیابان های شهر و در داخل ادارات مهم دولتی با عکس های بزرگ شهید احمد شاه مسعود قهرمان، مواجه شده بود، بار دیگر مساله اکثریت بودن پبنتون ها و نارضاتی آنها از سهم ناچیز شان در قدرت و بنا پیوستن به طالبان و طالبان یعنی پبنتون ها را تکرارا گفت و این صحبت اونیز در بایگانی " یوتیوب " موجود است.
چرا سخنان مشرف برای کسانی مثل آقای سمونپال پبنتون گزنده نیست؟
بنظرم آمریکا به همین دلیل که تصور میکرد طالبان قادر است آرامش را در افغانستان ایجاد نماید ، طالبان را طرد ننمود.دولتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی هم به صورت غیر علنی از طالبان حمایت کردند و این در حالی بود که شهروندان سعودی و اماراتی به صورت آشکار به حمایت مالی از طالبان پرداختند.دولتهای غربی با امید به این مسئله که ظهور یک قدرت سوم میتواند در افغانستان اعاده صلح نماید از طالبان استقبال نمودند.آنها بعدها که از طالبان ناامید شدند به راحتی دست از حمایت طالبان کشیدند اما اینکار برای ما راحت و ساده نبود.نیروهای طالبان همگی پشتون بودند و متعلق به مناطق مرزی ایالت سرحد با اکثریت جمعیت پشتون و ایالت بلوچستان بودند.ما با طالبان ارتباط قوی نژادی و خانوادگی داشتیم و در مقابل دشمنان طالبان ، ائتلاف شمال افغانستان بود که متشکل از تاجیکها ، ازبکها و هزاره ها بودند که به وسیله روسیه ، هند و ایران حمایت میشدند.کدام دولت پاکستانی بود که جرات اظهار تمایل به ائتلاف شمال را داشته باشد ؟ این مسئله منجر به بروز مشکلات جدی امنیتی در داخل پاکستان میگردید." 1
از جانب دیگر وقتی آقای سمونپال پبنتون، طالبان را زادۀ جامعۀ پبتنونی نمیدانند و خویشتن را از صف طالبان جدا می سازند، چگونه است که قبل بر این وقتی کسانی مثل اعظم سیستانی و روستا تره کی منحیث روشنفکران پشتون طالبان را جنبش مقاومت ملی و وارث هست و نیست این سرزمین قلمداد میکنند، چیزی در رد اظهارات آنها ننوشتند؟
برخلاف آنچه آقای سمونپال پبنتون، جلوه داده قربانیان دهشت طالبی و سیاست های شیادانۀ امریکا، تنها پبنتون های – لر او بر – نیستند، بلکه تمام اقوام ساکن آن سرزمین تاوان پس میدهند.
برای خواننده عجیب است وقتی به اینجای نظریات آقای سمونپال پبنتون، میرسد که :
"یکی از عللی که در هر دو طرف " پبنتون " ها قربانی جنگ اند، - آنطرف و اینطرف دیورند – اینست که پس از تهاجم روس ها احساس قومی و مسوولیت سیاسی – حاکمیت – آنها کمزور شد، و از طرفی این قوم – پنبتون- ها در سطح منطقه و جهان دوست خوبی ندارند که آواز مظلومیت آنها را به گوش جهانیان برساند، تعداد کدر های سیاسی و علمی شان هم اندک است؛ روابط بین المللی شان ضعیف است، تمام کشور های همسایه دشمن آنهایند، جنگ اقتصاد شان را به صفر تقرب داده است، از نعمت دانش و فراگیری علوم عصری بی بهره مانده اند؛ به همین دلیل است که هرچه مهاجم خارجی و داخلی و هرکس و ناکس برایشان – پبنتنون – ها می تازد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
تناقض گویی از این بیشتر نمیشود که اعتراف کنیم که تعداد کدر های سیاسی و علمی مان اندک است، از نعمت دانش و فراگیری علوم عصری بی بهره ایم، ولی مصرانه بر داشتن رهبری سیاسی هم پا بفشاریم!
چرا کشور های همسایه بلکه جهان دشمن پبنتون ها باشند؟
منظور از دوست خوب در سطح جهان یعنی چگونه دوستی و کدام کشور خارجی تا حال صدای مظلومیت ملتی را بگوش جهانیان رسانیده است، مگر آنکه منفعتی در آن کار سراغ برده و هدفی داشته ؟
چرا در محاسبات سیاسی و حق طلبی های این چنینی، هرپبنتون بخود اجازه میدهد که از داعیه و حق و حقوق پبنتون های آنطرف سرحد نیز دفاع کند؟
مگر پاکستان منحیث یک کشور مستقل و دارای حاکمیت سیاسی، قادر به دفاع از حقوق شهروندانش نیست؟
یا دو تابعیته بودن پبنتون های آنطرف سرحد امرثابت و مجاز است؟
وقتی پبنتون ها در جمع کشور های همسایه دوست خوب ندارند، و همه کشور ها دشمن پبنتون هایند؛ پاکستان نیز یکی از کشور های همسایۀ ماست و بیشتر از دیگران در قضایای کشور ما مداخله داشته است.
حرف های جانبدارانۀ پرویز مشروف، که یک نمونۀ آن از کتاب " در خط آتش" آمد و تهاجم لشکریان پاکستانی به همپایی و همیاری طالبان نشانۀ دشمنی است یا دوستی ؟
و آیا در جهان امروز با تکیه بر کثرت و قلت است که جوامع اعمار میشود، یا برکار کرد های فکری و دستاورد های ارزشمند ملی ؟
منظور آقای سمونپال، از منتقل شدن قدرت به محور ها و سرچمشه های مصنوعی چیست؟
و چرا از نظر ایشان " لژکی " های استعداد و حق رهبری سیاسی را ندارند؟
چنین فرا فگنی و رد گم کردن؛ و به گونۀ مصلحتی از طالب بریدن، خاکستر بر آتش سوزان پاشیدن است که اگر شعلۀ آتش را پنهان کند، سوزش آن را خاموش نمی سازد.
رییس جمهور اوباما در استراتیژی جدیدش منطقه قبایلی دوطرف مرز دیورند را"غده سرطانی تروریسم" نامید.
یک دپلومات کانادایی، چندی قبل طی مطلب مفصلی نوشت که :" بدبختی افغانستان را باید در وابستگی پشتونیسم به استعمار جستجو نمود."
اما چرا تنها حرفهای آقای گالبرایت، است که باعث خشم هموطنان ما شده است؟
1- پرویز مشرف، در خط آتش
بخش بیست ویک اسامه و ملاعمر
اسامه بن لادن و ملاعمر کجايند؟
نویسنده: پرویز مشرف/ مترجم: سيد هارون يونسی
سه شنبه 19 اوت 2008
نیاکان من محور جدال در افغانستان
اگرمناطق پشتون نشین جدا از مناطق تاجیک ها و هزاره ها واقع می شد و خدای بزرگ بر تقدیر اقوام اطراف پشتون همسایگی را با این قوم نمی نوشت...
سه شنبه 2 دسامبر 2008, نويسنده: مسعود قیام
مشکل طالبان: ملی یا درون قومی؟
جنایت را عده ای مزدور، قبیله ای و جاهل انجام می دهند و به نام همه تمام می شود. بیرونی ها که با اتکا به همین برداشت های نادرست تمام قدرت سیاسی را به پشتون های نکتای دار تحویل داده اند، نتیجه اش این است که این طالبان در قدرت اجازه نمی دهند، جنگ در افغانستان تنها پشتونی و قبیله ای خوانده شود، تا حساب دیگران از جنایت جدا باشد، چون اگر چنین شود این ها رسوا و پایه های شان لزران می شود.
شنبه 13 مارس 2010, نويسنده: مجتبی فرهمند
پرویز مشرف توپ را باز هم به زمین افغانستان پرتاب کرد
در حالی که دولت افغانستان کشورهای خارجی و بويژه پاکستان را به حمایت و تجهیز طالبان و تروريزم متهم می کنند اما پرويز مشرف رييس جمهور پيشین پاکستان، دوباره پشتون ها را متهم به حمایت از تروريزم و طالبان کرده است./ پرويز مشرف زمانی که رييس جمهور پاکستان بود، هميشه در بازی های سیاسی ميان کابل و اسلام آباد دست پيش داشت و بارها حامد کرزی و سایر مقامات افغانستان مغلوب اين بازی ها شده بودند.
سه شنبه 16 فوريه 2010
پيامها
14 مارچ 2010, 11:02, توسط Bina
نويسنده جوبان شما اسمان وريسمان باهم وصل نموده ايد.اينكه شما از نوشته تا زهر ميبارد و عفت قلم راهم مراعات نكرده ايد و به فاميل ان ابر مرد بزرك داكتر عبالله عزيز تهمت بسته ايد نشاندهند انست كه شما به ناموس خود بند و واز نيستيد.اين همه ناله شما در مورد بيجاره كى برادران بشتون به عرعر خر ميماند.ان بشتون نبود كه نفر سوم در دولت امريكابود.مشرف نكفت كه ما از بشتونهاى افغانستان بشتيبانى ميكنيم. درين 250 سال انكليس درعقب شان ايستاده است.وعقده بى اساس كه دربرابر اقوام غير بشتون مادريد هم بنهان نكرده ايد.راستى كه مغز شما از سطح يك جوبان وانهم كوجى وانهم كوجى هاى ادم كش بهسود انكشاف نكرده است.اكر هالبرك جيزى كفته البته جيزكى بوده .هالبرك كم كفته شما بدتر ازانيد كه يك خارجى كه شما در قدرت نشانده و نكهميدارد,دانسته است.باردوم اكر شما مينويسيد بايد بدانيد اكرشما به شخصيت كسى و يا به فاميل شخصى تهمت ميكنيد شما نزد ما شخص بى عزت و بى حثيت هستيد.بصير بينا