پیش زمینه های تاریخی تجزیه در افغانستان
طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نشر نخست در کابل پرس?: 5 ژانويه 2011
برای خواندن پرسش ها درباره طرح تجزیه افغانستان از مخالفان، موافقان و نه مخالفان و موافقان و شرکت در گفت و گو اینجا را کلیک کنید.
قسمت دوم
پیش زمینه های تجزیۀ کشور، در وجود دولت های وابستۀ قبایلی، وسیاست های فاشیستی اعمال شده توسط آنها، از همان بدو تأسیس کشورکنونی افغانستان، تا امروز بصورت ریشه دار ومزمن آن موجود بوده، وآنچه راکه گذشت زمان، باقوع تحولات عظیمی در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی وفرهنگی، طی سده های واپسین تاریخ، در منطقه وجهان نصیب بشریت گردانیده، نتوانست کوچکترین تأثیرمثبتی، مبنی بر نفی واز بین بردن این عوامل خانمانسوز وهستی بر انداز موجود درساختار اجتماعی وسیاسی، این جامعۀ کثیرالملیة، واسیر مناسبات قبیلوی ببار بیاورد.
چنانچه تاریخ گواه است که، جهان ما، وقوع بزرگترین انقلابات، جنگها وتحولات عظیم جهانی رادرعرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی، نظامی وغیره که، ملل عالم را چندین باردر برابر دگر گونی های غیر قابل پیش بینی قرارداد، در خود تجربه نمود، ومردم ما نیز وقوع حوادث بزرگی، چون شیوع استعمار ولشکر کشی های بریطانیا، شکل گیری قیام های آزادیخواهانه وکسب استقلال، ظهور وزوال شاه امان الله ، حادثۀ حکومت ده ماهۀ سقازادۀ شمالی امیر حبیب الله کلکانی، فاجعۀ ظهور محمد نادرشاه وخاندان او، مشروطیت ودموکراسی تاجدارظاهر شاهی، وقوع کودتای بیست وشش سرطان سردار داؤد خان، آغاز وفرجام کودتا های هفت ثوروهشت ثور وغیره را، در تاریخ سده های اخیر از سر گذرانیده وچگونگی رویکار آمدن وسقوط رژیم ها ونظام های مختلف سیاسی، را در کشور شاهد بوده اند، که متأسفانه، عملاًهیچ یکی از آنها قادر به تغیر، تقدیر قبیله سالاری این کشورنگردیده، وقبیله پرستان بی رحم وبی مسئولیت جامعۀ ما، با مهارت های ذاتی که درین زمینه با خود دارند، ازمحتوای هرحادثۀ، آن سنگی را آراسته اند که، از آن در سنگینی پلۀ ترازو، به نفع دوام حاکمیت نظام قبیلوی، وشکستن شیشۀ آرزومندی های عدالتخواهانۀ خلق های محروم استفاده گردیده است، که توسل بدین شیوه وعملکردهای خانمانسوز وتفرقه افگن، هنوز هم درتئوری وعمل، قبیله سالاران مدرن در اتحاد با بخش عقبگرا و سنتی این پدیده یعنی طالبان، واضحاً قابل لمس ورؤیت بوده، وهیچ گونه رویکرد دیگری که، حاکی از تمایل به دگر گون سازی عینی، این روش سیاسی فاجعه بارباشد، در عمل کرد های ایشان دیده نمیشود.
تلاش های گستردۀ محافل روشنگری جامعۀ ما نیز، دررابطه با از بین بردن این پدیدۀ شوم، وسوق نمودن مناسبات اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی جامعه ، به یک مسیر معقول ومنطقی آن که، جوابگوی نیازمندی های زمانی رشد همه جانبۀ کشور، توأم با محو بی عدالتی های موجود درجامعه شده بتواند، وزمینه های عملی وحقیقی، وحدت وهمبستگی کلیه باشندگان کشور را منحیث شهروندان متساوی الحقوق یک سرزمین واحد، مبرا از تبعیض ها وتعصبات جاری در عروق وشراین، حاکمیت های قبایلی تأمین نماید، در مقاطع مختلف تاریخ، بگونه های مختلف آن، مورد دستبرد واقع شده ، واکثراً این گونه جریانات فکری،در نطفه نابود، ویا هم محکوم به تحریف وانزوا گردیده است .
نیاز جامعه به راه اندازی یک حرکت سالم وپیشروندۀ انسانی، در جهت سیر به هدف ساخت وپیریزی ملت واحد، در سرزمین واحدی که، با ایجاد دولت ملی ، در تحت حاکمیت قوانین جوابگو به نیازمندی های ساختار کثیرالملیة بودن کشور، وتأمین کنندۀ واقعی وحدت وهمبستگی ملی که، زمینه های عینی رشد وتکامل همه جانبۀ میهن و مردم مارا فراهم نماید، درکلیه مقاطع تاریخ این کشور محسوس وملموس بوده، ومیباشد، وبودند افراد وگروه های معین ملی اندیش وروشنگری که با هد یۀ جان وهمه هستی خود درین راستا وارد عمل گردیده ، واز انجام دادن هیچ نوع تلاشی در جهت خاتمه بخشیدن به این مناسبات غیر انسانی وغیر عادلانه در کشور خود داری نه نموده اند.
سوگمندانه که در نتیجۀعمق تسلط مناسبات قبیلوی درروابط کلی وقانونی حاکم بر جامعه، در وجود حاکمیت های دولتی مختلف، درادوار مختلف، وشکل گیری روابط سیاسی واجتماعی مورد نیازجامعه بر مبنای ضوابط رسوب یافتۀ قبیلوی در نهاد حاکمیت ها، بارشد دهی هدفمند وپلان شدۀ این مناسبات، در جهت انحصار قدرت سیاسی و اثبات حق وراثت بلا مانع درحاکمیت سیاسی، با هدف استحاله ومحو همه جانبۀ وجود اقوام وملیتهای دیگردر افغانستان، وپشتونیزه ساختن جامعه با استفادۀ سوء از نام افغان وافغانستان، انقسام عمدی وپلان شدۀ جامعه به دو قطب نژادی آریایی وغیر آریایی، با مبدل ساختن این تجزیۀ نژادی جامعه، به یک سیاست فاشیستی ونژاد پرستانۀ دولتی به کمک همه نهاد های رسمی ودولتی فرهنگ وآموزش درسرتاسر کشور، وهزاران سلاح مخرب فکری وعقیدتی دیگر، تلاش های روشنگرانۀ جاری در کشور ، در هیچ مقطعی از تاریخ موفق به کسب فرصت و مجال تحقق آنچنانی خویش نگردیده ، واسارت مردم ما در پنجه های خون آلود غاصبین حق وحقوق مردم ما تا اکنون هم ادامه دارد.
حوادث مرتبط با حادثۀ یازدهم سپتامبر وسقوط طالبان ، خود آزمون بزرگی بود در جهت خاتمه بخشی این مناسبات غیر عادلانه در کشور وپاسخ مثبت به خواست های منطقی وانسانی اقوام وملیتهای محکوم ، باتمکین وسر فرود آوردن در برابر ساختار یک جامعۀ واقعاً دموکراتیک وعادلانه در فورم وقالب فدرالی ویا پارلمانی آن بود، که بد بختانه ، یک سره از جانب قبیله سالاران ومتحدین تمامیت طلب دیگر آنها، مردود اعلان شد، وبعداز یک وقفۀ چند ساله در رابطه با حاکمیت عملی قبیله سالاران در کشور، وامتحان خود مختاری های هر یکی از اقوام محکوم، که همه باهم، به سوال تجزیۀ کشور نه گفتند، قبیله سالاران عاقبت نا اندیش به همان سیاست های جابرانۀ اسلاف خویش مراجعه وبا تعمیل دوباره وتکامل یافتۀ آن سیاست ها، وارد صحنۀ قدرت در کشور گردیدند، که بهترین گواه این گرایش انعطاف نا پذیر فاشیستی، قانون اساسی مرتبط با جمهوری مطلقه، وعمل کرد های دیروز وامروز حامد کرزی وتیم فاشیستی مافیایی میباشند که، کشور را یکبار دیگر در عمق بد ترین بحران ا جتماعی، اقتصادی وسیاسی تا سر حد تجزیۀ عملی کشور قرار داده است، که این خود، کمال بی خردی وبازی با خرد وآگاهی خلق های محکوم، ومنافع مجموع مردم افغانستان میباشد.
در نتیجه ما همین اکنون نیز شاهد آن هستیم که، غارتگران قبیله سالار کشورما، با توسل به هر وسیلۀ ممکن، درتلاش ابقای حاکمیتهای نامشروع وغیر انسانی خود ها بوده، با تمدید وتشدیدعملی وآگاهانۀ بیداد گری ها ونا برابری ها، به اشکال مختلف، جامعۀ مارا در حالت تجزیه، از لحاظ قومی، قبیلوی ونژادی حفظ نموده، وحقوق بخش بزرگی از ترکیب فعلی جامعۀ کنونی افغانستان را ، در جهت ارضای خواست های برتری جویانه وقبیله پرستانۀ خود وقبایل وابسته بخود قربانی می نمایند.
این خود گویای تداوم یک سیاست فاشیستی ونژاد پرستانۀ متحجر قبیلوی، از ابتدای تشکیل دولت کنونی افغانستان تا امروزدر کشورما، توسط قبیله سالاران حاکم میباشد که، در دوره های مختلف به اشکال مختلف وتحت عناوین مختلف عملی گردیده، ودر نتیجه جامعه را با گرفتار نمودن دایمی به ظلم وبی عدالتی عملاً به دو بخش ستمگر وستمکش تجزیه ومحو کلی ویا قسمی ستمکشان را هدف بلا انحراف خویش قرار داده اند.
تعمیل این سیاستها، تحت هر نام وعنوانی که باشد حکم تجزیه را در جامعه عملاً جاری نگهداشته ومحکومین را در راستای حق طلبی وعدالت خواهی های مشروع ایشان، مستحق نیل به حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی میگرداند.
پیش زمینه های تاریخی تجزیه در افغانستان را، بخاطر وضاحت بیشترآنها، تحت موادات ذیل خلاصه نموده، بعداً مورد تحلیل وارزیابی های بیشتر قرار میدهیم.
سوگمندانه اینها خود بخشی از واقعییتهای تلخ و تاریخی کشوری را تشکیل میدهند، که ما زادۀ آنیم وحیات ما با موجودیت آن گره خورده است .
1- ساختار قبیلوی دولت ها به شکل شرکت سهامی قدرت قبیله سالاران، از همان نخستین گام تشکیل کشور کنونی افغانستان توسط احمد شاه ابدالی.
2- علاقمندی همه جانبه وعمیق قبایل حاکم به حفظ وحراست ازنظام قبیلوی، وعدم تمایل آگاهانۀ قبیله سالاران حاکم به طرد این نظام ویرانگر تاریخ، وساختار یک جامعۀ مدنی ، درحیات مردم افغانستان.
3- خصوصیت مرکز گریزی وتمایلات خود محوری هر یکی از قبایل شامل در دستگاه های حاکمیت دولتی در مقاطع مختلف تاریخ، تا سرحد زد وبند های آشکار وپنهان با اجانب.
4- تمایلات سهم گیری های جاه طلبانه و تجزیه طلبانۀ هریکی از وارثین زمامداران حاکم قبیلوی، در زمان حیات ویا بعد از مرگ آنها با رجوع به کشور های همسایه ودیگر دول قدرتمند جهان.
5- وابستگی دایمی نظام های سیاسی قبیله سالارانۀ کشور، به عوامل بیرونی ونیرو های استیلا گر
6- خود برتر بینی وحاکمیت طلبی های بلا انتهای قبایل حاکم در رابطه با همدیگر .
7- خود بر تر بینی وعظمت طلبی های حاکمیت جویانۀ مجموع قبایل حاکم در رابطه با اقوام وملیت های دیگر در افغانستان، وایجاد فضای نا برابرملی،درحیات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی قبایل حاکم، وملیت های محکوم کشور.
8- مداخلات بیرونی دوامدار وعلاقمندی قبیله سالاران به عاملین این مداخلات.
9- استفادۀ افزاری وعوامفریبانه، از پدیده های دگر گون ساز جامعه، چون تغیر نظام ها، تحولات اجتماعی وغیره به نفع تداوم قبیله سالاری، وبی اعتبار سازی این پدیده ها در اذهان توده ها.
10- عدم اعتنای قبیله سالاران به عوامل زمان وخواست جامعه در رابطه با پیشرفت وترقی، و کوشش در جهت نگهداری جامعه بحالت عقب مانده، جاهل وفقیر .
11- ترویج اندیشه های گذشته پرستانه وبرتری جویانه دربین قبایل حاکم، با مسخ واقعییت ها وتحریف تاریخ که منجر به رشد تعصبات، وتبعیضات ویرانگر گردیده وعملاً باشندگان کشور را برعلیه هم قرار میدهد.
12- تمایلات دایمی وبلا انقطاع اقوام وملیت های محروم کشور به رهایی از قید زندان نظام قبیلوی ورسیدن به یک زندگی عادلانه وانسانی ، متناسب با واقعییت های کشور وایجابات یک زندگی عادلانه ودموکراتیک در جهان که، بر خوردهای خشن ونا هنجار سرکوبگرانۀ حاکمیت های قبایلی، این حرکت های داد خواهانه را بسوی تجزیه طلبی اجباری سوق میدهد.
13- انکارموجودیت ستم ملی در کشور، ویا برخورد های عوامفریبانه واغوا گرانه از جانب نیروهای حاکم قبایلی، نسبت به حل عادلانه ودموکراتیک مسألۀ ملی در افغانستان.
14- تلاش پشتونیزه سازی جامعه، با استفاده از نام کشور یعنی افغانستان وبر خورد دوپهلو ومحیلانۀ قبیله سالاران، با موضوع نام کشور یعنی افغانستان که، در واقعییت امرکلمۀ افغان وافغانستان، معادل با پشتون وسرزمین پشتون ها، بوده وخود قبایل پشتون نیز به آن معترف ومفتخر اند، ولی در ظاهر، با بکار گیری افادۀ ( هر کسی که از افغانستان است افغان است ) میخواهند که همۀ باشندگان کشور را با اعطای نام افغان، از افغانستان قلمداد نموده ، ویک نوع مانور عوامفریبانه واغواگرانه را ، راه اندازی وذهنیت مردم راآمادۀ پذیرش تدریجی این پروسۀ پشتونیزه کردن کشور نمایند که، هنوزهم ادامه دارد، وبزرگترین عاملی است که ملیتهای محکوم کشوررا وادار به عکس العمل ومقاومت در قبال خود میسازد .
ما بازی مسخره تر ازین بازی در تاریخ سراغ نداریم که همین اکنون هم از جانب کرزی وتیم فاشیستی آن در معرض اجرای بلا قید وشرط قرار دارد.
عوامل فوق یکجا با هزاران عامل مقطعی وغیر مقطعی دیگر علت العلل پیدایش انواع مختلفۀ تضاد ها و تناقضات ویرانگر در جامعۀ افغانستان گردیده وهمواره جامعه را در بخش های جدا از هم وگاهی هم متخاصم تقسیم نموده است .
بعبارتی دیگر ساکنین کشور ما در عین با هم زیستن با تأثیر پذیری از عوامل فوق الذکر همواره از هم جدا بوده و عامل بیداد گری ملی ، ایشان را بدو قطب حاکم ومحکوم تقسیم مینماید، که مفهوم لغوی بیداد خود افاده کنندۀ نوعی تجزیۀ درونی وعمیق در یک اجتماع میباشد.
کشور کثیرالملیة افغانستان، ازهمان بدو تأسیس خود تا امروز، با اسارت در قید مناسبات منحط قبیلوی، وحاکمیت دنباله دار قبیله سالاران وابسته به اجانب، فاقد یک ساختار دولتی، بمعنی واقعی وملی آن بوده، ودرتحت ادارۀ نوعی شرکت سهامی قدرت، با سهم گیری مستقیم و همه جانبۀ سران قبایل، در تاریخ ابراز وجود مینماید، که بهترین نمونۀ آن دولت احمد خان درانی وجانشینان ابدالی وغیر ابدالی او تا روزگار ما میباشد، که با گرفتارساختن سرنوشت کشور، دردام هیولای قبیله سالاری، بد ترین نوع سقوط وبد بختی مجموع کشور را، با محو کلیه ارزش های والای انسانی، برای مردم ما به ارمغان آورده است .
ساختار دولت ها در تحت قیمومیت این نوع مناسبات ظالمانه وعقیم سازندۀ رشد وبالندگی جامعه، یعنی قبیله سالاری، بیشتراز همه شکل یک شرکت سهامی رؤسای قبایل حاکم را دارا بوده، وضوابط اجتماعی بر اساس چگونگی روابط، هریکی ازسهامداران وقبایل تابع ایشان با این شرکت سهامی شکل گیری مینماید، که هدف اساسی آن را حفظ وبقای حاکمیت هر یکی از قبیله سالاران، بالای قبایل زیر فرمان آنها از یکسو، وتحکیم امتیازات بر تریخواهانۀ مجموع قبایل شامل این اتحادیه براقوام وملیت های زیر اسارت ایشان در کشوراز جانب دیگری تشکیل میدهد.
از آنجاییکه در شکل گیری حاکمیت های قبایلی، اصل دولت سازی بر مبنای ملت سازی نمیتواند مطرح بحث باشد، بناءً حرف حاکمیت ملی، ودر رابطه با آن دولت ملی که، نمایندگی از مجموع باشندگان یک سرزمین منحیث شهروندان متساوی الحقوق یک کشورنموده بتواند، کاملاً یک تصور باطل وغیر عملی بوده، در نظام های قبیله سالاری هریکی از رؤسای قبایل در چوکات قبیلۀ زیر فرمان خود، منحیث یک فیگور مستقل و جدا از دولت مرکزی عمل نموده، و مفهوم دولت متمرکز، با حاکمیت قانون را عملاً ازبین می برد.
دولت های قبیلوی عملاً دولت های سهامی تجزیه شده، در وجودهر یکی از قبایل متحد با قبیلۀ بر سراقتدار، در حدود منافع مشترک آنها با همدیگر بوده، وخود گردانی هر قبیله درحدود معینۀ زندگی آن قبیله، مفهوم تجزیه را به شکلی از اشکال در ساختار هر دولت قبیلوی به نمایش میگذارد.
بعبارۀ ساده تر دولت های قبیلوی، عملاً حاکمیت های تجزیه شدۀ قبیله سالاری در وجود قبایل خود گردان شامل دولت هاست که، منافع مشترک قبیلوی، عامل اساسی این اتحاد های نسبی ونا پایدار رابوجود میآورد.
پدیدۀ تجزیه درساختار دولت های قبیلوی، بدو شکل درونی دولت وبیرونی آن بصورت ها ی ذیل قابل تعریف میباشد:
الف- تجزیۀ درونی ودایمی دولت های قبایلی، دروجود قبایل مؤتلف وخود مختار شامل آن دولت ها ، باجدایی وخود گردانی مطلق هرواحد قبیله، با تکیه بر اصل استقلال عمل رئیس قبیله در رابطه با قبیلۀ زیر فرمان آن، وسهم آنها در امتیازات وتصمیم گیری های حاکمیت قبیلوی سرتاسر کشور، بر اساس قرارداد های قبیلوی، که این خود بیانگر تجزیۀ ساختاری وفطری دولت های قبایلی بصورت دایمی وطبیعی آن ها از داخل بوده، وحدت درونی اینگونه دولت ها بر اساس اشتراک منافع وموجودیت یک مضمون فعال، درین رابطه شکل گیری نموده، در غیر آن بصورت قطع مضمحل میگردد.
ب- تجزیۀ کلی وسرتا سری دولت های قبایلی در وجود اقوام وملیت های تحت استبداد وانقسام جامعه به دو بخش اساسی، حاکم ومحکوم ، که با شکل گیری، اتحاد دسته جمعی قبایل حاکم بر اساس مشترکات نژادی، لسانی، دینی، فرهنگی، منطقوی وغیره تحقق یافته، موجبات موضع گیری های حاکمیت جویانۀ مشترک ایشان را، برعلیه دیگر اقوام وملیت های ساکن کشورفراهم میسازد، که نتیجۀ طبیعی آن، پیدایش وتداوم مناسبات غیر عادلانه اجتماعی، وستم ملی، در جامعه است که، عملاً مجموع باشندگان کشور را به دوبخش ستمگر وستمکش، از لحاظ سیاسی، اقتصادی وفرهنگی، با در نظر داشت تعلقیت های قومی واتنیکی ایشان، منقسم نموده، ویک نوع تجزیۀ کلی را، در خارج از چوکات قبایل حاکم، در سرتا سر کشوربه بار میآورد که، با رشد دایمی خواسته های عدالتخواهانه از جانب محکومین، دربرابر بیداد گری های اعمال شده از جانب قبایل حاکم، همواره این تضاد ها عمیق وعمیقتر شده ودر اکثر حالات ، با پیدا نشدن راه های حل دیگری منجر به تجزیۀهمه جانبه میشود.
به گواهی تاریخ ، ستمگران قبیله سالار، وحاکم برسرنوشت مردم واژگون بخت افغانستان، بد آموزترین، ونا مردمی ترین شاگردان مدرسۀ روزگاراند که، از درس های خونین معلم زمان که، همه وهمه درس نامه های تنظیم یافته از نتایج دهشتبار اعمال وجنایات ایشان وباداران خارجی آنهاست، هیچ چیزی را حاضر به آموختن نمیباشند، صرفاً به حاکمیت می اندیشند وادامۀ بیداد!!!، در غیر آن اینهمه خونی که در تاریخ، خصوصاً سه دهۀ اخیر از مردم مظلوم ما با تأثیر پذیری از همین پدیدۀ شوم بر تری جویی وقبیله پرستی جاری گردیده است، هر جمع وفرد با وجدان را وادار به تأمل، وحاضر به قبول حق وعدالت میسازد که ، بد بختانه در وجوداین قبیله پرستان خیلی بعید به نظر میرسد.
تا جاییکه در کشور ما دیده میشود، گذشت زمان، با وقوع اینهمه حوادث نا میمون وخونین، از جنگ ها ذات البینی مدعیان تاج وتخت سدو زایی، بارکزای ومحمد زایی، تا هجوم های مکرر انگلیس، بعدا، روس ، پاکستان، وامروزهم امریکا وناتو،با تأثیر پذیری از همین عامل قبیله پرستی وعظمت طلبی قومی در افغانستان، ویا هم تحولات پیشروندۀ جهانی درعرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی وفرهنگی، شکست آیآلوژی ها، فروریزی امپراطوری ها، وقوع جنگ ها وهزاران حادثۀ خورد وبزرگ دیگردر جهان، کوچکترین تأثیری در رابطه با موضع گیری های دیروز وامروزقبیله پرستان حاکم در کشور، بر علیه اقوام وملیتهای محکوم این سرزمین نداشته، ونابود سازی مطلق این اقوام وملیت ها از اهداف وآرزوهای، همیشگی وبلا تردید قبیله سالاران به شمار میرود.
به دور نمی رویم! کافی است که، شما یکباربا دقت ودوراز تأثیرسموم اندیشه های انحرافی واستحماری قبیله پرستانۀ، حاکم در کشور که ظاهراً تحت نام افغان وافغانیت ودرعمل زیر لباس پشتون وپشتونوالی عمل نموده ، وخلقی را باهمه نجابت آنها، در عمق بد ترین گمراهی های تاریخ غرق نموده است، حقایق جاری در کشور را که همه محصول سیاست های ویرانگر قبیله سالاران در وابستگی با اجانب میباشد، موردارزیابی قرار دهیم، تادر یابیم که، آخرین محصول این سیاست وبازیهای غیر انسانی، با گردانندگی گروه های مختلفی از عظمت طلبان راست، چپ ومیانه، تا امروز، همین طالب متحجر با منش دینی وفاشیسم قبیلوی از یکسو، وماکیاولیستهای قبیله سالاردر ترکیب دولت مزدور وفاسد کرزی از جانب دیگر آن میباشد، که هردو باهم از یک بادار دستور میگیرند و سر از گریبان مشترکی بر میآورند، ولی در ظاهر بر علیه هم می جنگند وخون مردم های بیگناه رامی ریزند!!!.
این بازی منحوس ادامۀ پلید همان بازیگری های، راه اندازی شده توسط هریکی از زمامداران سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی وخروتی، چون امیر دوست محمد خان، امیر شیر علی خان، امیر عبدالرحمان خان، امیر حبیب الله خان، نادرخان، ظاهر شاه، داود شاه ، حفیظ الله امین، ملا محمد عمروغیره، در وابستگی با اجانب وضد یت آشتی نا پذیربا خلق های محکوم ازبیک، هزاره، تورکمن، تاجیک، ایماق ، پشه ای، بلوچ، نورستانی وغیره است، که در تاریخ کار نامه وحشتناکی را، از ظلم وبی عدالتی های اعمال شده، از جانب ایشان ،همچون برده سازی، آدم سوزی، پاکسازی های قومی، تحمیل کوچ های اجباری، وهزاران جنایت دیگر، به سهولت میتوان ملاحظه کرد که، بگونه های متفاوت آن، در وجود سیاست گزاری های فعلی حامد کرزی، انورالحق احدی، گلبدین حکمتیار، ملا محمد عمر، زلمی خلیل زاد، اشرف غنی احمد زی، گل آغا شیرزی، فاروق وردک، حنیف اتمر وغیره ادامه دارد.
مردم ما در لحظه های داغ نا امیدی ومحکومیت نیز، همانند گذشته ها امید وار، دگر گون شدن این حالت ، یکجا با وارد آمدن تغییرات در سیستم های سیاسی کشور وفروپاشی نظام های منسوخ استبدادی، به نفع صلح، عدالت ودموکراسی وهمزیستی انسانی میباشند.
مگر با وضاحت دیده میشود که ، بازیگران مزدور وبیگانه پرست قبایلی، در هر دو طرف معادله یعنی طالب ودولت نام نهاد کنونی، حاضر اند که هزار بار خرمن هستی مردم مارا به آتش کشیده ونابود نمایند ، ولیکن از ادعای ساختن لوی افغانستان، با محو ابدی دیگر خلق های کشور، یک قدمی هم عقب نشینی نه نموده وهمچنان به پیش روند،! که این خود اوج فاجعه است وانتهای عدم احساس مسئولیت در قبال زندگی وخوشبختی خلقی که ، ایشان بر آنان حکمروایی دارند.
حال بازهم ،اگراین خلق های محکوم، در نهایت بیچارگی، خواهان نجات خویش از چنگ این هیولای بیداد گردیده، ودر رابطه با حل این معضله، خواهان خاتمه بخشی به مناسبات منحط قبیلوی در کشورشوند، ودر برابرنظام فاشیستی مذهبی امتحان شدۀ طالبان، با تمام قامت خود ایستاده، واز آزادی وبرابری سخن گویند وخائنانه متهم به تجزیه طلبی شوند!!، شما نام این بازی را چه میگذارید؟
بر خلاف آن زمانیکه ما همه می بینیم ، آقای کرزی وتیم مافیایی او قاتلین مردم مارا که ، همه روزه سر می برند، سنگسار میکنند، وبا بکار بستن حملات انتحاری خون هزاران انسان بی گناه را جاری ساخته واز هیچ کردۀ خود هم نادم نمیباشند، کشت وتجارت مواد مخدره افتخار آمیزترین کار وفعالیت های روز مرۀ ایشان است، وبزرگترین پشتوانۀ ایشان هم استخبارات پاکستان، در منطقه، وشئونیستهای بر سر اقتدار در دولت کرزی میباشد، امروزتحت نام مصالحه وآشتی با مخالفین مسلح دولت، از زندان ها رها ساخته، وبا گسیل ایشان به مناطق ومحلات زیست مردم صلح خواه ومظلوم کشور در شمال ومناطق مرکزی ، خواهان صدور نظام طالبانی در آن مناطق میباشند، شما در رابطه با این عمل جنایتکارانه وغیر اخلاقی کرزی وحواریون او چه قضاوت میکنید؟؟؟
مجموع این مسایل که فوقاً به ارزیابی گرفته شد، پیش زمینه های تاریخی تجزیه در افغانستان است که ، از زمان تأسیس این کشور تا اکنون، بصورت فعال در بهم زدن مناسبات زندگی با همی ساکنین این کشور، با خلق تفاوت ونا برابری های غیر انسانی وغیر اخلاقی، وارد عمل بوده ، وهیچگاهی هم قبیله سالاران مزدور با احساس مسئولیت در قبال سرنوشت مردم ما در مجموع ، به فکر حل عادلانه ومنطقی این مسایل بصورت قطعی ودایمی آن نبودند ونمیباشند!!!
ادامه دارد
تأملی بر تعریف و شناخت تجزیه
طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان
دو شنبه 3 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی
پلان بی در افغانستان
چرا تجزیه ی بالفعل کمترین انتخاب بد در افغانستان است؟
مقاله ی جدید بلک ول منتشره ی فارن افیرز 13 دسمبر 2010 / مترجم: دکتر ذکی پاهنگ
يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى دکتر ذکی پاهنگ
سودان در چند قدمی تجزیه؛ آیا افغانستان به سرنوشت سودان دچار می شود؟
يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس
تجزیه افغانستان، گروه پاکستانی پښتونخوا و مغزهای متفکر قبیله!
شنبه 2 اكتبر 2010, بوسيله ى کامران میرهزار
طرح تجزیه افغانستان
کافی است خود خواهان و عظمت طلبان قومی دست از این کردار های خود بردارند و خود را برتر از دیگر اقوام ندانسته و حقوق خود را به سطح یک شهروند عادی پائین بیاورند.
شنبه 18 سپتامبر 2010, بوسيله ى م- فرهنگ دوست هروی
تاکید بلک ویل بر پلان ب، تجزیه افغانستان
بلک ویل می گوید، طالبان در حال پیروزی هستند و ما در حال باخت. آن ها روحیه ی بالایی دارند و می خواهند به نافرمانی خود ادامه دهند. پلان ب با شکست مواجه شده است. او تاکید می کند که مناطق پشتون نشین جنوب و شرق افغانستان را باید در اختیار طالبان گذاشت. او می گوید دهه ها در نزدیکی غرب با افغانستان خطاهای زیادی صورت گرفته است.
دو شنبه 13 سپتامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس
هدف از تجزیه افغانستان وعقب نشینی به شمال چیست؟
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در سخنانی در برابر یکی از کمیته های کنگره این کشور نسبت به عواقب اجرای توافقنامه دولت پاکستان و یک افراطیون اسلامگرا در دره سوات، در شمال غرب این کشور، ابراز نگرانی کرده و گفته است که وضعیت پاکستان خطری مهلک را متوجه امنیت جهان می کن ولی اقا جان چپمن باخاطرارام میگوید که این همه اهداف که غربیان درمورد مبارزه با ترریزم داشتند محقق شده است
جمعه 10 سپتامبر 2010, بوسيله ى عبدالصبور
طرح تجزیۀ افغانستان خیال باطل یک لابییست کاسب است!
فدراسـیون سازمانهای پناهندگان افغان در اروپا
دو شنبه 16 اوت 2010
احمق خودتان هستید آقای اشرف غنی احمد زی، آقای وحید عمر
اشرف غنی: کسی که در رژيم جنایتکاران طالب، این رژيم را رژيمی مردمی معرفی می کرد و پس از روی کار آمدن کرزی یکی از کلیدی ترین افراد در بنا نهادن سیستم فاسد و مافیایی بود و بصورت غیر قانونی رییس دانشگاه کابل بود و در انتخابات ریاست جمهوری بصورت غیر قانونی با داشتن تابعیت آمریکا شرکت کرده بود.
چهار شنبه 4 اوت 2010, نويسنده: کامران میرهزار
طرح تجزیه افغانستان
تجزیه افغانستان باعث می شود که مردم قرون وسطایی به روش خود زندگی کنند و از آن لذت ببرند و مردم متمدن تر به شیوه ی دلخواه خود زندگی کرده و آزاد باشند. در ضمن در این صورت از سیطره طلبی یک قوم خاص که صدها سال است بر گرده ی ملیت های دیگر سوار است خلاصی خواهیم یافت.
يكشنبه 1 اوت 2010, نويسنده: مهرورز
طرح تجزیه ی افغانستان
چهار شنبه 14 ژوئيه 2010, نويسنده: احمد بهار چوپان
رابرت بلک ویل: آمریکا باید افغانستان را به دو قسمت تقسیم کند
عدم پرداختن به مسایل افغانستان و عدم جسارت برای عبور از خطوط ممنوع که بیشتر درونی می باشد و نوعی خودسانسوری همراه با وطن پرستی چشم بسته را با خود دارد، به ضرر جامعه ی افغانستان است. دیگران به راحتی بدون اینکه درگیر وجدانی تقلبی شوند، به بحث و تجزیه و تحلیل مسایل مختلف در حوزه های مختلف می پردازند و کند و کاو درباره ی مسایل را لازمه ی برخورد سالم تر و صحیح تر با آن برای منافع خود می دانند و در افغانستان اما وقتی دیگران درباره ی سرنوشت و آینده ی مردم بحث می کنند، اهالی قلم به همان احساس وطن پرستی چشم بسته پناه می برند.
شنبه 10 ژوئيه 2010, نويسنده: کابل پرس
طرح تئوریک تجزیه افغانستان
در شرایط فعلی طرح تئوریک تجزیه یک ضرورت به نظر می رسد، مهم ترین حد و مرزی که باید از آن عدول نکنند، این است که از تعصبات و خشونت های قومی به دور بوده و عدالت در طرح های تقسیمات در نظر گرفته شود، برای بدست امدن این شرایط، بهترین راه حل این است که جامعه جهانی و بخصوص سازمان ملل بر روند تجزیه اشراف کامل داشته باشد و داوری در تقسیمات اراضی به سازمان ملل داده شود.
چهار شنبه 7 ژوئيه 2010, نويسنده: محمد اسحاق فياض
به تجزیه افغانستان بیندیشیم و یا به تغییر پشتونها؟
جامعه شناسان باور دارند که خلای ایدولوژیک موجب بیداری و تقدس ارزشهای قومی میشود/اگر بنا میبود تا برای هر گروه قومی و زبانی یک کشور مستقل وجود داشته باشد امروز در جهان بجای 195 مملکت باید شش هزار و پنجصد کشور وجودمیداشت./. تجزیه افغانستان به هیچوجه یک تجزیه آرام، صلح آمیز و متمدنانه مثل، چک و سلواکیا، نخواهد بود/معجون "پشتونوالی و شریعت" سمی است که باید آنرا از مغز پشتونها شست/ چگونه می توان انتظار داشت که پشتونها مثل فارسی زبانها و یا ترکها فکر کنند در حالیکه در زبان پشتو منابع فکری، علمی، ادبی و هنری بسیار اندک وجود دارد؟
دو شنبه 5 ژوئيه 2010, نويسنده: جعفر رضايی
طرح تجزیه ی افغانستان
پاسخهای به کابل پرس: چون من یکی از مخالفان تجزیۀ افغانستان هستم بنا برآن در بخش مخالفان تجزیۀ افغانستان به پاسخ دوستان و وطنداران ام خواهم پرداخت.
شنبه 3 ژوئيه 2010, نويسنده: نعمت الله ترکانی
طرح تجزیه ی افغانستان
درمیان مردم عامه – عناصرغیر"اوغان"- هنوزاین آگاهی بوجود نیامده است که بدون "اوغان" ها می توان راحت تر وانسانی تر زندگی کرد وبنابران باید کشوررا تجزیه کرد تا ازشرمصیبت های تمام ناشدنی ی که این طایفه برکشور تحمیل کرده است؛ درامان ماند.
چهار شنبه 30 ژوئن 2010, نويسنده: ربانی بغلانی
طرح تجزیه افغانستان!
عبور از خطوط ممنوع: مخالف، موافق و نه مخالف و نه موافق: نظر شما چیست؟/ هدف از طرح این بحث شاید عبور از خطوط ممنوع در کشوری باشد که سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول بیداد می کند و این سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول از حداقل 150 سال پیش تا دوره ی حکومت فاسد، طالبانی و مافیایی حامد کرزی با حضور حدود 150 هزار سرباز بین المللی بر جنازه ی کشوری بنام افغانستان ادامه یافته است.
سه شنبه 29 ژوئن 2010, نويسنده: کابل پرس
خاورميانه با طراحی آمريکا!
افغانستان از نقشه ی جهان حذف می شود؟
سه شنبه 5 فوريه 2008
پيامها
6 جنوری 2011, 11:31, توسط Wali
سلام به همه.
از دیر به اینطرف چند تا بی حیا بی وجدان بی ناموس و بی همه چیز در سایت کابل پرس? بزرگان و شخصیت های تاریخی اقوام ساکن کشور را توهین میکنند۰ ایشان اگر با کدام اوزبک مقابل شوند امیر تیمور را دشنام میدهند۰ اگر با پشتون مقابل شوند احمد شا بابا را دشنام میدهند و ....... بدون اینکه خاطر دیگران را که اصلاً با ایشان کار ندارند را داشته باشند۰ لذا من چند سطر در ارتباط به این عمل شان مینویسم.
زمانی برای چند ماه مقیم تاشکند بودم در آنجا گروهً از جوانان افغان را دیدم که در زمان کارملوف در سن پایین به آنجا فرستاده شده بودند ایشان همه اطفال بی پدر و مادر بودند که در آنجا برای مقاصد ناپاک تربیه میشدند۰ از جملهً ایشان یکی نجیب نام بود بسیار بی ادب. دزد و هیله گر. وی در هر موقع بسیار به آسانی و بدون تشویش پدر مادر و سایر اعضای خانوادهً جانب مقایل را دشنامهای رکیک میداد و غالمغال میکرد. بنده روزی از یک دوستم که وی را میشناخت پرسیدم که نجیب چرا اینقدر پوچ دهن و بی تربیه است؟ دوستم در جواب گفت که نجیب باید هم اینطور باشد چون نه پدر دارد . نه مادر دارد و نه هم خیش وقوم۰
فکاهی.
روزی یک پکتیاوال با یک قندهاری جنگ کرد و به قندهاری هی دشنام میداد که احمد شابابایته چطور کدیم. میرویس نیکه ره چطور کدیم. شامحمودیته چطور کدیم و..... قندهاری بیچاره بعد از قکر زدن زیاد رو به طرف پکتیاوال کرد و گفت( یاره ستاخو په ټوله پکتیا کی زه سړی نه وینم خو خدای دی د ګلزمان بیخ در وباسه).
حالا من هم به انترناتیان کابل پرس میگویم که در بین شما خو کدام مرد را نمیبینیم و مجبورم بگویم که در استخوانهای بچهً سقو تان بشاشم. آنهم اگر پیدا شد۰
6 جنوری 2011, 12:36, توسط مزاری
ولی جان نوشته کرده اید : (چند تا بی حیا بی وجدان بی ناموس) بدون آدرس معین شما بفرمودۀ خود تان چند تا را بدون داشتن سندی دشنام داده اید که در هیچ قاموسی برابر نیست ، آیا بفکر و اندیشه شما معقول است ؟ اگر همین چند تا عمل المثل نمایند باز ایشان را چلو خطاب نمی کنید ؟
دوستان من آقای عطاخیل ، حقبین و خان خود را پیرو مکتب زنده یاد کارمل میدانند ، آیا شما به کارمل فقید توهین نکردید ؟ اگر نوشتۀ همرنگی از ایشان سرزد باید چیغسک تان نبراید . چرا شما خود آغازگرید .
اگر جناب شما احمدشاه ابدالی ، میرویس هوتکی و شاه محمود هوتکی را بزرگان و شخصیت های تاریخی اقوام ساکن کشور قلمداد میکنید و بی احترامی را از دیگران جرم و خیانت گویا ملی میدانید لطفأ سندی ، گفتاری و کارکردی را از ایشان بروایت اسناد تاریخی ارایه بفرمائید که ایشان نماینده گی اقوام ساکن کشور را داشتند و قابل عز و احترام اند . در غیر آن بسیار دوستان اند که استوانه مخرج بول خویش در دست دارند تا مانند شما از تپه مرنجان گرفته تا پارک زرنگار و اطراف پل باغ عمومی و شهر قندهار را سیراب نمایند . همانگونه که احمدشاه ابدالی ، میرویس هوتکی و شاه محمود هوتکی شاهان غاصب و جبار بودند و نماینده گی کسی نداشتند حبیب الله بچه سقای مجاهدین نیز نماینده گی اقوام ساکن کشور را نداشت و ندارد که شما بدون عفت قلم به گور و استخوان هایش قبل از وقت شاشیده اید . انتظار عمل بالمثل را داشته باشید .
احـــــــــــــــــــــــــــــــترام کــــــــــــــــــــــــــنید ، تا احــــــــــــــــــــــــــــــــــــترام شـــــــــــــــوید !
6 جنوری 2011, 14:02, توسط Wali
مزاری بچیم.
روبا صفتی هم اندازه داره.
6 جنوری 2011, 14:27, توسط مزاری
خان ولی خان ! چه کاری کردم که بدون دلیل و پیش نگاری روباه صفتی تعبیرش کردید ؟ روباهان غار میپالند و میگریزند ، من حقیر که با گز خود در میدانم ! اگر در وجود کسی غیرتی است ، بیاید در میدان تا غیرتی و بی غیرت را کابل پرسیان ببینند !
6 جنوری 2011, 16:50, توسط khan
ولی خان چه رمزی در کار است که زمانی بایانی و زمانی اصیل و اینک وصی وولی ملاعمر عین حرف ها را بزبان میاورند !!!!
ولی خان خوب است که قبول کردی که لوی پکتیا از مرد خالیست و مرد میدان شان هم بقول خود گل زمان خان!!!
ولی خان بر عکس " انترنات های" مقیم اتحاد شوروی سابق انسان های نرم و ملایم از دورغ و ریا بدور بودند من که سال ها در مسکو انان را دیدم جوانان خوب مهربان و از راه کار و بار شخصی رمق حیات میکرند نه پول کسی را فرار میدانند و نه مثل ما شب و روز دنبال پول بودند نه هم قاچاقبر بودند قاچاقبران اکثرا از میان تحصیل کردگان تنبل شوروی قد بلند کرده بودند دستکی های شان هم پاکستان دیدها ... منافقت و فریب دورغ زمانی در بین مردم مامقیم روسیه شروع شد که دوستان پاکستان دیده ما (منظور همه دوستانیکه از پاکستان امده اند نیست) انجا تشریف فرما شدند مثل فرار مال و پول وکرایه خانه از خود بیگانه .....
فکر کنم توهین وتحقیر به یتم و بیچاره کار درسسسسسسسسسسسسسسست نخواهد بود بلخصوص انان که پدران و مادران شان را بخاطر بقا چند روزه ما و شما از دست دادنند!!!!
6 جنوری 2011, 17:16, توسط paigham
ولی وروره
در صورتیکه پکتیا وال و از قوم پشتون ، میرویس نیکه و احمد شاه بابایته قبول ندارد و دشنام میته، البته قرار گفته خودت ،با کدام دلیل و وجدان این اشخاصه بالای ما شخصیت های تاریخی میقبولانی؟؟؟؟
6 جنوری 2011, 18:06, توسط مزاری
آقای پیغام ! اگر این قبایل پختانه که در بین خود متشکل از ده ها قبیلۀ دیگر است بین خود اتفاق و اتحاد میداشتند وضع اوغانستان به این روز نمیکشید . کشتن پدر ، کور کردن برادر ، بدار زدن و به توپ بستن قوم و خویش بخاطر گرفتن چوکی پادشاهی در بین این قبایل به ارث مانده است . بخاطر گرفتن پادشاهی حتی اسرای جنگی را با امضا نمودن ورق قرآن میکشد چی رسد دیگران آزاد را ! فکاهی ولی خان نشاندهندۀ آنست ، که این قبایل حتی به کشالی تنبان مادر خود هم فکاهی میسازند و قهقه می خندند ، چی رسد به پکتیاوالی که گلزمان مسلی دولکی بیچاره در آنجا رشد نموده و نا دانسته میخواند : یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه قوربــــــــــــــــــــان !
6 جنوری 2011, 18:22, توسط Roshan
میگویند زمانی که تهداب اوغانستان را گذاشتند در قندهار گفتند که کسی در تمام عمر خود معفول واقع نشده باشد انرا بگذارد. البته یک چنین شرطی حتی در شرایط فعلی هم در قندهار قابل تطبیق نیست. سران قبایل مجبورا اعلان کردند که اگر یکبار هم مفعول واقع شده باشد درست است....کسی پیدا نشد. دوبار....کسی پیدا نشد....سه بار....ده بار....بلاخره در پنچاه هم بار کسی که امروز از وی بنام لوی احمدشاه بابای درانی یاد میشود دست خودرا بالا کرد که من هستم. صدای شاباس از میان سران قبایل برخاست زیرا وی یک شخص جنتی بود که اینقدر کم مفعول واقع شده بود. احمدشاه را صابرشاه کابلی که خود از زمره بچه بازان مشهور بود پادشاه ساخت. زمانی که احمدشاه به شهر امد یک ایرانی بنام سردارقلی افشار که عصا چوب به دستش بود صدا کرد: اغا احمدشاه خدا وکیلی خیلی گند زدی اخه مرد حسابی من تنها تورا اضافه از ده هزار بار چون کردم!
ولی وقت از وقت گذشته بود واز برکت این مفعول تاریخ تا امروز این وطن روی خیر ندیده است که انشاالله به زودی از شر این یاجوج وماجوجان خلاص خواهیم شد وتاریخ کونیان به زباله دان تاریخ خواهد رفت
7 جنوری 2011, 01:15, توسط paigham
آقای مزاری !
حقا که راست گفتی اما کو او شرافت و وجدان که حقایق را بپزیرد ،هنوز هم او قاتلین را بالای ما بابه و شخصیت ملی میتراشند .
6 جولای 2013, 16:46, توسط مدثر اتل
اول خو باید ولی ته ووایم چی دیر غول دی خوړلي دی چی پورتنی ټوکه دی دلته را نقل کریده؛ ځکه چی احمق ترین انسان هغه دی چی خپله خبره ورته پیغور شي ... هیله لرم چی بیا داسی غول ونه خوری، لژ سنجیده خبرې کوه ، قومونه او سیمی په خبرو کی مه یادوه .
دوم : به این احمقهای که به دول تجزیه میرقصه کوتاه عرض میکنم ، که پدر تان هم نتانیسته که افغانستان را تجزیه کنه ، عین در وختی که در شمال افغانستان هیچ پشتون زندگی نمیکرد نتانیستین ، امروز در شمال افغانستان چهل فیصد پشتونها زندگی میکنه ، ایا میتانین افغانسان را تجزیه کنید، و اگرم بتوانید چگونه میتوانید ، لطفا این میمنگی بیسواد ، راه عملی و واقعبینانه را بری ما توضیح بته ...
6 جولای 2013, 17:04, توسط رمضان
به جناب توردیقل میمنگی( وبعضی دیگر نویسندگان افغانستان):
با عرض تاسف ساختار نوشتاری شما آنقدر ضعیف است که مرا بعد ازخواندن جمله اول آن مجبور کرد فاجه بکشم. قانون نوشتن اینطور است که جمله اول یا حد اقل پاراگراف اول طوری باشد که توجه خواننده را جلب کرده مطلب مقاله را برساند.
شما در قرن بیست و یکم زندگی می کنید نه در قرن ششم. ما در نوشتن ابزار ها و روش هایی داریم که نه تنها خواندن را آسان می نماید بلکه نوشتن را نیز هم. به غیر از کامه و نقطه (که شما در استفاده اینها هم تفریط کردید و هم افراط) علایم دیگری هم وجود دارد که به این اشکال می توانند باشند: (: ; - " " \).
اگر می خواهید مردم مقاله های تانرا بخوانند و بفهمند لطفا طرز نوشتن تان را تغییر داده درست بنویسید.
شما قسمی نوشته اید که هر جمله تان یک پاراگراف را می سازد. لطفا به این پاراگراف پایین تان نگاه کنید و یک بار از خود بپرسید که چگونه توانستید در این پاراگراف یک جمله ای چهارده بار از کامه (,) استفاده کنید?!
"سوگمندانه که در نتیجۀعمق تسلط مناسبات قبیلوی درروابط کلی وقانونی حاکم بر جامعه، در وجود حاکمیت های دولتی مختلف، درادوار مختلف، وشکل گیری روابط سیاسی واجتماعی مورد نیازجامعه بر مبنای ضوابط رسوب یافتۀ قبیلوی در نهاد حاکمیت ها، بارشد دهی هدفمند وپلان شدۀ این مناسبات، در جهت انحصار قدرت سیاسی و اثبات حق وراثت بلا مانع درحاکمیت سیاسی، با هدف استحاله ومحو همه جانبۀ وجود اقوام وملیتهای دیگردر افغانستان، وپشتونیزه ساختن جامعه با استفادۀ سوء از نام افغان وافغانستان، انقسام عمدی وپلان شدۀ جامعه به دو قطب نژادی آریایی وغیر آریایی، با مبدل ساختن این تجزیۀ نژادی جامعه، به یک سیاست فاشیستی ونژاد پرستانۀ دولتی به کمک همه نهاد های رسمی ودولتی فرهنگ وآموزش درسرتاسر کشور، وهزاران سلاح مخرب فکری وعقیدتی دیگر، تلاش های روشنگرانۀ جاری در کشور ، در هیچ مقطعی از تاریخ موفق به کسب فرصت و مجال تحقق آنچنانی خویش نگردیده ، واسارت مردم ما در پنجه های خون آلود غاصبین حق وحقوق مردم ما تا اکنون هم ادامه دارد."
6 جولای 2013, 17:14, توسط چمبر علی
یکی از اصول نویسندگی این است، که جملات باید کوتاه باشد ولی اقای میمنگی ( کونه پیخ ) به این میبالد که یک جمله اش فاراگراف است ... بسیار خنده اور است
6 جولای 2013, 18:01
چمبر تلپن خوارت را به مه بته!
6 جولای 2013, 18:01
از مادرت هم درست است چمبره .لول
6 جولای 2013, 18:21, توسط اوغان
6 ژانويه 2011, 18:22, بوسيلهى Roshan
"میگویند زمانی که تهداب اوغانستان را گذاشتند در قندهار گفتند که کسی در تمام عمر خود معفول واقع نشده باشد انرا بگذارد. البته یک چنین شرطی حتی در شرایط فعلی هم در قندهار قابل تطبیق نیست. سران قبایل مجبورا اعلان کردند که اگر یکبار هم مفعول واقع شده باشد درست است....کسی پیدا نشد. دوبار....کسی پیدا نشد....سه بار....ده بار....بلاخره در پنچاه هم بار کسی که امروز از وی بنام لوی احمدشاه بابای درانی یاد میشود دست خودرا بالا کرد که من هستم. صدای شاباس از میان سران قبایل برخاست زیرا وی یک شخص جنتی بود که اینقدر کم مفعول واقع شده بود. احمدشاه را صابرشاه کابلی که خود از زمره بچه بازان مشهور بود پادشاه ساخت. زمانی که احمدشاه به شهر امد یک ایرانی بنام سردارقلی افشار که عصا چوب به دستش بود صدا کرد: اغا احمدشاه خدا وکیلی خیلی گند زدی اخه مرد حسابی من تنها تورا اضافه از ده هزار بار چون کردم!
ولی وقت از وقت گذشته بود واز برکت این مفعول تاریخ تا امروز این وطن روی خیر ندیده است که انشاالله به زودی از شر این یاجوج وماجوجان خلاص خواهیم شد وتاریخ کونیان به زباله دان تاریخ خواهد رفت"
ها ها ها ها ها ها......
7 جولای 2013, 17:24, توسط اوغان ختک
غول علی زویه، هر نویسنده شیوه نگارش خودش را دارد، محتوای کلام جناب میمنگی مهم هست، نه شیوه نگارش ایشان.
7 جولای 2013, 18:34, توسط چمبر علی
اقای افغان ختک ! محتوای کلام جناب میمون گایی خو بی ازو معلوم است که کلیش چتیات است، و افزون بر این که چتیات است ، شیوه نگارش این کونه پیخ هم قابل این نیست که ادم وخت سریش ضایع بکنه ...
7 جولای 2013, 23:27, توسط سنگ شکن
غول علی خان، محتوای کلام جناب محترم توردقیل میمنگی باید هم از دید شما و دیگر قبیله گرایان با اندیشه های غار نیشینی چتیات باشد، چون پرده از سیاهی های 250 ساله حکام مستبد قبیله بر میدارد. شیوه نگارش ایشان اگر از حق نگذریم بسیار هم جذاب و با مزه است.